بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مدیریت و فرماندهی دراسلام, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     m01 -
     m02 -
     m03 -
     m04 -
     m05 -
     m06 -
     m07 -
     m08 -
     m09 -
     m10 -
     m11 -
 

 

 
 

 

 

   براى رسيدن به اين منظور، بايد آنچنان از طريق تعليم پيگير و آموزش مستمر، به افراد نيرو و توان داد كه در برابر عوامل فساد «مصونيّت» پيدا كنند و درست همان گونه كه به هنگام بروز يك بيمارى به «واكسيناسيون» عمومى افراد مى پردازند و محيط بدن را براى پرورش ميكروبهاى بيمارى زا نامساعد مى كنند، به هنگام بروز يك انحراف، بايد نفرات را در برابر آن مجهّز ساخت.

   امّا در اينجا، نكته بسيار ظريفى است كه مجهّز ساختن افراد در برابر نفوذ عوامل فساد نبايد به صورت «آموزش فساد» درآيد، و راه را براى كسانى كه خداى نكرده مزاج مستعدّى براى اين امور دارند، هموار سازد; بلكه، بى آن كه روى طرق فساد، بحث و تشريح شود، بايد راههاى پيشگيرى را تعقيب كرد هر چند اين كار خالى از صعوبت و پيچيدگى نيست، و گاه عدم رعايت اين نكته ظريف، سبب مى شود كه «درسهاى هدايت» تبديل به «دروس ضلالت» گردد!

   به همين دليل، كسانى كه عهده دار چنين برنامه هائى مى شوند بايد از تجربه و سليقه كافى برخوردار باشند تا بحثهاى «روشنگرانه» آنها «اغواگرانه» نشود!

   به هر حال، مدير با همكارى بخش تبليغات و تعليمات سازمان خود، مى تواند نقش مؤثّرى در اين زمينه داشته باشد، افراد را از سقوط در دامان انحراف حفظ كند و در برابر وسوسه هاى شياطين مصونيّت بخشد.

   زيرا مى دانيم شيطان هرگز بدون مقدّمه دست به كارى نمى زند و به اصطلاح بى«گذرنامه» وارد كشور «وجود آدمى» نمى شود.

   و چه ظريف مى گويد قرآن مجيد:

   «اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ واَلَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ; تسلّط شيطان تنها بر كسانى

[ 78 ]

است كه ولايت او را پذيرفته اند و طوق بندگى اش را بر گردن نهاده اند!»(1)

   امّا آنها كه روحى نامساعد براى وسوسه هاى شيطانى دارند، و در زمره بندگان مخلص خدا هستند، از اين وسوسه ها بركنارند:

   «اِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُو وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ; او (شيطان) تسلّطى بر مؤمنان و آنهائى كه بر خدا تكيه دارند، ندارد.»(2)

   «اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَكَفى بِرَبِّكَ وَكيلاً; تو (اى شيطان!) بر بندگان من سلطه ندارى، همين بس كه خداوند حامى آنها است!»(3)

   به هر حال از نفوذ تدريجى وسوسه هاى شياطين بايد بر حذر بود و پيشگيريهاى لازم را انجام داد.

   3ـ گفتيم در برخورد با افراد خاطى و گنهكار همچون برخورد بايك عضو شكسته و مجروح، بايد با نرمش و ملاطفت، رفتار كرد و هرگز «خشونت و شدّت عمل» را به عنوان «نخستين درمان» انتخاب ننمود، كارى كه غالباً باعث افزايش درد، و يا سرايت به عضوهاى سالم ديگر است. اميرمؤمنان على(عليه السلام)در فرمان تاريخى اش به مالك اشتر مى فرمايد:

   «يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَتَعْرُضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَيُؤْتَى عَلى اَيْدِيهِمْ فِى الْعَمْدِ وَالْخَطَاءِ، فَاَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَصَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِى تُحِبُّ وَتَرْضَى اَنْ يُعْطِيَكَ اللّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ; گاه از كسانى كه تحت فرماندهى تو هستند، لغزش و خطا سر مى زند; ناراحتيهائى به آنان عارض مى گردد; از روى عمد يا اشتباه كار خلافى به دست آنها انجام مى گيرد; در اين موارد، از عفو و گذشت خود، آن مقدار به آنها عطا كن كه دوست دارى خداوند از عفوش به تو عنايت كند!»(4)


1ـ سوره نحل، آيه 100.
2ـ سوره نحل، آيه 99.
3ـ سوره اسراء، آيه 65.
4ـ نهج البلاغه، بخش نامه ها و فرمانها، فرمان 53.

[ 79 ]

   امّا با اين حال، گاه درمانها چاره نمى بخشد، و راهى جز «جرّاحى و جدا كردن» عضو فاسد وجود ندارد، در اينجا نيز بايد با قاطعيّت، و در عين حال با نهايت هوشيارى در به كار گرفتن «معيارها و ضوابط اسلامى» رفتار كرد و نتيجه را به آگاهى كسانى كه تحت فرماندهى او هستند، رساند; تا هم حسن اعتماد آنها متزلزل نگردد، و افراد وظيفه شناس، احساس امنيّت كنند، و هم خطا كاران عاقبت كار خود را ببينند.

   4ـ توجّه به اين نكته مخصوصاً لازم است كه «تعصّب در نگاهدارى و حمايت از عضو فاسد» به همان اندازه زيانبار است كه مجازات و توبيخ بيش از حد.

   درست است كه كنار گذاشتن فردى كه شخص «مدير» او را برگزيده احياناً گران تمام مى شود، امّا تحمّل مفاسد اصرار بر ادامه كارش، بيشتر موقعيّت او را تضعيف و حيثيّت او را به خطر مى افكند.

   5ـ روى افراد فاسد تا آنجا كه ممكن است بايد كار كرد، و همچنان يك برادر دلسوز و مهربان، زحمت كشيد; و از تصميم هاى عجولانه بر حذر بود; امّا در عين حال، به هنگام عدم تأثير چاره جوئيها، نبايد در كنار گذاشتن آنها بر طبق ضوابط اسلامى ترديدى به خود راه داد.

   بايد توجّه داشت موضع مدير، موضع يك برادر است، و وظايف او، وظايف يك برادر...

   در بسيارى از آيات قرآن مجيد از پيامبران الهى به عنوان «برادرِ» (اخ) قوم و ملّت خود ياد شده، و اين تعبير بسيار پر معنى است.

   در مورد «هود» مى فرمايد: «وَإِلى عاد أَخاهُمْ هُوداً»(1).

   در مورد «صالح»: «وَإِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً»(2).


1ـ سوره اعراف، آيه 65.
2ـ سوره اعراف، آيه 73.

[ 80 ]

   در مورد «شعيب»: «وَإِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً»(1).

   در مورد حضرت «نوح»: «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ»(2).

   در مورد «لوط» پيامبر بزرگ خدا: «إِذْقالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ»(3).

   به اين ترتيب، موضع پيامبران، موضع برادر است «نه قيّم يا صاحب برده» و نه يك فرد بيگانه و خشك و خالى از محبّت و دلسوزى.

   بايد همان گونه كه برادر به حال برادر مى انديشد، مدير و فرمانده به حال نفرات و پرسنل تحت فرماندهى خود بينديشد.

   6ـ در هر حال، بايد ميان «جاهل قاصر» و «جاهل مقصّر»(4) و ميان آنها كه حسن نيّت داشته و اشتباه كرده اند با آنها كه از روى سوء نيّت مرتكب خلافى شده اند فرق گذاشت.

   امير مؤمنان على(عليه السلام)درباره گروهى كه به دنبال حق بودند و بر اثر نادانى به انحراف كشيده شدند توصيه مى كند كه مدارا كنيد; سپس چنين استدلال مى فرمايد:

   «لَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَاءَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأَدْرَ كَهُ; آن كس كه به دنبال حق رفته و خطا كرده، همانند كسى نيست كه آگاهانه به دنبال باطل رفته و آن را يافته است!»(5)

   7ـ اينها همه در مورد نارسائيهاى داخلى بود; امّا در مورد آسيبهائى كه از ناحيه دشمن ممكن است برسد، و مسائل پيش بينى نشده اى بيافريند; مدير و فرمانده


1ـ سوره اعراف، آيه 85.
2ـ سوره شعراء، آيه 106.
3ـ سوره شعراء، آيه 161.
4ـ «جاهل قاصر» كسى است كه دسترسى به فراگيرى مسائل لازم، ندارد; و«جاهل مقصّر» كسى است كه دسترسى دارد ولى كوتاهى مى كند.
5ـ نهج البلاغه، خطبه 61.

[ 81 ]

بايد در عين حفظ روحيّه نفرات در حدّ عالى و ناچيز شمردن قدرت دشمن، امكان ضربات شكننده او را عملاً ناچيز نشمرد، و هر گونه احتمال اقدامات نفوذى و حمله هاى «موضعى» و «گسترده» را بدهد، و براى مقابله با آن در زمان جنگ و حتّى در زمان صلح آماده باشد.

   على(عليه السلام)در همان فرمان تاريخى مى فرمايد:

   «وَلاتَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعاكَ إِلَيْهِ عَدُوُّكَ وَلِلّه فيهِ رِضًى فَاِنَّ فِى الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِكَ وَراحَةً مِنْ هُمُومِكَ وَأَمْناً لِبِلادِكَ، وَلكِنِ الْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّكَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَاِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذْبِالْحَزْمِ وَاتَّهِمْ فى ذَلِكَ حُسْنَ الظَنِّ; هر گاه صلحى را كه از جانب دشمن پيشنهاد مى شود و رضاى خدا در آن است (جنبه صلح تحميلى ندارد، و شكست معنوى در آن نيست) رد مكن كه در صلح، آرامش سپاه (وتجديد قوا) و راحتى از اندوه، و امنيّت بلاد تو است; امّا زنهار! زنهار! كه از دشمنت پس از عقد قرارداد صلح بر حذر باش، چرا كه دشمن، گاه نزديك مى شود تا غافلگير سازد، دور انديشى را از دست مده و خوش بينى را در اين زمينه كنار بگذار!»(1)

 

7ـ بررسى عوامل پيروزى و ناكامى و بهره گيرى از آنها

 

   ممكن نيست انسان در زندگى هرگز باناكامى رو به رو نشود; چرا كه در طبيعت اين زندگى، خواه ناخواه، ناكامى وجود دارد.

   مهم اين است كه انسان چگونه مى تواند از ناكاميها عاملى براى پيروزيهاى آينده بسازد:

   ضعفها را بشناسد.

   كمبودها را حس كند.

   موضعگيرى هاى نادرست را اصلاح نمايد.


1ـ نهج البلاغة، بخش نامه ها، شماره 53.

[ 82 ]

   و خلاصه وضع تمام نيروهاى خود را مجدّداً ارزيابى كند و در كوره داغ ناكامى به محك تجربه بگذارد.

   درست است كه شكستها گاهى بسيار گران تمام مى شود; ولى اگر از آن وسيله اى براى تجديد نظر عميق در برنامه ها و كشف «مناطق آسيب پذير» ساخته شود، نه تنها بهائى كه براى آن پرداخته شده زياد نيست; بلكه، گاه سود حاصل از آن به مراتب بيش از زيان آن خواهد بود; به تعبير ديگر، ناكاميها در دو صورت خطرناك است:

   1ـ در صورتى كه عامل «يأس و نوميدى» و «ضعف روحيّه ها» شود.

   2ـ در صورتى كه به هيچ وجه مورد تحليل و بررسى قرار نگيرد، و از آنها براى تجديد نظر و تكميل برنامه هاى گذشته; جبران خطاها; ارزيابى مجدّد نيروها; استفاده نشود.

   البتّه بايد نهايت كوشش را به كار برد تا ناكامى و شكستى در هيچ مقطع رخ ندهد; ولى در صورت بروز چنين امرى، يكى از وظايف مهمّ «مدير» و «فرمانده» اين است كه جلسات مشورتى مكرّر و مستمر و منظّم براى ارزيابى علل ناكامى تشكيل دهد.

   مهمترين مسأله اين است كه امور زير در اين نشست ها دقيقاً رعايت شود:

   1ـ از ذكر حقايق تلخ، هر چه باشد، نبايد چشم پوشيد; و با تسلّط بر نفس، آنها را دقيقاً مورد بررسى و اعتراف قرار داد.

   2ـ از توجيه گرى پيرامون عوامل شكست و اصرار بر تبرئه خويش، يا افكندن گناه به گردن «اشخاص» يا «عوامل» ديگر به شدّت پرهيز كرد، چرا كه چيزى خطرناكتر از آن نيست كه انسان، ضعفها و نارسائيهاى خود را ناديده بگيرد، و به گردن ديگران بيندازد، و بار ديگر ضربه بخورد و شكستها تكرار شود.

   3ـ در بررسى عوامل ناكامى بايد شجاعت به خرج دارد; تعصّب و رو در واسى

[ 83 ]

را كنار گذارد; و با توكّل بر خدا و خلوص نيّت و صفاى قلب، و شهامت لازم، مسائل را مورد بررسى قرار داد; و تمام مسؤوليّتهاى ناشى از آن را پذيرا شد كه تنها در اين صورت است كه مى توان علل واقعى رايافت، و از آن نردبانى براى ترقّى ساخت، و پلى براى پيروزى!

   4ـ بايد به هنگام بررسى اين مسائل حسّاس، كه وسوسه هاى شيطانى امور غير واقعى را در نظر انسان زينت مى دهد و به مضمون: «وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اَعْمالَهُمْ» سعى در گمراه ساختن انسان دارد، خود را به خداوند سپرد و از پيشگاه مقدّسش مدد خواست كه چشمى بينا و موشكاف و دلى دانا و حقيقت جو براى رسيدن به واقع به او دهد و مصداق دعاى معروف: «اَللّهُمَّ أَرِنِى الاَْشْياءَ كَماهِىَ; خدايا حقايق را آنچنان كه هست به من نشان بده!» گردد.

 

غزوه «اُحُد» نمونه اى از شكست پيروزى آفرين!

   در اينجا بسيار مناسب است نظرى به تاريخ اسلام بيفكنيم و ببينيم سرانجام ناكامى سختى كه در ميدان «اُحُد» دامان مسلمانان را گرفت و به شكست سپاهيان اسلام انجاميد، چه شد؟ و چگونه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)، از آن وسيله بسيار مؤثّرى براى پيروزيهاى سريع و پى در پى آينده ساخت؟ به گونه اى كه يكى از مفسّران معروف مى نويسد: «كسى پيامبر را در خواب ديد، فرمود اگر مرا مخيّر مى كردند كه در «اُحُد» پيروز شوم يا ناكام؟ ناكامى را به خاطر نتايج مهمّى كه اين جنگ براى مسلمانان به بار آورد پذيرا مى شدم!»(1)

   لازم است قبلاً اشاره اى به اصل غزوه «اُحُد» و ظرافتهاى امر مديريّت و فرماندهى در آن كرده، بعد به تحليل عوامل شكست بپردازيم و اجازه دهيد اين بحث را كمى مشروحتر مطرح كنيم تا شاهد گويائى بر بحث ما باشد:


1ـ تفسير المنار.

[ 84 ]

   از روايات و تواريخ اسلامى چنين استفاده مى شود: هنگامى كه قريش در جنگ «بدر» شكست خوردند، و با دادن 70 كشته و 70 اسير به مكّه مراجعت كردند;(1)ابوسفيان به مردم مكّه اخطار كرد: نگذاريد زنان بر كشته هاى بدر گريه كنند، زيرا اشك چشم، اندوه را از بين مى برد، و عداوت و دشمنى را نسبت به «محمّد» از قلبهاى آنان فرو مى نشاند! ابوسفيان نيز عهد كرد كه مادام كه از قاتلان جنگ بدر انتقام نگيرد با همسر خود همبستر نشود.

   و به اين ترتيب، قبيله قريش با هر وسيله اى كه در اختيار داشت، مردم را به جنگ با مسلمانان تحريك كرد و فرياد «انتقام، انتقام» همه مكّه را فرا گرفت.

   سال سوّم هجرت فرا رسيد، قريش به عزم جنگ با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با سه هزار سوار و دو هزار پياده با تجهيزات كافى از مكّه خارج شدند، و براى تقويت روحيّه سربازان و بر افروختن خشم آنان در ميدان جنگ، «بت ها» و «زنان» خود را نيز با خود حركت دادند.

گزارش به موقع

   عباس، عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) هنوز اسلام نياورده بود، و در ميان قريش به كيش و آئين آنان باقى بود; ولى از آنجا كه به برادرزاده خود علاقه بسيار داشت، هنگامى كه ديد لشكر نيرومند قريش به قصد جنگ با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آماده حركت است، نامه اى نوشت و به وسيله مردى از قبيله «بنى غفار» به مدينه فرستاد(2) و هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از جريان آگاه گشت، چند نفر از مسلمانان را دستور داد كه به سرعت راه مكّه را پيش گيرند، و از اوضاع لشگر قريش، اطّلاعات دقيقترى به دست آورند (و


1ـ روز بدر 70 نفر از مردان قريش به دست مسلمانان كه ابن اسحاق فقط از 50 نفر آنها نام مى برد، و ابن هشام 20 نفر ديگر را هم ذكر مى كند ـ و مرحوم شيخ مفيد در ارشاد 36 نفر از كشته هاى بدر را نام مى برد، و مى گويد: راويان عامّه و خاصّه به اتّفاق نوشته اند كه اين 36 نفر به دست على (عليه السلام) كشته شدند. ارشاد، ص32، چاپ اسلاميّه.
2ـ مغازى واقدى، ج اول، ص 204.

[ 85 ]

اين نخستين گام در مديريّت و رهبرى جنگ بود).

   طولى نكشيد كه دو بازرس رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) كه براى كسب اطّلاع رفته بودند برگشتند و گزارش چگونگى قواى قريش را به پيامبر رساندند و گفتند كه اين سپاه نيرومند تحت فرماندهى شخص ابوسفيان است.

 

تشكيل شوراى جنگى

   پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) همه اصحاب و اهل مدينه را براى مشورت دعوت كرد، و موضوع دفاع از شهر را آشكارا با آنها در ميان گذاشت; سپس در اين كه آيا در داخل مدينه به پيكار برخيزند، يا از شهر خارج شوند؟ با مسلمانان به مذاكره پرداخت; عدّه اى گفتند كه از مدينه خارج نشويم و در كوچه هاى تنگ شهر با دشمن بجنگيم، زيرا در اين صورت حتّى مردان ضعيف و زنان نيز مى توانند در پشت جبهه به لشگر كمك كنند.(1)

   «عَبْدُاللّه ابْنِ أُبَىّ» بعد از گفتن اين سخنان اضافه كرد اى رسول خدا! تا كنون هيچ ديده نشده است داخل حصارها و درون خانه خود باشيم و دشمن بر ما پيروز شود.

   اين نظر به خاطر وضع خاصّ مدينه در آن روز، مورد توجّه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) واقع شد، او نيز مى خواست در داخل شهر با قريش به مقابله بپردازند ولى گروهى از جوانان و جنگجويان با اين رأى مخالف بودند.

   «سعيد بن معاذ» و چند نفر از قبيله «اوس» برخاسته گفتند: «اى پيامبر در گذشته كسى از عرب قدرت اين كه در ما طمع كند نداشته است، با اين كه در آن موقع ما مشرك و بت پرست بوديم، و هم اكنون كه تو در ميان ما هستى چگونه مى توانند در ما طمع كنند، حتماً از شهر خارج شده با دشمن بجنگيم، اگر كسى از ما كشته شد به افتخار شهادت رسيده، و اگر هم كسى نجات يافت به افتخار جهاد در راه خدا نائل


1ـ سيره ابن هشام، ج 3، ص 67 ـ مغازى واقدى، ج 1، ص 211.

[ 86 ]

شده است.(1)

   اين گونه سخنان و حماسه ها طرفداران خروج از مدينه را بيشتر كرد، به طورى كه طرح «عبداللّه» در اقلّيّت افتاد.

   خود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با اينكه تمايل به خروج از مدينه نداشت، به خاطر احترام به اصل كلّى شورى، نظريه طرفداران خروج از مدينه را انتخاب كرد (و اين گام دوّم بود).

   سپس با يك نفر از اصحاب براى مهيّا كردن اردوگاه از شهر خارج شد، و محلّى را كه در دامنه كوه «احد» از جهت شرايط نظامى موقعيّت مناسبى داشت، براى اردوگاه انتخاب فرمود، و تمام پيش بينى هاى لازم را در اين زمينه انجام داد (و اين سوّمين گام بود).

   روز جمعه بود، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پس از آن، براى اداى خطبه نماز جمعه ايستاد و بعد از حمد و ثناى خداوند يكتا، مسلمانان را از نزديك شدن سپاه قريش آگاه ساخت و فرمود: «اگر شما با جان و دل براى جنگ آماده باشيد و با چنين روحيّه اى با دشمنان بجنگيد، خداوند به طور يقين پيروزى را نصيبتان خواهد كرد!»

   خلاصه، آن قدر به يارانش روحيّه داد كه همان روز هزار نفر از مهاجر و انصار رهسپار اردوگاه شدند.

   پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شخصاً فرماندهى لشكر را بر عهده داشت، و قبل از آن كه از مدينه خارج شوند دستور داد سه پرچم ترتيب دهند، يكى را به مهاجران و دو پرچم را به انصار اختصاص داد.(2)

   پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فاصله ميان مدينه تا اُحُد را پياده پيمود، و در طول راه از صفوف لشگر سان مى ديد، و به دست خود صفوف لشكر را مرتّب و منظّم مى ساخت (و اين چهارمين گام بود).


1ـ سيره حلبى، ج 2، ص 231، طبع قاهره.
2ـ سيره حلبى، ج 2، ص 232، طبع قاهره.

[ 87 ]

 

تصفيه لازم

   سيره نويس معروف «برهان الدّين حلبى» در كتاب خود مى نويسد:

   پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) هنوز به احد نرسيده بود كه ضمن بازديد از لشگر، گروهى را در ميان آنها ديد كه هرگز نديده بود، پرسيد اينها كيستند؟ عرض كردند: عدّه اى از يهودند كه با «عبداللّه بنِ اُبَىّ» هم پيمان بوده اند، و به اين مناسبت به يارى مسلمانان آمده اند.

   فرمود: آيا آنها مسلمان شده اند؟ گفتند: نه.

   حضرت تأمّلى كرد و فرمود:

   «إِنّا لانَنْتَصِرُ بِأَهْلِ الْكُفْرِ عَلى أَهْلِ الشِّرْكِ»(1):

   ما براى جنگ با مشركان از كافران كمك نمى گيريم، مگر اين كه مسلمان شوند! يهوديان اين پيشنهاد را قبول نكردند، و همگى به مدينه بازگشته و به اين ترتيب از قواى يك هزار نفرى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، سيصد تن كاسته شد; امّا ناخالصى ها برطرف گشت (و اين گام پنجم بود).(2)

آرايش صفوف جنگجويان

   به هر حال، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پس از تصفيه لازم، با قواى خود كه هفتصد نفر بودند به پاى كوه احد رسيد و بعد از اداى نماز صبح، صفوف مسلمانان را آراست; «عبداللّه بن جُبَيْر» را با پنجاه نفر از تيراندازان مأمور ساخت در دهانه شكاف كوه قرار گيرند و به آنها تأكيد كرد كه در هر حال از جاى خود تكان نخورند و پشت لشگر را حفظ كنند و فرمود حتّى اگر ما دشمن را تا مكّه تعقيب كنيم و يا اگر دشمن ما را شكست داد و


1ـ سيره حلبى، ج 2، ص 232، طبع قاهره.
2ـ سيره حلبى، ج 2، ص 233.

[ 88 ]

ما را تا مدينه مجبور به عقب نشينى كرد باز هم از سنگر خود دور نشويد(1)!

   از آن طرف، ابوسفيان، خالد بن وليد را با دويست سرباز زبده، مراقب اين گردنه كرد و دستور داد در كمين باشيد تا وقتى كه سربازان اسلام از اين درّه كنار بكشند، آنگاه بلافاصله لشگر اسلام را پشت سر مورد حمله قرار دهيد.

 

تخلّف از دستور فرماندهى

   دو لشگر، در مقابل يكديگر صف آرائى كردند. و در حالى كه ابوسفيان اصرار داشت كه به كمك بتها و زنان زيبا، جنگجويان خود را بر سر شوق آورد، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) با نام خدا و رحمت الهى، مسلمانان را به دفاع تشويق مى نمود. صداى تكبير مسلمانان تمام جلگه و دامنه احد را پر كرده بود; و در طرف ديگر ميدان، زنان و دختران قريش براى تحريك عواطف و احساسات جنگجويان قريش، آواز مى خواندند!

   در آغاز، سپاهيان اسلام با يك حمله شديد توانستند لشكر قريش را در هم شكسته و وادار به عقب نشينى كنند; ولى «خالد بن وليد» كه شكست قريش را قطعى مى ديد مى خواست از راه درّه خارج شود و مسلمانان را از پشت سر مورد حمله قرار دهد، امّا تيراندازان او را مجبور به عقب نشينى كردند.

   تا اينجا همه چيز به خوبى پيش مى رفت، ولى بى انضباطى زشتى پيش آمد كه همه محاسبات به هم خورد، و آن اينكه عقب نشينى قريش سبب شد جمعى از تازه مسلمانان به خيال اين كه دشمن كاملاً شكست خورده، براى جمع آورى غنائم سنگرهاى خود را ترك كردند و حتّى تيراندازانى كه در شكاف كوه ايستاده بودند سنگر خود را ترك گفته، و به ميدان جنگ ريختند. هر قدر «عبداللّه بن جُبَيْر» فرياد زد، و دستور پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را متذكّر شد، هيچ كس مگر عدّه كمى كه عددشان حدود


1ـ مغازى واقدى، ج 1، ص 221-222.

[ 89 ]

ده نفر بود، با او در آن نقطه حسّاس نماندند.

   نتيجه اين بى انض باطى و سرپيچى، اين شد كه «خالد بن وليد» با دويست تن كه در كمين بودند، وقتى شكاف كوه را از پاسداران، خالى ديدند، به سرعت بر سر «عبداللّه بن جُبَيْر» تاختند و او و يارانش را كشتند، و از پشت سر به لشگر اسلام حمله آوردند، لشگر قريش نيز برگشت.

   ناگهان مسلمانان از هر طرف خود را زير شمشير دشمن ديدند، نظم و هماهنگى آنها از ميان رفت، در همين موقع افسر شجاع اسلام «حمزه سيّد الشّهداء» با جمعى ديگر از ياران دلير پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به درجه شهادت رسيدند، و جز عدّه معدودى كه پروانهوار اطراف رهبر خود را گرفته بودند، بقيّه پا به فرار گذاشتند.(1)

   در اين جنگ خطرناك كسى كه بيش از همه فداكارى مى كرد و هر حمله اى كه از جانب دشمن به پيامبر مى شد دفع مى نمود، به اعتراف همه، علىّ بن ابيطالب بود.

   على(عليه السلام) با كمال رشادت مى جنگيد تا اين كه شمشيرش شكست; پيامبر شمشير خود را كه موسوم به «ذوالفقار» بود به على داد; سرانجام پيغمبر در جائى سنگر گرفت، و على(عليه السلام) همچنان از او دفاع مى كرد.(2)

   تا آن كه طبق نقل بعضى از مورّخان، بيش از شصت زخم به سر و صورت و بدن او وارد آمد و در همين موقع بود كه پيك وحى به پيامبر عرضه داشت:

   «يا رَسُولَ اللّهِ هذهِ المُواساة; اى محمّد، معناى مواسات همين است!»

   پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اِنَّهُ مِنّى وَ اَنـَا مِنْهُ، فَقال جِبْرِئيلُ وَاَنـَا مِنْكُما، قالَ فَسَمِعُوا صُوتاً لاسَيْفَ اِلاّ ذُوالفَقار وَ لافَتى اِلاّ علىٌ...; على از من است و من از اويم! و جبرئيل افزود: و من نيز از شما هستم; اينجا بود كه صدائى شنيدند (كه پيك وحى


1ـ سيره حلبى، ج 2، ص 238.
2ـ تاريخ كامل ابن اثير، ج 2، صفحه 107 طبع بيروت ـ سيرت رسول اللّه، ابن اسحاق همدانى، ج 2، ص686.

[ 90 ]

ميان زمين و آسمان مى گفت:) لاسَيْفَ إِلاّ ذُوالْفَقارِ وَلافتى إِلاّ عَلىٌ»(1)

 

شايعه شهادت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

بعضى از سيره نويسان مى گويند: يكى از جنگجويان قريش، يك سرباز مسلمان به نام «مُصْعَب» را به گمان اين كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است، با ضربه سختى از پاى در آورد; سپس با صداى بلند فرياد زد: به لات و عزّى سوگند كه محمّد كشته شد!

   ولى اين شايعه خطرناك از دو جهت كاملاً به سود مسلمانان تمام شد:

   از يك سو دشمن به گمان اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كشته شده آماده شد «احد» را به قصد مكّه ترك گويد، و گرنه قشون فاتح قريش كه شديدترين كينه و دشمنى را نسبت به اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) داشتند و به اين قصد هم آمده بودند كه از او انتقام بگيرند، بدون كشتن آن حضرت، احد را ترك نمى كردند;

   و عجب اين كه نيروى چند هزار نفرى قريش، حتّى نخواست پس از پيروزى در ميدان جنگ يك شب را به صبح برساند و تحقيق بيشترى كند، هماندم راه مكّه را پيش گرفت و حركت كرد!(2)

   از سوى ديگر، خبر كشته شدن پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سبب شد كه به دستور آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) عدّه اى از مسلمانان او را با اين كه سخت مجروح بود بالاى كوه بردند تا به مسلمانان نشان دهند كه حضرت زنده است، واين سبب شد كه فراريان بازگشتند و دور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) جمع شدند(و اين گام ديگرى بود).

   گرچه شكست در اينجا مهار شد ولى مسلمانان خسارات مالى و جانى فراوانى را متحمّل شدند; هفتاد تن از آنها در ميدان جنگ كشته شدند(3) و عدّه زيادى


1ـ كامل ابن اثير، ج 2، ص 107.
2ـ سيره ابن هشام، ج 3، ص 82.
3ـ ابن اسحاق شهداى احد را 65 نفر شمرده است (سيرة النّبى، ج 3، ص 75-80) ـ ابن هشام پنج نفر ديگر را به عنوان استدراك به آن افزوده است; ابن قتيبه دينورى مى گويد روز احد چهار نفر از مهاجران و 70نفر از انصار به شهادت رسيدند ـ ابن ابى الحديد از واقدى نقل كرده است تنها از انصار 71 نفر به شهادت رسيدند و چهار نفر از قريش و شش نفر هم از ديگران، جمعاً مى گويد 81 تن بوده اند (طبقات، ج 2، ص 42 و 43 ـ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 400).

[ 91 ]

مجروح گشتند.

   امّا چنانكه خواهيم ديد از اين شكست آنچنان درس بزرگى آموختند كه ضامن پيروزى آنها در ميدانهاى آينده شد و نتيجه بسيار مثبتى به بار آورد كه در نوع خود بى نظير بود.

   آرى شك نيست كه آنچه در جنگ احد پيش آمد، براى درهم كوبيدن هر سپاهى در جهان نيز كافى بود; و امّا آنچه در خور بحث است تجمّع مسلمانان پس از شكست است و بازگشت آنان پس از فرار، كه دوباره به سرعت در پيرامون رهبر خود جمع شدند; البتّه شهامت و شجاعت شخص پيامبر در اين ماجرا بسيار مؤثّر بود و اثر بسيار بزرگى در نجات مسلمانان از حلقه اى كه بر دورشان تنيده شده بود، داشت.

   اين نكته هم قابل توجّه است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) حتّى در زمانى كه روند جنگ به سود دشمن بود نيز ثابت كرد كه رهبر و فرمانده بى نظيرى است; چه از نظر موقعيّت نظامى و تنظيم سپاه، و چه از نظر تسلّط بر اعصاب حتّى در بزرگترين لحظات خطر.

   او بى آن كه درصدد يافتن راهى براى نجات شخص خود باشد، مانند كوهى استوار در ميدان جنگ ايستاد و با صداى بلند، فرياد برآورد كه: «بيائيد به سوى من، من رسول خدا هستم!» و تا صداى روح افزاى او را شنيدند به دورش حلقه زدند.

   و همچنين حمله «حَمْراء الاسد» و تعقيب سپاه مكّه، بينش و هوشيارى رهبر اسلام را در طرق هجوم غير مستقيم روشن مى سازد. پيروزى ناگهانى كه سپاه مكّه در جنگ احد به دست آورد، اثر تكان دهنده منفى در نهضت اسلامى مدينه داشت، و شكوه و ابهّت اين نهضت در بين دشمنان (يهود و منافقان) كاستى گرفت;

[ 92 ]

تا آنجا كه اين گروه به خود تلقين مى كردند تا فرصت را براى حمله به آنها غنيمت شمارند و به همين دليل بود كه پيامبر اسلام به اعمال تند و شجاعانه و در عين حال ناگهانى براى استوارى بناء نهضت خويش دست يازيد.

   در همان موقع كه سپاهيان مكّه در «رَوْحاء» كنفرانس بر پا كرده بودند، خبر حركت نيروهاى اسلام به رهبرى پيامبر براى تعقيب سپاه مكّه به آنان رسيد و چون به آنان خبر رسيد كه سپاه محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) در نهايت شجاعت در نزديكى آنان در «حمراء الاسد» اردو زده است. دستهايشان فرو افتاد; و اراده شان شكست; و چنين به نظر مى رسيد كه از مقابله با مسلمانان عاجزند. البتّه ترس ابوسفيان در اين ميان بيشتر بود; ناچار، نامه تهديد آميزى به سوى پيامبر فرستاد ولى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) به نامه تهديد آميز ابوسفيان اعتنائى نكرد و در نهايت عظمت و وقار برجاى ماند و همچنان با سپاهيان خويش سه شب در «حمراء الاسد» درنگ كرد و در اردوگاه نظامى در تمام طول شب آتش عظيم برافروختند تا قريش بدانند كه مسلمانان استوار در جاى خويش منتظرند، و در موقعيّتى مناسب براى حمله بردن به آنان آماده اند. چون با اين مانور سياسى پايدارى سپاه اسلام براى مقابله نظامى با ابوسفيان آشكار گشت، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با سپاهيان دلاورش سر بلند به مدينه بازگشتند; و با اين مانور نظامى بى باكانه، پيروزى نظامى و سياسى را براى خويش مسجّل ساختند.

   بعضى از مورّخان مى گويند رهبرانى كه پس از شكست سربازان خويش توانستند دوباره بر آنان مسلّط شوند و آنها را تحت نظم درآوردند، در طول تاريخ از شماره انگشتان دست تجاوز نمى كنند; و بدين جهت بزرگترين فرماندهان نظامى با تمام قد در برابر كار پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) سر فرود مى آورند. بويژه در آن مانور نظامى بى نظير كه به وسيله غزوه «حمراء الاسد» بدان دست زد، و سبب بازگشت نيروى از دست رفته نهضت اسلام گرديد; و هيبت و شكوه آن را در برابر اجتماع عرب

[ 93 ]

جزيره، حفظ نمود.(1)

 

تحليل عوامل شكست «اُحُد» به عنوان پلى براى پيروزيهاى آينده

در «آيات 139 تا 143 از سوره آل عمران» تحليل دقيقى روى نتايج جنگ احد شده است. دقّت در آيات فوق پرده از روى اسرار اين شكست و ناكامى بر مى دارد، و مسلمانان را در بوته اين آزمايش بزرگ آبديده تر مى كند; و از اين شكست دردناك پلى براى پيروزيهاى آينده مى سازد.

   اهمّ اين امور به شرح زير است:

   1ـ اشتباه در محاسبه، اشتباهى كه براى بعضى از تازه مسلمانان در فهم تعاليم اسلام پيدا شده بود و گمان مى كردند تنها اظهار ايمان براى پيروزى كافى است.

   به تعبير ديگر، شايد بسيارى از آنها به غلط چنين مى پنداشتند كه در تمام ميدانهاى جنگ، خداوند آنان را فقط با امدادهاى غيبى بر دشمن چيره مى كند، و تلاش و كوششى از ناحيه آنها لازم نيست; و به اين ترتيب سنّت الهى را در عوامل پيروزى طبيعى و تهيه وسائل لازم به دست فراموشى سپرده بودند.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation