بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مدیریت و فرماندهی دراسلام, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     m01 -
     m02 -
     m03 -
     m04 -
     m05 -
     m06 -
     m07 -
     m08 -
     m09 -
     m10 -
     m11 -
 

 

 
 

 

 

   حادثه دردناك احد نشان داد امدادهاى غيبى در جاى خود، و آمادگيهاى نظامى و رزمى و جهاد قاطع و كوبنده نيز در جاى خود. بنابراين هرگز نبايد عوامل و اسباب عادّى را ناديده بگيرند.

   2ـ عدم انضباط نظامى و مخالفت ياران «عبداللّه بن جبير» با فرمان مؤكّد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دائر بر عدم ترك سنگر حسّاس كوه «عينين» عامل مهمّ ديگرى براى اين شكست بود; تا بدانند در ميدان جنگ انضباط نظامى، فوق العاده سرنوشت ساز است، هر گونه تمرّد و سرپيچى از دستور فرماندهى ممكن است بسيار گران تمام شود.

   3ـ دنيا پرستى جمعى از مسلمانان تازه كار ـ كه گرد آورى غنائم جنگى را بر


1ـ «پيامبر و آئين نبرد»، مصطفى طلاس وزير دفاع جمهورى عربى سوريه، ص 345.

[ 94 ]

تعقيب دشمن ترجيح دادند، سلاح را بر زمين گذاشتند و براى اين كه عقب نمانند، به جمع غنائم پرداختند ـ سوّمين عامل شكست بود; تا بدانند در راه خدا و «جهاد فى سبيل اللّه» بايد همه چيز را جز او فراموش كرد، و آن كس كه براى خدا پيكار كند نمى تواند به فكر دنيا و غنائم باشد.

   4ـ غرور و غفلت ناشى از پيروزى درخشان در آغاز كار سبب شد كه فكر قدرت نظامى دشمن را از سر بيرون كنند و تجهيزات جنگى او را ناچيز پندارند و از تعقيب آنها منصرف شوند.

   اين بى توجّهى، سبب شد اين درس را براى آينده بياموزند كه هرگز پيروزيها را نيمه كاره نبايد رها كرد، و تا دشمن به طور كامل متلاشى نشده است نبايد از پاى نشست.

   5ـ رها كردن مركز فرماندهى، عامل ديگرى بود كه آن را نبايد از نظر دور داشت; زيرا لشگر اسلام، از اين نكته مهمّ نظامى غفلت كرد كه هرگز نبايد مركز فرماندهى را رها كند كه اگر آسيبى به آن رسد شكست حتمى است، و هر گاه همان چند نفر و مخصوصاً امير مؤمنان على(عليه السلام) پروانهوار گرد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نبودند و دفاع نمى كردند، كار اسلام تمام شده بود و ظاهراً نامى از اسلام و مسلمين باقى نمى ماند.

   اكنون ببينيم قرآن مجيد در تحليل شكست احد چه مى گويد، و چگونه از آن پل پيروزى مى سازد; قرآن مى گويد:

«... و سست نشويد! و غمگين نگرديد! و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد!

«اگر (در ميدان اُحُد،) به شمام جراحتى رسيد (و ضربه اى وارد شد)، به آن جمعيّت نيز (در ميدان بدر)، جراحتى رسيد (و ضربه اى وارد شد)، به آن جمعيّت نيز (در ميدان بدر،) جراحتى همانند آن وارد گرديد. و ما اين روزها (ىِ پيروزى و شكست) را در ميان مردم

[ 95 ]

مى گردانيم; (ـ و اين خاصيّت زندگى دنياست ـ) تا خدا، افرادى را كه ايمان آورده اند، بداند (و شناخته شوند); و خداوند از ميان شما، شاهدانى بگيرد; و خداوند ظالمان را دوست نمى دارد.

«و تا خداوند، افراد با ايمان را خالص گرداند (و ورزيده شوند); و كافران را به تدريج نابود سازند.

«آيا چنين پنداشتيد كه (تنها با ادّعاى ايمان) وارد بهشت خواهيد شد، در حالى كه خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخّص نساخته است؟!

«و شما مرگ (و شهادت در راه خدا) را، پيش از آن كه با آن رو به رو شويد، آرزو مى كرديد; سپس آن را با چشم خود ديديد، در حالى كه به آن نگاه مى كرديد (و حاضر نبوديد به آن تن در دهيد! چقدر ميان گفتار كردارِ شما فاصله است!).»(1)

 

   اين آيات با آن لحن گيرا و برنده، همچون پتك بر مغز تازه مسلمانان وارد شد، و اين شكست دردناك را مكتبى براى آموزش طريقه خودسازى، و برطرف ساختن ضعفها ساخت; تا با منطق واقعى اسلام آشنا شوند،موضع خود را براى آينده اصلاح كنند و از اين شكست نردبانى براى پيشرفت سريع خود و نسلهاى آينده بسازند; تا فقط تكيه بر ادّعاها و شعارها نكنند، و به واقعيّتها رو آورند، و تا كيفيّت را فداى كمّيّت نكنند و ناخالصى ها را از خود دور سازند.

* * *

 

8ـ جمع آورى اطّلاعات و آمار

 


1ـ ترجمه آيات 139 تا 143 سوره آل عمران.

[ 96 ]

   حدود شش قرن، پيش از ميلاد مسيح(عليه السلام)، جمعى از فلاسفه يونان و در رأس آنها «فيثاغورس حكيم»، جهان هستى را مركّب از «اعداد» مى دانستند.

   بديهى است كه «عدد» به تنهائى يك امر ذهنى است، و هرگز نمى تواند مجرّد از «معدود» وجود عينى و خارجى پيدا كند; تا چه رسد به اين كه مبدأ ومادّه اصلى جهان را تشكيل دهد و بسيار بعيد به نظر مى رسد كسى آن را مبدءِ جهان بداند.

   آنچه از مكتب «رياضيّين» قابل درك است اين كه تمام موجودات جهان از كوچكترين ذرّه، يعنى اتم گرفته تا بزرگترين منظومه ها، همه روى يك سلسله نسبتهاى عددى تشكيل شده اند كه اگر ارقام و اعداد حاكم بر آنها به هم خورد نه تنها هويّت خود را از دست مى دهند، كه تمام هستى خود را نيز از كف خواهند داد.

   بنابراين، صحيح است گفته شود عالم هستى از تركيب اعداد و ارقام تشكيل يافته; يعنى، در ساختمان همه موجودات با عددهاى معيّن و نسبتهاى رياضى حساب شده اى سر و كار داريم.

   و از آنجا كه تشكيلات و نظامات زندگى انسانها نيز «بازتابى» از جهان تكوين است، اصول حاكم بر آن نيز از اين اصول جدا نيست; و به همين دليل، هر «مدير» يا «فرمانده» به طور كلّى بايد اطّلاعات دقيق، صحيح و صريحى از سازمانى كه زير نظر اوست و كسانى كه با او همكارى دارند و تمام رويدادها كه در داخل و خارج آن تشكيلات واقع مى شود، و به نحوى با آن ارتباط دارد، داشته باشد; آن هم با اعداد و ارقام دقيق.

   درست است كه در تمام كشورهاى جهان دستگاههاى اطّلاعاتى وسيعى چه در داخل و چه در خارج، وجود دارد، و سنگين ترين بارها غالباً بر دوش آنهاست، و گاه سنگين ترين هزينه را به خود اختصاص مى دهند، و نيز درست است كه دستگاههاى اطّلاعاتى در جهان امروز، معمولاً يك دستگاه شيطانى است، و گاه كارهائى مى كنند كه روح شياطين نيز از آن بى خبر است; ولى با اين همه، در داخل

[ 97 ]

هر تشكيلاتى بايد يك كادر اطّلاعاتى هوشيار و منطبق بر ملاكهاى صحيح اخلاقى و انسانى براى آگاه بودن از مسائلى كه در «داخل» و «خارج» آن تشكيلات است و مديران و فرماندهان در محاسبات خود به آن نياز دارند، و جود داشته باشد.

   در تاريخ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خوانيم كه از مأموران امين اطّلاعاتى خويش براى كشف حوادث و گاه براى اقدامات آينده و حتّى احياناً براى ايجاد اختلاف در صفوف دشمن استفاده مى كرد كه نمونه هائى از آن را براى الهام گرفتن از طرز كار آنها در اينجا يادآور مى شويم:

   1ـ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به هنگام فتح مكّه، تمام جادّه هائى را كه از سوى مدينه به مكّه منتهى مى شد تحت مراقبت شديد مأموران خود قرار داد، مبادا اخبار آماده شدن مسلمانان براى اين فتح بزرگ به گوش دشمن رسد و خود را آماده كنند.

   در اين هنگام به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خبر دادند (بعضى گفته اند اين خبر از طريق جبرئيل بود) كه مردى به نام «حاطِبِ بنِ أَبى بَلْتَعَه» نامه اى براى سران قريش نوشته و به زنى داده كه در برابر اخذ مبالغى آن را به قريش رساند، در اين نامه پاره اى از اسرار نظامى مسلمانان و حمله قريب الوقوع آنان به مكّه افشا شده بود.

   «ابن هشام» در سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، مى نويسد كه: حضرت رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) به «على(عليه السلام)» و «زبير» و «مقداد» دستور داد كه به سرعت راه مكّه را پيش گيرند، و هر جا آن زن را بيابند دستگير كرده و نامه را از او بگيرند.

   آنها به سرعت جادّه ها را پشت سر گذاشتند، ناگاه به زنى رسيدند كه با عجله به سوى مكّه مى رفت; او را متوقّف ساخته، و مورد بازپرسى قرار دادند; وسائل و لباس همراه او را جستجو كردند، امّا چيزى نيافتند; زن شديداً اين مأموريّت را انكار كرد; حتّى سوگند ياد نمود.

   امّا حضرت على(عليه السلام) فرمود:

   «اِنِّى اَحْلِفُ بِاللّهِ ماكَذَبَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) وَلاكَذَبْنا وَلَتُخْرِجَنَّ هَذَا الْكِتابَ اَوْ

[ 98 ]

لَنَكْشِفَنَّكِ; من به خدا سوگند مى خورم كه نه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دروغ گفته، نه ما دروغ گفته ايم، حتماً نامه اى را كه همراه دارى تحويل ده، والاّ آن را از تو بيرون مى آوريم!»

   زن جاسوس كه مسأله را جدّى ديد از على(عليه السلام) تقاضا كرد كه كمى از او فاصله بگيرند، سپس نامه كوچكى از لا به لاى گيسوان بلند خود بيرون آورد و به على(عليه السلام)) تسليم نمود; و حضرت نامه را به حضور پيامبر آورد. پيامبر نويسنده نامه، «حاطِب» را احضار فرمود و شديداً مورد مؤاخذه قرار داد.(1)

   براى اينكه اين جريان بار ديگر تكرار نشود، آياتى از اوائل سوره «ممتحنه» نازل گرديد كه آغاز آن چنين است:

   «يا اَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَعَدُوَّكُمْ اَوْلِياءَ تُلْقُونَ اِلَيْهِمْ بَالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ; اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگز كافران را كه دشمن من و شما هستند ياران خود نگيريد و طرح دوستى با آنها نريزيد...»(2)

   2ـ امام علىّ بن موسى الرّضا(عليه السلام) مى فرمايد:

   «كانَ رَسُولُ اللّهِ اِذا بَعَثَ جَيْشاً وَاَمَّهُمْ اَميراً بَعَثَ مَعَهُمْ مِنْ ثِقاتِهِ مَنْ يَتَجَسَّسُ لَهُ خَبَرَهُ; هنگامى كه رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) لشگرى را مى فرستاد و اميرى بر آنها مى گمارد، كسى از افراد مورد اعتماد خود را با آنها اعزام مى داشت تا مسائل مربوط به او را گزارش دهد».(3)

   3ـ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)در جنگ «احد» براى كسب خبر، «أَنَسَ» و «مونس»، فرزندان «فُضالَة» را بيرون فرستاد تا او را از اخبار قريش آگاه سازند; آن دو نفر خبر آوردند كه سپاه قريش نزديك به مدينه است; و مركبهاى خود را براى چرا در كشتزارهاى مدينه رها كرده اند; و آنان سه هزار شتر و دويست اسب و تجهيزات ديگر به همراه


1ـ سيره ابن هشام، ج 2، ص 399.
2ـ مجموعه آياتى كه در اين واقعه نازل گرديد 9 آيه از اول سوره تا آيه نهم سوره ممتحنه است. (مجمع البيان، ج 9، ص 269.)
3ـ قرب الاسناد، ص 148.

[ 99 ]

دارند.(1)

   4ـ در غزوه «حديبيّه»، پيامبر گرامى دستگاه اطّلاعاتى خود را جلوتر از لشگر فرستاد تا اگر در نيمه راه به دشمن برخوردند، فوراً پيامبر را مطّلع سازند; در نزديكى «عُسْفان» يك مرد «خُزاعى» كه عضو دستگاه اطّلاعات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بود حضور پيامبر رسيدو گزارش داد كه: «قريش از حركت شما آگاه شده اند، و نيروهاى خود را گرد آورده و به «لات» و «عُزّى» سوگند ياد كرده اند كه از ورود شما به مكّه جلوگيرى نمايند»(2).

5ـ از آن روز كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پايه هاى حكومت اسلامى را در مدينه گذارد، پيوسته مأمورانى را اعزام مى كرد تا او را از اوضاع خارج مدينه و تحّولات نظامى و سياسى آگاه سازند; از جمله پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در ماه رجب، گروهى از مهاجران را كه عدّه آنها به 18 نفر بالغ مى شد، به فرماندهى «عبداللّه بن جَحْش» مأموريّت داد تا از جادّه مدينه به سمت مكّه حركت كنند، و دستور داد نامه اى نوشتند و آن را بستند و به دست فرمانده داد و فرمود تا دو روز راه نرفته ايد نامه را باز نكنيد، بعداً نامه را بگشائيد و هر چه در آن بود بى كم و كاست عمل كنيد!

   «عبداللّه» نامه را گرفت و به راه افتاد، و بعد از دو روز راه، نامه را گشود و ديد در آن نامه خطاب به وى چنين نوشته شده:

   «اِذا نَظَرْتَ فِى كِتابى هذا فَامْضِ حَتَّى تَنْزِلَ نَخْلَةً بَيْنَ مَكَّةَ وَالطّائِفِ فَتَرصُدَ بِها قُرَيْشاً وَتُعْلِمَ لَنا مِنْ اَخْبارِهِمْ..; هنگامى كه نامه مرا خواندى به حركت خود ادامه ده تا به درخت نخلى برسى كه در ميان مكّه وطائف است; در آنجا مراقب فعّاليّتهاى قريش باش و ما را از اخبار آنها آگاه كن»!(3)


1ـ مغازى واقدى، ج 2، ص 206.
2ـ مجمع البيان، ج 2، ص 488.
3ـ سيره ابن هشام، ج 3، ص 252.

[ 100 ]

   6ـ از روشنترين مدارك در اين باره، سفارشى است كه امام اميرمؤمنان على(عليه السلام)به سپاهى كه براى پيكار با شاميان فرستاد، فرموده است:

   «وَاجْعَلُوا لَكُمْ رَقَباءَ فى صَياصِى الْجِبالِ وَمَناكِبِ الْهِضابِ، لِئَلاّ يَأْتيْكُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَكانِ مَخافَة، اَوْأَمْن، وَاعْلَمُوا اَنَّ مُقَدِّمَةَ الْقَوْمِ وَعُيُوْنُهُمْ وَعُيُوْنُ الْمُقَدِّمَةِ طَلائِعُهُمْ..; بر فراز تپه هاى مسطّح و در بلندى كوهها، براى خود ديده بانان مستقر داريد، تا دشمن شما را غافلگير نسازد، و ناگهان از يك نقطه مخفى يا آشكار به شما حمله نكند، و بدانيد پيشاپيش لشگر، ديده بانان حركت مى كنند; و پاسداران صفّ مقدّم جبهه، مأموران اطّلاعاتى هستند...!».(1)

   7ـ در فرمان معروف اميرمؤمنان على(عليه السلام) به مالك اشتر نيز آمده است:

   «ثُمَّ تَفَقَّدُ أَعْمالَهُمْ وَابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَالْوَفاءِ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ تَعاهُدَكَ فِى السِّرِّ لاُِمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمالِ الاَْمانَةِ، وَالرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ..; مأمورانى براى نظارت بر كارمندان خود بگمار، از كسانى كه راستگو و با وفا باشند تا حقايق را دقيقاً به تو اطّلاع دهند، زيرا بازرسى مداوم و پنهانى سبب مى شود كه به امانت دارى و مدارا كردن به مردم ترغيب شوند!».(2)

   8ـ امير مؤمنان على(عليه السلام) طىّ نامه اى به «قُثَم بنُ عبّاس» فرماندار مكّه، چنين نوشت:

   «أَمّا بَعْدُ فَاِنَّ عَيْنى بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَىَّ يُعْلِمُنى أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُناسٌ مِنْ أَهْلِ الشّامِ الْعُمْىِ الْقُلُوبِ، اَلصُّمِّ الاَْسْماعِ..; مأمور اطّلاعات من در مغرب (شام) برايم نوشته و مرا آگاه ساخته كه گروهى از شاميان به سوى «مكّه» گسيل شده اند (گروهى) كوردل، ناشنوا،... (اشاره به اين كه مزدوران معاويه تابع هيچ قانونى نيستند.)(3)


1ـ نهج البلاغه، قسمت نامه ها، نامه شماره 11.
2ـ نهج البلاغه، قسمت نامه ها و فرمانها، فرمان شماره 53.
3ـ نهج البلاغه، قسمت نامه ها، نامه شماره 33.

[ 101 ]

 

تاكتيكهاى جالب بعضى از مأموران اطّلاعاتى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

   براى پى بردن به نحوه كار مأموران اطّلاعاتى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و جهات مختلف ديگر كه ارتباط با مسأله مديريّت و فرماندهى دارد، لازم است گوشه اى از غزوه احزاب كه از غزوات بسيار مهمّ اسلامى، و پر است از درسهاى آموزنده براى مديران و فرماندهان، را در اينجا بياوريم:

   «جنگ احزاب» چنان كه از نامش پيداست مبارزه همه جانبه اى بود كه از ناحيه تمام احزاب مخالفين اسلام و گروههاى مختلفى كه با پيشرفت اين آئين، منافع نامشروعشان به خطر مى افتاد، بر مسلمانان تحميل شد.

   نخستين جرقّه جنگ احزاب از ناحيه گروهى از يهود «بنى نضير» برخاست كه به مكّه آمدند و طايفه «قريش» را از خطرات پيشرفت سريع اسلام براى منافع آنان در كوتاه مدّت و دراز مدت آگاه ساختند; و به جنگ پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)تشويق نمودند; و به آنها قول دادند كه تا آخرين نفس در كنارشان خواهند بود. سپس به سراغ قبيله «غطفان» رفتند و آنها را نيز آماده كارزار كردند.

   آنها از هم پيمانان خود مانند قبيله «بنى اسد» و «بنى سليم» نيز دعوت كردند; و چون همه خطر را احساس مى كردند، دست به دست هم دادند; نقشه اين بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را به قتل برسانند; مسلمين را در هم بكوبند; مدينه را غارت كنند; و چراغ اسلام را براى هميشه خاموش سازند.

   مسلمانان به فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به شور نشستند; و قبل از هر چيز با ايجاد خندق نسبتاً بزرگى در اطراف مدينه، يك سدّ حفاظتى قوى ايجاد كردند.

   لحظات بسيار سخت و خطرناكى بر مسلمانان مى گذشت; جانها به لب رسيده بود; منافقان در ميان لشگر اسلام، سخت به تكاپو افتاده بودند; فزونى دشمن، و

[ 102 ]

كمى لشگريان اسلام (تعداد لشگر كفر را ده هزار(1) و لشگر اسلام را در اين جنگ سه هزار نفر نوشته اند) و آمادگى آنها از نظر تجهيزات جنگى و فراهم بودن وسائل لازم، آينده سخت و دردناكى را در برابر چشم مسلمانان مجسّم مى ساخت.

   ولى خدا مى خواست در اين ميدان، آخرين ضربه بر پيكر كفر فرود آيد; وصفّ منافقان از مسلمين مشخّص شود; توطئه گران را افشاء كند و مسلمانان راستين را سخت در بوته آزمايش قرار دهد.

   آيات هفده گانه اى كه در سوره احزاب در اين زمينه وارد شده، اهمّيّت اين موقف را به خوبى مجسّم مى سازد; و تحليلهاى كوبنده و افشا گرانه اى ازاين حادثه مهمّ تاريخى بيان مى دارد.

   اين آيات با اين آيه شروع مى شود:

   «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْجاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً وَجُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَكانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيراً; اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اين نعمت بزرگ خدا را بر خود فراموش نكنيد كه لشگرهاى عظيمى به سراغ شما آمدند، ولى باد و طوفانى سخت بر آنها فرستاديم، و لشگريانى كه آنها را نمى ديدند (و آنها را در هم كوبيديم) وخداوند به تمام كارهائى كه انجام مى دهيد، بيناست!»

   و با اين آيه پايان مى يابد:

   «وَرَدَّ اللّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَكَفَى اللّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَكانَ اللّهُ قَوِيّاً عَزيزاً; خدا كافران را با دلى پر از خشم بازگرداند بى آن كه نتيجه اى از كار خود گرفته باشند; و خداوند (در اين ميدان)، مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت (و پيروزى را نصيبشان كرد); و خدا قوى و شكست ناپذير است».(2)

 


1ـ به گفته مسعودى: از قريش و قبايل ديگر و بنى نضير 24 هزار نفر فراهم شدند!
2ـ سوره احزاب، از آيه 9 تا آيه 25.

[ 103 ]

نكات قابل توجّه در جنگ احزاب

اين نكات در رابطه با جنگ احزاب قابل توجّه است:

   1ـ جنگ احزاب آخرين تلاش كفر، آخرين تير تركش دشمن، و آخرين قدرت نمائى «شرك» در برابر «توحيد» بود; به همين دليل، هنگامى كه بزرگترين قهرمانان دشمن «عَمْرو بن عَبْدَوَد» در برابر بزرگترين افسر رشيد اسلام، امير مؤمنان على(عليه السلام)قرار گرفت; پيامبر فرمود:

   «بَرَزَ الاِْيْمانُ كُلُّهُ اِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ; تمام ايمان در برابر تمام كفر قرار گرفت».(1)

   زيرا پيروزى يكى از اين دو نفر بر ديگرى پيروزى كفر بر ايمان يا ايمان بر كفر بود; و به تعبير ديگر، كارزارى بود كه سرنوشت اسلام و شرك را مشخّص مى ساخت; و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دقيقاً به اين امر توجّه داشت.

   2ـ مسأله حفر خندق كه به پيشنهاد «سلمان فارسى» صورت گرفت(2) در جزيرة العرب سابقه نداشت; و از لحاظ نظامى و روانى حائز اهمّيّت بود; و ضربه اى براى احزاب شرك.

   امروز از مشخّصات خندق، اطّلاعات زيادى در دست نداريم; مورّخان نوشته اند پهناى آن به قدرى بود كه سواران دشمن نتوانند با پرش از آن بگذرند، عمق آن نيز به اندازه اى بود كه اگر كسى وارد آن مى شد به آسانى نمى توانست از سوى مقابل بيرون آيد.

   به علاوه، تسلّط تيراندازان اسلام بر منطقه خندق، به آنها امكان مى داد كه اگر كسى قصد عبور داشت او را در همان وسط خندق هدف قرار دهند.

   مديريّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در امر حفر اين خندق بسيار جالب بود; هر ده نفر را مأمور حفر 40 ذراع (حدود 20 متر) از خندق كرده بود; و خود نيز شخصاً با آنها همكارى


1ـ بحار الانوار، ج 20، ص 215، چاپ جديد.
2ـ سيره حلبى، ج 2، ص 331، طبع مصر ـ سيره ابن هشام، ج 3، ص 235.

[ 104 ]

مى كرد;(1) و با توجّه به اين كه عدد لشگر اسلام طبق مشهور بالغ بر «سه هزار نفر» بود، طول مجموع خندق را بعضى دوازده هزار ذراع (تقريباً شش هزار متر) تخمين زده اند; و به گفته برخى از مورّخان، حفر خندق در شش روز به انجام رسيد.(2)

   از ابن هشام نقل شده است كه مسلمانان روزها به كار حفر خندق سرگرم بودند و شبها به خانه هاى خود باز مى گشتند; امّا رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) روى يكى از تپـّه ها چادر زده بود، و شبها نيز در همانجا به سر مى برد; و در همين محل بود كه به ياد اين سابقه «مسجد ذناب» ساخته شد.(3)

   بايد اعتراف كرد كه با وسائل ابتدائى آن روز، حفر چنين خندقى بسيار طاقت فرسا بود; و طبعاً مدّت قابل توجّهى وقت لازم داشت; ولى جالب اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پيش بينى هاى لازم را چنان كرده بود كه سه روز قبل از رسيدن لشگر كفر به مدينه، كار حفر خندق پايان گرفته بود به طورى كه وقتى لشگر قريش آن را ديدند، سخت در حيرت و شگفتى فرو رفتند.

   3ـ ثبات و پايدارى پيامبر و لشگر اسلام عليرغم گرسنگى شديد و كمبود موادّ غذائى از يك سو، و بدى اوضاع جوّى از سوى ديگر، بزرگترين اثر را در بازگشت احزاب داشت; زيرا قادر نبودند كه با موقعيّت هجوم نظامى سريع، كار سپاه اسلام را يكسره كنند; بلكه در جاى خود نزديك يك ماه تمام باقى ماندند، بدون هيچ فعّاليّت جنگى قابل ملاحظه اى! اگر بر اين مشكلات اين را بيفرائيم كه قبائل عرب به عمليّات نظامى طولانى و فرسايشى عادت نداشتند، بلكه قدرتشان در حركات آنى و گريز سريع بود; خواهيم دانست ناراحتى شديد احزاب از طول مدّت محاصره و آثار مربوط بدان امرى طبيعى بود.


1ـ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 50، چاپ بيروت.
2ـ طبقات، ج 2، ص 67، طبع بيروت.
3ـ تاريخ پيامبر اسلام، دكتر محمد ابراهيم آيتى، ص 382، چاپ دانشگاه تهران.

[ 105 ]

   4ـ جلوگيرى مسلمانان، از گروه از خود گذشته احزاب و سوارانى كه سعى داشته از جاى تنگ خندق بگذرند، اثر شديدى در ايجاد ترس و رعب و از بين بردن مقاصد خصمانه آنها داشت; زيرا يقين كردند كه اين گونه از خود گذشتگى در هر حال بى نتيجه است.

   5ـ گشتيهايى را كه پيامبر اسلام وظيفه دقيق نگهبانى نظامى را به عهده آنها نهاده بود، در اين جنگ سهم مهمّى داشتند; و نقش شان در خنثى كردن اين هجوم بى سابقه، قابل توجّه بود.

   6ـ «نعيم بن مسعود» براى نفاق افكنى در لشگر كفر كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) او را به آن مأمور كرده بود، نقش بزرگى در ضعف سپاه احزاب و ايجاد اختلاف ميان آنها داشت; و اين پيش آمد اهمّيّت جنگ روانى را در برابر نبرد مسلّحانه كاملاً آشكار مى سازد.

   7ـ انسجام و هماهنگى لشگر اسلام و انضباط آنان، و اطاعت از رهبرشان اثر بسيار عظيمى در بالا بردن موقعيّت آنها داشت; به ويژه كه دشمنان نقطه مقابل آن بودند; و همين امر كار ديپلوماسى اسلام را كه افرادشان مورد اعتماد شديد هم بودند، در اساس بسيار آسان مى ساخت; و بى جهت نيست كه در از هم پاشيدن نيروى احزاب و پراكنده نمودن يكپارچگى صفوف آن، به آسانى پيروز شدند.

   8ـ براى قريش در پايان اين جنگ كاملاً روشن شد كه كوشش شان براى نابودى نهضت اسلام از طريق توسّل به نيروى نظامى، به پيروزى نخواهد انجاميد; به ويژه كه آنها در اين نبرد هم نيروهايشان را در بزرگترين لشكركشى در جزيرة العرب بسيج كرده بودند.

   9ـ هدف اصلى پيامبر بى نتيجه ساختن اين بسيج هولناك احزاب بود، كه پس از آن هرگز قادر به بسيج چنين نيرويى نشدند; و به طور جداگانه نيز از برخورد با نيروى اسلام وحشت داشتند; و از اين پس ابتكار عمل در همه جا به دست مسلمانان افتاد و از دست نرفت تا اسلام تمام جزيرة العرب را در بر گرفت.

[ 106 ]

   10ـ «عوامل پيروزى» پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و لشگر اسلام در ميدان احزاب، علاوه بر تأييد الهى به وسيله لشگر نامرئى و باد و طوفان شديدى كه آرايش لشگر احزاب را به هم ريخت و در قرآن به آن اشاره شده، مجموعه اى بود از روشهاى نظامى، سياسى، به اضافه عامل مهمّ فرهنگى، و مديريّت تمام عيار پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در اين زمينه ها.

   پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)با قبول پيشنهاد حفر خندق، عنصر تازه اى در جنگهاى عرب كه تا آن زمان وجود نداشت وارد كرد، كه در تقويت روحيّه سپاه اسلام و تضعيف روحيه سپاه كفر، بسيار مؤثّر بود. مواضع حساب شده لشگر اسلام در اطراف خندق و تاكتيكهاى نظامى مناسب، عامل مؤثّر ديگرى براى عدم نفوذ دشمن به داخل مدينه بود.

   كشته شدن «عمرو بن عبدود» به دست قهرمان بزرگ اسلام، على بن ابيطالب(عليه السلام)و فرو ريختن پايه هاى اميد لشكر احزاب با مرگ وى، عامل ديگرى محسوب مى شد.

   ايمان به پروردگار و توكّل بر ذات پاك او كه بذر آن در دلهاى مسلمانان به وسيله انقلاب عقيدتى و فرهنگى افشانده شده بود، و مرتّباً در طول جنگ به وسيله تلاوت آيات قرآن و سخنان دلنشين و حركت آفرين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آبيارى مى شد، نيز يك عامل مهمّ ديگر به حساب مى آيد. شكيبائى فوق العاده، و روح بزرگ و اعتماد به نفس پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به مسلمانان قوّت قلب و توان و آرامش مى بخشيد و در پيروزى مؤثّر بود.

نفاق افكنى در لشگر كفر

   افزون بر اينها، طرح «نعيم بن مسعود» چنانچه گفتيم عامل مؤثّرى براى ايجاد تفرقه در ميان لشگر احزاب و تضعيف آنان شد.

   داستان چنين بود: «نعيم» كه تازه مسلمان شده بود و قبيله «غَطَفان» از اسلام او

[ 107 ]

آگاه نبودند، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و عرض كرد هر دستورى بدهيد براى پيروزى نهائى به كار مى بندم.

   فرمود: مانند تو در ميان ما يك نفر بيشتر نيست; اگر مى توانى در ميان لشگر دشمن اختلاف بيفكن كه جنگ مجموعه اى از نقشه هاى پنهانى است!

   «نعيم بن مسعود» طرح جالبى ريخت; به سراغ يهود «بنى قُرَيْظه» آمد كه در جاهليّت با آنها دوستى داشت، و گفت: اى «بنى قُرَيْظه»! مى دانيد كه من نسبت به شما علاقه مندم.

   گفتند: راست مى گوئى، هرگز تو را متّهم نمى كنيم.

   گفت: طائفه «قريش» و «غَطَفان» مثل شما نيستند، اين شهر، شهر شماست; اموال و فرزندانتان در اينجاست; و هرگز قادر نيستيد از اينجا نقل مكان كنيد; امّا قريش و طايفه غَطَفان تنها براى جنگ با محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) و يارانش آمده اند، و شما از آنها حمايت كرده ايد، در حالى كه شهر آنها جاى ديگر است، و اموال و زنانشان در غير اين سرزمين است; آنها اگر فرصتى دست دهد غارتى مى كنند و با خود مى برند، و اگر مشكلى پيش آيد به شهرشان باز مى گردند، و شما تنها در اين شهر مى مانيد و محمّد! مسلّماً به تنهائى قادر به مقابله با او نيستيد; شما دست به اسلحه نبريد تا از «قريش» و طايفه «غَطَفان» وثيقه اى بگيريد; آنها بايد گروهى از اشراف خود را به عنوان گروگان به شما بسپارند كه در جنگ كوتاهى نكنند و تا آخرين مرحله بايستند!

   يهود «بنى قريظه» اين پيشنهاد را پسنديدند.

   «نعيم» مخفيانه به سراغ «قريش» آمد; به ابوسفيان و گروهى از رجال قريش گفت:

   شما مراتب دوستى مرا نسبت به خودتان خوب مى دانيد; مطلبى به گوش من رسيده است كه خود را موظّف به ابلاغ آن مى دانم، تا مراتب خيرخواهى را انجام

[ 108 ]

داده باشم; امّا خواهش من اين است كه از من نقل نكنيد!

   گفتند: مطمئن باش!

   گفت: آيا مى دانيد جماعت يهود از درگيرى با محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) پشيمان شده اند; و رسولى نزد او فرستاده اند كه ما از كار خود پشيمانيم; آيا اين مقدار كافى است كه ما گروهى از اشراف قبيله «قريش» و «غَطَفان» را براى تو گروگان بگيريم و دست بسته به تو بسپاريم؟ سپس در كنار تو خواهيم بود تا آنها را ريشه كن كنيم! «محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)» نيز با اين پيشنهاد موافقت كرده است; بنابراين، اگر يهود به سراغ شما بفرستند و گروگانهائى بخواهند، حتّى يك نفر به آنها ندهيد كه خطر جدّى است!

   سپس به سراغ طائفه «غَطَفان» كه طايفه خود او بود، آمد، گفت: اى جمعيّت! اصل و نسب مرا به خوبى مى دانيد; من به شما عشق مىورزم; و فكر نمى كنم كمترين ترديدى در خلوص نيّت من داشته باشيد!

   گفتند: راست مى گوئى، حتماً چنين است.

   گفت: سخنى دارم به شما مى گويم امّا از من نشنيده باشيد!

   گفتند: مطمئن باش! حتماً چنين خواهد بود، چه خبر؟

   «نعيم» همان مطلب را كه براى قريش گفته بود، دائر بر پشيمانى يهود و تصميم به گروگان گيرى آنها، مو به مو براى آنها شرح داد و آنها را از عاقبت اين كار برحذر داشت.

   اتّفاقاً شب شنبه اى بود ( ماه شوّال، سال پنجم هجرى) كه ابوسفيان و سران غَطَفان گروهى را نزد يهود بنى قُرَيْظه، فرستادند; گفتند; حيوانات ما در اينجا دارند تلف مى شوند، در اينجا براى ما جاى توقّف زياد نيست; فردا صبح حمله را بايد آغاز كنيم تا كار يكسره شود.

   يهود در پاسخ گفتند: فردا شنبه است و ما دست به هيچ كارى نمى زنيم; به علاوه، از اين بيم داريم كه اگر جنگ به شما فشار آورد به شهر و ديار خود بازگرديد و

[ 109 ]

ما را در اينجا تنها بگذاريد; بنابراين، شرط همكارى ما آن است كه گروهى از اشراف خود را به عنوان گروگان به دست ما بسپاريد.

   هنگامى كه اين خبر به «قريش» و «غَطَفان» رسيد، گفتند: به خدا سوگند معلوم مى شود «نعيم بن مسعود» راست مى گويد، خبرى در كار است!

   آنها رسولانى به سوى يهود فرستادند و گفتند به خدا يك نفر را هم به شما نخواهيم داد، اگر مايل به جنگ هستيد، آماده ايم!

   «بنى قُرَيْظة» وقتى از ماجرا آگاه شدند گفتند كه «نعيم بن مسعود» حرف حقّى مى زد، اينها قصد جنگ ندارند حيله اى در كار است; مى خواهند غارتى بكنند و به شهرهاى خود باز گردند; و شما را در برابر محمّد(عليه السلام) تنها بگذارند; پيام دادند كه حرف همان است كه گفتيم; تا گروگان نسپاريد، جنگ نخواهيم كرد! قريش و غَطَفان هم بر سر حرف خود اصرار ورزيدند و در ميان صفوف آنها اختلاف افتاد و در همان اوقات بود كه شبانه طوفان سرد شديدى در گرفت، آنچنان كه خيمه هاى آنها را به هم ريخت و ظرفهاى غذا را از روى اجاق به روى زمين انداخت.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation