بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق در قرآن کریم (ج 2), آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     fehrest -
 

 

 
 

فصل چهاردهم

شهوت‏پرستى و عفاف

اشاره

«شهوت‏» در لغت داراى مفهوم عامى است كه به هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت‏بهلذات مادى اطلاق مى‏شود; گاهى علاقه شديد به يك امر مادى را نيز شهوت مى‏گويند.

مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص «شهوت جنسى‏» نيز به كار رفته است. واژه«شهوت‏» در قرآن كريم هم به معنى عام كلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در اين بحث، نظر ما بيشتر به معناى خاص آن است، زيرا آثار مخرب و زيانبار آن بيش از ساير كشش‏هاىمادى است.

«شهوت‏» نقطه مقابل «عفت‏» است. «عفت‏» نيز داراى مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام آن،خويشتن دارى در برابر هر گونه تمايل افراطى نفسانى است و مفهوم خاص آن، خويشتندارى در برابر تمايلات بى بند و بار جنسى است.

«عفت‏» يكى از فضايل مهم اخلاقى در رشد و پيشرفت و تكامل جوامع انسانى است; اماشهوت كه مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه مى‏شود.

مطالعات تاريخى نشان مى‏دهد كه اشخاص يا جوامعى كه بهره كافى از عفت داشته‏اند، ازنيروهاى خداداد خود، بالاترين استفاده را در راه پيشرفت‏خود و جامعه خويش برده و درسطح بالايى از آرامش و امنيت زيسته‏اند، اما افراد يا جوامعى كه در «شهوت‏پرستى‏» غرقشده‏اند، نيروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفته‏اند.

طبق نظر كارشناسان حقوقى، «شهوت جنسى‏» در ايجاد جرم و جنايت نقش عمده را دارد تاجايى كه گفته شده است: «در هر جنايتى، شهوت جنسى نيز دخيل بوده است‏». شايد اينتعبير، مبالغه‏آميز باشد، ولى به يقين منشا بسيارى از جنايات و انحرافات، طغيان «غريزهجنسى‏» و شهوت‏پرستى است. خون‏هاى بسيارى در اين راه ريخته شده و اموال فراوانى بربادرفته، اسرار مهم كشورها به وسيله زنان جاسوسى كه سرمايه و ترفند كارشان استفاده اززيبايى و آلودگى‏يشان بوده، افشا شده و آبروى بسيارى از آبرومندان در اين راه ريخته شدهاست.

طبق بيان آيات و روايات در مى‏يابيم كه يكى از ابزارهاى مهم شيطان همين «شهوتجنسى‏» است. در قرآن كريم در موارد مختلف به «عفت‏» و «شهوت‏پرستى‏» اشاره شده است كهما در ذيل به بررسى آنها مى‏پردازيم:

1 - فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف يلقون غيا × الا من تاب وآمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا(سوره‏مريم،آيه‏59و60)

2 - والله يريد ان يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما(سورهنساء،آيه‏27)

3 - و لوطا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين× ائنكملتاتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر فما كان جواب قومه الا ان قالواائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين(سوره‏عنكبوت،آيه‏28و29)

4 - و لما جاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب × و جآءه قومهيهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلكم فاتقوا اللهو لاتخزون فى ضيفى اليس منكم رجل رشيد × قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق وانك لتعلم ما نريد × قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد × قالوا يا لوط انا رسل ربكلن يصلوا اليك فاسر باهلك بقطع من اليل و لايلتفت منكم احد الا امراتك انه مصيبها مآاصابهم ان موعدهم الصبح اليس الصبح بقريب × فلما جآء امرنا جعلنا عليها سافلها و امطرناعليها حجارة من سجيل منضود × مسومة عند ربك و ما هى من الظالمين ببعيد (سوره‏هود،آيه‏77و83)

5 - كذبت قوم لوط بالنذر × انا ارسلنا عليهم حاصبا الا ءال لوط نجينا هم بسحر(سوره‏قمر،آيه‏33و34)

6 - و لوطا اذقال لقومه اتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العلمين × انكم لتاتونالرجال شهوة من دون النسآء بل انتم قوم مسرفون × و ما كان جواب قومه الا ان قالوااخرجوهم من قريتكم انهم اناس يتطهرون × فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين - وامطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين(سوره‏اعراف،آيه‏80و84)

ترجمه

1 - اما پس از آنان، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند و از شهواتپيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد!

مگر آنان كه توبه كنند و ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند; چنين كسانى داخل بهشتمى‏شوند و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد.

2 - خدا مى‏خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد)، اما آنها كه پيرو شهواتند،مى‏خواهند شما به كلى منحرف شويد.

3 - و لوط را فرستاديم، هنگامى كه به قوم خود گفت: «شما عمل بسيار زشتى انجاممى‏دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است.

آيا شما به سراغ مردان مى‏رويد و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى‏كنيد و در مجلستاناعمال ناپسند انجام مى‏دهيد؟!» اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى‏گويى،عذاب الهى را براى ما بياور!»

4 - و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت‏شدو قلبش پريشان گشت و گفت: «امروز روز سختى است!» (زيرا آنها را نشناخت و ترسيد، قومتبهكار مزاحم آنها شوند.)

قوم او (به قصد مزاحمت ميهمانان) به سرعت‏سراغ او آمدند - و قبلا كارهاى بد انجاممى‏دادند - گفت:«اى قوم من! اين‏ها دختران منند، براى شما پاكيزه ترند (با آنها ازدواجكنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!)، از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد. آيادر ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!»

گفتند: «تو مى‏دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى‏دانى ما چه مى‏خواهيم!»

گفت: «(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم، يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى دراختيار من بود! (آن گاه مى‏دانستم با با شما زشت‏سيرتان ددمنش چه كنم!)»

(فرشتگان عذاب)گفتند:«اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توييم ; آنها هرگز دسترسى به توپيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده‏ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شماشت‏سرش را نگاه نكند، مگر همسرت كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى‏شوند،گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟!

و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ (گلهاىمتحجر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم.

(سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از (ساير) ستمگران دور نيست!

5 - قوم لوط انذارها (و هشدارهاى پى در پى پيامبرشان) را تكذيب كردند.ما بر آنها تندبادى كه ريگ‏ها را به حركت در مى‏آورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم)، جز خاندان لوطرا كه سحرگاهان نجاتشان داديم!

6 - (و به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: «آيا عمل بسيار زشتى را انجاممى‏دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟!

آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى)هستيد»

ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: «اين‏ها را از شهرتان بيرون كنيد كه اين‏هامردمى هستند كه پاكدامنى را مى‏طلبند (و با ما هم صدا نيستند!)

(چون كار به اين‏جا رسيد) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم، جز همسرش كه ازبازماندگان (در شهر) بود.

و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.)پس بنگر كه سرانجام كار مجرمان چه شد!

تفسير و جمع بندى

بلاى شهوت‏پرستى در طول تاريخ

در نخستين آيه، بعد از ذكر نام گروهى از پيامبران الهى و صفات برجسته و والاى آنبزرگواران، مى‏فرمايد: «ولى بعد از آنها، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را ضايعكردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد; فخلفمن بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا» (1)

و بلافاصله بعد از آن - به عنوان يك استثناء - مى‏فرمايد: «مگر آنها كه توبه كردند و ايمانآوردند و عمل صالح انجام دادند، چنين كسانى داخل بهشت مى‏شوند و كمترين ستمى بهآنها نخواهد شد; الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا» (2)

شايان توجه اين كه بعد از مساله ضايع كردن نماز، سخن از پيروى «شهوات‏» و به دنبال آن،گمراهى به ميان آمده است. اين تعبير حساب شده از يك سو اشاره به آن است كه نماز، عاملمهمى براى شكستن «شهوات‏» و خود كامگى‏ها و هواپرستى‏هاست ; همان طور كه در آيه 45سوره عنكبوت آمده: «...ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر» و از سوى ديگر نشان مى‏دهدكه سرانجام «شهوت‏پرستى‏»، گمراهى و ضلالت است، همان گونه كه در آيه 10 سوره روم آمدهاست: «ثم كان عاقبة الذين اسائوا السوء ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزئون; سپسسرانجام كار كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به اين‏جا رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردندو آن را به مسخره گرفتند!»

آرى! آنها گمراه مى‏شوند و به كيفر گمراهى خود ; يعنى، آتش قهر و غضب الهى گرفتارخواهند شد.

روشن است كه «شهوات‏» در اين‏جا مفهوم وسيعى دارد و منحصر به «شهوت‏جنسى‏»نيست،بلكه هر گونه تمايل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مى‏شود. البته كسانى كه توبه كنندو ايمان خود را كه به خاطر گناه ضربه ديده است تجديد نموده و به سراغ اعمال صالح بروند،اهل بهشت‏خواهند بود و آثار تضييع نماز و پيروى شهوات از وجودشان برچيده خواهد شد.

در دومين آيه، ضمن بيان مقابله آشكار ميان «بازگشت‏به سوى خدا» و «پيروى از شهوات‏»، واشاره به اين كه اين دو موضوع در دو جهت مخالف، حركت مى‏كنند، مى‏فرمايد:«خدامى‏خواهد توبه شما را بپذيرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاك سازد ; اما آنها كه پيروشهواتند، مى‏خواهند شما به كلى (از راه حق) منحرف شود ; و الله يريد ان يتوب عليكم ويريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما» (3)

آرى! آنها كه غرق گناه و شهوتند، مى‏خواهند ديگران را نيز هم‏رنگ خود سازند و از سر تا پاآلوده گناه كنند ; در حالى كه خداوند مى‏خواهد مردم با ترك شهوات به سوى او بازگردند وغرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرين سعادت و خوشبختى شوند.

به گفته مفسران بزرگ، منظور از «ميل عظيم‏»، هتك حدود الهى و آلوده شدن به انواعگناهان است. بعضى نيز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن - كه در آيات قبل، از آننهى شده است - تفسير كرده‏اند كه در واقع يكى از مصاديق مفهوم بالاست.

لازم به يادآورى است كه پيروى از شهوات در اين آيه، ممكن است داراى همان مفهوم عامباشد و نيز ممكن است اشاره به «شهوت جنسى‏» باشد ; زيرا اين آيه بعد از آياتى قرار گرفتهكه حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و كنيزان (آلوده به اعمال منافى عفت) را بيانكرده است. به هر حال اين آيه، گواه روشنى است‏به اين كه راه «شهوت‏پرستى‏» از راه«خداپرستى‏» جدا بوده و اين دو در مقابل هم قرار دارند.

آيات سوم، چهارم، پنجم و ششم، از آيات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و«شهوت‏پرستى‏» آنهاست ; شهوتى آميخته با انحرافات جنسى كه در تمام تاريخ آمده است. هربخش از اين آيات، نكته خاصى را تعقيب مى‏كند كه ما به طور اجمال به آنها اشاره مى‏كنيم:

سومين آيه، گفتار حضرت لوط(ع) را بيان مى‏كند كه قوم خود را مورد سرزنش شديد قرارداد: «لوط را فرستاديم، در آن هنگام كه به قوم خود گفت: شما كار بسيار شنيعى انجاممى‏دهيد كه هيچ كس از جهانيان، قبل از شما آن را انجام نداده است ; و لوطا اذ قال لقومهانكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين‏» (4)

«فاحشه‏» واژه‏ايست كه به هر كار بسيار زشت اطلاق مى‏شود، هر چند در تعبيرات متعارفبيشتر به «فحشاء جنسى‏» اطلاق مى‏گردد. تعبير آيه فوق، نشان مى‏دهد كه در جامعه بشرى«هم جنس گرايى‏» از قوم لوط(ع) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت.

در ادامه آمده است: «آيا شما به سراغ مردان مى‏رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى‏كنيدو در مجلس خود، اعمال زشت (ديگر نيز) انجام مى‏دهيد؟! ; ائنكم لتاتون الرجال و تقطعونالسبيل و تاتون فى ناديكم المنكر...» (5)

در اين تعبير يكى از علت‏هاى مهم تحريم «هم جنس گرايى‏» را قطع نسل بشر مى‏داند; زيراهنگامى كه اين عمل زشت اخلاقى به شكل فراگير درآيد، خطر انقطاع نسل بشر، جامعهبشرى را تهديد مى‏كند.

بعضى از مفسران، جمله «و تقطعون السبيل‏» آيه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوطدانسته‏اند و بعضى اشاره به مزاحمت‏هاى جنسى مى‏دانند كه به عمد براى راهگذران بهوجود مى‏آوردند!

«نادى‏» از ماده «ندا» به معنى مجلس عمومى يا مجلس تفريح است ; زيرا در آن‏جا افراديكديگر را «ندا» مى‏كنند.

گرچه قرآن كريم، در اين‏جا شرح نداده كه آنها در جلسات تفريحى خود، چه منكرات ديگرىرا انجام مى‏دادند، ولى پيداست كه اعمالى متناسب با همان عمل شنيعشان بوده است. درروايات آمده است، آنها در حضور جمع بدن‏هاى خود را برهنه مى‏كردند، فحش‏هاى ركيكمى‏دادند و كلمات زشت و بسيار زننده رد و بدل مى‏نمودند و حركات ناشايست ديگرىداشتند كه قلم از ذكر آنها شرم دارد.

آنها چنان، غرق در شهوت بودند كه خدا و همه ارزش‏هاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخرهمى‏گرفتند ; به همين دليل، هنگامى كه پيامبرشان حضرت لوط(ع) از روى تعجب و انكارسؤالى از عمل شنيعشان نمود، «پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى‏گويى،عذاب الهى را براى ما بياور! ;...فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت منالصادقين. (6)

و به اين ترتيب عذاب الهى را نيز به سخريه گرفتند.

در چهارمين بخش از اين آيات به گوشه ديگرى از داستان قوم لوط اشاره مى‏كند:«وآن زمانىاست كه فرشتگان الهى(كه مامور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زيبايى)به‏سراغحضرت لوط عليه السلام آمدند و او(كه آنها را نمى‏شناخت)از مشاهده آنان سخت ناراحت‏شدوقلبش پريشان گشت و(پيش خود گفت:)امروز روز سختى است،زيرا ممكن است،اينقوم‏زشت‏سيرت،حرمت ميهمان‏هاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!، ولماجاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب » (7)

(و در اين هنگام،اشرار قوم با خبر شدند«و به سرعت‏به سراغ او آمدند(و قصد سويى‏نسبت‏بهميهمان او داشتند)و پيش از آن نيز اعمال بدى انجام مى‏دادند(و اين كار،يعنى،تجاوز بهميهمانان از آنها بعيد نبود!، و جاءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون‏السيئات... » (8)

«حضرت لوط عليه السلام(بسيار ناراحت‏شد و با ايثار و فداكارى عجيب و يا به خاطراتمام‏حجت)به آنها گفت:اين دختران منند كه براى شما پاكيزه‏ترند(بياييد با آنها ازدواجكنيد و ازاعمال شنيع خود دست‏برداريد.از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم رسوا نسازيد،آيا يك‏انسان رشيد(و عاقل و با غيرت)در ميان شما نيست؟، قال يا قوم هؤلاء بناتى هناطهرلكم فاتقوا الله و لا تخزون فى ضيفى ا ليس منكم رجل رشيد » (9)

ولى آن قوم كثيف و زشت‏سيرت،نه تنها در برابر اين همه بزرگوارى حضرت‏لوط عليه السلامحياء نكردند،بلكه بى‏شرمانه پاسخ گفتند:«تو خود مى‏دانى،ما را به دختران توحقى نيست(وبه جنس زن علاقه‏اى نداريم!)تو به خوبى مى‏دانى كه ما چه چيز مى‏خواهيم!، قالوا لقدعلمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم و ما نريد » (10)

هنگامى كه قوم لوط،وقاحت را به آخرين درجه رساندند،حضرت لوط عليه السلام فريادزد وگفت:«اى كاش!قوت و قدرتى داشتم(تا شما خيره‏سران را مجازات مى‏كردم)و اى‏كاش!تكيه‏گاه محكمى از قوم و عشيره و پيروان نيرومندى در اختيار من بود(تا به كمك آنهاشمامنحرفان را سخت كيفر مى‏دادم، قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد » (11)

همان گونه كه در ادامه اين آيات آمده است‏حضرت لوط عليه السلام متوجه شد كهآنهافرستادگان پروردگارند،هيچ كس نمى‏تواند كمترين آسيبى به آنها برساند.فرشتگانبه‏حضرت لوط عليه السلام خبر دادند كه فردا صبح عذاب هولناكى به سراغ اين قوم مى‏آيدوشهرهاى آنها به كلى زير و رو مى‏شود و بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر آنها فرومى‏ريزد،بهحضرت لوط عليه السلام دستور دادند كه شبانه به اتفاق خانواده‏اش-به استثناى‏همسرش كهاز تقوا بى‏بهره بود-آن شهرها را ترك كنند كه صبحگاهان عذاب الهى فرامى‏رسد.

در پنجمين بخش از آيات،ضمن اشاره به مجازات شديد اين قوم ننگينشت‏سيرت‏مى‏فرمايد:«قوم لوط،انذارها و هشدارهاى مكرر(پيامبرشان)را تكذيب كردند.ما برآنها تندبادى كه ريگ‏ها را به حركت در مى‏آورد،فرستاديم(و همه را زير آن مدفون ساختيم)،جزخاندان لوط كه آنها را سحرگاهان نجات داديم،(به استثناى همسرش كه مشمولمجازات‏قوم گنه‏كار شد)، كذبت قوم لوط بالنذر×انا ارسلنا عليهم حاصبا الا آل لوطنجيناهم‏بسحر » (12) ).

البته اين بخشى از مجازات دردناك آنها بود،زيرا در قرآن آمده است كه:«نخست‏زلزله‏اى-بهامر ما-آمد و سرزمين آنها را زير و رو كرد،آن چنان كه قسمت‏هاى بالا در پايين‏و قسمت‏هاىپايين در بالا قرار گرفت، فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها... (13) )»

«و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستاديم، ...و امطرنا عاليها حجارة من سجيل منضود » (14)

اين باران سنگ،ممكن است‏بخشى از سنگ‏هاى سرگردان آسمانى بوده كه به‏فرمان پروردگارالهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ويرانه‏ها و اجساد بى‏جان آنان باريده است.

احتمال ديگر اين است كه‏«حاصب‏»به معناى‏«طوفان شن‏»باشد.اين طوفان گاهى‏تپه‏هايى رااز يك گوشه بيابان برداشته و به آسمان مى‏برد،سپس در نقطه‏اى ديگر،مانندبارانى فرومى‏ريزاند،به طورى كه گاهى قافله‏ها،زير انبوهى از شن و ماسه مدفون‏مى‏گشت!

حال اين نكته قابل تامل است كه هر چند،گاهى طوفان‏هاى شن يا باران‏هاى سنگ‏در جهانطبيعت روى مى‏دهد،ولى خداوند متعال فرمان داده بود كه اين حوادث درآن ساعتمخصوص و معين-كه فرشتگان حضرت لوط عليه السلام را خبر داده بودند-واقع‏گردد.

احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه ممكن است،نخست زلزله‏اى سهمگين،شهرهاى‏آنها را زيرو رو كرده و سپس بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر سرشان فرو ريخته و آنگاه‏طوفانى از شن،آثارآنها را محو و نابود كرده باشد كه اين عذاب‏هاى سه گانه،بيانگرشدت خشم الهى،نسبت‏به اينقوم رو سياه است.

در ششمين و آخرين بخش از آيات،ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراى‏قوم لوط-ازآغاز تا پايان-مى‏فرمايد:«به خاطر آوريد«لوط‏»را،هنگامى كه به قوم خودگفت:آيا عمل شنيعىانجام مى‏دهيد كه هيچ كس از جهانيان پيش از شما آن را انجام نداده‏بود؟!، و لوطا اذ قاللقومه ا تاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين » (15)

آرى!شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد،نه زنان،شما جمعيت‏تجاوزكارى هستيد،زيرا قوانين و سنت‏هاى الهى را رها كرده و راه انحراف را پيش‏گرفته‏ايد،راهى كه سبب نابودىنسل و شيوع انواع بيمارى‏هاى و مفاسد ديگر اجتماعى‏مى‏شود.

گر چه بيمارى وحشتناك‏«ايدز»يكى از هولناكترين بيمارى‏هاى عصر ما شناخته‏شده،ولىبعيد نيست كه اين بيمارى در آن زمان نيز وجود داشته و گروهى از قوم لوط به‏آن گرفتارشده بودند.به همين علت‏خداوند حكيم و رحيم،اجساد آنها را زير خروارها سنگ و شن دفنكرد تا اين امر،هم درس عبرتى براى ديگران بوده و هم مايه نعمتى كه‏همان جلوگيرى ازانتشار و سرايت اين بيمارى به ديگران بوده است.

به هر حال،آن قوم آلوده،به قدرى بى‏شرم بودند كه نه تنها به سخن حضرت‏لوط عليه السلامگوش ندادند،بلكه خواستار اخراج او و خاندانش-به جرم پاكى از آلودگى‏هاى‏شايع درميانشان-از آبادى‏ها شدند.قرآن كريم در ادامه اين آيات به آن اشاره دارد: وما كان جوابقومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناث يتطهرون ». (16)

خداوند در ادامه اين آيات مى‏فرمايد:

«ما لوط و خاندانش را-به جز همسرش كه از بازماندگان(در شهر)بود،نجات بخشيديم،سپس بارانى(از سنگ)بر آنها فرو فرستاديم(و همه را نابود كرديم و مدفون ساختيم).اكنون‏بنگر،سرانجام كار مجرمان چگونه بود، فانجيناه و اهله الا امراته كانت منالغابرين-وامطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين » (17)

آرى!آنها چنان آلوده بودند كه بى‏گناهى و پاكدامنى را گناه مى‏دانستند!و پاكان رابه جرمپاكى محكوم به تبعيد و راندن از خانه و زندگيشان مى‏كردند.هر چند قبل ازانجام اين كار،بهغضب الهى گرفتار و نابود شدند.

بخش مهمى از اين آيات،ضمن بيان عواقب هوسبازى و هوا پرستى و شهوترانى-به‏مفهوم عامو خاصش-،اين عمل ناشايسته و پست اخلاقى را كه سرچشمه گناهان واثرات مخرباجتماعى بى‏شمارى است،سخت نكوهش مى‏نمايد.

شهوت پرستى در روايات اسلامى

اين مساله در منابع روايى اسلام،مورد توجه فراوان قرار گرفته است كه بيشتر آنهابيانگرهشدار،درباره پيامدهاى خطرناك آن است.اين احاديث تكان دهنده،هرخواننده‏اى را تحتتاثير عميق قرار داده و روشن مى‏سازد كه آلودگى به‏«شهوت‏»-خواه‏به مفهوم عام و خواه بهمفهوم خاص آن-از موانع اصلى سعادت و كمال انسان‏ها و از اسباب مهم گسترش گناه وجنايت در جامعه بشرى است كه در ذيل،به بعضى از آن‏احاديث اشاره مى‏شود:

1-پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏فرمايند:«ما تحت ظل السماء من اله يعيد من دون اللهاعظم‏عند الله من هوى متبع،در زير آسمان معبودى جز خدا پرستيده نشده است كه درپيشگاه‏خدا،بدتر از هوا و هوسى باشد كه انسان را به دنبال خود مى‏كشاند.» (18)

به اين ترتيب،روشن مى‏شود كه‏«شهوت‏»و هواى نفس از خطرناكترين عوامل‏انحراف انسان بهسوى زشتى‏هاست.

2-امام امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام مى‏فرمايند:«الشهوات سموم قاتلات،شهوت‏ها،زهرهاى كشنده است‏» (19) (كه شخصيت و ايمان و مروت و اعتبار انسان رانابودمى‏سازد).

3-در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار عليه السلام آمده است:«الشهوات مصائدالشيطان،شهوات دام‏هاى شيطان است.» (20) (كه انسان‏ها را به وسيله آن در هر سن و سال‏و در هر زمانو مكان صيد مى‏كند.)

4-همان حضرت عليه السلام در جاى ديگر مى‏فرمايند:«امنع نفسك من الشهوات تسلم‏منالآفات،اگر مى‏خواهيد از آفات در امان باشيد،خويشتن را از تسليم شدن در برابرشهوات‏بازداريد.» (21)

5-در حديث ديگرى نيز از همان پيشواى پرهيزكاران جهان آمده است:«ترك‏الشهوات افضلعبادة و اجمل عادة،ترك شهوت‏ها،برترين عبادت و زيباترين عادت‏است.» (22)

6-امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:«من ملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب واذااشتهى،حرم الله جسده على النار،كسى كه به هنگام غضب و تمايل و ترس و شهوت،ملكنفس خويش باشد،خداوند جسد او را بر آتش دوزخ حرام مى‏كند.» (23)

7-امير مؤمنان على عليه السلام در حديث ديگرى مى‏فرمايند:«ضادوا الشهوة مضادة‏الضدضده و حاربوها محاربة العدو العدو،با خواهش‏هاى نفسانى در تضاد باشيد،همچون تضاد دوضد با يكديگر و با آن به پيكار برخيزيد(مانند)پيكار دشمن با دشمن.» (24)

اين سخن با صراحت،اين حقيقت را بازگو مى‏كند كه‏«شهوت پرستى‏»درست مقابل‏«سعادت‏»وخوشبختى انسان قرار گرفته است.

پيامدهاى شهوت‏پرستى در كلام امير مؤمنان على عليه السلام

درباره پيامدهاى شهوت پرستى و پيروى از هواى نفس،تعبيرات دقيق،حساب شده‏و تكاندهنده‏اى در احاديث اسلامى ديده مى‏شود كه در اين بحث تنها به كلام پيشواى‏متقيانحضرت على عليه السلام اشاره مى‏شود:

1-امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«اهجروا الشهوات فانها تقودكم الىركوب‏الذنوب و التهجم على السيئات،از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكابانواع‏گناهان و هجوم بر معاصى مى‏كشاند.» (25)

2-اين مساله گاهى به قدرى شديد مى‏شود كه به كلى دين انسان را بر باد مى‏دهد،چنان كهدر حديث ديگرى مى‏فرمايند:«طاعة الشهوة تفسد الدين،فرمانبردارى ازشهوات نفسانى،دينانسان را فاسد مى‏كند.» (26)

3-آن حضرت در تعبير ديگرى مى‏فرمايند:«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل انسانرا فاسد مى‏كند.» (27)

4-در جاى ديگر مى‏فرمايند:«الجاهل عبد شهوته،انسان نادان بنده شهوت خويش‏است‏» (28) ،يعنى،انسان جاهل مثل برده خوار و ذليلى است كه در برابر شهوت خويش،هيچ اختيارى ازخود ندارد.

5-در تعبير ديگر مى‏فرمايند:«عبد الشهوة اسير لا ينفك اسره،برده شهوت چنان اسير استكه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد.» (29)

6-آن حضرت عليه السلام در اين كه سرانجام‏«شهوت پرستى‏»،رسوايى است،مى‏فرمايند:«حلاوة الشهوة ينغصها عار الفضيحة،شيرينى شهوت را ننگ رسوايى از ميان‏مى‏برد.» (30)

7-در تعبير ديگرى،شهوت پرستى را كليد انواع شرها مى‏دانند:«سبب الشر غلبة‏الشهوة (31) سبب شر،غلبه شهوت است.»

با توجه به اين كه‏«الشر»با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده است،معناى‏عموم رامى‏رساند كه اين امر بيانگر آن است كه‏«شهوت پرستى‏»،سرچشمه تمام شرهاوبدبختى‏هاست.

8-در جاى ديگر ضمن اشاره به اين نكته كه غلبه هوا و هوس،سبب بسته شدن‏راه‏هاىسعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مى‏دارد،مى‏فرمايند:«كيف يستطيع‏الهدى منيغلبها الهوى،چگونه مى‏تواند انسان به هدايت‏برسد،در حالى كه هواى نفس براو غالبگرديده است.» (32)

9-آن حضرت در سخن ديگرى،غلبه شهوات را باعث تضعيف شخصيت انسان‏مى‏دانند:«منزادت شهوته قلت مروته،كسى كه شهوات او فزونى يابد،شخصيت انسانى‏او كم مى‏شود.» (33)

10-در بيان ديگرى به اين حقيقت اشاره مى‏كند كه راه بهشت،راه‏«شهوت پرستان‏»

نيست:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،كسى كه مشتاق بهشت‏باشد بايدشهوتپرستى را فراموش كند» (34)

11-در جاى ديگر اين نكته را گوشزد مى‏كند كه حكمت و آگاهى با شهوت پرستى‏سازگارنيست:«لا تسكن الحكمة قلبا مع شهوة،حكمت و دانش در قلبى كه جاى‏شهوت پرستى است،ساكن نمى‏شود.» (35)

آثار زيانبار شهوت پرستى

از بحث‏هاى قبل روشن شد كه‏«شهوت‏»داراى مفهوم عام و وسيعى بوده و شامل‏هر گونهدوست داشتن،تمايل و رغبت‏به درك لذت و خواهش نفس مى‏شود.بدون اين‏كه اختصاص بهشهوت جنسى داشته باشد،گرچه گاهى در خصوص شهوت جنسى نيز به‏كار رفته است.

در قرآن مجيد نيز اين مفهوم در يازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنهادر دومورد در معنى خاص آن به كار رفته است.در روايات اسلامى و كلمات علماى‏اخلاق نيز اغلبدر مفهوم عام به كار رفته كه در مقابل آن واژه‏«عفت‏»به معنى خويشتن‏دارى و چشم پوشى ازلذايذ گناه آلوده مادى به كار مى‏رود.

اين مفهوم بيشتر در موارد منفى به كار مى‏رود،اما گاهى در موارد مثبت نيز به كاررفته است،مانند،آن جايى كه خداوند خطاب به بهشتيان مى‏فرمايد:«... و لكم فيها ماتشتهى انفسكم ...،هر چه را دوست‏بداريد و به آن تمايل داشته باشيد،در بهشت‏براى شمافراهم است‏» (36) يا آنجايى كه مى‏فرمايند:«... فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ...،دربهشت آنچه دل‏هامى‏خواهد و چشم از آن لذت مى‏برد،موجود است.» (37)

به هر حال اين واژه،بيشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى كه هوا و هوس افراطى‏بر انسانچيره گشته و تمايلات ويرانگر و گناه آلود بر تمام وجودش مستولى گردد به‏كار مى‏رود.

اين واژه و مشتقات آن،در قرآن مجيد،سيزده مورد به كار رفته كه شش مورد آن‏داراى مفهوممثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است.

به هر حال‏«شهوت‏»به هر معنى كه باشد،هرگاه مفهوم خاص آن كه همان‏خواست‏هاى افراطىو شهوانى است مورد نظر باشد،آثار زيانبارى به دنبال خواهدداشت كه به وضوح قابلمشاهده است كه ضمن توجه به رواياتى كه در فصل قبل‏آورديم،بايد اذعان داشت كه سر تا سرتاريخ نيز مملو از پيامدهاى نامطلوب‏شهوت پرستى‏هاست كه به طور خلاصه مى‏توان بهعناوين زير،اشاره كرد:

1-آلودگى به گناه

شهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مى‏كشاند و در واقع يكى ازسرچشمه‏هاى اصلىگناه و معصيت و نافرمانى خدا محسوب مى‏گردد،زيرا چشم وگوش انسان را بسته و بهمصداق حديث نبوى‏«حبك للشى‏ء يعمى و يصم (38) »آدمى راكور و كر كرده و قدرت دركواقعيت‏ها را از او مى‏گيرد و در چنين حال،زشتى‏ها درنظر او زيبا و زيبايى‏ها در نظر او زشتو بى‏رنگ مى‏شود.

به همين دليل،در روايات سابق(روايت هشتم)خوانديم كه امير مؤمنان عليه السلامدرباره‏پيروى از شهوات هشدار داده و مى‏فرمايد:«از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما رابه‏ارتكاب انواع گناهان مى‏كشاند.»

در حديث دهم،از همان حضرت نيز به اين نكته اشاره شد كه:«هواپرستى عقل‏انسان را فاسدمى‏كند»و در حديث نهم نيز فرمودند(اگر شهوت پرستى تشديد شود):«دين‏انسان را بر بادمى‏دهد و حتى انسان را به بت پرستى مى‏كشاند.»در اين رابطه مفسران وارباب حديث،درذيل آيات 16 و 17 سوره حشر،داستانى درباره عابدى از قوم‏بنى اسرائيل بهنام‏«برصيصا»آورده‏اند كه شاهد زنده‏اى براى اين مدعاست،داستان‏گر چه معروف است،اماتكرارش خالى از صواب نيست:

...مرد عابد بنى اسرائيلى به خاطر سال‏ها عبادتش،به آن حد از مقام قرب الهى‏رسيده بود كهبيماران با دعاى او سلامت‏خود را باز مى‏يافتند و به اصطلاح مستجاب‏الدعوة شده بود.

روزى،زن جوان زيبايى را كه بيمار بود،نزد او آوردند و به اميد شفاء در عبادتگاه‏او گذاردند ورفتند.

شيطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زينت داد كه‏عناناختيار را از كف او ربود،آن چنان كه گويا عابد كر و كور گشته و همه چيز را به‏دست فراموشىسپرده است.ديرى نپاييد كه آن عابد دامان‏«عفت‏»خويش را به گناه‏بيالود.پس ارتكاب گناه بهخاطر اين كه احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوايى او گردد،باز شيطان و هواىنفس به او پيشنهاد كرد كه زن را به قتل رسانده و درگوشه‏اى از آن بيابان وسيع دفن كند.

هنگامى كه برادران دختر،به سراغ خواهر بيمار خويش آمدند و عابد اظهاربى‏اطلاعى كرد،آنان نسبت‏به عابد مشكوك گشته و به جستجو برخاستند و پس ازمدتى،سرانجام جسدخونين خواهر خويش را در گوشه بيابان از زير خاك بيرون‏كشيدند.

اين خبر در شهر پيچيد و به گوش امير رسيد.او با گروه زيادى از مردم به سوى‏عبادتگاه آنعابد حركت كرد تا علت اين قتل را بيابد.هنگامى كه جنايات آن عابدروشن شد،او را ازعبادتگاهش فرو كشيدند تا بر دار بياويزند.

در ادامه اين حكايت آمده است:هنگامى كه عابد در كنار چوبه دار قرار گرفت،شيطان درنظرش مجسم شد و گفت:من بودم كه با وسوسه‏هاى خويش تو را به اين روزانداختم،حالاگر آنچه را كه من مى‏گويم،اطاعت كنى،تو را نجات خواهم داد.

عابد گفت:چه كنم؟

شيطان گفت:تنها يك سجده براى من كافى است.

عابد گفت:مى‏بينى كه طناب دار را بر گردن من افكنده‏اند و من در اين حال توانايى‏سجده برتو را ندارم.

شيطان گفت:اشاره‏اى هم كفايت مى‏كند.

عابد بيچاره نادان،پس از اين كه با اشاره،سجده‏اى بر شيطان كرد،طناب دار گلويش‏را فشردو او در دم جان سپرد.

آرى!شهوت پرستى باعث‏شد تا آن عابد،ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل نفس‏انجام دهد وبعد دروغ بگويد و سرانجام مشرك گردد و بدين ترتيب محصول سال‏هاعبادت او بر باد رفته ونزد خاص و عام رسوا شود.

همه رنج جهان از شهوت آيدكه آدم زان برون از جنت آيد (39)

2-فساد عقل

شهوت پرستى،پرده‏هاى ضخيمى بر عقل و فكر انسان مى‏اندازد،حق را در نظر اوباطل وباطل را در نظر او،حق جلوه مى‏دهد.در روايات گذشته نيز بيان داشتيم كه:

«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل را فاسد مى‏كند.» (40) به همين دليل بسيارىازشهوت پرستان به هنگام غلبه شهوت،كارهايى انجام مى‏دهند كه بعد از فرو نشستنآتش‏شهوت،از آن عمل خويش سخت پشيمان شده و گاه تعجب مى‏كنند كه چگونهست‏به‏انجام آن كار احمقانه و غلط زده‏اند.

در حديث ديگرى امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«اذا ابصرت العين الشهوةعمى‏القلب عن العاقبة،هنگامى كه چشم،مظاهر شهوت را ببيند،عقل از مشاهده عاقبتكارباز مى‏ماند» (41)

3-تضعيف شخصيت اجتماعى انسان

شهوت پرستى،شخصيت و احترام اجتماعى انسان را در هم مى‏شكند و او را به ذلت‏مى‏كشاند،زيرا براى كاميابى‏هاى شهوانى بايد تمام قيد و بندهاى اجتماعى را شكست وتن به هر پستىداد.بديهى است كه انسان با شخصيت،در كشاكش شهوات،بر سردو راهى قرار مى‏گيرد كه يابايد به خواست‏هاى شهوانى دل خويش برسد،يا شخصيت واحترام اجتماعى خود را حفظنمايد كه اغلب جمع ميان اين دو غير ممكن است!

در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده است:«زيادة الشهوة تزرى بالمروة،افزون‏شدن شهوت،شخصيت انسان را لكه دار مى‏كند.» (42)

4-اسارت نفس

اسارت و بندگى در برابر خواست‏هاى نفسانى،يكى ديگر از پيامدهاى شهوت پرستى است،زيرا انسان شهوت پرست چنان اسير شهوات خود مى‏شود كه‏بازگشت و دورى جستن از آنها،برايش مشكل و گاهى نيز غير ممكن مى‏گردد.

نمونه بارز آن،زندگى خفت‏بار معتادان به مواد مخدر است كه در ظاهر آزادند،ولى از هراسيرى،اسيرترند.زنجير اعتياد ناشى از شهوت پرستى نيز آن چنان دست وپاى انسان رامى‏بندد كه گويا هر گونه حركت و تلاش براى دورى جستن از خواست‏هاى‏رذيله،بسيارمشكل مى‏گردد،مخصوصا اگر هوا پرستى،به سر حد عشق‏هاى جنون آميزجنسى برسد كهدر اين حال اسارت انسان به اوج خود مى‏رسد.

حضرت امير مؤمنان على عليه السلام در اين رابطه مى‏فرمايند:«عبد الشهوة اسير لاينفك‏اسره،بنده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد.» (43)

آن حضرت در تعبير ديگرى نيز مى‏فرمايند:«و كم من عقل اسير تحت هوى امير،چه بسيارعقلها و خردها كه شهوات بر آن حكومت مى‏كند.» (44)

باز در حديث ديگرى مى‏فرمايند:«الشهوات تسترق الجهول،شهوت‏ها،افراد نادان‏را برده خودمى‏سازند.» (45)

5-رسوايى و بى‏آبرويى

رسوايى،يكى ديگر از پيامدهاى شهوت پرستى است.تاريخ بشر مملو از شرح‏زندگى كسانىاست كه در جامعه داراى مقام و موقعيت ممتاز بودند،ولى هنگامى كه‏اسير«شهوت‏»و هواىنفس شدند،كارشان به رسوايى كشيد.

در اشعار شعرا نيز رابطه‏«عشق‏»و«رسوايى‏»يك رابطه معروف و مشهور است. (46)

(رسواى عالمى شدم از فرط عاشقى)

در داستان يوسف و همسر عزيز مصر نشان مى‏دهد كه چگونه همسر عزيز مصر با وجوداحترام فراوان-به علت هواپرستى-رسواى خاص و عام شديوسف به صبر خويش پيمبر شدرسوا شتاب كرد زليخا را (47)

و به گفته شاعر عرب:

ان الهواى هو الهوان قلب اسمهفاذا هويت فقد لقيت هوانا (48)

هوا پرستى همان پستى است كه نام آن تغيير يافته،به همين دليل هر هوا پرستىپست‏مى‏شود.

عوامل و اسباب شهوت پرستى

بارها در مباحث مشابه گفته‏ايم كه براى درمان مفاسد اخلاقى،بايد نخست علل وريشه‏ها واسباب آن را بيابيم.بزرگان علم اخلاق نيز،در مباحث اين علم،به بحث ازانگيزه‏ها،اهميت فوقالعاده‏اى داده‏اند،به همين دليل لازم است‏بحث دقيقى در موردعوامل شهوت پرستى داشتهباشيم.

اميال و خواسته‏هاى درونى كه از آن به شهوات تعبير مى‏شود،-مخصوصا شهوت‏جنسى-يكامر طبيعى و خدادادى بوده و از عوامل حركت انسان،براى پيشرفت‏زندگى بشمار مى‏آيد.بههمين دليل،گر چه نمى‏توان آنها را از ميان برد،اما هرگز نبايدبراى سركوبى آنها نيز تلاشكرد،زيرا اگر اين شهوات در حد اعتدال باشند،نه تنهامشكلى ايجاد نمى‏كنند،بلكه يكى ازاسرار تكامل و تقدم انسان نيز محسوب مى‏گردند.

آنچه كه به صورت مفسده اخلاقى ظاهر مى‏شود،همان طغيان شهوات و خارج شدن‏آنها ازكنترل نيروى عقل و خرد است.

حال بايد ملاحظه كرد كه چه عواملى سبب خارج شدن اميال و خواست‏هاى درونى‏از تحتكنترل عقل گشته و به صورت نيرويى ويرانگر در مى‏آيد.به يقين،امور زير تاثيرزيادى در اينمساله دارد:

1-ضعف ايمان

ضعف ايمان،علت اصلى ناديده گرفتن فرمان‏هاى الهى است.اگر انسان،خدا راحاضر و ناظربداند و دادگاه بزرگ الهى را در قيامت‏با چشمان قلب خويش مجسم‏نمايد،هرگز حدود الهىرا نمى‏شكند و از مرزها تجاوز نكرده و آلوده شهوات و مفاسداخلاقى نمى‏گردد.

اين همان برهان الهى است كه در بدترين شرايط زندگى حضرت يوسف عليه السلامبه‏سراغش آمد و او را از آلودگى به فحشاء-كه تمام زمينه‏هاى ارتكاب،موجود وموانعش مفقودبود-حفظ كرد.

اگر ايمان ضعيف گشته و توجه به مبدا و معاد كم گردد،زمينه طغيان شهوات كاملافراهممى‏شود كه انسان در چنين شرايطى مثل حيوان درنده‏اى كه از قفس خارج شده‏باشد و هيچگونه مانعى در برابر خود نبيند،به همه جا حمله مى‏كند و اگر كسى دربرابرش ظاهر شود،مى‏درد.

در اين رابطه در حديث علوى آمده است:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،كسى كهمشتاق به بهشت(و معتقد به آن)باشد،شهوات سركش را به فراموشى مى‏سپارد.» (49)

گاهى نيز انسان براى بهره‏گيرى از شهوات بدون قيد و شرط،سد ايمان را در هم‏مى‏شكند تادر شهوت پرستى آزاد باشد،قرآن مجيد مى‏فرمايد:« بل يريد الانسان‏ليفجر امامه-يسئل ايانيوم القيامة (50) ،...بلكه انسان مى‏خواهد(آزاد باشد و بدون ترس ازدادگاه قيامت)در تمام عمر،گناه كند،(از اين رو)مى‏پرسد:قيامت كى خواهد بود؟(سؤالى كه‏نشانه انكار يا ترديد است).»

2-بى اعتنايى به حيثيت اجتماعى و شخصيت انسانى

بى‏اعتنايى به آبرو و حيثيت اجتماعى و ضعف شخصيت انسانى،اغلب سبب آلودگى‏به انواعشهوات مى‏شود،در حالى كه آبرو و شخصيت انسانى و توجه به حيثيت‏اجتماعى،انسان را-هرچند كه ايمان به خدا نيز نداشته باشد-در برابر طغيان شهوات، كنترل مى‏كند.

به همين دليل،در جوامع غير دينى،افراد آبرومند و با شخصيت،كمتر تسليم طغيان‏شهواتگشته و به‏«شكم پرستى‏»و شهوات بى قيد و شرط جنسى روى مى‏آورند،زيراآبرو و حيثيتاجتماعى و شخصيت انسانى آنها،سدى است در برابر طغيان شهوات.

بنابراين هميشه تنها افراد رذل و بى‏شخصيت،در چنگال اين امور گرفتار مى‏گردند.

3-غفلت و بى‏خبرى

غفلت و بى‏خبرى از پيامدهاى شهوت پرستى،عامل ديگر آلودگى به اين رذيله‏اخلاقى است،زيرا بيشتر رذايل اخلاقى،آثار سوء جسمانى و بهداشتى دارد،مثلا،شكم پرستى،انسان را بهانواع بيمارى‏ها مبتلا مى‏سازد و يا افراط در شهوت جنسى،نيروو توان انسان را كاهش داده،اعصاب را در هم مى‏كوبد و عمر را كوتاه نموده و در نهايت‏سلامت جسمى و روحى انسان رامختل مى‏سازد.

به همين دليل،در جوامع غير مذهبى،افراد زيادى مقيد به رعايت اعتدال در خوردن‏و مسايلجنسى هستند،زيرا توصيه پزشكان را در اين زمينه پذيرفته و نتايج آن را درك‏كرده‏اند.

مشكلات اجتماعى ناشى از شهوت پرستى نيز قابل انكار نيست.به يقين‏«شكمپرستى‏»گروهى از مردم سبب گرسنگى گروه‏هاى ديگرى خواهد شد.

بى‏بند و بارى در مسائل جنسى نيز سبب ناامنى زن و فرزند اين افراد مى‏شود و چه بساكه‏آلودگى به عمق خانه آنها نيز نفوذ كند.

بنابراين هر كس كه به اين امور توجه كند،به يقين در كنترل شهوات خويش‏مى‏كوشد.

4-معاشرت‏هاى نامناسب و محيطهاى آلوده

معاشرت‏هاى نامناسب،دوستان ناباب،محيطهاى آلوده و فساد وسائل ارتباطجمعى يكى ازعوامل ديگر آلودگى به شهوت پرستى است.اغلب انسان‏هاى ناباب،دوستان خود را به گناهسوق داده و آنها را غرق گناه مى‏سازند و راه‏هاى مختلف ارتكاب گناه را به آنها مى‏آموزند،بهگونه‏اى كه مى‏توان گفت:رايج‏ترين اسباب آلودگى‏به شهوت پرستى،معاشرت با انسان‏هاىگناهكار و آلوده است.

بد آموزى ناشى از وسائل ارتباط جمعى و محيطهاى آلوده نيز از عوامل مهم اين‏آلودگى است.در اين زمينه در بحث‏هاى مربوط به امور«زمينه ساز مفاسد اخلاقى‏»درجلد اول به قدر كافىصحبت كرديم و به طور مشروح بيان داشتيم كه معاشرتهاى آلوده،نه تنها انسان را آلوده گناهو مفاسد اخلاقى مى‏كند،بلكه تا سر حد كفر نيز پيش مى‏برد.

قرآن مجيد نيز درباره بعضى از دوزخيان مى‏گويد:« و يوم يعض الظالم على يديه يقول‏ياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا-يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا-لقد اضلنى عن‏الذكربعد اذ جائنى و كان الشيطان للانسان خذولا (51) ،و به خاطر بياور روزى كه ظالمدست‏خويش را از شدت حسرت به دندان مى‏گزد و مى‏گويد:اى كاش!با رسول خدا صلى اللهعليه و آله راهى‏برگزيده بودم.اى واى بر من!كاش فلان(شخص گمراه)را دوست‏خود انتخابنكرده بودم!اومرا از ذكر خدا گمراه ساخت،بعد از آن كه(ياد حق)به سراغ من آمده بود وشيطان هميشه‏خوار كننده انسان است.(او را گمراه مى‏سازد،سپس در بيراهه رهايشمى‏كند.)»

محيطهاى آلوده،پدران و مادران فاسد و منحرف،از ديگر عوامل مؤثر آلودگى به‏شهوتپرستى است كه تاثير مخرب آنها قابل انكار نيست.به همين دليل،هنگامى كه‏بيشتر افرادپاك وارد چنين محيطهايى شوند،دل و ايمان خود را از دست داده و آلوده‏شهوات و مفاسداخلاقى مى‏شوند.

چون در جلد اول،در بحث‏«كليات مسايل اخلاقى‏»اين امور را به عنوان زمينه‏سازهاى اخلاقى،به طور مشروح مورد بحث قرار داده‏ايم،در اين جا به همين مقداربسنده مى‏كنيم.

راه‏هاى درمان شهوت پرستى

راه‏هاى درمان مفاسد اخلاقى به صورت اصولى تقريبا همه جا يكى است كه به طور كلى دردو راه علمى و عملى خلاصه مى‏شود.

الف-راه علمى

منظور از راه علمى،اين است كه انسان در آثار و پيامدهاى شهوت پرستى بينديشد وببيندكه چگونه تسليم شدن در برابر شهوات،انسان را به ذلت،بدبختى،اسارت،تضعيف‏شخصيتاجتماعى و دورى از خدا مى‏كشاند كه زندگى خفت‏بار افرادى كه آلوده‏شهوت شده‏اند،بيانگراين واقعيت است.

بنابراين تامل در امور مذكور و انديشه پيرامون شرح حال‏«اولياء الله‏»و پيروان‏راستين آنها كهبر اثر مبارزه با شهوات به مقامات بالا در دنيا و نزد خدا رسيده‏اند،انسان‏را از شهوت پرستىباز خواهد داشت.

علاوه بر اين كه تحكيم پايه‏هاى عقل و ايمان،انسان را قادر به كنترل شهوات‏مى‏كند،در اينرابطه امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«من كمل عقله استهان بالشهوات،كسى كهعقلش كامل شود،شهوت‏ها را كوچك و بى‏ارزش مى‏شمرد.» (52)

در جاى ديگر نيز مى‏فرمايند:«من غلب شهوته ظهر عقله،كسى كه بر شهوات خودغالب شود،عقل و خرد او ظاهر مى‏گردد» (53)

همچنين فرموده‏اند:«كلما قويت الحكمة ضعفت الشهوة،هر قدر حكمت و دانش‏انسانقويت‏شود،شهوات و تمايلات سركش او ضعيف مى‏گردد.» (54)

آن حضرت در پيام پر معناى ديگرى نيز مى‏فرمايند:«اذكر مع كل لذة زوالها و مع‏كل نعمةانتقالها و مع كل بلية كشفها،فان ذلك ابقى للنعمة،و انفى للشهوة،و اذهب‏للبطر،و اقرب الىالفرج و اجدر بكشف الغمة و درك المامول،هرگاه در لذت(حرامى)

باشى،به ياد بياور كه روزى زايل مى‏شود،و اگر در هر نعمتى هستى،به خاطر داشته باشكه‏روزى سلب خواهد شد.در بلاها نيز انتظار بر طرف شدن آن را داشته باش،زيرااين‏يادآوريها،نعمت را پايدارتر مى‏كند و شهوات را دور مى‏سازد و مستى و غرور نعمت رازايل‏مى‏كند و به فرج و گشايش امور نزديكتر و در از ميان رفتن اندوه و رسيدن به مقصود،نزديكتر و شايسته است.» (55)

به اين ترتيب انديشه در پيامدها،اثر عميقى در بازدارندگى از آلودگى به شهوت‏هادارد،تمامتلاش رهبران الهى نيز اين بوده است تا عواقب شوم گرفتارى در چنگال‏شهوات را به انسان‏هاگوشزد نموده و آنها را از كام شهوات نجات دهند.

اين حديث از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله،بيانگر اين معنى است:«خمس ان ادركتموهنفتعوذوابالله منهن:لم تظهر الفاحشة فى قوم قط حتى يعلنوها،الا ظهر فيهم الطاعون والاوجاع‏التى لم تكن فى اسلافهم الذين مضوا و لم ينقصوا المكيال و الميزان الا اخذوابالسنين‏و شدة المؤنة و جور السلطان،و لم يمنعوا الزكاة الا منعوا المطر من السماء،و لولاالبهائم لم يمطروا و لم ينقضوا عهد الله و عهد رسوله الا سلط الله عليهم عدوهم واخذوابعض ما فى ايديهم،و لم يحكموا بغير ما انزل الله الا جعل الله عز و جل باسهم‏بينهم،پنج چيزاست كه اگر با آنها روبرو شديد،از آنها به خدا پناه ببريد،اعمال زشت و آشكاردر هيچ قومىظاهر نمى‏شود،مگر اين كه گرفتار طاعون و بيمارى‏هايى مى‏شوند كه در ميان‏پيشينيان آنهانبوده است و هيچ قومى كم فروشى نمى‏كنند مگر اين كه گرفتار قحطى وسختى زندگى وظلم حاكمان مى‏شوند و هيچ قومى منع زكات نكردند مگر اين كه،از باران‏رحمت الهىمحروم شدند و اگر به خاطر حيوانات نبود،بارانى به آنها نازل نمى‏شد و هيچ‏جمعيتى،پيمانخدا و رسولش را نمى‏شكستند،مگر اين كه خداوند دشمنانشان را بر آنهامسلط كرد وقسمتى از آنچه را كه آنها داشتند،از آنان گرفتند و هيچ گروهى به غير احكام‏الهى حكمنكردند،مگر اين كه خداوند اختلاف در ميان آنها افكند و با هم درگير شدند.» (56)

بى‏شك،تامل و تدبر در اين پيامدها،تاثير مستمر و يا موقت در بازداشتن اعمال غيراخلاقىدارد.

ب-راه عملى

از نظر عملى راه‏هاى مختلفى براى درمان‏«شهوت پرستى‏»وجود دارد از جمله:

1-يكى از بهترين راه‏هاى عملى براى نجات از گرداب شهوت،اشباع صحيح اميال‏وخواست‏هاى جنسى است،زيرا اگر خواست‏ها و اميالى كه در درون انسان وجوددارند ازراه‏هاى صحيح،اشباع گردند،ديگر زيانبار و مخرب نخواهند بود،به تعبيرديگر،اين خواست‏هارا نمى‏توان و نبايد سركوب كرد،بلكه بايد از آنها در كانال‏هاى‏صحيح و سازنده استفاده كرد،در غير اين صورت ممكن است تبديل به سيلاب‏ويرانگرى شود كه حرث و نسل انسان را باخود خواهد برد.

به همين دليل،اسلام نه تنها تفريحات سالم و بهره‏گيرى معتدل از خواست‏هاى‏درونى رامجاز شمرده،بلكه نسبت‏به آن تشويق نيز نموده است.خطبه معروفى كه ازامام جواد عليهالسلام در مورد عقد همسرش نقل شده است،شاهد گوياى اين مدعاست.آن‏حضرت در اينخطبه مى‏فرمايند:«اما بعد فقد كان من فضل الله على الانام ان اغناهم‏بالحلال عن الحرام،يكى از نعمت‏هاى الهى بر بندگان اين است كه آنها را به وسيله حلال‏از حرام بى‏نياز ساختهاست.» (57)

اين حديث معروف نيز بر همين نكته اشاره دارد:«للمؤمن ثلاث ساعات،فساعة‏يناجى فيها ربه،و ساعة يرم معاشه،و ساعة يخلى بين نفسه و بين لذتها فيما يحل ويجمل،انسان با ايمانساعات زندگيش را به سه بخش تقسيم مى‏كند،قسمتى را صرف‏مناجات با پروردگارشمى‏كند و قسمت ديگر را در راه اصلاح معاش و بندگيش به كار مى‏گيردو قسمت‏سوم را بهبهره‏گيرى از لذت‏هاى حلال و دلپسند اختصاص مى‏دهد.» (58)

2-يكى ديگر از راه‏هاى نجات از شهوت پرستى،برنامه‏ريزى دقيق براى برنامه‏هاى‏زندگىاست،زيرا،هرگاه انسان،براى تمام اوقات خود برنامه داشته باشد(هر چند برنامه‏او در پاره‏اىاز موارد جنبه تفريحى و ورزشى داشته باشد)،ديگر مجالى براى كشيده‏شدن به آلودگى‏هاىشهوانى باقى نمى‏ماند.

3-برچيدن عوامل آلودگى نيز يكى از راه‏هاى درمان و يا پيشگيرى است،زيراامكان آلودگىبه شهوات در محيطهاى آلوده فراوان است،يعنى،اگر محيط،آلوده‏شهوت شود و اسباب آن دردسترس همه قرار گيرد و آزادى نسبى نيز وجود داشته‏باشد،نجات از آلودگى،مخصوصا براىقشر جوان يا كسانى كه در سطح پايينى از«معرفت‏»دينى قرار دارند،بسيار دشوار خواهد شد.

4-احياى شخصيت معنوى و انسانى افراد جامعه نيز،از راه‏هاى مهم درمان ياپيشگيرى ازآلودگى‏هاى شهوانى است،زيرا انسان،هنگامى كه از ارزش وجود وشخصيت‏خود،آگاه شود ودريابد كه او عصاره جهان آفرينش و گل سر سبد جهان‏خلقت و خليفه خدا در روى زميناست،به اين سادگى خود را به شهوات نمى‏فروشد.

امير مؤمنان على عليه السلام در اين رابطه مى‏فرمايند:«من كرمت عليه نفسه هانتعليه‏شهوته،كسى كه به ارزش وجود خويش پى‏برد،شهوات در برابر او بى‏ارزش مى‏شوند» (59) ودر حديث ديگرى از آن حضرت عليه السلام آمده است:«من عرف شرف معناه صائه عندنائة‏شهوته...،كسى كه شرافت ذاتى خود را بشناسد،او را از پستى شهوت مصون مى‏دارد!...» (60)

آخرين نكته‏اى كه ذكر آن لازم به نظر مى‏رسد،اين است كه نه تنها در مساله مبارزه‏با شهوات،بلكه در تمام موارد مبارزه با مفاسد اخلاقى،بايد به مساله مبارزه عملى‏اهميت داد،به اينمعنى كه هر قدر انسان با خلق و خوى بد به مبارزه برخيزد و در جهت‏مخالف آن حركت كند،آن خلق و خوها كم رنگ و ضعيف مى‏شود و اين مبارزه ازصورت فعلى به صورت حالت و ازصورت حالت‏به صورت عادت و از صورت عادت‏به صورت ملكه در مى‏آيد و خلق و خوى ثانوىدر جهت مقابل شكل مى‏گيرد،مثلا،اگر انسان بخيل بذل و بخشش را تكرار كند،آتش بخل بهتدريج در درون او فروكش‏كرده و خاموش مى‏شود.

اگر شهوت پرستان نيز در برابر طغيان شهوات،مقاومت و ايستادگى نمايند،طغيان‏شهوتفرو نشسته و روح عفت جايگزين آن مى‏شود.

اين نكته در سخن پرمعنايى از امير مؤمنان على عليه السلام نقل شده است:«قاومالشهوة‏بالقمع لها تظفر،در برابر شهوت و اميال نفسانى،به قصد قلع و قمع مقاومت كن تاپيروزشوى. (61) »

شكم پرستى و شهوت جنسى

بزرگان علم اخلاق همچون فيض كاشانى در«المحجة البيضاء»و محقق نراقى در«معراجالسعادة‏»و مرحوم شبر در كتاب‏«الاخلاق‏»شكم پرستى و شهوت جنسى را به‏صورت مستقل،مورد بحث قرار داده‏اند.در واقع از روايات اسلامى و اشاراتى كه درآيات قرآن مجيد است،پيروى نموده و براى اين دو بخش اهميت ويژه‏اى قايل شده‏اند.

مرحوم فيض كاشانى در كتاب‏«المحجة البيضاء»مى‏گويد:«بزرگترين عوامل هلاكت‏انسان،شهوت شكم است،همان بود كه آدم و حوا را از بهشتى كه دار القرار بود به دنيا كه دارنياز وافتقار است فرستاد...،در حقيقت‏شكم سرچشمه شهوات و منشا دردها و آفات است،زيرا حتىشهوت جنسى نيز پيرو آن است و به دنبال اين دو،شهوت در جمع آورى مال و مقام‏است كهوسيله‏اى براى سفره‏هاى رنگين‏تر و زنان بيشتر محسوب مى‏شود و به دنبال آنها،تنازع دردسترسى به مال و مقام و كشمكش‏ها به وجود مى‏آيد و آفت ريا و خودنمايى و تفاخرو تكاثر وخود برتر بينى از آن متولد مى‏گردد،سپس اين امور عاملى براى حسد،كينه،عداوت‏و دشمنىمى‏شود و دارنده آن را به ارتكاب انواع ظلم‏ها و منكرات و فحشاء مى‏كشاند...،حال‏كه چنيناست،لازم است‏به شرح آفات آن پرداخته شود و طرق مبارزه با آن روشن گردد (62) »

از اين خطرناكتر آن است كه انسان‏هاى شكم پرست و شهوت پرست،دين و ايمان‏خود را درراه آن از دست داده‏اند.در ذيل آيه: و آمنوا بما انزلت مصدقا لما معكم ولا تكونوا اول كافر به ولا تشتروا بآياتى ثمنا قليلا و اياى فاتقون (63) كه خداوند در آن‏يهود را به خاطر فروختن آياتالهى به بهاى ناچيز،مذمت مى‏كند،آمده است:جمعى‏از علماى بزرگ يهود،به خاطر تشكيلمجالس ميهمانى پر زرق و برقى از سوى‏يهوديان براى آنها،ايات الهى را تحريف كردند و عملاآنها را به بهاى ناچيزى‏فروختند(و پيامبرى را كه تورات وعده ظهورش را داده بود و آنهاسالها در انتظارش‏بودند،انكار كردند.)

در روايات اسلامى نيز بحث گسترده‏اى درباره خطرهاى اين دو نوع از شهوت ديده‏مى‏شودكه در ادامه به برخى موارد اشاره مى‏شود:

1-رسول خدا صلى الله عليه و اله مى‏فرمايند:«ثلاث اخافهن بعدى على امتى الضلالة بعدالمعرفة‏و مضلات الفتن و شهوة البطن و الفرج،سه چيز است كه از آنها بر امتم بعد ازخودم‏مى‏ترسم،گمراهى بعد از آگاهى و آزمايشهاى گمراه كننده و شهوت شكم و شهوتجنسى.» (64)

منظور از گمراهى بعد از آگاهى،اين است كه انسان بر اثر وسوسه‏هاى منحرفان وايجادشبهات گوناگون،راه راستى را كه شناخته،رها كند و در راه انحراف در آيد كه اين‏موضوع درهر زمان-مخصوصا در زمان ما-وجود داشته و دارد.

منظور از«مضلات فتن‏»امتحاناتى است كه خداوند براى بندگانش پيش مى‏آورد كه‏گاهىانسان‏ها به خاطر پيروى هواى نفس از عهده آن بر نمى‏آيند،و منظور از«شهوت بطن وفرج‏»شكم پرستى و افراط در شهوت جنسى است.

مفهوم حديث نشان مى‏دهد،خطرى كه از ناحيه اين سه امر،مردم را تهديد مى‏كند،بسيارجدى است.

2- پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله در جاى ديگر مى‏فرمايند:«اكثر ما تلج‏به امتى النار الاجوفان‏البطن و الفرج،بيشترين چيزى كه سبب دوزخى شدن امت من مى‏شود،دو چيز ميانتهى‏است،شكم و فرج‏» (65)

3- امام باقر عليه السلام نيز در اين رابطه مى‏فرمايند:«اذا شبع البطن طغى،هنگامى كهشكم‏سير شود،طغيان مى‏كند.» (66)

4- آن حضرت در جاى ديگر مى‏فرمايند:«ما من شى‏ء ابغض الى الله عز و جل من‏بطن مملوء،هيچ چيزى نزد خداوند،منفورتر از شكم پر(و بيش از اندازه خوردن)نيست.» (67)

5- امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«لا يفسد التقوى الا بغلبة الشهوة،تقواوپرهيزكارى را چيزى جز غلبه شهوت از بين نمى‏برد.» (68)

6- حديث ديگرى از همان حضرت عليه السلام نقل شده است:«لا تجتمع الحكمة والشهوة،دانش و حكمت‏با شهوت پرستى جمع نمى‏شود» (69) .

7- همان حضرت عليه السلام در جاى ديگر فرموده‏اند:«ما رفع امرءا كهمته و لا وضعهكشهوته،هيچ چيز مانند همت،انسان را بالا نمى‏برد و هيچ چيز مانند شهوت،انسان رابرزمين نمى‏زند.» (70)

پى‏نوشتها:

1- مريم/ 59.

2- مريم/ 60.

3- نساء/ 27.

4- عنكبوت‏28/ .

5- عنكبوت/ 29.

6- عنكبوت/ 29.

7- هود/ 77.

8- هود/ 78.

9- هود/ 78.

10- هود/ 79

11- هود/ 80.

12- قمر/ 34 و 35.

13- هود/ 82.

14- هود/ 82.

15- اعراف/ 80.

16- اعراف/ 82.

17- اعراف/ 83 و 84.

18- الدر المنثور،ج‏6،ص 261 به نقل از ميزان الحكمة،ج 4،ص 3478،شماره 21400

19- غرر الحكم،حديث‏876.

20- غرر الحكم،حديث 2121.

21- غرر الحكم،حديث 2440.

22- همان،حديث‏4527.

23- بحار الانوار،ج 75،ص‏243.

24- شرح غرر الحكم،حديث 5934.

25- غرر الحكم،حديث 2505.

26- شرح غرر الحكم،حديث 5985.

27- همان،حديث‏5983.

28- غرر الحكم،حديث‏449.

29- غرر الحكم،حديث 6300.

30- غرر الحكم،حديث 4885.

31- شرح غرر الحكم،حديث‏5533.

32- همان،حديث 7001،ص‏566 غرر الحكم.

33- همان،حديث 8022.

34- همان،حديث 8591.

35- همان،حديث 10915.

36- فصلت/ 31.

37- زخرف/ 71.

38- بحار الانوار ج 74،ص 165.

39- ناصر خسرو

40- شرح غرر الحكم،حديث‏5983.

41- همان مدرك،حديث‏4063.

42- همان،حديث‏5507.

43- غرر الحكم،حديث 6300

44- نهج البلاغه،كلمات قصار،حديث 211.

45- نهج البلاغه،حديث 922.

46- بر سر ميدان رسوايى عشقعالمى را همچو شيدايى ببين(عطار)عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوستيا غم دوست‏خورد يا غم رسوايى را(سعدى)

47- ناصر خسرو.

48- ادب الدنيا و الدين.

49- شرح فارسى غرر الحكم حديث 8591.نهج البلاغه،كلمات قصار،حديث 31

50- قيامت/ 5 و6.

51- فرقان/ 27 تا29.

52- شرح فارسى غرر،حديث‏8226.

53- همان،حديث‏7953.

54- همان،حديث 7205.

55- ميزان الحكمة،جلد 4،ص 3484،حديث‏21507.

56- اصول كافى،جلد 2،ص‏373.

57- بحار الانوار،ج 50،ص‏76.

58- نهج البلاغه،كلمات قصار،جمله 390.

59- بحار الانوار،ج 78،ص 71.

60- غرر الحكم،شماره‏9069.

61- شرح فارسى غرر الحكم،ج 4،ص 514،ح‏6803.

62- المحجة البيضاء،ج 5،ص 145.

63- بقره/ 41.

64- اصول كافى،ج 2،ص‏79.

65- همان.

66- كافى،ج‏6،ص 270،حديث 10.

67- ؟

68- شرح غرر الحكم،رقم‏10606.

69- غرر الحكم،رقم‏10573.

70- همان،ج 6،ص 114،رقم 9707.