بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مدیریت و فرماندهی دراسلام, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     m01 -
     m02 -
     m03 -
     m04 -
     m05 -
     m06 -
     m07 -
     m08 -
     m09 -
     m10 -
     m11 -
 

 

 
 

 

 

   در حقيقت اصل «انتخاب اصلح» يكى از اصولى ترين شرايط براى انتخاب مديران است; منتها، كلمه «انتخاب اصلح» تعبير سربسته اى است كه از آن سوء استفاده فراوان شده; لذا به صورت يك «عنوان كلّى» قابل پياده كردن نيست، بلكه، بايد با يك تحليل دقيق جزئيّات و شكل عملى آن را پيدا كرد.

   در اسلام روى مسأله «انتخاب اصلح، تأكيد شده است; چنانكه، در تاريخ زندگى پيغمبر اسلام آمده است كه او از ميان تمام مسلمانان، جوان بيست و چند ساله اى را به نام «عَتّاب بنِ اَسيد» براى فرماندارى «مكّه» برگزيد; و فرمانى به نام وى صادر كرد، و چون انتخاب اين جوان با توجّه به كمى تجربيّات او، در ميان اصحاب و

[ 128 ]

ياران سؤال انگيز بود; و كمتر موردى در گزينشهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شبيه آن پيدا مى شد كه براى مركز بسيار حسّاسى همچون مكّه فرد بسيار جوانى را انتخاب كند، با يك جمله به تمام سؤالاتى كه در اذهان مطرح بود پاسخ داد، رو به سوى «عَتّاب» كرده فرمود:

«يا عَتّابُ تَدْرى عَلى مَنِ اسْتَعْمَلْتُكَ؟ اَسْتَعْمَلتُكَ عَلى أَهْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ! وَلَوْأَعْلَمُ لَهُمْ خَيْراً مِنْكَ اسْتَعْمَلْتُهُ عَلَيْهِمْ; اى عَتّاب آيا مى دانى تو را براى چه به اين مقام برگزيدم؟ و بر كدام قوم فرمانروا كردم؟ تو را فرماندار «اهل اللّه» عزّوجل (اهل حرم خدا و ساكنان مكّه) نمودم; و اگر در ميان مسلمانان كسى را براى اين مقام «شايسته تر» از تو مى يافتم، اين كار را به او مى سپردم!»(1)

   باز در همين زمينه، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) به صورت يك دستور كلّى مى فرمايد:

   «مَنْ وَلّى مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمينَ شَيْئاً فَوَلّى رَجُلاً وَهُوَ يَجِدُ مَنْ هُوَ أَصْلَحُ لِلْمُسْلِمينَ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَرَسُولَهُ; كسى كه چيزى از امور مسلمين را بر عهده گيرد، سپس فردى را عهده دار كار مهمّى كند، در حالى كه فرد اصلح از او را مى يابد، خيانت به خدا و رسول او كرده است!»(2)

   و نيز در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است:

   «مَنْ قَلَّدَ رَجُلاً عَلى عِصابَة وَهُوَ يَجِدُ فى تِلْكَ الْعِصابَةِ أَرْضى مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَخانَ رَسُولَهُ وَخانَ الْمُؤمِنينَ; كسى كه كار گروهى را بر عهده كسى بگذارد كه در ميان آن گروه فردى از او شايسته تر پيدا مى شود، خيانت به خدا و رسول خدا و مؤمنين كرده است!».(3)

   بنابراين،اصل اساسى در تقسيم پستها در حكومت اسلامى و سپردن مديريّتها و فرماندهى به افراد، همان اصل گزينش شايسته ترين افراد است. و انحراف از اين


1ـ اسد الغابة، ج 3، ص 385.
2 و 3ـ السيّاسة الشّرعية، ص 716.

[ 129 ]

خط، خيانتى است به خدا و پيامبر و همه جامعه اسلامى.

   جالب اين كه در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) يكى از نشانه هاى قيام قيامت و نابودى جامعه بشريّت «سپردن كارها به نا اهل» شمرده شده است; پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:

«إِذا ضُيِّعَتِ الاَْمانَةُ إِنْتَظِرِ السّاعَةَ قيلَ يا رَسُولَ اللّهِ وَما أَضاعَتْها؟

قالَ: إِذا أَسْدِىَ الاَْمْرُ إِلى غَيْرِ أَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السّاعَةَ:

هنگامى كه امانت ضايع گردد منتظر پايان جهان باش!

عرض كردند: اى رسول خدا! منظور از ضايع كردن امانت چيست؟

فرمود: هنگامى كه كارها به دست غير اهلش سپرده شود،منتظر پايان جهان باش!»(1)

   تعبير به «پايان يافتن جهان» در اين روايت، امروز براى ما بيش از گذشته قابل درك است; زيرا مى دانيم كه اگر ناصالحان بر سياست دنياى امروز حاكم شوند و كارها به دست نا اهل افتد، ممكن است در يك جنگ ويرانگر خانمانسوز، بساط تمدّن بشريّت و حتّى نسل انسان از روى زمين برچيده شود!

 

* * *

 

معيارهاى گزينش قرآنى

 

   در اينجا قبل از هر چيز به سراغ معيارهائى كه در قرآن مجيد براى گزينش فرمانده يا مدير يا كاركنان آمده، مى رويم; تا الگوئى باشد براى بحثهاى آينده ما.

   در سه سوره قرآن مجيد (بقره، يوسف و قصص) به سه گونه معيار براى سه گونه پذيرش مسؤوليّت اشاره شده است.

   1ـ در سوره بقره در داستان «طالوت و جالوت» و انتخاب طالوت به عنوان


1ـ همان مدرك، ص 11.

[ 130 ]

فرماندهى بنى اسرائيل به وسيله پيامبر آن زمان «اشموئيل» براى پيكار با «جالوت» كه سلطان جبّار آن زمان بود، روى دو ويژگى مهم يعنى گستردگى علم و جسم تكيه شده است; آنجا كه مى فرمايد:

   «إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَزادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتى مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ واسِعٌ عَليمٌ; خداوند او را بر شما برگزيده و به او توانائى جسمانى و علمى بخشيده و خداوند حكومت را به هر كس بخواهد (شايسته ببيند) مى بخشد و احسان خداوند وسيع است; و (از لياقت افراد براى منصب ها) آگاه است».(1)

   روشن است كه قدرت جسمانى و فكرى دو شرط اساسى براى پيكار با دشمن سر سخت است.

   2ـ در سوره يوسف به هنگامى كه پيشنهاد سرپرستى خزانه دارى مصر از سوى يوسف مطرح شد، او روى امانت و آگاهى خويش تكيه كرده و مى گويد:

   «إِجْعَلْنى عَلى خَزائِنِ الاَْرْضِ إِنّى حَفيظٌ عَليمٌ; مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده، كه نگهدارنده و آگاهم!»(2)

   قابل توجّه اين كه، در معيارهاى قرآنى در هر مورد روى صفاتى متناسب با همان پست و مقام تكيه شده است.

   در مورد فرماندهان روى عنوان «زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالجِسْمِ».

   در مورد كاركنان روى عنوان «اَلْقَوِىُّ الاَْمينُ».

   در مورد حافظان مديريّت و بيت المال روى عنوان «حَفيظٌ عَليمٌ».

   و با توجّه به اين كه مديريّت و فرماندهى به خاطر برنامه هاى پيچيده عصر ما نسبت به گذشته تفاوت بسيار پيدا كرده، ناچار براى گزينش مديرها و فرماندهان بايد يك سلسله اصول كلّى مشترك را در نظر گرفت كه در قرآن به آن اشاره شده، و


1ـ سوره بقره، آيه 247.
2ـ سوره يوسف، آيه 55.

[ 131 ]

يك سلسله شرايط ويژه كه متناسب با همان بخش مديريّت و فرماندهى است، كه بايد به آن افزوده شود.

   ناگفته پيداست كه براى مديريّت امور مالى بيش از هر چيز «امانت» و «علم و آگاهى» لازم است.

   3ـ در داستان موسى و شعيب به هنگامى كه يكى از دختران شعيب پيشنهاد انتخاب موسى را براى سرپرستى اموال خانواده شعيب و چوپانى گوسفندان مى دهد، روى «قوّت» و «امانت» او تكيه مى كند و مى گويد:

   «يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِىُّ الاَْمينُ; پدرم! او را استخدام كن; زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى آن كس است كه قوى و امين باشد (و او همين مرد است)!»(1)

   اين معيارها به طور سربسته و فشرده در سوره هاى مختلف قرآنى آمده است; و به خواست خدا با استفاده از آنها، شرح لازم بعداً مطرح خواهد شد.

 

* * *

 

چهارده شرط عمده

 

   عمده ترين شرايط و صفات مشترك مديران و فرماندهان عبارت است از:

 

1ـ ايمان به هدف

   قبل از هر چيز بايد به اين نكته توجّه داشت كه ما در چهار چوبه يك نظام مكتبى بحث مى كنيم، و طبعاً «ايمان به هدف» در اينجا مفهوم ايمان به مكتب و مبانى مكتبى را دارد. يك مدير و فرمانده مكتبى نه تنها نمى تواند در برابر آن مكتب بى تفاوت باشد; بلكه، بايد ايمان عميقش به تعليمات آن مكتب انگيزه اصلى او را


1ـ سوره قصص، آيه 26.

[ 132 ]

در انجام وظايفش تشكيل دهد.

   در اينجا مسأله از شكل سلسله مراتب، و احساس مسؤوليّت در برابر مقام فوق، بيرون مى آيد; و شكل «خود جوشى» را به خود مى گيرد.

   قابل توجّه اين كه قرآن مجيد درباره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) مى گويد: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْه مِنْ رَّبِّه...; پيامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است و...»(1)

   ايمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به «ما أَنْزَلَ اللّه» از تمام تلاشها و كوششها و از تمام زندگانيش آشكار بود.

   در هيچ يك از تواريخ ديده نشده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در جائى از ميدان جهاد فرار كرده باشد، حتّى در ميدان اُحُد كه اوضاع به منتها درجه وخامت رسيد، و گروه زيادى از لشكر جز خاصّان ـ يا طبق روايتى جز على(عليه السلام) ـ از ميدان كنار رفتند، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) چون كوه پابرجا ايستاد و با اين كه جراحات پيشانى و شكستگى دندان، او را به شدّت آزار مى داد، و در برابر دشمن تنها مانده بود، دست از استقامت و پايمردى برنداشت و سرانجام ديگران را به ادامه مبارزه و بازگشت به ميدان دعوت كرد.

   جالب اين كه، در نهج البلاغه به خصوص روى اين نكته تكيه شده كه به هنگام آرايش صفوف در ميدان جنگ، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از همه لشكر به دشمن نزديكتر بود:

   «كُنّا إِذا احْمَرَّ البَأْسُ اتَّقَيْنا بِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّمِنْهُ; هنگامى كه آتش جنگ شعلهور مى شد، ما به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پناه مى برديم: و او از همه به دشمن نزديكتر بود!»(2)

   مورّخان اعم از تاريخ نويسان مسلمان و غير مسلمان، از ايستادگى عجيب محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) در برابر حوادث مشكل، و انبوه مصائبى كه براى او در مسير دعوتش


1ـ سوره بقره، آيه 285.
2ـ نهج البلاغه، غرائب كلام، شماره 9.

[ 133 ]

رخ مى داد، ستايش كرده و اعتراف دارند كه اين ايثار و فداكارى نشانه ايمان عميق او به مكتبش بوده است.

   ايمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به هدف و رسالتش تا آن پايه بود كه گاه از عدم پذيرش مردم آنچنان متأثّر مى شد كه مى خواست جان عزيزش را از دست بدهد. قرآن مجيد در مقام دلدارى او مى گويد:

   «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً; گويا مى خواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند!»(1)

   در احاديث اسلامى آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به قدرى عبادت كرد كه پاهاى مباركش متورّم شد تا آنجا كه قرآن بر او نازل گشت و چنين گفت:

   «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى; ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى!»(2)

   اينها همه نشان مى دهد كه اين مدير و فرمانده بزرگ عالم بشريّت تا چه حد به مكتبش ايمان داشت; ايمانى كه در تمام اعمالش پرتو افكن بود و در عمق جانش نفوذ كرده، و به تمام اعمالش جهت مى داد. همين ايمان عميق بود كه به دعوت او جاذبه مخصوصى مى داد.

   كوتاه سخن اين كه، ايمان به هدف براى يك مدير و فرمانده در هر تشكيلات نخستين و مهمترين شرط موفّقيّت او است، و اصولاً عشق به كار و تلاش و كوشش توأم با دلسوزى، بدون چنين ايمانى صورت نخواهد گرفت.

   و البتّه در نظامهاى مكتبى، ايمان به هدف مساوى است با ايمان به مكتب.

* * *


1ـ سوره كهف، آيه 6.
2ـ سوره طه، آيه 2.

[ 134 ]

2 و 3ـ «علم» و «قدرت»

   اين دو چنانكه مى دانيم در قرآن مجيد صريحاً آمده است، و به عنوان دو ارزش مهم در مسأله گزينش فرمانده روى آن تكيه مى كند. چنانكه قبلاً به طور اجمال در ماجراى «طالوت و جالوت» به آن اشاره كرديم.

   ماجرا چنين بود كه بنى اسرائيل گرفتار سلطان جبّار مستبد و خود كامه اى به نام «جالوت» شده بودند، و در زير فشار اين نظام ستمگر دست و پا مى زدند.

   براى يافتن راه نجات از پيامبرشان «اشموئيل» كمك خواستند، و تقاضا كردند كه فرماندهى شايسته براى آنان برگزيند، تا صفوف آنها را متّحد سازد، و با طاغوت عصر خود به مبارزه برخيزند. «اشموئيل» جوان نيرومند و بيداردل و آگاهى را به نام «طالوت» براى اين هدف مهم برگزيد. او يك روستائى زاده بود، از نظر مادّى فقير، و از نظر نسب از يك خانواده گمنام!

   هنگامى كه سردمداران بنى اسرائيل از اين گزينش، سخت در تعجّب فرو رفتند و گفتند: «چگونه ممكن است طالوت حاكم و فرمانده ما باشد، در حالى كه ما از او شايسته تر به حكومتيم، و او از نظر مالى تهيدست است!» (قالُوا أَنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلُكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ)(1)

   چرا از قبائل معروف، و بزرگزادگان بنى اسرائيل و ثروتمندان مشهور يكى را انتخاب نكردى؟! شايسته تر از طالوت بسيارند!

   اشموئيل در يك پاسخ كوتاه، معيار گزينش او را چنين بيان كرد:

   «إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَزادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ; اين يك گزينش الهى است، خداوند او را بر شما برگزيده و بر علم و قدرت جسمانى او افزوده».(2)

   اشاره به اين كه علم و قدرت اكتسابى او با امدادهاى الهى افزايش يافته و در او موهبت و اكتساب به هم آميخته است.


1ـ سوره بقره، آيه 247.
2 و 2ـ سوره بقره، آيه 247.

[ 135 ]

   اين پاسخ محكم، ناآگاهان بنى اسرائيل را بيدار كرد و به آنها نشان داد كه در معيارهاى گزينش فرمانده، سخت در اشتباهند; شخصيّت نياكان، شهر و قبيله، ثروت و امكانات مادّى، هرگز رمز پيروزى در ميدان نبرد نيست; و در مسأله گزينش فرمانده يا مدير نمى تواند نقش اصلى داشته باشد. مهم «علم» و «قدرت» يا «دانائى» و «توانائى» است.

   البتّه ذكر اين نكته لازم است كه، منظور از آگاهى و علم در اينجا آن نوع علم و آگاهى است كه با گردش كار مدير و فرمانده پيوند دارد، و در حوزه مأموريّت او اثر مى گذارد.

   بسيار است تشكيلاتى كه مديران آنها به خاطر حاكميّت روابط شخصى و خصوصى،اين دو ضابطه سرنوشت ساز را به دست فراموشى سپرده، و از هم متلاشى شده اند.

   مدير ناآگاه يا ناتوان تشكيلات خود را به ورشكستگى و سقوط مى كشاند و چنين فرماندهى در ميدان نبرد نيز سرنوشتى جز شكست ندارد.

   امام صادق(عليه السلام) در اين زمينه چنين مى فرمايد:

   «أَلْعامِلُ عَلى غَيْرِ بَصْيرَة كالسّائِرِ عَلى غَيْرِ الطَّريقِ لاتَزيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ عَنِ الطَّريقِ إِلاّ بُعْداً; كسى كه بدون بصيرت و آگاهى كارى را انجام مى دهد، همانند كسى است كه از بيراهه سير مى كند كه هر قدر سريعتر مى رود از مقصد دورتر مى شود».(1)

   و در همين زمينه، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:

   «مَن اسْتَعْمَلَ عامِلاً عَنِ المُسْلِمينَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فيهِمْ مَنْ هُوَ أَوْلى بِذلِكَ مِنْهُ، وَأَعْلَمُ بِكِتابِ اللّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ، فَقَدْ خانَ اللّهَ وَرَسُولَهُ، وَجَميعَ المُسْلمينَ; هر كس از ميانه مسلمانان فرماندارى را برگزيند در حالى كه مى داند ديگرى نسبت به او، اولويّت دارد و به قرآن و سنّت آگاهتر است، خيانت به خدا و رسول او و جميع مسلمانان كرده است.»(2)


2ـ سنن بيهقى، جلد 10، ص 11.

[ 136 ]

   به راستى اين حديث كه هم ناظر به بُعد مكتبى و تعهّد، و هم بُعد تخصّصى و آگاهى است پشت را مى لرزاند و به همگان هشدار مى دهد كه در همه جا اصل لياقت و آگاهى و اولوّيتها را دقيقاً مراعات كنند.

   اين نيز روشن است كه بخشى از اين دو امتياز ذاتى است و بخش مهمّى از طريق اكتساب فراهم مى گردد مخصوصاً از طريق تجربه و سابقه كار و بايد مديران و فرماندهان را در اين دو جنبه پرورش داد.

 

* * *

 

4ـ امانت و درستكارى

   در معيارهاى اسلامى اين شرط به ضميمه قدرت، براى همه كاركنان و كارمندان قيد شده است. و مدير و فرمانده به حكم اين كه از رده هاى بالاى كاركنان و كارمندان هستند نه تنها نمى توانند از آن فرمان مستثنا باشند; بلكه، بايد هر دو را در حدّ عالى دارا باشند.

   اين معنى به صورت خاصّى در سرگذشت «موسى» و «شعيب» در قرآن مطرح شده است.

   هنگامى كه موسى به دنبال مبارزه سختى با طاغوتيان زمانش ناچار به ترك مصر شد و به سرزمين مدين در شام هجرت كرد، دست تقدير الهى او را با خانواده شعيب، پيامبر بزرگ و پير روشن ضمير، مربوط ساخت. يكى از دختران «شعيب» به پدرش پيشنهاد كرد كه «موسى» را براى چوپانى گوسفندان و اداره امور اقتصادى خانواده برگزيند; او كه پرورش يافته خاندان وحى بود در پيشنهاد مستدلّ خود روى دو اصل «قوّت» و «امانت» تكيه كرد كه قرآن آن را با لحن موافق بازگو كرده است:

   «يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِىُّ الاَْمينُ; پدرم! او را استخدام كن چرا كه بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى كسى است كه (همچون اين

[ 137 ]

جوان) قوى و امين باشد».(1)

   بدون شك «قوّت» در اينجا تنها به معنى نيروى جسمانى و زور بازو، نيست; بلكه، هر گونه توانائى در مديريّت را، به تناسب كار، شامل مى شود; و به اصطلاح، آيه داراى اطلاق است و اشكال مختلف قوّت و قدرت در دايره شمول اين اطلاق قرار گرفته.

   بنابراين، هر كس عهده دار كارى مى شود بايد آنچنان توانا باشد كه بر آن كار مسلّط گردد، نه اين كه كار بر او مسلّط شود.

   «امانت» نيز منحصر به امين بودن در حفظ اموال نيست; هر پست و مقامى نيز مصداقى از مفهوم وسيع «امانت» است، و اسرار هر تشكيلات نيز امانت آن تشكيلات است كه بايد در حفظ آن كوشيد.

   قابل توجّه اين كه يكى از ياران پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خدمتش عرض كرد:

   «اَلاتَسْتَعْمِلنُى; آيا يكى از پستهاى مهم را به من واگذار نمى كنى؟!»

   پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دست بر شانه او زد و فرمود:

   «أِنَّكَ ضَعيفٌ، وَإِنَّها أَمانَةٌ (وَ الاَْمانِةُ ثَقيلةٌ) وَإِنَّها يَوْمَ الْقِيامَةِ خِزْىٌ وَنَدامَةٌ، إِلاّ مَنْ أَخْذَها بِحَقِّها وَأَدَّى الَّذى عَلَيْهِ فيهآ!; تو ضعيف هستى، و اين پستها امانت است (و امانت الهى سنگين است) و روز قيامت مايه رسوائى و پشيمانى مى گردد، مگر كسى كه آن را به حق بگيرد، و وظيفه خود را درباره آن ادا كند!»(2)

   تعبير به امانت درباره پستهاى مهمّ سياسى و مديريّتها در كلام معروف على(عليه السلام)نيز آمده كه در نامه اى به فرماندار آذربايجان نوشت:

   «وَإِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَة وَلكِنَّهُ فى عُنُقِكَ أَمانَةٌ; پست و مقامى كه به دست تو افتاده شكارى در چنگال تو نيست; بلكه، امانتى است كه بر گردنت سنگينى مى كند!»(3)


1ـ سوره قصص، آيه 26.
2ـ صحيح مسلم،ج 2، ص 124.
3ـ نهج البلاغه، نامه شماره 5.

[ 138 ]

   همين معنى به تعبير ديگرى در كلام همان امام(عليه السلام) آمده است:

   «أَيُّهَا النّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النّاسِ بِهذَا الاَْمْرِ أَقْواهُمْ وَأَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ فِيهِ; اى مردم! از همه مردم سزاوارتر به حكومت كسى است كه از همه تواناتر و آگاهتر به فرمانهاى الهى، باشد!»(1)

   و در مورد خيانت در اين امانت بزرگ در نامه اى به يكى از فرماندارانش مى فرمايد:

   «اِنَّ اَعْظَمَ الْخَيَانَةُ خِيَانَةُ الاُْمَّةِ، وَأَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الاَْئِمَّةِ; بزرگترين خيانت، خيانت به امّت است; و رسواترين تقلّب، تقلّب به پيشواى مسلمين است!»(2)

   فرماندهان و مديران بايد از چنان قدرت و امانتى برخوردار باشند كه از يك سو برنامه هاى كار خود را با قاطعيّت پيش برند و هم از سوى ديگر اسرار و اموال آن تشكيلات را حفظ و پاسدارى كنند.

   مدير خائن از دريچه چشم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) چنان است كه در حديث زير منعكس شده:

   «مَنِ اسْتَعْمَلْناهُ مِنْكُمْ عَلى عَمَل فَكَتَمَنا مَخيطاً فَما فَوْقَهُ كانَ غَلُولاًَ يَأْتى بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ; اگر فردى را در پستى گمارديم و او يك نخ يا بالاتر از آن را از ما پنهان كند، او خائن است; و مالى را كه خيانت كرده غُلى در گردن او در قيامت خواهد بود».(3)

   باز در قرآن مجيد در سوره يوسف روى دو معيار «آگاهى» و «امانت» به شكل ديگرى تكيه شده است (تحت عنوان «حفيظ» و «عليم» بودن).

   هنگامى كه عزيز مصر از «يوسف» دعوت كرد كه در كشور مصر عهده دار پست مهمّى شود (تا مردم را در سالهاى قحطى شديد كه انتظار آن مى رفت، از خطرات


1ـ نهج البلاغه، خطبه 173.
2ـ نهج البلاغه، نامه شماره 26.
3ـ صحيح مسلم، ج 6، ص 12.

[ 139 ]

حفظ كند) ، يوسف گفت:

   «إِجْعَلْنى عَلى خَزائِنِ الاَْرْضِ إِنّى حَفيظٌ عَليمٌ; مرا سرپرست خزائن كشور كن به دليل اين كه هم امانت دارم و هم آگاهم!»(1)

   با توجّه به گستردگى مفهوم امانت در منابع اسلامى، بدون شك هر مقام و پست كه به مدير و فرماندهى سپرده مى شود از مهمترين امانات الهى و اجتماعى است.

   اين حديث را شنيده ايم كه در تفسير آيه 58 سوره نساء:

   إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الاَْماناتِ إِلى أَهْلِها وَإِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ

   از ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده است كه فرمودند: منظور اين است كه: «أَدُّوا الْوِلايَةَ إِلى أَهْلِها; حكومت را به اهلش بسپاريد!»(2)

   و در اين زمينه احاديث زياد ديگرى نيز نقل شده كه امانت را به معنى «امامت» و رهبرى خلق تفسير مى كند.

   بدون شك منظور از اين تفسيرها محدود ساختن مفهوم آيه نيست; بلكه، هدف بيان مصداق روشن آن است; و به هر حال، نشان مى دهد كه امانت منحصر به «مسائل مالى» آنچنان كه گاه توده مردم از آن مى فهمند نيست; بلكه، مهمتر از آن، پستهاى مهم و مخصوصاً مقام رهبرى حكومت است.

   و جالب اين كه بلافاصله بعد از آن مى فرمايد:

   «وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ; هنگامى كه در ميان مردم حكومت كرديد با عدالت حكومت كنيد!» و اين بيانگر ارتباطى است كه در ميان اين دو وجود دارد.

   امانت از نظر اسلام حتّى مفهومى از اين گسترده تر دارد; و تمام مسؤوليّتها و


1ـ سوره يوسف، آيه 55.
2ـ «تفسير برهان» جلد 1 ص 380، حديث 10.

[ 140 ]

تكاليف را شامل مى شود، چنان كه در آيه امانت مى خوانيم:

   إِنّا عَرَضْنَا الاَْمانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَالْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَهَا الاِْنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً; ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، آنها از حمل اين امانت ابا كردند و از آن هراس داشتند، امّا انسان اين بار را بر دوش كشيد! او بسيار ظالم و نادان بود (چرا كه قدر اين مقام بزرگ را ندانست و برخود ستم كرد)».(1)

   به اين ترتيب چگونه ممكن است كسى را كه از امانت او مطمئن نيستيم به مديريّت برگزينيم خواه در يك امر اقتصادى باشد، يا فرهنگى، يا سياسى; همچنين در مورد فرماندهى كه عملاً جان گروهى را در اختيار دارد.

   ذكر اين نكته نيز لازم است كه نبايد تصوّر كنيم كه تنها با نصب بازرسان و مأموران اطّلاعاتى مى توان مراقب اعمال مديران و فرماندهان بود (هر چند وجود چنين دستگاههائى در جاى خود لازم است); زيرا اوّلاً تشكيلات بازرسى معمولاً سر از دور و تسلسل درمى آورد، چرا كه بازرسان نيز انسانهائى هستند همچون مديران و فرماندهان; براى جلوگيرى از خيانت يا تبانى آنها با خطاكاران چه بايد كرد؟ آيا بازرسان ديگرى لازم است؟!

   ثانياً هرگز نمى توان به تعداد مديران و فرماندهان، تعيين بازرس كرد.

   بنابراين، راه صحيح اين است كه اطمينان به صحّت عمل آنها از طريق ويژگيهاى عقيدتى و اخلاقى و فرهنگى كه بر مديران و فرماندهان حاكم است حاصل گردد; و اين تنها راه مطمئن و قابل اعتماد براى پيشگيرى از تخلّفات است.

 

* * *

 


1ـ سوره احزاب، آيه 72.

[ 141 ]

5ـ صداقت و راستى

   با توجّه به اين كه مهمترين سرمايه يك مدير و فرمانده در برنامه هاى اجرائى همبستگى او با افراد زير نظر او، و وجود اعتماد متقابل در ميان آنها است.

   و با توجّه به اين كه ضمن حفظ اين همبستگى و اعتماد متقابل، صداقت در گفتار و عمل است; نقش اين موضوع در اين مديريّت آشكار مى شود.

   گاه يك «سخن» يا «عمل» خالى از صداقت كافى است كه ميان مدير و فرمانده و كسانى كه تحت مديريّت و فرماندهى قرار دارند جدائى بيفكند; به همين دليل، مدير و فرمانده حتّى از كارهائى كه او را متّهم به ترك صداقت مى كند هر چند واقعيّتى نداشته باشد، بايد بپرهيزد; تا بتواند سرمايه عظيم اعتماد عمومى را حفظ كند.

   در تعليمات اسلام به قدرى روى دو مسأله «صداقت» و «امانت» تكيه و تأكيد شده كه درباره كمتر موضوعى ديده مى شود; و اين به خاطر نقش حياتى اين دو در زندگى اجتماعى بشر است.

   براى پى بردن به نقطه نظرهاى اسلام در اين زمينه ذكر سه حديث زير كافى به نظر مى رسد:

   1ـ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

   «لا تَنْظُرُوا إِلى كَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَصَوْمِهِمْ وَكَثْرَةِ الْحَجِّ وَالْمَعْرُوفِ، و طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ، وَلكِنِ انْظُرُوا إِلى صِدْقِ الْحَديثِ وَأَداءِ الاَْمانَةِ; (براى آزمايش مردم) نگاه به زيادى نماز و روزه آنها و كثرت حج و نيكى كردن آنها به مردم، و سر و صداى آنها در عبادات شبانه نكنيد، ولى نگاه به راستگوئى و امانتدارى آنها كنيد!»(1)

   همانطور كه ملاحظه مى كنيد با تمام اهمّيّتى كه عبادات دارد، آن را به تنهائى دليل بر شخصيّت و ارزش والاى افراد نمى شمرد; بلكه، روى مسأله صداقت و امانت تأكيد و پافشارى مى فرمايد.


1 و 2ـ «سفينة البحار» جلد 1، مادّه «امن»، صفحه 41.

[ 142 ]

   2ـ امام صادق(عليه السلام) فرمود:

   «إِنَّ اللّهَ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلاّ بِصِدْقِ الْحَديثِ وَأَداءِ الاَْمانَةِ مؤدّاةً إِلَى البَرِّ وَالْفاجِرِ; خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد مگر اين كه راستگوئى و اداى امانت به نيكوكار و بدكار، در برنامه تعليمات او بود.»(1)

   به اين ترتيب اين دو اصل از اصول اساسى دعوت انبياء و همه مذاهب آسمانى بوده است.

   3ـ در حديث ديگرى از بعضى از ياران آن حضرت(عليه السلام) مى خوانيم كه:

   «ما وَدَّعَناقَطُّ إِلاّ أَوْصانا بِخَصْلَتَيْنِ: عَلَيْكُمْ بِصِدْقِ الْحَديثِ وَأَداءِ الاَْمانَةِ إِلَى البَرِّ والْفاجِرِ; امام(عليه السلام) هرگز از ما خداحافظى نكرد مگر اين كه دو موضوع را سفارش فرمود: صداقت و اداء امانت، به نيكوكار و بدكار!»(2)

   جائى كه رعايت اين دو اصل براى عموم مردم ضرورى است، در مورد مديران و فرماندهان از اهمّيّت و اولويّت ويژه اى برخوردار خواهد بود.

 

* * *

 

6ـ حُسن سابقه

   اين شرط مهم را كه امروز از سوى همه مجامع و محافل جهانى و مؤسّسات مختلف به رسميّت شناخته شده، امير مؤمنان على(عليه السلام) در چهارده قرن پيش، با صراحت تمام در فرمان تاريخى «مالك اشتر» بيان فرموده است; آنجا كه «مالك» را مخاطب ساخته مى گويد:

   «إِنَّ شَرَّ وُزَرائِكَ مَنْ كانَ لِلاَْشْرارِ قَبْلَكَ وَزيراً، وَمَنْ شَرِكَهُمْ فى الأثامِ، فَلايَكُونَنَّ لَكَ بِطانَةً، فَإِنَّهُمْ أَعْوانُ الاَْثَمَةِ، وَإِخْوانُ الظَّلَمَةِ، وَأَنْتَ واجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرائِهِمْ وَنَفاذِهِمْ، وَلَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصارِهِمْ، وَأَوْزارِهِمْ، وَآثامِهِمْ... أُولئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ


2ـ همان مدرك.

[ 143 ]

مَؤُونَةً وَأَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً; بدترين وزراى تو كسانى هستند كه براى اشرار قبل از تو وزير بوده اند; كسى كه با آن گنهكاران در كارهايشان شركت داشته، نبايد صاحب اسرار تو باشد; آنها همكاران گنهكاران و برادران ستمكارانند; در حالى كه تو مى توانى جانشينان خوبى براى آنها بيابى، از كسانى كه از نظر فكر و نفوذ كمتر از آنان نيستند; اما بار گناهان آنها را به دوش نمى كشند... هزينه اين افراد بر تو سبكتر، و همكاريشان با تو بهتر است!»(1)

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation