میكند . میفرمايد اينها وقتی مأمور شدند ، در لباس چوپانی مانند دو تا چوپان ( تعبير چوپان از من است ) بر فرعون وارد شدند . « و عليهما مدارع الصوف » هر دو جامههای پشمينه پوشيده بودند كه سادهترين جامهها بوده ، ²و بايديهما العصی » و هركدام يك عصا به دست گرفته بودند و تمام سرمايه اين دو نفر همين بود . حالا فرعون با آن جلال و شوكت ، دو نفر با لباسهای مندرس پشمينه و دو تا عصا آمدهاند نزد او ( 1 ) و با كمال قدرت و توانايی روحی دارند به او خطاب میكنند كه ما پيامی داريم ، رسالتی داريم ، آمدهايم اين رسالت را تبليغ بكنيم . اصل مطلب را مسلم گرفتهاند كه ما در اين رسالت خودمان پيروزيم ، آمدهايم با تو اتمام حجت بكنيم . میگويند : اول آمديم پيش خودت كه اگر از فرعون مابی خودت دست برداری و واقعا اسلام بياوری ( 1 ) ما عزت و ملك را برای تو تضمين میكنيم ولی در مدار اسلام . فرعون نگاهی به اطرافش میكند و میگويد : « الا ترون هذين» ؟ اين دو تا را نمیبينيد با اين لباسهای كهنه مندرسشان و با اين دو تا چوب خشك كه به دست گرفتهاند ؟ ! اصل مسئله برايشان مسلم است كه اينها پيروزند ، تازه آمدهاند با من شرط میكنند كه اگر میخواهی بعد هم عزيز باشی و به خاك مذلت نيافتی بيا اسلام بياور . حال منطق فرعون چيست ؟ « فهلا القی عليهما اساورش من ذهب » اينها اگر به راستی چنين آيندهای دارند پس اين سرو وضعشان پاورقی : |