بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب یکصد و هشتاد پرسش, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 -
     003 -
     004 -
     005 -
     006 -
     007 -
     008 -
     009 -
     010 -
     011 -
     012 -
     013 -
     014 -
     015 -
     016 -
     017 -
     018 -
     019 -
     020 -
     021 -
     022 -
     023 -
     024 -
     025 -
     026 -
     027 -
     028 -
     029 -
     030 -
     031 -
     032 -
     033 -
     FEHREST - يکصد و هشتاد پرسش و پاسخ - فهرست
 

 

 
 

 

 

[ 221 ]

 

 

 

 

 

65 ـ آيا قرآن تحريف شده است؟

 

معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اين است كه هيچگونه تحريفى در قرآن روى نداده است، وقرآنى كه امروز در دست ماست، درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نازل شده، و حتى كلمه و حرفى از آن كم و زياد نگرديده است.

در ميان علماى بزرگ شيعه از قدماء و متأخرين، از جمله كسانى را كه به اين حقيقت تصريح كرده اند دانشمندان زير را مى توان نام برد:

1 ـ مرحوم شيخ طوسى كه به شيخ الطائفه معروف است، او در اول تفسير معروفش (تبيان) بحث روشن و صريح و قاطعى در اين زمينه دارد.

2 ـ سيد مرتضى كه از اعاظم علماى اماميه در قرن چهارم هجرى است.

3 ـ رئيس المحدثين مرحوم صدوق محمّد بن على بن بابويه، او در بيان عقائد اماميه مى گويد: «اعتقاد ما اين است كه هيچگونه تحريفى در قرآن رخ نداده است».

4 ـ مفسر بزرگ مرحوم طبرسى نيز در مقدمه تفسيرش بحث گويائى در اين زمينه دارد.

5 ـ مرحوم كاشف الغطاء كه از بزرگان علماى متأخرين است.

6 ـ مرحوم محقق يزدى در كتاب عروة الوثقى عدم تحريف قرآن را از جمهور مجتهدين شيعه نقل مى كند.

7 ـ و نيز اين عقيده از بسيارى از بزرگان ديگر مانند «شيخ مفيد»، «شيخ بهائى»، «قاضى نورالله» و ساير محققين شيعه نقل شده است.

بزرگان و محققين اهل سنت نيز غالباً بر همين عقيده اند.

[ 222 ]

هر چند وقوع تحريف در قرآن، از بعضى از محدثين شيعه و اهل سنت كه اطلاعات ناقصى درباره قرآن داشته اند نقل شده كه باروشنگرى بزرگان دانشمندان دو مذهب اين عقيده ابطال و به دست فراموشى سپرده شده است.

تا آنجا كه مرحوم سيّد مرتضى در جواب «المسائل الطرابلسيات» مى گويد: «صحّت نقل قرآن آنقدر واضح و روشن است كه مانند اطلاع ما از شهرهاى معروف دنيا و حوادث بزرگ تاريخى و كتب مشهور و معروف است».

آيا فى المثل هيچكس مى تواند در وجود شهرهائى همچون مكه و مدينه و يا همچون لندن و پاريس شك كند هر چند هرگز به هيچيك از اين شهرها مسافرت نكرده باشد؟! و آيا كسى مى تواند مسأله حمله مغول را به ايران و يا انقلاب كبير فرانسه و يا جنگ جهانى اول و دوم را منكر شود؟!

چرا نمى تواند؟ به خاطر اينكه همه اينها به تواتر بما رسيده است، آيات قرآن نيز همينگونه است به شرحى كه بعداً بيان خواهيم كرد.

و اگر افراد مغرضى خواسته اند براى تفرقه ميان شيعه و اهل تسنن اعتقاد به تحريف را به شيعه نسبت دهند دليل بر باطل بودن ادعايشان كتب بزرگ علماى تشيع است.

اين عجيب نيست كه فردى همچون «فخر رازى» ـ كه مى دانيم در مسائل مربوط به «شيعه» حساسيت و تعصب خاصى دارد ـ در ذيل آيه نهم از سوره حجر ـ بگويد: اين آيه (اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنّالَهُ لَحافِظون) دليل بر ابطال قول شيعه است كه قائل به تغيير و زياده و نقصان در قرآن شده اند!

صريحاً بايد گفت: اگر منظور او، بزرگان و محققان شيعه است كه هيچيك چنين اعتقادى را نداشته و ندارند، و اگر منظور وجود قول ضعيفى در اين زمينه در ميان شيعه است، نظير آن در ميان اهل سنت نيز وجود دارد كه نه آنها به آن اعتنا كرده اند و نه ما.

محقق معروف «كاشف الغطاء» در كتابش كشف الغطاء چنين مى گويد: «لاريب أنه (اى القرآن) محفوظ من النقصان بحفظ الملك الديان كما دل عليه صريح

[ 223 ]

القرآن و اجماع العلماء فى كل زمان و لاعبرة بنادر:» «شك نيست كه قرآن از هرگونه كمبود (وتحريف) در پرتو حفظ خداوند محفوظ مانده است، همانگونه است كه صريح قرآن و اجماع علما در هر عصر و زمان به اين امر گواهى مى دهد و مخالفت افراد نادرى اصلاً قابل ملاحظه نيست (تفسير آلاء الرحمن صفحه 35).

تاريخ اسلام از اينگونه نسبتهاى ناروا كه سرچشمه اى جز تعصب ندارد فراوان ديده است، و ما مى دانيم عامل پيدايش قسمتى از اين سوء تفاهمها دشمنانى بوده اند كه به اينگونه مسائل دامن مى زدند و سعى داشتند كه هرگز وحدتى ميان صفوف مسلمين برقرار نشود.

كار به آنجا رسيده كه نويسنده معروف حجازى «عبدالله على القصيمى» در كتاب خود «الصراع» ضمن مذمّت از شيعه مى گويد:

«شيعه ها همواره از دشمنان مساجد بوده اند! و به همين دليل كسى كه در شهرهاى شيعه نشين حركت كند از شمال تا جنوب، واز شرق تا به غرب! كمتر مسجد مى بيند!(1).

خوب فكر كنيد ما از شمارش اين همه مساجد در خيابانها و كوچه ها و بازارها و حتى پس كوچه ها در شهرهاى شيعه نشين خسته مى شويم، گاهى آنقدر مسجد در يك نقطه زياد است كه صداى عده اى بلند مى شود و مى گويند بس است بيائيد به كارهاى ديگر بپردازيم، ولى با اينحال مى بينيم كه نويسنده معروفى با اين صراحت سخنى مى گويد كه براى ما كه در اين مناطق زندگى مى كنيم تنها اسباب خنده است، بنابراين از نسبت دادن فخر رازى نيز نبايد زياد تعجب كرد.(2)

 


1 ـ والشيعة هم ابداً اعداء المساجد و لهذا يقل ان يشاهد الضارب فى طول بلادهم و عرضها مسجداً (الصراع جلد 2 صفحه 23 ـ طبق نقل علامه امينى در الغدير جلد 3 صفحه 300).

2 ـ تفسير نمونه 11/18

[ 224 ]

 

 

 

 

 

66 ـ چگونه قرآن معجزه است؟

 

ابتداء چند جمله از گفته هاى بزرگان و حتى كسانى كه متهم به مبارزه با قرآن هستند، درباره عظمت قرآن نقل مى نمائيم:

1 ـ ابوالعلاء معرّى (متهم به مبارزه با قرآن) مى گويد:

«اين سخن در ميان همه مردم ـ اعم از مسلمان و غير مسلمان ـ مورد اتفاق است كه كتابى كه محمّد(صلى الله عليه وآله) آورده است، عقلها را در برابر خود مغلوب ساخت و تاكنون كسى نتوانسته است مانند آن را بياورد، سبك اين كتاب با هيچيك از سبكهاى معمول ميان عرب، اعم از خطابه، رجز، شعر و سجع كاهنان شباهت ندارد.

امتياز و جاذبه اين كتاب به قدرى است كه اگر يك آيه از آن در ميان كلمات ديگران قرار گيرد همچون ستاره اى فروزان در شب تاريك مى درخشد!»

2 ـ وليد بن مغيره مخزومى ـ مردى كه به حسن تدبير در ميان عرب شهرت داشت و براى حل مشكلات اجتماعى از فكر و تدبير او در زمان جاهليت استفاده مى كردند، و به همين جهت او را «ريحانه قريش» (گل سرسبد آنها!) مى ناميدند. پس از اينكه چند آيه از اول سوره «غافر» را از پيغمبر شنيد در محفلى از طائفه بنى مخزوم حاضر شد و چنين گفت:

«به خدا سوگند از محمّد سخنى شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسانها دارد و نه پريان وان له لحلاوة، و ان عليه لطلاوة و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق، و انه يعلو ولايعلى عليه»: «گفتار او شيرينى خاص و زيبائى مخصوصى دارد، بالاى آن (همچون شاخه هاى درختان برومند) پرثمر، و پائين آن (مانند ريشه هاى درختان

[ 225 ]

كهن) پرمايه است، گفتارى است كه برهمه چيز پيروز مى شود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد»(1).

3 ـ كارلايل ـ مورخ و دانشمند معروف انگليسى درباره قرآن مى گويد:

«اگر يك بار به اين كتاب مقدس نظر افكنيم، حقائق برجسته و خصائص اسرار وجود، طورى در مضامين جوهره آن پرورش يافته كه عظمت و حقيقت قرآن به خوبى از آنها نمايان مى گردد و اين خود مزيت بزرگى است كه فقط به قرآن اختصاص يافته و در هيچ كتاب علمى و سياسى و اقتصادى ديگر ديده نمى شود، بلى خواندن برخى از كتابها تأثيرات عميقى در ذهن انسان مى گذارد ولى هرگز با تأثير قرآن قابل مقايسه نيست، از اين جهت بايستى گفت: مزاياى اوليه قرآن و اركان اساسى آن مربوط به حقيقت و احساسات پاك و عناوين برجسته مسائل و مضامين مهم آن است كه هيچگونه شك و ترديد در آن راه نيافته و پايان تمام فضائل را كه موجد تكامل و سعادت بشرى است در برداشته و آنها را به خوبى نشان مى دهد»(2).

4 ـ «جان ديون پورت» مؤلف كتاب «عذر تقصير به پيشگاه محمّد و قرآن» مى نويسد:

«قرآن به اندازه اى از نقائص مبرا و منزه است كه نيازمند كوچكترين تصحيح و اصلاحى نيست و ممكن است از اول تا به آخر آن خوانده شود بدون آنكه انسان كمترين ملالتى از آن احساس كند»(3) و باز او مى نويسد: «و همه اين معنى را قبول دارند كه قرآن بابليغترين و فصيحترين لسان و به لهجه قبيله قريش كه نجيبترين و مؤدبترين عربها هستند نازل شده... و مملو از درخشنده ترين اشكال و محكمترين تشبيهات است...»(4).


1 ـ مجمع البيان جلد دهم سوره مدثر.

2 ـ از مقدمه كتاب سازمانهاى تمدن امپراطورى اسلام.

3 ـ همان كتاب صفحه 111.

4 ـ همان كتاب صفحه 91.

[ 226 ]

5 ـ «گوته» شاعر و دانشمند آلمانى مى گويد:

«قرآن اثرى است كه (احياناً) به واسطه سنگينى عبارت آن خواننده در ابتدا رميده مى شود و سپس مفتون جاذبه آن مى گردد و بالاخره بى اختيار مجذوب زيبائيهاى متعدد آن مى شود»(1).

و در جاى ديگر مى نويسد:

«ساليان درازى كشيشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقائق قرآن مقدس و عظمت آوردنده آن محمّد(صلى الله عليه وآله) دور نگاه داشته بودند، اما هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش گذارده ايم پرده هاى جهل و تعصب نابجا از بين مى رود و به زودى اين كتاب توصيف ناپذير (قرآن) عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقى در علم و دانش جهان كرده، سرانجام محور افكار مردم جهان مى گردد»!

هم او مى گويد: «ما در ابتدا از قرآن رو گردان بوديم، اما طولى نكشيد كه اين كتاب توجه ما را به خود جلب كرد، و ما را دچار حيرت ساخت تا آنجا كه در برابر اصول و قوانين علمى و بزرگ آن سرتسليم فرود آوريم»!

6 ـ «ويل دورانت» مورخ معروف مى گويد:

«قرآن در مسلمانان آنچنان عزت نفس و عدالت و تقوائى به وجود آورده كه در هيچيك از مناطق جهان شبيه و نظير نداشته است»

7 ـ «ژول لابوم» انديشمند و نويسنده فرانسوى در كتاب «تفصيل الايات» مى گويد:

«دانش و علم براى جهانيان از سوى مسلمانان بدست آمد و مسلمين علوم را از «قرآنى» كه درياى دانش است گرفتند و نهرها از آن براى بشريت در جهان جارى ساختند....».

8 ـ «دينورت» مستشرق ديگرى مى نويسد:

«واجب است اعتراف كنيم كه علوم طبيعى و فلكى و فلسفه و رياضيات كه در


1 ـ از كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد (صلى الله عليه وآله) وقرآن.

[ 227 ]

اروپا رواج گرفت عموماً از بركت تعليمات قرآنى است و ما مديون مسلمانانيم بلكه اروپا از اين جهت شهرى از اسلام است!»(1).

9 ـ بانو دكتر «لورا واكسيا واگليرى» استاد دانشگاه «ناپل» در كتاب «پيشرفت سريع اسلام» مى نويسد: «كتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است... «قرآن» كتابى است كه نمى توان از آن تقليد كرد، نمونه سبك و اسلوب قرآن در ادبيات سابقه ندارد، تأثيرى كه اين سبك در روح انسان ايجاد مى كند ناشى از امتيازات و برتريهاى آن است... چطور ممكن است «اين كتاب اعجاز آميز» ساخته «محمد(صلى الله عليه وآله)» باشد در صورتيكه او يك نفر عرب درس نخوانده اى بود...

ما در اين كتاب گنجينه ها و ذخائرى از علوم مى بينيم كه فوق استعداد و ظرفيت با هوشترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوى ترين رجال سياست و قانون است.

به دليل اين جهات است كه قرآن نمى تواند كار يك مرد تحصيل كرده و دانشمندى باشد(2).(3)

يكى از دلائل حقانيت قرآن و اينكه از طرف خدا نازل شده اين است كه در سراسر آن تضاد و اختلاف نيست براى روشن شدن اين حقيقت به توضيح زير توجه فرمائيد:

«روحيات هر انسانى دائماً در تغيير است، قانون تكامل در شرائط عادى در صورتى كه وضع استثنائى بوجود نيايد انسان و روحيات افكار او را هم در برمى گيرد و دائماً باگذشت روز و ماه و سال، زبان وفكر و سخنان انسانها را دگرگون مى سازد، اگر با دقت نگاه كنيم هرگز نوشته هاى يك نفر نويسنده يكسان نيست بلكه آغاز و انجام يك كتاب نيز تفاوت دارد، مخصوصاً اگر كسى در كوران حوادث بزرگ


1 ـ المعجزة الخالده به نقل از قرآن برفراز اعصار.

2 ـ پيشرفت سريع اسلام ـ در بحثهاى فوق راجع به اعجاز قرآن از كتاب «قرآن و آخرين پيامبر» استفاده شده است.

3 ـ تفسير نمونه 1/135

[ 228 ]

قرار گرفته باشد حوادثى كه پايه يك انقلاب فكرى و اجتماعى و عقيده اى همه جانبه را پى ريزى كند او هرقدر بخواهد سخنان خود را يكسان و يكنواخت و عطف به سابق تحويل دهد قادر نيست، به خصوص اگر او درس نخوانده و پرورش يافته يك محيط كاملاً عقب افتاده اى باشد.

امّا قرآن كه در مدت 23 سال بر طبق احتياجات و نيازمنديهاى تربيتى مردم در شرائط و ظروف كاملا مختلف نازل شده، كتابى است كه درباره موضوعات كاملاً متنوع سخن مى گويد و مانند كتابهاى معمولى كه تنها يك بحث اجتماعى يا سياسى يا فلسفى يا حقوقى يا تاريخى را تعقيب مى كند نيست، بلكه گاهى درباره توحيدو اسرار آفرينش، و زمانى درباره احكام و قوانين و آداب وسنن، وقت ديگر درباره امتهاى پيشين و سرگذشت تكان دهنده آنان، وزمانى درباره مواعظ و نصايح و عبادات و رابطه بندگان با خدا سخن مى گويد، و به گفته دكتر گوستاولبون قرآن كتاب آسمانى مسلمانان، منحصر به تعاليم و دستورهاى مذهبى تنها نيست بلكه دستورهاى سياسى و اجتماعى مسلمانان نيز در آن درج است.

چنين كتاب با اين مشخصات، عادتاً ممكن نيست خالى از تضاد و تناقض و مختلف گوئى و نوسانهاى زياد باشد، امّا هنگاميكه مى بينيم با تمام اين جهات همه آيات آن هماهنگ، خالى از هرگونه تضاد و اختلاف و ناموزونى است، به خوبى مى توانيم حدس بزنيم كه اين كتاب زائيده افكار انسانها نيست بلكه از ناحيه خداوند است چنانكه خود قرآن اين حقيقت را در آيه فوق بيان كرده است»(1).(2)

آيات 12 تا 14 سوره هود بار ديگر اعجاز قرآن را تأكيد مى كند و مى گويد: اين يك سخن عادى نيست، تراوش مغز بشر نمى باشد بلكه وحى آسمانى است كه از علم و قدرت بى پايان خداوند سرچشمه گرفته، و به همين جهت تحدى مى كند و تمام جهانيان را به مبارزه مى طلبد و با توجه به اينكه معاصران پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حتى اقوامى كه تا به امروز روى كار آمدند از انجام چنين چيزى عاجز ماندند و تن به آن


1 ـ قرآن و آخرين پيامبر صفحه 309

2 ـ تفسير نمونه 4/28

[ 229 ]

همه مشكلات دادند اما اقدامى در راه معارضه با آيات قرآن انجام ندادند روشن مى شود كه چنين كارى اصولاً از بشر ساخته نبوده و نيست، آيا معجزه، چيزى غير از اين است؟

اين نداى قرآن هنوز در گوش ماست، و اين معجزه جاويدان همچنان جهانيان را به سوى خود مى خواند و تمام محافل علمى دنيا را تحدى مى كند نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت، يعنى شيرينى و جذابيت عبارات، و رسائى مفاهيم، بلكه از جهت محتوا، علومى كه ان زمان از نظر انسانها پنهان بود، قوانين و مقرراتى كه ضامن سعادت و نجات بشريت است، بياناتى خالى از هرگونه تناقض و پراكنده گوئى، تواريخى خالى از هرگونه خرافات و گزاف گوئى و مانند اينها(1)

حتى به گفته سيد قطب در تفسير «فى ظلال» جمعى از ماديون در روسيه شوروى هنگامى كه مى خواستند در كنگره مستشرقين كه در سال 1954 ميلادى تشكيل شد بر قرآن خرده بگيرند، چنين مى گفتند كه اين كتاب نمى تواند تراوش مغز يك انسان ـ محمّد ـ بوده باشد، بلكه بايد نتيجه تلاش و كوشش جمعيت بزرگى باشد! حتى نمى توان باور كرد كه همه آن در جزيرة العرب نوشته شده باشد، بلكه بطور قطع قسمتهائى از آن در خارج جزيرة العرب نوشته شده است!!(2).

آنها از يك سو چون طبق منطقشان انكار وجود خدا و مساله وحى براى همه چيز تفسير مادى جستجو مى كردند، و از سوى ديگر يعنى، نمى توانستند قرآن را زائيده مغز انسانى در جزيره عرب بدانند ناچار به تفسير مضحكى دست زدند و آنرا به جمعيت كثيرى از داخل و خارج عربستان پيوند دادند همان چيزى كه تاريخ به كلى آنرا انكار مى كند!(3)

 


1 ـ تفسير نمونه 9/42

2 ـ تفسير فى ظلال جلد 5 صفحه 282.

3 ـ تفسير نمونه 11/410

[ 230 ]

 

 

 

 

 

67 ـ آيا اعجاز قرآن منحصر به فصاحت و بلاغت آن است؟

 

شك نيست كه اعجاز قرآن منحصر به جنبه فصاحت و بلاغت و شيرينى بيان و رسائى تعبيرات ـ آنچنان كه گروهى از قدماى مفسرين فكر كرده اند ـ نيست، بلكه علاوه بر اينها از نظر بيان معارف دينى، وعلومى كه تا آن روز شناخته نشده بود، و بيان احكام و قوانين، و ذكر تواريخ پيشين پيراسته از هر گونه خطا و خرافات، و عدم وجود تضاد و اختلاف در آن، نيز جنبه اعجاز دارد.

بلكه به گفته بعضى از مفسران، آهنگ مخصوص لغات و كلمات قرآن نيز در نوع خود معجز آسا است.

شواهد گوناگون جالبى براى اين موضوع ذكر كرده اند از جمله جريان زير است كه براى سيد قطب مفسر معروف واقع شده:

او چنين مى گويد:

من از حوادثى كه براى ديگران واقع شده سخنى نمى گويم، تنها حادثه اى را بيان مى كنم كه براى خود من واقع شده و شش نفر ناظر آن بودند (خودم و پنج نفر ديگر).

ما شش نفر از مسلمانان بوديم كه با يك كشتى مصرى، اقيانوس اطلس را به سوى نيويورك مى پيموديم، مسافران كشتى 120 مرد و زن بود، و كسى در ميان مسافران جز ما مسلمان نبود، روز جمعه به اين فكر افتاديم كه نماز جمعه را در قلب اقيانوس و بر روى كشتى انجام دهيم، و ما علاوه بر اقامه فريضه مذهبى مايل بوديم يك حماسه اسلامى در مقابل يك مبشر مسيحى كه در داخل كشتى نيز دست از برنامه تبليغاتى خود برنمى داشت، بيافرينيم، به خصوص كه او حتى مايل بود ما را هم به مسيحيت تبليغ كند!.

[ 231 ]

ناخداى كشتى كه يك نفر انگليسى بود موافقت كرد كه ما نماز جماعت را در صفحه كشتى تشكيل دهيم، و به كاركنان كشتى نيز كه همه از مسلمانان آفريقا بودند نيز اجازه داده شد كه با ما نماز بخوانند، و آنها از اين جريان بسيار خوشحال شدند زيرا اين نخستين بارى بود كه نماز جمعه بر روى كشتى انجام مى گرفت!

من (سيد قطب) به خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اينكه مسافران غير مسلمان، اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام اين فريضه اسلامى بودند.

پس از پايان نماز گروه زيادى از آنها نزد ما آمدند، و اين موفقيت را به ما تبريك گفتند، ولى در ميان اين گروه خانمى بود كه بعداً فهميديم يك زن مسيحى و اهل يوگسلاوى است كه از جهنم «تيتو» و كمونيسم او، فرار كرده است!.

او فوق العاده تحت تأثير نماز ما قرار گرفته بود به حدى كه اشك از چشمانش سرازير بود و قادر به كنترل خويشتن نبود.

او به زبان انگليسى ساده و آميخته با تأثر شديد و خضوع و خشوع خاصى سخن مى گفت، و از جمله سخنانش اين بود، بگوئيد ببينم كشيش شما با چه لغتى سخن مى گفت (او فكر مى كرد كه حتماً بايد كشيش يا يك مرد روحانى اقامه نماز كند آنچنانكه در نزد مسيحيان است، ولى ما به زودى به او حالى كرديم كه اين برنامه اسلامى را هر مسلمان با ايمانى مى تواند انجام دهد) و سرانجام به او گفتيم كه ما با لغت عربى صحبت مى كرديم.

ولى او گفت من هر چند يك كلمه از مطالب شما را نفهميدم اما به وضوح ديدم كه اين كلمات، آهنگ عجيبى داشت اما از اين مهم تر مطلبى كه نظر مرا فوق العاده به خود جلب كرد اين بود كه در لابلاى خطبه امام شما جمله هائى وجود داشت كه از بقيه ممتاز بود، آنها داراى آهنگ فوق العاده مؤثر و عميقى بودند آنچنان كه لرزه بر اندام من مى انداخت يقيناً اين جمله ها مطالب ديگرى بودند، فكر مى كنم امام شما به هنگامى كه اين جمله ها را ادا مى كرد مملو از روح القدس شده بود!

[ 232 ]

ما كمى فكر كرديم و متوجه شديم اين جمله ها همان آياتى از قرآن بود كه من در اثناء خطبه و در نماز آنها را مى خواندم، اين موضوع ما را تكان داد و متوجه اين نكته ساخت كه آهنگ مخصوص قرآن آنچنان مؤثّر است كه حتى بانوئى را كه يك كلمه مفهوم آنرا نمى فهمد تحت تأثير شديد خود قرار مى دهد(1)(2)

 


1 ـ تفسير فى ظلال جلد 4 صفحه 422.

2 ـ تفسير نمونه 8/289

[ 233 ]

 

 

 

 

 

68 ـ از كجا كه مثل قرآن را نياورده اند؟

در سوره بقره آيه 23 مى خوانيم «وان كنتم فى ريب ممّا نزّلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله» اگر درباره آنچه بر بنده خود (پيامبر) نازل كرده ايم شك و ترديد داريد (لااقل) يك سوره همانند آن بياوريد

در اينجا اين سؤال مطرح مى شود: از كجا كه مثل قرآن را نياورده اند؟

 

نظرى به تاريخ اسلام پاسخ اين سؤال را روشن مى سازد، زيرا در داخل كشورهاى اسلامى در زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و پس از او حتى در خود مكه و مدينه مسيحيان و يهوديان سرسخت و متعصبى مى زيستند كه براى تضعيف مسلمانان از هر فرصتى استفاده مى كردند و علاوه در ميان مسلمانان جمعى «مسلمان نما» كه قرآن مجيد آنها را «منافق» نام نهاده زندگى مى كردند كه رول جاسوسى بيگانگان بر عهده آنان بود (مانند آنچه درباره «ابوعامر» راهب و همدستان او از منافقان مدينه و چگونگى ارتباط آنها با امپراطور روم در تواريخ نقل شده كه منتهى به ساختن «مسجد ضرار» در مدينه شد و آن صحنه عجيبى را كه قرآن در سوره «توبه» به آن اشاره كرده است بوجود آورد).

مسلماً اين دسته از منافقان و آن عده از دشمنان متعصب و سرسخت كه به دقت مراقب اوضاع مسلمين بودند و از هر جريانى كه به زيان مسلمانان بود استقبال مى كردند اگر به چنين كتابى دسترسى پيدا كرده بودند براى در هم شكستن آنها تا آنجا كه مى توانستند آنرا نشر مى دادند و يالااقل در حفظ و نگهداريش مى كوشيدند.

[ 234 ]

و لذا مى بينيم حتى افرادى كه به احتمال ضعيفى ممكن است به معارضه باقر آن برخاسته باشند، تاريخ نام آنها را ضبط كرده است از جمله:

نام «عبدالله بن مقفع» را برده اند كه او كتاب «الدرة اليتيمة» را به همين منظور نوشته است.

در صورتى كه كتاب مزبور هم اكنون در اختيار ما است و چندين بار چاپ شده است و كوچكترين اشاره اى در آن كتاب به اين مطلب نشده است، نمى دانيم چطور اين نسبت را به او داده اند؟

نام «متنبى» احمد بن حسين كوفى شاعر را در اين زمره نيز ذكر كرده اند، كه ادعاء نبوت نموده است، در صورتى كه قرائن زيادى نشان مى دهد كه داعيه او بيشتر بلند پروازى، محروميتهاى خانوادگى و حس جاه طلبى بوده است.

«ابوالعلاى معرى» نيز متهم به اين امر شده است، گرچه از او سخنان زننده نسبت به اسلام نقل شده اما هيچ وقت داعيه مبارزه با قرآن را نداشته است بلكه جملات جالبى درباره عظمت قرآن گفته است.

ولى «مسيلمه كذاب» از مردم يمامه مسلماً از كسانى است كه به مبارزه با قرآن برخاسته و به اصطلاح آياتى آورده است كه جنبه تفريحى آن بيشتر است، بد نيست چند جمله از آنها را در اينجا بياوريم:

1 ـ در برابر سوره «الذاريات»، اين جمله ها را آورده است.

«والمبذرات بذراً والحاصدات حصداً و الذاريات قمحاً و الطاحنات طحنا والعاجنات عجناً و الخابزات خبزاً و الثاردات ثرداً واللاقمات لقما اهالة وسمناً»(1).

يعنى قسم به دهقانان و كشاورزان، قسم به درو كنندگان، قسم به جدا كنندگان كاه از گندم، قسم به جدا كنندگان گندم از كاه، قسم به خمير كنندگان، قسم به نان پزندگان، قسم به تريد كنندگان! قسم به آن كسانى كه لقمه هاى چرب و نرم برمى دارند»!!


1 ـ اعجاز القرآن رافعى.

[ 235 ]

2 ـ يا ضفدع بنت ضفدع، نقى ما تنقين، نصفك فى الماء و نصفك فى الطين، لاالماء تكدرين ولا الشارب تمنعين(1).

«اى قورباغه دختر قورباغه! آنچه مى خواهى صدا كن! نيمى از تو در آب و نيمى ديگر در گل است، نه آب را گل آلود مى كنى، ونه كسى را از آب خوردن جلوگيرى مى نمائى»!(2)

 


1 ـ از قرآن و آخرين پيامبر.

2 ـ تفسير نمونه 1/133

[ 236 ]

 

 

 

 

 

69 ـ منظور از حروف مقطّعه در قرآن چيست؟

 

در آغاز بيست و نه سوره از سوره هاى قرآن با حروف مقطعه برخورد مى كنيم و چنانكه از نامش پيدا است اين حروف حروفى بريده از هم به نظر مى رسد، و كلمه مفهومى را ظاهراً نمى سازد.

حروف مقطعه قرآن هميشه جزء كلمات اسرارآميز قرآن محسوب مى شده، و مفسران براى آن تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند، و با گذشت زمان و تحقيقات جديد دانشمندان، تفسيرهاى تازه اى براى آن پيدا مى شود.

جالب اينكه در هيچيك از تواريخ نديده ايم كه عرب جاهلى و مشركان، وجود حروف مقطعه را در آغاز بسيارى از سوره هاى قرآن بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خرده بگيرند، و آن را وسيله اى براى استهزاء و سخريه قرار دهند، و اين خود مى رساند كه گويا آنها نيز از اسرار وجود حروف مقطعه كاملا بى خبر نبوده اند.

به هر حال از ميان اين تفاسير چند تفسير است كه از همه مهمتر و معتبرتر به نظر مى رسد، و همآهنگ با آخرين تحقيقاتى است كه در اين زمينه به عمل آمده، اكنون به مهمترين آنها در اينجا مى پردازيم:

1 ـ اين حروف اشاره به اين است كه اين كتاب آسمانى با آن عظمت و اهميتى كه تمام سخنوران عرب و غير عرب را متحيرساخته، و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است، از نمونه همين حروفى است كه در اختيار همگان قرار دارد.

در عين اينكه قرآن از همان حروف «الف باء» و كلمات معمولى تركيب يافته، به قدرى كلمات آن موزون است و معانى بزرگى در بردارد، كه در اعماق دل و جان

[ 237 ]

انسان نفوذ مى كند، روح را مملو از اعجاب و تحسين مى سازد، و افكار و عقول را در برابر خود وادار به تعظيم مى نمايد، جمله بنديهاى مرتب و كلمات آن در بلندترين پايه قرار گرفته و معانى بلند را در قالب زيباترين الفاظ مى ريزد، كه همانند و نظير ندارد.

نكته ديگرى كه اين نظريه را درباره معنى حروف مقطعه قرآن تأييد مى كند اين است كه در 24 مورد از آغاز سوره هائى كه با اين حروف شروع شده است، بلافاصله سخن از قرآن و عظمت آن به ميان آمده، اين خود نشان مى دهد كه ارتباطى ميان اين دو، (حروف مقطعه و عظمت قرآن) موجود است.

اينك چند نمونه از آنها را در اينجا مى آوريم:

1 ـ الر كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (هود ـ 1)

2 ـ طس تلك آيات القرآن و كتاب مبين(نمل ـ 1)

3 ـ الم تلك آيات الكتاب الحكيم (لقمان 1و2).

4 ـ المص كتاب انزل اليك (اعراف ـ 1و2).

در تمام اين موارد و موارد بسيار ديگر از آغاز سوره هاى قرآن پس از ذكر حروف مقطعه، سخن از قرآن به ميان آمده، و از عظمت آن بحث شده است.(1)

2 ـ ممكن است يكى ديگر از اهداف اين حروف، جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سكوت و استماع بوده باشد، زيرا ذكر اين حروف در آغاز سخن، مطلب عجيب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس كنجكاوى او را برمى انگيخت، و در نتيجه به دنباله آن نيز گوش فرا مى داد و اتفاقاً غالب سوره هائى كه با حروف مقطعه شروع مى شود سوره هائى است كه در مكه نازل شده است و مى دانيم در آنجا مسلمانان در اقليت بودند و دشمنان لجوج و سرسخت، حتى حاضر نبودند، به سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله)گوش فرا دهند ـ سهل است ـ گاهى آنچنان سر و صدا و غوغا به راه مى انداختند، كه صداى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ميان آنها گم مى شد، كه در بعضى از آيات قرآن (مانند آيه 26 سوره فصلت) اشاره به اين مطلب شده است.


1 ـ تفسير نمونه 1/61

[ 238 ]

3 ـ در بعضى از روايات كه از طرف اهل بيت (عليهم السلام) آمده مى خوانيم كه اين حروف رموز و اشاراتى است به نامهاى خداوند، مثلاً «المص» در سوره اعراف اشاره به اناالله المقتدر الصادق مى باشد. يعنى «من خداوند تواناى راستگو هستم» و به اين ترتيب هر يك از حروف چهار گانه شكل اختصارى يكى از نامهاى خدا است.

موضوع جانشين ساختن اشكال اختصارى به جاى اشكال مفصل كلمات، از قديم رائج بوده، اگر چه در عصر و زمان ما به صورت بسيار گسترده ترى مورد بهره بردارى قرار گرفته است و بسيارى از عبارات طولانى و اسامى مؤسسات يا انجمنها را در يك كلمه كوتاه خلاصه مى كنند.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه اين تفسيرهاى مختلف براى «حروف مقطعه» هيچگونه منافاتى با يكديگر ندارند، و ممكن است در آن واحد تمام اين تفسيرها به عنوان بطون مختلف قرآن، اراده شود.(1)

4 ـ ممكن است همه يا حداقل قسمتى از اين حروف مقطعه، داراى معانى و مفاهيم خاصى باشد، درست همانند يك كلمه كه محتوائى دربردارد.

اتفاقاً در بسيارى از روايات و كلمات مفسران در آغاز سوره طه و سوره يس به چنين مطلبى برخورد مى كنيم كه: «طه» به معنى يا رجل (اى مرد) است، و در پاره اى از اشعار عرب نيز به كلمه «طه» برخورد مى كنيم كه مفهومى شبيه «يا رجل» و يا نزديك به آن دارد كه بعضى از اين شعار ممكن است مربوط به آغاز اسلام يا قبل از اسلام باشد.(2)

و بطورى كه يكى از آگاهان براى ما نقل كرد بعضى از دانشمندان غرب كه پيرامون مسائل اسلامى مطالعه مى كنند اين مطلب را به همه حروف مقطعه قرآن تعميم داده اند و معتقدند حروف مقطعه در آغاز هر سوره، كلمه اى است، داراى معنى خاص كه بعضى با گذشت زمان متروك مانده، و بعضى به ما رسيده است، و الاّ بعيد به نظر مى رسد كه مشركان عرب، حروف مقطعه را بشنوند و مفهومى از آن


1 ـ تفسير نمونه 6/78

2 ـ تفسير مجمع البيان ذيل آيه اول سوره طه

[ 239 ]

درك نكنند وبه سخريه و استهزاء برنخيزند، در حالى كه در هيچيك از تواريخ ديده نشده كه اين بهانه جويان سبك مغز، حروف مقطعه را دستاويز براى چنين عكس العملى كرده باشند.

البتّه اين نظر را به طور كلى و درباره همه حروف مقطعه قرآن، مشكل بتوان پذيرفت، ولى درباره بعضى قابل قبول است و در منابع اسلامى نيز از آن بحث شده است.

اين موضوع نيز جالب توجه است كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم «طه» از اسامى پيامبر است و معنى آن يا طالب الحق، الهادى اليه: «اى كسى كه طالب حقى، و هدايت كننده به سوى آنى».

از اين حديث چنين برمى آيد كه «طه» مركب از دو حرف رمزى است «طا» اشاره به «طالب الحق» و «ها» اشاره به «هادى اليه» مى باشد. آخرين سخن در اين زمينه اينكه كلمه «طه» مانند «يس» بر اثر گذشت زمان، تدريجاً به صورت «اسم خاص» براى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) درآمده است، تا آنجا كه آل پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نيز «آل طه» مى گويند، و از حضرت مهدى(عليه السلام) در دعاى ندبه «يابن طه» تعبير شده است.(1)

5 ـ علامه طباطبائى (رضوان الله تعالى عليه) احتمال ديگرى ابداع كرده است كه آنرا تفسير ديگرى براى اين حروف مى توان برشمرد هر چند خود او آنرا به عنوان يك احتمال و حدس بيان نموده است.

و خلاصه آن چنين است:

هنگامى كه سوره هائى را كه با «حروف مقطعه» آغاز مى شود مورد دقت قرار مى دهيم مى بينيم سوره هائى كه با يكنوع حروف مقطعه آغاز مى شود مطالب مشتركى دارند، في المثل سوره هائى كه با «حم» شروع مى شود بلافاصله بعد از آن جمله «تنزيل الكتاب من الله» يا چيزى كه به معنى آن است قرار گرفته، و سوره هائى كه با «الر» شروع مى شود بعد از آن «تلك آيات الكتاب» و يا شبيه آن است.


1 ـ تفسير نمونه 13/157

[ 240 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation