بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

فوق) نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه: اين يك دستور خاص الهى بود. محاصره چند روز طول كشيد، و پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى پرهيز از خون ريزى به آنها پيشنهاد كرد سرزمين «مدينه» را ترك گويند و از آنجا خارج شوند، آنها نيز پذيرفتند، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقيه را رها كردند، جمعى به سوى «اذرعات شام» و تعداد كمى به سوى «خيبر» و گروهى به «حيره» رفتند ، و باقيمانده اموال و اراضى و باغات و خانه هاى آنها، به دست مسلمانان افتاد. هر چند تا آنجا كه مى توانستند، خانه هاى خود را به هنگام كوچ كردن تخريب كردند.

و اين ماجرا بعد از غزوه «احد» به فاصله شش ماه، و به عقيده بعضى بعد از غزوه «بدر» به فاصله شش ماه اتفاق افتاد.(1)

* * *

 

وَ ما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَ لارِكاب وَ لكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ

ما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَىْ لايَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الاَْغْنِياءِ مِنْكُمْ وَما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ

و آنچه را خدا از آنان (= از يهود) به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى; ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى سازد; و خدا بر هر چيز تواناست!

آنچه را خداوند از اهل اين آبادى ها به رسولش باز گرداند از آن خدا و رسول وخويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد. آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 2، ص358; «قرطبى» و «نور الثقلين» ذيل آيات مورد بحث (با اقتباس و تلخيص).

[ 441 ]

(واجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نمائيد; و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!

 

شأن نزول:

انفال، ملك حكومت اسلامى

از آنجا كه اين آيات، تكميلى است بر آيات گذشته كه داستان شكست يهود «بنى نضير» را بازگو مى كرد، شأن نزول آن نيز ادامه همان شأن نزول است.

توضيح اين كه، بعد از بيرون رفتن يهود «بنى نضير» از «مدينه»، باغ ها و زمين هاى كشاورزى و خانه ها و قسمتى از اموال آنها در مدينه باقى ماند، جمعى از سران مسلمين خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) رسيدند و طبق آنچه از سنت عصر جاهليت به خاطر داشتند، عرض كردند: برگزيده هاى اين غنيمت، و يك چهارم آن را برگير، و بقيه را به ما واگذار، تا در ميان خود تقسيم كنيم! آيات فوق نازل شد و با صراحت گفت: چون براى اين غنائم، جنگى نشده و مسلمانان زحمتى نكشيده اند تمام آن تعلق به رسول اللّه (رئيس حكومت اسلامى) دارد (و او هر گونه صلاح بداند تقسيم مى كند و چنان كه بعداً خواهيم ديد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين اموال را در ميان مهاجرين كه دست هاى آنها در سرزمين «مدينه» از مال دنيا تهى بود، و تعداد كمى از انصار، تقسيم كرد).(1)

* * *

 

وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الاِْيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لايَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

و براى كسانى كه در سرا (= سرزمين مدينه) و در سراى ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند و كسانى را كه به سويشان هجرت كنند دوست مى دارند، و در دل خود نيازى به


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 19، ص161 ; «قرطبى»، ج 18، ص10 .

[ 442 ]

آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند و آنها را بر خود مقدم مى دارند هر چندخودشان بسيار نيازمند باشند; كسانى كه از بخل و حرص نفس خويش بازداشته شده اند رستگارانند!

 

شأن نزول:

محبّت خالص

مفسران در شأن نزول اين آيه، داستان هاى متعددى نقل كرده اند، «ابن عباس» مى گويد: پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) روز پيروزى بر يهود «بنى نضير» به انصار فرمود: «اگر مايل هستيد اموال و خانه هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد، و در اين غنائم با آنها شريك شويد، و اگر مى خواهيد اموال و خانه هايتان از آن شما باشد و از اين غنائم چيزى به شما داده نشود»؟!

انصار گفتند: هم اموال و خانه هايمان را با آنها تقسيم مى كنيم، و هم چشم داشتى به غنائم نداريم، و مهاجران را بر خود مقدم مى شمريم، آيه فوق نازل شد و اين روحيه عالى آنها را ستود.(1)

در حديث ديگرى مى خوانيم: كسى خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد عرض كرد: گرسنه ام، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد از منزل غذائى براى او بياورند، ولى در منزل حضرت غذا نبود، فرمود: چه كسى امشب اين مرد را ميهمان مى كند؟ مردى از انصار، اعلام آمادگى كرد، و او را به منزل خويش برد، اما جز مقدار كمى غذا براى كودكان خود چيزى نداشت، سفارش كرد، غذا را براى ميهمان بياوريد، و چراغ را خاموش كرد و به همسرش گفت: كودكان را هر گونه ممكن است چاره كن تا خواب روند، سپس زن و مرد بر سر سفره نشستند و بى آن كه چيزى از غذا در دهان بگذارند دهان خود را تكان مى دادند، ميهمان گمان كرد آنها نيز همراه او غذا مى خورند، و به مقدار كافى خورد و سير شد، و آنها شب گرسنه خوابيدند، صبح خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 19، ص162 ; «تفسير ثعالبى»، ج 5، ص410.

[ 443 ]

پيامبر(صلى الله عليه وآله) نگاهى به آنها كرد و تبسمى فرمود (و بى آن كه آنها سخنى بگويند) آيه فوق را تلاوت كرد و ايثار آنها را ستود.

در رواياتى كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) رسيده مى خوانيم: ميزبان على(عليه السلام) و كودكان فرزندان او، و كسى كه كودكان را گرسنه خواباند بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام) بود.(1)

بايد توجه داشت داستان اوّل ممكن است شأن نزول آيه باشد، ولى دومى نوعى تطبيق پيامبر(صلى الله عليه وآله) است كه در مورد اين ميهمانى ايثارگرانه، آيه را تلاوت فرمود، بنابراين نزول آيات در مورد انصار منافاتى با ميزبان بودن على(عليه السلام) ندارد.

بعضى نيز نوشته اند: اين آيه، در مورد جنگجويان «احد» نازل شده كه هفت نفر از آنها سخت تشنه و مجروح بودند، كسى آبى به مقدار نوشيدن يك نفر آورد و سراغ هر يك رفت به ديگرى حواله داد، و او را بر خود مقدم شمرد، و سرانجام همگى تشنه، جان سپردند و خداوند اين ايثارگرى آنها را ستود.(2)

ولى روشن است، اين آيه در داستان «بنى نضير» نازل شده، اما به خاطر عموميت مفهوم آن قابل تطبيق بر موارد مشابه است.

* * *

 

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لاِِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لانُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْوَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ

لَئِنْ أُخْرِجُوا لايَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لايَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الاَْدْبارَ ثُمَّ لايُنْصَرُونَ

لاََنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِى صُدُورِهِمْ مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَفْقَهُونَ

لايُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلاّ فِى قُرىً مُحَصَّنَة أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُر بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «نور الثقلين»، ج 5، ص285.

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث.

[ 444 ]

شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَعْقِلُونَ

آيا منافقان را نديدى كه پيوسته به برادران كفارشان از اهل كتاب مى گفتند: «هرگاه شما را (از وطن) بيرون كنند، ما هم با شما خواهيم رفت و هرگز سخن هيچ كس را درباره شما اطاعت نخواهيم كرد; و اگر با شما پيكار شود، ياريتان خواهيم نمود»؟! و خداوند شهادت مى دهد كه آنها دروغگويانند!

اگر آنها را بيرون كنند با آنان بيرون نمى روند، و اگر با آنها پيكار شود ياريشان نخواهند كرد، و اگر ياريشان كنند پشت به ميدان كرده فرار مى كنند; سپس كسى آنان را يارى نمى كند!

وحشت از شما در دل هاى آنها بيش از ترس از خداست; اين به خاطر آن است كه آنها گروهى نادانند!

آنها هرگز با شما به صورت گروهى نمى جنگند جز در دژهاى محكم يا از پشت ديوارها. پيكارشان در ميان خودشان شديد است، (اما در برابر شما ضعيف!) آنها را متّحد مى پندارى، در حالى كه دل هايشان پراكنده است; اين به خاطر آن است كه آنهاقومى هستند كه تعقل نمى كنند.

 

شأن نزول:

به عهد و پيمان منافقان اعتماد نكنيد

بعضى از مفسران، شأن نزولى براى آيات فوق نقل كرده اند كه خلاصه اش چنين است:

جمعى از منافقان «مدينه»، مانند «عبداللّه بن اُبَىّ» و يارانش، مخفيانه كسى را به سراغ يهود «بنى نضير» فرستاده گفتند: شما محكم در جاى خود بايستيد، از خانه هاى خود بيرون نرويد، و دژهاى خود را محكم سازيد، ما دو هزار نفر ياور از قوم خود و ديگران داريم و تا آخرين نفس، با شما هستيم، طايفه «بنى قريظه» و ساير هم پيمان هاى شما از قبيله «غطفان» نيز با شما همراهى مى كنند.

همين امر سبب شد كه، يهود «بنى نضير» بر مخالفت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تشويق شوند، اما در اين هنگام يكى از بزرگان «بنى نضير» به نام «سلام» به «حُيَىّ بن اخطب» كه

[ 445 ]

سرپرست برنامه هاى «بنى نضير» بود گفت: اعتنائى به حرف «عبداللّه بن ابى» نكن، او مى خواهد تو را تشويق به جنگ محمّد(صلى الله عليه وآله) كند، خودش در خانه بنشيند، و شما را تسليم حوادث نمايد «حيى» گفت: ما جز دشمنى محمّد(صلى الله عليه وآله) و پيكار با او، چيزى را نمى شناسيم، «سلام» در پاسخ او گفت: به خدا سوگند من مى بينم، سرانجام ما را از اين سرزمين بيرون مى كنند، و اموال و شرف ما بر باد مى رود، كودكان ما اسير، و جنگجويان ما كشته مى شوند.(1) آيات فوق، سرانجام اين ماجرا را بازگو مى كند.

بعضى معتقدند: اين آيات قبل از ماجراى يهود «بنى نضير» نازل شده و حكايت از حوادث آينده اين ماجرا مى كند، و به همين دليل، آن را از خبرهاى غيبى قرآن مى شمرند.

لحن آيات، كه به صورت فعل مضارع ذكر شده، گرچه اين نظر را تأييد مى كند ولى پيوند اين آيات با آيات پيشين، كه بعد از ماجراى شكست «بنى نضير» و تبعيد آنها نازل گرديده، نشان مى دهد كه اين آيات نيز بعد از اين ماجرا نازل شده، و تعبير به فعل مضارع به عنوان حكايت حال است (دقت كنيد).

* * *

 

 


1. «روح البيان»، ج 9، ص439 ـ همين معنى با تفاوت هائى در «تفسير درّ المنثور»، ج 6، ص199 آمده است.

[ 446 ]

سوره ممتحنه   

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَمَرْضاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ

إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ

لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبت مى كنيد، در حالى كه آنها به آنچه از حق براى شما آمده كافر شده اند و رسول اللّه و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى رانند; اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده ايد; (پيوند دوستى با آنان برقرار نسازيد.) شما مخفيانه باآنها رابطه دوستى برقرار مى كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكارمى سازيد از همه داناترم. و هر كس از شما چنين كارى كند، از راه راست گمراه شده است.

اگر آنها بر شما مسلط شوند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدى كردن نسبت به شما مى گشايند، و دوست دارند شما به كفر باز گرديد!

هرگز بستگان و فرزندانتان روز قيامت سودى به حالتان نخواهند داشت; ميان شما جدائى مى افكند; و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست.

 

شأن نزول:

ماجراى نامه حاطب بن ابى بلتعه

غالب مفسران تصريح كرده اند: اين آيات، (يا آيه اوّل) درباره «حاطب ابن ابى بلتعه»، نازل شده است (البته با تفاوت هاى مختصرى)، و ما ذيلاً آنچه را مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» آورده است، ذكر مى كنيم:

[ 447 ]

جريان چنين بوده: زنى به نام «ساره» كه وابسته به يكى از قبائل «مكّه» بود، از «مكّه» به «مدينه» خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او فرمود:

آيا مسلمان شده اى و به اينجا آمده اى؟ عرض كرد: نه، فرمود: به عنوان مهاجرت آمده اى؟

گفت: نه.

فرمود: پس چرا آمدى؟

عرض كرد: شما اصل و عشيره ما بوديد، سرپرستان من همه رفتند، و من شديداً محتاج شدم، نزد شما آمده ام تا عطائى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد.

فرمود: پس، جوانان «مكّه» چه شدند؟ (اشاره به اين كه: آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى كرد).

گفت: بعد از واقعه «بدر»، هيچ كس از من تقاضاى خوانندگى نكرد، (و اين نشان مى دهد، ضربه جنگ «بدر» تا چه حدّ بر مشركان «مكّه» سنگين بود).

حضرت(صلى الله عليه وآله) به فرزندان «عبد المطلب»، دستور داد: لباس، مركب و خرج راهى به او دادند، و اين در حالى بود كه، پيامبر(صلى الله عليه وآله) آماده فتح «مكّه» مى شد.

در اين موقع «حاطب بن ابى بلتعه» (يكى از مسلمانان معروف، كه در جنگ «بدر» و «بيعت رضوان» شركت كرده بود) نزد «ساره» آمد، نامه اى نوشت و گفت: آن را به اهل «مكّه» بده، و ده دينار و به قولى ده درهم نيز به او داد، و پارچه بردى نيز به او بخشيد.

«حاطب» در نامه به اهل «مكّه» چنين نوشته بود: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) قصد دارد به سوى شما آيد، آماده دفاع از خويش باشيد!

«ساره»، نامه را برداشت و از «مدينه» به سوى «مكّه» حركت كرد.

«جبرئيل» اين ماجرا را به اطلاع پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسانيد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، على(عليه السلام)، «عمار»، «عمر»، «زبير»، «طلحه»، «مقداد» و «ابو مرثد» را دستور داد كه: سوار بر مركب شوند و به سوى «مكّه» حركت كنند و فرمود: در يكى از منزلگاه هاى وسط

[ 448 ]

راه به زنى مى رسيد كه حامل نامه اى از «حاطب» به مشركين «مكّه» است، نامه را از او بگيريد.

آنها حركت كردند و در همان مكان كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرموده بود، به او رسيدند، او سوگند ياد كرد كه: هيچ نامه اى نزد او نيست، اثاث سفر او را تفتيش كردند و چيزى نيافتند، همگى تصميم بر بازگشت گرفتند.

ولى على (عليه السلام) فرمود: نه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ مى گوئيم، شمشير را كشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور، و الاّ به خدا سوگند گردنت را مى زنم! «ساره» هنگامى كه مسأله را جدى يافت، نامه را كه در ميان گيسوانش پنهان كرده بود بيرون آورد، آنها نامه را خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آوردند.

حضرت(صلى الله عليه وآله) به سراغ «حاطب» فرستاد فرمود: اين نامه را مى شناسى؟!

عرض كرد: بلى.

فرمود: چه چيز موجب شد، به اين كار اقدام كنى؟!

عرض كرد: اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز كه اسلام را پذيرفته ام لحظه اى كافر نشده ام، و هرگز به تو خيانت ننموده ام، و هيچ گاه دعوت مشركان را از آن زمان كه از آنها جدا شدم، اجابت نكرده ام، ولى مسأله اين است: تمام مهاجران، كسانى در «مكّه» دارند كه از خانواده آنها در برابر مشركان حمايت مى كند، اما من در ميان آنها غريبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم از اين طريق، حقى به گردن آنها داشته باشم، تا مزاحم خانواده من نشوند، در حالى كه مى دانستم خداوند سرانجام، آنها را گرفتار شكست مى كند، و نامه من براى آنها سودى ندارد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) عذرش را پذيرفت، ولى «عمر» برخاسته گفت: اى رسول خدا! اجازه بده گردن اين منافق را بزنم!

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: از جنگجويان «بدر» است، و خداوند نظر لطف خاصى به آنها دارد (اينجا بود كه آيات فوق نازل شد و درس هاى مهمى در زمينه ترك هرگونه دوستى نسبت به مشركان و دشمنان خدا به مسلمانان داد).(1)


1. «مجمع البيان»، ج 9، ص269 (با كمى تلخيص) اين شأن نزول را «بخارى» در صحيح خود (ج 6،   ر
ص 185 و 186) و «فخر رازى» در تفسير خود، و همچنين در «تفسير روح المعانى» و «روح البيان» و «فى ظلال القرآن» و «قرطبى» و «مراغى» و غير اينها با تفاوت هائى نقل كرده اند.

[ 449 ]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِرات فَامْتَحِنُوهُنَّ اللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنات فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَسْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند، آنها را آزمايش كنيد ـ خداوند به ايمانشان آگاه تر است ـ هرگاه آنان را مؤمن يافتيد، آنها را به سوى كفار بازنگردانيد; نه آنها براى كفار حلالند و نه كفار براى آنها حلال; و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با اين زنان) پرداخته اند به آنان بپردازيد; و گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هرگاه مَهرشان را به آنان بدهيد. و زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد حق داريد مَهرى را كه پرداخته ايد مطالبه كنيد آن گونه كه آنها حق دارند مَهر (زنانشان را) مطالبه كنند; اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى كند، و خداوند دانا و حكيم است!

و اگر بعضى از همسران شما به سوى كفار بازگردند و شما در جنگى بر آنان پيروز شديد و غنائمى گرفتيد، به كسانى كه همسرانشان رفته اند، همانند مَهرى راكه پرداخته اند بدهيد; و از (مخالفت) خداوندى كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد!

 

شأن نزول:

از مواد صلح نامه حديبيه

جمعى از مفسران، در شأن نزول اين آيات چنين آورده اند: رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در «حديبيه» با مشركان «مكّه» پيمانى امضاء كرد كه، يكى از مواد پيمان اين بود:

[ 450 ]

هر كس از اهل «مكّه» به مسلمانان بپيوندد او را بازگردانند، اما اگر كسى از مسلمانان، اسلام را رها كرده به «مكّه» بازگردد، مى توانند او را برنگردانند.

در اين هنگام، زنى به نام «سبيعه» اسلام را پذيرفت، و در همان سرزمين «حديبيه» به مسلمانان پيوست، همسرش خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده گفت: اى محمّد! همسرم را به من بازگردان; چرا كه اين يكى از مواد پيمان ما است، و هنوز مركب آن خشك نشده، آيه فوق نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان كنند (ابن عباس مى گويد: امتحانشان به اين بود كه بايد سوگند ياد كنند، هجرت آنها به خاطر كينه با شوهر، يا علاقه به سرزمين جديد، و يا هدف دنيوى نبوده بلكه تنها به خاطر اسلام بوده است).

آن زن سوگند ياد كرد كه چنين است. در اينجا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مهريه اى را كه شوهرش پرداخته بود و هزينه هائى را كه متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود: طبق اين ماده قرارداد، تنها مردان را باز مى گردانند، نه زنان را.(1)

* * *

 

سوره صفّ   

 


1. شأن نزول فوق در بسيارى از كتب تفسير آمده، و ما از «مجمع البيان» با كمى تلخيص و اقتباس آورديم، «طبرسى» اين حديث را از «ابن عباس» نقل كرده است; «بحار الانوار»، ج 20، ص337، و ج 101، ص14، باب 27، احكام المهاجرات .

[ 451 ]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ

كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ

إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا سخنى مى گوئيد كه عمل نمى كنيد؟!

نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوئيد كه عمل نمى كنيد!

خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند گوئى بنائى آهنين اند!

 

شأن نزول:

گفتار بدون عمل

مفسران براى آيه «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»، شأن نزول هاى متعددى ذكر كرده اند كه، تفاوت زيادى با هم ندارد، از جمله اين كه:

1 ـ جمعى از مؤمنان بودند كه مى گفتند: بعد از اين، هر وقت با دشمن روبرو شويم، پشت نخواهيم كرد، و فرار نمى كنيم، ولى به گفته خود وفا نكردند، و در روز «احد» فرار نمودند، تا آنجا كه پيشانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دندان مبارك او شكسته شد.

2 ـ هنگامى كه خداوند ثواب شهداى «بدر» را بيان كرد، جمعى از صحابه گفتند: حال كه چنين است، ما در جنگ هاى آينده، تمام نيروى خود را به كار خواهيم گرفت، ولى در «احد» فرار كردند، آيه فوق نازل شد و آنها را سرزنش نمود.

3 ـ جمعى از مؤمنان، پيش از آنكه حكم جهاد نازل شود مى گفتند: اى كاش! خداوند بهترين اعمال را به ما نشان مى داد تا عمل كنيم، چيزى نگذشت كه خداوند به آنها خبر داد: «افضل اعمال، ايمان خالص و جهاد است»، اما اين خبر آنها را خوش نيامد، و تعلل ورزيدند، آيه نازل شد و آنها را ملامت كرد.(1)

* * *


1. «مجمع البيان»، ج 9، ص278 ـ ساير مفسران نيز اين شأن نزول ها را با تفاوت هائى ذكر كرده اند; «بحار الانوار»، ج 31، ص582 .

[ 452 ]

سوره جمعه   

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الاَْرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللّهُ خَيْرُ الرّازِقِينَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوى ذكر خدا بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است اگرمى دانستيد!

و هنگامى كه نماز پايان گرفت (شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد، و خدا را بسيار ياد كنيد شايد رستگار شويد!

هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مى كنند; بگو: «آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزى دهندگان است»!

 

شأن نزول:

داد و ستد هنگام اقامه نماز جمعه

در شأن نزول اين آيات، يا خصوص آيه «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً» روايات مختلفى نقل شده كه، همه آنها از اين معنى خبر مى دهد: در يكى از سال ها كه مردم «مدينه» گرفتار خشكسالى، گرسنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند، «دحيه» با كاروانى از «شام» فرا رسيد و با خود مواد غذائى آورده بود، و اين در روز «جمعه» بود و پيامبر(صلى الله عليه وآله) مشغول خطبه «نماز جمعه».

طبق معمول، براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را نواختند، مردم، با سرعت خود را به بازار رساندند.

مسلمانانى كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند، خطبه را رها كرده و براى تأمين نيازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى

[ 453 ]

ماندند (آيه نازل شد و آنها را سخت مذمت كرد) پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: اگر اين گروه اندك هم مى رفتند از آسمان سنگ بر آنها مى باريد.(1)

* * *

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث و غالب تفاسير ديگر; «بحار الانوار»، ج 86، ص 195 و 200، و ج 22، ص 59 و 73 .

[ 454 ]

سوره منافقون   

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ

سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ

هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاتُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّى يَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لايَفْقَهُونَ

يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لايَعْلَمُونَ

هنگامى كه به آنان گفته شود: «بيائيد تا رسول خدا براى شما استغفار كند»!سرهاى خود را (از روى كبر و غرور) تكان مى دهند; و آنها را مى بينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر مىورزند!

براى آنها تفاوت نمى كند، خواه استغفار برايشان كنى يا نكنى، هرگز خداوند آنان را نمى بخشد; زيرا خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند!

آنها كسانى هستند كه مى گويند: «به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند» (غافل از اين كه ) خزائن آسمان ها و زمين از آن خداست، ولى منافقان نمى فهمند!

آنها مى گويند: «اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مى كنند»! در حالى كه عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است; ولى منافقان نمى دانند!

 

شأن نزول:

ماجراى عبداللّه بن ابى و تهديد مسلمانان

براى آيات فوق، شأن نزول مفصلى در كتب تاريخ و حديث و تفسير آمده است، كه خلاصه آن چنين است: بعد از غزوه «بنى المصطلق» (جنگى كه در سال ششم هجرت در سرزمين «قديد» واقع شد). و پيش از حركت به سمت مدينه دو نفر از مسلمانان، يكى از طايفه «انصار» و ديگرى از «مهاجران» به هنگام بر گرفتن آب از

[ 455 ]

چاه با هم اختلاف پيدا كردند، يكى قبيله «انصار» را به يارى خود طلبيد، و ديگرى «مهاجران» را، يك نفر از مهاجران به يارى دوستش آمد، و «عبداللّه بن اُبَىّ» كه از سركرده هاى معروف منافقان بود، به يارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شديدى در ميان آن دو درگرفت.

«عبداللّه بن اُبَىّ»، سخت خشمگين شد، و در حالى كه جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «ما اين گروه مهاجران را پناه داديم و كمك كرديم اما كار ما شبيه ضرب المثل معروفى است كه مى گويد: سَمِّنْ كَلْبَكَ يَأْكُلْكَ!: «سگت را فربه كن تا تو را بخورد»! وَ اللّهِ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاْ َذَلَّ: «به خدا سوگند اگر به «مدينه» بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد» و منظورش از عزيزان، خود و اتباعش بود، و از ذليلان مهاجران.

سپس، رو به اطرافيانش كرده گفت: اين نتيجه كارى است كه شما بر سر خودتان آورديد، اين گروه را در شهر خود جاى داديد، و اموالتان را با آنها قسمت كرديد، هرگاه باقيمانده غذاى خودتان را به مثل اين مرد (اشاره به مرد مهاجرى كه طرف دعوى بود) نمى داديد، بر گردن شما سوار نمى شدند، از سرزمين شما مى رفتند، و به قبائل خود ملحق مى شدند!

در اينجا «زيد بن ارقم» كه در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبداللّه بن ابى» كرده گفت: به خدا سوگند! ذليل و قليل توئى! و محمّد(صلى الله عليه وآله) در عزت الهى و محبت مسلمين است، و به خدا قسم! من بعد از اين تو را دوست نمى دارم.

«عبداللّه» صدا زد: خاموش باش! تو بايد بازى كنى اى كودك! «زيد بن ارقم» خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمد و ماجرا را نقل كرد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) كسى را به سراغ «عبداللّه» فرستاد، فرمود: اين چيست كه براى من نقل كرده اند؟

«عبداللّه» گفت: به خدائى كه كتاب آسمانى بر تو نازل كرده، من چيزى نگفتم! «زيد» گفت: دروغ مى گويد.

[ 456 ]

جمعى از انصار كه حاضر بودند، عرض كردند: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)«عبداللّه» بزرگ ما است، سخن كودكى از كودكان را بر ضد او نپذير، پيامبر عذر آنها را پذيرفت، در اينجا طائفه انصار «زيد بن ارقم» را ملامت كردند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور حركت از آنجا را داد، يكى از بزرگان «انصار» به نام «اسيد» خدمتش آمده عرض كرد: اى رسول خدا! در ساعت نامناسبى حركت كردى، فرمود: بله، آيا نشنيدى رفيقتان «عبداللّه» چه گفت؟ او گفته است: هر گاه به «مدينه» بازگردد، عزيزان، ذليلان را خارج خواهند كرد.

«اسيد» عرض كرد: تو اى رسول خدا! اگر اراده كنى او را بيرون خواهى راند، واللّه تو عزيزى و او ذليل است، سپس عرض كرد: يا رسول اللّه! با او مدارا كنيد.

سخنان «عبداللّه بن اُبَىّ» به گوش فرزندش رسيد، خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)آمده عرض كرد: شنيده ام مى خواهيد پدرم را به قتل برسانيد، اگر چنين است به خود من دستور دهيد، سرش را جدا كرده براى شما مى آورم! زيرا مردم مى دانند كسى نسبت به پدر و مادرش از من نيكوكارتر نيست، از اين مى ترسم ديگرى او را به قتل برساند، و من نتوانم بعد از آن به قاتل پدرم نگاه كنم، و خداى ناكرده او را به قتل برسانم و مؤمنى را كشته باشم و به دوزخ بروم!.

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود مسأله كشتن پدرت مطرح نيست، مادامى كه او با ما است با او مدارا و نيكى كن.

پس از آن پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد: تمام آن روز و تمام شب را لشكريان به راه ادامه دهند، فردا هنگامى كه آفتاب بر آمد، دستور توقف داد، لشكريان بسيار خسته شده بودند همين كه سر بر زمين گذاشتند به خواب عميقى فرو رفتند (و هدف پيغمبر اين بود كه مردم ماجراى ديروز و حرف «عبداللّه بن ابى» را فراموش كنند...) .

سرانجام پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد «مدينه» شد، «زيد بن ارقم» مى گويد: من از شدت اندوه و شرم، در خانه ماندم و بيرون نيامدم، در اين هنگام سوره «منافقين» نازل شد، «زيد» را تصديق، و «عبداللّه» را تكذيب كرد، پيامبر(صلى الله عليه وآله)گوش زيد را گرفت و فرمود:

[ 457 ]

اى جوان! خداوند سخن تو را تصديق كرد، همچنين آنچه را به گوش شنيده بودى و در قلب حفظ نموده بودى، خداوند آياتى از قرآن را درباره آنچه تو گفته بودى نازل كرد.

در اين هنگام، «عبداللّه ابى» نزديك «مدينه» رسيده بود، وقتى خواست وارد شهر شود پسرش آمد و راه را بر پدر بست.

گفت: واى بر تو! چه مى كنى؟

پسرش گفت: به خدا سوگند جز به اجازه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نمى توانى وارد «مدينه» شوى و امروز مى فهمى عزيز و ذليل كيست؟!!

«عبداللّه» كسى را براى شكايت از پسرش به خدمت رسول خدا فرستاد، پيامبر(صلى الله عليه وآله)به پسرش پيغام داد: بگذار پدرت داخل شهر شود.

فرزندش گفت: حالا كه اجازه رسول خدا آمد مانعى ندارد.

«عبداللّه» وارد شهر شد، اما چند روزى بيشتر نگذشت كه بيمار گشت و از دنيا رفت! (و شايد دق مرگ شد)

هنگامى كه اين آيات نازل شد، و دروغ «عبداللّه» ظاهر گشت، بعضى به او گفتند: آيات شديدى درباره تو نازل شده خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) برو تا براى تو استغفار كند، «عبداللّه» سرش را تكان داد گفت: به من گفتيد: ايمان بياور، آوردم، گفتيد: زكات بده، دادم، چيزى باقى نمانده كه بگوئيد براى محمّد(صلى الله عليه وآله) سجده كن! و در اينجا آيه «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا» نازل گرديد.(1)

* * *

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «كامل ابن اثير»، ج 2، ص192; «سيره ابن هشام»، ج 3، ص302 (با كمى تفاوت); «بحار الانوار»، ج 20، ص281 به بعد .

[ 458 ]

سوره تغابن   

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوّاً لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشيد; و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد، (خدا شما را مى بخشد); چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است!

 

شأن نزول:

نحوه رفتار همسر، با خانواده و فرزندان

در روايتى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: در مورد اين آيه «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ...»فرمود: منظور اين است: وقتى بعضى از مردان مى خواستند هجرت كنند، پسر و همسرش دامن او را گرفته مى گفتند: تو را به خدا سوگند هجرت نكن; زيرا اگر بروى ما بعد از تو بى سرپرست خواهيم شد، لذا بعضى مى پذيرفتند و مى ماندند، آيه فوق نازل شد و آنها را از قبول اين گونه پيشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در اين زمينه ها برحذر داشت.

اما، بعضى ديگر اعتنا نمى كردند و مى رفتند، ولى به خانواده خود مى گفتند: به خدا اگر با ما هجرت نكنيد و بعداً در (دار الهجرة) «مدينه» نزد ما آئيد، ما مطلقاً به شما اعتنا نخواهيم كرد، ولى به آنها دستور داده شد كه هر وقت خانواده آنها به آنها پيوستند، گذشته را فراموش كنند و جمله «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» ناظر به همين معنى است.(1)

* * *

سوره تحريم   


1. «تفسير على بن ابراهيم قمى»، مطابق نقل «نور الثقلين»، ج 5، ص342، ح 20 ـ همين معنى به صورت مختصرترى در «تفسير درّ المنثور» و تفاسير ديگر از «ابن عباس» نقل شده است، ولى هيچ كدام به جامعيت روايت فوق نيست; «بحار الانوار»، ج 19، ص89 .

[ 459 ]

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ

قَدْ فَرَضَ اللّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَ اللّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ

عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِمات مُؤْمِنات قانِتات تائِبات عابِدات سائِحات ثَيِّبات وَ أَبْكاراً

اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى كنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.

خداوند راه گشودن سوگندهايتان را روشن ساخته; و خداوند مولاى شماست و او دانا و حكيم است.

(به خاطر بياوريد) هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت،قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود; هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت»؟! فرمود:«خداوند عالِم و آگاه مرا باخبر ساخت»!

اگر از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست زيرا) دل هايتان از حق منحرف گشته; و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.

اميد است اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت كننده، زنانى غيرباكره و باكره!

[ 460 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation