فصل چهاردهم
شهوتپرستى و عفاف
اشاره
«شهوت» در لغت داراى مفهوم عامى است كه به هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبتبهلذات مادى اطلاق مىشود; گاهى علاقه شديد به يك امر مادى را نيز شهوت مىگويند.
مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص «شهوت جنسى» نيز به كار رفته است. واژه«شهوت» در قرآن كريم هم به معنى عام كلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در اين بحث، نظر ما بيشتر به معناى خاص آن است، زيرا آثار مخرب و زيانبار آن بيش از ساير كششهاىمادى است.
«شهوت» نقطه مقابل «عفت» است. «عفت» نيز داراى مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام آن،خويشتن دارى در برابر هر گونه تمايل افراطى نفسانى است و مفهوم خاص آن، خويشتندارى در برابر تمايلات بى بند و بار جنسى است.
«عفت» يكى از فضايل مهم اخلاقى در رشد و پيشرفت و تكامل جوامع انسانى است; اماشهوت كه مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه مىشود.
مطالعات تاريخى نشان مىدهد كه اشخاص يا جوامعى كه بهره كافى از عفت داشتهاند، ازنيروهاى خداداد خود، بالاترين استفاده را در راه پيشرفتخود و جامعه خويش برده و درسطح بالايى از آرامش و امنيت زيستهاند، اما افراد يا جوامعى كه در «شهوتپرستى» غرقشدهاند، نيروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفتهاند.
طبق نظر كارشناسان حقوقى، «شهوت جنسى» در ايجاد جرم و جنايت نقش عمده را دارد تاجايى كه گفته شده است: «در هر جنايتى، شهوت جنسى نيز دخيل بوده است». شايد اينتعبير، مبالغهآميز باشد، ولى به يقين منشا بسيارى از جنايات و انحرافات، طغيان «غريزهجنسى» و شهوتپرستى است. خونهاى بسيارى در اين راه ريخته شده و اموال فراوانى بربادرفته، اسرار مهم كشورها به وسيله زنان جاسوسى كه سرمايه و ترفند كارشان استفاده اززيبايى و آلودگىيشان بوده، افشا شده و آبروى بسيارى از آبرومندان در اين راه ريخته شدهاست.
طبق بيان آيات و روايات در مىيابيم كه يكى از ابزارهاى مهم شيطان همين «شهوتجنسى» است. در قرآن كريم در موارد مختلف به «عفت» و «شهوتپرستى» اشاره شده است كهما در ذيل به بررسى آنها مىپردازيم:
1 - فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف يلقون غيا × الا من تاب وآمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا(سورهمريم،آيه59و60)
2 - والله يريد ان يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما(سورهنساء،آيه27)
3 - و لوطا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين× ائنكملتاتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر فما كان جواب قومه الا ان قالواائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين(سورهعنكبوت،آيه28و29)
4 - و لما جاءت رسلنا لوطا سىء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب × و جآءه قومهيهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلكم فاتقوا اللهو لاتخزون فى ضيفى اليس منكم رجل رشيد × قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق وانك لتعلم ما نريد × قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد × قالوا يا لوط انا رسل ربكلن يصلوا اليك فاسر باهلك بقطع من اليل و لايلتفت منكم احد الا امراتك انه مصيبها مآاصابهم ان موعدهم الصبح اليس الصبح بقريب × فلما جآء امرنا جعلنا عليها سافلها و امطرناعليها حجارة من سجيل منضود × مسومة عند ربك و ما هى من الظالمين ببعيد (سورههود،آيه77و83)
5 - كذبت قوم لوط بالنذر × انا ارسلنا عليهم حاصبا الا ءال لوط نجينا هم بسحر(سورهقمر،آيه33و34)
6 - و لوطا اذقال لقومه اتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العلمين × انكم لتاتونالرجال شهوة من دون النسآء بل انتم قوم مسرفون × و ما كان جواب قومه الا ان قالوااخرجوهم من قريتكم انهم اناس يتطهرون × فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين - وامطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين(سورهاعراف،آيه80و84)
ترجمه
1 - اما پس از آنان، فرزندان ناشايستهاى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند و از شهواتپيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد!
مگر آنان كه توبه كنند و ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند; چنين كسانى داخل بهشتمىشوند و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد.
2 - خدا مىخواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد)، اما آنها كه پيرو شهواتند،مىخواهند شما به كلى منحرف شويد.
3 - و لوط را فرستاديم، هنگامى كه به قوم خود گفت: «شما عمل بسيار زشتى انجاممىدهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است.
آيا شما به سراغ مردان مىرويد و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مىكنيد و در مجلستاناعمال ناپسند انجام مىدهيد؟!» اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مىگويى،عذاب الهى را براى ما بياور!»
4 - و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحتشدو قلبش پريشان گشت و گفت: «امروز روز سختى است!» (زيرا آنها را نشناخت و ترسيد، قومتبهكار مزاحم آنها شوند.)
قوم او (به قصد مزاحمت ميهمانان) به سرعتسراغ او آمدند - و قبلا كارهاى بد انجاممىدادند - گفت:«اى قوم من! اينها دختران منند، براى شما پاكيزه ترند (با آنها ازدواجكنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!)، از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد. آيادر ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!»
گفتند: «تو مىدانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مىدانى ما چه مىخواهيم!»
گفت: «(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم، يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى دراختيار من بود! (آن گاه مىدانستم با با شما زشتسيرتان ددمنش چه كنم!)»
(فرشتگان عذاب)گفتند:«اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توييم ; آنها هرگز دسترسى به توپيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانوادهات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شماشتسرش را نگاه نكند، مگر همسرت كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مىشوند،گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟!
و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ (گلهاىمتحجر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم.
(سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از (ساير) ستمگران دور نيست!
5 - قوم لوط انذارها (و هشدارهاى پى در پى پيامبرشان) را تكذيب كردند.ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت در مىآورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم)، جز خاندان لوطرا كه سحرگاهان نجاتشان داديم!
6 - (و به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: «آيا عمل بسيار زشتى را انجاممىدهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟!
آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مىرويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى)هستيد»
ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: «اينها را از شهرتان بيرون كنيد كه اينهامردمى هستند كه پاكدامنى را مىطلبند (و با ما هم صدا نيستند!)
(چون كار به اينجا رسيد) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم، جز همسرش كه ازبازماندگان (در شهر) بود.
و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.)پس بنگر كه سرانجام كار مجرمان چه شد!
تفسير و جمع بندى
بلاى شهوتپرستى در طول تاريخ
در نخستين آيه، بعد از ذكر نام گروهى از پيامبران الهى و صفات برجسته و والاى آنبزرگواران، مىفرمايد: «ولى بعد از آنها، فرزندان ناشايستهاى روى كار آمدند كه نماز را ضايعكردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد; فخلفمن بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا» (1)
و بلافاصله بعد از آن - به عنوان يك استثناء - مىفرمايد: «مگر آنها كه توبه كردند و ايمانآوردند و عمل صالح انجام دادند، چنين كسانى داخل بهشت مىشوند و كمترين ستمى بهآنها نخواهد شد; الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا» (2)
شايان توجه اين كه بعد از مساله ضايع كردن نماز، سخن از پيروى «شهوات» و به دنبال آن،گمراهى به ميان آمده است. اين تعبير حساب شده از يك سو اشاره به آن است كه نماز، عاملمهمى براى شكستن «شهوات» و خود كامگىها و هواپرستىهاست ; همان طور كه در آيه 45سوره عنكبوت آمده: «...ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر» و از سوى ديگر نشان مىدهدكه سرانجام «شهوتپرستى»، گمراهى و ضلالت است، همان گونه كه در آيه 10 سوره روم آمدهاست: «ثم كان عاقبة الذين اسائوا السوء ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزئون; سپسسرانجام كار كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به اينجا رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردندو آن را به مسخره گرفتند!»
آرى! آنها گمراه مىشوند و به كيفر گمراهى خود ; يعنى، آتش قهر و غضب الهى گرفتارخواهند شد.
روشن است كه «شهوات» در اينجا مفهوم وسيعى دارد و منحصر به «شهوتجنسى»نيست،بلكه هر گونه تمايل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مىشود. البته كسانى كه توبه كنندو ايمان خود را كه به خاطر گناه ضربه ديده است تجديد نموده و به سراغ اعمال صالح بروند،اهل بهشتخواهند بود و آثار تضييع نماز و پيروى شهوات از وجودشان برچيده خواهد شد.
در دومين آيه، ضمن بيان مقابله آشكار ميان «بازگشتبه سوى خدا» و «پيروى از شهوات»، واشاره به اين كه اين دو موضوع در دو جهت مخالف، حركت مىكنند، مىفرمايد:«خدامىخواهد توبه شما را بپذيرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاك سازد ; اما آنها كه پيروشهواتند، مىخواهند شما به كلى (از راه حق) منحرف شود ; و الله يريد ان يتوب عليكم ويريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما» (3)
آرى! آنها كه غرق گناه و شهوتند، مىخواهند ديگران را نيز همرنگ خود سازند و از سر تا پاآلوده گناه كنند ; در حالى كه خداوند مىخواهد مردم با ترك شهوات به سوى او بازگردند وغرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرين سعادت و خوشبختى شوند.
به گفته مفسران بزرگ، منظور از «ميل عظيم»، هتك حدود الهى و آلوده شدن به انواعگناهان است. بعضى نيز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن - كه در آيات قبل، از آننهى شده است - تفسير كردهاند كه در واقع يكى از مصاديق مفهوم بالاست.
لازم به يادآورى است كه پيروى از شهوات در اين آيه، ممكن است داراى همان مفهوم عامباشد و نيز ممكن است اشاره به «شهوت جنسى» باشد ; زيرا اين آيه بعد از آياتى قرار گرفتهكه حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و كنيزان (آلوده به اعمال منافى عفت) را بيانكرده است. به هر حال اين آيه، گواه روشنى استبه اين كه راه «شهوتپرستى» از راه«خداپرستى» جدا بوده و اين دو در مقابل هم قرار دارند.
آيات سوم، چهارم، پنجم و ششم، از آيات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و«شهوتپرستى» آنهاست ; شهوتى آميخته با انحرافات جنسى كه در تمام تاريخ آمده است. هربخش از اين آيات، نكته خاصى را تعقيب مىكند كه ما به طور اجمال به آنها اشاره مىكنيم:
سومين آيه، گفتار حضرت لوط(ع) را بيان مىكند كه قوم خود را مورد سرزنش شديد قرارداد: «لوط را فرستاديم، در آن هنگام كه به قوم خود گفت: شما كار بسيار شنيعى انجاممىدهيد كه هيچ كس از جهانيان، قبل از شما آن را انجام نداده است ; و لوطا اذ قال لقومهانكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين» (4)
«فاحشه» واژهايست كه به هر كار بسيار زشت اطلاق مىشود، هر چند در تعبيرات متعارفبيشتر به «فحشاء جنسى» اطلاق مىگردد. تعبير آيه فوق، نشان مىدهد كه در جامعه بشرى«هم جنس گرايى» از قوم لوط(ع) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت.
در ادامه آمده است: «آيا شما به سراغ مردان مىرويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مىكنيدو در مجلس خود، اعمال زشت (ديگر نيز) انجام مىدهيد؟! ; ائنكم لتاتون الرجال و تقطعونالسبيل و تاتون فى ناديكم المنكر...» (5)
در اين تعبير يكى از علتهاى مهم تحريم «هم جنس گرايى» را قطع نسل بشر مىداند; زيراهنگامى كه اين عمل زشت اخلاقى به شكل فراگير درآيد، خطر انقطاع نسل بشر، جامعهبشرى را تهديد مىكند.
بعضى از مفسران، جمله «و تقطعون السبيل» آيه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوطدانستهاند و بعضى اشاره به مزاحمتهاى جنسى مىدانند كه به عمد براى راهگذران بهوجود مىآوردند!
«نادى» از ماده «ندا» به معنى مجلس عمومى يا مجلس تفريح است ; زيرا در آنجا افراديكديگر را «ندا» مىكنند.
گرچه قرآن كريم، در اينجا شرح نداده كه آنها در جلسات تفريحى خود، چه منكرات ديگرىرا انجام مىدادند، ولى پيداست كه اعمالى متناسب با همان عمل شنيعشان بوده است. درروايات آمده است، آنها در حضور جمع بدنهاى خود را برهنه مىكردند، فحشهاى ركيكمىدادند و كلمات زشت و بسيار زننده رد و بدل مىنمودند و حركات ناشايست ديگرىداشتند كه قلم از ذكر آنها شرم دارد.
آنها چنان، غرق در شهوت بودند كه خدا و همه ارزشهاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخرهمىگرفتند ; به همين دليل، هنگامى كه پيامبرشان حضرت لوط(ع) از روى تعجب و انكارسؤالى از عمل شنيعشان نمود، «پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مىگويى،عذاب الهى را براى ما بياور! ;...فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت منالصادقين. (6)
و به اين ترتيب عذاب الهى را نيز به سخريه گرفتند.
در چهارمين بخش از اين آيات به گوشه ديگرى از داستان قوم لوط اشاره مىكند:«وآن زمانىاست كه فرشتگان الهى(كه مامور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زيبايى)بهسراغحضرت لوط عليه السلام آمدند و او(كه آنها را نمىشناخت)از مشاهده آنان سخت ناراحتشدوقلبش پريشان گشت و(پيش خود گفت:)امروز روز سختى است،زيرا ممكن است،اينقومزشتسيرت،حرمت ميهمانهاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!، ولماجاءت رسلنا لوطا سىء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب » (7)
(و در اين هنگام،اشرار قوم با خبر شدند«و به سرعتبه سراغ او آمدند(و قصد سويىنسبتبهميهمان او داشتند)و پيش از آن نيز اعمال بدى انجام مىدادند(و اين كار،يعنى،تجاوز بهميهمانان از آنها بعيد نبود!، و جاءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملونالسيئات... » (8)
«حضرت لوط عليه السلام(بسيار ناراحتشد و با ايثار و فداكارى عجيب و يا به خاطراتمامحجت)به آنها گفت:اين دختران منند كه براى شما پاكيزهترند(بياييد با آنها ازدواجكنيد و ازاعمال شنيع خود دستبرداريد.از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم رسوا نسازيد،آيا يكانسان رشيد(و عاقل و با غيرت)در ميان شما نيست؟، قال يا قوم هؤلاء بناتى هناطهرلكم فاتقوا الله و لا تخزون فى ضيفى ا ليس منكم رجل رشيد » (9)
ولى آن قوم كثيف و زشتسيرت،نه تنها در برابر اين همه بزرگوارى حضرتلوط عليه السلامحياء نكردند،بلكه بىشرمانه پاسخ گفتند:«تو خود مىدانى،ما را به دختران توحقى نيست(وبه جنس زن علاقهاى نداريم!)تو به خوبى مىدانى كه ما چه چيز مىخواهيم!، قالوا لقدعلمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم و ما نريد » (10)
هنگامى كه قوم لوط،وقاحت را به آخرين درجه رساندند،حضرت لوط عليه السلام فريادزد وگفت:«اى كاش!قوت و قدرتى داشتم(تا شما خيرهسران را مجازات مىكردم)و اىكاش!تكيهگاه محكمى از قوم و عشيره و پيروان نيرومندى در اختيار من بود(تا به كمك آنهاشمامنحرفان را سخت كيفر مىدادم، قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد » (11)
همان گونه كه در ادامه اين آيات آمده استحضرت لوط عليه السلام متوجه شد كهآنهافرستادگان پروردگارند،هيچ كس نمىتواند كمترين آسيبى به آنها برساند.فرشتگانبهحضرت لوط عليه السلام خبر دادند كه فردا صبح عذاب هولناكى به سراغ اين قوم مىآيدوشهرهاى آنها به كلى زير و رو مىشود و بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرومىريزد،بهحضرت لوط عليه السلام دستور دادند كه شبانه به اتفاق خانوادهاش-به استثناىهمسرش كهاز تقوا بىبهره بود-آن شهرها را ترك كنند كه صبحگاهان عذاب الهى فرامىرسد.
در پنجمين بخش از آيات،ضمن اشاره به مجازات شديد اين قوم ننگينشتسيرتمىفرمايد:«قوم لوط،انذارها و هشدارهاى مكرر(پيامبرشان)را تكذيب كردند.ما برآنها تندبادى كه ريگها را به حركت در مىآورد،فرستاديم(و همه را زير آن مدفون ساختيم)،جزخاندان لوط كه آنها را سحرگاهان نجات داديم،(به استثناى همسرش كه مشمولمجازاتقوم گنهكار شد)، كذبت قوم لوط بالنذر×انا ارسلنا عليهم حاصبا الا آل لوطنجيناهمبسحر » (12) ).
البته اين بخشى از مجازات دردناك آنها بود،زيرا در قرآن آمده است كه:«نخستزلزلهاى-بهامر ما-آمد و سرزمين آنها را زير و رو كرد،آن چنان كه قسمتهاى بالا در پايينو قسمتهاىپايين در بالا قرار گرفت، فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها... (13) )»
«و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستاديم، ...و امطرنا عاليها حجارة من سجيل منضود » (14)
اين باران سنگ،ممكن استبخشى از سنگهاى سرگردان آسمانى بوده كه بهفرمان پروردگارالهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ويرانهها و اجساد بىجان آنان باريده است.
احتمال ديگر اين است كه«حاصب»به معناى«طوفان شن»باشد.اين طوفان گاهىتپههايى رااز يك گوشه بيابان برداشته و به آسمان مىبرد،سپس در نقطهاى ديگر،مانندبارانى فرومىريزاند،به طورى كه گاهى قافلهها،زير انبوهى از شن و ماسه مدفونمىگشت!
حال اين نكته قابل تامل است كه هر چند،گاهى طوفانهاى شن يا بارانهاى سنگدر جهانطبيعت روى مىدهد،ولى خداوند متعال فرمان داده بود كه اين حوادث درآن ساعتمخصوص و معين-كه فرشتگان حضرت لوط عليه السلام را خبر داده بودند-واقعگردد.
احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه ممكن است،نخست زلزلهاى سهمگين،شهرهاىآنها را زيرو رو كرده و سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر سرشان فرو ريخته و آنگاهطوفانى از شن،آثارآنها را محو و نابود كرده باشد كه اين عذابهاى سه گانه،بيانگرشدت خشم الهى،نسبتبه اينقوم رو سياه است.
در ششمين و آخرين بخش از آيات،ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراىقوم لوط-ازآغاز تا پايان-مىفرمايد:«به خاطر آوريد«لوط»را،هنگامى كه به قوم خودگفت:آيا عمل شنيعىانجام مىدهيد كه هيچ كس از جهانيان پيش از شما آن را انجام ندادهبود؟!، و لوطا اذ قاللقومه ا تاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين » (15)
آرى!شما از روى شهوت به سراغ مردان مىرويد،نه زنان،شما جمعيتتجاوزكارى هستيد،زيرا قوانين و سنتهاى الهى را رها كرده و راه انحراف را پيشگرفتهايد،راهى كه سبب نابودىنسل و شيوع انواع بيمارىهاى و مفاسد ديگر اجتماعىمىشود.
گر چه بيمارى وحشتناك«ايدز»يكى از هولناكترين بيمارىهاى عصر ما شناختهشده،ولىبعيد نيست كه اين بيمارى در آن زمان نيز وجود داشته و گروهى از قوم لوط بهآن گرفتارشده بودند.به همين علتخداوند حكيم و رحيم،اجساد آنها را زير خروارها سنگ و شن دفنكرد تا اين امر،هم درس عبرتى براى ديگران بوده و هم مايه نعمتى كههمان جلوگيرى ازانتشار و سرايت اين بيمارى به ديگران بوده است.
به هر حال،آن قوم آلوده،به قدرى بىشرم بودند كه نه تنها به سخن حضرتلوط عليه السلامگوش ندادند،بلكه خواستار اخراج او و خاندانش-به جرم پاكى از آلودگىهاىشايع درميانشان-از آبادىها شدند.قرآن كريم در ادامه اين آيات به آن اشاره دارد: وما كان جوابقومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناث يتطهرون ». (16)
خداوند در ادامه اين آيات مىفرمايد:
«ما لوط و خاندانش را-به جز همسرش كه از بازماندگان(در شهر)بود،نجات بخشيديم،سپس بارانى(از سنگ)بر آنها فرو فرستاديم(و همه را نابود كرديم و مدفون ساختيم).اكنونبنگر،سرانجام كار مجرمان چگونه بود، فانجيناه و اهله الا امراته كانت منالغابرين-وامطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين » (17)
آرى!آنها چنان آلوده بودند كه بىگناهى و پاكدامنى را گناه مىدانستند!و پاكان رابه جرمپاكى محكوم به تبعيد و راندن از خانه و زندگيشان مىكردند.هر چند قبل ازانجام اين كار،بهغضب الهى گرفتار و نابود شدند.
بخش مهمى از اين آيات،ضمن بيان عواقب هوسبازى و هوا پرستى و شهوترانى-بهمفهوم عامو خاصش-،اين عمل ناشايسته و پست اخلاقى را كه سرچشمه گناهان واثرات مخرباجتماعى بىشمارى است،سخت نكوهش مىنمايد.
شهوت پرستى در روايات اسلامى
اين مساله در منابع روايى اسلام،مورد توجه فراوان قرار گرفته است كه بيشتر آنهابيانگرهشدار،درباره پيامدهاى خطرناك آن است.اين احاديث تكان دهنده،هرخوانندهاى را تحتتاثير عميق قرار داده و روشن مىسازد كه آلودگى به«شهوت»-خواهبه مفهوم عام و خواه بهمفهوم خاص آن-از موانع اصلى سعادت و كمال انسانها و از اسباب مهم گسترش گناه وجنايت در جامعه بشرى است كه در ذيل،به بعضى از آناحاديث اشاره مىشود:
1-پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايند:«ما تحت ظل السماء من اله يعيد من دون اللهاعظمعند الله من هوى متبع،در زير آسمان معبودى جز خدا پرستيده نشده است كه درپيشگاهخدا،بدتر از هوا و هوسى باشد كه انسان را به دنبال خود مىكشاند.» (18)
به اين ترتيب،روشن مىشود كه«شهوت»و هواى نفس از خطرناكترين عواملانحراف انسان بهسوى زشتىهاست.
2-امام امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام مىفرمايند:«الشهوات سموم قاتلات،شهوتها،زهرهاى كشنده است» (19) (كه شخصيت و ايمان و مروت و اعتبار انسان رانابودمىسازد).
3-در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار عليه السلام آمده است:«الشهوات مصائدالشيطان،شهوات دامهاى شيطان است.» (20) (كه انسانها را به وسيله آن در هر سن و سالو در هر زمانو مكان صيد مىكند.)
4-همان حضرت عليه السلام در جاى ديگر مىفرمايند:«امنع نفسك من الشهوات تسلممنالآفات،اگر مىخواهيد از آفات در امان باشيد،خويشتن را از تسليم شدن در برابرشهواتبازداريد.» (21)
5-در حديث ديگرى نيز از همان پيشواى پرهيزكاران جهان آمده است:«تركالشهوات افضلعبادة و اجمل عادة،ترك شهوتها،برترين عبادت و زيباترين عادتاست.» (22)
6-امام صادق عليه السلام مىفرمايد:«من ملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب واذااشتهى،حرم الله جسده على النار،كسى كه به هنگام غضب و تمايل و ترس و شهوت،ملكنفس خويش باشد،خداوند جسد او را بر آتش دوزخ حرام مىكند.» (23)
7-امير مؤمنان على عليه السلام در حديث ديگرى مىفرمايند:«ضادوا الشهوة مضادةالضدضده و حاربوها محاربة العدو العدو،با خواهشهاى نفسانى در تضاد باشيد،همچون تضاد دوضد با يكديگر و با آن به پيكار برخيزيد(مانند)پيكار دشمن با دشمن.» (24)
اين سخن با صراحت،اين حقيقت را بازگو مىكند كه«شهوت پرستى»درست مقابل«سعادت»وخوشبختى انسان قرار گرفته است.
پيامدهاى شهوتپرستى در كلام امير مؤمنان على عليه السلام
درباره پيامدهاى شهوت پرستى و پيروى از هواى نفس،تعبيرات دقيق،حساب شدهو تكاندهندهاى در احاديث اسلامى ديده مىشود كه در اين بحث تنها به كلام پيشواىمتقيانحضرت على عليه السلام اشاره مىشود:
1-امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«اهجروا الشهوات فانها تقودكم الىركوبالذنوب و التهجم على السيئات،از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكابانواعگناهان و هجوم بر معاصى مىكشاند.» (25)
2-اين مساله گاهى به قدرى شديد مىشود كه به كلى دين انسان را بر باد مىدهد،چنان كهدر حديث ديگرى مىفرمايند:«طاعة الشهوة تفسد الدين،فرمانبردارى ازشهوات نفسانى،دينانسان را فاسد مىكند.» (26)
3-آن حضرت در تعبير ديگرى مىفرمايند:«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل انسانرا فاسد مىكند.» (27)
4-در جاى ديگر مىفرمايند:«الجاهل عبد شهوته،انسان نادان بنده شهوت خويشاست» (28) ،يعنى،انسان جاهل مثل برده خوار و ذليلى است كه در برابر شهوت خويش،هيچ اختيارى ازخود ندارد.
5-در تعبير ديگر مىفرمايند:«عبد الشهوة اسير لا ينفك اسره،برده شهوت چنان اسير استكه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد.» (29)
6-آن حضرت عليه السلام در اين كه سرانجام«شهوت پرستى»،رسوايى است،مىفرمايند:«حلاوة الشهوة ينغصها عار الفضيحة،شيرينى شهوت را ننگ رسوايى از ميانمىبرد.» (30)
7-در تعبير ديگرى،شهوت پرستى را كليد انواع شرها مىدانند:«سبب الشر غلبةالشهوة (31) سبب شر،غلبه شهوت است.»
با توجه به اين كه«الشر»با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده است،معناىعموم رامىرساند كه اين امر بيانگر آن است كه«شهوت پرستى»،سرچشمه تمام شرهاوبدبختىهاست.
8-در جاى ديگر ضمن اشاره به اين نكته كه غلبه هوا و هوس،سبب بسته شدنراههاىسعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مىدارد،مىفرمايند:«كيف يستطيعالهدى منيغلبها الهوى،چگونه مىتواند انسان به هدايتبرسد،در حالى كه هواى نفس براو غالبگرديده است.» (32)
9-آن حضرت در سخن ديگرى،غلبه شهوات را باعث تضعيف شخصيت انسانمىدانند:«منزادت شهوته قلت مروته،كسى كه شهوات او فزونى يابد،شخصيت انسانىاو كم مىشود.» (33)
10-در بيان ديگرى به اين حقيقت اشاره مىكند كه راه بهشت،راه«شهوت پرستان»
نيست:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،كسى كه مشتاق بهشتباشد بايدشهوتپرستى را فراموش كند» (34)
11-در جاى ديگر اين نكته را گوشزد مىكند كه حكمت و آگاهى با شهوت پرستىسازگارنيست:«لا تسكن الحكمة قلبا مع شهوة،حكمت و دانش در قلبى كه جاىشهوت پرستى است،ساكن نمىشود.» (35)
آثار زيانبار شهوت پرستى
از بحثهاى قبل روشن شد كه«شهوت»داراى مفهوم عام و وسيعى بوده و شاملهر گونهدوست داشتن،تمايل و رغبتبه درك لذت و خواهش نفس مىشود.بدون اينكه اختصاص بهشهوت جنسى داشته باشد،گرچه گاهى در خصوص شهوت جنسى نيز بهكار رفته است.
در قرآن مجيد نيز اين مفهوم در يازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنهادر دومورد در معنى خاص آن به كار رفته است.در روايات اسلامى و كلمات علماىاخلاق نيز اغلبدر مفهوم عام به كار رفته كه در مقابل آن واژه«عفت»به معنى خويشتندارى و چشم پوشى ازلذايذ گناه آلوده مادى به كار مىرود.
اين مفهوم بيشتر در موارد منفى به كار مىرود،اما گاهى در موارد مثبت نيز به كاررفته است،مانند،آن جايى كه خداوند خطاب به بهشتيان مىفرمايد:«... و لكم فيها ماتشتهى انفسكم ...،هر چه را دوستبداريد و به آن تمايل داشته باشيد،در بهشتبراى شمافراهم است» (36) يا آنجايى كه مىفرمايند:«... فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ...،دربهشت آنچه دلهامىخواهد و چشم از آن لذت مىبرد،موجود است.» (37)
به هر حال اين واژه،بيشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى كه هوا و هوس افراطىبر انسانچيره گشته و تمايلات ويرانگر و گناه آلود بر تمام وجودش مستولى گردد بهكار مىرود.
اين واژه و مشتقات آن،در قرآن مجيد،سيزده مورد به كار رفته كه شش مورد آنداراى مفهوممثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است.
به هر حال«شهوت»به هر معنى كه باشد،هرگاه مفهوم خاص آن كه همانخواستهاى افراطىو شهوانى است مورد نظر باشد،آثار زيانبارى به دنبال خواهدداشت كه به وضوح قابلمشاهده است كه ضمن توجه به رواياتى كه در فصل قبلآورديم،بايد اذعان داشت كه سر تا سرتاريخ نيز مملو از پيامدهاى نامطلوبشهوت پرستىهاست كه به طور خلاصه مىتوان بهعناوين زير،اشاره كرد:
1-آلودگى به گناه
شهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مىكشاند و در واقع يكى ازسرچشمههاى اصلىگناه و معصيت و نافرمانى خدا محسوب مىگردد،زيرا چشم وگوش انسان را بسته و بهمصداق حديث نبوى«حبك للشىء يعمى و يصم (38) »آدمى راكور و كر كرده و قدرت دركواقعيتها را از او مىگيرد و در چنين حال،زشتىها درنظر او زيبا و زيبايىها در نظر او زشتو بىرنگ مىشود.
به همين دليل،در روايات سابق(روايت هشتم)خوانديم كه امير مؤمنان عليه السلامدربارهپيروى از شهوات هشدار داده و مىفرمايد:«از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما رابهارتكاب انواع گناهان مىكشاند.»
در حديث دهم،از همان حضرت نيز به اين نكته اشاره شد كه:«هواپرستى عقلانسان را فاسدمىكند»و در حديث نهم نيز فرمودند(اگر شهوت پرستى تشديد شود):«دينانسان را بر بادمىدهد و حتى انسان را به بت پرستى مىكشاند.»در اين رابطه مفسران وارباب حديث،درذيل آيات 16 و 17 سوره حشر،داستانى درباره عابدى از قومبنى اسرائيل بهنام«برصيصا»آوردهاند كه شاهد زندهاى براى اين مدعاست،داستانگر چه معروف است،اماتكرارش خالى از صواب نيست:
...مرد عابد بنى اسرائيلى به خاطر سالها عبادتش،به آن حد از مقام قرب الهىرسيده بود كهبيماران با دعاى او سلامتخود را باز مىيافتند و به اصطلاح مستجابالدعوة شده بود.
روزى،زن جوان زيبايى را كه بيمار بود،نزد او آوردند و به اميد شفاء در عبادتگاهاو گذاردند ورفتند.
شيطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زينت داد كهعناناختيار را از كف او ربود،آن چنان كه گويا عابد كر و كور گشته و همه چيز را بهدست فراموشىسپرده است.ديرى نپاييد كه آن عابد دامان«عفت»خويش را به گناهبيالود.پس ارتكاب گناه بهخاطر اين كه احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوايى او گردد،باز شيطان و هواىنفس به او پيشنهاد كرد كه زن را به قتل رسانده و درگوشهاى از آن بيابان وسيع دفن كند.
هنگامى كه برادران دختر،به سراغ خواهر بيمار خويش آمدند و عابد اظهاربىاطلاعى كرد،آنان نسبتبه عابد مشكوك گشته و به جستجو برخاستند و پس ازمدتى،سرانجام جسدخونين خواهر خويش را در گوشه بيابان از زير خاك بيرونكشيدند.
اين خبر در شهر پيچيد و به گوش امير رسيد.او با گروه زيادى از مردم به سوىعبادتگاه آنعابد حركت كرد تا علت اين قتل را بيابد.هنگامى كه جنايات آن عابدروشن شد،او را ازعبادتگاهش فرو كشيدند تا بر دار بياويزند.
در ادامه اين حكايت آمده است:هنگامى كه عابد در كنار چوبه دار قرار گرفت،شيطان درنظرش مجسم شد و گفت:من بودم كه با وسوسههاى خويش تو را به اين روزانداختم،حالاگر آنچه را كه من مىگويم،اطاعت كنى،تو را نجات خواهم داد.
عابد گفت:چه كنم؟
شيطان گفت:تنها يك سجده براى من كافى است.
عابد گفت:مىبينى كه طناب دار را بر گردن من افكندهاند و من در اين حال توانايىسجده برتو را ندارم.
شيطان گفت:اشارهاى هم كفايت مىكند.
عابد بيچاره نادان،پس از اين كه با اشاره،سجدهاى بر شيطان كرد،طناب دار گلويشرا فشردو او در دم جان سپرد.
آرى!شهوت پرستى باعثشد تا آن عابد،ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل نفسانجام دهد وبعد دروغ بگويد و سرانجام مشرك گردد و بدين ترتيب محصول سالهاعبادت او بر باد رفته ونزد خاص و عام رسوا شود.
همه رنج جهان از شهوت آيدكه آدم زان برون از جنت آيد (39)
2-فساد عقل
شهوت پرستى،پردههاى ضخيمى بر عقل و فكر انسان مىاندازد،حق را در نظر اوباطل وباطل را در نظر او،حق جلوه مىدهد.در روايات گذشته نيز بيان داشتيم كه:
«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل را فاسد مىكند.» (40) به همين دليل بسيارىازشهوت پرستان به هنگام غلبه شهوت،كارهايى انجام مىدهند كه بعد از فرو نشستنآتششهوت،از آن عمل خويش سخت پشيمان شده و گاه تعجب مىكنند كه چگونهستبهانجام آن كار احمقانه و غلط زدهاند.
در حديث ديگرى امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«اذا ابصرت العين الشهوةعمىالقلب عن العاقبة،هنگامى كه چشم،مظاهر شهوت را ببيند،عقل از مشاهده عاقبتكارباز مىماند» (41)
3-تضعيف شخصيت اجتماعى انسان
شهوت پرستى،شخصيت و احترام اجتماعى انسان را در هم مىشكند و او را به ذلتمىكشاند،زيرا براى كاميابىهاى شهوانى بايد تمام قيد و بندهاى اجتماعى را شكست وتن به هر پستىداد.بديهى است كه انسان با شخصيت،در كشاكش شهوات،بر سردو راهى قرار مىگيرد كه يابايد به خواستهاى شهوانى دل خويش برسد،يا شخصيت واحترام اجتماعى خود را حفظنمايد كه اغلب جمع ميان اين دو غير ممكن است!
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده است:«زيادة الشهوة تزرى بالمروة،افزونشدن شهوت،شخصيت انسان را لكه دار مىكند.» (42)
4-اسارت نفس
اسارت و بندگى در برابر خواستهاى نفسانى،يكى ديگر از پيامدهاى شهوت پرستى است،زيرا انسان شهوت پرست چنان اسير شهوات خود مىشود كهبازگشت و دورى جستن از آنها،برايش مشكل و گاهى نيز غير ممكن مىگردد.
نمونه بارز آن،زندگى خفتبار معتادان به مواد مخدر است كه در ظاهر آزادند،ولى از هراسيرى،اسيرترند.زنجير اعتياد ناشى از شهوت پرستى نيز آن چنان دست وپاى انسان رامىبندد كه گويا هر گونه حركت و تلاش براى دورى جستن از خواستهاىرذيله،بسيارمشكل مىگردد،مخصوصا اگر هوا پرستى،به سر حد عشقهاى جنون آميزجنسى برسد كهدر اين حال اسارت انسان به اوج خود مىرسد.
حضرت امير مؤمنان على عليه السلام در اين رابطه مىفرمايند:«عبد الشهوة اسير لاينفكاسره،بنده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد.» (43)
آن حضرت در تعبير ديگرى نيز مىفرمايند:«و كم من عقل اسير تحت هوى امير،چه بسيارعقلها و خردها كه شهوات بر آن حكومت مىكند.» (44)
باز در حديث ديگرى مىفرمايند:«الشهوات تسترق الجهول،شهوتها،افراد نادانرا برده خودمىسازند.» (45)
5-رسوايى و بىآبرويى
رسوايى،يكى ديگر از پيامدهاى شهوت پرستى است.تاريخ بشر مملو از شرحزندگى كسانىاست كه در جامعه داراى مقام و موقعيت ممتاز بودند،ولى هنگامى كهاسير«شهوت»و هواىنفس شدند،كارشان به رسوايى كشيد.
در اشعار شعرا نيز رابطه«عشق»و«رسوايى»يك رابطه معروف و مشهور است. (46)
(رسواى عالمى شدم از فرط عاشقى)
در داستان يوسف و همسر عزيز مصر نشان مىدهد كه چگونه همسر عزيز مصر با وجوداحترام فراوان-به علت هواپرستى-رسواى خاص و عام شديوسف به صبر خويش پيمبر شدرسوا شتاب كرد زليخا را (47)
و به گفته شاعر عرب:
ان الهواى هو الهوان قلب اسمهفاذا هويت فقد لقيت هوانا (48)
هوا پرستى همان پستى است كه نام آن تغيير يافته،به همين دليل هر هوا پرستىپستمىشود.
عوامل و اسباب شهوت پرستى
بارها در مباحث مشابه گفتهايم كه براى درمان مفاسد اخلاقى،بايد نخست علل وريشهها واسباب آن را بيابيم.بزرگان علم اخلاق نيز،در مباحث اين علم،به بحث ازانگيزهها،اهميت فوقالعادهاى دادهاند،به همين دليل لازم استبحث دقيقى در موردعوامل شهوت پرستى داشتهباشيم.
اميال و خواستههاى درونى كه از آن به شهوات تعبير مىشود،-مخصوصا شهوتجنسى-يكامر طبيعى و خدادادى بوده و از عوامل حركت انسان،براى پيشرفتزندگى بشمار مىآيد.بههمين دليل،گر چه نمىتوان آنها را از ميان برد،اما هرگز نبايدبراى سركوبى آنها نيز تلاشكرد،زيرا اگر اين شهوات در حد اعتدال باشند،نه تنهامشكلى ايجاد نمىكنند،بلكه يكى ازاسرار تكامل و تقدم انسان نيز محسوب مىگردند.
آنچه كه به صورت مفسده اخلاقى ظاهر مىشود،همان طغيان شهوات و خارج شدنآنها ازكنترل نيروى عقل و خرد است.
حال بايد ملاحظه كرد كه چه عواملى سبب خارج شدن اميال و خواستهاى درونىاز تحتكنترل عقل گشته و به صورت نيرويى ويرانگر در مىآيد.به يقين،امور زير تاثيرزيادى در اينمساله دارد:
1-ضعف ايمان
ضعف ايمان،علت اصلى ناديده گرفتن فرمانهاى الهى است.اگر انسان،خدا راحاضر و ناظربداند و دادگاه بزرگ الهى را در قيامتبا چشمان قلب خويش مجسمنمايد،هرگز حدود الهىرا نمىشكند و از مرزها تجاوز نكرده و آلوده شهوات و مفاسداخلاقى نمىگردد.
اين همان برهان الهى است كه در بدترين شرايط زندگى حضرت يوسف عليه السلامبهسراغش آمد و او را از آلودگى به فحشاء-كه تمام زمينههاى ارتكاب،موجود وموانعش مفقودبود-حفظ كرد.
اگر ايمان ضعيف گشته و توجه به مبدا و معاد كم گردد،زمينه طغيان شهوات كاملافراهممىشود كه انسان در چنين شرايطى مثل حيوان درندهاى كه از قفس خارج شدهباشد و هيچگونه مانعى در برابر خود نبيند،به همه جا حمله مىكند و اگر كسى دربرابرش ظاهر شود،مىدرد.
در اين رابطه در حديث علوى آمده است:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،كسى كهمشتاق به بهشت(و معتقد به آن)باشد،شهوات سركش را به فراموشى مىسپارد.» (49)
گاهى نيز انسان براى بهرهگيرى از شهوات بدون قيد و شرط،سد ايمان را در هممىشكند تادر شهوت پرستى آزاد باشد،قرآن مجيد مىفرمايد:« بل يريد الانسانليفجر امامه-يسئل ايانيوم القيامة (50) ،...بلكه انسان مىخواهد(آزاد باشد و بدون ترس ازدادگاه قيامت)در تمام عمر،گناه كند،(از اين رو)مىپرسد:قيامت كى خواهد بود؟(سؤالى كهنشانه انكار يا ترديد است).»
2-بى اعتنايى به حيثيت اجتماعى و شخصيت انسانى
بىاعتنايى به آبرو و حيثيت اجتماعى و ضعف شخصيت انسانى،اغلب سبب آلودگىبه انواعشهوات مىشود،در حالى كه آبرو و شخصيت انسانى و توجه به حيثيتاجتماعى،انسان را-هرچند كه ايمان به خدا نيز نداشته باشد-در برابر طغيان شهوات، كنترل مىكند.
به همين دليل،در جوامع غير دينى،افراد آبرومند و با شخصيت،كمتر تسليم طغيانشهواتگشته و به«شكم پرستى»و شهوات بى قيد و شرط جنسى روى مىآورند،زيراآبرو و حيثيتاجتماعى و شخصيت انسانى آنها،سدى است در برابر طغيان شهوات.
بنابراين هميشه تنها افراد رذل و بىشخصيت،در چنگال اين امور گرفتار مىگردند.
3-غفلت و بىخبرى
غفلت و بىخبرى از پيامدهاى شهوت پرستى،عامل ديگر آلودگى به اين رذيلهاخلاقى است،زيرا بيشتر رذايل اخلاقى،آثار سوء جسمانى و بهداشتى دارد،مثلا،شكم پرستى،انسان را بهانواع بيمارىها مبتلا مىسازد و يا افراط در شهوت جنسى،نيروو توان انسان را كاهش داده،اعصاب را در هم مىكوبد و عمر را كوتاه نموده و در نهايتسلامت جسمى و روحى انسان رامختل مىسازد.
به همين دليل،در جوامع غير مذهبى،افراد زيادى مقيد به رعايت اعتدال در خوردنو مسايلجنسى هستند،زيرا توصيه پزشكان را در اين زمينه پذيرفته و نتايج آن را درككردهاند.
مشكلات اجتماعى ناشى از شهوت پرستى نيز قابل انكار نيست.به يقين«شكمپرستى»گروهى از مردم سبب گرسنگى گروههاى ديگرى خواهد شد.
بىبند و بارى در مسائل جنسى نيز سبب ناامنى زن و فرزند اين افراد مىشود و چه بساكهآلودگى به عمق خانه آنها نيز نفوذ كند.
بنابراين هر كس كه به اين امور توجه كند،به يقين در كنترل شهوات خويشمىكوشد.
4-معاشرتهاى نامناسب و محيطهاى آلوده
معاشرتهاى نامناسب،دوستان ناباب،محيطهاى آلوده و فساد وسائل ارتباطجمعى يكى ازعوامل ديگر آلودگى به شهوت پرستى است.اغلب انسانهاى ناباب،دوستان خود را به گناهسوق داده و آنها را غرق گناه مىسازند و راههاى مختلف ارتكاب گناه را به آنها مىآموزند،بهگونهاى كه مىتوان گفت:رايجترين اسباب آلودگىبه شهوت پرستى،معاشرت با انسانهاىگناهكار و آلوده است.
بد آموزى ناشى از وسائل ارتباط جمعى و محيطهاى آلوده نيز از عوامل مهم اينآلودگى است.در اين زمينه در بحثهاى مربوط به امور«زمينه ساز مفاسد اخلاقى»درجلد اول به قدر كافىصحبت كرديم و به طور مشروح بيان داشتيم كه معاشرتهاى آلوده،نه تنها انسان را آلوده گناهو مفاسد اخلاقى مىكند،بلكه تا سر حد كفر نيز پيش مىبرد.
قرآن مجيد نيز درباره بعضى از دوزخيان مىگويد:« و يوم يعض الظالم على يديه يقولياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا-يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا-لقد اضلنى عنالذكربعد اذ جائنى و كان الشيطان للانسان خذولا (51) ،و به خاطر بياور روزى كه ظالمدستخويش را از شدت حسرت به دندان مىگزد و مىگويد:اى كاش!با رسول خدا صلى اللهعليه و آله راهىبرگزيده بودم.اى واى بر من!كاش فلان(شخص گمراه)را دوستخود انتخابنكرده بودم!اومرا از ذكر خدا گمراه ساخت،بعد از آن كه(ياد حق)به سراغ من آمده بود وشيطان هميشهخوار كننده انسان است.(او را گمراه مىسازد،سپس در بيراهه رهايشمىكند.)»
محيطهاى آلوده،پدران و مادران فاسد و منحرف،از ديگر عوامل مؤثر آلودگى بهشهوتپرستى است كه تاثير مخرب آنها قابل انكار نيست.به همين دليل،هنگامى كهبيشتر افرادپاك وارد چنين محيطهايى شوند،دل و ايمان خود را از دست داده و آلودهشهوات و مفاسداخلاقى مىشوند.
چون در جلد اول،در بحث«كليات مسايل اخلاقى»اين امور را به عنوان زمينهسازهاى اخلاقى،به طور مشروح مورد بحث قرار دادهايم،در اين جا به همين مقداربسنده مىكنيم.
راههاى درمان شهوت پرستى
راههاى درمان مفاسد اخلاقى به صورت اصولى تقريبا همه جا يكى است كه به طور كلى دردو راه علمى و عملى خلاصه مىشود.
الف-راه علمى
منظور از راه علمى،اين است كه انسان در آثار و پيامدهاى شهوت پرستى بينديشد وببيندكه چگونه تسليم شدن در برابر شهوات،انسان را به ذلت،بدبختى،اسارت،تضعيفشخصيتاجتماعى و دورى از خدا مىكشاند كه زندگى خفتبار افرادى كه آلودهشهوت شدهاند،بيانگراين واقعيت است.
بنابراين تامل در امور مذكور و انديشه پيرامون شرح حال«اولياء الله»و پيروانراستين آنها كهبر اثر مبارزه با شهوات به مقامات بالا در دنيا و نزد خدا رسيدهاند،انسانرا از شهوت پرستىباز خواهد داشت.
علاوه بر اين كه تحكيم پايههاى عقل و ايمان،انسان را قادر به كنترل شهواتمىكند،در اينرابطه امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«من كمل عقله استهان بالشهوات،كسى كهعقلش كامل شود،شهوتها را كوچك و بىارزش مىشمرد.» (52)
در جاى ديگر نيز مىفرمايند:«من غلب شهوته ظهر عقله،كسى كه بر شهوات خودغالب شود،عقل و خرد او ظاهر مىگردد» (53)
همچنين فرمودهاند:«كلما قويت الحكمة ضعفت الشهوة،هر قدر حكمت و دانشانسانقويتشود،شهوات و تمايلات سركش او ضعيف مىگردد.» (54)
آن حضرت در پيام پر معناى ديگرى نيز مىفرمايند:«اذكر مع كل لذة زوالها و معكل نعمةانتقالها و مع كل بلية كشفها،فان ذلك ابقى للنعمة،و انفى للشهوة،و اذهبللبطر،و اقرب الىالفرج و اجدر بكشف الغمة و درك المامول،هرگاه در لذت(حرامى)
باشى،به ياد بياور كه روزى زايل مىشود،و اگر در هر نعمتى هستى،به خاطر داشته باشكهروزى سلب خواهد شد.در بلاها نيز انتظار بر طرف شدن آن را داشته باش،زيرااينيادآوريها،نعمت را پايدارتر مىكند و شهوات را دور مىسازد و مستى و غرور نعمت رازايلمىكند و به فرج و گشايش امور نزديكتر و در از ميان رفتن اندوه و رسيدن به مقصود،نزديكتر و شايسته است.» (55)
به اين ترتيب انديشه در پيامدها،اثر عميقى در بازدارندگى از آلودگى به شهوتهادارد،تمامتلاش رهبران الهى نيز اين بوده است تا عواقب شوم گرفتارى در چنگالشهوات را به انسانهاگوشزد نموده و آنها را از كام شهوات نجات دهند.
اين حديث از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله،بيانگر اين معنى است:«خمس ان ادركتموهنفتعوذوابالله منهن:لم تظهر الفاحشة فى قوم قط حتى يعلنوها،الا ظهر فيهم الطاعون والاوجاعالتى لم تكن فى اسلافهم الذين مضوا و لم ينقصوا المكيال و الميزان الا اخذوابالسنينو شدة المؤنة و جور السلطان،و لم يمنعوا الزكاة الا منعوا المطر من السماء،و لولاالبهائم لم يمطروا و لم ينقضوا عهد الله و عهد رسوله الا سلط الله عليهم عدوهم واخذوابعض ما فى ايديهم،و لم يحكموا بغير ما انزل الله الا جعل الله عز و جل باسهمبينهم،پنج چيزاست كه اگر با آنها روبرو شديد،از آنها به خدا پناه ببريد،اعمال زشت و آشكاردر هيچ قومىظاهر نمىشود،مگر اين كه گرفتار طاعون و بيمارىهايى مىشوند كه در ميانپيشينيان آنهانبوده است و هيچ قومى كم فروشى نمىكنند مگر اين كه گرفتار قحطى وسختى زندگى وظلم حاكمان مىشوند و هيچ قومى منع زكات نكردند مگر اين كه،از بارانرحمت الهىمحروم شدند و اگر به خاطر حيوانات نبود،بارانى به آنها نازل نمىشد و هيچجمعيتى،پيمانخدا و رسولش را نمىشكستند،مگر اين كه خداوند دشمنانشان را بر آنهامسلط كرد وقسمتى از آنچه را كه آنها داشتند،از آنان گرفتند و هيچ گروهى به غير احكامالهى حكمنكردند،مگر اين كه خداوند اختلاف در ميان آنها افكند و با هم درگير شدند.» (56)
بىشك،تامل و تدبر در اين پيامدها،تاثير مستمر و يا موقت در بازداشتن اعمال غيراخلاقىدارد.
ب-راه عملى
از نظر عملى راههاى مختلفى براى درمان«شهوت پرستى»وجود دارد از جمله:
1-يكى از بهترين راههاى عملى براى نجات از گرداب شهوت،اشباع صحيح اميالوخواستهاى جنسى است،زيرا اگر خواستها و اميالى كه در درون انسان وجوددارند ازراههاى صحيح،اشباع گردند،ديگر زيانبار و مخرب نخواهند بود،به تعبيرديگر،اين خواستهارا نمىتوان و نبايد سركوب كرد،بلكه بايد از آنها در كانالهاىصحيح و سازنده استفاده كرد،در غير اين صورت ممكن است تبديل به سيلابويرانگرى شود كه حرث و نسل انسان را باخود خواهد برد.
به همين دليل،اسلام نه تنها تفريحات سالم و بهرهگيرى معتدل از خواستهاىدرونى رامجاز شمرده،بلكه نسبتبه آن تشويق نيز نموده است.خطبه معروفى كه ازامام جواد عليهالسلام در مورد عقد همسرش نقل شده است،شاهد گوياى اين مدعاست.آنحضرت در اينخطبه مىفرمايند:«اما بعد فقد كان من فضل الله على الانام ان اغناهمبالحلال عن الحرام،يكى از نعمتهاى الهى بر بندگان اين است كه آنها را به وسيله حلالاز حرام بىنياز ساختهاست.» (57)
اين حديث معروف نيز بر همين نكته اشاره دارد:«للمؤمن ثلاث ساعات،فساعةيناجى فيها ربه،و ساعة يرم معاشه،و ساعة يخلى بين نفسه و بين لذتها فيما يحل ويجمل،انسان با ايمانساعات زندگيش را به سه بخش تقسيم مىكند،قسمتى را صرفمناجات با پروردگارشمىكند و قسمت ديگر را در راه اصلاح معاش و بندگيش به كار مىگيردو قسمتسوم را بهبهرهگيرى از لذتهاى حلال و دلپسند اختصاص مىدهد.» (58)
2-يكى ديگر از راههاى نجات از شهوت پرستى،برنامهريزى دقيق براى برنامههاىزندگىاست،زيرا،هرگاه انسان،براى تمام اوقات خود برنامه داشته باشد(هر چند برنامهاو در پارهاىاز موارد جنبه تفريحى و ورزشى داشته باشد)،ديگر مجالى براى كشيدهشدن به آلودگىهاىشهوانى باقى نمىماند.
3-برچيدن عوامل آلودگى نيز يكى از راههاى درمان و يا پيشگيرى است،زيراامكان آلودگىبه شهوات در محيطهاى آلوده فراوان است،يعنى،اگر محيط،آلودهشهوت شود و اسباب آن دردسترس همه قرار گيرد و آزادى نسبى نيز وجود داشتهباشد،نجات از آلودگى،مخصوصا براىقشر جوان يا كسانى كه در سطح پايينى از«معرفت»دينى قرار دارند،بسيار دشوار خواهد شد.
4-احياى شخصيت معنوى و انسانى افراد جامعه نيز،از راههاى مهم درمان ياپيشگيرى ازآلودگىهاى شهوانى است،زيرا انسان،هنگامى كه از ارزش وجود وشخصيتخود،آگاه شود ودريابد كه او عصاره جهان آفرينش و گل سر سبد جهانخلقت و خليفه خدا در روى زميناست،به اين سادگى خود را به شهوات نمىفروشد.
امير مؤمنان على عليه السلام در اين رابطه مىفرمايند:«من كرمت عليه نفسه هانتعليهشهوته،كسى كه به ارزش وجود خويش پىبرد،شهوات در برابر او بىارزش مىشوند» (59) ودر حديث ديگرى از آن حضرت عليه السلام آمده است:«من عرف شرف معناه صائه عندنائةشهوته...،كسى كه شرافت ذاتى خود را بشناسد،او را از پستى شهوت مصون مىدارد!...» (60)
آخرين نكتهاى كه ذكر آن لازم به نظر مىرسد،اين است كه نه تنها در مساله مبارزهبا شهوات،بلكه در تمام موارد مبارزه با مفاسد اخلاقى،بايد به مساله مبارزه عملىاهميت داد،به اينمعنى كه هر قدر انسان با خلق و خوى بد به مبارزه برخيزد و در جهتمخالف آن حركت كند،آن خلق و خوها كم رنگ و ضعيف مىشود و اين مبارزه ازصورت فعلى به صورت حالت و ازصورت حالتبه صورت عادت و از صورت عادتبه صورت ملكه در مىآيد و خلق و خوى ثانوىدر جهت مقابل شكل مىگيرد،مثلا،اگر انسان بخيل بذل و بخشش را تكرار كند،آتش بخل بهتدريج در درون او فروكشكرده و خاموش مىشود.
اگر شهوت پرستان نيز در برابر طغيان شهوات،مقاومت و ايستادگى نمايند،طغيانشهوتفرو نشسته و روح عفت جايگزين آن مىشود.
اين نكته در سخن پرمعنايى از امير مؤمنان على عليه السلام نقل شده است:«قاومالشهوةبالقمع لها تظفر،در برابر شهوت و اميال نفسانى،به قصد قلع و قمع مقاومت كن تاپيروزشوى. (61) »
شكم پرستى و شهوت جنسى
بزرگان علم اخلاق همچون فيض كاشانى در«المحجة البيضاء»و محقق نراقى در«معراجالسعادة»و مرحوم شبر در كتاب«الاخلاق»شكم پرستى و شهوت جنسى را بهصورت مستقل،مورد بحث قرار دادهاند.در واقع از روايات اسلامى و اشاراتى كه درآيات قرآن مجيد است،پيروى نموده و براى اين دو بخش اهميت ويژهاى قايل شدهاند.
مرحوم فيض كاشانى در كتاب«المحجة البيضاء»مىگويد:«بزرگترين عوامل هلاكتانسان،شهوت شكم است،همان بود كه آدم و حوا را از بهشتى كه دار القرار بود به دنيا كه دارنياز وافتقار است فرستاد...،در حقيقتشكم سرچشمه شهوات و منشا دردها و آفات است،زيرا حتىشهوت جنسى نيز پيرو آن است و به دنبال اين دو،شهوت در جمع آورى مال و مقاماست كهوسيلهاى براى سفرههاى رنگينتر و زنان بيشتر محسوب مىشود و به دنبال آنها،تنازع دردسترسى به مال و مقام و كشمكشها به وجود مىآيد و آفت ريا و خودنمايى و تفاخرو تكاثر وخود برتر بينى از آن متولد مىگردد،سپس اين امور عاملى براى حسد،كينه،عداوتو دشمنىمىشود و دارنده آن را به ارتكاب انواع ظلمها و منكرات و فحشاء مىكشاند...،حالكه چنيناست،لازم استبه شرح آفات آن پرداخته شود و طرق مبارزه با آن روشن گردد (62) »
از اين خطرناكتر آن است كه انسانهاى شكم پرست و شهوت پرست،دين و ايمانخود را درراه آن از دست دادهاند.در ذيل آيه: و آمنوا بما انزلت مصدقا لما معكم ولا تكونوا اول كافر به ولا تشتروا بآياتى ثمنا قليلا و اياى فاتقون (63) كه خداوند در آنيهود را به خاطر فروختن آياتالهى به بهاى ناچيز،مذمت مىكند،آمده است:جمعىاز علماى بزرگ يهود،به خاطر تشكيلمجالس ميهمانى پر زرق و برقى از سوىيهوديان براى آنها،ايات الهى را تحريف كردند و عملاآنها را به بهاى ناچيزىفروختند(و پيامبرى را كه تورات وعده ظهورش را داده بود و آنهاسالها در انتظارشبودند،انكار كردند.)
در روايات اسلامى نيز بحث گستردهاى درباره خطرهاى اين دو نوع از شهوت ديدهمىشودكه در ادامه به برخى موارد اشاره مىشود:
1-رسول خدا صلى الله عليه و اله مىفرمايند:«ثلاث اخافهن بعدى على امتى الضلالة بعدالمعرفةو مضلات الفتن و شهوة البطن و الفرج،سه چيز است كه از آنها بر امتم بعد ازخودممىترسم،گمراهى بعد از آگاهى و آزمايشهاى گمراه كننده و شهوت شكم و شهوتجنسى.» (64)
منظور از گمراهى بعد از آگاهى،اين است كه انسان بر اثر وسوسههاى منحرفان وايجادشبهات گوناگون،راه راستى را كه شناخته،رها كند و در راه انحراف در آيد كه اينموضوع درهر زمان-مخصوصا در زمان ما-وجود داشته و دارد.
منظور از«مضلات فتن»امتحاناتى است كه خداوند براى بندگانش پيش مىآورد كهگاهىانسانها به خاطر پيروى هواى نفس از عهده آن بر نمىآيند،و منظور از«شهوت بطن وفرج»شكم پرستى و افراط در شهوت جنسى است.
مفهوم حديث نشان مىدهد،خطرى كه از ناحيه اين سه امر،مردم را تهديد مىكند،بسيارجدى است.
2- پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله در جاى ديگر مىفرمايند:«اكثر ما تلجبه امتى النار الاجوفانالبطن و الفرج،بيشترين چيزى كه سبب دوزخى شدن امت من مىشود،دو چيز ميانتهىاست،شكم و فرج» (65)
3- امام باقر عليه السلام نيز در اين رابطه مىفرمايند:«اذا شبع البطن طغى،هنگامى كهشكمسير شود،طغيان مىكند.» (66)
4- آن حضرت در جاى ديگر مىفرمايند:«ما من شىء ابغض الى الله عز و جل منبطن مملوء،هيچ چيزى نزد خداوند،منفورتر از شكم پر(و بيش از اندازه خوردن)نيست.» (67)
5- امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«لا يفسد التقوى الا بغلبة الشهوة،تقواوپرهيزكارى را چيزى جز غلبه شهوت از بين نمىبرد.» (68)
6- حديث ديگرى از همان حضرت عليه السلام نقل شده است:«لا تجتمع الحكمة والشهوة،دانش و حكمتبا شهوت پرستى جمع نمىشود» (69) .
7- همان حضرت عليه السلام در جاى ديگر فرمودهاند:«ما رفع امرءا كهمته و لا وضعهكشهوته،هيچ چيز مانند همت،انسان را بالا نمىبرد و هيچ چيز مانند شهوت،انسان رابرزمين نمىزند.» (70)
پىنوشتها:
1- مريم/ 59.
2- مريم/ 60.
3- نساء/ 27.
4- عنكبوت28/ .
5- عنكبوت/ 29.
6- عنكبوت/ 29.
7- هود/ 77.
8- هود/ 78.
9- هود/ 78.
10- هود/ 79
11- هود/ 80.
12- قمر/ 34 و 35.
13- هود/ 82.
14- هود/ 82.
15- اعراف/ 80.
16- اعراف/ 82.
17- اعراف/ 83 و 84.
18- الدر المنثور،ج6،ص 261 به نقل از ميزان الحكمة،ج 4،ص 3478،شماره 21400
19- غرر الحكم،حديث876.
20- غرر الحكم،حديث 2121.
21- غرر الحكم،حديث 2440.
22- همان،حديث4527.
23- بحار الانوار،ج 75،ص243.
24- شرح غرر الحكم،حديث 5934.
25- غرر الحكم،حديث 2505.
26- شرح غرر الحكم،حديث 5985.
27- همان،حديث5983.
28- غرر الحكم،حديث449.
29- غرر الحكم،حديث 6300.
30- غرر الحكم،حديث 4885.
31- شرح غرر الحكم،حديث5533.
32- همان،حديث 7001،ص566 غرر الحكم.
33- همان،حديث 8022.
34- همان،حديث 8591.
35- همان،حديث 10915.
36- فصلت/ 31.
37- زخرف/ 71.
38- بحار الانوار ج 74،ص 165.
39- ناصر خسرو
40- شرح غرر الحكم،حديث5983.
41- همان مدرك،حديث4063.
42- همان،حديث5507.
43- غرر الحكم،حديث 6300
44- نهج البلاغه،كلمات قصار،حديث 211.
45- نهج البلاغه،حديث 922.
46- بر سر ميدان رسوايى عشقعالمى را همچو شيدايى ببين(عطار)عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوستيا غم دوستخورد يا غم رسوايى را(سعدى)
47- ناصر خسرو.
48- ادب الدنيا و الدين.
49- شرح فارسى غرر الحكم حديث 8591.نهج البلاغه،كلمات قصار،حديث 31
50- قيامت/ 5 و6.
51- فرقان/ 27 تا29.
52- شرح فارسى غرر،حديث8226.
53- همان،حديث7953.
54- همان،حديث 7205.
55- ميزان الحكمة،جلد 4،ص 3484،حديث21507.
56- اصول كافى،جلد 2،ص373.
57- بحار الانوار،ج 50،ص76.
58- نهج البلاغه،كلمات قصار،جمله 390.
59- بحار الانوار،ج 78،ص 71.
60- غرر الحكم،شماره9069.
61- شرح فارسى غرر الحكم،ج 4،ص 514،ح6803.
62- المحجة البيضاء،ج 5،ص 145.
63- بقره/ 41.
64- اصول كافى،ج 2،ص79.
65- همان.
66- كافى،ج6،ص 270،حديث 10.
67- ؟
68- شرح غرر الحكم،رقم10606.
69- غرر الحكم،رقم10573.
70- همان،ج 6،ص 114،رقم 9707.