بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مدیریت و فرماندهی دراسلام, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     m01 -
     m02 -
     m03 -
     m04 -
     m05 -
     m06 -
     m07 -
     m08 -
     m09 -
     m10 -
     m11 -
 

 

 
 

 

 

 

مسأله

مديريّت و فرماندهى در اسلام

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

اهـداء به:

 

آنها كه خواهان تحوّلى چشمگير در مديريّتهادر سطوح مختلفند.

و به آنها كه مشتاقانه مى خواهند به جمهورى نوپاى اسلامى

و مخصوصاً به قشر محروم صادقانه كمك كنند،

كمك هائى كه هم خدمت به كشور باشد

و هم عبادتى خالصانه در

پيشگاه خدا.

 

 

 

به جاى پيشگفتار

 

چند ياد آورى لازم

 

   بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، و خلع يد از كارگزاران رژيم ستمشاهى، و قرارگرفتن جمعى از عناصر مؤمن در مشاغل حسّاس مديريّت و فرماندهى، يك نوع خلأ احساس  مى شد.

   اين خلأ به خاطر آن بود كه ضوابط «مديريّت غربى» كه با تمام قدرت بر نظامات گذشته حكومت مى كرد فرو ريخته بود، و هنوز ضوابط مديريّت اسلامى براى جانشينى آن مشخّص نبود.

   به همين جهت، كراراً از سوى نهادها و ارگانها تلاش و كوشش براى يافتن يك اثر اسلامى در زمينه مديريّت و فرماندهى صورت مى گرفت، و جزوه هاى مختلفى تهيّه شد.

   و از جمله، جمعى از برادران نيز با اين جانب تماس گرفته و كمك مى خواستند، و على رغم اين كه كتب تاريخ و حديث و سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمّه هدى(عليهم السلام) و از همه بالاتر خود قرآن مجيد، مملو از اصول و قواعدى است كه مى تواند در اين زمينه راه گشا باشد، من نتوانستم يك اثر مدوّن را در اين زمينه به برادران معرفى كنم كه ضوابط مديريّت و

[ 10 ]

فرماندهى اسلامى در آن به طور گسترده مطرح باشد.

   لذا چاره اى جز اين نبود كه آستين بالازده، با استفاده از آن منابع غنى و سرشار، كتابى ـ هر چند فشرده ـ در اين زمينه آماده سازم، شايد سر آغازى، باشد براى يك حركت وسيع در مورد اين مسأله مهمّ اسلامى و اجتماعى.

   اين كار بحمداللّه صورت گرفت و مجموعه حاضر فراهم شد و در بعضى از مراكز مديريّت و فرماندهى، به عنوان كتاب درسى مورد استفاده قرار گرفت.

   ولى بعداً فكر كردم براى اينكه نفع آن عام باشد، و همگان بدانند تعليمات اسلام در اين زمينه تا چه حد پربار و سرشار از مسائل حساب شده انسانى و اجتماعى است، بهتر است اين اثر با تنقيح و توضيح بيشترى به صورت يك كتاب در سطح عموم انتشار يابد، و نتيجه اش همين است كه اكنون بحمداللّه در دسترس شماست.

* * *

   امّا در اينجا ذكر «چند نكته» را «ضرورى» مى دانم:

   1ـ آنچه در اين كتاب درباره «مديريّت» و «فرماندهى اسلامى» (بايد توجّه داشت كه فرماندهى نيز نوعى مديريّت در محدوده فعّاليّتهاى نظامى است) آمده است، چون از نخستين آثار در نوع خود مى باشد طبعاً نمى تواند خالى از نقص باشد; به همين دليل، سزاوار است دانشمندان و فضلا در حوزه هاى علميّه، و اساتيد محترم دانشكده هاى مديريّت، اين مسأله را در چهار چوبه وسيعترى دنبال فرموده تا اين كار به كمال مطلوب رسد.

   ضمناً تذكّرات صاحبنظران محترم درباره مطالب اين كتاب نيز مى تواند به تكميل آن كمك كند.

* * *

   2ـ مهمترين منابعى كه در اين كتاب بعد از «قرآن مجيد» مورد استفاده قرار گرفته «سيره پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و پيشوايان بزرگ اسلام، و مخصوصاً بخش دوّم «نهج البلاغه»

[ 11 ]

(بخش نامه ها) است كه مملو است از نكات برجسته پيرامون اين بحث، و نيز از احاديث مختلف اسلامى كه در كتب حديث پراكنده است و ابعاد اين مسأله را تذكّر مى دهد بهره گيرى شده.

* * *

   3ـ به عقيده نگارنده، مطالعه اين كتاب نه فقط براى كسانى كه مشاغل مديريّت و فرماندهى (اعم از كليدى و غير كليدى) در اختيار دارند ضرورى است، بلكه مطالعه آن براى همه كسانى كه مى خواهند اسلام را بهتر و عميقتر بشناسند مفيد و راهگشاست، بخصوص اين كه هيچ كس بر كنار از نوعى مديريّت نيست; حدّاقل، مديريّت در مورد خانه خود!

   از اين گذشته، در اين مسأله شك نيست كه هر پيروزى در روند انقلاب نصيب ما شده به خاطر درك صحيح اسلام و به كار بستن دقيق تعليمات آن بوده، و هر مشكلى در اين طريق پيش آمده به خاطر عدم درك صحيح، يا عدم تطبيق برنامه ها و عملكردها بر اين تعليمات بوده است.

   به همين دليل، براى علاقمندان پيروزى انقلاب در تمام زمينه ها، و خروج از مشكلات، راهى بهتر از اين نيست كه اسلام را بهتر بشناسيم و بهتر پياده كنيم و البتّه اين كار بى نياز از گذشت زمان نيست و دانستن اصول مديريّت اسلامى در اين زمينه مهم است.

* * *

   4ـ درست است كه مسأله «مديريّت» از ديرباز در غرب مطرح بوده، و كتابهاى زيادى در اين زمينه نوشته شده، و حتّى دانشكده هائى مخصوص مديريّت و فرماندهى تأسيس و مشغول به كار گشته است، ولى با توجّه به تفاوت زياد ميان ارزشهاى حاكم بر مديريّت غربى، و ارزشهاى حاكم بر مديريّت اسلامى، ما هرگز نمى توانيم تمام آنچه را كه آنها نوشته اند اقتباس كنيم، و براى خود الگو قرار دهيم.

[ 12 ]

   ولى اين بدان معنى نيست كه ما همه اصول مديريّت غربى را به طور كامل رد مى كنيم، مسلّماً قسمتهائى از آن كه با ارزشهاى اسلامى هماهنگ است مورد قبول ماست كه نمونه هايش را در اين كتاب مى بينيد.

   5ـ آخرين نكته اى كه يادآورى آن لازم به نظر مى رسد اين است كه مهم در امر مديريّت و فرماندهى، «دانستن» اين اصول و ضوابط و قواعد نيست، بلكه مهم «به  كار  بستن» آنهاست كه آن هم كار نسبتاً دشوارى است، «و بدون زير بناى اعتقادى و خودسازى و تقوى و تهذيب نفس ميسّر نيست!».

   از خداوند بزرگ مى خواهم كه هم نويسنده و هم خوانندگان عزيز را توفيق دهد كه تعاليم اسلامى را بهتر بشناسيم و نيكوتر به كار بنديم!

   در نتيجه بتوانيم جامعه اسلامى خود را به صورت جامعه اى نمونه كه براى ديگران از هر جهت قابل اقتباس باشد در آوريم.

 

آمين يا ربّ العالمين

ناصر مكارم شيرازى

قم حوزه علميّه

اسفند ماه 1366

 

[ 13 ]

 

 

 

1

 

 

ضرورت تشكيلات

و

اهمّـيّت مديريّت

 

   هر كس در زندگى خود به نحوى با مسأله «مديريّت» درگير است، در سطوح بالا يا پائين. نه تنها دولتمردان، وزراء، فرماندهان، رؤساى دانشگاهها، مديران ادارات، گردانندگان چرخهاى صنايع و مؤسّسات خصوصى، بلكه هر انسانى در محدوده كسب و كار و خانه و خانواده خود، با نوعى از مديريّت سر و كار دارد، كه اگر بطور صحيح انجام شود، راهها نزديك، فعّاليّتها پرثمر. كوششها پربار، مشكلات كم، و موفّقيّت و پيروزى قطعى است.

   بعكس آنچه بعضى فكر مى كنند، مشكل بزرگ جامعه ما، مشكل «كمبودها» نيست; مشكل «ضعف بعضى از مديريّتها» است كه هر گاه با الهام از مبانى معنوى اسلام و دستورهاى جامع الاطراف و حركت آفرين آن اصلاح گردد، به سرعت مى توانيم ضعفها را به يارى خدا جبران كنيم و برمشكلات پيروز شويم و انقلابمان را بسرعت پيش بريم.

   مديريّت روح يك تشكيلات و اساس آن است; مديريّتى كه برپايه اخوّت اسلامى و نه قيمومت و استثمار غربى و شرقى استوار باشد. مديريّتى كه نبوغها را

[ 14 ]

شكوفا سازد، استعدادها را پرورش دهد و حركتها را منظّم و سريع و همسو و همجهت كند.

* * *

 

زمينه بحث

 

   در ابتداى بحث، بايد توجّه به اين مطلب داشته باشيم كه مديريّت و فرماندهى يك نوع «ايدئولوژى» است; يعنى، يك نوع از «بايدها» است.

   مدير بايد اين چنين باشد، فرمانده بايد آنچنان باشد، وظيفه فرمانده اين است و وظيفه مديران آن است; و مى دانيم «بايدها» هميشه از «هستيها» يعنى از «جهان بينى» سرچشمه مى گيرد.

   ما اگر واقعيّات موجود را تشخيص ندهيم، وظائف لازم را تشخيص نخواهيم داد; اگر «هستيها» را ندانيم، «بايدها» را نخواهيم دانست.

   اينجا بحث مفصّلى است درباره رابطه «جهان بينى» و «ايدئولوژى» و اين كه اينها چه نوع رابطه اى با هم دارند; ولى ما در اينجا همين اندازه مى گوئيم كه طرفدار اين رابطه هستيم.

   ما معتقديم هميشه «بايدها» از «واقعيّت ها» سرچشمه مى گيرند و يك رابطه محكم و منطقى ميان «جهان بينى» و «ايدئولوژى» وجود دارد.

   بنا بر اين، چون ما در مديريّت و فرماندهى با يك سلسله «بايدها» سر و كار داريم طبعاً بايد ببينيم چه واقعيّتهائى است كه اين بايدها را به دنبال خود مى كشاند; و چون مديريّت، و فرماندهى اسلامى مطرح است، قهراً جهان بينى هم بايد جهان بينى اسلامى باشد.

   يك نگاه اجمالى به عالم هستى مى افكنيم و يك نگاه اجمالى هم به قرآن، آن وقت يك جهان بينى فشرده در زمينه اين بحث به دست مى آوريم; و سپس به بحث

[ 15 ]

فرماندهى و مديريّت و بايدها و نبايدهايى كه در اين زمينه وجود دارد مى پردازيم.

   براى پى بردن به ضرورت تشكيلات در پيشبرد اهداف بزرگ اجتماعى، بايد قبل از هر چيز، اقدام به يك سير «آفاقى» و «انفسى» كرد.

   در قسمت اوّل، يك نگاه به عالم بزرگ هستى مى افكنيم، در همان نگاه اوّل مى بينيم مجموعه عالم هستى يك نظام عظيم تشكيلاتى است; و به تعبير ديگر، اين جهان، اداره بزرگى كه با يك مديريّت مقتدر و توانا و بى نهايت آگاه، اداره مى شود.

   جالب اين كه در ميان اوصاف خداوند در قرآن مجيد، كلمه «رب» بيش از همه جلب توجّه مى كند، و تقريباً در حدود «هزار بار» اين كلمه در آيات قرآنى تكرار شده است(1) (يعنى تقريباً در هر شش آيه يك بار)، و بعد از لفظ جلاله (اللّه) كه اشاره به ذات جامع جميع صفات كمالات است و در حدود 2700 بار در قرآن تكرار شده، (از نظر تعداد) كلمه «ربّ» قرار دارد.

   ارباب لغت، معانى زيادى از جمله پنج معنى زير را براى «ربّ» ذكر كرده اند: «مالك، مدير، مربّى، قيّم، منعم»(2) كه در مجموع آنها مسأله «مديريّت» به خوبى نمايان است; و بعضى ديگر در معنى اين واژه، مفهوم «المالِك المُصْلِح» را ذكر كرده اند كه موضوع مديريّت را به شكل واضح ترى منعكس مى كند.

   قابل توجّه اينكه، اين واژه هنگامى كه به صورت مطلق ذكر شود و بدون هيچ قيد ديگر، تنها در مورد «خدا» به كار مى رود، ولى هر گاه بخواهيم درباره مخلوق به  كار بريم، بايد آن را اضافه كرده; مثلا، بگوئيم: «رَبُّ الدّارِ»; «رَبُّ البَيْتِ» و...

   بنا بر اين، وقتى كه ما از ديدگاه قرآن نگاه مى كنيم، خدا را به صورت يك فرمانده


1ـ در عدد مجموعه آيات قرآن شش قول است: به ترتيب: 6000 ـ 6204 ـ 6214 ـ 6219 ـ 6225 ـ 6236 (اتقان، ج 1، ص 69).
2ـ «لسان العرب»، مادّه «ربّ»، در اين فرهنگ گسترده عربى، حدود 10 صفحه درباره معانى مختلف «ربّ» بحث شده است.

[ 16 ]

و مديركل در عالم هستى مى بينيم.

   نتيجه مى گيريم كه عالم هستى اداره و سازمان بزرگى است كه در رأس اين سازمان و اداره عظيم، خدا است.

   جهان بينى اسلامى به ما مى گويد: كلّ عالم يك سازمان واحد و يك اداره كل است كه خداوند هم فرمانده كلّ آن مى باشد.

   از ديدگاه «جهان بينى توحيدى» مجموع عالم يك واحد بيش نيست با ارتباط تشكيلاتى منسجم و تحت حاكميّت «اللّه».

   قرآن مى گويد مسلمانان بايد خودشان را با نظام كلّ عالم تطبيق بدهند، «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ; و آسمان را برافراشت و ميزان و قانون (در آن) گذاشت.»

   و بلافاصله نتيجه گيرى مى كند «اَلاّ تَطْغَوْا فِى الْميزانِ; تا در ميزان طغيان نكنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد.)»(1)

   يعنى، شما كه قطره اى از اين اقيانوس بيكران و ذرّه اى از دشت پهناور و جزءِ كوچكى از اين عالم بزرگ هستيد، مگر ممكن است از نظم حاكم بر آن مستثنا باشيد و بدون حساب و كتاب زندگى كنيد! مگر وصله ناهمرنگ در اين عالم ممكن است!

   اصولا مهمترين دليل شناخت خدا كه همه فلاسفه و متكلّمين روى آن تكيه كرده اند و اكثريّت قريب به اتّفاق آيات توحيدى قرآن بر محور آن دور مى زند، «برهان» نظم است كه از مديريّت حساب شده اين جهان، به وجود آن «مدير و مدبّر» و آن «فرمانده قادر و دانا» پى مى بريم كه اگر مديريّت بى نظير خداوند در پهنه عالم هستى نبود وجودش ناشناخته مى ماند.

   نه تنها ذات مقدّس او، كه بسيارى از صفات والايش از همين نظام هستى و مديريّت بى نظير آن شناخته مى شود.


1ـ سوره رحمان، آيه هاى: 7 و 8 .

[ 17 ]

   تمام كتابهائى كه در زمينه علوم مختلف نوشته شده است و از نظامات جهان هستى در خلقت منظومه ها و كهكشانهاى عظيم گرفته، تا اسرار شگفت انگيز اتم و انواع جانداران و گياهان سخنى مى گويد، همه و همه شرح و بيان «مديريّت دقيق» و «فرماندهى حساب شده» خداوند در اين عالم بزرگ است.

* * *

 

وجود هر انسان يك نظام تشكيلاتى است

   گرچه اين «سير آفاقى» را تا آخر عمر مى توانيم ادامه دهيم بى آن كه خسته شويم، يا به پايان خط برسيم، ولى فعلا همين جا آن را رها كرده و به «سير انفسى» مى پردازيم و از «عالم كبير» به «عالم صغير» كه به گفته اميرالمؤمنين على(عليه السلام) جهان بزرگ در آن خلاصه شده است ـ يعنى انسان ـ مى پردازيم.(1)

   ساختمان وجود آدمى نيز يك نظام تشكيلاتى فوق العاده ظريف و پيچيده است كه تمام تشكيلات لازم براى يك مديريّت صحيح و نمونه را به عاليترين صورت در برگرفته است.

   اين تشكيلات حيرت انگيز و منظّم داراى بخشهاى زير است.

   1ـ مركز تصميم گيرى

   2ـ فرماندهان و مديران كلّ و جزء

   3ـ بازوهاى اجرائى

   4ـ انگيزه هاى حركت

   5ـ برنامه ريزى و سازماندهى

   6ـ كنترل و هماهنگى، و...

   به طورى كه اگر يك لحظه، گوشه اى از اين مديريّت از كار بيفتد، مرگ به سراغ


اَتَـزْعَـمُ اَنَّـكَ جِـرْمٌ صَـغيرٌ         وَ فيكَ انْطُوى العالَمُ الاَكْبَرُ

[ 18 ]

انسان مى آيد و يا لااقل بيمار مى شود.

   به همين دليل، براى پى بردن به اصول صحيح تشكيلات و ضوابط مسأله مديريّت و فرماندهى، راهى بهتر از اين نيست كه از اين دو جهان «بزرگ» و «كوچك» الهام و الگو بگيريم و به اين دستور پر معنى قرآن تحقّق بخشيم:

   «وَ فِى الاَْرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ وَ في أنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِرُونَ; و در زمين آياتى براى جويندگان يقين است، و در وجود خود شما (نيز آياتى است); آيا نمى بينيد!(1)»

   وظيفه يك انسان موحّد و متعهّد و هوشيار اين است كه قبل از هر چيز خويشتن و جهانى را كه در آن زندگى مى كند، بشناسد; و از اصول و نظاماتى كه بر اين عالم وسيع حاكم است، تا آنجا كه در توان دارد آگاه گردد; و همان اصول را در زندگى اجتماعى خود به كار گيرد كه بزرگترين رمز پيروزى، شناخت همين نظامهاى تكوينى، و به كارگيرى اين سنّتهاى الهى در نظامات تشريعى است.

   انسان نمى تواند به گونه اى ناموزون، و به صورت وصله اى ناهمرنگ، در اين جهان هستى زندگى كند; و به همان اندازه كه از «نظام» و «تشكيلات» و «مديريّت صحيح» فاصله مى گيرد، با شكست و ناكامى رو به رو خواهد شد و محكوم به فناست.

   از همه اينها كه بگذريم، از ويژگيهاى زندگى انسان، اين است كه تمام كارهاى اصلى و مهمّ او به صورت جمعى انجام مى شود، و كار جمعى، بدون تشكيلات و سازماندهى و مديريّت، محصولى جز هرج و مرج; به هدر دادن نيروها; و از بين بردن امكانات و استعدادها نخواهد داشت.

   اگر تمام ابزار و وسائل لازم براى انجام يك كار را به منزله «جسم» فرض كنيم، مديريّت صحيح به منزله «روح» آن است و با جدا شدن اين روح، چيزى جز لاشه گنديده اى باقى نخواهد ماند.

   اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقش فرمانده و مدير را در جامعه به رشته و نخ گردنبند


1ـ سوره ذاريات، آيات: 20 و 21.

[ 19 ]

تشبيه كرده است كه دانه ها و مهره ها را به هم ارتباط داده و از مجموع آنها يك واحد به هم پيوسته به وجود آورده است; و اگر آن رشته از هم بگسلد، مهره ها پراكنده گرديده و هماهنگى خود را از دست مى دهند.

   فرمود: «وَ مَكانُ القَيِّمِ بِالاَْمْرِ مَكانُ النِّظامِ مِنَ الخَرَزِ، يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ فَاِذا انْقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذا فيرِهِ أَبَداً; موقعيّت فرمانده و قيام كننده به امور دين، مانند كار رشته است كه مهره ها را جمع مى كند، و پيوند مى دهد; اگر رشته بگسلد، مهره ها از هم جدا شده پراكنده مى گردد و ديگر هرگز به تمامى جمع نخواهد شد!»(1)

   «مديريّت» چنان كه در بحثهاى آينده خواهد آمد، به نيروها «جهت» مى دهد و هم «انگيزه» و هم «سازمان» و هم «كنترل» و «هماهنگى»; اصولى كه هر گونه بازدهى در سايه آن صورت مى گيرد.

   پيام معروف اميرمؤمنان على(عليه السلام) كه در واپسين لحظات عمر، به عنوان يك اساسنامه زندگى براى همه پيروان مكتبش از بستر شهادت فرستاد، همين بود.

   «أوُصيكُما، وَ جَميعَ وَلَدي وَ أَهْلى وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتابى، بِتَقْوَى اللّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ...; من  شما و تمام فرزندان و خاندانم و كسانى را كه اين وصيّتنامه ام به آنها مى رسد، به تقوا وترس از خداوند، و نظم امور خود توصيه مى كنم!»(2)

   آنچه در قرآن در سوره نور درباره مؤمنان راستين آمده كه:

   «إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْر جامِع لَمْ يَذْهَبُوا حَتّى يَسْتَأْذِنُوهُ; مؤمنان واقعى كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند و هنگامى كه در كار مهمّى با او باشند، بى اجازه او جائى نمى روند...»(3) بيانگر يك


1ـ نهج البلاغة فيض الاسلام، خطبه 146.
2ـ نهج البلاغة صبحى صالح، بخش نامه ها، نامه شماره 47.
3ـ سوره نور، آيه 62.

[ 20 ]

دستور انضباطى تشكيلات است كه مسأله اِعمال مديريّت را، حتى در نظارت بر مسأله «حضور و غياب» منعكس مى كند.

   در آيه بعد از آن آمده كه : «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللّهُ الَّذينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصيبَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ; پيامبر را همچون خودتان صدا نزنيد (يا محمّد نگوئيد، يا رسول اللّه كه بيانگر مقام رهبرى اوست، بگوئيد!) خداوند كسانى از شما را كه پشت سر ديگران پنهان مى شوند و يكى پس از ديگرى از حضور در صحنه فرار مى كنند، مى داند، ولى آنها كه مخالفت فرمان او مى كنند بايد بترسند از اين كه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا عذابى دردناك به آنها برسد!»(1)

   اينها نيز اشارات ديگرى به مسأله انضباط ناشى از مديريّت و نظام تشكيلاتى است.

* * *

 

اهداف اصلى مديريّت اسلامى:

   بى شك اهداف مديريّت در اسلام، جدا از اهداف حكومت اسلامى كه مديريّتها، جزئى از پيكره آن است، نمى تواند باشد.

   بنا بر اين، بايد در يك مقياس وسيع و كلّى، اهداف حكومت را در اسلام، مورد بررسى قرار دهيم تا هدف مديريّتهايى كه بدنه اين حكومت را تشكيل مى دهد مشخّص گردد.

   بلكه فراتر از اين موضوع، «هدف از آفرينش بشر» از نظر «جهان بينى كلّى اسلامى» بايد در فهم دقيق اهداف مديريّت اسلامى مورد توجّه قرار گيرد; كه بدون آن، مسأله مديريّت و فرماندهى شكل اسلامى خود را از دست داده، و به رنگ مديريّتهاى «غربى» و «شرقى» درمى آيد.


1ـ سوره نور، آيه 63.

[ 21 ]

   براى فهم اين مسائل كلّى، بحث فراوانى لازم است، ولى ما در اينجا چاره اى جز يك بحث فشرده نداريم.

 

حكومت اسلامى اهرمى براى وصول به چهار هدف بزرگ

   بدون ترديد، اسلام به مسأله حكومت به عنوان يك «هدف» نمى نگرد; بلكه آن را يك «وسيله» براى تحقّق بخشيدن به اهداف عالى مذهب مى شمرد.

   امّا اين اهداف كدام است و چگونه است؟

   در يك بررسى كلّى «چهار هدف عمده» بيش از همه جلب توجّه مى كند كه نه تنها حكومت اسلامى، بلكه مديريّتهايى كه از آن نشأت مى گيرد نيز بايد در مسير اين چهار حرف هدف گام بردارد:

   1ـ آگاهى بخشيدن به انسانها

   2ـ تربيت معنوى و احياى ارزشهاى اخلاقى

   3ـ اقامه قسط و عدل به صورت خود جوش و برخاسته از متن جامعه

   4ـ آزادى انسانها از زنجيرهاى اسارت

   بهتر اين است كه براى درك عمق اين اهداف، از خود قرآن كه اصيل ترين و معتبرترين سند دينى ماست كمك بگيريم. قرآن در مورد اصل «آگاهى» و «تربيت انسانى» چنين مى گويد:

   «هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الاُْمّييّنَ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكيِّهِمْ وُ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلال مُبين; او (خداوند) كسى است كه در ميان جمعيّت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند!»(1)


1ـ سوره جمعه، آيه 2.

[ 22 ]

   در اين جا هدف بعثت را، نجات بشريّت از «ضَلال مُبين»، از طريق تلاوت آيات الهى و تزكيه و تعليم كتاب و حكمت (انواع علوم) شمرده، و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) موظّف شده است جهت گيرى برنامه هاى خود را براساس وصول به اين دو هدف بزرگ «تعليم» و «تربيت» تنظيم كند.

   جالب اين كه در آيات قرآن گاه «تعليم» بر «تربيت» مقدّم داشته شده و گاه «تربيت» بر «تعليم»(1) اشاره به اين كه اين هر دو در يكديگر تأثير متقابل دارند; يعنى، پاره اى از مراحل، آگاهى سرچشمه پرورشهاى اخلاقى است، همانگونه كه آمادگيهاى اخلاقى نيز سرچشمه حركت به سوى آگاهى و شناخت صحيح و بدون پرده و حجاب است.

   و لذا خداوند قرآن را مايه هدايت پرهيزكاران مى شمرد (ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقينَ).(2)

   بديهى است براى وصول به اين دو هدف بزرگ، راهى جز استفاده از اهرم حكومت نيست.

   چگونه ممكن است مسأله تعليم و تربيت بدون يك شبكه وسيع آموزشى كه برنامه ريزى آن از ناحيه حكومت انجام مى شود و از طريق بيت المال تغذيه مى گردد، و جهت اصلى آن انسان سازى و تهذيب اخلاق و تزكيه نفوس و پيشرفت علم و فرهنگ است و بدون اتّكاى به يك حكومت نيرومند و صالح پياده شود!

   چرا يكى از خطوط اصلى سياستهاى استعمارى، استعمار فكرى است; و چرا آنها از كودكستان گرفته تا دانشگاه، و از وسائل ارتباطى جمعى گرفته تا مغزهاى متفكّران، همه را براى تحكيم پايه هاى استعمار خود بسيج مى كنند!

   آيا جز اين است كه از اين طريق مى خواهند مصلحان الهى و آزادانديشان جهان


1ـ سوره بقره، آيه 129 و سوره آل عمرا، آيه 164 و سوره جمعه، آيه 2.
2ـ سوره بقره، آيه 2.

[ 23 ]

را منزوى سازند تا به اهداف شوم خود برسند!

   اگر برنامه هاى مدارس، و تعليمات دانشگاهها، و تغذيه فكرى مردم از طريق وسائل ارتباط جمعى، در دست نيروهاى مؤمن و پاك و آگاه نباشد، چگونه مى توان اهداف تربيتى انسانى انبياء را پياده كرد و گامى در طريق تهذيب نفوس برداشت!

   اگر اين ابتكار عمل در مسائل تربيتى و فرهنگى، در دست شياطين و اهريمنان باشد، از نيروهاى مؤمن و الهى كارى ساخته نيست; و براى به دست گرفتن ابتكار عمل در اين قسمت، راهى جز استفاده از برنامه ريزى يك «حكومت الهى» نخواهد بود.

   اقامه قسط و عدل، آن هم به صورت خود جوش و برخاسته از عمق جامعه، هدف مهمّ ديگرى است كه در قرآن به عنوان هدف عمومى بعثت انبياء مطرح شده است:

   «لَقَدْ أَرْسَلَنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ...; ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند...»(1)

   انجام اين هدف جز از طريق تشكيل حكومت ممكن نيست!

   آيا زورگويان جهان و قدرتهاى اهريمنى را ـ كه تنها منافع خود را به رسميّت مى شناسند ـ جز با قدرت حكومت، مى توان بر سر جاى خود نشاند، و دست آنها را از گلوى مستضعفان كوتاه كرد.

   آيا آنها براى دلائل منطقى دانشمندان و نصيحت مشفقان و ارزشهاى انسانى، كمترين ارزشى قائلند تا از اين طريق با آنها تفاهم شود!

   آيا بايد نشست و تماشاگر سيرى ظالم و گرسنگى مظلوم بود، و رسالت و تعهّد


1ـ سوره حديد، آيه 25.

[ 24 ]

خود را در برابر «كِظَّةِ ظالِم» و «سَغَبِ مَظْلُوم» تنها با پند و اندرز انجام داد.(1)

   آيا جز از موضع قدرت سخن گفتن، در برابر افراد بى منطق و فاقد اخلاق مى توان، اقدام مثبتى انجام داد و اقامه «قسط» و «عدل» كرد؟!

   البتّه بى ترديد، توده هاى مردم را بايد از طريق آگاه سازى و تربيت صحيح و احياى ارزشهاى اخلاقى به اين هدف دعوت نمود، ولى در برابر زورگويان، چگونه بايد اقامه قسط كرد؟ جز از طريق حكومت؟

   و بالاخره آزادى انسانها از زنجيرهاى اسارت، يكى ديگر از اهداف اصيل بعثت پيامبران است كه در قرآن مجيد. صريحاً به اين تعبير آمده است:

   «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الاَْغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ...; او (پيامبر اسلام) بارهاى سنگين و زنجيرهائى را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمى دارد.»(2)

   درست است كه بخش مهمى از «إِصْر»(3) و «أغْلال» و زنجيرهاى اسارت فكرى را با تعليم و تربيت صحيح مى توان از ميان برداشت; ولى چگونه مى توان قبول كرد كه بدون دست داشتن زمام حكومت، گشودن زنجيرهاى اسارت سياسى و نظامى و اقتصادى و حتّى اسارت فرهنگى امكان پذير است؟!

   درست است كه هدفهاى جزئى و نزديك، در تمام مديريّتها و فرماندهى ها،


1ـ اشاره به اين است كه دانشمندان اجتماع نبايد در برابر گرسنگى مظلومان و شكمخوار ستمكاران خاموش بنشينند. على(عليه السلام) به خاطر همين تعهّد و رسالت بود كه در آن شرايط دشوار، مسؤوليّت حكومت را پذيرفت و فرمود: «... وَ ما أَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ أَلاّ يُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظْلُوم، لاََلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها...; و اگر نبود عهد و مسؤوليّتى كه خداوند از علماء و دانشمندان (بر جامعه) گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را بر پشتش مى افكندم!(نهج البلاغه ـ خطبه سوّم).
2ـ سوره اعراف، آيه 157.
3ـ «اِصْر» در اصل لغت به معنى نگهدارى و محبوس كردن است و به هر كار سنگينى كه انسان را از فعّاليّت باز مى دارد «اصر» گفته مى شود، اگر عهد و پيمان و يا مجازات و كيفر را «اصر» مى گويند، به خاطر محدوديّتهائى است كه براى انسان ايجاد مى كند.

[ 25 ]

رسيدن به حدّ اعلاى بازدهى بيشتر و بهتر آن تشكيلات در زمان كوتاهتر و با «ضايعات كمتر» است و فى المثل هدف از مديريّت صحيح يك كارخانه نخ  ريسى تهيّه محصول مرغوبتر و بيشتر و ارزانتر با هزينه و ضايعات كمتر است; و يا فرماندهى صحيح يك گردان، انجام كامل مأموريّت جنگى خاصّى است كه به او واگذار شده است با كيفيّت عالى و ضايعات كمتر.

   ولى با اين همه، از ديدگاه يك فرد مسلمان، هيچ گاه اين «فرماندهى» و آن «مديريّت» نمى تواند از اهداف كلّى الهى و انسانى اصل مذهب و سپس تشكيل حكومت، جدا باشد; بلكه، بايد جهت گيرى تمام اهداف جزئى به سوى آن اهداف كلّى والا باشد، نه در جهت مخالف، و نه بى تفاوت نسبت به آنها و همين است كه مسأله مديريت و فرماندهى را در اسلام، از مديريّت مادّى شرق و غرب، جدا مى سازد; و پايه ها و بدنه و ابزار آن را به صِبغه و شكل ويژه خود درمى آورد. (صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً).(1)

   مهم اين است كه در حكومت اسلامى، همه معيارها، مخصوصاً «معيار مديريّت»، معيار اسلامى باشد و از كتاب و سنّت مايه گيرد، تا اين حقيقت آشكار گردد كه كاربرد اين معيارها براى حلّ مشكلات اجتماعى و سياسى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى به مراتب بر معيارهاى شناخته شده شرق و غرب برترى دارد.

 

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation