فصل پنجم
حب دنيا
اشاره
يكى از ريشههاى «حرص» كه به عواقب دردناك آن در بحث گذشته اشاره شد، دلباختگى ودلدادگى در برابر زرق و برق دنياست.
هنگامى كه آتش سوزان اين عشق در درون جان انسان زبانه مىكشد او را به سوى حرص وولع نسبتبه مواهب دنياى مادى مىكشاند، مانند: ساير عشاق بىقرار كه فارغ از هرگونهفكر منطقى پيوسته دست و پا مىزنند و روز به روز خود را در اين لجنزار آلودهتر مىسازند.
به همين دليل قرآن مجيد براى خشكانيدن ريشه حرص و ولع به سراغ حب دنياى افراطى ويا به تعبير ديگر «دنياپرستى» مىرود و با تعبيرات گوناگون قدر و قيمت مواهب دنيا را درنظرها مىشكند تا عاشقان بىقرار دنيا به خود آيند و حريصانه به دنبال آن نشتابند و همهارزشها را به خاطر وصول به آن زير پا نگذارند.
با اين اشاره به قرآن مجيد بازمىگرديم و تعبيرات دقيق و حساب شده قرآن را در اين زمينهبررسى مىكنيم.
1- قرآن در موارد متعددى زندگى دنيا را نوعى بازيچه كودكانه و سهو و سرگرمى مىشمرد،مىفرمايد:
«و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو...; زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست.» (1)
در جاى ديگر مىفرمايد: «اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فىالاموال و الاولاد...; بدانيد زندگى دنيا فقط بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخرفروشى درميان شما و افزونطلبى در اموال و فرزندان است.» (2)
در حقيقت دنياپرستان را به كودكانى تشبيه مىكند كه از همه چيز غافل و بىخبرند و تنهابه سرگرمى و بازى مشغولند و حتى خطراتى را كه در يك قدمى آنها وجود دارد نمىبينند!
بعضى از مفسران زندگى انسان را به پنج دوران(از كودكى تا چهل سالگى) تقسيم كردهاند وبراى هر دورانى مدت هشتسال قائلند و مىگويند: هشتسال به بازى مشغول است،شتسال به لهو و سرگرمىها، هشتسال در بحبوحه جوانى به سراغ زينت و زيبايى مىرود،هشتسال به تفاخر و فخرفروشى مىپردازد و بالاخره در هشتسال آخر به دنبال تكاثر وافزونطلبى در اموال و نيروها مىرود و در اينجا شخصيت انسان تثبيت مىشود و اين حالتتا آخر عمر ممكن استباقى بماند و در نتيجه مجالى براى دنياپرستان جهت انديشيدن بهحيات معنوى در ارزشهاى جاودانى باقى نماند.
2- در آيات ديگرى زندگى دنيا سرمايه «فريب و غرور» شمرده شده است، مىفرمايد: «...و ماالحياة الدنيا الا متاع الغرور; زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست!» (3)
در جاى ديگر مىفرمايد: «...فلاتغرنكم الحياة الدنيا و لايغرنكم بالله الغرور; پس مبادا زندگىدنيا شما را بفريبد و مبادا(شيطان) فريبكار شما را به(كرم) خدا مغرور سازد و فريب دهد!» (4)
اين تعبيرات نشان مىدهد كه زرق و برق دنياى فريبنده يكى از موانع مهم بر سر راه تكاملمعنوى انسان است كه تا اين مانع را پشتسر ننهد راه به جايى نمىبرد.
زندگى دنيا همچون سرابى است كه تشنهكامان را در بيابان سوزان تعلقات مادى به سوىخود فرامىخواند، اما هنگامى كه نزد آن مىآيند چيزى كه عطش را فرونشاند پيدا نيست،بلكه دويدن در اين بيابان سوزان آنها را تشنهتر مىكند، باز سراب را در فاصله ديگرى جلوخود مىبينند و به گمان اينكه آنجا آب استبه سوى آن مىشتابند و باز هم تشنهتر و تشنهترمىشوند تا هلاك گردند.
بسيارند كسانى كه سالها به سوى دنيا دويدهاند، هنگامى كه به آن رسيدهاند صريحا اعلاممىكنند نه تنها گمشده خود را(يعنى آرامش و آسايش) پيدا نكردهاند، بلكه «شهد» آن را با«شرنگ» و «گل» آن را با «خار» همراه ديدهاند، غالبا به جاى آرامش، نگرانىها و اضطرابهاىآنها براى حفظ آنچه دارند چندين برابر شده است!
3- گروه ديگرى از آيات از اين حقيقت پرده برمىدارد كه مجذوب شدن به زرق و برق دنياانسان را از آخرت غافل مىكند; يعنى شغل شاغل و هم واحد آنها مىشود و تمام توجه آنان رابه سوى خود جلب مىكند.
مىفرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون; آنها تنها ظاهرى اززندگى دنيا را مىدانند و از آخرت غافلند!» (5)
آنها حتى زندگى دنيا را نشناختهاند و به جاى اينكه آن را مزرعه آخرت و قنطره و گذرگاهىبراى نيل به مقامات معنوى و ميدانى براى ورزيدگى و تمرين جهتبه دست آوردن فضايلاخلاقى بشناسند آن را به عنوان هدف نهايى و مطلوب حقيقى و معبود واقعى خودشناختهاند و طبيعى است كه چنين افرادى از آخرت غافل مىشوند.
در جاى ديگر مىفرمايد: «ارضيتم بالحياة الدنيا من الآخرة; آيا به زندگى دنيا به جاى آخرتراضى شدهايد؟!» سپس مىافزايد: «فما متاع الحياة الدنيا فى الآخرة الا قليل; با اينكه متاعزندگى دنيا در برابر آخرت چيز اندكى بيش نيست.» (6)
آرى افراد كم ظرفيت و هوسباز، چنان دنياى كوچك و ناپايدار در نظرشان بزرگ جلوهمىكند كه حيات جاويدان و ابدى را كه مملو از مواهب الهى استبه فراموشى مىسپارند.
4- در بخش ديگرى از آيات، دنيا به عنوان «عرض»(بر وزن غرض) به معنى موجود بى ثبات وزوال پذير تعبير شده است، از جمله مىفرمايد: «...تبتغون عرض الحيوة الدنيا فعند الله مغانمكثيرة...; شما سرمايه زوالپذير دنيا را طلب مىكنيد در حالى كه نزد خداوند غنيمتهاىفراوانى براى شما(در سراى آخرت) است». (7)
در جاى ديگر خطاب به اصحاب پيامبر اسلام(ص) مىفرمايد: «شما متاع ناپايدار دنيا رامىخواهيد ولى خداوند سراى ديگر را براى شما مىخواهد»، (...يريدون عرض الدنيا و اللهيريد الآخرة...) (8)
در آيات ديگرى نيز همين گونه تعبير ديده مىشود كه نشان مىدهد گروهى از مسلمانان ياغير مسلمين به خاطر حرص در جمع آورى متاع زوالپذير و ناپايدار دنيا از پرداختن بهمواهب پايدار الهى در سراى ديگر و ارزشهاى والاى انسانى و مقام قرب به خدا باز مىمانند.آرى نعمتحقيقى زوال ناپذير نزد اوست و باقى همه «عرض» و «عارضى» و زوال پذير است.
اين تعبير هشدارى استبه همه دنياپرستان كه مراقب باشند سرمايههاى عظيم انسانى خودرا فداى امور زوالپذير نكنند.
5- در بخش ديگرى از آيات، از مواهب مادى دنيا تعبير به زينة الحياة الدنيا شده است. (9)
تعبيراتى مشابه آن در آيات ديگر نيز آمده است، مانند: «من كان يريد الحياة الدنيا و زينتهانوف اليهم اعمالهم فيها و هم فيها لايبخسون; كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند،(نتيجه) اعمالشان را در همين دنيا به طور كامل به آنها مىدهيم و چيزى از آنها كم و كاستنخواهد شد(ولى در آخرت بهرهاى نخواهند داشت)». (10)
در جاى ديگر خطاب به زنان پيامبر(ص) مىفرمايد: «يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتنتردن الحياة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا; اى پيامبر! بههمسرانتبگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مىخواهيد بياييد با هديهاى شما رابهرهمند سازم و به طرز نيكويى رها سازم!(تا بتوانيد به مقصد خود برسيد)». (11)
اين تعبيرات به خوبى نشان مىدهد كه اين زرق و برقها تنها زيور و زينتى استبراى حياتدنياى مادى. بديهى است هرگز در مورد امور حياتى و سرنوشتساز تعبير به زينت نمىشودآن هم زينت «حيات دنيا» كه به معنى زندگى پست است.
شايان توجه اينكه: حتى زينتبودن آن هم در آيات ديگر زير سؤال رفته است و تعبير به «زين»شده كه نشان مىدهد يك زينت مصنوعى و خيالى و پندارى است، نه يك زينت واقعى وحقيقى.
مثلا در سوره بقره آيه 212 مىخوانيم: «زين للذين كفروا الحياة الدنيا...; زندگى دنيا براىكافران زينت داده شده است»!
و در سوره آل عمران آيه 14 مىفرمايد: «زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين والقناطير المقنطرة من الذهب و الفضة...; محبت امور مادى از زنان و فرزندان و اموال هنگفتاز طلا و نقره و... در نظر مردم زينت داده شده است»!
اين تعبيرات و تعبيرات مشابه آن نشان مىدهد كه حتى زينتبودن اين امور جنبه پندارى وخيالى دارد و گرفتاران آنها در واقع گرفتار خيال و پندار خويشند.
در اينجا سؤال مهمى مطرح است: چرا خداوند اين امور را در نظرها زينت داده؟! به يقينبراى آزمايش انسانها و تربيت و پرورش آنهاست; زيرا هنگامى كه از اين اشياى زينتى جالب ودلربا كه غالبا با گناه و حرام آلوده استبه خاطر خدا رها مىكند، نهال ايمان و تقوا در وجودآنها بارور مىشود وگرنه صرف نظر كردن از اشياى غير جالب افتخارى محسوب نمىشود.
به تعبير دقيقتر تمايلات افسار گسيخته درونى و هوا و هوسهاى سركش، امور مادى و گناهآلود را در نظر انسان جلوه مىدهد، بنابراين زينتبودنش از درون انسان مىجوشد و اگر بهخدا نسبت داده شده استبه خاطر آن است كه خداوند چنين اثرى را در آن تمايلات وهوسهاى سركش آفريده و اگر در بعضى از آيات به شيطان نسبت داده شده، مانند «...و زينلهم الشيطان اعمالهم...; شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد» (12) نيز به خاطر هميناست كه اين تزيين از يك نظر كار خداست چرا كه اثر هر چيزى از اوست و از نظر ديگر كارهوسهاى درونى است و از ديدگاه سوم كار شيطان است(دقت كنيد).
به هر حال از مجموعه آيات بالا به دست مىآيد كه حب دنيا هرگاه به صورت افراطى در آيدانسان را به بيگانگى از خدا مىكشاند.
دنياپرستى در احاديث اسلامى
نكوهش از دنياپرستى در روايات اسلامى مخصوصا در سخنان پيامبر اكرم(ص) و خطبههاىنهج البلاغه به صورت بسيار وسيعى ديده مىشود، از جمله:
1- در حديثى از رسول خدا(ص) در پاسخ اين سؤال كه چرا «دنيا»، «دنيا» ناميده شده؟(توجهداشته باشيد كه دنيا از ماده دنى به معنى پايين و پست است) فرمود: لان الدنيا دنية خلقتمن دون الآخرة...; به خاطر اين است كه دنيا پست است و پيش از آخرت آفريده شده». (13)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت نقل شده كه فرمود: «اكبر الكبائر حب الدنيا;بزرگترين گناهان، دنياپرستى است»! (14)
3- همين معنى از اميرمؤمنان على(ع) نيز آمده است كه فرمود: «حب الدنيا راس الفتن واصل المحن; دنياپرستى سرآغاز فتنهها و ريشه همه محنتها و رنجهاست»! (15)
4- در حديث ديگرى از همان امام(ع) مىخوانيم: «ان الدنيا لمفسدة الدين و مسلبة اليقين;دنياپرستى دين انسان را بر باد مىدهد و ايمان و يقين او را مىگيرد». (16)
5- در حديث ديگرى از امام صادق(ع) آمده است كه فرمود: «ان اول ما عصى الله به ست:حب الدنيا و حب الرئاسة و حب الطعام و حب النساء و حب النوم و حب الراحة;
نخستين چيزى كه با آن عصيان و نافرمانى خدا شد شش چيز بود: دنياپرستى، حب رياست،علاقه به غذا(شكمپرستى)، محبت(افراطى) زنان، پرخوابى و علاقه به راحتى و تنپرورى». (17)
غالب اين امور ششگانه يا تمام آنها در داستان عصيان و سركشى شيطان و ترك اولاى آدم وگناه قابيل ديده مىشود لذا به عنوان اولينها ذكر شده است.
6- در حديث ديگرى مىخوانيم كه از امام على بن الحسين(ع) پرسيدند: «اى الاعمال افضلعند الله عز و جل; كدام عمل در نز خداوند متعال افضل است» فرمود: «ما من عمل بعدمعرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنيا و ان لذلك لشعبا كثيرة و للمعاصىشعبا; هيچ عملى بعد از شناخت پروردگار متعال و شناخت پيامبر او(ص) برتر از دشمنى بادنيا(و ترك دنياپرستى) نيست و اين شاخههاى فراوانى دارد و همان گونه كه گناهان ديگرشاخههاى بسيار دارد».
سپس امام(ع) به سركشى و عصيان شيطان كه از «تكبر» سرچشمه گرفت و «حرص» كهسبب گناه و ترك اولاى آدم و حوا شد، و «حسد» كه سرچشمه عصيان قابيل گشت تا آنجا كهدستخود را به خون برادرش آلوده ساخت اشاره فرموده، مىافزايد: «فتشعب من ذلك حبالنساء و حب الدنيا و حب الرئاسة و حب الراحة و حب الكلام و حب العلو و الثروة، فصرن سبعخصال، فاجتمعن كلهن فى «حب الدنيا»! فقال الانبياء و العلماء بعد معرفة ذلك، حب الدنياراس كل خطيئة; از اينجا شاخههاى علاقه به زن، و محبت دنيا و محبتبه رياست و علاقه بهراحتى و تنپرورى و محبتسخن گفتن(پرگويى) و محبتبرترىجويى و مال و ثروت پيدا شد، و اين هفت صفت همه در «حب دنيا» خلاصه مىشود و اينجاست كه پيامبران و علما بعد ازآگاهى بر اين موضوع گفتند: محبت دنيا سرچشمه همه گناهان است»!
سپس براى اينكه تفاوت ميان دنياى ممدوح و مذموم را روشن سازد امام در پايان مىفرمايد:«و الدنيا دنيائان: دنيا بلاغ و دنيا ملعونة; و دنيا دو گونه است: دنيايى كه به حد كفاف است(وانسان را به آخرت و معنويت) مىرساند و دنياى نفرين شده(كه انسان را از خدا دور مىكند)»! (18)
7- در حديث ديگرى از امام على بن ابيطالب(ع) مىخوانيم، فرمود: «ارفض الدنيا فان حبالدنيا يعمى و يصم و يبكم و يذل الرقاب; دنياپرستى را ترك كن چرا كه حب دنيا چشم را كورو گوش را كر و زبان را لال مىكند و گردنها را به ذلت مىكشاند»! (19)
طبيعى است كه وقتى عشق به چيزى در وجود انسان چيره مىشود، او را از روشنترينواقعيتها غافل مىكند، چشم دارد اما گويى نابيناست، گوش دارد اما گويى ناشنواست، زباندارد ولى جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمىكند و براى رسيدن به اين محبوب خوديعنى دنيا تن به هر ذلتى مىدهد.
8- باز در حديثى كه در مورد آثار منفى دنياپرستى از اميرمؤمنان على(ع) نقل شده و درواقع فلسفه اين حكم الهى در آن تبيين گرديده، مىخوانيم: «حب الدنيا يفسد العقل، و يصمالقلب عن سماع الحكمة و يوجب اليم العقاب; دنياپرستى خرد را فاسد مىكند و گوش قلب رااز شنيدن سخنان حكمت آميز ناشنوا مىسازد و سبب عذاب دردناك(در دنيا و آخرت)مىشود». (20)
9- در حديث ديگرى در بيان آثار زيانبار دنياپرستى از پيامبر اكرم(ص) چنين آمده است:«ان الدنيا مشغلة للقلوب و الابدان; دنياپرستى هم فكر انسان را به خود مشغول مىدارد و همبدنها را(نه آرامش فكر مىگذارد و نه آسودگى جسم)»! (21)
10- اين سخن را با حديث پرمعنى ديگرى از رسول خدا(ص) پايان مىدهيم، فرمود: «انه ماسكن حب الدنيا قلب عبد الا التاط بثلاث: شغل لاينفد عناوئه، و فقر لايدرك غناه، و امللاينال منتهاه; دنياپرستى در هيچ دلى ساكن نمىشود مگر اينكه او را به سه چيز آلودهمىكند، گرفتارى مستمرى را كه هرگز خستگى آن پايان نمىگيرد و احساس فقر و بينوايىكه هرگز به غنا نمىرسد و آرزوى درازى كه هيچگاه پايان نمىگيرد»! (22)
دنياى مطلوب و دنياى مذموم
بارها گفتهايم حب دنيا در اين بحثها چيزى مساوى دنياپرستى است نه بهرهگيرى معقول ازمواهب مادى در طريق وصول به معنويت كه اگر چنين باشد حب دنيا نيست، بلكه حبآخرت است و به تعبير ديگر بسيارى از برنامههاى معنوى بدون امكانات مادى ميسر نيست ودر واقع امكانات مادى از قبيل مقدمه واجب است كه انسان اگر آن را به نيت مقدمه واجببجا آورد نه تنها عيبى ندارد بلكه مشمول ثواب الهى نيز مىشود.
به همين دليل در آيات فراوانى از قرآن مجيد تعبيرات مثبتى در باره مواهب دنيا ديدهمىشود:
1- از جمله در آيه وصيت، از مال دنيا تعبير به «خير»(خير مطلق) شده است، مىفرمايد:«كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت اغن ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف...;بر شما نوشته شده: هنگامى كه يكى از شما مرگش فرارسد، اگر «خيرى»(مالى و ثروتى) ازخود به جاى گذارده براى پدر و مادر و نزديكانش به طور شايسته وصيت كند!». (23)
2- در جاى ديگر از آن تعبير به «بركات آسمان و زمين» نموده كه درهاى آن به روىپرهيزكاران گشوده مىشود: «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماءو الارض...; اگر اهل شهر و آباديها ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند بركات آسمان وزمين را بر آنها مىگشوديم». (24)
3- در جاى ديگر از مال و ثروت تعبير به «فضل الله» شده است، در سوره جمعه مىخوانيم:«فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله...; هنگامى كه نماز(جمعه) پايانگرفت(ممنوع بودن معامله پايان مىيابد و شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل الهىبهره بگيريد». (25)
4- در جاى ديگر افزايش منابع مالى را به عنوان «پاداشى در برابر توبه از گناه و روى آوردن بهسوى خدا» مىشمرد، چنانكه در داستان نوح(ع) مىخوانيم: «يرسل السماء عليكم مدرارا × ويمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا; من به آنها(مشركان) گفتم ازپروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است - تا بارانهاى پر بركت آسمان را پىدر پى بر شما فرستد - و شما را با اموال و فرزندان فراوان(نيروى مالى و انسانى) امداد و يارىكند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيار شما قرار دهد». (26)
در جاى ديگر منابع مالى را وسيله قوام زندگى شمرده و تاكيد مىكند آن را به دست افراد بىكفايت و نادان قرار ندهيد و از آن به خوبى نگهدارى كنيد: «و لاتؤتوا السفهاء اموالكم التىجعل الله لكم قياما; اموال خود را كه خداوند آن را وسيله قوام زندگى شما قرار داده بهستسفيهان نسپاريد»! (27)
5- در جاى ديگر به مجاهدان راه خدا وعده غنايم جنگى مىدهد و آن را پاداش الهىمىشمرد، مىفرمايد: «وعدكم الله مغانم كثيرة تاخذونها فعجل لكم هذه...; خداوند به شماغنايم فراوانى وعده داده بود كه آنها را به دست مىآوريد، اين(موهبت) را در اختيار شما قرارداد». (28)
6- در بخش ديگر از آيات از نعمتهاى مادى دنيا تعبير به «طيبات» شده است، در سورهاعراف آيه 32 مىخوانيم: «قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق...;بگو چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزىهاى پاكيزه را حرام كردهاست»؟!
در جاى ديگر مىفرمايد: «و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض تخافون ان يتخطفكمالناس فآواكم و ايدكم بنصره و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون; به خاطر بياوريد هنگامىرا كه شما گروهى اندك و ضعيف در روى زمين بوديد، آنچنان كه مىترسيديد مردم شما رابربايند! ولى او شما را پناه داد و با يارى خود تقويت كرد و از روزىهاى پاكيزه(طيبات)بهرهمند ساختشايد شكر نعمتش را بجا آوريد». (29)
از اين تعبيرات پرمعنى و مانند آن كه در قرآن وارد شده به خوبى استفاده مىشود كه مواهبمادى دنيا در شرايط معقول، نه تنها نامطلوب و آلوده نيستبلكه پاك و پاكيزه و مايه پاكى وپاكيزگى انسانهاست!
7- در بعضى ديگر از آيات، تعبيراتى ديده مىشود كه نشان مىدهد امكانات مادى علاوه براينكه فضل الهى است مىتواند سبب قرار گرفتن انسان در زمره صالحان شود، همان گونه كهدر آيه 75 توبه مىخوانيم: «و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنكونن منالصالحين; گروهى از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بستهاند كه اگر خداوند ما را ازفضل خود روزى دهد قطعا صدقه خواهيم داد و از صالحان خواهيم بود»!
اين آيه مخصوصا با توجه به شان نزولش كه در باره يكى از انصار به نام ثعلبة بن حاطب نازلشد كه از پيامبر(ص) درخواست كرد دعا كند خدا مال فراوانى به او دهد تا از آن در راه كمكبه نيازمندان و رسيدن به مقام صالحان و شاكران بهره گيرد و پيامبر(ص) با روحيهاى كه دراو سراغ داشتبراى او دعا نكرد و پس از اصرار دعا فرمود، به خوبى نشان مىدهد كه امكاناتمادى مىتواند وسيلهاى براى سعادت و خوشبختى انسانها و وصول آنان به درجه صالحان ومقربان گردد.
از مجموع عناوين هفتگانهاى كه در آيات بالا آمد به خوبى مىتوان نتيجه گرفت كهنعمتهاى مادى دنيا ذاتا مذموم و منفور و زشت و پليد نيستند، بلكه تابع چگونگىبهرهگيرى از آنهاست كه به آنها اين شكل را مىدهد، اگر از آنها به طور صحيح بهرهگيرىشود، چهرهاى محبوب و مطلوب و زيبا و جالب و پاك و پاكيزه دارد، در غير اين صورتمنفورند.
شاهد اين سخن روايات متعددى است كه در كتاب وسائل در باب «استحباب الاستعانةبالدنيا على الآخرة» (30) آمده است.
مرحوم شيخ حر عاملى در اين باب يازده روايت نقل مىكند كه همه آنها شاهد بر اين استكه مىتوان از مواهب مادى براى سعادت جاويدان بهره گرفت، از جمله در حديثى از رسولخدا نقل شده كه فرمود: «نعم العون على تقوى الله الغنى; «بهترين كمك براى به دستآوردن تقواى الهى، غنا و بىنيازى است...». (31)
در حديث ديگرى در همان باب از امام صادق(ع) مىخوانيم كه فرمود: «غنا يحجزك عنالظلم خير من فقر يحملك على الاثم; آن غنا و بىنيازى كه تو را از ستم در باره ديگرانبازدارد، بهتر از فقرى است كه تو را وادار به گناه كند»!
و در حديث ديگرى آمده است كه يكى از ياران معروف امام صادق(ع) نقل مىكند كه درحضور آن حضرت بود كه مردى(از روى تاسف و تاثر) عرض كرد: «به خدا سوگند ما طالبدنيا هستيم و دوست داريم دنيا عائد ما شود»! امام فرمود: «تحب ان تصنع بها ماذا؟!; تو ايندنيا را براى چه مىخواهى؟» عرض كرد: «اعود بها على نفسى و عيالى، و اصل بها، و اتصدقبها، و احج و اعتمر; مىخواهم به وسيله آن زندگى خود و خانوادهام(آبرومندانه) تامين كنم وبا آن صله رحم بجا آوردم و براى خدا صدقه بدهم و حج و عمره بجا آورم.» امام فرمود: «ليسهذا طلب الدنيا هذا طلب الآخرة; اين طلب دنيا نيست، اين طلب آخرت است»! (32)
اين سخن را با كلام اميرمؤمنان على(ع) در خطبه209 نهج البلاغه پايان مىبريم: هنگامىكه امام با جمعى از يارانش براى عيادت «علاء بن زياد حارثى» كه از شخصيتهاى معروفبصره و از ياران على(ع) بود، وارد خانه او شد و خانه وسيع و گسترده او را ديد، به او فرمود:«ما كنت تصنع بسعة هذه الدار فى الدنيا و انت اليها فى الآخرة كنت احوج; با اين خانه چنينوسيعى در دنيا چه مىكنى؟(و براى چه مىخواهى؟) در حالى كه در آخرت به آننيازمندترى»!
سپس امام(ع) سخن انتقاد آميزش را با اين جمله تكميل فرمود: «و بلى ان شئتبلغتبهاالآخرة تقرى فيها الضيف، و تصل فيها الرحم، و تطلع منها الحقوق مطالعها، فاذا انت قدلغتبها الآخرة; آرى اگر بخواهى با همين خانه وسيع مىتوانى به آخرت برسى(و سراىديگرت را آباد كنى) از ميهمانان در آن پذيرايى كنى و در آن صله رحم بجاى آورى و حقوقواجب آن را ادا كنى، با اين حال به وسيله اين خانه به آخرت رسيدهاى»! (33)
نتيجه اينكه: هرگاه مواهب مادى دنيا ابزارى براى وصول به آخرت و كمك به نيازمندان وحمايت از ضعفا و ترويج و تحكيم پايههاى حق و عدالتباشد، چيزى بهتر از آن نيست و اگر درمسير گناه و حرص و جمع مال بدون ملاحظه حلال و حرام مصرف گردد چيزى بدتر از آننيست، آرى اين گونه دنياپرستان مجموعهاى از صفات زشت و رذيله را در درون خودگردآورى مىكنند.
يكى از ياران معروف امام على بن موسى الرضا(ع) به نام محمد بن اسماعيل بن بزيعمىگويد: از آن حضرت شنيدم مىفرمود: «لايجتمع المال الا بخصال خمس ببخل شديد وامل طويل و حرص غالب و قطيعة الرحم و ايثار الدنيا على الآخرة; اموال دنيا در يك جا جمعنمىشود، مگر(به كمك) پنج چيز: بخل شديد، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحمو مقدم داشتن دنيا بر آخرت»! (34)
پىنوشتها:
1- انعام، 32.
2- حديد، 20.
3- آلعمران، 185.
4- لقمان،33.
5- روم،7.
6- توبه، 38.
7- نساء، 94.
8- انفال،67.
9- كهف،46 و 28.
10- هود، 15.
11- احزاب، 28.
12- نمل، 24.
13- بحارالانوار، جلد 54، صفحه356.
14- كنزالعمال، حديث 6074(جلد3، صفحه 184).
15- غررالحكم، شماره 4870.
16- غررالحكم، شماره 3518.
17- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 60.
18- اصول كافى، جلد 2، صفحه 130، باب «حب الدنيا»، حديث 11.
19- اصول كافى، جلد 2، صفحه136.
20- غررالحكم شرح فارسى، جلد3، صفحه397، شماره 4878.
21- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 81.
22- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 188.
23- بقره، 180.
24- اعراف،96.
25- جمعه، 10.
26- نوح، 12 تا 11.
27- نساء، 5.
28- فتح، 20.
29- انفال،26.
30- جلد 12، صفحه 18 تا16.
31- وسائل الشيعه، جلد 12، صفحه16.
32- وسائل الشيعه، جلد 12، صفحه19، باب استحباب جمع المال من حلال...، حديث3.
33- نهج البلاغه، خطبه209.
34- وسائل الشيعه، جلد 12، صفحه19، حديث 4.