فصل دوازدهم و سيزدهم
خودباختگى و توكل بر خدا
اشاره
در بسيارى از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى و سرگذشت انبياء و اولياء و صالحان و دركتب علماى اخلاق و ارباب سير و سلوك روى مساله توكل به عنوان يك فضيلت مهم اخلاقىكه بدون آن نمىتوان به مقام قرب الهى رسيد، ياد شده است.
منظور از توكل سپردن كارها به خدا، و اعتماد بر لطف اوست، زيرا «توكل» از ماده «وكالت»به معنى انتخاب وكيل نمودن و اعتماد بر ديگرى كردن است، بديهى است هر قدر وكيلتوانايى بيشتر و آگاهى فزونتر داشته باشد شخص موكل احساس آرامش بيشترى مىكند، واز آنجا كه علم خدا بى پايان و تواناييش نامحدود است هنگامى كه انسان توكل بر او مىكندآرامش فوقالعاده احساس مىكند، در برابر مشكلات و حوادث مقاوم مىشود، و از دشمناننيرومند و خطرناك نمىهراسد، در سختيها خود را در بن بست نمىبيند و پيوسته راه خودرا به سوى هدف ادامه مىدهد.
انسانى كه بر خدا توكل دارد هرگز احساس حقارت و ضعف نمىكند بلكه به اتكاى لطف خداو علم و قدرت بى پايان او خود را پيروز و فاتح مىبيند و حتى شكستهاى مقطعى او رامايوس نمىسازد.
هرگاه توكل به مفهوم صحيح كلمه در جان انسان پياده شود به يقين اميدآفرين، نيروبخش وباعث تقويت اراده و تحكيم مقاومت و پايمردى است.
مساله توكل در زنگى انبياى بزرگ الهى درخشش فوقالعادهاى دارد، بررسى آيات قرآنى دراين زمينه نشان مىدهد كه آنها هميشه در برابر مشكلات طاقت فرسا خود را زير سپر توكلقرار مىدادند، و يكى از دلايل مهم پيروزى آنها داشتن همين فضيلت اخلاقى بوده است.
با اين اشاره به آيات قرآن بازمىگرديم و با توجه به ترتيب تاريخى سرگذشت انبياء مسالهتوكل را در زندگى آنان مورد بررسى قرار مىدهيم(از نوح(ع) شروع كرده به پيامبراسلام(ص) پايان مىدهيم):
1- و اتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بآيات اللهفعلى الله توكلت فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لايكن امركم عليكم غمة ثم اقضوا الى ولاتنظرون (سورهيونس،آيه71)
2- انى توكلت على الله ربى و ربكم (سورههود،آيه56)
3- ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوةفاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون (سورهابراهيم،آيه37)
4- ...ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب (سورههود،آيه88)
5- و قال يا بنى لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة و ما اغنى عنكم من اللهمن شىء ان الحكم الا لله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون (يوسف،67)
6- و قال موسى يا قوم ان كنتم آمنتم بالله فعليه توكلوا ان كنتم مسلمين × فقالوا على اللهتوكلنا ربنا لاتجعلنا فتنة للقوم الظالمين (سورهيونس،آيات84و85)
7- و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القومالكافرين (سورهبقره،آيه250)
8- فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم (سورهتوبه،آيه129)
9- و ما لنا الانتوكل على الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن على ما آذيتمونا و على الله فليتوكلالمتوكلون (سورهابراهيم،آيه12)
10- ...و من يتوكل على الله فهو حسبه... (سورهطلاق،آيه3)
ترجمه
1- سرگذشت نوح را بر آنها بخوان! در آن هنگام كه به قوم خود گفت: «اى قوم من! اگرتذكرات من نسبتبه آيات الهى، بر شما سنگين(و غير قابل تحمل) است، (هر كار از دستتانساخته استبكنيد) من بر خدا توكل كردهام! فكر خود و قدرت معبودهايتان را جمع كنيد،سپس هيچ چيز بر شما پوشيده نماند(تمام جوانب كارتان را بنگريد) سپس به حيات منخاتمه دهيد و (لحظهاى) مهلتم ندهيد!
2- من، بر «الله» كه پروردگار من و شماست توكل كردهام!
3- پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى، و در كنار خانهاى كه حرمتوست، ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند، تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز، و ازثمرات به آنها روزى ده، شايد آنان شكر تو را بجاى آورند!
4- من جز اصلاح - تا آنجا كه در توانايى دارم - نمىخواهم! و توفيق من جز به(كمك)خداوند نيست. بر او توكل كردم و به سوى او بازمىگردم!
5- و(هنگامى كه مىخواستند حركت كنند، يعقوب) گفت: «فرزندان من! از يك در واردنشويد، بلكه از درهاى متفرق وارد گرديد(تا توجه مردم به سوى شما جلب نشود)! و(من بااين دستور) نمىتوانم حادثهاى را كه از سوى خدا حتمى است از شما دفع كنم! حكم و فرمان، تنها از آن خداست!(براى پيروزى شما) بر او توكل كردهام و همه متوكلان بايد بر او توكلكنند»!
6- موسى گفت: «اى قوم من! اگر شما به خدا ايمان آوردهايد، بر او توكل كنيد اگر تسليمفرمان او هستيد»! - گفتند: «تنها بر خدا توكل داريم، پروردگارا! ما را مورد شكنجه گروهستمگر قرار مده!
7- و هنگامى كه در برابر «جالوت» و سپاهيان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا! پيمانهشكيبايى و استقامت را بر ما بريز! و قدمهاى ما را ثابتبدار! و ما را بر جمعيت كافران، پيروزبگردان!
8- اگر آنها(از حق) روى بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا كفايت مىكند، هيچمعبودى جز او نيست، بر او توكل كرددم، و او صاحب عرش عظيم است!
9- و چرا بر خدا توكل نكنيم، با اينكه ما را به راههاى(سعادت) رهبرى كرده است، و ما بهطور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهيم كرد(و دست از رسالتخويش برنمىداريم) وتوكل كنندگان بايد فقط بر خدا توكل كنند»!
10- و هر كس بر خدا توكل كند كفايت امرش را مىكند... .
تفسير و جمعبندى
بازتاب توكل در زندگى پيامبران
در آيات قرآن مجيد، به ويژه در تاريخ انبيا، صفت «توكل» به عنوان يكى از بارزترين صفاتآنها در طول تاريخ مشاهده مىشود كه همواره در برابر حوادث سخت، مشكلات طاقت فرساو دشمنان بى رحم اعتمادشان بر خدا و تكيهگاهشان ذات پاك او بوده است، و از وابستگى واعتماد بر ما سوى الله مبرى بودهاند.
نخست از نوح(ع) پيامبر بزرگ خدا شروع مىكنيم:
در نخستين آيه مورد بحث مىخوانيم: هنگامى كه نوح(ع) در برابر دشمنان نيرومند ولجوج و متعصب قرار گرفت، با اعتماد به خداوند و توكل بر ذات پاكش در برابر همه آنانمقاومت كرد، قرآن در اين زمينه به پيامبر اسلام(ص) مىگويد: «سرگذشت نوح(ع) را براىآنها(مسلمانان نخستين كه در چنگال دشمنان زورمند گرفتار بودند) بخوان، در آن هنگام كهبه قوم خود گفت: اى قوم من! هرگاه موقعيت من و يادآورىهايم نسبتبه آيات الهى بر شماسنگين(و غير قابل تحمل) است، (هر كار از دستتان ساخته استبكنيد، من ترس ندارم) منبر خدا توكل كردهام، نيروى خود و نيروى معبودهايتان را جمع كنيد، سپس چيزى بر شمامخفى نماند و بعد به حيات من پايان دهيد و لحظهاى مهلتم ندهيد(اما بدانيد در برابرقدرت خداوند كارى از شما ساخته نيست!)»، (و اتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يا قوم انكان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بآيات الله فعلى الله توكلت فاجمعوا امركم و شركائكم ثملايكن امركم عليكم غمة ثم اقضوا الى و لاتنظرون) (1)
راستى اين چه عاملى بود كه نوح(ع) را با مؤمنان اندكى كه اطراف او بودند، در برابردشمنان قدرتمند و سرسخت، شجاعت و شهامت مىبخشيد كه اين چنين ايستادگى كردند وقدرت آنان را به باد مسخره گرفتند و بى اعتنايى خويش را به نقشهها و افكار و بتهاى آنهانشان دادند، و به اين وسيله ضربهاى محكم روانى بر آنان وارد ساختند.
آرى اين عامل چيزى جز ايمان به خدا و توكل بر ذات پاك او نبود، و عجب اينكه نه تنهااظهار بى اعتنايى نسبتبه آنها و معبودهايشان كردند بلكه آنان را بر مخالفت تشجيع نموده وبه مبارزه طلبيدند، آرى اين قدرت نمايى تنها زيبنده متوكلان است!
با توجه به اينكه سوره يونس كه اين آيه در آن است مكى است، خداوند مىخواهد به گروهاندك مسلمانان كه در مكه همچون پروانهها گرد شمع وجود پيامبر اسلام(ص) جمع شدهبودند و در چنگال دشمنان نيرومند سرسختى قرار داشتند، قوت و قدرت روحى ببخشد وبه آنها نشان دهد كه از اين قدرتهاى پوشالى در برابر اراده خدا كارى ساخته نيست.
تعبير به «شركائكم» ممكن است اشاره به بتها باشد كه شريكهاى ساختگى بتپرستان براىخدا بودند، و در موارد ديگر قرآن نيز كرارا اين تعبير براى بتها آمده است.
يا اينكه منظور دوستان و بستگان آنها باشد، يعنى تمامى نيروهايتان را بر ضد من بسيجكنيد!
دومين آيه از زبان هود پيامبر7 است كه بعد از دوران نوح(ع) مىزيسته هنگامى كه از سوىقوم بتپرستش تهديد به مرگ مىشود، با صراحتبه آنها مىگويد: «من خدا را گواه مىگيرمو شما هم گواه باشيد كه از همتايانى كه براى خدا قرار دادهايد بيزارم - همه شما براى مننقشه بكشيد، و لحظهاى مرا مهلت ندهيد(اما بدانيد كارى از شما ساخته نيست چرا كه) -من توكل بر خداوندى كردهام كه پروردگار من و شماست»! (...قال انى اشهد الله و اشهدوا انىبرىء مما تشركون × من دونه فكيدونى جميعا ثم لاتنظرون × انى توكلت على الله ربى و ربكم) (2)
جالب اينكه نه تنها به قدرت عظيم مخالفان بتپرست و توطئهها و شرارتهاى آنها اعتنانمىكند، بلكه آنها را تحريك به قيام بر ضد خود مىنمايد، تا به آنان ثابت كند قلب و روح اوبه جاى ديگرى وابسته است كه با توكل بر ذات پاك او كمترين واهمهاى از توطئههاىدشمنان ندارد، هر چند قوى و نيرومند و سرسخت و لجوج باشند، و اين خود نشان مىدهدكه توكل بر خدا تا چه اندازه به انسان شجاعت و شهامت و پايمردى و استقامت مىبخشد!
راستى شگفت آور است كه انسانى تك و تنها يا با يارانى بسيار اندك، در برابر گروهى عظيم ومتعصب و زورمند، اين گونه بايستد، و اين چنين تهديدهاى آنها را به باد سخريه بگيرد، آرىاين از آثار ايمان و توكل بر خداست!
يكى از مفسران پيشين به نام «زجاج» مىگويد: اين آيه از مهمترين آيات مربوط به پيامبراناست كه پيامبرى تنها در برابر امتى عظيم از مخالفان بايستد و اين چنين با آنها سخن بگويد، شبيه همين تعبير را در داستان نوح(ع) و جريان پيامبر اسلام7 نيز خوانديم.
شايان توجه اينكه در ادامه اين آيه، هود(ع) در مقام استدلال براى كار خود مىگويد: نه تنهاشما، «هيچ جنبندهاى در جهان نيست مگر اينكه در قبضه قدرت و فرمان خداست»! (ما مندابة الا هو آخذ بناصيتها) (3)
سپس مىافزايد: او قدرتمندى نيست كه قدرتش موجب خودكامگى باشد بلكه «پروردگار منهمواره بر صراط مستقيم است»! (ان ربى على صراط مستقيم)
بنابراين من بر كسى تكيه كردهام كه قدرتش بى پايان و كارهايش عين صواب و عدالت است.
در سومين آيه اشاره به گوشهاى از سرگذشت ابراهيم(ع) و توكل او بر خدا در يكى ازمشكلترين ساعات زندگانيش مىكند، و مىفرمايد: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را درسرزمين بى آب و علفى در كنار خانهاى كه حرم توست(به فرمان تو و با توكل بر تو) ساكنساختم تا نماز را بر پا دارند، اكنون تو دلهاى مردم را متوجه آنها كن و از ثمرات به آنها روزىده، تا شكر تو را بجا آورند»، (ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرمربنا ليقيموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون) (4)
آيا اگر ايمانى همچون كوه، و دلى همچون دريا، و توكلى در سطح بسيار بالا نباشد، ممكناست انسان همسر و فرزند دلبند شيرخوارهاش را در سرزمينى خشك و سوزان و بى آب وعلف - تنها براى امتثال فرمان خدا - رها كند، و از آنجا به وطن خويش بازگردد؟!
اين جريان يادآور جريان ديگرى در زندگى ابراهيم(ع) است در آن هنگام كه بتپرستانلجوج و متعصب و خشمگين او را به خاطر در هم شكستن بتهايشان به محاكمه كشيدهبودند و ابراهيم در يك قدمى مرگ قرار داشت، با اين حال معبودهايشان را به سخريهمىكشيد و با دلايل محكم، منطق خرافى آنها را در زمينه بتپرستى در هم مىكوبيد. (5)
چهارمين آيه اشاره به ماجراى شعيب(ع) مىكند كه مدتى بعد از هود، و كمى قبل از موسىمىزيسته كه او هم در مقابل سرسختى قوم مشرك و بتپرست و تهديدات آنها مىگويد:«من(با اين برنامههاى الهى) چيزى جز اصلاح تا آنجا كه در قدرت دارم، نمىخواهم، و توفيقمن تنها از خداست، فقط بر او توكل كردهام و به سوى او بازمىگردم»، (...ان اريد الا الاصلاحما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب) (6)
آرى من با داشتن ايمان به خدا و توكل بر ذات پاك او از چيزى نمىترسم و با قدرت راه خودرا ادامه مىدهم.
قابل توجه اينكه: شعيب(ع) براى دست زدن به اصلاحات همه جانبه در اجتماع فاسد آنزمان بر سه اصل تكيه مىكند: نخست فراهم شدن مقدمات از سوى پروردگار كه با كلمه«توفيق» به آن اشاره شده، سپس داشتن اراده نيرومند براى شروع به كار كه با «توكل» بهپروردگار حاصل مىشود، و سپس دارا بودن انگيزهاى صحيح و سازنده كه با «اليه انيب» (بهسوى او بازمىگردم و همه كارهايم براى خداست) به آن اشاره مىكند.
در پنجمين آيه سخن از يعقوب كه جد والاى بنى اسرائيل استبه ميان آمده، آن زمان كه درتنگناى شديدى قرار گرفته بود از يكسو فرزند عزيزش يوسف(ع) را از دست داده، و از سوىديگر قحطى شديد در كنعان همه مردم، و از جمله خاندان او را تحت فشار قرار داده است، وبه حكم اجبار، فرزند دلبند ديگرش بنيامين را به دستبرادران بد سابقه و نامهربان! سپرده،تا براى به دست آوردن آذوقه بار ديگر به سرزمين «مصر»بروند و از «عزيز مصر» كمك بطلبند،در اينجا بود كه يعقوب سفارشى به اين مضمون به فرزندان خود كرد: «فرزندان من!(به مصركه مىرويد) همه شما از يك دروازه وارد نشويد، بلكه از درهاى متفرق وارد شويد(مبادا وروديك جمعيت غير بومى در مصر حساسيت مردم را برانگيزد و به آنها آسيبى برسانند)»! (وقال يا بنى لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة...) (7)
سپس افزود: «من با اين دستور نمىتوانم حادثهاى را كه از سوى خدا مقرر شده است از شمابرطرف سازم، حكم و فرمان مخصوص به خداست، بر او توكل كردم، و همه توكل كنندگانبايد بر او توكل كنند(و از او استمداد نمايند)»، (...و ما اغنى عنكم من الله من شىء ان الحكمالا لله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون) (8)
به اين ترتيب يعقوب دستورهاى لازم را براى پيشگيرى از حوادث قابل اجتناب به فرزندانخود داد، ولى تاكيد كرد كه من با اين دستورها نمىتوانم جلو هر 2حادثهاى را بگيرم و دربرابر همه مشكلات تدبيرى بينديشم، بلكه ما بايد آنچه در توان داريم انجام دهيم و در بقيهبر خدا توكل كنيم و همه بايد بر او توكل كنند.
در واقع يعقوب با اين سخن هم توصيه به توكل مىكند و هم دليل آن را ذكر مىنمايد،مىگويد: چون همه چيز به فرمان خداست، پس بايد بر او توكل كرد، چرا كه در برابر ارادهخدا از ديگرى كارى ساخته نيست.
روشن است كه منظور از «حكم» در اينجا «حكم تكوينى» پروردگار در عالم آفرينش است كهبازگشتبه عالم اسباب مىكند و ناظر به حكم تشريعى نيست(دقت كنيد).
در ششمين آيه نوبتبه ماجراى موسى(ع) و بنى اسرائيل مىرسد در آن هنگام كه موسى(ع) دعوت خويش را آشكار كرد، و معجزات بزرگ خود را نشان داد، ولى با اين همه تنها گروهىاز بنى اسرائيل به او ايمان آوردند، در حالى كه آنها نيز از فرعون و اطرافيانش بيمناك بودند،مبادا آسيبى به آنها برسانند و مورد شكنجه واقع شوند، زيرا هنگامى كه فرعون همسر خود رابه خاطر اظهار ايمان به موسى(ع) تحتسختترين شكنجهها قرار مىدهد، پيداستباديگران چه خواهد كرد، به همين دليل موسى بن عمران براى اينكه آرامشى به آنها ببخشد واز وحشت رهايى يابند، دستور توكل را به آنها داد و فرمود: «اى قوم من! اگر شما به خدا ايمانآوردهايد و تسليم فرمان او هستيد بر او توكل كنيد»، (و قال موسى يا قوم ان كنتم آمنتم باللهفعليه توكلوا ان كنتم مسلمين) (9)
يعنى تنها در سايه توكل بر خداست كه مىتوانيد با چنين حاكم نيرومند بى رحم خطرناكىمبارزه كنيد، و از شر او در امان بمانيد.
بديهى است موسى(ع) خود در اين امر پيشگام بود، و اگر مقام توكل را نداشت چگونه ممكنبود يك مرد چوپان با نداشتن هيچ گونه قدرت ظاهرى به جنگ يكى از بزرگترين قدرتهاىنظامى و سياسى زمان خود برود؟!
آن گروه از مؤمنان دعوت موسى(ع) را لبيك گفتند و در پاسخ او چنين بيان داشتند: «ماتنها بر خدا توكل داريم»! (فقالوا على الله توكلنا...) (10)
سپس رو به درگاه خدا آوردند و عرض گردند: «پروردگارا! ما را مورد شكنجه اين گروه ستمگرقرار نده»! (...ربنا لاتجعلنا فتنة للقوم الظالمين) (11)
«و ما را به رحمتت از چنگال گروه كافران رهايى بخش»، (و نجنا برحمتك من القوم الكافرين) (12)
منظور از «فتنه» در آيه اخير، شكنجه است كه در بعضى از آيات قرآن به خصوص در سوره«بروج» در مورد اصحاب «اخدود» آمده است، و در آيه83 كه قبل از آيه مورد بحث آمده است،نيز به آن اشاره شده.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فتنه در هر دو مورد، منحرف شدن يا منحرفساختن از دين و ايمان باشد، چرا كه اگر فرعونيان بر مؤمنان سلطه پيدا مىكردند آن رادليل بر حقانيتخود پنداشته و در طريق انحراف ثابت قدمتر مىشدند.
در هفتمين آيه نوبتبه زمانهاى بعد از موسى(ع) مىرسد، در آن زمان كه بنىاسرائيل زيرسيطره سلطان جبارى به نام «جالوت» قرار گرفته بودند، و ناچار نزد پيامبر زمان خود«اشموئيل» آمده، از او تقاضا كردند كه فرماندهاى لايق براى آنها تعيين كند، تا براى به دستآوردن سرزمين خود با جالوت بجنگند، اشموئيل، طالوت را كه جوان نيرومند و آگاه و از هرنظر لايقى بود براى اين امر برگزيد، بنىاسرائيل نخست زير بار نمىرفتند، سپس باتمهيداتى از ناحيه آن پيامبر، فرماندهى او را پذيرفتند.
طالوت پس از آزمايشهاى متعددى افرادى را كه آمادگى بيشترى براى جهاد داشتندگزينش كرد و به ميدان نبرد آورد.
آيه مورد بحث از لحظاتى سخن مىگويد كه دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند لشكرنيرومند جالوت و لشكر ظاهرا ضعيف طالوت، مىفرمايد: «هنگامى كه در برابرجالوت(ستمگر و سپاهيانش قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا پيمانه شكيبايى و استقامت را برما بريز و گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر قوم كافر پيروز گردان»، (و لما برزوا لجالوت وجنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين) (13)
درست است كه نفرات طالوت در برابر لشكر جالوت اندك بودند و ساز و برگ جنگى قابلملاحظهاى نيز در اختيار نداشتند، ولى چيزى كه اين عدم توازن را به نفع مظلومان بنىاسرائيل بر هم زد و سرانجام در برابر دشمن پيروز شدند، همان ايمان و توكل آنها بر خدا وتكيه بر صبر و استقامت و تقاضاى نصرت از پيشگاه حق بود.
به همين دليل در آيه بعد مىفرمايد: «فهزموهم باذن الله; آنها به فرمان خدا سپاه جالوت رادر هم شكستند و به هزيمت واداشتند»!
بديهى است صبر و استقامتسبب ثبات قدم، و ثبات قدم سبب پيروزى است و به هميندليل آنها اين امور سهگانه را به ترتيب در دعاى خود ذكر كردند و روح همه اينها ايمان و توكلبر خداست.
در هشتمين آيه سخن از پيامبر اسلام(ص) و مقام توكل اوست، در آن هنگام كه در برابرمشكلات سخت قرار داشت و خداوند به او تعليم داد چگونه بر مشكلات پيروز گردد،مىفرمايد: «اگر آنها(كافران) از حق روى بگردانند(نگران مباش) بگو: خداوند مرا كفايتمىكند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كردم، او پروردگار عرش عظيم است»، (فانتولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم) (14)
اين آيه به خوبى نشان مىدهد كه انسان هر قدر تنها باشد اگر توكل بر خدا داشته باشد،مشكلى ندارد، چرا كه خدا رب عرش عظيم و داراى قدرت بى نظير است، قدرتى كهقدرتهاى ناچيز بندگان در مقابل آن اثرى ندارد، جايى كه عرش و عالم بالا با آن همهعظمتى كه دارد در قبضه قدرت اوست چگونه ممكن استبندگان متوكل را در برابرمشكلات و دشمنان تنها بگذارد؟!
شايان توجه اينكه بعضى معتقدند اين آيه كه آخرين سوره توبه است و آيه قبل از آن آخرينآياتى است كه بر پيامبر(ص) نازل شده است، و جالب اينكه آياتى كه در آغاز بعثت نازل شدنيز همين حال و هوا را دارد و نشان مىدهد كه سرمايه اصلى آن حضرت در آن زمان نيزتوكل بر خدا بود، در آيه 38 سوره زمر كه مربوط به آن زمانهاست مىخوانيم: «...قل حسبىالله عليه يتوكل المتوكلون; بگو: خداوند مرا كافى است و متوكلان بايد بر او توكل كنند»!
به اين ترتيب پيامبر اكرم(ص) در آغاز و پايان كار و در همه حال، در زير چتر توكل قرار داشت، و همين امر عامل استقامت و پايمردى و پيروزى او بود.
در نهمين آيه سخن از تمام پيامبران پيشين به ميان آمده است، از زمان نوح(ع) تا پيامبرانىكه بعد از او بودند، مىگويد: «هنگامى كه پيامبران با مخالفت قوم خود روبه رو شدند(و خودرا تنها ديدند گفتند:) چرا ما بر خدا توكل نكنيم، با اينكه ما را به راههاى سعادت رهبرىكرده و ما به يقين در برابر آزارهاى شما شكيبايى خواهيم كرد(و با اين تهديدها و آزارها دستاز رسالتخويش برنمىداريم) و توكل كنندگان بايد فقط بر او توكل كنند»! (و ما لنا الانتوكلعلى الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن على ما آذيتمونا و على الله فليتوكل المتوكلون) (15)
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه توسل به ابزار توكل بر خدا در برابر انبوه مشكلاتطاقتفرسا كار همه انبيا در طول تاريخ بوده است و در واقع آنها با نيروى توكل بر انبوهدشمنان سرسخت پيروز مىشدند، و از اينجا نقش توكل در زندگى انسانها به خصوصرهبران و پيشوايان آشكار مىشود.
در واقع آنچه به پيامبران قدرت مىبخشيد كه با نداشتن «عده» و «عده» در برابرقدرتمندترين حكومتهاى بيدادگر عصر خود بايستند، و مرعوب تهديدهاى آنها نشوندهمين توكل بر خدا بود كه «ماسوى الله» را در نظر آنها كوچك و بى ارزش مىساخت.
شايان توجه است كه در آيه قبل(آيه 11 سوره ابراهيم) مىخوانيم: «و على الله فليتوكلالمؤمنون» و در آيه مورد بحث مىخوانيم: «و على الله فليتوكل المتوكلون».
از انضمام اين دو آيه به يكديگر استفاده مىشود كه مؤمنان واقعى همان متوكلانند ضمنا ازاين آيه استفاده مىشود كه توكل زاييده معرفت و هدايت الهى است همان گونه كه صبر وشكيبايى در برابر آزارهاى دشمنان زاييده توكل است(دقت كنيد).
در دهمين آيه با ذكر نتيجه روشنى براى توكل بر خدا همگان را تشويق به اين امر مىكند، ووعده نجات و پيروزى به آنها مىدهد، مىفرمايد: «هر كس بر خدا توكل كند خدا كار او را بهسامان مىبرد، خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند، و براى هر چيز اندازهاى قرار دادهاست»، (و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شىء قدرا) (16)
در واقع خداوند وعده قطعى به همه متوكلان داده كه مشكلات آنها را حل كند.
سپس به ذكر دليل آن پرداخته، مىفرمايد: «زيرا خداوند بر هر چيز تواناست» بديهى استچنين كسى مىتواند به تمام وعدههاى خود جامه عمل بپوشاند و مشكلات را هر قدرسنگين و سختباشد با اراده و فرمان خود بگشايد.
جمله قد جعل الله لكل شىء قدرا ممكن است پاسخ به اين سؤال باشد كه چرا گاهى نهايتتوكل را بر ذات پاك او داريم ولى پيروزيها به تاخير مىافتد؟
قرآن به اين سؤال چنين پاسخ مىگويد: «شما از مصالح امور آگاه نيستيد هر چيز حسابىدارد، و هر كار زمانى را مىطلبد، و هر پديدهاى در ظرف ويژه خود مطلوب استبه هميندليل به مقتضاى «الامور مرهونة باوقاتها» گاه مصلحت در اين است كه نتيجه به تاخير افتد،بنابراين شتابزدگى و عجله در اين گونه امور روا نيست.
شبيه همين معنى در آيه 160 سوره آل عمران آمده است كه پيروزى و شكست را از سوى خدامىشمرد و مىگويد توكل بر خدا راه وصول مؤمنان به پيروزى است: «ان ينصركم اللهفلاغالب لكم و ان يخذلكم فمن ذاالذى ينصركم من بعده و على الله فليتوكل المؤمنون; اگرخداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد، و اگر دست از يارى شما بردارد،كيست كه بعد از او شما را يارى كند؟! و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند»!
نتيجه نهايى
آيات بالا كه در آن از قديمترين انبياى الهى شروع مىشود و به پيامبر اسلام(ص) ختممىگردد بازتاب مساله توكل را در زندگى انسانها و جهاد پيامبران و پيروزى بر مشكلات ازجهات مختلف روشن مىسازد و نشان مىدهد تا چه حد اين فضيلت اخلاقى كارساز و نقطهمقابل آن يعنى عدم اعتماد بر پروردگار تا چه حد مايه سقوط فرد و جامع است!
«توكل» در احاديث اسلامى
در روايات اسلامى اهميت فوق العادهاى به اين ارزش اخلاقى داده شده تا آنجا كه آثار وبركاتى براى آن بيان گرديده كه براى كمتر صفتى مىتوان يافت، روايات زير را كه از ميان آنهاگلچين كردهايم و دقايق لطيفى كه در آن است نمونه خوبى براى اين مقصود محسوبمىشود:
1- در حديثى از رسول خدا(ص) مىخوانيم: «من سره ان يكون اقوى الناس فليتوكل علىالله; كسى كه دوست دارد قوىترين مردم باشد بر خدا توكل كند»! (17)
2- در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(ع) آمده است: «فى التوكل حقيقة الايقان;قيقتيقين در توكل است»! (18)
3- در حديث پرمعناى ديگرى در داستان ابراهيم(ع) در تفسير على بن ابراهيم مىخوانيم:هنگامى كه ابراهيم(ع) را در منجنيق گذاشتند عمويش آزر آمد و يك سيلى محكم به صورتاو زد و گفت: از مذهب توحيديتبازگرد!(ابراهيم اعتنايى به او نكرد) در اين هنگام خداوندفرشتگان را به آسمان دنيا فرستاد تا نظارهگر اين صحنه باشند، همه موجودات از خداتقاضاى نجات ابراهيم(ع) را كردند، از جمله زمين گفت: «پروردگارا! بر پشت من بندهموحدى جز او نيست و هم اكنون در كام آتش فرومىرود، خطاب آمد اگر او مرا بخواندمشكلش را حل مىكنم، جبرئيل در منجنيق به سراغ او آمد و گفت: اى ابراهيم! به منحاجتى دارى تا انجام دهم؟ ابراهيم گفت: «به تو نه! اما به پروردگار عالم آرى!» در اينجا بودكه جبرئيل انگشترى به او داد كه اين جملهها(كه در واقع دستور نجات بود) بر روى آننوشته شده بود: لا اله الا الله محمد رسول الله، الجات ظهرى الى الله، اسندت امرى الى الله،و فوضت امرى الى الله!(اين جملهها كه مفهوم واقعيش همان توكل همه جانبه بر خدا بود،كار خود را كرد، و هنگامى كه ابراهيم(ع) به ميان آتش پرتاب شد به تعبير روايت: «اوحى اللهالى النار كونى بردا، فاضطربت اسنان ابراهيم من البرد حتى قال: و سلاما على ابراهيم; دراين هنگام خداوند به آتش وحى فرستاد كه سرد شو! آتش آن چنان سرد شد كه دندانهاىابراهيم به هم مىخورد، سپس خطاب آمد و سلاما على ابراهيم سرد و سالم باش براىابراهيم (در اين هنگام آتش به محيطى آرامبخش مبدل گشت) و جبرئيل در كنار ابراهيمقرار گرفت و با او به گفتگو نشست».
نمرود از فراز جايگاه خود چنين گفت: «من اتخذ الها فليتخذ مثل اله ابراهيم; اگر كسىمىخواهد معبودى براى خود برگزيند همانند معبود ابراهيم(ع) را انتخاب كند»! (19)
آرى توكل بر خداست كه آتشها را به گلستان مبدل مىكند، توكلى همچون توكل ابراهيمكه حتى از دست زدن به دامان جبرئيل احساس دورى از خدا مىكند و معتقد استبايد آبرا از سرچشمه گرفت تا صافتر و زلالتر باشد!
4- امام صادق(ع) در تعبير ديگرى مىفرمايد: «ان الغنى و العز يجولان فاذا ظفرا بموضعالتوكل اوطناه; توانگرى و عزت پيوسته در حركتند هنگامى كه به محل توكل برسند آنجا راوطن خود انتخاب مىكنند». (20)
يعنى قلبى كه كانون توكل بر خداست هم احساس بى نيازى از ماسوى الله مىكند و هماحساس عزت و قدرت، چرا كه تكيه بر قدرتى كرده كه بالاتر از همه چيز است، تكيهگاهى بىنياز از همه كس و همه چيز و قدرتى شكست ناپذير.
5- در حديث ديگرى همين معنى با تعبير لطيف ديگر از امام باقر(ع) نقل شده است، فرمود: «من توكل على الله لايغلب و من اعتصم بالله لايهزم; هر كسى كه توكل بر خدا كند مغلوبنمىشود و كسى كه به دامن لطف خداوند چنگ بزند شكست نمىخورد». (21)
6- در حديث ديگرى از امام على بن ابى طالب آمده است كه فرمود: «من توكل على الله ذلتله الصعاب و تسهلت عليه الاسباب; كسى كه بر خدا توكل كند مشكلات در برابر او خاضع، واسباب براى او سهل و آسان مىگردد». (22)
چگونه چنين چيزى نباشد در حالى كه «مسبب الاسباب» ذات پاك خداست و همه چيز سربر فرمان او دارد.
7- در حديث ديگرى از همان حضرت به اين نكته اشاره شده است كه توكل نه تنها در عواملبرونى اثر مىگذارد كه در درون انسان نيز مؤثر است و او را از چنگال وسوسهها و شبهاتنجات مىدهد، فرمود: «من توكل على الله اضائت له الشبهات; كسى كه توكل بر خدا كندشبهات براى او روشن مىشود». (23)
8- باز از همان بزرگوار خطاب به همه مردم چنين نقل شده: «يا ايها الناس توكلوا على الله واتقوا به فانه يكفى ممن سواه; اى مردم توكل بر خدا كنيد و به او اعتماد داشته باشيد چرا كهانسان را از غير خود بى نياز مىكند». (24)
9- جابر بن يزيد جعفى مىگويد هيجده سال در خدمت امام باقر(ع) بودم هنگامى كهمىخواستم از محضرش خارج شوم با او وداع كردم و گفتم سخن سودمندى به من بفرماييد،فرمود: اى جابر! بعد از هيجده سال باز هم تقاضاى اندرزى مىكنى؟ عرض كردم: «نعم انكمبحر لاينزف و لايبلغ قعره; آرى شما اقيانوس بى پايانى هستيد كه هيچ كس به قعر آننمىرسد».
امام(ع) فرمود: به شيعيانم سلام برسان و بگو ميان ما و خداوند متعال خويشاوندى نيست وتنها وسيله تقرب به او اطاعت است... «يا جابر من هذا الذى سئل الله فلم يعطه؟ او توكل عليهو لم يكفه؟ او وثق به فلم ينجه؟; چه كسى از خدا(از روى ايمان و اخلاص) چيزى خواستهاست كه به او نداده؟ يا توكل بر او كرده و كفايت امر او ننموده؟ يا به او اعتماد كرده، و او رارهايى نبخشيده است»؟ (25)
در اين حديث توكل بر خدا، اعتماد بر ذات پاك او، و دعا، به عنوان سه وسيله نجات و پيروزىذكر شده است.
آرى چنين كسى آب را از سرچشمه گرفته و نيازى به اين و آن ندارد.
10- اين بحث را با حديثى از لقمان حكيم پايان مىدهيم هر چند سخن در باره اهميت توكلو اثرات آن در زندگى مادى و معنوى انسانها بسيار فراتر از اينهاست، او به هنگام پند دادن بهفرزندش فرمود: «يا بنى! توكل على الله ثم سل فى الناس، من ذا الذى توكل على الله فلميكفه؟!; فرزندم! بر خدا توكل كن سپس از مردم بپرس آيا كسى هست كه توكل به خدا كردهباشد و خداوند او را بى نياز نكند و مشكل او را حل نكرده باشد»؟! (26)
شكوه و عظمت اين فضيلتبزرگ انسانى يعنى توكل بر خدا در احاديثبالا به قدرى آشكاراست كه ما را از هرگونه توضيح بيشترى بى نياز مىسازد، و به عكس از دست دادن توكل برخدا و دلبستگى و وابستگى مطلق به ديگران صفت رذيلهاى است كه انسان را از اوج عزت وافتخار و قدرت و استقلال به پايين مىكشد، و از او فرد ضعيف و ناتوانى مىسازد كه قادر برهيچ كار مهمى نيست.
بعد از بيان اهميت توكل در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى در اينجا به سراغ تحليلهايىمىرويم كه ابعاد مختلف اين بحث را روشن مىسازد:
1- حقيقت توكل
همان گونه كه در آغاز بحث گفته شد توكل از ماده وكالتبه معنى سپردن كارها به خدا واعتماد بر لطف اوست، نه به اين معنى كه دست از تلاش و كوشش بردارد بلكه تا آنجا در تواندارد تلاش كند و منزلگاهها را يكى بعد از ديگرى با تمام توان بپيمايد، اما آنچه از توان اوبيرون استبه خدا واگذارد و از الطاف جليه و خفيه او مدد بطلبد!
يكى از علماى معروف اخلاق در تفسير توكل مىگويد: «توكل منزلى از منزلگاههاى دين ومقامى از مقامات اهل يقين است، بلكه آن از مفاهيم درجات مقربين است، از نظر مفهومپيچيده و از نظر عمل سنگين است!»
دليل بر پيچيدگى مفهوم آن اين است كه توجه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعى شركاست، و از سوى ديگر بى اعتنايى به اسباب و جدايى كامل از آنها نيز نفى سنت و ايراد بهشريعت است كه مردم را به آنها ترغيب نموده».
سپس مىافزايد: «حقيقت توكلى كه در شرع اسلامى آمده همان اعتماد قلبى در تمام كارها برخدا، و صرف نظر كردن از ماسوى الله است و اين منافات با تحصيل اسباب ندارد مشروط براينكه اسباب را در سرنوشتخود اصل اساسى نشمرد».
و در ادامه اين سخن مىافزايد: «مفهوم توكل آن گونه كه افراد نادان و احمق تصور كردهاندترك فعاليتهاى جسمانى و تدبير عقلانى نيست كه اين جهل محض است، و در شريعتمقدس اسلامى حرام، چرا كه انسان مكلف به تحصيل معاش است از راههايى كه خدا بهانسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غير اينها از طرق حرام... ولى با اين حالخداوند دستور داده كه به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند». (27)
در «المحجة البيضاء» در بحثحقيقت توكل چنين مىخوانيم: «توكل از درهاى ايمان است، وتمام ابواب ايمان داراى سه ركن است، علم، حالت، و عمل. علم ريشه آن است، و اعمالمتوكلانه ميوه آن، و حالت و اخلاق درونى مصداق توكل است، سپس به شرح علمى كه ريشهتوكل را تشكيل مىدهد پرداخته و نوع و مراحل توحيد را كه ريشه توكل است تشريحمىكند، و بعد از بيانات طولانى به حقيقت توكل مىرسد و آن را عبارت از اعتماد قلبى بروكيل(كه در اينجا منظور خداوند متعال است) تفسير مىنمايد، و بعد به ثمرات اين حالتدرونى پرداخته و آثار توكل را در حركات و سكنات انسانى برمىشمرد.
كوتاه سخن اينكه: توكل مفهوم بسيار ظريف و دقيقى دارد كه در عين توجه با عالم اسبابانسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غير خدا و آلودگى به شرك بازمىدارد.
انسان بايد با كمال قدرت و قوت از هر گونه وسيله مادى براى پيروز شدن بر مشكلات بهرهگيرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با اين حال متكى به لطف پروردگار و قدرت بى پاياناو باشد، و پيروزى را از او بداند نه غير او.
در حديثى از پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم از جبرئيل سؤال فرمود: «ما التوكل على الله عز وجل; توكل بر خداوند بزرگ چيست؟» عرض كرد: «العلم بان المخلوق لايضر و لاينفع ولايعطى و لايمنع و استعمال الياس من الخلق; حقيقت توكل علم و آگاهى به اين است كهمخلوق نمىتواند زيانى برساند و نه سودى، و نه چيزى ببخشد، و نه از او بازدارد، و(ديگر) بهكار بستن ياس از خلق است(يعنى همه چيز را از سوى خدا و به اذن و فرمان او بداند)».
سپس فرمود: «فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لاحد سوى الله و لم يرج و لميخف سوى الله، ولم يطمع فى احد سوى الله، فهذا هو التوكل; هنگامى كه بنده خدا چنين باشد، جز براىخدا عملى انجام نمىدهد و اميد و ترسى جز به خدا ندارد، و به هيچ كس جز خدا دلنمىبندد، اين استحقيقت توكل»! (28)
در حديث ديگرى مىخوانيم كه از امام معصوم پرسيدند: توكل چيست؟ فرمود: «لاتخافسواه; توكل اين است كه از غير خدا نترسى». (29)
از اين تعبيرات به خوبى استفاده مىشود كه روح توكل انقطاع الى الله يعنى بريدن ازمخلوق و پيوستن به خالق است، و آن كس كه داراى اين روحيه نباشد به حقيقت توكل نايلنشده است.
در عين حال در روايات اسلامى شديدا اين معنى نفى شده است كه مفهوم توكل، تركاستفاده از اسباب و وسايل عادى باشد. در حديث معروفى مىخوانيم: مرد عربى در حضورپيامبر(ص) شتر خود را رها كرد و گفت: «توكلت على الله!» پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اعقلها وتوكل; شتر را پايبند بزن و توكل بر خدا كن»! (با توكل زانوى اشتر ببند). (30)
در حديث ديگرى همين معنى به صورت ديگرى آمده است، و آن انيكه مرد عرب از پيامبراكرم(ص) پرسيد: آيا شترم را رها كنم و توكل كنم يا پايبند بزنم و توكل كنم؟ پيامبراكرم(ص) فرمود: «پايبند بزن و توكل كن». (31)
روى همين جهت آيات قرآن و تاريخ پيامبر(ص) پر است از تعبيراتى كه نشان مىدهدمؤمنان تا آنجا كه امكان دارد بايد از اسباب عادى استفاده كنند، و اين كار هيچ منافاتى باتوكل ندارد، در يك جا مىفرمايد: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيلترهبون به عدو الله و عدوكم...; هر نيرويى را در اختيار داريد براى مقابله آماده كنيد و ازاسبهاى ورزيده فراهم سازيد تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد»! (32)
قرآن در كيفيت نماز خوف در ميدان جنگ مىفرمايد: «...ولياخذوا حذرهم و اسلحتهم...;(حتى هنگامى كه گروهى از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهى در ميدانمشغول نبرد) نمازگزاران بايد وسايل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمين نگذارند». (33)
به اين ترتيب حتى در حال نماز بايد مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد به حالاتديگر، بنابراين اين گونه كارها هرگز با روح توكل منافات ندارد.
شخص پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه مىخواست از مكه به مدينه هجرت كند هرگز آشكارا وبدون نقشه و برنامه، با گفتن «توكلت على الله» حركت نكرد، بلكه براى اغفال دشمن از يكسو دستور داد على(ع) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى ديگر شبانه به طور مخفى ازمكه بيرون آمد و از سوى سوم به جاى اينكه به طرف شمال يعنى به طرف مدينه حركتكند موقتا به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى كهدشمن مايوس شد مكه را دور زد و به طرف مدينه حركت فرمود، در حالى كه مرتبا از بيراههمىرفت، شبها حركت مىنمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدينه رسيد.
بنابراين روح توكل كه تمام وجود پيامبر(ص) را پر كرده بود مانع از اين نشد كه از اسبابظاهرى لحظهاى غفلت كند.
اصولا مشيتخداوند بر اين قرار گرفته كه در اين جهان مردم براى رسيدن به مقصود ازاسباب و وسايل موجود كمك بگيرند، همان گونه كه در حديث معروف از امام صادق(ع)آمده است: «ابى الله ان يجرى الاشياء الا باسباب فجعل لكل شىء سببا; اراده خداوند بر اينقرار گرفته كه همه چيز مطابق اسباب جريان يابد، به همين جهتبراى هر چيزى سببى قرارداده است». (34)
بنابراين بى اعتنايى به عالم اسباب نه تنها توكل نيستبلكه به معنى بى اعتنايى به سنتهاىالهى است، و اين با روح توكل سازگار نيست.
اين سخن را با حديثى مربوط به عصر حضرت موسى(ع) پايان مىدهيم، در حديث آمدهاست كه حضرت موسى(ع) بيمار شده بود، بنى اسرائيل به عيادت او رفتند و بيمارى او راتشخيص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده كنى بهبودى خواهى يافت، موسى(ع)گفت: من از هيچ دارويى بهره نمىگيرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولى بيماريشطولانى شد. باز به او گفتند: داروى اين بيمارى، معروف و مجرب است و ما با آن مداوامىكنيم و بهبودى مىيابيم، باز موسى(ع) گفت: من از دارو استفاده نمىكنم! ولى بيماريشادامه يافت، سرانجام خداوند به او وحى فرستاد: «و عزتى و جلالى لاابراتك حتى تتداوى بماذكروه لك; به عزت و جلالم سوگند كه بهبودى به تو نمىدهم مگر اينكه از دارويى كه به توگفتهاند استفاده كنى!» موسى(ع) دستور داد آن دارو را براى او بياورند و از آن استفاده كرد وبهبودى يافت، در اين هنگام در دل موسى(ع) وسوسهاى پيدا شد(شايد وسوسهاش اين بودكه چرا خداوند تنها با توكل مرا رهايى نبخشيد) دراين هنگام خداوند به او وحى فرستاد:«اردت ان تبطل حكمتى بتوكلك على، فمن اودع العقاقير منافع الاشياء غيرى; تو مىخواهىبا توكل خود حكمت و سنت مرا باطل كنى؟! مگر منافع داروها را كسى جز من در آنها قرارداده است»؟! (35)
اين حديثبه روشنى حقيقت توكل را بازگو مىكند.
و اگر مىبينيم ابراهيم خليل(ع) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتشنمرودى اظهار بى نيازى مىكند و دستبه دامن آنها نمىشود با مساله بهرهگيرى از عالماسباب كه در داستان حضرت موسى(ع) آمده است منافات ندارد، زيرا در داستان ابراهيم(ع)مساله توسل به اسباب عادى مطرح نبود بلكه نوعى استمداد از اسباب ماوراى طبيعى بود وابراهيم(ع) راضى نشد كه در اين مرحله از غير خدا چيزى بخواهد(دقت كنيد).
2- آثار و پيامدهاى توكل
از آنجا كه متوكلان كار خود را به خدا واگذار مىكنند، همان خداوندى كه قادر بر همه چيز وآگاه از همه چيز است، خداوندى كه همه مشكلات براى او سهل و آسان است، نخستين اثرمثبتى كه در آنها به وجود مىآيد مساله اعتماد به نفس و ايستادگى و مقاومت در برابرمشكلات است.
اگر كسى خود را در ميدانى در برابر دشمن تنها ببيند هر قدر نيرومند و قوى باشد به زودىروحيه خود و اعتماد به نفس را از دست مىدهد، ولى اگر احساس كند لشكر نيرومندىشتسر اوست احساس توانايى و قدرت مىكند، هر چند خودش ضعيف باشد.
در احاديث اسلامى نيز به اين معنى اشاره شده است، در حديثحرز مانندى از اميرمؤمنانعلى(ع) مىخوانيم: «كيف اخاف و انت املى و كيف اضام و انت متكلى; چگونه بترسم درحالى كه تو اميد منى، و چگونه مقهور شوم در حالى كه تو تكيهگاه من مىباشى»! (36)
در حديث ديگرى از امام باقر(ع) آمده است: «من توكل على الله لايغلب، و من اعتصم باللهلايهزم; كسى كه بر خدا توكل كند مغلوب نمىشود، و كسى كه به دامن لطفش چنگ زندشكست نمىخورد»! (37)
آرى كسى كه بر خدا توكل نمايد احساس غنا و بى نيازى و عزت مىكند همانگونه كه دراحاديث گذشته از امام صادق(ع) خوانديم: «ان الغنى و العز يجولان فاذا ظفرا بموضع التوكلاوطنا; غنا و عزت پيوسته در حركتند، هنگامى كه به محل توكل برسند آنجا را وطن خويشقرار مىدهند»! (38)
افزون بر اينها توكل، بسيارى از صفات زشت و رذيله را مانند حرص، حسد، دنياپرستى، بخلو تنگنظرى را از انسان دور مىسازد، چرا كه وقتى تكيهگاه انسان خداوند قادر على الاطلاقباشد جايى براى اين اوصاف رذيله وجود ندارد.
هنگامى كه انسان آيه شريفه و من يتوكل على الله فهو حسبه (39) را زمزمه مىكند، خود راسرشار از موفقيت و بى نيازى و امكانات مىبيند، و همان گونه كه در بعضى از ادعيه آمدهاست: «اللهم اغننى باليقين و اكفنى بالتوكل عليك; خداوندا! مرا با يقين(به ذات پاكت) بىنياز كن، و با توكل بر خودت همه چيز مرا كفايت فرما»! (40)
از سوى چهارم توكل بر خداوند تو را اميد بر دل مىپاشد و به خاطر آن توان و استعدادانسان شكوفا مىگردد، خستگى راه بر او چيره نمىشود، و در همه حال احساس آرامشمىكند، لذا اميرمؤمنان على(ع) در سخن كوتاه و پرمعنايى مىفرمايد: «ليس لمتوكل عناء;كسى كه توكل بر خدا دارد رنج و خستگى ندارد»! (41)
از سوى پنجم توكل بر خدا، هوش و قدرت تفكر را مىافزايد و روشنبينى خاصى به انسانمىدهد، زيرا قطع نظر از بركات معنوى اين فضيلت اخلاقى، توكل، سبب مىشود كه انساندر برابر مشكلات دستپاچه و وحشتزده نشود و قدرت بر تصميمگيرى را حفظ كند ونزديكترين راه درمان و حل مشكل را بيابد.
از اين رو در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم: «من توكل على الله اضائت لهالشبهات و كفى المؤونات و امن التبعات; كسى كه بر خدا توكل كند تاريكى شبهات براى اوروشن مىشود، و اسباب پيروزى او فراهم مىگردد و از مشكلات رهايى مىيابد»! (42)
3- اسباب توكل
توكل مانند ساير فضايل اخلاقى، اسباب و سرچشمههاى متعددى دارد ولى مىتوان گفت:عمدهترين اسباب توكل ايمان و يقين به ذات پاك خدا و صفات جمال و جلال اوست.
هنگامى كه انسان به علم اليقين از قدرت و علم خدا با خبر باشد، و در پهنه هستى همه چيزو همه كس را ريزهخوار خوان نعمت او بداند و به مفهوم «لامؤثر فى الوجود الا الله» آشنا باشد، روح و جان و دل خويش را در گرو اين امر بداند، و جهان را صحنه الطاف بيكران الهى ببيند،به يقين به او توكل مىكند، خويش را به او مىسپارد، در كاستىها و مشكلات به دامان لطفاو چنگ مىزند، و پيروزى نهايى را(پس از به كارگيرى تلاشهاى خود) از خدا مىخواهد.
و به تعبير ديگر توكل ميوه شجره «توحيد افعالى» است، همان شجره مباركهاى كه ريشه آنثابت و شاخههايش بر فراز آسمانهاست و هر زمان ميوههاى تازهاى بر شاخسار آن ظاهرمىشود كه از مهمترين آنها ميوه توكل است!
در آيات قرآن و احاديث اسلامى نيز مكرر به اين جمله اشاره شده از جمله: در هفت آيه ازقرآن مجيد، جمله و على الله فليتوكل المؤمنون آمده استيعنى افراد با ايمان تنها بر خدابايد تكيه كنند، اين تعبير مكرر به خوبى رابطه ميان ايمان و توكل را آشكار مىسازد.
امام اميرمؤمنان على(ع) نيز مىفرمايد: «التوكل من قوة اليقين; توكل زاييده قوت و يقيناست»! (43)
و در تعبير ديگرى مىفرمايد: «اقوى الناس ايمانا اكثرهم توكلا على الله سبحانه; آن كس كهايمانش قوىتر است توكلش بر خداوند سبحان بيشتر خواهد بود»! (44)
و در حديثى از «اصبغ بن نباته» از اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم كه در سجده چنينمىفرمود: «و اتوكل عليك توكل من يعلم انك على كل شىء قدير; بر تو توكل مىكنم توكلكسى كه مىداند تو بر هر چيز توانا هستى». (45)
اين نكته قابل توجه است كه معمولا افراد ترسو و جبان اهل توكل نيستند چرا كه توكل،ظلمت ترس و جبن را از روح و جان انسان برطرف مىسازد.
اگر اين مساله را هم بشكافيم باز به همان مساله يقين و ايمان قوى مىرسيم، زيرا هر قدرايمان قوىتر شود، ترس و جبن از انسان دورتر مىگردد.
اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه مطالعه پيامدهاى توكل و آثار مثبت آن و بررسىحالات متوكلان على الله و تاريخچه زندگى آنان، روح توكل را در انسان قوىتر و اين شجرهطيبه را در وجود او بارورتر مىسازد.
4- درجات توكل
از آنچه در بحث قبل آمد به خوبى روشن مىشود كه چرا بعضى توكل قوىتر دارند و چرابعضى مرتبه ضعيفترى از توكل را دارا هستند، هنگامى كه پذيرفتيم توكل زاييده ايماناست، هر قدر ايمان به خدا و صفات پروردگار قوىتر گردد، به همان نسبت توكل او بيشترمىشود، توكل فوقالعاده ابراهيم زاييده ايمان فوقالعاده او بود و توكل عجيب اميرمؤمنانعلى(ع) در «ليلة المبيت» (شبى كه به جاى پيامبر(ص) خوابيد تا حضرتش مخفيانه از مكهبه مدينه مهاجرت كند) نيز زاييده ايمان آن حضرت بود، مؤمنانى را نيز مىبينيم كه درمراحل متوسط يا پايين ايمانند و به همان نسبتبر خدا تكيه دارند.
كسى از اماام على بن موسى الرضا7 پرسيد: آيه «و من يتوكل على الله فهو حسبه» مفهومشچيست؟ امام فرمود: «للتوكل درجات; توكل درجاتى دارد» سپس افزود: «منها ان تثق به فىامرك كله فى ما فعل بك فما فعل بك كنت راضيا و تعلم انه لميالك خيرا و نظرا، و تعلم انالحكم فى ذلك له، فتتوكل عليه بتفويض ذلك اليه; يكى از آنها اين است كه در تمام امورت،آنچه را در مورد تو انجام مىدهد به او اعتماد كنى و راضى باشى، و بدانى خداوند در خير ونظارت بر امور تو فروگذار نمىكند، و نيز بدانى كه حاكميت در همه اينها از آن اوست، و كارخود را به او واگذارى و بر او توكل كنى» (46) (البته آنچه در اين روايت آمده بالاترين درجهتوكل بر خداست و درجات ديگر با مقايسه با آن روشن مىشود).
بعضى از بزرگان علم اخلاق براى توكل سه درجه بيان كردهاند:
نخست اينكه اعتماد و اطمينان انسان نسبتبه خداوند مانند كسى باشد كه وكيل لايق ودلسوزى دارد كار خود را به او وامىگذارد(بى آنكه اصالت و استقلال خود را فراموش كردهباشد) و اين ضعيفترين درجات توكل است!
دوم اينكه حال او در وابستگى به لطف پروردگار مانند حال كودك نسبتبه مادر باشد، او درابتداى طفوليت كسى جز مادر را نمىشناسد، و به غير او اعتماد ندارد، و چون او را ببيند، بهدامن وى مىآويزد، و اگر مادر حضور نداشته باشد هر حادثهاى براى او پيش آيد فورا مادر راصدا مىكند، و به هنگام گريه او را مىطلبد.
بى شك اين درجهاى بالاتر از توكل است، زيرا در اين حالت انسان غرق عنايات حق است وجز او كسى را نمىبيند و در مشكلات غير او را صدا نمىزند.
مرحله سوم كه از اين هم بالاتر است اين است كه در برابر خدا هيچ گونه ارادهاى از خودنداشته باشد هر چه او بخواهد همان مطلوب اوست، و هر چه او نخواهد مورد بى اعتنايىاوست.
بعضى از دانشمندان توكل ابراهيم(ع) را در اين مرحله دانستهاند كه وقتى برفراز منجنيق،آماده براى پرتاب در آتش مىشد، از فرشتگان چيزى نخواست و هنگامى كه از او پرسيدند آياحاجتى دارى، گفت: دارم ولى نه به شما، و هنگامى كه به او گفته شد حاجتت را از خدا بخواهو نجات خود را از وى طلب كن گفت: «حسبى من سؤالى علمه بحالى; «علم خداوند به حالمن، مرا از سؤال كردن بى نياز مىكند و اين درجه از توكل در ميان مردم بسيار كم است ومقام صديقين مىباشد و اين مخصوص كسانى است كه در برابر ذات پاك خدا و «اله» مبهوتندو غرق صفات جمال و جلال او هستند.» (47)
5 - راههاى رسيدن به توكل
علماى علم اخلاق براى رسيدن به توكل، راههاىى ارائه كردهاند كه هر كدام عامل مؤثرىبراى كسب اين فضيلتبزرگ اخلاقى است، از جمله: توجه به «توحيد افعالى» و اعتقاد به اينكه همه چيز در اين عالم مستند به ذات پاك خداست، سرچشمه هستى اوست و كائنات ازوجود «ذى جود» او مىباشند، مسبب الاسباب اوست و تاثير هر عاملى به فرمان او مىباشد،همه موجودات ريزه خوار خوان نعمت او هستند و از فضل و كرم او بهره مىگيرند.
پس از تامل در اين امور، به حالات گذشته خويش بنگرد و ببيند كه چگونه خداوند عالم، اورا به وسيله نور هستى از ظلمت نيستى خارج ساخته و لباس زيباى وجود كه ريشه همهموهبتهاستبر قامت او پوشانيده است. هنگامى كه در رحم مادر، در «ظلمات ثلاث»، دست اواز همه جا كوتاه بود، از لطف خداوند بى بهره نبود ; بلكه هر چه نياز داشت در اختيارش بود.
پس از گام نهادن در فضاى اين جهان نيز آنچه مايه حيات و بقاى او بود، از شير مادر گرفته تانوازشها و محبتهاى او را برايش فراهم ساخت.
به او آموخت كه چگونه پستان مادر را بمكد و چگونه عواطف او را به نفع خود برانگيزد و او راشبانه روز به خدمتخود وادار كند ; در حالى كه مادر، از اين خدمتخسته كننده لذت ببرد واحساس رضايت كند!
هنگامى كه اين كودك رشد كرده، بزرگ مىشود; نعمتهاى گوناگون الهى نيز از آسمان وزمين بر او فرو مىريزد و او را غرق الطاف و عنايات مىسازد.
آرى! هرگاه در اين امور بينديشد، در مىيابد كه همه چيز از ناحيه خداست و تنها بايد بر اوتوكل كرد و به مضمون آيه شريفه «و ان يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخيرفلا راد لفضله يصيب به من يشآء من عباده و هو الغفور الرحيم; (48) هرگاه خداوند (براىآزمايش يا كيفر گناه،) زيانى به تو رساند، هيچ كس جز او، آن را برطرف نمىسازد و اگر ارادهخيرى براى تو كند، هيج كس نمىتواند مانع فضل او شود، به هر كس از بندگانش بخواهد (وشايسته بداند، هر خيرى را) مىرساند و او آمرزنده مهربان است.»
ايمان به اين واقعيتها، انسان را به حقيقت «توكل» نزديك مىسازد و او را در زمره متوكلانحقيقى قرار مىدهد.
پىنوشتها:
1- يونس، 71.
2- هود، 54 تا56.
3- هود،56.
4- ابراهيم،37.
5- به آيات 58 تا67 سوره انبياء مراجعه شود.
6- هود، 88.
7- يوسف،67.
8- همان.
9- يوسف، 84.
10- يوسف، 85.
11- يوسف، 58.
12- همان.
13- بقره، 250.
14- توبه،129.
15- ابراهيم، 12.
16- طلاق،3.
17- كنزالعمال، حديث5686، جلد3، صفحه 101.
18- غررالحكم.
19- تفسير على بن ابراهيم، جلد 2، صفحه73 و 72(با تلخيص).
20- اصول كافى، جلد 2، صفحه 65.
21- ميزان الحكمة، جلد 4، حديث22547.
22- غررالحكم، شماره 9028.
23- همان مدرك، شماره 8985.
24- بحارالانوار، جلد 55، صفحه 265.
25- بحارالانوار، جلد 78، صفحه183.
26- ميزان الحكمة، جلد 4، حديث 22661.
27- اخلاق شبر، صفحه 275 با كمى تلخيص.
28- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 138، حديث23.
29- بحارالانوار، جلد 68، صفحه143، حديث 42.
30- المحجة البيضاء، جلد7، صفحه426; كنزالعمال، حديث5687 و5689.
31- ميزان الحكمة، جلد 4، صفحه 3661، حديث22577.
32- انفال، 60.
33- نساء، 102.
34- اصول كافى، جلد 1، صفحه183، حديث7.
35- المحجة البيضاء، جلد7، صفحه 432.
36- بحارالانوار، جلد 91، صفحه229.
37- ميزان الحكمة، جلد 4، صفحه3659، حديث22547.
38- بحارالانوار، جلد 68، صفحه126.
39- طلاق،3.
40- بحارالانوار، جلد87، صفحه 14.
41- شرح غررالحكم، جلد 5، صفحه 72، حديث 7451.
42- شرح غررالحكم، جلد 5، صفحه 414، حديث 8985.
43- غررالحكم، حديث699.
44- همان مدرك، حديث 3150.
45- بحارالانوار، جلد83، صفحه227.
46- بحارالانوار، جلد 75، صفحه336.
47- اقتباس از معراج السعادة، ص786 .
48- يونس/107