بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 16, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و ظاهرا در اينكه بيرون آوردن دست از گريبان را مقيد كرد به قيد (من غير سوء بدونپيسى ) تعريض باشد به تورات كه در سفر خروج ، اصحاح چهارم ، آيه ششم ، مىگويد: (سپس رب بدو اين را هم گفت ، كه دست خود به گريبانت فرو كن ، موسى دستخود را در گريبان كرد و سپس بيرون آورد، ديد كه ناگهان دستش مانند برف از برصسفيد شده ).


و اضمم اليك جناحك من الرهب ...



كلمه (رهب ) به فتحه راء و سكون هاء - و همچنين (رهب ) - به دو فتحه - و نيز(رهب ) - به ضمه راء و سكون هاء - همه به معناى ترس است . و كلمه (جناح )به قول بعضى - به معناى دست ، و - بهقول بعضى ديگر - به معناى بازو است .
وجوه مختلف در معناى جمله : (واضمم اليك جناحك من الرهب ...) در خطاب خداوندبهموسى (عليه السلام )
بعضى از مفسرين گفته اند: (مراد از اينكه فرمود: (جناحت را از ترس به خودت ضمكن ) اين است كه : هر وقت ، در هنگام مشاهده اژدها شدن عصا، دچار ترس شدى ، دست خودرا بر سينه خود بچسبان ).
بعضى ديگر گفته اند: (معنايش اين است كه : دستهاى خود را جمع كن ، چون موسى(عليه السلام ) وقتى ديد كه عصا اژدها شد، دستهاى خود را از ترس به طرف جلو بازكرد اين جمله مى فرمايد: دستهايت را جمع كن ، و آن را از ترس باز مكن ؛ براى اينكه تواز ضرر آن ايمنى ).
ليكن اين دو وجه به طورى كه ملاحظه مى فرماييد وقتى صحيح است كه جمله (اضمم...) تتمه جمله (اقبل و لا تخف انك من الامنين ) بوده باشد، وحال آنكه اين نظم با فاصله شدن جمله (اسلك يدك فى جيبك ...)، در ميان دو جمله ، آنهمبدون واو عطف ، نمى سازد.
بعضى ديگر گفته اند: (اين جمله كنايه است از امر به عزم بر آنچه خدا از او خواسته ،و تحريك او بر اينكه در ابلاغ رسالت خدا جديت به خرج دهد، تا ترس در بعضىاحوال ، او را از انجام ماءموريتش باز ندارد.
و از نظر ما بعيد نيست كه مراد از آن اين باشد كه : خواسته است آن جناب سيماى خشوع وتواضع را به خود بگيرد، چون عادت مردم متكبر و خودپسند اين است كه همواره بازوها رااز پهلو جدا مى دارند كه گويا در حال خميازه اند، در نتيجه جمله مورد بحث به عنايتى درمعناى جمله و (اخفض جناحك للمؤ منين ) خواهد بود، كهرسول گرامى (صلى الله اليه و آله و سلم ) را دستور مى دهد براى مؤ منين تواضعكند.


قال رب انى قتلت منهم نفسا فاخاف ان يقتلون )



در اين جمله به داستان مرد قبطى كه به دست آن جناب كشته شد اشاره نموده ، و اظهار مىدارد مى ترسم مرا به جرم قتل نفس و به عنوان قصاص بكشند.


و اخى هرون هو افصح منى لسانا فارسله معى ردءا يصدقنى انى اخاف ان يكذبون



در مجمع البيان گفته : (وقتى گفته مى شود (فلانى ردء فلانى ) است ، معنايش ايناست كه : او را يارى و پشتيبانى مى كند).
سبب درخواست موسى (ع ) از خداوند كه هارون را به يارى اش بفرستد
جمله (انى اخاف ان يكذبون ) تعليل درخواستى است كه كرده ، و آن اين بود كه :برادرم هارون را با من بفرست ، و از سياق برمى آيد كه آن جناب از اين ترس داشته كهفرعونيان تكذيبش كنند، و او خشمگين شود، و نتواند حجت خود را بيان نمايد، چون درحال خشم لكنتى كه در زبانش بوده ، بيشتر مى شده ، نه اينكه معنايش اين است كه :هارون را با من بفرست تا مرا تكذيب نكنند، زيرا آنهايى كه وى را تكذيب مى كردند باكنداشتند از اين كه هارون را هم همراه او تكذيب كنند، كسى كه بخواهد زير بار موسىنرود و او را تكذيب كند هارون هم با او باشد باز تكذيب خواهد كرد.
دليل بر گفتار ما در معناى جمله ، آيه (قال رب انى اخاف ان يكذبون و يضيق صدرى ولا ينطلق لسانى فارسل الى هرون ) است ، كه سخن موسى (عليه السلام ) را در همينمورد حكايت مى كند.
بنابراين ما حصل معناى آيه مورد بحث اين مى شود كه برادرم هارون فصيح تر از من است، و زبانى گوياتر از من دارد، پس او را به ياريم بفرست ، تا صدق مرا در مدعايمتصديق كند، و وقتى مردم با من مخاصمه مى كنند، قانعشان سازد، زيرا من مى ترسمتكذيبم كنند، آن وقت ديگر نتوانم صدق مدعايم را برايشان روشن سازم .


قال سنشد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا فلا يصلون اليكما باياتنا انتما و مناتبعكما الغالبون



اينكه فرمود: بازويت را به وسيله برادرت محكم مى كنم ، كنايه است از اينكه : تو رابه وسيله او تقويت خواهم كرد، و همچنين عدموصول فرعونيان به آن دو، كنايه است از اينكه آنان قدرت و تسلط بر كشتن شمانخواهند يافت ، گويا آن دو بزرگوار را در يك طرف و فرعونيان را در طرف ديگر دوگروه فرض كرده ، كه با هم مسابقه دارند، آنگاه فرموده : گروه فرعونيان به شمانمى رسند، تا چه رسد به اينكه از شما سبقت گيرند.
و معناى آيه اين است كه : خداى تعالى فرمود: به زودى تو را به وسيله برادرت هارونتقويت و يارى خواهيم كرد، و براى شما تسلط و اقتدار و غلبه اى برايشان قرار خواهيمداد، تا به سبب آياتى كه ما شما دو نفر را به وسيله آن غلبه مى دهيم ، نتوانند بر شمامسلط شوند، آنگاه همين غلبه دادن آن دو بزرگوار را بر فرعونيان بيان نموده ، وفرموده : (انتما و من اتبعكما الغالبون شما و هر كس كه شما دو نفر را پيروى كند غالبخواهيد بود). و اين بيان را آورد تا بفهماند كه نه تنها آن دو تن غالبند، بلكهپيروان ايشان نيز غالب خواهند بود.
از اين بيان روشن مى شود كه : كلمه (سلطان ) به معناى قهر و غلبه است ولىبعضى از مفسرين گفته اند: به معناى حجت و برهان است ، يعنى ما براى شما دو نفر حجتو برهان قرار مى دهيم ، و اگر سلطان به اين معنا باشد بهتر آن است كه بگوييم جمله(باياتنا) متعلق است به (غالبون ) نه به جمله (فلا يصلون اليكما)(توضيح اينكه : بنا بر وجه اول معنا اين مى شود كه : فرعونيان به سبب آيات ومعجزات ما بر شما غلبه نمى كنند و بنابر وجه دوم اين مى شود كه : شما به سبب حجتو برهان ما غالب خواهيد بود). البته در معناى آيه شريفه وجوه ديگرى نيز ذكر كردهاند، كه چون فايده اى در تعرض آنها نديديم ازنقل آنها خوددارى نموديم .
سخن فرعونيان در تكذيب موسى (عليه السلام ) و جواب آن حضرت بدانان


فلما جاءهم موسى باياتنا بينات قالوا ما هذا الا سحر مفترى ...


يعنى وقتى موسىنزد فرعونيان آمد، گفتند: اين سحرى است موصوف به مفترى ، و (مفترى ) صيغه اسممفعول است ، و به معناى مجعول و من درآوردى است ، ممكن هم هست بگوييم مفترى مصدر ميمىاست ، كه سحر به عنوان مبالغه موصوف به آن شده ، توضيح اينكه : وقتى بخواهيممثلا در اتصاف شخصى به عدالت مبالغه كنيم ، كه جرثومه عدالت است ، مى گوييماصلا خود عدالت است ، در اينجا نيز فرعونيان گفته اند: اين سحر از بس خلاف واقعاست كه گويا عين جعل كردن است ، نه اينكه مجعول باشد.
اشاره (هذا) در جمله (ما هذا الا سحر مفترى ) اشاره است به معجزاتى كه آن جنابآورد، يعنى اينها جز سحرى من درآوردى نيست ، چشم بندى يى است كه خودش درست كرده ،و به دروغ به خدا نسبت مى دهد.
و اما اشاره (هذا) در جمله (ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين ) اشاره است به دعوتىكه آورده ، كه معجزات مزبور را حجت و دليل بر آن قرار داده ، و امااحتمال اينكه مراد از اين اشاره هم همان معجزات بوده باشد،احتمال صحيحى نيست ، چون با تكرار اسم اشاره نمى سازد، علاوه بر اين فرعونيانوقتى معجزات آن جناب را ديدند، بنا بر حكايت قرآن گفتند: (فلناتينك بسحر مثلهگفتند ما نيز نظير آن را خواهيم آورد) و حال آنكه در پاسخ موسى گفتند: (ما چنين چيزىدر پدران گذشته خود سراغ نداشته ، و از آنان نشنيده ايم ). پس معلوم مى شود مراد از(هذا اين ) در اين جمله دعوت موسى (عليه السلام ) است ، نه معجزات وى ، از اين هم كهبگذريم در مقابل معجزات موسى (عليه السلام ) معنا ندارد كه بگويند: ما سابقه نظيراين را نداريم ، چون سابقه نداشتن از امثال آن معجزات پاسخگوى آن معجزات ، و رد دعوتآن جناب نمى شود.
پس معناى آيه اين است كه : آنچه موسى آورده دينى است نوظهور، كه از پدران گذشته وقديمى ما برايمان نقل نشده ، كه در عصرى از اعصار به آن معتقد بوده باشند، و با اينمعنا، جمله (ربى اعلم بمن جاء بالهدى ...)، كه در آيه بعدى است ، نيز تناسب دارد.


و قالموسى ربى اعلم بمن جاء بالهدى من عنده و من تكون له عاقبه الدار...



مقتضاى سياق اين است كه : اين آيه پاسخى باشد از موسى (عليه السلام ) از كلامفرعونيان كه در رد دعوت موسى گفتند: (و ما سمعنا بهذا فى ابائنا الاولين ) واساس اين جواب بر تحدى و اتمام حجت از راه تعجيز است ، گويا مى فرمايد:پروردگار من - كه همان رب العالمين است و خلقت و امر به دست او است - از شماداناتر است ، به كسى كه هدايتى مى آورد، و كسى كه موفق به دار آخرت مى شود، و همينپروردگار است كه مرا به عنوان رسول فرستاده تا هدايت برايتان بياورم ، - هدايتىكه همان دين توحيد است -، و مرا وعده داده كه هر كس به دينم بگرود دار عاقبت داشتهباشد، و دليل بر اين ادعايم آيات بيناتى است كه از ناحيه خود به من داده است .
پس منظورش از عبارت (كسى كه هدايتى آورده ) خودش است ، و مراد از (هدى ) دعوتدينى است كه آورده .
و مراد از (عاقبه الدار) در جمله (و من تكون له عاقبه الدار)، يا بهشت است كه همانخانه آخرت است كه افراد سعيد در آنجا منزل مى كنند، همچنان كه قرآن كريم از زبانايشان حكايت كرده و گفته : (و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حيث نشاء) و يا آنكه مراد از(عاقبه الدار) سرنوشت خوب دنيا است ، همچنان كه در آيه 128 سوره اعراف (عاقبهالدار) به همين معنا است ، مى فرمايد: (قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا انالارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين موسى به قوم خود گفت : به خدااستعانت كنيد، و خويشتن دار باشيد، كه خدا زمين را به هر كس بخواهد ارث مى دهد، وسرانجام نيك از آن پرهيزكاران است ) و يا آنكه مراد از (عاقبه الدار) اعم از دار دنياو دار آخرت است ، كه به نظر ما از اين سه احتمال سومى بهتر از آن دو، و سپس دومىبهتر از اولى است ، همچنان كه تعليل (انه لا يفلح الظالمون ) هم مؤ يد آن است .
و در اينكه گفت : (انه لا يفلح الظالمون چون ستمكاران رستگار نمى شوند)، تعريضبه فرعون و قومش است و در آن (عاقبه الدار) را از ايشان نفى كرده ؛ براى اينكهآنان اساس سنت حيات را بر ظلم بنا نهادند، كه معلوم است در چنين نظامى از عدالتاجتماعى خبرى نيست ، و چنين نظامى بر خلاف فطرت انسانى است ، كه جزئى از نظامكون است ، در نتيجه بر خلاف نظام آفرينش ‍ نيز هست (و نظام آفرينش چنين نظام واجتماعى را نابود خواهد كرد، پس چنين مردمى رستگار نمى شوند).
بعضى از مفسرين گفته اند: (وجه اينكه جمله (وقال موسى ربى اعلم ...) را عطف كرده بر جمله (ما هذا الا سحر مفترى ...)، كه سخنفرعونيان است ، صرفا اين است كه : خواسته يك سخن از آنان و يك سخن از موسىنقل كند، تا شنونده بين اين دو سخن مقايسه كند، و صحيح آن دو را از فاسدش تميزدهد). ليكن اگر خواننده محترم دقت كرده باشد ما سخن موسى را عطف بر سخن كفارنگرفتيم ، بلكه گفتيم كه كلام موسى رد گفتار كفار است ، و اين وجه با سياق موافقتر است .


و قال فرعون يا ايها الملا ما علمت لكم من اله غيرى ...



در اين جمله فرعون به موسى كنايه مى زند، كه براى مردم دعوت به حق آورده ، و آندعوت را با معجزاتى تاءييد كرده ، مى خواهد بگويد: حقيقت و صحت آنچه تو به سوىآن دعوت مى كنى براى ما ثابت نشده ، و همچنين خوارق عاداتى كه آوردى براى ما ثابتنشده كه از طرف خداى تعالى باشد، و اصلا من معبودى غير از خودم براى مردم سراغندارم .
پس اينكه گفت : (من معبودى غير از خودم براى شما سراغ ندارم )، مطلب را در سياق وعبارتى حق به جانب آورده ، تا در دل مردم جا باز كند، و موردقبول قرار گيرد، همچنان كه ظاهر قول ديگرى از وى كه در جاى ديگر حكايت شده هميناست ، مى گويد: (ما اريكم الا ما ارى و ما اهديكم الاسبيل الرشاد).
پس حاصل معنا اين است كه : فرعون براى بزرگان قوم خود چنين اظهار كرد كه از آياتو معجزات موسى و دعوت او برايش روشن نشده كه معبودى در عالم هست ، كه رب همهعالميان باشد، و اصلا اطلاع از معبودى غير از خودش در عالم ندارد، آنگاه به هامان دستورمى دهد كه برجى بسازد، بلكه از بالاى آن از (اله و معبود موسى ) اطلاعى پيدا كند.
با اين بيان روشن مى شود كه جمله (ما علمت لكم من اله غيرى ) ازقبيل قصر قلب است (يعنى آنچه را كه موسى منحصر در خدا مى كرد او منحصر در خودكرد)، موسى الوهيت را تنها براى خدا اثبات مى كرد، و از غير خدا نفى مى نمود، فرعوندرست به عكس ، الوهيت را براى خود اثبات ، و از خداى تعالى نفى مى كرد، و اما سايرالهه كه او و قومش آنها را مى پرستيدند، آيه متعرض آنها نيست .
(فاوقدلى يا هامان على الطين فاجعل لى صرحا) - يعنى اى هامان آتش بيفروز برگل ، و مراد از اين عبارت اين است كه : خشت خام را در آتش بپز و آجر بساز. كلمه (صرح) به معناى برجى بلند است ، كه از همه جا پيدا باشد، و اين نام ازفعل (صرح الشى ء) گرفته شده ، كه به معناى اين است كه چيزى ظاهر شد،بنابراين در جمله مورد بحث دستور داده آجر بسازد، و قصرى بلند برايش بسازد.
مقصود فرعون از اينكه به (هامان ) گفت : برايم برجى بساز (لعلى اطلعالىاله موسى )
(لعلى اطلع الى اله موسى ) در اين جمله (اله ) را نسبت به موسى داده ، و گفته الهموسى ، به اين عنايت كه خود او آن را نمى شناسد، و اين موسى است كه مردم را به سوىاو مى خواند، و اين كلام از باب قرار دادن نتيجه در جاى مقدمه است ، و تقدير كلام چنيناست : (اجعل لى صرحا اصعد الى اعلى درجاته ، فانظر الى السماء لعلى اطلع الىاله موسى برايم برجى بساز، تا بر آخرين پله آن بالا روم ، و به آسمانها نظر كنم ،شايد از اله موسى اطلاعى يابم ) و گويا اوخيال مى كرده كه خداى تعالى جسمى است كه در بعضى از طبقات جو يا افلاكمنزل دارد، لذا اظهار اميد مى كند كه اگر چنين برجى برايش درست كنند از بالاى آن بهخداى تعالى اشراف و اطلاع پيدا كند، ممكن هم هست كه او چنين خيالى نمى كرده بلكه مىخواسته مطلب را بر مردم مشتبه نموده و گمراهشان سازد.
و نيز ممكن است مرادش اين بوده باشد كه برايش رصد خانه اى بسازند، تا ستارگان رارصدبندى نموده ، از اوضاع كواكب استنباط كند، آيا رسولى مبعوث شده تا با رسالتموسى تطبيق كند يا نه ، و يا آنچه موسى ادعا مى كند حق است يا نه ؟ مؤ يد ايناحتمال گفتار ديگر اوست كه قرآن كريم در جاى ديگر آن را چنين حكايت فرموده : (ياهامان ابن لى صرحا لعلى ابلغ الاسباب ، اسباب السموات فاطلع الى اله موسى ، و انىلاظنه كاذبا).
(و انى لاظنه من الكاذبين ) - در اين جا از مطلبى كه قبلا گفته بود كه من معبودىغير از خودم سراغ ندارم ، ترقى نموده ، مى گويد: نه تنها نسبت به اله ديگر غير ازخودم جهل دارم ، بلكه از اين طرف گمان به عدم چنين معبودى دارم ، و گمان دارم كه موسىدروغ مى گويد، و اين مدعا را براى تلبيس و گمراه كردن مردم كرده .
و اگر گفته شود در آيه مورد بحث فرعون ، موسى (عليه السلام ) را دروغگو خوانده ،با اينكه در اين آيه سخنى از موسى حكايت نشده ، پس چرا فرعون گفته : او دروغگو است، پاسخ اين آن است كه موسى اين را گفته بود، ليكن قرآن كريم سخن او را در سورهاسرى ، آيه 102 حكايت فرموده ، كه گفته بود: (لقد علمت ماانزل هولاء الا رب السموات و الارض تو خودت يقين دارى كه اين آيات را جز رب آسمانهاو زمين كسى نازل نكرده ).
بعضى از مفسرين در توجيه جمله (ما علمت لكم من اله غيرى ) گفته اند: (ازقبيل نفى معلوم به نفى علم است ) و اين گونه تعبير در جايى مى آيد كه اگر حقيقتىوجود مى داشت حتما همه مى فهميدند، در چنين مواردى گفته مى شود كه من چنين چيزى نمىدانم ، يعنى چنين چيزى نيست ، و نظير اين تعبير در آيه(قل اتنبون الله بما لا يعلم فى السموات و لا فى الارض ) است و ليكن اين توجيهبا ذيل آيه سازگار نيست ؛ چون فرعون دنبال اين جمله مى گويد: برايم برجى بساز،تا بلكه از اله موسى اطلاعى پيدا كنم .


و استكبر هو و جنوده فى الارض بغير الحق و ظنوا انهم الينا لا يرجعون



يعنى حالشان حال كسى است كه برنگشتن به سوى ما در نظرش رجحان دارد، چون درسويداى دل يقين به رجوع داشتند، همچنان كه خداى تعالى درباره شان فرموده : (وجحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا معاد را انكار كردند در حالى كه دلهايشان به آنيقين داشت ، و اين انكارشان از ظلم و گردنكشى بود).


فاخذناه و جنوده ...



كلمه (نبذ) به معناى طرح و دور انداختن است ، و كلمه (يم ) به معناى دريا است ، وبقيه الفاظ آيه روشن است ، چيزى كه هست بايد نكته اى كه در آن است از نظر دورنداشت ، و آن لحن توهين آميز به فرعون و لشكريان او، وهول انگيزى عذابى است كه بر سر آنان آورد.
مراد از اينكه فرمود: فرعونيان را پيشوايانى كه به سوى آتش مى خوانندقرارداديم ...


و جعلناهم ائمه يدعون الى النار و يوم القيمه لا ينصرون



معناى دعوت به آتش ، دعوت به كارهايى است كه مستوجب آتش است ، و آن كارها عبارتاست از: كفر و گناهان گوناگون ، چون اينها است كه قيامتشان را به صورت آتشىتصوير مى كند، كه در آن معذب خواهند شد، ممكن هم هست مراد از كلمه (نار) همان كارهاىمستوجب آتش باشد، كه به طور مجاز و از باب اطلاق مسبب و اراده سبب ، آتش ناميده شده .
و معناى پيشوا كردن آنان براى دعوت به آتش اين است كه : ايشان را پيشقدم در كفر وگناه كرد، در نتيجه ديگران به ايشان اقتداء كرده ، و به آنان پيوستند، و اگر بپرسىكه چرا خداوند ايشان را پيشواى كفر كرد؟ و آيا اين كار به عدالت خدا برخوردى ندارد؟در پاسخ مى گوييم : وقتى برخورد دارد كه ايناضلال خدا ابتدايى باشد، يعنى خود آنان قبلا كارى نكرده باشند كه مستوجب ايناضلال باشند، و اما اگر اين اضلال به عنوان مجازات كفر و جحودى باشد كه آنانقبل از ديگران مرتكب شدند، به عدالت خدا برخورد ندارد.
بعضى از مفسرين گفته اند: (مراد از پيشوا كردن آنان براى دعوت به آتش صرفنامگذارى است ، مانند نامگذارى در آيه (و جعلوا الملائكه الذين هم عباد الرحمن اناثا).
و اين تفسير صحيح نيست ؛ براى اينكه با معناى آيه بعد به طورى كه خواهيد ديد نمىسازد، چون مى فرمايد: در آخرت لعنت ديگران نيز به ايشان مى رسد.
پس معلوم مى شود كه صرف نامگذارى نيست ، بلكه آنان واقعا پيشواى ضلالت بودهاند، علاوه بر اين در آن آيه ديگر هم كه مفسر نامبرده بدان استشهاد كرد، مسلم نيست كهكلمه (جعل ) به معناى نامگذارى باشد. و اينكه فرمود: (و يوم القيمه لا ينصرون)، معنايش اين است كه : شفاعت هيچ ناصرى به ايشان نخواهد رسيد.


و اتبعناهم فى هذه الدنيا لعنه و يوم القيمه هم من المقبوحين



اين آيه شريفه بيان مى كند لازمه آن وصفى را كه در آيه قبلى براى فرعونيان ذكركرده بود، مى فرمايد: چون پيشوايان بودند، و ديگران در كفر و گناهان پيرو ايشانبودند لذا همواره در ضلالت و كفر و گناه از ايشان الهام مى گرفتند، و پيروى آنان مىكردند، و بهمين جهت همانند وزر و گناه پيروان نيز به گردن ايشان است ، پس مادام كهكفر و گناه بعد از آنان ادامه يابد، لعن خدا به ايشان نيز ادامه مى يابد.
پس در حقيقت آيه شريفه در معناى آيه (و ليحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم )، و آيه(و نكتب ما قدموا و آثارهم ) است ، و اگر در آيه مورد بحث كلمه (لعن ) را نكره آوردهبراى اين است كه دلالت كند بر اهميت و استمرار آن .
و همچنين از آنجا كه در روز قيامت به نصرت هيچ ناصرى نمى رسند،ناگزير حالتىخواهند داشت كه دلهاى اهل محشر از آنها متنفر و منزجر خواهد بود، و مردم از ايشان خواهندگريخت ، و احدى نزديك ايشان نمى شود، و اين همان معناى قبح و زشت رويى است ، كهخداى تعالى در كلام مجيدش درباره اشخاصى كه منظر آنان قبيح است در مواردى بسياراشاره فرموده است .
بحث روايتى
بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته مربوط به موسى (عليه السلام)و دعوت او)
در مجمع البيان آمده كه : واحدى به سند خود از ابن عباس روايت كرده كه گفت : شخصىاز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد: كداميك از دو مدت را موسى براىشعيب به سر رسانيد؟ فرمود مدت دورتر و بيشتر را.
مؤ لف : در معناى اين حديث روايتى را هم به سند خود از ابى ذر از آن جناب آورده .
و در الدر المنثور است كه : ابن مردويه ، از مقسم ، روايت كرده كه گفت : من حسن بن على بنابى طالب (رضى الله عنه ) را ديدم ، و از او پرسيدم : موسى كدام يك از دو مدت رابراى شعيب انجام داد رسانيد؟ اولى را يا دومى را؟ فرمود: دومى را.
و در مجمع البيان است كه : ابو بصير از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كهفرمود: بعد از آنكه موسى مدت را به سربرد خانواده اش ‍ را برداشت تا به طرفخانه رود، راه را گم كرد، و آتشى ديد، به اهل بيتش گفت : اينجا باشيد كه من آتشى مىبينم .
و از كتاب طب الائمه به سند خود از جابر جعفى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كردهكه در ضمن حديثى فرمود: مقصود از كلمه (من غير سوء)، در آيه (وادخل يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء) بدون مرض برص است .
و در تفسير قمى در ذيل آيه (فرددناه الى امه ...) از راوىنقل كرده كه گفت : به امام ابى جعفر (عليه السلام ) عرضه داشتم : موسى چند روز ازمادرش غايب شد؟ تا خداى عزوجل دوباره او را به وى برگردانيد؟ فرمود: سه روز.
مى گويد: پس عرضه داشتم آيا هارون برادر پدرى و مادرى موسى (عليه السلام )بود؟ فرمود: بله ، مگر نشنيدى كلام خداى عز وجل را كه مى فرمايد: (اى پسر مادرم ريشم و سرم را مگير)، پرسيدم : كدام يكبزرگتر بودند؟ فرمود: هارون ، پرسيدم : وحى به هر دونازل مى شد؟ فرمود: وحى به موسى مى شد و موسى به هارون وحى مى كرد.
پرسيدم : بفرماييد ببينم آيا حكومت در بنى اسرائيل و منصب قضاوت و امر و نهى به هردو واگذار بود؟ فرمود: موسى با پروردگارش ‍ مناجات مى كرد، و آنچه به سويشوحى مى شد مى نوشت ، و با آن علم ، در بنىاسرائيل قضاوت مى كرد، و چون براى مناجات غايب مى شد هارون خليفه و جانشين او مىشد. پرسيدم : كدام يك زودتر از دنيا رفتند؟ فرمود: هارونقبل از موسى ، و هر دو در (تيه ) در گذشتند. پرسيدم : آيا موسى فرزندى هم داشت ؟فرمود: نه ، ذريه ال عمران از هارون شد.
مؤ لف : اشكالى به اين روايت متوجه است اين است كه : ذيلش با رواياتى ديگر كهدلالت بر فرزند داشتن آن جناب دارد، نمى سازد، همچنان كه از تورات نيز برمى آيدكه آن حضرت فرزند داشته .
و در تفسير جوامع الجامع در ذيل جمله (و استكبر هو و جنوده ) از معصوم (عليه السلام )روايت كرده كه فرمود: يكى از پيامها كه موسى (عليه السلام ) از پروردگارش حكايتكرده اين است كه فرمود: كبريا و عظمت جامه من است (تنها شايسته من است ) و هر كس ‍بخواهد در يكى از آن دو با من منازعه كند، در آتشش مى افكنم .
و در كافى به سند خود از طلحه بن زيد، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كهفرمود: ائمه در كتاب خدا دو قسمند. يكى پيشوايان هدايت ، كه درباره شان فرمود: (وجعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا) يعنى قرار داديم ايشان را امامانى كه به امر ما هدايت مىكنند، نه به امر مردم ، بلكه امر خدا را بر امر خود و حكم خدا را بر حكم خود مقدم مىدارند، قسم دوم پيشوايان ضلالت ، كه درباره شان فرمود: (و جعلناهم ائمه يدعونالى النار) ايشان را قرار داديم پيشوايانى كه مردم را به سوى آتش مى خوانند، امرخود را قبل از حكم خدا، و مقدم بر آن مى دانند، و بر طبق هوى و هوسها، بر خلاف آنچه دركتاب خداى عز و جل هست ، عمل مى كنند.
گفتارى پيرامون داستانهاى موسى (عليه السلام )و هارون - درچندفصل
1- مقام موسى نزد خدا و پايه عبوديت او.
موسى (عليه السلام ) يكى از پنج پيغمبر اولواالعزم است ، كه آنان سادات انبياءبودند، و كتاب و شريعت داشتند، و خداى تعالى در آيه شريفه (و اذ اخذنا من النبيينميثاقهم ، و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا) وآيه (شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم وموسى و عيسى ) كه راجع به شريعت هاى آسمانى ، و انبياى داراى شريعت است ، آنجنابرا در زمره آنان بر شمرده است . و خدا بر او و بر برادرش منت نهاده و فرموده : (و لقدمننا على موسى و هرون )، و نيز بر آن دو بزرگوار سلام كرده ، فرموده : (سلام علىموسى و هرون ) و نيز او را به بهترين مدح و ثنا ستوده ، و فرموده : (و اذكر فىالكتاب موسى ، انه كان مخلصا، و كان رسولا نبيا، و ناديناه من جانب الطور الايمن ، وقربناه نجيا) و نيز فرموده : (و كان عند الله وجيها) و نيز فرموده : (و كلم اللهموسى تكليما).
و نيز آن جناب را در سوره انعام ، و در چند جاى ديگر، در زمره انبياء ذكركرده ، و در آيههاى 84 - 88 سوره انبياء او و ساير انبياء را ستوده ، به اينكه ايشان پيامبرانىنيكوكار و صالح بودند، كه خدا بر عالميان اجتباء و برتريشان داده بود، و به سوىصراط مستقيم هدايتشان كرده بود.
و در سوره مريم در آيه 58 ايشان را چنين ستوده كه اينان از كسانى هستند كه خدا بر آنانانعام كرده است ، در نتيجه صفات زير براى موسى جمع شده است : اخلاص ، تقريب ،وجاهت ، احسان ، صلاحيت ، تفضيل ، اجتباء، هدايت و انعام ، كه در مورد مناسب با آنها، هر يكاز اين صفات در اين كتاب مورد بحث قرار گرفته ، و همچنين پيرامون معناى نبوت ورسالت و تكليم گفتگو شده است .
و اما كتابى كه بر آن جناب نازل شده قرآن كريم آن را (تورات ) معرفى نموده و درسوره احقاف ، آيه 12 آن را به دو وصف امام و رحمت توصيف نموده ، در سوره انبياء آيه48 آن را (فرقان ) و (ضياء) خوانده ، در سوره مائده آيه 44 آن را هدى و نورخوانده و در سوره اعراف ، آيه 145 فرموده : (و كتبنا له فى الالواح منكل شى ء موعظه و تفصيلا لكل شى ء برايش در الواح از هر چيزى موعظه اى ، و نيزبراى هر چيزى تفصيلى نوشتيم .
چيزى كه هست خداى تعالى در چند جاى قرآن كريم كه او را به اوصاف مزبور ستوده ،فرموده كه : بنى اسرائيل تورات را تحريف كردند، و در آن اختلاف نمودند، تاريخ هممؤ يد گفتار قرآن است ، براى اينكه به طورى كه در جلد سوم اين كتاب ، درذيل قصص ‍ مسيح (عليه السلام ) گذشت خاطرنشان كرديم كه بعد از آنكه بخت نصرفلسطين را فتح كرد و هيكل (معبد يهود) را ويران ساخت ، و تورات را سوزانيد، و درسال پانصد و هشتاد و هشت قبل از ميلاد، يهود را از فلسطين به سوىبابل كوچ داد، در سال پانصد و سى و هشت قبل از مسيح ، يعنى پنجاهسال بعد، كورش پادشاه ، بابل را فتح نمود و به يهود اجازه داد تا به سرزمين خود،فلسطين بروند، و در آنجا (عزراى كاهن ) تورات را برايشان از بر نوشت پستورات اصلى منقرض شده و آنچه در دست است محفوظات (عزراء) است .
2- آنچه از سرگذشت موسى كه در قرآن آمده است
نام آن جناب از هر پيغمبرى ديگر در قرآن كريم بيشتر آمده ، و به طورى كه شمرده اندنامش در صد و شصت و شش جاى قرآن كريم ذكر شده ، و در سى و شش سوره از سورههاى قرآن به گوشه هايى از داستانهايش ، يا به طوراجمال و يا به تفصيل اشاره شده و در بين انبياء (عليهم السلام ) به كثرت معجزهاختصاص يافته ، كه قرآن كريم بسيارى از معجزات باهره وى را ذكر كرده ، مانند اژدهاشدن عصاى او، نور دادن دستش ، ايجاد طوفان ، مسلط كردن ملخ ، شپش ، قورباغه و خونبر مردم ، شكافتن دريا، نازل كردن من و نيز سلوى ، و جوشاندن دوازده چشمه از يك سنگبا زدن عصا، زنده كردن مردگان ، و بلند كردن كوه طور بالاى سر مردم ، و غير اينها.
همانطور كه گفتيم در كلام خداى تعالى گوشه هايى از داستانهاى آن جناب آمده ، و ليكنتمامى جزئيات و دقائق آنها را ذكر نفرموده ، بلكه به چندفصل از آنها كه ذكرش در هدايت ، و ارشاد خلق اهميت داشته ، اكتفا كرده ، و اين داءب وروش قرآن كريم در اشاره به داستانهاى همه انبياء و امت ها است كه از هر داستان آنچه كهذكرش مايه عبرت و هدايت خلق است ذكر مى كند.
و از داستان هاى موسى آنچه كه ذكرش اهميت دارد كه گفتيم كلياتش در قرآن آمده اين استكه : آن جناب در مصر در خانه مردى اسرائيلى به دنيا آمد، و در روزهايى به دنيا آمد كهفرعونيان به دستور فرعون پسر بچه هاى بنىاسرائيل را سر مى بريدند، و مادر موسى (به دستور خداى تعالى ) او را در صندوقىنهاده ، به دريا انداخت ، فرعون او را از دريا گرفت ، و به مادرش برگردانيد تاشيرش ‍ دهد، و تربيتش نمايد و از آن روز در خانه فرعون نشو و نما كرد.
آن گاه به سن بلوغ رسيده و مردى قبطى را مى كشد، و از مصر به سوى مدين فرار مىكند، چون ترس اين را داشته كه فرعونيان به قصاص آن مرد قبطى به قتلشبرسانند.
سپس مدتى مقرر كه همان ده سال باشد، در مدين پيش شعيب مكث نموده و خدمت كرد، و بايكى از دختران او ازدواج نمود.
و پس از به سر رساندن آن مدت مقرر به اتفاقاهل بيتش از مدين بيرون آمده ، در بين راه آنجا كه كوه طور واقع است ، از طرف آن كوهآتشى مى بيند، و چون راه را گم كرده بودند، و آن شب هم شبى بسيار تاريك بوده ، بهاميد اينكه كنار آن آتش كسى را ببيند، و راه را از او بپرسد، و هم آتشى برداشته با خودبياورد، به خانواده اش مى گويد: شما اينجا باشيد تا من بروم پاره اى آتش برايتانبياورم ، و يا كنار آتش راهنمايى ببينم ، و از او از راه بپرسم ، ولى همين كه نزديك مىشود خداى تعالى از كنار سمت راست آن بيابان كه از نظرشكل با زمينهاى اطراف فرق داشته ، از طرف درختى كه آن جا بوده ، ندايش مى دهد، و بااو سخن مى گويد، و او را به رسالت خود برمى گزيند، و معجزه عصا و يد بيضا بهاو مى دهد، كه دو تا از نه معجزه هاى او است ، و به عنوان رسالت به سوى فرعون وقومش ‍ گسيل مى دارد، تا بنى اسرائيل را نجات دهد.
موسى نزد فرعون مى آيد، و او را به سوى كلمه حق و دين توحيد مى خواند، و نيز به اوپيشنهاد مى كند كه بنى اسرائيل را همراه او روانه كند، و دست از شكنجه و كشتارشانبردارد، و به منظور اينكه بفهماند رسول خداست ، معجزه عصا و يد بيضا را به او نشانمى دهد، فرعون از قبول گفته او امتناع مى ورزد، و در مقام برمى آيد با سحر ساحران بامعجزه او معارضه كند، و حقا سحرى عظيم نشان دادند، اژدها و مارهاى بسيار به راهانداختند، ولى همين كه موسى عصاى خو د را بيفكند، تمامى آن سحرها را برچيد و خورد، ودوباره به صورت عصا برگشت ساحران كه فهميدند عصاى موسى از سنخ سحر وجادوى ايشان نيست ، همه به سجده افتادند و گفتند: ما به رب العالمين ايمان آورديم ، بهآن كسى كه رب موسى و هارون است ، ولى فرعون همچنان بر انكار دعوت وى اصرارورزيد، و ساحران را تهديد كرد، وايمان نياورد.
موسى (عليه السلام ) هم همچنان به دعوت خود پافشارى مى كرد، او و درباريانش رابه دين توحيد همى مى خواند، و معجزه ها مى آورد، يك بار آنها را دچار طوفان ساخت ، يكبار ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنان مسلط كرد، آياتىمفصل آورد، ولى ايشان بر استكبار خود پافشارى كردند، به هر يك از گرفتاريها كهموسى به عنوان معجزه برايشان مى آورد، مبتلا مى شدند، مى گفتند: اى موسىپروردگار خودت را بخوان و از آن عهدى كه به تو داده كه اگر ايمان بياوريم اين بلارا از ما بگرداند استفاده كن ، كه اگر اين بلا را بگردانى به طور قطع ايمان مى آوريم، و بنى اسرائيل را با تو مى فرستيم ولى همين كه خدا در مدت مقرر بلا را از ايشانبرطرف مى كرد، دوباره عهد خود را مى شكستند، و به كفر خود ادامه مى دادند.
ناگزير خداى تعالى دستورش مى دهد تا بنىاسرائيل را در يك شب معين بسيج نموده از مصر بيرون ببرد موسى و بنىاسرائيل از مصر بيرون شدند و شبانه به راه افتادند، تا به كنار دريا رسيدند،فرعون چون از جريان آگهى يافت ، از دنبال سر، ايشان را تعقيب كرد و همين كه دوفريق يكديگر را از دور ديدند، اصحاب موسى به وى گفتند: دشمن دارد به ما مى رسدموسى گفت : حاشا، پروردگار من با من است ، و به زودى مرا راهنمايى مى كند در همينحال به وى وحى مى شود كه با عصايش به دريا بزند همين كه زد، دريا شكافته شد، وبنى اسرائيل از دريا گذشتند فرعون و لشكريانش نيز وارد دريا شدند، همين كه آخريننفرشان وارد شد، خداوند آب را از دو طرف به هم زد، و همه شان را غرق كرد.
بعد از آنكه خداوند بنى اسرائيل را از شر فرعون و لشكرش نجات داد و موسى (عليهالسلام ) ايشان را به طرف بيابانى برد كه هيچ آب و علفى نداشت ، در آنجا خداوندآنان را اكرام كرد و (من ) و (سلوى )، (كه اولى گوشتى بريان و دومى چيزى بهشكل ترنجبين بود) بر آنان نازل كرد، تا غذايشان باشد، و براى سيراب شدنشانموسى به امر خداوند عصا را به سنگى كه همراه داشت زد، دوازده چشمه از آن جوشيد هريك از تيره هاى بنى اسرائيل چشمه خود را مى شناخت و از آن چشمه مى نوشيدند، و از آن منو سلوى مى خوردند، و براى رهايى از گرماى آفتاب ، ابر بر سر آنان سايه مىافكند.
آنگاه در همان بيابان خداى تعالى با موسى مواعده كرد كهچهل شبانه روز به كوه طور برود، تا تورات بر اونازل شود. موسى (عليه السلام ) از بنى اسرائيل هفتاد نفر را انتخاب كرد، تا تكلمكردن خدا با وى را بشنوند، (و به ديگران شهادت دهند) ولى آن هفتاد نفر با اينكهشنيدند مع ذلك گفتند: ما ايمان نمى آوريم تا آنكه خدا را آشكارا ببينيم ، خداى تعالى(جلوه اى به كوه كرد، كوه متلاشى شد)، ايشان از آن صاعقه مردند، و دوباره بهدعاى موسى زنده شدند، و بعد از آنكه ميقات تمام شد خداى تعالى تورات را بر اونازل كرد آنگاه به او خبر داد كه بنى اسرائيل بعد از بيرون شدنش گوساله پرستشدند، و سامرى گمراهشان كرد.
موسى (عليه السلام ) بين قوم برگشت ، در حالى كه بسيار خشمگين و متاءسف بود،گوساله را آتش زد و خاكسترش را به دريا ريخت ، و سامرى را طرد كرد، و فرمود: بروكه در زندگى هميشه بگويى : (لا مساس نزديكم نشويد)، اما مردم را دستور داد تاتوبه كنند، و به همين منظور شمشير در يكدگر به كار بزنند، و يكدگر را بكشند، تاشايد توبه شان قبول شود و قبول شد دوباره از پذيرفتن احكام تورات كه همانشريعت موسى بود سرباز زدند، و خداى تعالى كوه طور را بلند كرد، و در بالاى سرآنان نگه داشت ، (كه اگر ايمان نياوريد بر سرتان مى كوبم ).
سپس بنى اسرائيل از خوردن (من ) و (سلوى ) به تنگ آمده ، و درخواست كردند كهپروردگار خود را بخواند از زمين گياهانى برايشان بروياند، و از سبزى ، خيار، سير،عدس ، و پياز آن برخوردارشان كند خداى تعالى دستورشان داد براى رسيدن به اينهدف داخل سر زمين مقدس شويد، كه خداوند بر شما واجب كرده در آنجا به سر بريد.بنى اسرائيل زير بار نرفتند، و خداى تعالى آن سرزمين را بر آنان حرام كرد، و بهسرگردانى مبتلاشان ساخت ، در نتيجه مدت چهلسال در بيابانى سرگردان شدند.
و باز يكى از داستانهاى آن جناب سرگذشت رفتنش با آن جوان به مجمع البحرين براىديدار بنده صالح خدا، و رفاقتش با آن عبد صالح است ، كه در سوره كهف آمده است .
3 - مقام هارون نزد خدا و پايه عبوديت او
خداى تعالى در سوره صافات آن جناب را در منت هايش ، و در دادن كتاب ، و هدايت بهسوى صراط مستقيم ، و در داشتن تسليم ، و بودنش از محسنين ، و از بندگان مؤ منين بهخدا، با موسى (عليه السلام ) شريك دانسته ، و او را از مرسلان دانسته ، و از انبيايشمعرفى كرده ، و او را از كسانى دانسته كه بر آنان انعام فرموده ، و او را با سايرانبياء در صفات جميل آنان از قبيل احسان ، صلاح ،فضل ، اجتباء و هدايت شريك قرار داده و يكجا ذكر كرده .
و در آيه (و اجعل لى وزيرا من اهلى ، هرون اخى ، اشدد به ازرى ، و اشركه فى امرى ،كى نسبحك كثيرا، و نذكرك كثيرا انك كنت بنا بصيرا) موسى (عليه السلام ) در مناجاتشب طور دعا كرده و از خدا خواسته كه هارون را وزير او قرار دهد، و پشتش را به وى محكمنموده و او را شريك او قرار دهد، تا خدا را بسيار تسبيح كنند، و بسيار ذكر گويند، همطراز موسى دانسته .
و آن جناب در تمامى مواقف ملازم برادرش بوده ، و در عموم كارها با او شركت مى كرده ، واو را در رسيدنش به مقاصد يارى مى كرد.
و در قرآن كريم هيچ مساءله اى كه مختص به آن جناب باشد، نيامده مگر همان جانشينى اوبراى برادرش ، در آن چهل روزى كه به ميقات رفته بود، (وقال لاخيه هرون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتبعسبيل المفسدين ) كه به برادر خود هارون گفت : خليفه من باش در قومم ، و اصلاح كن ،و راه مفسدان را پيروى مكن ، و وقتى از ميقات برگشت ، در حالى كه خشمناك و متاءسف بودكه چرا گوساله پرست شدند، الواح تورات را بيفكند، و سر برادر را بگرفت و بهطرف خود بكشيد، هارون گفت اى پسر مادر! مردم مرا ضعيف كردند، (و گوش به سخنمندادند)، و نزديك بود مرا بكشند، پس پيش روى دشمنان مرا شرمنده و سرافكنده مكن ، ومرا جزو اين مردم ستمگر قرار مده ، موسى گفت : پروردگارا مرا و برادرم را بيامرز، و مارا در رحمت خود داخل كن ، كه تو ارحم الراحمينى .
4 - داستان موسى (عليه السلام ) در تورات عصر حاضر
داستانهاى موسى (عليه السلام ) در ماسواى سفراول از تورات كه پنج سفر است آمده ، جزئيات تاريخ او از حين تولد تا روز وفات ، وآنچه از شرايع و احكام به وى نازل شده ، همه اش در آن چهار سفر ديگر، يعنى سفرخروج ، سفر لاويان ، سفر عدد، و سفر تثنيه آمده است .
چيزى كه هست ما بين آنچه كه تورات آورده ، با آنچه كه در قرآن آمده در امورى كه كم همنيست اختلاف هست .
و يكى از مهم ترين موارد اختلاف اين است كه : تورات مى گويد: نداى موسى و سخنگفتن خدا از درخت با وى در سرزمين مدين ، قبل از حركت دادن خانواده اش به طرف مصربوده ، و خلاصه در همان ايامى بوده كه براى شعيب گوسفند مى چرانيده مى گويد: درهمان ايام كه مشغول شبانى وى بوده ، گوسفند را به ماوراى دشت برده ، و به كوه خداحوريب رسيد، و در آنجا ملائكه خدا برايش ‍ ظاهر شدند، و آتشى را وسط درخت خارىبرايش نمودار كردند، آنگاه خدا با وى سخن گفت ، و آنچه مى خواست در ميان نهاد، و او رابراى نجات دادن بنى اسرائيل نزد فرعون فرستاد.
يكى ديگر از موارد اختلاف مهم اين است كه : آن فرعونى كه موسى به سوى وىفرستاده شد، غير از آن فرعونى بوده كه موسى را در دامن خود پروريد، و موسى از شراو گريخت ، تا به عنوان قصاص از خون مرد قبطى كه به دست وى كشته شده بود، بهقتل نرسد.
يكى ديگر اين است كه : تورات سخنى از ايمان آوردن ساحران به ميان نياورده ، كهوقتى عصاهاى خود را افكندند، و به صورت مارها درآوردند، و عصاى موسى همه آنها رابلعيد، چه كردند، و چه گفتند، بلكه مى گويد كه ساحران همچنان نزد فرعون بودند،و با موسى معارضه كردند، و در مقابل دو معجزه موسى ، يعنى معجزه خون و قورباغه ،سحر خود را به كار زدند.
يكى ديگر اين است كه : تورات مى گويد: آن كسى كه براى بنىاسرائيل گوساله درست كرد، و بنى اسرائيل آن را پرستيدند، خود هارون ، برادر موسىبود، براى اينكه وقتى بنى اسرائيل ديدند كه موسى از مراجعت از كوه طور دير كرد،همه نزد وى جمع شدند، و بدو گفتند براى ما معبودى درست كن ، تا پيشاپيش ما راهبرود، براى اينكه اين مرد (موسى ) كه ما را از سرزمين مصر بيرون كرد، نيامد، ونفهميديم چه شد؟ هارون به ايشان گفت : پس هر چه گوشواره به گوش زنان و پسرانو دختران خود داريد برايم بياوريد.
تمامى بنى اسرائيل گوشواره هايى كه به گوش داشتند بياوردند، هارون همه راگرفت و با از ميل قالبى درست كرد، و طلاها را آب كرده در آن قالب ريخت ، و بهصورت گوساله اى درآورد، و گفت : اين است معبود شما، اى بنىاسرائيل ، كه شما را از مصر بيرون كرد.
در اينجا لازم است به خواننده عزيز تذكر دهم كه اگر آيات قرآنى را در اين قسمتها ازداستان موسى (عليه السلام ) به دقت زير نظر و مطالعه قرار بدهد، خواهد ديد كه لحنآنها تعريض و كنايه زدن به تورات است .
البته غير از موارد اختلافى كه ذكر شد، اختلافهاى جزئى بسيارى ديگر نيز هست ، ماننداينكه در داستان كشتن قبطى ، مى گويد: دو طرف دعوا در روز دوم اسرائيلى بودند ومانند اينكه مى گويد: آن كسى كه در روز مسابقه عصا را انداخت ، و عصا همه سحرساحران را بلعيد، هارون بود كه به دستور موسى آن را انداخت و نيز تورات داستانانتخاب هفتاد نفر را براى ميقات ، و نزول صاعقه ، و زنده شدنشان بعد از مردن را اصلانياورده .
و نيز در تورات ، اصحاح سى و دوم از سفر خروج آمده كه : الواحى كه موسى (عليهالسلام ) از مراجعت از كوه با خود آورد و به زمين انداخت ، دو تا تخته سنگ بود، كهنامشان لوح شهادت بود، و همچنين از اين قبيل اختلافها زياد است .
آيات 56-43 سوره قصص


و لقد آتينا موسى الكتاب من بعد ما اهلكنا القرون الاولى بصائر للناس و هدى ورحمه لعلهم يتذكرون (43) و ما كنت بجانب الغربى اذ قضينا الى موسى الامر و ما كنت منالشاهدين (44) و لكنا انشانا قرونا فتطاول عليهم العمر و ما كنت ثاويا فىاهل مدين تتلوا عليهم آيتنا و لكنا كنا مرسلين (45) و ما كنت بجانب الطور اذ نادينا و لكنرحمه من ربك لتنذر قوما ما اتيهم من نذير من قبلك لعلهم يتذكرون (46) و لولا انتصيبهم مصيبه بما قدمت ايديهم فيقولوا ربنا لولا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك ونكون من المؤ منين (47) فلما جاءهم الحق من عندنا قالوا لولا اوتىمثل ما اوتى موسى اولم يكفروا بما اوتى موسى منقبل قالوا سحران تظهرا و قالوا انا بكل كافرون (48)قل فاتوا بكتاب من عند الله هو اهدى منهما اتبعه ان كنتم صادقين (49) فان لم يستجيبوالك فاعلم انما يتبعون اهواءهم و من اضل ممن اتبع هويه بغير هدى من الله ان الله لا يهدىالقوم الظالمين (50)
و لقد وصلنا لهم القول لعلهم يتذكرون (51) الذين آتيناهم الكتاب من قبله هم به يؤمنون (52) و اذا يتلى عليهم قالوا آمنا به انه الحق من ربنا انا كنا من قبله مسلمين (53)اولئك يؤ تون اجرهم مرتين بما صبروا و يدرون بالحسنه السيئه و مما رزقناهم ينفقون(54) و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعملنا و لكم اعملكم سلام عليكم لانبتغى الجاهلين (55) انك لا تهدى من احببت و لكن الله يهدى من يشاء و هو اعلم بالمهتدين


(56)
ترجمه آيات
و به تحقيق ما بعد از هلاك كردن نسلهاى گذشته به موسى كتاب داديم تا چراغ فرا راهمردم و اراده مردم و هدايتى و رحمتى باشد شايد متذكر شوند (43).
و تو اى محمد (صلى الله اليه و آله و سلم ) نبودى در سمت غربى سينا آنجا كه توراترا به موسى وحى كرديم و تو از حاضران و شاهدان نبودى (44).
و ليكن ما نسلها پديد آورديم پس دراز شد برايشان زندگانى و تو در مياناهل مدين مقيم نبودى تا سرگذشت آنان را براى مردم خودت بگويى اين ماييم كه تو را مىفرستيم (45).
باز تو در طرف طور نبودى آنجا كه ما ندا داديم و ليكن از در رحمت جريان را به توخبر داديم تا مردمى را كه قبل از تو پيامبرى بيم رسان نداشتند بيم رسان باشى كهمتذكر شوند (46).
و اگر نمى فرستاديم و به كيفر گناهانى كه كردند هلاكشان مى كرديم مى گفتندپروردگارا چرا به سوى ما رسولى نفرستادى تا آياتت را پيروى كنيم و از مومنانباشيم ؟ (47).
ولى وقتى از ناحيه ما حق به سويشان آمد گفتند چرامثل آنچه به موسى دادند به اين پيامبر ندادند، آيا در برابر آنچه كه از موسى ديدندكفر نورزيدند، و نگفتند كه اين قرآن و تورات دو سحرند كه يكديگر را كمك مى كنند؟ وآيا نگفتند كه ما به هر يك كافريم ؟ (48).
تو به ايشان بگو پس شما از ناحيه خدا كتابى بياوريد كه از تورات و قرآن راهنماترباشد تا من آن را پيروى كنم اگر راست مى گوييد (49).
و اگر اين پيشنهاد را از تو نپذيرفتند پس بدان كه اينان تنها از هواهاى خود پيروى مىكنند و آيا كسى گمراه تر از پيرو هوى بدون راهنمايى از خدا هست به درستى كه خدامردم ستمگر را هدايت نمى كند (50).
و به تحقيق كه ما قرآن را پيوسته فرستاديم باشد كه متذكر شوند (51). كسانى كهقبل از قرآن كتاب به ايشان داديم به قرآن ايمان مى آورند (52).
و چون قرآن برايشان خوانده مى شود مى گويند بدان ايمان آورديم و آن حق و از ناحيهپروردگار ماست و ما قبلا اسلام آورده بوديم (53).
اين عده از اهل كتاب دو برابر اجر خواهند داشت چون هم صبر كردند و هم بديها را باخوبيها دور نمودند و از آنچه روزيشان كرديم انفاق مى كنند (54).
و چون سخن بيهوده مى شنوند از آن رو گردانيده مى گوينداعمال ما براى ما، اعمال شما براى شما، سلام بر شما ما خواهان معاشرت جاهلان نيستيم(55).
به درستى اى محمد (صلى الله اليه و آله و سلم ) تو هر كه را دوست بدارى هدايتنتوانى كرد بلكه خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مى كند و او داناتر به كسانى استكه قابل هدايتند (56).
بيان آيات
اشاره به سياق نزول اين آيه شريفه
سياق اين آيات شهادت مى دهد بر اينكه مشركين از قومرسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) به بعضى ازاهل كتاب مراجعه نموده درباره آن جناب از ايشان نظريه خواسته اند، و بعضى از آياتقرآن را هم كه تورات را تصديق كرده بر آنان عرضه كرده اند، واهل كتاب پاسخ داده اند كه آرى ما آنچه در قرآن در اين باره آمده ، تصديق داريم ، و بهآنچه از معارف حقه كه قرآن متضمن آن است ، ايمان داريم ، و اصولا آورنده قرآن راقبل از آنكه مبعوث شود مى شناختيم ، همچنان كه در آيه (53) از همين آيات فرموده :(و اذا يتلى عليهم قالوا آمنا به انه الحق من ربنا انا كنا من قبله مسلمين ).
و مشركين از اين پاسخ اهل كتاب ناراحت شده ، به مشاجره و درشتگويى با آنان پرداختند،و گفته اند كه ، اين قرآن سحر و تورات شما هممثل آن سحر است ، (سحران تظاهرا هر دو سحرند. كه يكدگر را كمك مى كنند) (و انابكل كافرون و ما به هر دو كافريم )، در نتيجهاهل كتاب از مشركين اعراض نموده ، و گفته اند: (سلام عليكم لا نبتغى الجاهلين ).
اين آن چيزى است كه از سياق آيات مورد بحث به دست مى آيد، و خداى سبحان وقتىداستان موسى را بيان كرده خبر داده كه : چگونه مردمى زير دست و برده و ضعيف و زيرشكنجه فرعونيان كه پسرانشان را ذبح مى كرد و دختران آنان را زنده مى گذاشت را برآن ياغيان خونخوار و طاغيان تبهكار پيروز كرد، آنهم به دست كودكى از همان ستم كشان، كه در دامن همان دشمن خون آشامش ‍ بپروريد، دشمنى كه به فرمان او هزاران كودك ازدودمان وى را سر بريدند، و بعد از پرورش يافتنش ، او را از ميان دشمن بيرون كرد، ودوباره به ميان آنان فرستاد، و بر آنان غالب ساخت ، تا همه را غرق كرده ، و دودمانبنى اسرائيل را نجات بخشيد و وارث آنان كرد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation