بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مدیریت و فرماندهی دراسلام, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     m01 -
     m02 -
     m03 -
     m04 -
     m05 -
     m06 -
     m07 -
     m08 -
     m09 -
     m10 -
     m11 -
 

 

 
 

 

 

   همه اين عوامل دست به دست هم داد، قريش دست و پا را جمع كردند و فرار را برقرار ترجيح دادند; به گونه اى كه حتّى يك نفر از آنها در ميدان جنگ باقى نماند!(1)

   بدون شك، استفاده از چنين روشهائى بدون داشتن اطّلاعات وسيع از وضع دشمن و زمينه سازيهاى قبلى ممكن نيست.

 

ويژگيهاى يك سازمان اطّلاعات اسلامى

   گفتيم هر «مدير» و «فرمانده» بايد از حوزه مديريّت و فرماندهى خود اطّلاعات كافى داشته باشد و از رويدادهائى كه به نحوى با تشكيلات او مربوط است دقيقاً مطّلع گردد، تا بتواند مواضع خود را براى رسيدن به اهدافى كه دارد مطابق آن تنظيم


1ـ مغازى «واقدى»، ص 480 ـ سيره «ابن هشام»، ج 3، ص 240 ـ سيره «حلبى» ج 2، ص 346.

[ 110 ]

كند.

   البتّه اين سخن به آن معنى نيست كه خود را سرگرم اطّلاعات و اخبار و آمارى كند كه ارتباط ناچيزى با كار او دارد و يا اصلاً مربوط به او نيست; چرا كه اين امر او را از وظايف اصليش باز مى دارد، و نيروهاى فعّالش را به خود جذب مى كند و در پيشرفت كارها ناكام مى سازد.

   امير مؤمنان على(عليه السلام) ضمن نامه اى براى «حارِث هَمْدانى» كه از نمايندگان فداكار آن حضرت و از فقهاى بزرگ شيعه بود، چنين مرقوم فرمود:

   «وَاقْصُرْ رَأْيَكَ عَلى مايَعْنيكَ; تنها توجّه ات به امورى باشد كه به تو ارتباط دارد!»(1)

   و در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خوانيم:

   «مِنْ حُسْنِ اِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ مالا يَعْنيهِ; از نشانه هاى خوبى اسلام انسان اين است كه آنچه را كه به او مربوط نيست رها كند.»(2) و به گفته مرحوم «فيض كاشانى» سرمايه اصلى انسان، اوقات او است، هر گاه آن را در امورى كه به او ارتباط ندارد مصرف كند، سرمايه خود را از دست داده است.(3)

   پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به ابوذر، صحابى مجاهد و مبارز، فرمود: «من چيزى را به تو تعليم مى دهم كه انجام آن نيروى زيادى لازم ندارد، ولى در ترازوى اعمال سنگين است و آن سه چيز است: سكوت، حسن خلق، و رها كردن امورى كه به تو مربوط نيست.»(4)

   مهمترين شرايط دستگاههاى اطّلاعاتى و آمارى مديران اسلامى، امور زير است:

   1ـ از همه لازمتر اين كه بر محور واقعيّت ها دور زند، چرا كه هيچ چيز، خطرناكتر از اطّلاعات دورغين، گمراه كننده، و مبالغه آميز نيست، هر چند موقّتاً مايه


1ـ نهج البلاغه، نامه شماره 69.
2ـ بحار الانوار، ج 1، ص 150.
3ـ مهجة البيضاء، ج 5، ص 200.
4ـ همان مدرك ج 5، ص 201.

[ 111 ]

دلخوشى باشد.

   صحيح بودن خبر به تنهائى كافى نيست، ممكن است اصل خبر درست باشد امّا كمّ و كيف و مقدار آن، نادرست و گمراه كننده باشد.

   متأسّفانه در همه جاى دنيا و در تمام طول تاريخ ـ جز موارد استثنائى ـ اطّلاعات و آمارهاى كاذب وجود داشته، و منشأ حوادث دردناك و شكستهاى بزرگى شده است، و علل آن معمولاً امور زير است:

   الف ـ خبرگزاران يا مأموران اطّلاعات تمايلات و جهت گيرى هاى شخصى يا گروهى خود را بر اخبار مى افزودند; و به تعبير ديگر، رويدادها را آنچنان كه مى خواستند مى ديدند; نه آنچنان كه واقعيّت عينى داشت.

   ب ـ عدم شجاعت براى پذيرش واقعيّات تلخ، عامل مهمّ ديگرى در اين قسمت است تا آنجا كه بعضى از مديران اصلاً حاضر به شنيدن واقعيّتهاى تلخ نيستند; لذا اطرافيان آنها از نقل اين اخبار خوددارى مى كنند، يا آن را به صورت ديگرى كه در جهت عكس آن است خبر مى دهند.

   اين كار، درست به اين مى ماند كه كسى از مسموم بودن غذائى كه پيش روى ماست با خبر باشد و سكوت كند و يا آن را حياتبخش توصيف نمايد; آيا اين كار خيانت بزرگى محسوب نمى شود!

   ج ـ تمايل به آرامش كاذب عامل ديگرى است براى دور ماندن از واقعيّتها و حقايقى كه در اطراف انسان مى گذرد.

   همچنين وجود افراد متملّق و چاپلوس در اطراف مديران كمك مؤثّرى به تحريف واقعيّات مى كند.

   د ـ اعتماد بر منابع ضعيف و گرفتار خوشبينى هاى بى دليل، و يا سوء ظن هاى بيهوده شدن، عامل ديگرى براى محروم ماندن از اطّلاعات صحيح است كه مدير و فرمانده بايد بشدّت از آن بپرهيزد تا بتواند موضع تشكيلات خود را به طور صحيح

[ 112 ]

ارزيابى كرده و در هدايت آن تشكيلات گرفتار خطا نشود.

   براى به دست آوردن اطّلاعات صحيح، افرادى جسور; پر حوصله; شجاع; دقيق; واقع بين; متعهّد; صريح اللّهجه و كاملاً امين و راستگو لازم است و البتّه اين گونه افراد كمند، ولى اين كم را بايد پيدا كرد و يا تربيت نمود.

   2ـ مدير اسلامى هرگز نبايد در زندگى خصوصى افراد خود تجسّس كند كه هم بر خلاف دستور صريح قرآن است، و هم مايه سلب اعتماد افرادى مى شود كه تحت پوشش مديريّت او قرار دارند و سوء ظنّ آنها را بر مى انگيزد.

   قرآن مجيد در اين زمينه دستور حساب شده اى دارد:

   «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ وَلاتَجَسَّسُوا وَلايَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»(1)

در اين آيه، نخست از سوء ظن و بدگمانى كه از آفات مديريّت است نهى شده، و به دنبال آن از تجسّس و سپس غيبت; چرا كه اين سه در ارتباط با يكديگرند; «سوءظن» مايه «تجسّس» و موجب «غيبت» مى گردد، و نتيجه همه آنها متزلزل شدن پايه هاى اعتماد متقابل در هر تشكيلات است.

   البتّه، تجسّس بيشتر به كشف امور نهانى گفته مى شود كه انسانها راضى به كشف آن نيستند; و پنهانيهاى مردم، بيشتر نقاط ضعف و رفتارهاى ناپسند آنها است كه آشكار شدن هر يك از آنها موجب سلب حرّيت آنان مى شود; لذا اسلام اجازه نداده است، كسى از اسرار و پنهانيهاى مردم اطّلاع پيدا كند، و آن را فاش نمايد و او را خوار و بى اعتبار سازد.

   و اين اصلى است كه در روايات روى آن تأكيد شده; از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه فرمود:

   «يا مَعْشَرَ مَنْ اَسْلَمَ بِلِسانِهِ وَلَمْ يَخْلُصِ الاِْيْمانَ اِلى قَلْبِهِ لاتَذَمُّوا الْمُسْلِميْنَ وَلاتَتَّبِعُوا


1ـ سوره حجرات، آيه 12.

[ 113 ]

عَوْراتِهِمْ...; اى كسانى كه با زبان اسلام آورده ايد ولى هنوز ايمان به دلهاى شما راه نيافته است; از مسلمانان بدگوئى نكنيد و از نهانيهاى آنان جستجو ننماييد!»(1)

   3ـ اطّلاعات مديران بايد همه جا، شكل آمارى داشته باشد و از اطّلاعات كلّى و فاقد آمار، يا واجد اعداد و ارقام مجهول و نامشخّص، جدّاً پرهيز كنند; چرا كه اين امور دام بزرگى بر سر راه مديران است. پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) هميشه سعى داشت در جنگها از كمّ و كيف و عدّه و نفرات و امكانات دشمن دقيقاً آگاهى يابد تا وضع ارتش خود را بر اساس آن تنظيم نمايد.

   4ـ اطّلاعات بايد مستمرّ و منظّم باشد; چرا كه بسيارى از مسائل ماهيّت خود را در يك مقطع نشان نمى دهد يا با گذشت زمان دگرگون مى شود.

   5ـ هرگز نمى توان در گرفتن و دادن اطّلاعات تنها تكيه بر حافظه كرد; بلكه، هميشه بايد به نوشته هاى صريح و صحيح تكيه نمود; چرا كه حافظه بهترين افراد، گاه به آنها خيانت مى كند، و مايه شكست و ناكامى مى شود.

   دستور اسلامى (قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتابَةِ»(2) را در اينجا بايد معيار قرار داد.

   6ـ مدير و فرمانده بايد از حالات مأموران خود با خبر باشد، و گروهى از افراد مورد اعتماد را براى رسيدگى به وضع حال كارمندان بگمارد كه تمام اخبار مهمّ آنها را به وى برسانند.

   امير مؤمنان على(عليه السلام)، در دوران حكومتش، به وسيله گروهى از افراد مورد اعتماد كه آنها را به عنوان بازرس براى رسيدگى به اوضاع كارمندان و كاركنان در شهرهاى مختلف گماشته بود، با خبر مى شد; لذا مى بينيم، در نامه هاى خود روى گفته هاى آنها تكيه كرده و به آن استناد مى فرمايد و بعضى از مأموران خود را به جهت انجام كار خلاف به شدّت توبيخ مى كند. اين نامه ها فراوان است; تنها به نقل قسمتى از


1ـ بحار الانوار، ج 75، ص 214 ـ به نقل از ثواب الاعمال، ص 216.
2ـ بحار الانوار، ج 2، ص 151 و 152.

[ 114 ]

نامه على(عليه السلام) به «عُثْمان بن حُنَيْف» در اينجا قناعت مى كنيم:

   «عُثمان بن حُنَيْف» پيرمرد پرهيزگارى بود و به سابقه اى كه در اسلام داشت از طرف اميرمؤمنان على(عليه السلام) به فرماندارى «بصره» منصوب گشت. شبى يكى از توانگران جوان بصره، او را به مهمانى دعوت نمود، و مجلس ضيافت با شكوهى ترتيب داد.

   گزارش اين ضيافت، به على(عليه السلام) مى رسد; و به آن حضرت بس گران مى آيد كه يكى از فرماندارانش با طبقه اشراف سر سفره بسيار رنگين بنشيند. امير مؤمنان(عليه السلام)توبيخ نامه اى به اين شرح براى او فرستاد:

   «اَمَّا بَعْدُ، يَابْنَ حُنَيْف فَقَدْ بَلَغَنى أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ اِهْلِ الْبَصْرِةِ دَعاكَ اِلى مَأْدُبَة فَاَسْرَعْتَ اِلَيْها، تُسْتَطابُ لَكَ الاَْلْوانُ، وَتُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفانُ، وَما ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجيبُ إِلى طَعامِ قَوْم، عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ..; اى پسر حنيف! شنيده ام، يكى از جوانان بصره تو را به ميهمانى دعوت كرده است، و تو مشتاقانه و حريصانه به آن مهمانى رفته اى! (ميزبان) در سفره غذاهاى گوناگون و رنگارنگ براى تو آراسته، من گمان نداشتم تو در مهمانى و جشن مردمى شركت كنى كه فقيران را از خود برانند و توانگران را بخوانند...!».(1)

   از كلمه «بَلَغَنى» (به من گزارش شده است) استفاده مى شود كه در آن شهر از طرف امام(عليه السلام)بازرس و گزارشگر مورد اطمينانى بوده است كه اين گزارش را به امام رسانيده و امام(عليه السلام)در اين نامه روى آن تكيه كرده است.

   برخى از علماى اسلام نيز از حاكم زمان خود خواسته اند، گزارشگرانى به اطراف اعزام دارند. «ابويوسف» در كتاب «الخراج» به حاكم زمان خود توصيه مى كند: «من صلاح مى دانم، حاكم، گروهى از افراد لايق و پاك و كسانى كه در دين و امانتدارى مورد اعتماد هستند، به شهرها گسيل دارند تا از اوضاع و رفتار و عملكرد مأموران


1ـ نهج البلاغه، قسمت نامه ها، نامه شماره 45.

[ 115 ]

دولتى تحقيق نمايند; و اگر به تو گزارش رسيد كه از فرمانداران و مأموران دولتى، كسانى هستند كه به مردم ظلم و تعدّى و خيانت مىورزند، در اين صورت بر تو حرام است بار ديگر آنها را به كار گمارى!».

   سپس «ابو يوسف» اشاره به نامه امير مؤمنان على(عليه السلام) مى كند كه به يكى از فرمانداران خود به نام «كعب بن مالك» نوشته است در اين نامه چنين آمده:

   «اَمّا بَعْدُ... وَاَخْرِجْ طائِفَةً مِنْ اَصْحابِكَ حَتّى تَمُرَّ بِاَرْضِ السَّوادِ كَوْرَةً بَعْدَ كَوْرَة فَتَسأَلَهُمْ عَنْ عُمّالِهِمْ وَتَنْظُرَ فِى سِيْرَتِهِمْ..; گروهى از ياران خود را روانه شهر كن تا از اوضاع مأموران حكومت بپرسند و روش آنان را در نظر بگيرند!».(1)

* * *

 

9ـ جذب نيروهاى صالح

 

   مدير براى وصول به اهداف خود، در سازمان و تشكيلاتى كه تحت پوشش مديريّت او است بايد همراهان همفكر و هم عقيده، جدّى، صالح، امين و درستكار داشته باشد كه آنها را به تدريج از ميان افراد لايق جذب كند.

   فرق نمى كند گزينش در حوزه اختيارات او باشد يا نه، به هر حال، او مى تواند در جذب نيروهاى صالح به طور مستقيم يا غير مستقيم نقش مؤثّرى داشته باشد.

 

آفت بزرگ در گزينش ها!

   بزرگترين خطرى كه بر سر راه مديران در اين قسمت است، اين است كه به سراغ افرادى بروند كه تنها نقطه قوّتشان اين است كه چشم و گوش بسته، تسليم فرمانند; و دائماً با زبان حال و قال به اين بيت مترنّمند:

بندگانيم جان و دل بر كف *** چشم بر امر و گوش بر فرمان!


1ـ كتاب الخراج، قاضى ابويوسف، ص 128.

[ 116 ]

   درست است كه شرط پيشرفت امر مديريّت و فرماندهى انضباط نفرات و همكاران است; ولى، اين بدان معنى نيست كه مديران به سراغ «بله قربان گو»ها بروند.

   ترجيح اين گونه افراد نالايق كه به خاطر كمبودهاى روحى و فكرى، هميشه چشم و گوش بسته تسليمند، در تمام طول تاريخ بشر، بلاى بزرگى براى همه زمامداران و مديران و فرماندهان بوده است.

   نبايد فراموش كرد كه اين نوع گزينش، تنها از «روح استبداد سرچشمه مى گيرد، و مستبدّان هميشه ترجيح مى دهند كه افرادى را در اختيار داشته باشند كه بى چون و چرا تسليم فرمانند. آنها حاضر نيستند با افرادى كار كنند كه گه گاه اظهار نظر، و چون و چرا، و از آن بالاتر انتقاد كنند; هر چند منطقى و سازنده باشد نه مخرّب و ويرانگر.

   اين امر سبب مى شود كه «مديران مستبد» از همكارى افراد هوشيار و متعهّد و با شخصيّت وآگاه محروم باشند; و اين ضايعه اى است جبران ناپذير در امر مديريّت كه نتواند چنين افرادى را به سوى خود جذب كند.

   فراموش نمى كنم در رژيم «طاغوت» و عصر «ساواك» در يكى از مراحل كه مرا به ساواك تهران بردند،مدّتى در اتاق انتظار و دفتر متوقّف ساختند; مسؤول دفتر و اتاق انتظار هنگامى كه زنگ تلفن به صدا درمى آمد و آقاى رئيس با او كارى داشت، با دستپاچگى گوشى را برداشته و مى گفت: «مى فرمايند»! (به صورت جمع غائب و جمله خبريّه!) ديدم اين بينواى چاپلوس حتّى حاضر نيست بگويد بفرمائيد! چرا كه «بفرمائيد» هر چه باشد «صيغه امر» است، و امر به آقاى رئيس درست نيست حتّى امر به فرمودن! لذا جمله «انشائيّه» را تبديل به «خبريّه» كرده است.

   تازه آن هم نه به صورت مخاطب، چرا كه خطاب هر چه باشد، خلاف مراتب احترام است، بايد به صيغه غائب باشد تا از دسترس اوج انديشه برتر گردد و با نهايت تملّق و چاپلوسى موافقت داشته باشد.

[ 117 ]

   آرى! اين گونه مديران افرادى را مى پسندند كه بگويند «مى فرمايند» حتّى بفرمائيد را هم نمى پسندند!

   باز فراموش نمى كنم كه در همان زمان كسى را ديدم كه براى نجات مظلومى از چنگال ظالمان، به ملاقات يكى از مسؤولين درجه اوّل رژيم رفته بود، گفت: تا او فهميد براى چه كسى مى خواهم شفاعت كنم، صدا زد: فلان كس! ببين چه مى گويم؟ ما هنگامى كه براى وساطت نزد شاه مى رويم، هرگز جمله كامل نمى گوييم. نخست مبتدا را ذكر كرده، مثلاً مى گوييم مشهدى حسين.. بعد در قيافه شاه دقيق مى شويم، هر گاه اخمش در هم رفت، مى گوييم بسيار آدم زشت و بى شرم و نمك نشناسى است; امّا اگر تبسّم كرد يا قيافه عادى بود، مى گوييم: قربان از ارادتمندان و چاكران است!

   آرى! آنها كسانى را مى پسندند كه حتّى از خود اراده جمله بندى نداشته باشند; «مبتدا» را بگويند، «خبر» را در قيافه منفور شاه بخوانند!

   و ديديم نتيجه اين گونه مديريّت چه شد! لذا مديران و فرماندهان در حوزه كار خودشان بايد به دقّت مراقب باشند كه در اين دام خطرناك نيفتند.

   به تعبير ديگر، مدير و فرمانده لايق كسى است كه اين قدر «سعه صدر» داشته باشد كه افراد لايق را كه در مسائل مختلف «اظهار نظر» مى كنند و «چون و چرا» و حتّى «انتقاد» دارند، تحمّل كند; بلكه از آنها استقبال نمايد (البتّه مشروط بر اين كه انضباطى را كه براى مديريّت لازم است محترم شمارند) و به خاطر انتقاد و اظهار نظرشان، بر متملّقان چاپلوس و چشم و گوش بسته و بى اراده و «بله قربان بگو» مقدّم بشمرد; چرا كه اين گونه همكاران نالايق، علاوه بر اين كه آفت خطرناكى براى روند هر اداره و تشكيلاتى هستند، و مديران خود را در حالت غفلت و بى خبرى محض نگاه مى دارند، رابطه آنها را از واقعيّتهاى عينى قطع مى كنند; گاه «كاه» را «كوه» و «كوه» را در نظرشان «كاه» جلوه مى دهند; گاهى حتّى كاهِ نبوده را كوه

[ 118 ]

مى كنند!

   از اينجاست كه مولاى متّقيان على(عليه السلام) پيروان خود را شديداً از اين كار برحذر مى دارد; در خطبه اى كه در حضور بيش از پنجاه هزار نفر بعد از جنگ صفيّن ايراد كرد، فرمود:

«فَلاتُكَلِّمُونى بِما تُكَلَّمْ بِهِ الْجَبابِرَةُ، وَلاتَتَحَفَّظُوا مِنّى بِما يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبادِرَةِ، وَلاتُخالِطُونى بِالْمُصانَعَةِ، وَلاتَظُنُّوا بى اسْتِثْقالاً فى حَقٍّ قيلَ لى، وَلاالْتِماسَ إِعْظام لِنَفْسى، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كانَ الْعَمَلُ بِهِما أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاتَكُفُّوا عَنْ مَقالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْل...;

با من آنطور كه با جبّاران و زمامداران ستمگر سخن مى گويند، سخن نگوئيد!

القاب پر طنطنه برايم به كار نبريد!

آن ملاحظه كاريها و موافقتهاى مصلحتى كه در برابر مستبدّان اظهار مى دارند، در برابر من اظهار مداريد!

با من با ظاهر سازى برخورد نكنيد!

هر كس كه گفتن حق يا پيشنهاد عدل بر او سنگين باشد، عمل به آن بر او سنگين تر است!

بنابر اين، از سخن حق يا مشورت به عدل در برابر من هيچ گاه خوددارى نكنيد!»(1)

   امام(عليه السلام) در اين خطبه بسيار پر محتوا دستوراتى بدين شرح براى رفتار مردم با آن حضرت داده است:

1ـ او را با عناوين و القاب پر طنطنه كه در مورد جبّاران به كار مى برند ياد نكنند!

2ـ در ملاقات با آن حضرت، خيال نكنند كه او يك پادشاه است، و به سبب آن خوف و رعب بر آنها مسلّط شود و نتوانند حرفشان را بزنند!


1ـ نهج البلاغه، قسمت نامه ها، نامه شماره 33.

[ 119 ]

3ـ با مجامله و ظاهر سازى با او رفتار نكنند!

4ـ خيال نكنند كه حرف حق بر آن حضرت سنگين است!

5ـ حرف حق را صريحاً و بدون پرده بگويند!

6ـ از عرضه عدل و انصاف بر حضرتش خوددارى ننمايند!

   در پايان اين سخن، لازم مى دانيم بار ديگر بر خطرات افراد بى عُرضه، چاپلوس و متملّق تأكيد كنيم كه از «نقطه ضعف»هاى مديران و از غريزه حبّ ذات و خودخواهى و خود پسندى آنها سوءِ استفاده كرده و آنها را با دروغهاى گوناگون، به خود مجذوب و از ديگران بيگانه مى كنند; و پرده اى بر چشم و گوش مديران مى افكنند و عقل آنها را مى دزدند و حسّ تشخيص آنها را به غارت مى برند; آنها بلائى هستند همانند صاعقه و زلزله، ويرانگر!

   چه جالب مى گويد امير مؤمنان على(عليه السلام) در حقّ مؤمنان پرهيزگار (در خطبه معروف همّام):

   «إِذا زُكِّىَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ مِمّا يُقالُ لَهُ فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْ غَيْرى وَرَبّى أَعْلَمُ بى مِنّى بِنَفْسى! أَللّهُمَّ لاتُؤاخِذْنى بِما يَقُولُونَ، وَاجْعَلْنى أَفْضَلَ مِمّا يَظُنُّونَ، وَاغْفِرْلى مالايَعْلَمُونَ; هر گاه يكى از آنها ستوده شود، از آنچه درباره او گفته شده، ترسان
مى شود و مى گويد: من نسبت به خودم از ديگران آگاهترم و پروردگارم به اعمال من از همه آگاهتر است! خداوندا! مرا به آنچه آنها مى گويند موأخذه مفرما و مرا برتر از آن قرار بده كه آنها فكر مى كنند، و آنچه را آنها نمى دانند (و تو مى دانى) بر من ببخش!»(1)

   آرى! اولياى گرامى اسلام نه تنها از تملّق و چاپلوسى و ستايش بى معنى بيزار بودند; بلكه، مدح آميخته به تملّق را نيز از عيوب اخلاقى مى شمردند، و در مقابل رفتار و گفتار ذلّت آميزى كه منافى با عزّ و شرف انسانى بود، سكوت نمى كردند; و اگر كسى مرتكب چنين عمل خلافى مى شد، مورد انتقاد قرار مى دادند.


1ـ نهج البلاغه، خطبه 192.

[ 120 ]

   مى گويند: مرد عربى براى جلب كمك مادّى، حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و به تملّق پرداخت و گفت: مگر نه اين است كه تو از جهت پدر و مادر از همه ما بهتر، و از جهت اولاد از همه ما شريفترى! درايّام جاهليّت بر ما مقدّم بودى و هم اكنون در اسلام رئيس و رهبر ما هستى!...

   رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از سخنان تملّق آميز او خشمگين شد; به مرد اعرابى فرمود: «زبانت در پشت چند حجاب قرار داد؟»

   جواب داد: دو حجاب، يكى لبها و ديگرى دندانها!

   فرمود: هيچ يك از اين دو نتوانست حرفهاى ناموزونت را از ما بگرداند!

   سپس فرمود: ببين! از ميان تمام آنچه كه در دنيا به فردى اعطاء شده است، هيچ چيز براى آخرت او زيانبارتر از طلاقت زبان (در مسير باطل) نيست!

   بعد براى اين كه آن مرد را ساكت كند و به آن صحنه پايان دهد، به على(عليه السلام)فرمود: برخيز زبان اين مرد را قطع كن! آن حضرت حركت كرد و چند درهمى به وى داد و خاموشش ساخت!(1)

   امير مؤمنان على(عليه السلام) ضمن عهدنامه به مالك اشتر تأكيد مى كند كه:

   «إِيّاكَ وَالاِْعْجابَ بِنَفْسِكَ وَالثِّقَةَ بِما يُعْجِبُكَ مِنْها وَحُبَّ الاِْطْراءِ، فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطانِ فى نَفْسِهِ لِيَمْحَقَ مايَكُونُ مِنْ إِحْسانِ الْمُحْسِنينَ...; بر حذر باش از اين كه خود پسند باشى! و به هر چيز تو را خوش آيد اطمينان پيدا كنى و از مدح و ثنا خوانى لذّتى ببرى! زيرا اين حالت از اطمينان بخش ترين فرصتهاى شيطان است تا بدينوسيله در نيكوكاران نفوذ كند و تمام اعمال آنها را از بين ببرد!»(2)

 

* * *

 

10ـ قدردانى، تشويق و توبيخ


1ـ معانى الاخبار، ص 171.
2ـ تحف العقول، ص 147 ـ نهج البلاغه، نامه ها 53.

[ 121 ]

 

مى دانيم سنگين ترين وظيفه مديريّت بر دوش انبياء و پيامبران الهى بوده، و نيز مى دانيم بارزترين صفت آنها «بشارت» و «انذار» است; چنانكه در قرآن درباره پيامبر اسلام مى گويد:

   «يا أَيُّهَا النَّبِىُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذيراً، وَداعِياً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَسِراجاً مُنيراً»(1)

   در قرآن متجاوز از 120 مرتبه مشتقّات «انذار» و متجاوز از 40 بار مشتقّات «بشارت» به كار رفته است. قسمت مهمّى از آيات قرآن توصيف نعمتهاى معنوى و مادّى بهشت است كه تشويقى براى حركت به سوى نيكيها و پاكيهاست. و در بخش عظيمى از آيات از مجازاتهاى روحانى و جسمانى دوزخيان سخن مى گويد كه يك عامل بازدارنده است.

   على(عليه السلام) در باره كارمندان عاليرتبه دولت ضمن تعاليم خود به مالك اشتر، فرموده است:

   «وَاصِلْ فى حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِمْ وَتَعْدِيدِ مَا أَبْلَى ذَوُوا الْبَلاَءِ مِنْهُم; فَإِنَّ كَثْرَةَ الْذِّ;كْرِ لِحُسْنِ أَفعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ، وَتُحَرِّضُ النَّاكِلَ، إِنْ شَاءَ اللّهُ ; و پى در پى آنها را تشويق كن! و كارهاى مهمّى كه انجام داده اند بر شمار! زيرا يادآورى كارهاى نيك آنها، شجاعانشان را به حركت بيشتر، وادار مى كند; و آنان كه در كار كندى مىورزند ـ به خواست خدا ـ به جنبش و حركت وا مى دارد!»(2)

   به هر حال، وظيفه هر مدير و فرمانده اين است كه از افراد زير، تشويق به عمل آورد:

   الف ـ آنها كه وظائف خود را به خوبى انجام مى دهند و در نظم و انضباط و


1ـ سوره احزاب، آيات 45 و 46.
2ـ نهج البلاغه، نامه شماره 53.

[ 122 ]

وظيفه شناسى، نمونه اند.

   ب ـ آنها كه در مقطعهاى خاصّى كه نيازمند به فداكارى است، ايثار و فداكارى از خود نشان داده اند.

   ج ـ آنها كه براى پيشرفت تشكيلات دست به ابتكار خاصّى زده اند.

   د ـ آنها كه خطر مهمّى را از سازمان و تشكيلات دفع كرده اند.

   هــ آنها كه در غياب مدير و فرمانده، همچون حضور او، برنامه ها را دقيقاً اجرا مى كنند.

   و ـ آنها كه توطئه هائى را كشف و به موقع، خنثى مى كنند.

   خلاصه، هيچ خدمت مهمّى نبايد از نظر مديران و فرماندهان مخفى بماند و تشويق را در اين مواقع بايد در متن كار خود قرار دهند.

 

جنبه هاى منفى تشويقها

   بايد به هوش باشيم كه تشويقها به صورتى انجام نگيرد كه مفاسد زير را به بار آورد:

   1ـ تشويق نبايد به كيفيّتى باشد كه مايه غرور و غفلت تشويق شونده، يا خاموش شدن شعله فعّاليّتها و نظم و انضباط او گردد.

   2ـ اساس تشويقها بايد بر جنبه هاى معنوى باشد; تا به افراد شخصيّت والا دهد; امّا اين بدان معنا نيست كه از تشويقهاى مادّى بكلّى چشم پوشيده شود.

   3ـ تشويق يك فرد نبايد مفهوم مخالفى براى ديگران باشد، و مايه تحقير و توهين آنها گردد; و اين از كارهاى ظريف و دقيقى است كه ذوق و سليقه مديران و فرماندهان ضامن اجراى آن است.

   4ـ تشويق نبايد پرخرج و داراى هزينه فراوان باشد; زيرا اوّلاً محور شخصيّت و افتخار را از مسائل معنوى به مادّى مى كشاند، و ثانياً عملاً در مورد افراد كمى

[ 123 ]

صورت مى گيرد; در حالى كه تشويق بايد كاملاً گستردگى و شمول داشته باشد.

   5ـ تشويق بايد بر اساس «ضوابط» صورت گيرد نه «روابط»، و چيزى اسفبارتر از اين نيست كه افراد تحت پوشش فرماندهى و مديريّت ببينند «روابط» بر اين مسأله حاكم است نه «ضوابط»، كه اين امر مايه دلسردى و بدبينى و فقدان نشاط در يك تشكيلات مى شود.

   6ـ طبيعى است كه ميان تشويق و كار انجام شده بايد تناسبى وجود داشته باشد و سلسله مراتب و كمّيّت و كيفيّت در اين زمينه ملحوظ گردد.

على(عليه السلام) فرمود:

   «اَلثَّناءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الاِْسْتِحْقاقِ مَلَقٌ وَالتَّقْصيرُ عَنِ الاِْسْتِحْقاقِ عِىٌّ أَوْحَسَدٌ; ثنا گفتن و تمجيد بيش از حدِّ شايستگى و لياقت، تملّق و چاپلوسى است، و كمتر از حدِّ لازم، ناشى از عجز يا حسد است!»(1)

   7ـ تشويقها معمولاً در حضور جمع صورت مى گيرد و يا نتيجه آن به اطّلاع عموم مى رسد; ولى مواردى وجود دارد كه بايد تشويق شكل خصوصى و محرمانه داشته باشد، و مديران با ذكاوت خود مى توانند اين موارد استثنائى را تشخيص دهند.

 

شرايط تنبيه

   «تنبيه» چنان كه از نامش پيداست، به منظور «آگاه سازى» صورت مى گيرد; يعنى، بايد جهت گيرى آن به اين سمت باشد.

   گر چه مجازات و توبيخ هرگز نمى تواند نخستين واكنش در برابر افراد متخلّف باشد; بلكه، بايد قبل از هر چيز دست به دامان آموزشهاى فرهنگى زد.

   و نه مى تواند مشكل تخلّفات و بى انضباطى ها و خيانتها را به طور كامل حل كند; ولى به هر حال، چيزى است كه چشم پوشى از آن به طور كلّى نيز براى هر


1ـ نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 347.

[ 124 ]

تشكيلاتى خطرناك است; چرا كه هميشه «درصد» معيّنى از افراد هستند كه بدون اين «عامل باز دارنده» و يا لااقل «ترس از آن» انجام وظيفه نمى كنند.

   براى اين كه مديران بتوانند از «توبيخ و تنبيه» به هدفهاى تربيتى مورد نظر برسند، رعايت اصول زير مناسب به نظر مى رسد:

   1ـ تنبيه هميشه بايد مقطعى باشد يعنى راه را به روى افراد متخلّف براى اصلاح خويشتن نبندد.

   جالب است كه در قرآن مجيد در بسيارى از آيات، بعد از مجازاتهاى شديد، بلافاصله توبه كاران را استثناء مى كند; يعنى راه را به روى گنهكاران باز نگاه مى دارد. جمله «اِلاَّ الَّذينَ تابُوا» (يا مشابه آن) در آيات زيادى از قرآن به همين منظور آمده است.

   2ـ توبيخ و مجازات نبايد حسّ كينه توزى افراد را برانگيزد; و در عين حال قاطعيّت مديريّت ايجاب مى كند كه در اين مورد گرفتار وسوسه نشود و از ترس كينه توزيهاى آينده، بكلّى چشم از مجازات يا توبيخ متخلّفان و گنهكاران نپوشد و گرنه سازمان تشكيلاتش به فساد مى گرايد.

   3ـ رعايت تناسب ميان «جرم» و «جريمه»، از مسلّم ترين مسائل اسلامى و تشكيلاتى است كه دقّت در باب حدود و ديات در فقه اسلام، اين معنى را كاملاً مشخّص مى كند.

   4ـ اصل در توبيخ اين است كه خصوصى باشد به عكس تشويق، ولى مواردى استثنائى پيش مى آيد كه شرايط ايجاب مى كند كه در حضور جمع انجام گيرد، و يا خبر آن به گوش ديگران برسد.

   5ـ از مسائلى كه در مورد توبيخ و مجازات كاملاً ضرورى به نظر مى رسد، اين است كه، بايد دليل آن دقيقاً به طرف تفهيم شود; و هرگز به اين قناعت نشود كه او خودش مى داند كفّاره چه گناهى را مى پردازد. چه بسيار افرادى كه از اعمال سوء و

[ 125 ]

تخلّفات خويش بى خبرند و يا به گفته قرآن «يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» آن را عمل نيكى مى پندارند و يا اگر آگاهند، درجه اهمّيّت آن را نمى دانند; لذا تفهيم دقيق اين مسأله، براى اصلاح و تربيت، ضرورت دارد.

   6ـ مدير و فرمانده نبايد در توبيخ و ملامت زياده روى كند; زيرا گاه مى شود كه تكرار آن اثر معكوس دارد. متخلّفان را در اعمال ناپسند خود جرى تر مى كند; و آنان را به لجاجت وا مى دارد.

   امير مؤمنان على(عليه السلام) فرمود: «الاِفراطُ فِى المَلامَة تَشُبُّ نيرانِ اللَّجاج; زياده روى در ملامت و سرزنش، آتش عناد و لجاجت را مشتعل مى كند!»(1)

   باز در جاى ديگر فرموده است: «إِيّاكَ أَنْ تُكَرِّرَ الْعَتَبَ فَإِنَّ ذلِكَ يُغْرِى بِالذَّنْبِ وَيَهُونُ بِاْلعَتَبِ; ازتوبيخ مكرّر پرهيز كن! چرا كه تكرار سرزنش، گناهكار را در اعمال ناپسندش جرى و جسور مى كند; به علاوه، ملامت را بى اثر مى سازد!»(2)

   اين بحث دامنه وسيعى دارد كه در اينجا به همين مقدار اكتفاء گرديد.

   و در اينجا مى رسيم به پايان بحث «وظائف و مسؤوليّتهاى مديران و فرماندهان» در بخش آينده سخن از «صفات و شرايط» آنها با توجّه به معيارهاى اسلامى است.

 

 

* * *


1ـ بحار الانوار، ج 74، ص 230.
2ـ غرر الحكم، جلد اول، ص 278 چاپ 1355 شمسى هـ . ش.

[ 126 ]

 

 

[ 127 ]

 

 

 

 

4

 

 

صفات و شرايط

مديران و فرماندهان اسلامى

 

   هميشه معيار گزينش افراد، و شرايط و صفات لازم در آنها، بستگى و تناسب نزديكى با ميزان مسؤوليّتهاى آنان دارد; چرا كه هر نوع مسؤوليّتى يك نوع شرايط و صفات را ايجاب مى كند.

   مسلّماً هر قدر مسؤوليّتها سنگين تر و گسترده تر باشد، شرايط آن نيز به همان نسبت سنگين تر و گسترده تر خواهد بود.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation