بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب امام سجاد جمال نیایشگران, احمد ترابى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     SAJAD001 -
     SAJAD002 -
     SAJAD003 -
     SAJAD004 -
     SAJAD005 -
     SAJAD006 -
     SAJAD007 -
     SAJAD008 -
     SAJAD009 -
     SAJAD010 -
     SAJAD011 -
     SAJAD012 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ورود به مجلس يزيد
هر چه زمان مى گذرد، شرايط جسمى و روحىاهل بيت (ع ) دشوارتر مى شود.
سختيهاى راه ، سختگيريهاى ماءموران ، شماتتهاى مردم و گذشتن از ميان بازارهاى شلوغشام ، قرار گرفتن بانوان محجوب اهل بيت در معرض نگاه بيگانگان و اكنون ورود بهمجلس جشن يزيد!
اين كه آيا در شام دو مجلس برگزار شده است ، يكى در مسجد جامع دمشق و ديگرى در كاخيزيد و يا اين كه تمامى رخدادهاى اسف انگيز شام و سخنان حضرت زينب و امام سجاد -عليه السلام - در يك مجلس اظهار شده ، دلايل قطعى در دست نيست و تعيين اين موضوعتاءثير مهمى در اصل بررسى آن حوادث ندارد.
آنچه مورخان درباره ورود اهل بيت (ع ) به مجلس يزيد نوشته اند،مفصل و داشته و مواضعى كه آن حضرت در برابر امويان اتخاذ نموده تا توانسته استاز اسارت مظلومانه خويش و خاندانش ، قيامى ديگر و قيامهايى ديگر بيافريند.
يزيد بى آن كه به بازتاب و فرجام كردارش بينديشد، مست قدرت و خودخواهى است ومى خواهد هر چه بيشتر شكوه و شوكت و اقتدار خويش را! همگان بنماياند.
مجلس را آراسته و تشريفات را برقرار كرده است ، اما با اين براى او كافى نيست . اومى خواهد با تحقير و كوچك نمايى هر چه بيشتراهل بيت ، خود را بزرگتر بنماياند.
از اين رو، سختگيريها و توهينها به اهل بيت فزونى مى يابد. ماءموران دربار، موظف مىشوند، اسيران را به گونه اى وارد مجلس كنند كه نهايت ذلت و خوارى در اندام آنانظاهر باشد!
اين است كه اسيران را با ريسمان به يكديگر مى بندند!
و على بن الحسين (ع ) كه سالار ايشان به شمر مى آيد با زنجير بسته مى شود.(266)
اهل بيت (ع ) وارد آن مجلس مى شوند، نخستين نگاه على بن الحسين - عليه السلام - بهجرثومه هاى جهل و خودكامگى مى افتد.
فرزند از نسل معاويه و ابوسفيان كه تمامىجهل و شقاوت نياكانش را در خود جاى داده است .
او سنگدل تر از آن است كه نصيحت و اندرزگويى در قلبش راه يابد.
او درس نيرنگ و خيانت را بارها و بارها از پدرش آموخته است .
امام سجاد - عليه السلام - به او چه بگويد!
بگويد يا سكوت كند!
امام مى داند كه اگر يزيد خود راهى به نور و هدايت و رحمت و عطوفت ندارد اما بسيارى ازآنان كه در مجلس مى شوند.
اگر يزيد جز به حكومت خويش نمى انديشيد، اما آنان ممكن است شعله اى از نور محبتپيامبر (ص ) در قلبهايشان باشد.
پس بايد سخنى گفت كه هر چند خطاب به يزيد باشد، اما تاءثيرش را بايد در قلبمردم جست .
از اين رو على بن الحسين - عليه السلام - فرمود: انشدك الله يا يزيد ما ظنكبرسول الله لورا ناعلى هذه الحالة (267)
يعنى ش سوگند به خدا، اى يزيد، چه گمان دارى بهرسول خدا اگر ما را بر اين حال مشاهده كند.
امام از كوتاهترين جمله ها، پيامدارترين مفاهيم را به شنودگانمنتقل مى كند.
به او اجازه سخنرانى نخواهند داد.
هنوز بسيارى از شاميان او را بدرستى نمى شناسند، از كجا آغاز كند و چگونه . تنهانقطه مشترك ميان او و جمع ، پيامبر (ص) است . آن جمع اگر هيچ چيز از معارف دينو تاريخ گذشته اسلام ندانند، اما نام پيامبر را شنيده اند و هر چند به شكلى صورىبه پيامبر علاقمند هستند.
شخص يزيد ارجى براى پيامبر قايل نيست ، چنان كه در شعارش بعدها به آن اشاره كرد.اما مردم ناآگاه شام ، به عنوان خليفه رسول الله به يزيد نگاه مى كنند و براى پيامبراحترام قايلند.
وقتى امام سجاد عليه السلام نام رسول خدا را به ميان نمى تواند خود را بى تفاوتنشان دهد. ناگزير مى شود: زنجيرها را از على بن الحسين (ع ) بردارد!
يزيد با اين كار، مى خواهد رحمت و عطوفت خود را به حاضران بنماياند.غافل از اين كه پذيرش اعتراض امام سجاد - عليه السلام - آغاز افشا شدن ماهيت زشتحكومت اوست و فرو افتادن غل و زنجيرها از اندام على بن الحسين - عليه السلام - به معناىفرو شكستن نخستين حصارهايى است كه او - يزيد - خود را در پشت آنها مخفى داشته است .
اهل بيت در مجلس يزيد جاى مى گيرند و ماءموران سر مقدس سيد الشهدا را پيش مى آورندو در مقابل يزيد مى گذارند.
يزيد شعر مى خواند:

يفلن هاما من رجال اعزه
علينا وهم كانوا اعق و اظلما
يعنى ؛ شمشيرها، سرمردانى را مى شكافند كه نزد ما گرامى هستند ولى چه كرد كه آناندر دشمنى و ستم پيشدستى كرده اند!
على بن الحسين (ع ) كه در ميان اسيران قرار داشت ، فرمود:
اى يزيد! بهتر است به جاى شعرى كه خواندى ، اين آيه از قرآن را بشنوى كه خداوندمى فرمايد:
ما اصابكم من مصبية فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب منقبل ان نبراء ان ذلك على الله يسير. لكيلا. لكيلا تاءسوا على ما فاتكم و لا تقرحوا بماآتاكم والله لا يحب كل مختال فخور. (268)
يعنى ؛ هيچ مصيبتى در زمين و يا در بدن متوجه شما نمى شود مگر اين كهقبل از آن ، از سوى ما خداوند در كتابى پيش بينى شده و رقم خورده باشد، و اينبر خدا آسان است . تا بر آنچه از دست مى دهيد اندوهگين نباشيد و به آنچه به دست مىآوريد شادمانى نكنيد و خداوند هيچ متكبر خود ستايى را دوست ندارد.
آنچه امام سجاد - عليه السلام - از اين آيه مى جويد اين است كه به يزيد ياد آورى كنداگر ما عزيزانى را از دست آورده اى ، مجال خوشى و سرمستى نخواهد داشت . و تو با اينفخر فروشى و بزرگ نمايى منفور درگاه خدا هستى .
يزيد كه منظور امام و پيام آيه را دريافته بود، بشدت خشمگين شد و گفت : آيه ديگرىهم در قرآن هم در قرآن هست كه آن آيه درباره شما مناسبتر است :
و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير. (269)
يعنى ؛ هر بلا و مصيبتى كه به شما مى رسد، نتيجه دستاوردهاى خود شماست . يزيد بااين آيه مى خواهد بگويد كه اگر شما در برابر خلافت من سر تسليم و سازش فرودمى آوريد، با اين حوادث روبرو نمى شديد. پس ‍ اين شما هستيد كه قدم در اين راهگذاشته ايد. (270)
يزيد، خود و خاندانش را صاحبان اصلى حكومت بر مسلمين مى داند و هرگونه اعتراض وانكار را بر نمى تابد.
اين چيزى است كه مورخان بصراحت از آن ياد كرده اند.
يزيد انتظار دارد كه اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - در برابر زشتكاريها واهانتهاى او سكوت كنند و او را ارج نهند. اما امام سجاد (ع ) به او مى گويد:

لا تطعموا ان تهينونا و نكرمكم
و ان نكف الاذى عنكم و تؤ دونا
فالله يعلم انا لانحبكم
و لانلومكم ان لم تحبونا (271)

يعنى ؛ شما انتظار داريد كه ما را مورد اهانت قرار دهيد ولى ما شما را اكرام كنيم !
ما را مورد آزار و شكنجه قرار دهيد ولى ما دست از شما برداريم !
خدا ميداند كه ما هرگز شما را دوست نمى داريم و البته شما را ملامت نخواهيم كرد بر اينكه دوستدار ما نيستيد.
امام (ع ) با اين بيان كه در حقيقت به يزيد مى گويد اين ما نيستيم كه گام نخست را در راهعداوت برداشته ايم . اين شما هستيد كه با اهانت به اسلام و ارزشهاى اسلامى و ستم بهاهل بيت ، گام در راه ستيز با دين و حاميان آن نهاده ايد و انتظار داريد كه آنان درمقابل شما سكوت كنند و شما را با ديده تعظيم و تكريم نگرند!
يزيد مى گويد:
در اين جا حق با شماست ولى اصولا پدر و جد تو - پيامبر - صلى الله عليه وآله - -تلاش كردند تا قدرت را به كف آورند و امير باشند و با ما به نزاع و درگيرىپرداختند...
على بن الحسين - عليه السلام - در پاسخ او فرمود:
اى پسر معاويه و هند! قبل از اين كه تو به دنيا بيايى ، پيامبر و حكومت از آن جدنياكان من بوده است . روز بدر احد و احزاب پرچم پيروزمندرسول خدا (ص ) در دست پدر من - على بن ابى طالب (ع ) - بود در حالى كه پدر و جدتو پرچم كفر را دردست داشتند!
سخن كه به اين جا انجاميد، چنان يزيد به بن بست رسيده بود كه چاره اى جز سكوتنداشت . البته اگر اين سخنان در محفلى خصوصى رد وبدل شده بود چه بسا بيش از اينها ناشكيبايى مى كرد و امام على - عليه السلام - راخاموش مى كرد و كشت .
اما يزيد در آن محفل عمومى گام در ميدان مناظره و اثبات حقانيت خويش ‍ گذارده و اكنونمجلس در وضعيتى قرار گرفته است كه او ناچار به ادامه آن وضع است . امام سجاد -عليه السلام - كه شرايط دگرگون شده مجلس ‍ دگرگون شده مجلس را شاهد بود ونفوذ سخنانش را در حاضران احساس ‍ مى نمود، آهنگ سخن را از شيوه استدلالى به روشعاطفى تغيير داد.
نه براى متاءثر ساختن يزيد!بلكه براى بيدار ساختن وجدانها و عواطفى كه اكنون باسخنان و استدلالهاى او شعورشان رو به بيدارى نهاده است .
امام فرمود:
اى يزيد! اگر درك مى كردى و مى دانستى كه چه كرده اى و با پدر و برادر وعموزاده ها و خاندان ما چه رفتارى داشته اى و اگر براستى قادر بودى عمق اين فاجعه رابشناسى به كوهها مى گريختى بر ريگها مى خفتى و آرام نمى گرفتى .
امام نگاهى هم به مردم دارد، به حاضران مجلس يزيد! و مى فرمايد:

ماذا تقولون اذ قال النبى لكم
ماذا فعتلتم و انتم آخر الامم
بعترتى و باهل بعد مفتقدى
منهم اسارى و منهم ضرجوا بدم

يعنى ؛ چه پاسخ خواهيد داشت آنگاه كه پيامبر - صلى الله عليه وآله - به شما بگويد:شمايان كه سرآمد امتها هستيد، با عترت من و خاندان ، بعد از رحلت من چه كرديد!
برخى را به اسارت كشانديد و گروهى را به خونشان آغشته ساختيد!
خطبه على بن الحسين - عليه السلام -
حساسترين سخنان امام سجاد - عليه السلام - كه درطول اقامت در شام شده است و تحولى عظيم در محيط ساسى شام مردم نسبت به دستگاهايجاد كرد ومعادلات يزيد را برهم زد و خط مشى او را نسبت بهاهل بيت كاملا تغيير داد، خطبه اى است كه آن حضرت در جمع مردم ورجال سياسى دين شام ايراد كرد.
از كتابهاى تاريخى چنين استفاده مى شود كه اين خطبه در مسجد جامع دمشق ايراد شده وازحوادثى كه در كاخ يزيد رخ داده و سخنانى كه درمحفل خصوصى تر وى ردو بدل شده جداست . اين خطبه را بايد اوج موفقيت امام سجاد -عليه السلام - در رسالت تبليغ عاشورا و تداوم خط شهيدان كربلا دانست .
اگر اين خطبه ايراد نشده بود، چه بسا ماهيت نهضت حسينى براى ساليان دراز و يا براىهميشه بر اهل اسلام مخفى مى ماند و اهداف خداجويانه عاشورائيان به نسلها نمى رسيد.
در اين ميان جاى اين پرسش هست كه يزيد با آن همه استبداد و خونخواهى چگونه اجازه مىدهد كه زبان گويا و انديشه آگاهى چون على بن الحسين - عليه السلام - در برابر اوبايستد و عليه او افشا گرى كند و برنامه هاى او را در هم ريزد!
در پاسخ بايد گفت كه بلى يزيد و همفكرانش از پيدايش چنين جريانى بشدت نگرانبودند، اما اداره الهى به حمايت از مظلومان و نصرت حق ، از يك سو، و شرايط ويژه اىكه بر مجلس ياد شده حاكم شده بود، امويان را ناگزير ساخت تا به امام سجاد - عليهالسلام - اجازه سخن بدهند.
زمينه ها اين چنين شكل گرفت .
يزيد براى استفاده بيشتر از شهادت حسين على - عليه السلام - و اسارت خاندان وى درجهت تحكيم پايه هاى حكومتش تصميم گرفت تا از سخنوران دربارش در مذمت خاندان علىو توجيه فجايعى كه صورت داده بود، بهره جويد.
يزيد از خطيب دربار خواست تا بر منبر رود و نقش خويش را در آن جمع حساس ايفا كند.
خطيب در بلندى جاى گرفت و زبان به هتاكى و بى حرمتى بهاهل بيت گشود. امام سجاد از گستاخى و زشتگويى خطيب برآشفت و فرمود:
خداوند جايگاهت را آتش دوزخ قرار دهد
وقتى سخنان خطيب دربار پايان يافت ، امويان خود را فاتح مى ديدى ومسايل راحل شده مى پنداشتند.
اما على بن الحسين - تنها مرد جوان قافله اسيران - با اندامى كه آثار رنج و اسارت از آنپيدا بود از جاى برخاست و به يزيد گفت : خطيب شما آنچه خواست به ما نسبت داد و بامردم گفت ، آيا اجازه مى دهى من هم بار مردم سخن بگويم ؟
يزيد رضايت نمى داد، اما اطرافيان و حاضران مجلس و يكى از فرزندان خليفه اصرارورزيدند تا يزيد پيشنهاد على بن الحسين - عليه السلام - را پذيرد. زيرا در وضع وحال او نمى ديدند كه بتواند سخنى همپاى سخنور گزيده دربار بگويد!
يزيد ناگزير اجازه داد.
امام سجاد - عليه السلام - از پلكان منبر بالا رفت . در برابر چشمان مردم قرار گرفت واز بلندايى كه هماره صداى شيطان صفتان و متملقان دربارى بلند شده بود، نواى گرمتوحيدى اوج گرفت . آنچه تا آن روز بر مردم شام پوشيده مانده بود، افشا شد.
امام زين العابدين - عليه السلام - نخست سپاس خداى گفت و خطبه را آغاز كرد.
سخنان آغاز خطبه آنچنان تحول آفرين بود كه اشك چشمان مردم را فرو ريخت و عواطفآنان را بشدت تحت تاءثير قرار داد.
در ادامه آن سخنان ، امام فرمود:
اى مردم ! شش نعمت به ما عطا گرديده و هفت فضيلت از سوى خدا به ما داده شده است .
ما از علم ، حلم ، بزرگوارى و بخشش ، فصاحت ، شجاعت و محبوبيت اجتماعى درميان مؤمنان، برخورداريم .
فضيلتها و شرافتهاى ما عبارتند از اين كه : پيامبر خاتم محمد - صلى الله عليه وآله -از ما خاندان است و على بن ابى طالب - صادقترين يار پيامبر - جعفر طيار، حمزه - شيرشجاع خدا و رسول - و حسن و حسين - دو سبط اين امت - نيز از خاندان ما هستند.
آنان كه مرا مى شناسند، از توضيح بى نيازند ولى آنان كه مرا نمى شناسند گوشفرا دهند تا خويش را به ايشان بشناسانم .
اى مردم ! من فرزند مكه و منايم ،
من فرزند زمزم و صفايم .
من فرزند آنم كه حامل ركن است .
من فرزند بهترين انسانى هستم كه بر كره خاك جامه وجود پوشيده است .
من فرزند برترين موحدى هستم كه برگرد كعبه طواف كرده و گام در مسير صفا و مروهنهاده و حج به جا آورده و خداى را لبيك گفته است . من فرزند آن پيامبرم كه بر مركبآسمانى - براق - سوار گشت و جبرئيل او را به بلند جايگاه هستى - سدره المنتهى -رسانيد. به قرب خدا رسيد؛ آنجا كه فاصله قاب قوسين و يا كمتر بود!
من فرزند آنم كه فرشتگان آسمان با او نمازگزاردند و به او اقتدا كردند.
من فرزند على مرتضايم . آن كسى كه بر صورت مستكبران نواخت تا ايمان آوردند - دربرابر شعار لااله الا الله و پيام توحيد سر فرود آورند و دست از عناد بردارند- من فرزند آن كسى هستم كه پيشاپيش رسول خدا، با دو شمشير و دو نيزه مى جنگيد.
دو هجرت كرد، دو بار با پيامبر بيعت نمود، در بدر و چنين رزمنده بود و حتى يك لحظه -يك چشم برهم زدن - به خداوند كفر ورزيد.
من فرزند صالحترين مؤمنان ، وارث پيامبران ، نابودگر ملحدان پيشواى مسلمان نورجهانگران ، زينت عبادت كنندگان ، سرآمد گريه كنندگان - از خوف خدا اشتياق به لقاىحق - شكيباترين ، برترين قيام كنند گان خاندان پيامبر (ص ) .
من فرزند كسى هستم كه از سوى جبرئيل و ميكائيل مورد تاءييد و يارى بود. - على - عليهالسلام - - حمايتر از حريم مسلمانان كشنده مارقين و ناكثين و قاسطين طاغيان صفين ونهروان و جمل ستيزنده با دشمنان لجوج جمهورى اسلامى ايران
- على - عليه السلام - پرافتخارترين مرد از ميان تمامى قريش اولين كسى به خدا وپيامبر - صلى الله عليه وآله - مثبت گفت و ايمان آورد. پيشتاز پيشتازان راه دين ، شكنندهمتجاوزان ، نابود كننده مشركان ، تيرى از تيرهاى خدا بر منافقان ، زبان گوياى حكمتنيايشگران ياور دين خدا، ولى سرپرست امر الهى - حافظ و مجرى قوانين پروردگار...
آرى او جدم على بن ابى طالب است . (272)
سپس امام چنين ادامه داد:
من فرزند فاطمه زهرايم .
من فرزند سرور زنان عالمم .
امام همچنان به معرفى خويش ادامه داد، تا آن جا كه صداى مردم به گريه بلند شد، ويزيد از تاءثير سخنان امام عليه السلام در قلب مردم سخت بيمناك گرديد.
هراس يزيد از اين بود كه مردم در همان محفل عليه او بشورند! از اين رو براى قطع كردنسخنان امام سجاد - عليه السلام - به مؤذن دستور داد اذان بگويد
يزيد از اين عمل مى توانست چند هدف را دنبال كند: نخست بريدن كلام على بن الحيسن وسپس بازداشتن مردم از انديشه درباره سخنانى كه آن حضرت ايراد كرده بود و همچنينبه دست آوردن فرصتى براى تصميم گيرى مناسب و علاوه بر همه اينها، يزيد كهبشدت خود را در نظر مردم ، ضد دين و ضد ارزشهاى دينى مى ديد، با نداى اذان مىخواست در اين باور مردم ترديد ايجاد كند! مؤذن از جاى برخاست و با صدايى كهبه همه مى رسيد گفت :
الله اكبر، الله اكبر.
على بن الحيسن در ادامه سخنان پيشين خود و براى همنوايى با نداى اذان فرمود:
آرى هيچ چيز بزرگتر و ارجمندتر از خدا نيست .
مؤذن گفت : اشهد ان لا اله الا الله .
امام فرمود: تمامى وجودم - پوست و خون و گوشتم - به يگانگى خدا شهادت مى دهند. مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله (ص ).
امام كه هنوز بر بالاى منبر قرار داشت در اين هنگام چهره اش را از زمين مردم به سوىيزيد برگرداند و فرمودن
اين يزيد اين محمد - صلى الله عليه وآله - كه هم اكنون نامش را مؤذن بر زبانآورد و به پيامبرى او گواهى داد، آيا جدم توست يا جد من است !
اگر بگويى پيامبر (ص ) جد توست دروغ گفته اى و كفر ورزيده اى !
و اگر باور دارى كه پيامبر (ص ) جد من است پس چرا و به چه جرمى خاندان او را كشتى !(273)
امام سجاد عليه السلام تا بدين جا رسالت خويش را به شايستگى ايفا كرد و آن مجلسرا با وضعى آشفته و نگران كننده براى يزيد پايان يافت .
بازتاب خطبه امام سجاد - عليه السلام -
سخنان و موضع گيرهاى امام سجاد (عليه السلام ) و همچنين زينب كبرا عليها السلام درقبال برنامه هاى يزيد زندگى يزيد را آشفته ساخت تا آنجا كه برخى منابع نوشتهاند:
يزيد با مشاهده تاءثير عميق خطبه على بن الحسين در مردم به كسانى كه از وى خواستهبودند تا به على بن الحسين اجازه سخنرانى بدهد و بر اين خواسته خود اصرار ورزيدهبودند رو كرد و بالحنى بشدت اعتراض آميز گفت : شما مقصودتان رسوايى ما ونابودى سلطنت ما بود!
ولى آنان در پاسخ گفتند: به خدا سوگند باور نمى كرديم ، جوانى كه مانند وى رنجو آسيب ديده عزيزترين عزيزانش را از دست داده ، با حالت اسارت بر مركبهاى برهنهروزه راه پيموده .. بتواند در مجلسى كه انبوه درباريان و بزرگان شهر ومردم مختلفحضور دارند، اين گونه محكم و مستدل سخن بگويد.
يزيد گفت : اما من مى دانستم كه فرزندان پيامبر (ص ) از چه نيرو و قدرتىبرخوردارند.
مردمى شامى كه چه بسا مؤذن دربار نيز بود سخنان يزيد را مى شنيد و از آنجا كه ماهيتخاندان اموى و اهداف پليد آنان را هنوز شناخت بود و براستى گمان كرده بود معاويه ويزيد امير المؤمنين هستند با شگفتى پرسيد:
اگر براستى تو مى دانستى كه اينان فرزندان و خاندان پيامبر هستند و از قدرت معنوىو نفوذ كلام برخوردارند پس به چه علت آنان را موردقتل و غارت قرار دادى !
بديهى است كه اين اعتراضها با عكس العمل شديد يزيد مواجه مى شد و پاسخى جز مرگو نابويد گوينده نداشت . (274)
از برخى منابع ديگر استفاده مى شود كه مردى از عالمان يهود نيز درمحفل يزيد حضور داشت ، او نيز پس از شنيدن سخنان امام سجاد - عليه السلام - از يزيدپرسيد: براستى اين جمان كيست ؟يزيد گفت : فرزند حسين - عليه السلام - است . يهودىگفت : كدام حسين - عليه السلام -... آن مرد سؤال كرد تا دانست اين خاندان از نسل پيامبر (ص ) هستند و آن بزرگوارى كه مظلومانه درصحراى كربلا به شهادت رسيده فرزند دختر پيامبر (ص ) است . از اين رو با توبيخو سرزنش به يزيد گفت : آيا او فرزند دختر پيامبر تان بود كه با اين فاصله كم پساز رحلت پيامبران او را كشتيد، براستى رفتارى ناشايست درباره خاندان پيامبر - صلىالله عليه وآله - خويش روا داشته ايد... شما ديروز از پيامبرتان جدا شده ايد و امروزفرزندش را مى كشيد؟... (275)
به هر حال آنچه در ضمن اين روزهاى اندك واقع شد، يزيد را ناگزير ساخت تا ازموضع قدرتمندانه و پندار پيروزى خويش دست بردارد. واز آنچه نسبت به خاندانرسالت انجام داده معذرت خواهى كند و گناه آن را به ديگران مستند سازد. يزيد ناگزيرشد تا در جمع مردم شام - آن شاميانى كه در نتيجه تبليغات شوم امويان و يا پستباطنى ، درصدد به اسيرى گرفتن و برده ساختناهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - بودند! (276) خطبه اى بخواند و در آنبگويد:
اى اهل شام ! شما گمان نكنيد كه حسين بن على - عليه السلام - را من كشته ام يا دستوركشتنش را داده ام ؛ نه به خدا سوگند من هرگز چنين نمى خواستم ، مسؤول كشته شدن خاندان پيامبر - صلى الله عليه وآله -، پسر مرجانه - عبيدالله بن زياد -فرماندار كوفه است . (277)
اين تحولات ژرف سبب شد تا يزيد كه مى خواست از بازماندگان صحنه كربلا،اسيرانى به چنگ آورد و اصيلترين خاندان و شريفترين مردمان را به ذلت و خوارىبنشاند، از تصميم خود منصرف شود و ايشان را اكرام نمايد و براى پذيرشدرخواستهاى امام سجاد (ع ) اعلام آمادگى كند. آن جريمه اى كه در آغاز وروداهل بيت به شام ، رو به جانب امام سجاد - عليه السلام - كرده مى گويد:
يا على ، الحمدالله الذى قتل اباك
يعنى ؛ اى على ، خدا را سپاس كه پدرت را كشت !
اكنون در موضعى قرار گرفته است كه به امام سجاد - عليه السلام - مى گويد: خداپسرمرجانه را لعنت كند اگر من خود با حسين بن على - عليه السلام - مواجه مى شدمپيشنهادهاى او را مى پذيرفتم و راهى را در پيش مى گرفتم كه به كشته شدن وىنينجامد حاضر بودم او كشته نشوم هر چند بعضى فرزندانم را از دست بدهم ! ليك آنچهقضاى الهى بود صورت گرفت ، اكنون اگر پيشنهاد و يا درخواستى داريد به منبنويسيد تا آن را عملى كنم . (278)
با توجه به آلام سنگينى كه بر كاروانيان شهادت و اسارت وارد شده بود وفريادهايى كه درسينه نگاه داشته بودند و حق اظهار آن را، بازگشت به سرزمين شهادت؛ آن جا كه پاره هاى تنشان را مظلومانه ترك گفتند و اجازه نداشتند برايشان نوحه كنندو يا بازگشت به مدينه ، شهر پيامبر، شهر خاطره هاى زنده شهيدان آنها!
در اين كه اهل بيت - عليه السلام - چه مدت در شام توقف داشته اند، نقلهاى مختلفى رسيدهاست ولى از مجموع آنها ميتوان نتيجه گرفت كه توقف آنان در شام كمتر از ده روز بيشتراز يك ماه نبوده است .
خطبه امام سجاد - عليه السلام - در آستانه ورود به مدينه
كاروان اهل بيت به مدينه نزديك مى شود . در اين جا نيز امام سجاد - عليه السلام -رسالتى ويژه دارد. آن حضرت مى بايست حداكثر آگاهى را نسبت به آنچه واقع شده بهمردم بدهد. از اين روى امام سجاد - عليه السلام - نخست وارد مدينه نمى شود. در خارجمدينه خيمه هايى برپامى كند و شيرين جذلم را ماءمور مى سازد تا مردم مدينه را از آنآمدن قافله خزان زده خاندان رسول - صلى الله عليه وآله - مطلع سازد.
بشير مى گويد: پس از اين كه خيمه ها بر پا شد و زنان و كودكان مستقر شدند، على بنالحسين - عليه السلام - به جانب من رو كرده و فرمود: اى بشير خداوند پدرت را رحمتكند. او مى توانست شعر بگويد، آيا تو نيز از شعر بهره اى دارى ؟
عرض كردم : آرى اى فرزند رسول خدا - صلى الله عليه وآله - من هم شاعرم .
امام فرمود: وارد مدينه شو و خبر شهادت حسين بن على - عليه السلام - را به مردم مدينهبرسان .
بشير مى گويد: پس از فرمان امام ، سوار بر اسب شدم و كوچه هاى مدينه را پشت سرگذاردم تا به مسجد النبى (ص ) رسيدم ، - آنجا كه جمع مؤمنان هماره جمع است و مركزاخبار مهم دينى است - با صدايى آميخته به گريه و اندوه و فرياد بر آوردم :

يا اهل يثرب لامقام لكم بها
قتل الحسين فادمعى مدرار
الجسم منه بكربلاءمضرج
والراءس منه على القناءيدار

يعنى ؛ اى ساكنان مدينه ، جا ندارد كه ديگر در مدينه بمانيد .
حسين بن على - عليه السلام - كشته شد، پس هماهر بر اين مصيبت بگرييد. بدن او دركربلا آغشته در خون .
وسرمطهر او بر فراز نيزه ، در چرخش ميان شهرها!
بشير مى گويد پس از اين اشعار به مردم اعلام كردم كه على بن الحسين - عليه السلام -و خاندان او اكنون در كنار شهر مدينه توقف كرده اند و من فرستاده اويم تا اين پيام رابه شما برسانم و مكان توقف او را به شما بنمايانم .
مردم مدينه با شنيدن اين پيام نگران و سراسيمه از شهر خارج شدند.
زنان از شدت مصيبت ، با موهاى پريشان و نوحه كنان از كوچه هاى مدينه مى گذشتند تابه توقفگاه اهل بيت برسند. هيچ گاه شهر مدينه تا آن اندازه مصيبت زده ديده نشده بود.انبوه مردم مدينه ، اطراف خيمه ها حلقه زدند.
امام سجاد - عليه السلام - از خيمه بيرون آمد در حالى كه با دستمالى كه در دست داشت ،اشكهاى چشمش را مدام ازگونه هايش پاك مى كرد.
براى امام جايگاه قرار گرفت در حالى كه نمى توانست از گريه خوددارى كند.
منظره به گونه اى بود كه تمامى حاضران در آن جمع متاءثر شده و گريستند.
پس از لختى ، امام از مردم خواست تا ساكت شوند.
صداى گريه و سوگوارى مردم قدرى كاهش يافت . آنگاه امام خطبه اى را چنين آغاز كرد:حمد مخصوص پروردگار جهانيان ، آن مالك و فرمانرواى روز جزاست و پديد آورندهتمامى خلق ...
خداى را مى ستاييم بر رخدادهاى عظيم و فجايع روزگار و مصيبتها بزرگ و شكننده زمان.
امام با اين بيان هم شدت رنجها و مصيبتهاى وارد براهل بيت را به مردم ياد آور شده و هم مقام صبر و رضا و استقامت دينى خود در برابررخدادهاى زمان و مشكلاتى كه در مسير ايمان خداجويى به آنان رسيده ابراز كرده است.
امام چنين ادامه داد:
اى مردم ! خداوند - كه ستايش مخصوص اوست - به وسيله مصيبتهاى بزرگ و شكستى كهبر پيكر اسلام وارد گرديد، ما را آزمود.
ابا عبدالله و عترت او به شهادت رسيدند، زنان و كودكان خاندان او به اسارت گرفتهشدند و سر مقدس او را بر فراز نيزه ها شهر به شهر عبور دادند!
اين مصيبتى است كه همتاى آن درد و مصيبتى نخواهد بود!
اى مردم ! از اين پس كدامتان ، شادى به قلبهاتان راه خواهد يافت !
كدام قلب است كه در اين ماتم محزون نباشد.
كدام چشم است كه از گريه دريغ كند و اشك نريزد!
درندگان سخت ذل بر اين فاجعه و بر اين كشتار گريستند.
امواج درياها، اركان آسمانها، كرانه هاى ، زمين و... فرشتگان مقرب خدا و تمامىاهل آسمانها بر اين رخداد اشك ماتم ريختند.
هان اى مردم ، كدام قلب است كه براى شهادت حسين - عليه السلام - نشكند!
كدام گوش است كه وارد شدن اين شكست و خلا عظيم را بر پيكر اسلام بشنود و از شدتغم ناتوان از شنود، نشود..
اى مردم ما - از سوى مدعيان مسلمانى ، كوفيان و شاميان - مورد بى مهرى و ستم قرارگرفتيم ، آواره و سرگردان شديم !
بى پناه و دور مانده از شهرها!
با ما چنان رفتار شد كه گويى مردمان كافر و محارب با دين پيامبريم . در حالى كهنه جرمى داشتيم و نه ناروايى را مرتكب شده بوديم ..
به خدا سوگند، - با ما چنان رفتار شد كه - اگر پيامبر (ص ) خود سفارش ‍ كرده بودكه با ما بجنگند و ما را بكشند - آن گونه كه سفارش كرده است به ما نيكى كنند - اينمردم گمان نمى رفت كه بيش از اين بر ما ستم كنند.
اناالله و انااليه راجعون .
چه بزرگ و دردناك و فرياد برانگيز است اين رخداد غمبار!
ما آنچه ديده ايم براى خدا و در راه دين خدا مى دانيم و خداوند قادر شكست ناپذير است وانتقام ما را از دشمنان خواهد گرفت . (279)
امام سجاد - عليه السلام -، پس از واقعه كربلا
هر چند، پس از مسايلى كه در شام رخ داد، يزيد متوجه شد كه آنچه بهاهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - روا داشته به مصلحت حكومت وى نبوده است . و هرچند به ظاهر يزيد از آنچه كرده اظهار ندامت كرد، اما جاى ترديد ندارد كه نرمش يزيد بااسيران اهل بيت ، ناشى از عاطفه انسانى و يا انگيزه دينى نبود، بلكه او صلاح حكومتخود را در ادامه خشونت نسبت به خاندان حسين (ع ) نديد.
وقايعى كه از اين پس به دست يزيد رخ داد خود گوه بر اين ادعا است كه تنها مهم او،حفظ قدرت و پايگاه حكومت بود و براى اين كار از انجام هر عملى بيم نداشت .
توجه به اين نكات ، خود مى نماياند كه امام سجاد - عليه السلام - حتى پس ‍ از ورودبه مدينه در چه شرايطى از نظر سياسى - اجتماعى قرار داشته است و چه شيوه اى رامى توانسته است در پيش گيرد.
علاوه بر اين ، قبلا نيز ياد آور شديم كه رفتار كوفيان بااهل بيت ، چهره اى غير قابل اعتماد، پيمان شكن و سست عنصر از مردم آن عصر ترسيم كردهبود كه امام هرگز پس از آن تاريخ ، شرايط را براى حركتهاى علنى و نهضتهاىمسلاحانه مساعد نمى ديد. نه امام سجاد بلكه هيچ يك از ائمه پس از آن تاريخ ، به طورعلنى و آشكار گام در ميدان رهبرى عناصر انقلابجو ننهادند. بلكه هر امام به اقتضاىشرايط و نيازهاى زمان شيوه اى ديگر در ايفاى وظيفه امامت و رهبرى امت در پيش گرفتند.
سخنان نقلشده از امام سجاد - عليه السلام - در آستانه ورود به مدينه ، خود گواه بر اين است كهامام (ع ) بااين كه غمهاى وصف ناپذير خود را با مردم در ميان مى گذارد و شهادتمظلومانه حسين - عليه السلام - و اسارت پر مشقت خويش و همراهانش را مطرح مى كند، امابصراحت نامى از دستگاه حكومت و جنايات يزيد به ميان نمى آورد. بلكه سخن از بىوفايى و ستمكارى مردمان زمان و مدعيان مسلمانى به ميان مى آورد.
هر چند مردم بروشنى دريافتند كه حكومت يزيدعامل اصلى رخداد فاجعه كربلاست و بر اموايان لعن و نفرين مى فرستاند، اما در سخنانامام بصراحت يادى از اين مطلب نشده است .
شيوه اى كه امام سجاد - عليه السلام - پس از اين در پيش گرفت ، در ادامه همين سياستبود.
تحليل زندگى سياسى - اجتماعى امام زين العابدين - عليه السلام - مى بايست برپايه دو اصل ياد شده يعنى استبداد حاكمان و نبودن اعتماد لازم به انقلابى نمايان وانگيزه ها و وفادارى آنان صورت گيرد.
امام در آستانه ورود به مدينه ، با احساس و عاطفه سخن گفت .
مقام ، مقام احتجاج و انگيزش انقلابى و دعوت به نهضت مسلحانه نبود . چرا كه هم اكنون ازشهر كوفيان - طرفدار نهضت و مدعيان وفادارى به ائمه (ع ) - مى آمد!
و مدينه در مقايسه با كوفه ، برگ برنده و ممتازى نداشت تا امام بخواهد از نيروى آنهاعليه حاكميت امويان بهره گيرى كند!
پس از آن نيز امام ، ياد شهيدان كربلا را با احساس ، زنده نگاه داشت .
احساسى كه ريشه در اعماق جان و روحش داشت .
امام صادق (ع ) مى فرمايد: زين العابدين - عليه السلام -چهل سال بر شهادت مظلومانه پدر گريست در حالى كه روزها را روزه بود و شبها را بهعبادت زنده مى داشت . هنگامى كه خدمتكاران براى افطار، غذا مى آورند و در برابر آنحضرت مى نهادند، مى فرمود: فرزند رسول خدا درحال گرسنگى به شهادت رسيد، فرزند رسول خدا با لبهاى تشنه به شهادترسيد.
امام آن قدر اين جملات را تكرار مى كرد تا آب و غذايش با اشك چشمانش ‍ مى آميخت .(280)
امام على بن الحسين (ع ) بدان اندازه مى گريست كه اطرافيان بر سلامت چشمان وى بيمناكشدند. از اين رو به حضرتش گفتند كه گريه زياد به بينايى چشم شما زيان مىرساند.
امام در پاسخ مى فرمود: چطور ممكن است از گريه خوددارى كنم ؟با اين كه پدرم را ازنوشيدن آب مانع شدند؛ آبى كه تمام موجودات حتى درندگان و حيوانات وحشى حق داشتنداز آن استفاده كنند... (281)
در روايتى ديگر چنين آمده است :
به امام سجاد (ع ) عرض شد: آيا وقت آن نرسيده است كه پس از گذشت ساليان متوالى ازواقعه كربلاست دست از غم و اندوه برداريد!
امام در پاسخ فرمود: به خدا سوگند! شكايتها و گريه هاى يعقوب به درگاه خدابراى موضعى بود كه در مقايسه با آنچه من براى آن مى گريم كوچك است
يعقوب تاءسفش بر از دست دادن يوسف بود، اويك فرزند را از دست داده بود. در حالىكه من خود شاهد بودم كه پدرم و گروهى از خاندانم در نزديكى من چوپان پرندگانسرهاشان بريده شد... (282)
موضع امام سجاد در برابر حكومتها
امام سجاد - عليه السلام - در طول زندگى خويش بيش از هر كس ، ستم و ظلم حكومتهاىاستبدادى را چشيده بود.
شخصيتى چون او، حتى بر اساس ملاكها و معيارهاى بشرى ، نمى توانست خوشبين بهحكومتهاى فاسد اموى و مروانى باشد و بغض و عدالت عميق آنان را دردل نداشته باشد.
كسى چون على بن الحسين - عليه السلام - كه اگر نبود حكمت الهى و اگر نبود معذوريتاو از جهاد در روز عاشورا، بى شك او هم مانند برادرش ‍ على اكبر و عمويشابالفضل العباس - عليه السلام - و اصحاب پدر بزرگوارش گام در ميدان جهاد مىگذاشت و از شهادت استقبال مى كرد.
بى شك چنين كسى نمى توانست از قيام عليه ظلم و فساد دستگاه حكومتى امويان هراسداشته باشد و يا از شهادت و شكنجه شدن بيم بهدل راه دهد و سكوت اختيار نمايد.
كسى كه در برابر جرثومه جنايت - عبيدالله - به ياوه گوييهاى او پاسخ مى دهد و ازخشم او نمى هراسد.
كسى كه در محفل يزيد، آن گونه از ارزشهاى دينى حمايت مى كند كه محيط شام رادگرگون مى سازد.
كسى كه زنجيرها را بر تنش تحمل كرده ، لب به زارى در برابر دشمن نمى گشايد.
و كسى كه در برابر تهديدهاى جدى عبيدالله ميگويد:
ابالقتل تهدنى يابن مرجانة ماعلمت ان القتل لنا عادة و كرامتنا الشهادة . (283)
يعنى ؛ اى فرزند مرجانه ! مرا به كشته شدن تهديد مى كنى ! آيا نمى دانى كه كشتهشدن در راه دين عادت ما و شهادت در راه خدا ما خاندان است .
چنين كسى را نمى توان متهم به سكوت و عدول از شيوه جهاد كرد. بلكه مى بايستدليل خط مشى آن حضرت را در جاى ديگرى جست . و آن عبارت است از رعايت شرايط ومقتضيات زمان و توجه به امكانات و آمادگى مردم و نيازهاى آنان .
از اين رو قبل از پرداختن به خط مشى امام سجاد - عليه السلام - در برابر خلفا، اشارهاى كوتاه به بينش دينى - سياسى آن امام در مواجهه با ستمها و كجرويها خواهيم داشت .
اهتمام به امر به معروف و نهى از منكر
امام سجاد - عليه السلام - مى فرمايد:
كسى كه امر به معروف به نهى از منكر را ترك كند و كنار نهد، چونان كسى است كهكتاب خدا - قرآن - را پشت سر افكنده و بدان اعتقادى ندارد. البته يك صورت استثناست وآن در جايى است كه انسان كه انسان در تقيه اى ويژه به سر برد و از پنهان داشتنعقايد و برنامه هااى خود ناگزير باشد.
به آن حضرت گفته شد: منظور از تقيه ويژه ، كدام تقيه است ؟
امام فرمود: اين است انسان از سوى جبارى ستيزه جو و سركش تهديد شود. (284)
نهى از تبعيت ظالمان
از امام - عليه السلام - نقل شده است كه فرمود:
واى بر ملتى كه فرمان الهى را گردن ننهند و امر به معروف و نهى از منكر نكنند. كسىكه شعار توحيد را بر زبان آورد و لا اله الا الله بگويد، ادعا و اقرار او بهملكوت آسمان راه نمى يابد مگر زمانى كه سخن و اقرار خود را باعمل شايسته كامل كند. و كسى كه در خدمت و اطاعت ظالم در آيد، در حقيقت دين ندارد.. .(285)
افشاگرى عليه دستگاه امويان
از منابع تاريخى استفاده مى شود كه پس از واقعه كربلا و چه بسا پس از حضور درشام و مجلس يزيد، شخصى به نام در ميان راه با امام سجاد - عليه السلام - روبرو شدواز امام احوال پرسيد. امام كه زمينه را مناسب مى ديد، از وضع دستگاه حكومت و نظامفرعونى امويان بصراحت شكوه كرد و فرمود: به خدا سوگند، ما خاندان پيامبر (ص) در شرايط كنونى ، همانند بنى اسرائيل كه در نظام فرعونيان به رنج و مصيبت مبتلابودند، مبتلا هستيم . مردانمان را مى كشند و زنانمان را باقى مى گذارند.
اى منهال در عصر حاضر كه اسلام قدرت جهانى يافته است ، عربها بر ساير ملتهافخر مى فروشند و مى گويند پيامبر اسلام - صلى الله عليه وآله - مردى است از عرب .طايفه قريش بر ساير طوايف عرب فخر مى فروشد و مى گويند محمد (ص ) از قبيلهماست .
و اما ما كه فرزندان پيامبر - صلى الله عليه وآله - هستيم در شرايطى قرار گرفته ايمكه مورد غضب و ستم و قهر همين اعراب قرار گرفته ايم ، ما را كشتند و آواره كردند،انالله و انا اليه راجعون .
(286)
ترغيب به جهاد و شهادت
امام على بن الحسين ، زين العابدين (ع ) از رسول اكرم (ص ) در زمينه بزرگداشت امرجهاد و لرزش شهادت و خون شهيدان ، روايت كرده و مى فرمايد:
هيچ گامى نزد خداوند محبوبتر از دو گام نيست : قدمى نيست : قدمى كه پيش نهاده شود وصفى از صفهاى جهاد در راه خدا را پركند و قدمى كه در راه صله رحم برداشته شود وبه ديدار خويشاوندى پيش رود كه قطع ديدار كرده است ...
و هيچ قطره اى نزد خداوند محبوبتر او دو قطره نيست : قطره خونى كه در راه خدا ريختهشود و قطره اشكى كه در ظلمت شب از بيم خدا فرو افتد. (287)
امام سجاد - عليه السلام - در عصرى كه حمايت ازاهل بيت و حريم ولايت و امامت معنايى جز مخالفت با حاكميت جباران و نظام فرعونى امويانشيروانيان نداشت به شيعيان خود توصيه مى كرد كه دست از تلاش ‍ و جهاد بر ندارند.البته در موارد ديگر شيوه جهاد تلاش بايسته اى را كه در آن شرايط مسير بود بهايشان ياد آورى مى كرد.
امام در تشويق پيروان خويش به تلاش و جهاد در راه حق و دفاع از ارزشها مى فرمود:
شيعه راستين ما كسى است كه در راه اهداف و برنامه هاى ما جهاد و تلاش ‍ كند و باكسانى كه بر ما ستم مى كنند درگير شود و جلو ظلم آنان را بگيرد تا اين كه خداوند حقما را از ستم پيشگان باز گيرد. (288)
رهنمود به مبارزه پنهانى با جباران
چنان كه از مطالب و روايات گذشته ، دانسته شد، امام سجاد - عليه السلام - در استمرارخط امامت ، اصول عقيدتى و سياسيش همان اصول علوى و حسينى بود كه از قرآن و سنتپيامبر اكرم - صلى الله عليه وآله - آن را دريافت كرده بودند .
امام سجاد (ع ) چون نياكان طاهر و معصوم خود بيكمترين لرزش در مير حق ، هماره مدافع امروبه معروف و نهى از منكر مبارزه با ظلم و انحراف بود و پيروان خود را به تلاش وجهاد در راه ارزشهاى الهى فرا مى خواند، اما به حكم امامت و پيشوايى راه مبارزه را نيزبه آنان مى نماياند و ويژگيهاى زمان را به ايشان يادآور شده ، مى فرمود:
حتى امام بر مردم در نهادن و آشكار از او پيروى كنند و فرمان و رهنمود او را ارج نهندو بزرگ شمارند، ولى حق سلطان اين است كه در ظاهر حكمش ‍ را مخالف نكنند...(289)
اين رهنمود امام - عليه السلام - در حقيقت ترسيم يك استراتژى است و نه يك سياستاصولى زيرا مخاطب امام ، شيعيانى هستند كه تضاد دستگاه حكومت اموى با برنامه ها امامانمعصوم - عليه السلام - را مى دانند و هرگز به خود اجازه سكوت در برابر خلفا را نمىدهند چه برسد، به همراهى و همگامى با آنان ! ولى از آنجا كه امام زين العابدين ،شرايط واقعى را براى ايجاد تحول در دستگاه خلافت كافى نمى بيند به آنان - در چنينمقطعى - فرمان تقيه مى دهد.
علاوه بر اين در روايت ياد شده ، امر امام و خواست و رهنمود و مقدم بر هر امر حكومتىشناخته شده است و معناى آن اين است كه اگر امام فرمان جهاد عليه مستكبران و غاصبانخلافت صادر كرد بايد در نهان و آشكار فرمانش را به اجرا گذاشت . ولى اكنون حكم امام، حركت پنهانى است و نه مبارزه علنى .
به هر حال امام سجاد - عليه السلام - با بيان اطاعت ظاهرى از سلطان در مقام نفىكلى جهاد نيست ، چه اين كه جدش على بن ابى طالب با معاويه جنگيد و پدرش حسين بنعلى - عليه السلام - از دستگاه اموى پيروى نكرد و درمقابل آنان ايستاد و خود حضرت اگر تقدير الهى نبود شرايط جهاد را در روز عاشورا دارابود بى شك به مبارزه با حكومتيان و امويان مى پرداخت . بنابر اين همه ايندلايل خود گواهى است بر اين كه ، امام سجاد - عليه السلام - پس از رخداد عاشورا وآزمون مدعيان مى دانست و تاريخ بعدها به اثبات رسانيد كه دستگاه خلافت هماره از اينحركت غير علنى بيم داشت و جز با خلفا، همواره از سوى دستگاه خلافت تحت آزار وشكنجه و محدوديتهاى شديدى بودند. و فرصتى كه براى امام باقر (ع ) و امام صادق (ع) براى ترويج انديشه ها فقهى و عقايد اصولى اماميه پديد آمد، در گرو خط مشىآگاهانه اى است كه امام سجاد در پيش ‍ روى شيعه نهاد و زمينه را براى حركت گستردهفرهنگى و عقيدتى هموار ساخت .
تشويق به شكيبايى و راز دارى
امام سجاد - عليه السلام - در راستاى خط مشى ويژه اى كه پيروانش را بدان فرا مىخواند ، رعايت دو اصلى كه زير بنايى تريناصول مبارزه پنهانى با جباران ، به شمار مى آيد و هر جهاد و نهضتى بدان نيازمند است .
آن اصول عبارتند از شكيبايى و صبر در برابر مشكلات ميسر و همچنين رازدارى و پرهيزاز افشاى اسرار.
سوگمندان بسيارى از دارندگان تمايلات شيعى ، در رعايت اين دواصل ضعف و سستى داشتند و همين امر مايه گلايه و شكوه امام از شيعيان خود بود و مىفرمود:
به خدا سوگند! دوست داشتم گوشت بازوهايم را فدا كنم تا دو خصلت در ميان شيعهاز ميان برود: خصلت ناشكيبايى و كم حوصلگى و همچنين كمى حفظ ميان شيعه از ميانبرود: خصلت ناشكيبايى و كم حوصلگى و همچنين كمى حفظ اسرار. (290)
اين بيان ، آميخته با لحنى شديد و نگران كننده است و حكايت از ناشكيبايى برخى شيعيانو افشاى برخى اسرار از سوى آنان دارد.
آنچه در اين روايت بيان نشده و قابل تاءمل مى باشد اين است كه موضوع ناشكيبايى ورازندارى شيعه چه چيزى بوده است ؟آيا ناشكيبايى شيعه از مصيبتهاى معمولى كه همهمردم به نوعى با آن دست به گريبان مى باشند، بوده و يا مشكلات ويژه اى داشته اندكه مربوط به تفكر و عقيده خاص آنان و محدود به تشكيلات شيعى مى شده است ؟
پاسخ اين سؤ ال از متن روايت پيداست . زيرا امام مى فرمايد: خصلتين فى الشيعهلنا يعنى نسبت به خصوص شيعه اين مشكل را مطرح ساخته است و اين قرينه اى استكه در خصوص شيعه مشكلات اجتماعى - سياسى ويژه اى از سوى خلفا به وجود مى آمدهاست تا شيعيان را از ائمه و خط امامت جدا كنند. مانند آنچه امروز در جهان به عنوانمحاصره اقتصادى و يا سياسى مطرح است و قدرتمدان عليه ملتها ضعيفتر بهكار مى گيرند.
تاريخ نيز گواه اين مطلب است كه خلفا - چه اموين و چه عباسيان - در ضعيف نگاه داشتنشيعه از نظر سياسى و اقتصادى تلاشى مستمر داشته اند. و موارد اندكى وجود دارد كهاز سوى حكومت به تشكيلات شيعى كه امام در راءس آن قرار دارد، كمك اقتصادى شدهباشد بلكه آنچه معمول مردم از آن برخوردار بوده اند، از شيعه دريغ مى شده است .
از اين رو ، شيعه بودن مستلزم چشيدن محروميتهاى زيادى بوده و شيعه ماندن ، نياز بهصبر و مقاومت داشته است .
از سوى ديگر، در كوران اين مشكلات ، بديهى است كه عناصرى از ميان شيعه بشدتخواهان نهضت عليه دستگاه خلافت باشند تا محدوديتها و ستمها را بشكند. اين گروه ازمبارزه پنهانى احساس خستگى مى كنند و تمايل به مبارزه اى علنى دارند و براى عملىساختن انديشه و باور خود ناشكيبايند و امام از اين ناشكيباييها نيز گله دارد. زيرا حركتهاو سخنان اين گروه مى تواند اسرار نهانى تشكيلات شيعى را برملا سازد و اساس وبنيان را در معرض آسيب قرار دهد.
اكنون براى اين كه شاهدى بر ادعاى فوق آورده باشيم به نمونه اى از تندروى هاىبرخى مدعيان تشيع ، در قبال امام سجاد (ع ) اشاره مى كنيم .

next page

fehrest page

back page