بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 5, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد5
     10 - عرفان اسلامي جلد5
     11 - عرفان اسلامي جلد 5
     12 - عرفان اسلامي جد5
     13 - عرفان اسلامي جلد5
     14 - عرفان اسلامي جلد 5
     15 - عرفان اسلامي جلد5
     16 - عرفان اسلامي جلد5
     2 - عرفان اسلامي جلد 5
     3 - عرفان اسلامي جلد 5
     4 - عرفان اسلامي جلد 5
     5 - عرفان اسلامي جلد 5
     6 - عرفان اسلامي جلد5
     7 - عرفان اسلامي جلد 5
     8 - عرفان اسلامي جلد 5
     9 - عرفان اسلامي جلد 5
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 

شيطان يا خطرناك ترين مانع راه كمال

مسئله خطر خانمان برانداز شيطان و اعوان و انصار جنى و انسى و درونى و برونى او را قرآن مجيد بطور مكرر تذكر داده ، و انبياء الهى و امامان معصوم و اولياء خدا ، در تمام فرصت ها ، انسان را از شرور او و يارانش برحذر داشته اند !

غزالى كه در زمينه شناخت مسائل تا حدى موفق بوده ، در اين زمينه مى گويد : بر تو باد اى برادر كه به محاربت شيطان كنى و در قهر كردن او باشى از براى دو خصلت : يكى آنكه او دشمنى است كه هيچ طمع مصالحت با او نتوان داشت ، پس بايد كه بر او ابقاء نكنى كه او به غير از هلاك تو قانع نشود ، پس از مثل چنين دشمنى ايمن نشايد بود و از تدبير دفع او غافل نتوان بود ، در اين دو آيت تأمل كن كه حق جل جلاله مى فرمايد :

 أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِينٌ (1) .

و آيت دوم :

 إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ (2) .

و اين غايت پرهيز فرمودن است از شيطان .

خصلت دوم آنكه چون او را بر دشمنى تو آفريده اند(3) ، پيوسته به محاربت

1 ـ سوره يس (36 ) : 60 .

2 ـ سوره فاطر (35) : 6 .

3 ـ البته هيچ موجودى در اصل خلقت دشمن انسان آفريده نشده ، تمام موجودات در ريشه وجودشان جهتى جز جهت منفعت ندارند ، اين موجودات با اختيار و اراده هستند كه بر اثر سوء اختيار براى انسان قيافه دشمنى مى گيرند و شيطان كه هر موجود با اراده ضد خدائى است از اين قبيل است ، جمله بالا را روى اين حساب بايد حمل بر مجاز كرد .

تو ميان در بسته است ، و او تير در تو مى اندازد و تو غافل ، پس بنگر كه حال چگونه باشد .

پس اين جايگه نكته اى ديگر هست و آن آنست كه تو روز در عبادت مى گذرانى و خلق را با در خداى مى خوانى به فعل و به قول و اين معنى ضد پيشه و خلاف كار شيطان است .

پس تو ميان بسته اى و پيوسته او را به چشم مى آرى و او نيز همچنين به قصد هلاك تو ميان بسته است ، و او خود با دوستان خويش از كافران و اهل ضلال و راغبان دنيا قصد هلاك دارد و دشمنى مى كند فكيف با تو كه مخالفت او را نمى كنى و او را به خشم مى آرى چگونه دشمنى نكند ؟

پس او را با مردم دشمنى و عداوت عام هست و با تو كه مجتهدى در عبادت عداوت خاص .

و او عظيم كار تو را مهم گرفته است و او را ياران هستند بر قصد تو قويتر از همه ، نفس تو و هوا ; او اسباب و مداخل بسيار دارد و تو از آن غافل .

راست گفت يحيى معاذ : تو مشغولى و شيطان فارغ و او تو را مى بيند و تو او را نمى بينى ، و تو شيطان را فراموش مى كنى و او تو را فراموش نمى كند ، و از نفس تو شيطان را به تو يار و ياور .

اگر گويند به چه چيز محاربت شيطان كنيم ، و دفع و قهر او به چه كنيم ؟ بدان كه اهل اين صناعت را در اين صدرت دو طريق است :

بعضى گفته اند تدبير دفع شيطان استعانت است از خدا و هيچ ديگر نه ، براى آنكه شيطان سگى است كه خداى تعالى او را سگ مى داند ، اگر تو به محاربت او مشغول شوى و به معالجت او متوجه گردى ، وقت بر تو ضايع شود ، و خود را به رنج آورده باشى ، و وقت باشد كه او بر تو ظفر يابد و تو را مجروح كند ، پس رجوع با خدا كردن تا او را از تو دفع كند اولى تر بود .

و بعضى ديگر گفته اند : كه تدبير او طريق مجاهدت است و به رد و دفع او برخاستن .

گفتم آنچه در خاطر من مى آيد آن است كه ميان هر دو طريق جمع كند پناه گيرد به خدا از شر او چنانكه فرموده است ، تا اگر بر ما غلبه كند بدانيم كه ابتلا است از خداى تعالى ، تا صدق ما در مجاهدت معلوم فرمايد و قوت ما در دفع او ، و صبر ما در محاربه با او ببيند ، همچنان كه كفار بر ما مسلط شوند ، با آنكه خداوند قدرت دارد كه شر ايشان را از ما كفايت كند ، مى خواهد تا ما را از جهاد و صبر و تمحيص و شهادت بهره حاصل شود چنانكه فرمود :

) وَلِيَعْلَمَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ ((1) .

و همچنين فرمود :

) أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ ((2) .

اينجا نيز همچنين باشد و محاربت و قهر او به قول علما در سه چيز است :

يكى آن مكائد و حيلت هاى او بدانى و تعرف كنى ، تا بر تو دليرى نتواند كرد ، همچون دزد كه چون بدانست كه خداوند سراى آگاه شد بگريزد .

دوم آنكه به دعوت او استخفاف كنى و دل بدان متعلق نكنى ، كه او چون سگ است بانگ بر تو دارد و سخت باشد ، و چون از او اعراض كنى خاموش شود .

سيم آنكه ذكر خدا پيوسته به دل و زبان مى دارى كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) فرموده است:

إنَّ ذِكْرَاللهِ تَعالى في جَنْبِ الشَّيْطانِ كَالاْكِلَةِ في جَنْبِ إبْنِ آدَمَ .

1 ـ سوره آل عمران (3) : 140 .

2 ـ سوره آل عمران (3) : 142 .

و اگر گويى مكائد و حيل او چون بدانيم و طريق معرفت آن چيست ؟ بدان كه او را وساوس بسيار است كه به منزلت تير است كه مى اندازد  ، و آن را به معرفت خاطرها بتوانى دانست كه درآيد . . .

اما اصل خواطر : بدان كه حق تعالى و تقدس ، فرشته اى بر دل آدمى موكل كرده است كه پيوسته او را به خير دعوت مى كند او را ملهم مى گويند ، و دعوت او را الهام و در مقابل آن شيطانى است كه او را به شر دعوت مى كند و او را وسواس گويند و دعوت او را وسوسه ، ملهم الا به خير نخواند ، و وسواس الا به شر نخواند .

اين دو داعى اند بر دل بنده ايستاده و پيوسته به دعوت مشغول و دل از آن آگاه و با خبر كه در اخبار آمده است كه رسول صلوات الله عليه فرمود :

زمانى كه فرزند آدم بدنيا مى آيد ، خداوند ملكى بر او قرين نمايد و شيطان شيطانى ، شيطان كنار گوش چپ قلب مى خوابد و ملك كنار گوش راست دل و اين دو بطور مرتب مشغول دعوت كردن انسان به خير و شرند .

پس خداى تعالى در بنيت آدمى تركيب كرده است طبيعتى كه ميل به شهوات دارد و لذات به هر كيفيت كه باشد از نيكو و زشت و آن هواى نفس است كه روى به آفت دارد ، اين سه دعوت است . پس بدان كه اين خاطرها اثرهاست كه در دل بنده حادث مى شود ، و او را بدان كه كارى بكند ، يا ترك كارى بكند و پديد آمدن به حقيقت از خداى تعالى است در دل بنده ، لكن آن بر چهار قسم است .

يكى آنكه خداى تعالى در دل بنده افكند به ابتدا ، آن را خاطر گويند و بس ، قسم دوم آنكه در دل پديد آورد و موافق طبع آدمى باشد ، آن را هواى نفس گويند و به دو نسبت كنند ، و قسمى ديگر در پى دعوت ملهم پديد آرد و به دو نسبت كنند ، و آن را الهام گويند ، و قسمى ديگر در پى دعوت شيطان پديد آرد و آن را به دو نسبت كنند و وسوسه خوانند و خاطر شيطان گويند .

پس بدان كه خاطرى كه از قبل خداى تعالى ابتدا باشد ، شايد كه به خير باشد ، اكرام را و الزام حجت را و باشد كه به صدمه و رنج باشد امتحان را ، و تغليظ محنت و آزمايش را .

و خاطرى كه از قبل ملهم باشد نباشد الا به خير كه او ناصح و مرشد است و نيست الا براى اين كار ، و خاطرى كه از قبل شيطان باشد الا به شر نباشد تا اغوا و استزلال كند .

و وقت باشد كه به خير خواند ، مكر و استدراج را و خاطرى كه از قبل هواى نفنس باشد شر را باشد و تمتع را ، و بعضى سلف گفته اند : كه هواى نفس همچنين به خير خواند و مقصود از آن شر باشد ، چنانكه شيطان ، اين است انواع خاطرها .

پس تو محتاجى كه بعد از اين معرفت سه فصل حاصل كنى كه لابد است از آن ، و مقصود در ضمن آن است .

يكى فرق ميان خاطر خير و شر على الجمله ، دوم فرق ميان خاطر شر ابتدائى يا شيطانى يا هوائى كه هر يكى را دفعى است از نوعى ديگر ، سيم فرق ميان خاطر خير ابتدائى يا الهامى يا شيطانى يا هوائى تا پيروى آن كنى كه از خداى است يا از ملهم و حذر كنى از آنچه از شيطان است .

اما فصل اول : علماء ما (رحمهم الله) گفته اند : كه چون خواهى كه خاطر خير از خاطر شر بدانى و فرق كنى آن را ، به چهار گونه ميزان بركش :

اول آن كار را بر ميزان شرع عرض كن ، اگر موافق جنس آن باشد خير باشد و اگر بر ضد آن باشد يا رخصه باشد يا شبهه شر باشد .

و اگر بدين ميزان معلوم نشود عرض كن بر اقتدا ، اگر موافق اعمال سلف باشد ، در كردن آن اقتدا به صالحان بود . پس خير باشد ، و اگر به ضد آن باشد ، شر باشد ، و اگر بدين ميزان نيز معلوم نشود بر نفس و هوا عرض كن ، اگر نفس از

آن نفرت گيرد ، نفرت طبع نه نفرت خوف بدان كه خاطر خير است ، و اگر نفس بدان مايل باشد ميل طبيعى و جبلى نه ميلى كه از تقرب به خدا و ترغيب به ثواب باشد ، بدان كه خاطر شر است ، كه نفس اماره به سوء است ، به اصل طبع خود به خير ميل نكند ، چون به يكى از اين موازين بركشيدى ، خاطر خير از خاطر شر بدانستى والله ولى الهداية .

اما فصل دوم : چون خواهى كه فرق كنى ميان خاطر شرى كه از قبل شيطان باشد و خاطر شرى كه از هواى نفس باشد ، يا از خدا باشد ابتداء از سه وجه در او نظر كن :

اگر مصمم يابى بر يك حال ايستاده بدان كه از خداى تعالى است ، يا از هواى نفس ، و اگر متردد يابى و مضطرب بدان كه از شيطان است ، و بعضى از عارفان گفته اند :

مثل هواى نفس مثل پلنگ است الا به قمع و قهر بالغ باز نگردد ، يا مثل خارجى كه جنگ براى تدين كند ، هرگز باز نگردد تا كشته شود ، و مثل شيطان مثل گرگ است ، اگر از يك جانب برانى از ديگر جانب درآيد .

دوم آنكه اين خاطر اگر در عقب گناهى باشد كه كرده باشى ، بدان كه از حق تعالى عقوبتى است و اهانتى و خوارئى كه از شومى آن گناه بوده باشد ، در قرآن مجيد چنين مى فرمايد كه :

) كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ ((1) .

شيخ من امام رحمه الله فرمود : كه گناه چنين بدين شكل به سخت دلى و قساوت انجامد ، اول خاطر باشد بعد از آن به قسوه ورين ادا كند .

و اگر نه در عقب گناهى باشد كه واقع شده باشد ، بلكه به ابتدا باشد ، بدان كه

1 ـ سوره مطففين (83) : 14 .

از شيطان است ، اين حكم اكثرى است كه در بيشتر احوال چنين باشد ، زيرا كه شيطان الا به د عوت شر ابتدا نكند ، به هر حال اغوا و اضلال طلبد .

سيم آنكه اگر اين خاطر به ذكر خدا جل جلاله ضعيف نشود و يا كم نيايد ، و زائل نگردد ، بدان كه از هواى نفس است ، و اگر به ذكر خدايتعالى ضعيف شود ، بدان كه از شيطان است ، چنانكه در تفسير :

) مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ((1) .

ياد كرده آمده است ، شيطان در قلب خوابيده چون ذكر خدا كنى خناسى كند ، و اگر غافل شوى وسوسه نمايد .

اما فصل سيم : چون خواهى كه فرق كنى ميان خاطر چيزى كه از خدا باشد و آنكه از ملك باشد هچنين از سه وجه نظر كن :

اگر قوى و مصمم باشد از خداى تعالى است ، و اگر متردد از ملك ، كه او به منزلت ناصحى است ، از هر جانب درآيد و روى به تو آرد ، و هر نصيحت كه بر تو عرضه كند به اميد آنكه تو اجابت كنى و رغبت خير كنى .

دوم آنكه اگر در عقب طاعتى و اجتهاى پديد آيد ، از خداى تعالى باشد چنانكه فرمود :

) وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ((2) .

و اگر اين خاطر به ابتدا باشد از ملك باشد در اغلب احوال .

سوم اينكه اين خاطر اگر در اصول و اعمال باطن باشد از خداى تعالى است ، و اگر در فروع و اعمال ظاهر است از ملك است ، در بيشتر احوال چه فرشته را ، راه نيست به معرفت باطن بنده به قول بيشتر علما ، اما خيرى كه از شيطان باشد

1 ـ سوره ناس (114) : 4 .

2 ـ سوره عنكبوت (29) : 69 .

كه آن استدراج باشد ، شيخ ما گفتى رحمة الله عليه نظر كنى اگر نفس خود را در فعلى كه به خاطرت آمد به نشاط بينى نه با ترس و خشيت ، و با تعجيل بينى نه به آهستگى و با ايمنى بينى نه با خوف و به عاقبت ناانديشيدن بينى نه با بصيرت و تفكر ، بدان كه آن خاطر از شيطان است و اگر نفس را به ضد اين بينى با خشيت و ترس نه با نشاط و به تانى ، نه با شتاب و با خوف ، نه با امن و عاقبت انديشى نه با بى عاقبتى بدان كه از خداى تعالى است يا از ملك .

پس من گفتم پندارى كه نشاط سبكى است كه در آدمى پديد آيد در كارى كه بى بصيرت باشد ، يا نه در ذكر ثواب آن مذموم باشد .

اما تأنى نيك است و پسنديده الا در چند جاى معدود ، كه در حديث نبوى است عليه الصلاة والسلام ، تزويج بكر چون رسيده شد ، و گزاردن وام چون قدرت باشد ، و تجهيز ميت چون شكى نباشد و مهمانى كردن در وقت نزول ، و توبه از گناه چون گناه كرده شد ، « كه اين امور را تأنى جايز نيست » .

اما خوف واجب است از براى تمامى عمل باشد ، تا براى اداء آن به وجه خويش و حق خويش يا خوف قبول حق .

اما بصارت عاقبت به آنكه ببيند تا يقين شود كه آن خير و رشد است و اميد ثواب عاقبت هم ، اين است جمله فصول سه گانه كه لازم است تو را معرفت آن در باب خاطرها نيك بدان و نيك ببين كه از اسرار لطيف شريف است .

فصل حيلت ها و مكرهاى شيطان :

بدان كه كيدهاى شيطان با آدمى در باب طاعت از هفت وجه است .

اول او را از طاعت نهى كند به هر طريق كه تواند كرد ، اگر خداى نگاه دارد و الهام دهد و شيطان را رد كند ، بدان كه گويد من محتاجم به طاعت ، كه لابد زاد آخرت از اين دنياى فانى برمى بايد داشت ، چون بدانست ديگر باره به تسويف

بفريبد گويد ، لحظه ديگر بكن اين طاعت ، يا فردا بكن يا وقتى ديگر .

اگر عصمت خداى تعالى در رسد و گويد : اگر عمل امروز به فردا اندازم . از آن فردا كى كنم ؟ چون هر روزى را طاعتى و عملى جداگانه هست چون از اين كيد نااميد شود گويد اكنون تعجيل كن زود زود تا فارغ شوى .

اگر خداى تعالى الهام دهد و گويد : عمل اندك تمام به از عمل بسيار ناتمام پس ديگر بار بر آن دارد كه عمل تمام كند براى ريا مردمان را و مرايات ايشان را ، پس خداى تعالى الهام دهد ، ديدن خلق چه فايده دارد ، ديدن خدا مرا كفايت است ، پس ديگر باره در عجب اندازد بنده را ، گويد : تو عظيم بزرگ كسى و بيدار بنده اى ، پس اگر خداى تعالى عصمت و توفيق دهد گويد : اگر چنين است المنة لله والحمدلله و اين توفيقى است كه خداى تعالى مرا بدان مخصوص كرده عمل مرا به فضل خود قيمتى نهاده است ، و اگر نه فضل او بودى قيمت عمل مرا به فضل خود قيمتى نهاده است ، و اگر نه فضل او بودى قيمت عمل من در جنب نعمت او كه بر من است و در جنب معصيت من او را هيچ نبودى ، پس از ديگر در آيد و اين در ششم است و حيلت عظيم كه الا مرد سخت بيدار كه بدان مطلع گردد و آن ، آن است كه بنده را گويد تو در سر جهد ميكن و مجاهده فرو مگذار كه خداى بر خلق ظاهر كند و عمل هر كسى چنانچه باشد پيدا كند و شيطان بدين طريق نوعى از ريا در عمل بنده بازديد كند ، اگر خداى تعالى معصوم دارد اين بنده را و شيطان را رد كند و گويد اى ملعون اين ساعت از وجه اخلاص عمل به من مى آيى تا عمل مرا به فساد آرى و من بنده ام و او خداوند است ، اگر خواهد عمل مرا ظاهر كند و اگر خواهد پوشيده دارد ، اگر خواهد مرا بزرگ كند و اگر خواهد حقير دارد و من از مردم چه باك دارم چون به دست ايشان كارى نيست پس ديگر باره از در هفتم درآيد گويد :

ترا بدين عمل هيچ حاجت نيست براى آنكه اگر تو را سعيد آفريده است ترك

عمل تو را زيانى ندارد و اگر شقى آفريده است كردن عمل فائده اى ندهد ، اگر خداى تعالى بنده را نگهدارد ، شيطان را گويد من بنده ام و بر بنده آن است كه فرمان بجاى آورد ، و خداى تعالى خداوندى بداند .

يَفْعَلُ اللهُ ما يَشاءُ وَيَحْكُمُ ما يُريدُ .

الا آن است كه به همه حال مرا عمل ، سود دارد كه اگر سعيد باشم محتاج زيادتى ثواب باشم و اگر شقى باشم نعوذ بالله ، هم تا خود را ملامت نكنم ، با آنكه خداى تعالى هرگز به اطاعت عقوبت نكند ، و طاعت ، مرا به هيچ حال زيان ندارد كه اگر من در آتش روم و مطيع باشم دوست تر از آن دارم كه در بهشت روم و عاصى باشم فكيف كه وعده او صدق است و قول او حق است ، و طاعت را به ثواب وعده است ، هر كه خداى را به ايمان و طاعت ببيند در آتش نرود و در بهشت رود نه بدان سبب كه او به عمل استحقاق بهشت گرفت بلكه به وعده صدق حق ، و طاعت خود علامات و امارات سعادات است .

نيك بدان اى برادر و بيدار شو وفقك الله تعالى بفضله و منه وحق تعالى از وعده صدق خويش از زبان سعدا چنين خبر مى دهد كه الحمد الله الذى صدقنا وعده پس بيدار شو اى برادر كه كار چنين است كه ديدى و شنيدى و ديگر كارها بدين قياس كن و استعانت به خداى تعالى كمن و استعاذت هم كه كار بدست اوست(1) .

صاحب تفسير « فاتحة الكتاب » كه از بزرگان زمان فيض بوده از تفسير « جواهر التفسير » نقل مى كند كه : استعاذه مصباح ظهور مرادات است و مفتاح حصول بركات و سعادات است ، زادروندگان راه است . بدرقه قافله يقطه و انتباه است ، تباشير صبح هدايت از افق تلقين الهى ظاهر شده تا ظلمت فريب نفس و هوا را

1 ـ منهاج العادبين : 43 .

كه كارگران شيطانند منتفى گردانند ، لمعه شهاب ثاقب محبت است كه از آسمان ايمان درخشان گشته تا ديودنى را به شعله افتراق در كوره احتراق بسوزاند . . .

نقاب اسرار غيرت است تا جمال حال قارى قرآن بدان محتجب شده از چشم زخم وسوسه شيطان محفوظ ماند و صيقل انوار مكاشفت است تا آينه سينه را از زنگ غفلت مصفى ساخته قابل انعكاس انوار كلام گرداند ، بدرقه راه سلامت است تا سالك منهاج قرائت را از كمين گاه نزعات نفسانى و همزات شيطانى بدار الامان فوز و فلاح رساند ، صداى پاسبان مراقبت است تا دزد وساوس از حوالى خزانه جوهر معرفت كه عبارت از دل است بواسطه آن رميده شود .

و دور باش چاوشان ايوان عظمت است تا آن بيگانه ( ابى و استكبر ) به سبب صولت حمله ايشان پيرامن حريم دل آشنايان طوف ننمايد ، لشگر هوا و هوس كه حزب شيطانند ، جز به خدمت فارسان ميدان استعاذه منهزم نشوند .

يك بار ديگر آن جمله نورانى را كه حضرت صادق فرموده اند دقت كنيد : قارى قرآن محتاج به سه واقعيت است :

1 ـ قلب خاشع

2 ـ بدن فارغ

3 ـ موضعى دور از تمام جذبه ها جز جذبه حق

و چون قلب خاشع شود ، شيطان با تمام قدرت از انسان فرار مى كند .

آرى وقتى دل و جان و نفس و روان و مغز و قلب ، را در پناه حقايق و واقعيات و حال الهى قرار داديد ، و در حصن حصين محبوب عالم قرار گرفتيد ، از دسترس شيطان بيرون رفته و در نور لطف غرق گشته و از دام هوا و هوس رهائى يافته ، و جز معشوق نبينيد و جز معشوق نخواهيد و جز معشوق نگوئيد .

بقول عارف مقتول :

اى روى تو شمع پاكبازان *** زلف تو كمند سرفرازان
عشاق به روى هم چو ماهت *** چون صبح بر آفتاب نازان
از مهر رخت چراغ گردون *** چون شمع همى رود گدازان
از بهر شكار روى گلگونت *** شبرنگ رخ تو تيزتازان
وان حلقه دام زاغ زلفت *** افتاده به حلق جره بازان
يك موى ززلف پيچ پيچت *** بشكسته طلسم كارسازان
از زلف مشعبدت چو مهره *** در شش دره مانده حقه بازان
تسبيح رخت كنند دايم *** در پرده حسن دل نوازان
وصل تو درون پاك خواهد *** پاكى سوى توست دست يازان
وصلت كه زكات اوست خورشيد *** هرگز نرسد به بى نمازان
جانى بايد زخويشتن پاك *** نه غرق منى چو نونيازان
گفتى برهانمت زعطار *** شد عمر و دلت نبود يازان
وَإذا تَفَرَّغَ نَفْسُهُ مِنَ الاْسْبابِ تَجَرَّدَ قَلْبُهُ لِلْقَراءَةِ فَلا يَعْتَرِضُهُ عارِضٌ فَيَحْرِمَهُ بَرَكَةَ نُورِ الْقُرْانِ وَفَوائِدَهُ .

فائده فراغ خاطر را در وقت قرائت قرآن حضرت صادق چنين بيان مى فرمايند :

هرگاه دل قارى از اسباب تشويش خاطر فارغ باشد ، و نفس از ما سوى الله حالت آسودگى همراهش باشد ، خاطر او با تمام وجود متوجه تلاوت و حقايق الهى گشته ، و از عروض آنچه مانع ادراك بركت نور قرآن و محرومى از آن است ايمن شود ، در آن حال مى داند كه چه مى خواند و چه مى گويد ، و با كه سخن دارد ، و اگر تلاوتش محض حركت زبان باشد و با ياد دنيا و شغل به دنيا قرآن خواند هر آينه از منافع تلاوت ممنوع و از ادراك نور قرآن محروم خواهد بود .

وَإذا اتَّخَذَ مَجْلِسا خالِيا وَاعْتَزَلَ الْخَلْقَ بَعْدَ أنْ أتى بِالخَصْلَتَيْنِ خُضُوعِ الْقَلْبِ وَفَراغِ الْبَدَنِ إسْتَأنَسَ رُوحُهُ وَسِرُّهُ بِاللهِ عَزَّوَجَلَّ وَوَجَدَ حَلاوَةَ مُخاطَباتِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عِبادَهُ الصّالِحينَ وَعَلِمَ لُطْفَهُ بِهِمْ وَمَقامَ اخْتِصاصِهِ لَهُمْ بِفُنُونِ كَراماتِهِ وَبَدائِعِ إشاراتِهِ .

قارى قرآن ، هنگامى كه مجلس قرائت را از كشش ها و جاذبه هاى غير و ما سواى الله خالى كرد ، و قلب و دل از خلق برداشت ، و خضوع قلب و فراغ بدن آورد ، روح و سرش با حضرت دوست انس گرفته ، و شيرينى خطابات آن جناب را با عباد صالحش درك مى كند و لطف حضرتش را به آنان در مى يابد ، و فنون كرامت ها و انحاء عزت ها را كه مخصوص آنان فرموده مى يابد ، و با آن شرايط به اشارات بديعه و رموزات عجيبه قرآن مجيد خواهد رسيد .

آرى روح تصفيه شده ، و نفس تزكيه يافته ، و عقل منور بنور حضرت دوست گشته ، و دل آغشته به تواضع و عشق ، لياقت قرار گرفتن در بساط انس دارد ، و در آنجاست كه حقايق قرآن مجيد بر او مكشوف شده ، و رابطه حضرت حق را از طريق مخاطبانش با عاشقانش درك مى كند ، و علت مى گردد كه قارى از عباد صالح حق گشته ، و تمام هستى خود را با آن جناب يك جا معامله كند ، و از حضرت دوست جز حضرت دوست را نخواهد .

هر دمم موجى زبحر لامكان آيد پديد *** هر دمم گنجى دگر از گنج جان آيد پديد
هر زمانم ميوه ديگر به كام جان رسد *** هر دمم بسوى دگر زان بوستان آيد پديد
هر دمم صد موسى عمران و طور جلوه اى است *** گه زدل سر بر زند گاهى زجان آيد پديد
فَإذا شَرِبَ مِنْ هذَا الْمَشْرَبِ حينَئِذ لا يَخْتارُ عَلى ذلِكَ الْحالِ حالاً وَلا عَلى ذلِكَ الْوَقْتِ وَقْتا بَلْ يُؤثِرُهُ عَلى طاعَة وَعِبادَة لاِنَّ فيهِ الْمُناجاةَ مَعَ الرَّبِّ بِلا واسِطَة .

چون قارى جامى از اين شراب روحانى چشيد ، و سرش از محبت الهى گرم شد ، هيچ حالى را بر اين حال اختيار نخواهد كرد ، و بر اين كار ، كارى را ترجيح نخواهد داد ، و وقتى جز اين وقت نخواهد گرفت ، بلكه چنين برنامه اى را بر اكثر طاعات و عبادات مقدم خواهد داشت ، چرا كه تلاوت كتاب ، مناجات بىواسطه با حضرت اوست ، و انس با جنابش بدون حاجب و مانع .

زشراب وصل جانان سر من خمار دارد *** سر خود گرفته دل هم سر آن ديار دارد
چه كند دگر جهان را چو رسيد جان به جانان *** چو رسيد جان به جانان به جهان چه كار دارد
سر من ندارد اين سر غم من ندارد اين دل *** كه به اين سر و به اين دل غم كار و بار دارد
ببر از سرم نصيحت ببر از برم گرانى *** نه سرم خرد پذيرد نه دلم قرار دارد
سر من پر از جنون و دل من پر است از عشق *** نه سرم بحال عقل و نه دل اختيار دارد
سر پر غرور زاهد به خيال حور خورسند *** دل بى قرار عاشق سر زلف يار دارد

فَانْظُرْ كَيْفَ تَقْرَءُ كِتابَ رَبِّكَ وَمَنْشُورَ وِلايَتِكَ وَكَيْفَ تُجيبُ أو امِرَهُ وَنَواهيِهِ ، وَكَيْفَ تَمْتَثِلُ حُدُودَهُ ؟

فَإنَّهُ كِتابٌ عَزيزٌ لا يَأتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيم حَميد فَرَتِّلْهُ تَرْتيلاً .

اى قارى قرآن دقت كن ، كه كتاب خدا و منشور ولايت آن جناب را چگونه مى خوانى ، آيا اوامر و نواهى اين كتاب را كه به مصلحت تو وضع شده عمل مى كنى و حدود آن را رعايت مى نمائى ؟

كه اين كتاب با عزت است ، در آن باطلى از هيچ جهت راه ندارد ، از جانب حكيم حميد براى هدايت بندگان نازل شده است .

آن را شمرده بخوان تا بتوانى آنچه لازم است از آن درك كرده ، و براى خويش زمينه عمل فراهم آورى .

وَقِفْ عِنْدَ وَعْدِهِ وَوَعيدِهِ وَتَفَكَّرْ في أمْثالِهِ وَمَواعِظِهِ ، وَاحْذَرْ مِنْ اِقامَتِكَ حُرُفَهُ في إضاعَةِ حُدُودِهِ .

بوقت قرآن چون به بشارت ها و انذارهاى قرآن رسيدى بايست و خود را با آن آيات تطبيق كن و به وضع خويش آشنا شو ، و در امثال و مواعظ كتاب خدا انديشه كن ، تا بتوانى به علاج دردهاى خويش برسى ، و از اينكه در حروف قرآن بمانى ولى حدود آن را ضايع گردانى سخت بپرهيز ، كه در حديث آمده چه بسا كسانى كه قرآن مى خوانند ولى قرآن مجيد آنها را لعنت مى كند .

بايد دانست كه تلاوت قرآن با شرايط ذكر شده ، فضيلت بسيار دارد ، در حديث قدسى آمده كه : هر كه مشغول تلاوت قرآن شود ، و بخاطر اشتغال به آن نتواند دعا كند ، و به من عرض حاجت آورد ، من بهترين مزد شاكران را به او عطا كنم ، و نام او را در زمره صابران و حامدان ثبت كنم ، و حاجت او را روا نمايم .

عبدالله مسعود از نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه : قرآن مجيد سفره احسان خداست ، كه جميع بندگان را به آن دعوت نموده ، پس از خوان نعمت او

بهره مند شويد ، و هر چند توانيد فايده آن را فرا گيريد ، چه آن ريسمانى است محكم ، كه هر كه دست در آن زند ، هرگز از رحمت واسعه او محروم نشود ، و نورى است روشن كه گمراهان را به سر منزل مقصود رساند ، و شفائى است به غايت سودمند كه دردمندان و مستمندان جهل از دارالشفاى معرفت آن عارف مى شوند و كانى است كه هر كه تابع آن مى شود به مرتبه ارجمند مى رسد ، پس تلاوت آن نمائيد تا حضرتش به هر حرفى از آن ده حسنه در ديوان حسنات شما بنويسد ، نمى گويم كه « الم » ده حسنه دارد ، بلكه الف را ده حسنه و لام را ده حسنه ، و ميم را نيز ده حسنه است .

آرى اين است قرآن و اين است شرايط قرائت قرآن و اين است بزرگى و عظمت قارى قرآن !

انسان در ارتباط به قرآن داراى قلب سليم ، اخلاق حسنه و عمل صالح مى شود ، و از خزى دنيا و عذاب آخرت رهائى مى يابد .

انسان در ارتباط به قرآن ، انسانى شايسته ، فردى با فضيلت موجودى نورانى ، و حقيقت محض مى شود .

اكنون كه در شرح اين حديث به عظمت قرآن و قارى آن آگاه شديد ، و به شرايط قرائت واقف گشتيد ، لازم است بدانيد كه بايد در نماز خود به نحو واجب قسمتى از قرآن كريم را تحت عنوان حمد و سوره قرائت نمائيد ، بر شماست كه هنگام قرائت حمد و سوره داراى موضعى خالى از كشش هاى مادى و بدنى فارغ و قلبى خاشع باشيد ، و ترتيل در قرائت و انديشه در آيات سوره مباركه حمد و هر سوره اى كه بعد از حمد مى خوانيد نصب العين خود قرار دهيد ، و لحظه اى از لحظات ، غفلت از واقعيات قرآن در ضمن نماز ننمائيد ، كه غافل محروم از رحمت و مطرود از درگاه است .

در اين زمينه لازم است به توضيح سوره مباركه حمد اشاره رود ، تا

نمازگزاران عزيز به دورنماى حقايقى از اين سوره واقف شوند ، و توجه داشته باشند ، كه در مقابل چه كسى ايستاده و براى چه ايستاده و چه مى خوانند و چه مى خواهند .

سوره حمد يا ميدان بركات الهى :

مكلف چون آراسته به قيام شد ، بايد بداند كه قيام او اشاره به عالم عقل است ، و قرائت او اشاره به عالم نفس كليه الهيه كه تنزل اول عقل است .

و چون مرتبه نفس كليه الهيه كه تعبير از آن به عالم ارواح مى شود مرتبه دوم عقل است ، از اين جهت سوره حمدى كه اشاره به آن است به سبع المثانى مسمى شده ، و چون همه خيرات در آن مندرج و همه بركات در تحت آن مندرج است مسيم به كليه الهيه شد . پس حمدى كه اشاره به اوست نيز جامع جوامع خير و حكمت است .

چنانچه فضل بن شاذان از حضرت على بن موسى الرضا (عليهما السلام) روايت نموده ، كه آن جناب در علت وجود سوره مباركه حمد در نماز فرموده اند :

اينكه در نماز ابتداى به سوره حمد شده ، و ساير سوره ها را اين مزيت نيست ، به خاطر اين است كه آنچه از جوامع خير و حكمت در اين سوره جمع است در ساير سوره ها نيست .

) اَلْحَمْدُ للهِِ ( :

براى شكر حضرت او نسبت به تمام نعمت ها .

) رَبِّ الْعالَمِينَ ( .

توحيدى است از براى او و تحميد و اقرارى است به اينكه او خالق و مالك است نه غير او .

) الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ( .

استعطاف و ذكر آلاء و نعماء اوست بر همه خلق او .

) مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ( .

اقرار است از براى او به بعث و حساب و مجازات و ايجاب ملك آخرت از براى او مثل ايجاب ملك دنيا .

) إِيِّاكَ نَعْبُدُ ( .

رغبت و تقرب به سوى الله تعالى است ، و اخلاص است در عمل از براى او نه غير او .

) وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ( .

طلب زياده نمودن توفيق از جانب حضرت اوست ، جهت عبادت و استدامه نعمتى كه بر بنده مرحمت فرموده و درخواست كمك و يارى از جناب اوست .

) اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ( .

طلب رشد و راهنمائى دين او و اعتصام به حبل او و طلب زياده نمودن معرفت حضرت اوست .

) صِرَاطَ الَّذِينَ أَ نْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ( .

تأكيد در سئوال و رغبت است ، و ياد نمودن ما تقدم از نعمت هاى اوست بر اولياء و ميل كردن در اين نعمت ها .

) غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ ( .

پناه به اوست از اينكه از طايفه معاندان و كافران و استخفاف كنندگان به اوامر

او باشد .

) وَلاَ الضَّآلِّينَ ( .

طلب عصمت ، از اينكه از گمراهان باشد ، و از طايفه جاهلان و بى معرفتان به حساب آيد .

روى اين حساب در سوره حمد ، انواع خير و حكمت از امر دنيا و آخرت ، جهت انسان جمع است .

آرى چون الحمد لله رب العالمين گويد ، ملتفت باشد كه چه كسى را ستايش ، و اثبات ربوبيت از براى كه مى نمايد ؟ براى كسى كه مستحق جميع محامد است ، وشايسته حمد و ثناى هر ممدوح و حامد است .

و چون الرحمن الرحيم گويد ، متذكر گردد ، كه هر چه سواى اوست ، پيوسته پرورده قدرت اوست ، و خوان احسانش نزد هر دشمن و دوست گسترده ، و رحمت واسعه او در دنيا و آخرت دستگير ضعيفان است و عنايتش فرياد رس هر ناتوان .

چون مالك يوم الدين گويد ، خود را در قيامت در محضر آن جناب ، و در دادگاه عدل آن حضرت حاضر بيند ، و مشاهده ثواب و عقاب نمايد .

چون اياك نعبد و اياك نستعين گويد ، متوجه اين معنا باشد كه دل و جان و قلب و زبان و ساير اعضا و جوارحش در عبوديت داراى توحيد ، و در درخواست توفيق و كمك از حضرت او داراى هماهنگى باشند .

و چون اهدنا الصراط المستقيم ، صراط الذين انعمت عليهم گويد ، نظرى دقيق به تمام انبياء و اولياء و امامان اندازد ، و فاصله بين خود و آنان را سنجيده ، با كمال وجود وجديت سعى در رساندن خويش به آنان نمايد .

و چون غير المغضوب عليهم ولا الضالين گويد : درون كافران و گمراهان

و زنديقان و فاسقان و يهوديان و مسيحيان را بنگرد ، و به اعمال قبيحه آنان نظرى بيندازد ، و عذاب برزخ و آخرت آنان را مشاهده كند ، به نحوى كه ترس از گمراهى و ضلالت تمام وجود او را پر كند ، و اين ترس براى هميشه مانع از افتادن او در دامن پليدى و گمراهى گردد .

در تفسير « تيسير » آورده : كه تمامى معانى كلماتش به دو چيز باز مى گردد :

الحمدلله : حمد ، دو حمد است : يكى بر صفات الهى ، و يكى بر نعما و آلاى نامتناهى ، يا يكى به واسطه و ديگرى بدون واسطه .

رب العالمين : عالم دو عالم است : يكى عالم بقا و يكى عالم فنا ، يا يكى عالم علوى و ديگرى عالم سفلى .

الرحمن الرحيم : رحمت دو رحمت است ، يكى در دنيا و ديگرى در عقبى يا يكى شامل همه خلقان و ديگرى خاص به مؤمنان .

مالك يوم الدين : جزاست و جزا دو چيز است ، يكى بر وفا و يكى بر رجا ، يا يكى در رجعت صغرى و ديگرى در رجعت كبرى .

ايا نعبد : عبادت دو عبادت است ، يكى پوشيده و ديگرى پيدا ، يا يكى عبادت اجرا و بندگان ، و ديگرى عبادت احرار و مخلصان .

اياك نستعين : استعانت بر دو مرحله است ، يكى بر آداب امر ، و ديگرى بر تحمل قضايا ، يكى استعانت در امور دنيا و ديگرى طلب اعانت در يوم نشور و جزا .

اهدنا : هدايت بر دو نوع است ، يكى ابتدااى آن و دوم ثبات بر آن ، يا يكى هدايت صورى و ديگرى هدايت معنوى .

صراط : دو صراط است ، يكى راه اهل سعادت ، و دوم طريق ارباب شقاوت ، كه اول طريق مستوى و ثانى طريق منحنى است .

المستقيم : مستقيم راه راست است ، و راه راست نيز دو راه است ، يكى راه

اصحاب شريعت ، و ديگرى ارباب طريقت ، يا يكى راه كوتاه و آبادان ، و ديگرى راه دور و بيابان .

انعمت عليهم : سعداءاند و ايشان دو فرقه اند : يكى انبياء و ديگرى اوليا و يا يكى سيد ابرار و ديگرى اهلبيت آن بزرگوار .

غير المغضوب عليهم ولا الضالين : اشقياءاند و ايشان نيز دو گروهند ، يكى يهود و ديگرى نصارى يا يكى علماى معاندان و ديگرى مقلدان آن بى دينان و چون هر يك از اينها به دو قسم انقسام يافته بدين سبب او را مثانى گويند .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation