فصل سوم و چهارم
حرص و قناعت
اشاره
فراموش نكردهايم كه در حديثى از امام على بن الحسين(ع)، نخستين سرچشمه گناه ومعصيت پروردگار تكبر ذكر شده بود كه گناه بزرگ ابليس بود و به خاطر آن به فرمان خداپشت كرد و از كافران شد; سپس حرص به عنوان دومين سرچشمه گناه و ترك اولى از ناحيهآدم و حوا معرفى شده بود و بعد از اين دو، حسد بود كه سرچشمه گناه بزرگ فرزرندآدم(قابيل) گرديد و برادرش هابيل را به قتل رسانيد. (1)
نه تنها در داستان آدم كه در طول تاريخ انبياء و مبارزات آنان با اقوام منحرف، آثار منفىرذيله حرص به خوبى نمايه است، در تاريخ گذشته و امروز اقوام مختلف دنيا نيز مشاهدهمىكنيم كه حرص و فزونطلبى، سرچشمه انواع جنايات و جنگها و خونريزىها، قتل وغارتها و پشت كردن به اصول انسانى و فضايل اخلاقى است.
نقطه مقابل آن قناعت است كه سبب آرامش، عدالت، صلح و صفا و برادى و اخوت است.
با توجه به ترتيبى كه براى ذكر فضايل اخلاقى و صفات نكوهيده برگزيدهايم(ترتيبى كه ازحالات انبياء و پيامبران پيشين از آدم تا خاتم در قرآن مجيد آمده است) دومين صفت ازصفات رذيله را حرص و فزونطلبى اختيار كرديم كه در داستان آدم(ع) و سرگذشتشعيب وداوود(ع) و به طور كلى يهود و همچنين در سرگذشت مشركان عرب و مسلمانان ضعيفالايمان در عصر پيامبر اسلام(ص) نيز ديده مىشود.
با اين اشاره به قرآن برمىگرديم و آيات مختلف آن را از اين ديدگاه مورد توجه قرار مىدهيم:
1- فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك عل شجرة الخلد و ملك لايبلى × فاكلا منهافبدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و عصى آدم ربه فغوى (سورهطه،آيه120و121)
2- و الى مدين اخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد جائتكم بينة منربكم فاوفوا الكيل و الميزان و لاتبخسوا الناس اشيائهم و لاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحهاذلكم خير لكم ان كنتم مؤمنين (سورهاعراف،آيه85)
3- ان هذا اخى له تسع و تسعون نعجة و لى نعجة واحدة فقال اكفلنيها و عزنى فى الخطاب×قال لقد ظلمك بسؤآل نعجتك الى نعاجه و ان كثيرا من الخلطآء ليبغى بعضهم على بعض الاالذين آمنوا و عملوا الصالحات و قليل ما هم و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راكعا واناب (سورهص،34تا33)
4- و لتجدنهم احرص الناس على حياة و من الذين اشركوا يود احدهم لو يعمر الف سنة و ماهو بمزحزحه من العذاب ان يعمر والله بصير بما يعملون (سورهبقره،آيه96)
5- ان الانسان خلق هلوعا × اذا مسه الشر جزوعا × و اذا مسه الخير منوعا (سورهمعارج،آيه21تا19)
6- و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما قل ما عند الله خير من اللهو و منالتجارة والله خير الرازقين (سورهجمعه،آيه11)
7- ويل لكل همزة لمزة × الذى جمع مالا و عدده × يحسب ان ماله اخلده (سورههمزه،آيات3تا1)
ترجمه
1- ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت: «اى آدم! آيا مىخواهى تو را به درخت زندگى جاويدو ملكى بى زوال راهنمايى كنم؟!» - سرانجام هر دو از آن خوردند(و لباس بهشتيشان فروريخت) و عورتشان آشكار گشت و براى پوشاندن خود از برگهاى(درختان) بهشتى جامهدوختند! (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از پاداش او محروم شد!
2- و به سوى مدين، برادرشان شعيب را(فرستاديم); گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد كهجز او معبودى نداريد! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است، بنابراين، حقپيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزى نكاهيد و در روى زمين بعد از آنكه(در پرتوايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد! اين براى شما بهتر است اگر با ايمانهستيد!
3- اين برادر من است او نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم، اما او اصرار مىكند كهاين يكى را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه كرده است - (داود) گفت مسلما او بادرخواستيك ميش تو براى افزودن آن به ميشهايش بر تو ستم نموده و بسيارى از شريكان(ودوستان) به يكديگر ستم مىكنند مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند اماعده آنان كم است داود دانست كه ما او را(با اين ماجرا) آزمودهايم از اين رو از پروردگارشطلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد.
4- و آنها را حريصترين مردم - حتى حريصتر از مشركان - بر زندگى(اين دنيا و اندوختنثروت) خواهى يافت،(تا آنجا) كه هر يك از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود! درحالى كه اين عمر طولانى، او را از كيفر(الهى) باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنهابيناست.
5- به يقين انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است - هنگامى كه بدى به او رسد بىتابىمىكند - و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مىشود(و بخل مىورزد).
6- هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مىشوند و به سوى آنمىروند و تو را ايستاده به حال خود رها مىكنند; بگو: آنچه نزد خداستبهتر از لهو و تجارتاست و خداوند بهترين روزى دهندگان است.
7- واى بر هر عيب جوى مسخره كنندهاى! - همان كس كه مال فراوانى جمع آورى و شمارهكرده(بى آنكه حساب مشروع و نامشروع آن كند)! - او گمان مىكند كه اموالش او را جاودانهمىسازد!
تفسير و جمعبندى
حرص، آفتبزرگ خوشبختى
نخستين آيه از آيات فوق مربوط به داستان آدم و همسرش حوا و مبارزه با شيطان است،مطابق آيات قرآن، خدا آدم را در بهشت جاى داد و از نزديك شدن به شجره ممنوعه نهىفرمود و از تسليم شدن در برابر وسوسههاى شيطان برحذر داشت، ولى سرانجام وسوسههاىشيطان كار خود را كرد و آدم مرتكب ترك اولى شد و از درخت ممنوعه خورد و زندگىبهشتى را از دست داد و در ميان انبوه مشكلات اين دنيا گرفتار شد.
آيات بالا اشاره به اين نكته كرده مىفرماى: «شيطان او را وسوسه كرد و گفت: اى آدم آيامىخواهى تو را به درخت عمر جاويدان و ملك فناناپذير راهنمايى كنم؟(در واقع شيطانشجره ممنوعه را درختى معرفى كرد كه هر كس از آن بخورد عمر جاودان مىيابد و به صورتفناناپذير مىتواند در ناز و نعمت زندگى كند) سرانجام هر دو(يعنى آدم و حوا) از آنخوردند(و لباس بهشتيشان فروريخت) و عورتشان آشكار شد و ناچار از برگهاى بهشتى براىپوشاندن خود جامه دوختند و آدم نافرمانى پروردگارش كرد و از پادش او محروم شد!»
(فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك عل شجرة الخلد و ملك لايبلى × فاكلا منهافبدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و عصى آدم ربه فغوى)
چه انگيزهاى سبب شد كه آدم(ع) به وسوسههاى شيطان تن در دهد و به وعدههاى اواعتماد كند و فرمان صريح الهى را در باره شجره ممنوعه به فراموشى بسپارد؟! آيا جز ايناست كه حرص و فزونطلبى، حجابى در برابر چشمان او شد؟!
به اين ترتيب مىبينيم بعد از مساله تكبر و استكبار كه در آغاز خلقتسبب عصيان شيطانگرديد و بدترين پايه فساد در جهان نهاده شد، مساله حرص و طمع و عشق به مواهب مادى،عامل ديگرى براى افزايش ناراحتىهاى نسل انسان گشت و به همين دليل اصول كفر سهچيز شمرده شده، «تكبر» كه سبب انحراف شيطان گشت و «حرص» كه سبب اغواى آدم شد و«حسد» كه سبب قتل هابيل به وسيله برادرش گشت.
درست است كه نهى آدم(ع) يك نهى تحريمى نبود و مخالفتبا آن گناه مطلق محسوبنمىشد، بلكه «ترك اولى» بود و يا به تعبير ديگر نوعى نهى ارشادى بود، همانند نهى طبيبنسبتبه بيمار به هنگام دستور جهت پرهيز از غذاهاى نامناسب، ولى به هر حال از آدم(ع)انتظار ترك اولى نيز نمىرفت، ولى صفتحرص و طمع هر چند به صورت كم رنگ در وجودآدم(ع) لانه كرده بود و سبب اين خطاى بزرگ شد، خطايى كه او و نسلش را در اين جهان بهزحمت افكند و اين خود روشنترين هشدار قرآن در باره حرص و فزونطلبى است.
در دومين آيه اشاره به داستان قوم شعيب(ع) مىكند كه حرص و فزونطلبى آنها را بهمخالفتبا اين پيامبر بزرگ و انكار تعليمات آسمانى او واداشت، مىفرمايد: «و به سوى مدينبرادرشان شعيب(ع) را(فرستاديم) گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه جز او معبودىنداريد، دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده استبنابراين حق پيمانه و وزن راادا كنيد و از اموال مردم چيزى نكاهيد و در روى زمين بعد از آنكه(در پرتو ايمان و دعوتانبياء) اصلاح شده است فساد نكنيد. اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد»، (و الىمدين اخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد جائتكم بينة من ربكم فاوفواالكيل و الميزان و لاتبخسوا الناس اشيائهم و لاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها ذلكم خير لكمان كنتم مؤمنين)
مطابق اين آيه انحراف قوم شعيب(ع) نخستشرك و بتپرستى و سپس كمفروشى و ضايعكردن حقوق مردم و در مجموع فساد در زمين بود، آنها به قدرى حريص بر دنيا بودند كه باصراحتبه پيامبرشان شعيب گفتند اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور مىدهد كه آنچه راپدرانمان مىپرستيدند ترك كنيد يا آنچه را مىخواهيم در اموالمان انجام ندهيم؟ (قالوا ياشعيب اصلاتك تامرك ان نترك ما يعبد آبائنا او ان نفعل فى اموالنا ما نشاء...) (2)
اين در حالى بود كه كمفروشى و غصب حقوق مردم نه تنها سبب فزونى اموال آنها نمىشد،بلكه هما طور كه قرآن اشاره كرده است، به فساد جامعه آنها منجر مىگشت، اعتماد عمومىاز ميان مىرفت و اموال را به كاستى مىگذاشت، بنابراين حرص و فزونطلبى آنها نتيجهمعكوس مىداد.
در سومين بخش از آيات، اشاره به داستانى مربوط به زمان داوود(ع) شده است كه يكى ازچهرههاى زشت و نفرتانگيز حرص را منعكس مىكند، خلاصه داستان چنين است كه: دوبرادر به عنوان شكايت نزد داوود(ع) آمدند يكى از آنها گفت: «اين برادر من نود و نه ميشدارد و من تنها يكى دارم، اما او اصرار مىكند كه اين يكى را نيز به من واگذارد و در سخن برمن غلبه كرده است(آيا اين انصاف است كه صاحب نود و نه گوسفند مخصوصا اگر برادر باشدبه تنها گوسفند برادرش چشم دوخته باشد)»، (ان هذا اخى له تسع و تسعون نعجة و لى نعجةواحدة فقال اكفلنيها و عزنى فى الخطاب) (3)
«(هنگامى كه داوود(ع) اين سخن را شنيد ناراحتشد و) گفت: مسلما او با درخواستيكميش تو براى افزودن به ميشهايش بر تو ستم كرده است»، (قال لقد ظلمك بسؤآل نعجتكالى نعاجه...) (4)
«(تنها تو نيستى كه گرفتار اين ستم شدهاى) بسيارى از دوستان(حريص و خودخواه وخودمحور) به يكديگر ستم مىكنند، مگر آنان كه ايمان آوردهاند و عمل صالح دارند، اما عدهآنان كم است.»
و در ذيل آيه مىخوانيم: «داود(ع) گمان كرد: ما او را (با اين ماجرا) آزمودهايم، از پروردگارشطلب آمرزش كرد و به سجده افتاد و توبه نمود; (و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راكعاو اناب) (5)
در اينكه آزمون داوود(ع) در اين ماجرا چه بوده است گفتگو است، در تورات محرف آن رامربوط به مساله چشم داشت داوود(ع) به همسر يكى از فرماندهان لشكرش به نام اورياىحتى كه زن بسيار زيبايى بود و داوود(ع) مايل بود اوريا او را رها كند تا آزاد باشد و بتواند بههمسرى داوود(ع) در آيد با اينكه خود داوود(ع) همسران متعددى داشت مىداند در حالىكه مىدانيم اين داستان يك داستان خرافى است كه هرگز با قداست انبياى الهى تناسبندارد بلكه انسانهايى كه در يك سطح اخلاقى معمولى قرار داشته باشند مرتكب چنينكارهاى زشتى نمىشوند.
مشهور در ميان مفسران اسلامى اين است كه آزمايش داوود(ع) مربوط به قضاوت او بود چراكه او در قضاوت عجله كرد و پيش از آنكه طرف مقابل دعوا سخنان خود را بگويد به داورىبرخاست، هر چند داورى او به حق بود، خداوند اين ترك اولى را شايسته ندانست و او رامؤاخذه فرمود، او هم از خطاى خود هر چند يك ترك اولى بيش نبود توبه كرد.
به هر حال آنچه مقصود ما در اينجاست اين است كه هنگامى كه حرص بر انسان غلبه كندحتى نسبتبه برادر ضعيف و ناتوان خود مرتكب ظلم فاحش مىشود كه هر انسان با وجدانىآن را نكوهش مىكند.
آرى حرص بر مال دنيا حد و مرزى نمىشناسد و انسان را به بدترين ظلم و ستمها وادارمىكند.
در چهارمين بخش از اين آيات، اشاره به حرص يهود شده و مورد نكوهش شديد قرارگرفتهاند مىفرمايد:
«آنها را حريصترين مردم بر زندگى دنيا مىيابى حتى حريصتر از مشركان»، (و لتجدنهماحرص الناس على حياة و من الذين اشركوا)
حريص در اندوختن اموال و ثروتها، حريص در قبضه كردن دنيا و حريص در انحصارطلبى وعجب اينكه آنها از مشركان كه پايبند به هيچ دين و آيين آسمانى نبودند نيز حريصتر بودند،در حالى كه تعليمات آيين آسمانى مىبايست آنها را از اين كار بازمىداشت، ولى آنها آنقدرحريص بودند كه بر افراد بى دين نيز پيشى مىگرفتند.
«آنها چنان علاقه به دنيا داشتند كه هر كدام آرزو مىكردند هزار سال عمر كنند»، (يوداحدهم لو يعمر الف سنة)
براى گردآورى ثروت بيشتر، يا به خاطر ترس از مجازات الهى كه به جهتستمهايى كه درجمع آورى ثروتهاى حرام يا خونريزى بى گناهان مرتكب شده بودند، آرزوى چنين عمرطولانى مىكردند.
قابل توجه اينكه امروز نيز همان خوى زشتحرص شديد در آنان ديده مىشود، بلكه شديدترو گستردهتر از گذشته! تاريخ معاصر گواهى مىدهد كه آنها براى افزودن به حجم ثروتهاىكلان خويش از هيچ جنايتى ابا ندارند، جنگهاى خونين به راه مىاندازند، خونهاى بىگناهان را مىريزند، آتش فتنه و فساد بر پا مىكنند، همسايگان را به جان هم مىاندازند وبراى فروش اسلحه بيشتر و مواد مخدر و ثروتاندوزى بيشتر هر كارى از دستشان ساختهباشد انجام مىدهند و براى تحكيم پايههاى قدرت خود پنجه بر وسايل ارتباط جمعى دنياافكنده و از هيچ دروغ و تهمتى نسبتبه ديگران ابا ندارند.
اگر كسى بخواهد آثار شوم و مرگبار حرص و دنيا پرستى را ببيند، بايد اعمال اين قوم و ملترا بنگرد!
تعبير به حياة به صورت نكره، در آيه مورد بحث، گويا اشاره به اين حقيقت است كه آنها فقطمىخواهند زنده بمانند، لذت ببرند، اما كدام حيات و زندگى، حيات انسانى؟ يا حياتحيوانات؟ يا درندگان بيابان؟ هر چه باشد براى آنها تفاوتى ندارد.
به گفته بعضى از مفسران اين آيه تنها سخن از يهود نمىگويد، بلكه هشدارى استبه همهافراد كه در عاقبتحرص و دنيا پرستى بينديشند مبادا در همان گردابهايى كه قوم يهودافتادند گرفتار شوند.
در آيات قرآن و روايات اسلامى آمده است كه يهود، بسيارى از پيامبران را كشتند، تنها بهدليل اينكه آنها را مخالف منافع نامشروعشان مىديدند و نيز بسيارى از آيات الهى را بههمين جهت تحريف كردند و اينها همه از پيامدهاى حرص آنها بود.
در پنجمين آيه اشاره به حرص و كم طاقتى انسان به طور كلى كرده، مىفرمايد: «انسانحريص و كم طاقت آفريده شده، هنگامى كه شرى به او رسد بى تابى مىكند و هنگامى كهخيرى به او رسد بخل مىورزد و از ديگران دريغ مىدارد»، (ان الانسان خلق هلوعا × اذا مسهالشر جزوعا × و اذا مسه الخير منوعا)
مفسران و ارباب لغتبراى «هلوع» معانى زيادى گفتهاند كه بسيارى از آنها نزديك به هم يالازم و ملزوم يكديگر است، از جمله در لسان العرب چهار معنى براى آن ذكر كرده: حرص،جزع و كم صبرى، يا بدترين نوع جزع و در مجمع البيان نيز آن را به معنى شخص «ضجور»يعنى بى قرار و بى حوصله، «شحيح» يعنى بخيل و «جزوع» يعنى بى تابى كننده و «شديدالحرص» ذكر كرده است.
نويسنده محترم التحقيق معتقد است كه ريشه اصلى اين ماده تمايل به بهرهگيرى ازنعمتها و لذتهاست اما جزع و حرص و كم صبرى، همه از آثار همين ريشه نخستين است. (6)
از مجموع سخنانى كه گفته شد چنين به نظر مىرسد كه اين واژه به سه نكته منفى اخلاقىاشاره مىكند، حرص، بى تابى و بخل.
در واقع تفسيرى كه بعد از «هلوع» در دو آيه بالا آمده است مفهوم واقعى اين واژه را روشنمىسازد و هر سه مفهوم را در بر مىگيرد; زيرا «جزوع» از ماده «جزع» به معنى بى تابى كردن، و «منوع» از ماده «منع» به معنى بخل و حرص است.
به هر حال آيات فوق در مقام مذمت است و افراد حريص و بخيل و جزوع را نكوهش مىكند.
مىتوان گفت «حرص» است كه سرچشمه «بخل» مىشود، چرا كه حريص مىخواهد همهچيز را براى خود حفظ كند، همچنين حرص است كه گاه سبب جزع و بى تابى مىشود، چراكه حريص هر گاه بعضى امكانات خود را از دست دهد پريشان حال و مشوش مىشود و بىتابى مىكند.
آيه مىگويد انسان با اين صفات آفريده شده است، اما اينكه چطور انسان با اين نقايص آفريدهشده در حالى كه مىدانيم خداوند حكيم، انسان را براى سعادت آفريده و ممكن نيستچنين نقايصى را كه بزرگترين مانع راه سعادت بشر استبر سر راه او قرار دهد.
بعضى در پاسخ اين سؤال گفتهاند: اين صفات مربوط به انسانهايى است كه فاقد ايمان باشنداگر طبيعت آدمى با ايمان همراه گردد، كانونى از صبر و حوصله و سخاوت خواهد شد، ولىهنگامى كه با ايمان وداع گويد طبيعى است كه در برابر كمترين ناملايمات بىتابى مىكند،زيرا تكيهگاه محكمى ندارد كه بر آن اعتماد كند و با توكل بر او به جنگ با مشكلات برخيزد ونيز حريص و بخيل مىشود، چرا به لطف خداوندى كه كليد خزانههاى غيب به دست اوست وسرچشمه همه نعمتها و بركات است اميدوار نيست.
شاهد اين تفسير آيات بعد از آن است كه نمازگزاران با ايمان را از آن استثنا مىكند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيات فوق مانند بسيارى ديگر از آيات قرآنى كه انسان را«ظلوم» و «جهول» (احزاب، 72) و «يؤوس» و «كفور» (هود،9) و «طغيانگر به هنگام وفورنعمتها» (علق،6) شمرده، اشاره به دو بعد وجود انسان داشته باشد كه در قوس صعودى آنقدر بالا مىرود كه به اعلى عليين مىرسد و در قوس نزولى آن قدر پايين مىآيد كه به اسفلالسافلين كشيده مىشود.
مرحوم «علامه طباطبايى» در «الميزان» نظر ديگرى در اين زمينه دارد و مىگويد: حرص(وهلوع بودن) كه ذاتى انسان است و از شاخههاى حب ذات مىباشد، در اصل از رذايل نكوهيدهنيست، چرا كه حب ذات كه اين صفات از آن برمىخيزد وسيله منحصر به فردى است كهانسان را به سوى سعادت و تكامل دعوت مىكند، اين صفات هنگامى مذموم و نكوهيده استكه انسان با تدبير صحيح آنها را در آنچه شايسته استبه كار نگيرد و در واقع مانند سايرصفات نفسانى است كه اگر در حد اعتدال باشد فضيلت است و اگر به جانب افراط و تفريطمنحرف شود نكوهيده و رذيلت است.
به هر حال آيات فوق نشان مىدهد كه قرآن انسانها را به سوى ايمان و نماز و نيايش و انفاقدر راه او دعوت مىكند تا آتش حرص و بخل و جزع را در درون او فرو بنشاند.
در ششمين آيه سخن از ماجرايى در عصر پيامبر اسلام(ص) است و آن اينكه در يكى از سالهاكه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش قيمت اجناس بودند، كاروانى از شاموارد مدينه شد كه با خود مواد غذايى حمل مىكرد ورود اين كاروان درست همزمان با روزجمعه و خطبههاى پيغمبر اكرم(ص) در نماز جمعه بود.
در آن زمان معمول بود كه براى اعلام ورود كاروان طبل مىزدند و آلات موسيقى ديگر رامىنواختند، اين امر سبب شد كه مردم به سرعتخود را به بازار برسانند، گروهى از تازهمسلمانان كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه پيامبر(ص) را رها كرده و براىتامين نياز خود به سوى بازار شتافتند، در حالى كه اين كار ضرورتى نداشت، بعد از نماز نيزمىتوانستند به بازار روند و از اجناس كاروان بهره بگيرند، تنها دوازده مرد و يك زن درمسجد باقى ماندند، آيات فوق نازل شد و حريصانى را كه نماز جمعه را براى به دست آوردنمال دنيا رها كرده بودند سخت مذمت كرد، پيامبر(ص) فرمود: اگر اين گروه اندك نيزمىرفتند از آسمان سنگ بر مردم مىباريد. (7)
از لحن آيه فوق استفاده مىشود كه انگيزه هجوم به بازار، مساله تامين نيازهاى اصلى زندگىنبود بلكه بعضى از سر هوسبازى به سراغ ساز و آوازها رفتند و بعضى هم براى ثروت اندوزىبه سراغ تجارت.
به هر حال قرآن در بيان اين ماجرا مىگويد: «هنگامى كه تجارت يا سرگرمى لهوى راديدند(از گرد تو) پراكنده شدند و به سوى آن رفتند و تو را در حالى كه(براى خواندنخطبهها) ايستاده بودى رها كردند»، (و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما)
سپس در ذيل آيه مىفرمايد: «بگو آنچه نزد خداستبهتر از لهو و تجارت است و خداوندبهترين روزى دهندگان است»، (قل ما عند الله خير من اللهو و من التجارة والله خير الرازقين)
ممكن است در ميان آن گروهى كه نماز و ذكر خدا و پيامبرش را رها كرده، به سوى بازاردويدند، افرادى بودهاند كه واقعا براى نيازهاى ضرورى خود دستبه چنين كارى زدند(هرچند آنها هم وقت كافى براى تهيه نياز خود داشتند، ولى تعبير بالا به خوبى نشان مىدهد كهگروهى از حريصان به قصد اينكه اجناس را بخرند و گرانتر بفروشند و ثروتى بيندوزند وگرهى براى مشاهده صحنههاى هوس آلود، به سوى كاروان كشيده شدند و خود را ازسعادت نماز در محضر بزرگترين پيامبر االهى(ص) محروم ساختند.
در هفتمين و آخرين آيات مورد بحثسخن از عيبجويان استهزا كنندهاى است كه به خاطرمال و ثروت، مغرور شدهاند و به خود اجازه مىدهند مؤمنان راستين تهيدست را به سخريهكشند، مىفرمايد:
«واى بر هر عيبجوى مسخره كنندهاى، همان كس كه اموال ناچيزى گردآورى كرده و شمارهمىكند(و به دقت مراقب حفظ آن است، بى آنكه حساب حلال و حرام آن را داشته باشد) وگمان مىكند كه اموالش سبب جاودانگى اوست(نه مرگى به سراغ او مىآيد، نه حادثهاى كهسبب زوال مال و ثروت او شود!)»، (ويل لكل همزة لمزة × الذى جمع مالا و عدده × يحسب انماله اخلده)
جمله «عدده» كه ناظر به شمارش كردن اموال از سوى اين دنياپرستان است، اشاره به حرصو ولع شديد آنهاست كه هر قدر بر اموالشان افزوده مىشود باز طالب بيشترند، به هميندليل پيوسته آنها را شمارش مىكنند.
جمله الذى جمع مالا و عدده در واقع به منزله علتبراى «همز» و «لمز» و عيبجويى كردنآنهاست، يعنى ثروت سرشار دنيا آنها را چنان مست و مغرور ساخته كه افراد تهيدستبا ايمانرا به باد سخريه و استهزاء مىگيرند و گمان مىكنند نه تنها اين ثروتها جاودانى است، بلكه بهآنها نيز آب و رنگ جاودانگى مىدهد در حالى كه «از نسيمى دفتر ايام بر هم مىخورد!»
بررسى حال دنياپرستان عجايب و شگفتىهايى به ما نشان مىدهد كه عقل آدمى را مات ومبهوت مىكند، بعضى از آنان را سراغ داريم با اينكه در علوم ظاهرى و مادى پيش رفتهبودند، هدفى جز جمع آورى ثروت نداشتند و هنگامى كه از آنها سؤال مىشد شما با اينثروت چه مىخواهيد بگنيد، نه تشكيل خانواده دادهايد نه مسافرتهاى تفريحى مىرويد و نه...در پاسخ مىگفتند: ما از اين دلخوش هستيم كه يك «صفر» بر ارقام اموال ما افزدوده شود!
نتيجه نهايى
از مجموع آيات فوق و تفسيرى كه بر آن ذكر شد چنين نتيجه مىگيريم كه مساله حرص وآز و دنياپرستى و دلباختگى و دلدادگى نسبتبه مواهب مادى از ديدگاه قرآن بسيارخطرناك و نكوهيده و مايه انواع شر و فساد است و به يقين در مسير خودسازى و تكاملاخلاق از بزرگترين موانع محسوب مىشود.
× × × حرص و دنياپرستى در احاديث اسلامىواژه حرص و الفاظ مرادف و هم معنى آن دراحاديث اسلامى، به طور وسيع مورد بحث واقع شده و آثار و پى آمدهاى بسيار منفى براى آنذكر گرديده است كه بخشى را گلچين كرده در ذيل از نظر مىگذرانيم:
1- در حديثى از پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم كه به اميرمؤمنان على(ع) فرمود: «اعلم يا على!ان الجبن و البخل و الحرص غريزة واحدة يجمعها سوء الظن!; بدان اى على! كه ترس و بخل وحرص، يك غريزه هستند و همه در سوء ظن(به خدا) خلاصه مىشوند!» (8)
2- همين معنى به صورت ديگرى در فرمان مالك اشتر در نهج البلاغه آمده است آنجا كهامام(ع) كه امام مالك اشتر را از مشورت با بخيلان و افراد ترسو و حريصان برحذر مىدارد،سپس مىافزايد: «ان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتى يجمعها سوء الظن بالله; بخل وترس و حرص، غرايز مختلفى هستند كه يك ريشه دارند و آن سوء ظن به خداست!» (9)
كسى كه حسن ظن به پروردگار و قدرت او نسبتبه انجام وعدههايى كه در باره تامين رزق وروزى بندگان تلاشگر داده، داشته باشد هرگز براى جمع آورى اموال حرص نمىزند.
و آن كسى كه توكل بر خدا و الطاف و عنايات او دارد بى جهت از هر چيزى نمىترسد.
و آن كس كه به رحمت و لطف او اميدوار استبخل نمىورزد.
آرى كسى كه توحيد او كامل باشد و به اسماء و صفات حسناى الهى معتقد باشد گرفتار اينخوهاى سه گانه كثيف نمىشود كه در ظاهر سه صفت از صفات رذيله است ولى در باطن يكريشه دارند(و به همين دليل گاه غريزه واحده به آنها اطلاق شده و گاه غرايز شتى; چرا كه درظاهر متعددند و در باطن يكى).
3- «حرص» در دنيا انسان را گرفتار رنج و تعب دايمى مىكند، چنان كه على(ع) فرمود:«الحرص مطية التعب!; حرص مركب رنج و زحمت است!» (10)
4- در تعبير ديگرى از آن حضرت آمده است «الحرص عناء المؤبد; حرص مايه رنج و زحمتابدى است». (11)
هر گاه كمى در احوال حريصان دقيق شويم و زندگى پر درد و رنج و مشقت آنها را برررسىكنيم كه شب و روز مىدوند و اموالى را گردآورى مىكنند و بى آنكه از آن بهرهاى بگيرند رهامىكنند و مىروند، به صدق كلام بالا آشناتر مىشويم و به گفته سعدى:
گفت: چشم تنگ دنيا دوست رايا قناعت پر كند يا خاك گور!
كه در واقع مقتبس از همين احاديث است.
5- انسان حريص هرگز سير نمىشود، به همين دليل دائما براى جمع و اندوختن ثروتتلاش مىكند و حتى خودش از آن بهره نمىگيرد، اميرمؤمنان على(ع) در سخن پر معناىديگرى مىفرمايد: «الحريص فقير و لو ملك الدنيا بحذافيرها!; آدم حريص فقير است هر چندتمام دنيا را مالك شود!» (12)
6- تنها كسانى از غناى درون بهرهمند مىشوند كه اسير حرص نباشند، همانگونه كه مولااميرمؤمنان على(ع) در سخن ديگرى مىفرمايد: «اغنى الغنى من لم يكن للحرص اسيرا!; ازهمه بى نيازىها بالاتر بى نيازى كسى است كه اسير چنگال حرص نباشد!» (13)
7- حرص براى جمع آورى اموال دنيا سرانجام انسان را به هلاكت مىافكند، نه فقط هلاكتمعنوى كه در بسيارى از اوقات هلاكت مادى نيز به همراه دارد، در حديثى از رسول خدا(ص)مىخوانيم: «ان الدينار و الدرهم اهلكا من كان قبلكم و هما مهلكاكم!; دينار و درهم(سكههاىطلا و نقره) پيشينيان شما را هلاك كردند شما را نيز هلاك مىكنند!» (14)
8- آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مىكند تا آنجا كه راه نجات را به روى خودمىبندد، چنانكه در مثال بسيار جالبى در كلمات امام باقر(ع) آمده است: «مثل الحريصعلى الدنيا مثل دودة القز، كلما ازدادت من القز على نفسها لفا كان ابعد لها من الخروج! حتىتموت غما!; آدم حريص نسبتبه دنيا مانند كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر بر اطراف خودمىتند(و پيله را ضخيمتر مىكند) سختتر مىتواند از آن خارج شود و سرانجام در درون پيلهخود مىميرد!» (15)
9- حرص و آز شخصيت انسان را در هم مىشكند و ارزش او را در انظار مردم پايين مىآورد،على(ع) مىفرمايد: «الحرص ينقص قدر الرجل، فلايزيد فى رزقه!; حرص قدر آدمى را پايينمىآورد، بى آنكه چيزى بر رزق او بيفزايد!» (16)
10- حرص از امورى است كه سرچشمه گناهان زشت ديگرى مىشود و از آن جمله عدممراعات حلال و حرام و ترك احترام به حقوق مردم و آلوده شدن به انواع ظلم و ستمهاست،به همين دليل اميرمؤمنان على(ع) از جمله دستورهاى مهمى كه در فرمان معروف خود بهمالك اشتر داد اين بود: «لاتدخلن فى مشورتك حريصا يزين لك الشره بالجور!; هرگز آدمحريص را به عنوان مشاور خود انتخاب مكن چرا كه او تمايل به ستمگرى را در نظر تو زينتمىدهد!» (17)
بدين ترتيب، حرص پيامدهاى بسيار خطرناك و زيانبارى دارد، انسان را از خدا دور مىكند،شخصيت او را در نظرها در هم مىشكند، آرامش را از او مىگيرد، او به خاطر حرص، بهگناهان بزرگ ديگرى آلوده مىشود، روز به روز از سعادت دورتر مىگردد و همچون بندهاىاسير و ذليل و گرفتار مىشود و در يك كلمه دين و دنياى او تباه مىگردد.
1- تعريف حرص
گر چه معنى و مفهوم «حرص» اجمالا بر همه روشن است، ولى توجه به مفهوم دقيق آننكتههاى تازهاى را به ما مىآموزد.
«راغب» در «مفردات» حرص را به معنى شدت تمايل به چيزى مىداند و مىگويد: اين واژه دراصل به معنى فشردن لباس به هنگام شستشو به وسيله كوبيدن چوب مخصوصى بر آن است!
اميرمؤمنان على(ع) تعبير بسيار جالبى در تعريف حرص دارد، هنگامى كه از حضرتشپرسيدند: حرص چيست؟ فرمود: «هو طلب القليل باضاعة الكثير!; حرص آن است كه انسانچيز كمى را جستجو كند در برابر چيز بسيارى را كه از دست مىدهد!» (18)
علماى اخلاق، حرص را از رذايل اخلاقى و متعلق به قوه شهويه مىدانند و در تعريف آنچنين مىگويند: «حرص صفتى است نفسانى كه انسان را به اندوختن بيش از احتياج خودوامىدارد و از شعب حب دنيا و از صفات مهلكه و از اخلاق گمراه كننده است، حرص بهبيابانى مىماند كه كرانههاى آن ناپيداست و همچون سرزمين وحشتناك بى انتهاست كه هرقدر حريص در آن پيش مىرود به آخر آن نمىرسد.
«حريص» به كسى مىماند كه مبتلا به بيمارى استسقاء شده است هرچه آب مىآشامدتشنگى او فرو نمىنشيند.
«حريص» هيچ دليل منطقى را نمىپذيرد، مثلا اگر به او گفته شود كه هشتاد سال عمركردهاى و چيزى از عمر تو باقى نمانده، اين همه تلاش و ولع براى جمع آورى مال به خاطرچيست؟! در عين اينكه پاسخى براى اين سؤال ندارد باز هم دست از كار خود نمىكشد، بلكهبه عكس، گاهى انسان با افزايش سن و سال و نزديك شدن به آخر خط، حريصتر مىشود،چنانكه در حديث معروفى از پيامبر اكرم(ص) آمده است: «يشيب بن آدم و يشب فيه خصلتان: الحرص و طول الامل!; انسان پير مىشود اما دو صفت در او جوان مىگردد: حرص وآرزوهاى طولانى!» (19)
2- آثار شوم حرص در زندگى فردى و اجتماعى بشر
در آيات و رواياتى كه قبلا به طور مشروح آمد، آثار سوء حرص به خوبى تبيين شده بود ومطالعه آنها ما را از هرگونه شرح و تفسير ديگر بى نياز مىسازد، از جمله اينكه:
1- حرص انسان را به رنج و زحمت ابدى گرفتار مىسازد.
2- حريص هرگز سير نمىشود و به همين دليل اگر مالك تمام دنيا گردد باز فقير است.
3- حريص همچون فقيران زندگى مىكند و همچون فقيران مىميرد، ولى همچون اغنياء درقيامت محاسبه مىشود.
4- حرص انسان را به هلاكت مىافكند، زيرا شخص حريص به خاطر دلباختگى به دنياخطراتى را كه در اطراف او وجود دارد نمىبيند و با عجله و شتاب به پيش مىتازد.
5- آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مىكند و سرانجام راه نجات را بر خود مىبندد.
6- حرص آبروى انسان را مىريزد و ارزش او را در نظرها پايين مىآورد، چرا كه شخصحريص براى رسيدن به مقصود خود حتى ملاحظات اجتماعى را كنار مىگذارد و همچوناسيرى كه زنجير به گردن او افكنده باشند به اين سو و آن سو كشيده مىشود.
7- حرص، انسان را آلوده به انواع گناهان: دروغ، خيانت، ظلم و غصب حقوق ديگران مىكند، چرا كه اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعايت كند به مقصودش نمىرسد.
8- حرص، انسان را از خدا دور مىسازد، در نظر بندگان خدا كوچك مىكند، آرامش را از اوسلب مىنمايد و زندگى توام با ناراحتى و شكنجه براى او به بار مىآورد.
9- حريص اموالى را مىاندوزد كه زحمت و مسؤوليتش از آن اوست و سود و استفادهاش ازآن ديگران.
10- حرص نتيجه سوء ظن به خداست و محصولش تشديد اين سوء ظن مىباشد.
3- غناى درون!
اين نكته قابل توجه است كه حريص غنا و بى نيازى را در برون مىجويد در حالى كه ريشهغنا را بايد در درون جان پيدا كرد، از يكى از دانشمندان سؤال شد حقيقت غنا و بى نيازىچيست؟ در پاسخ گفت: اين است كه آرزوهايت كوتاه باشد و به آنچه خدا به تو داده استراضى شوى.
در حديثبسيار پر معنايى كه هم از رسول خدا(ص) نقل شده و هم از اميرمؤمنان على(ع)مىخوانيم: «خير الغنى غنى النفس; بهترين بى نيازى، بىنيازى روح انسان است». (20)
در تعبير ديگرى از رسول خدا(ص) مىخوانيم: «الغنى فى القلب، و الفقر فى القلب; غنا و بىنيازى در درون جان انسان است، فقر و نياز نيز در درون جان اوست». (21)
آرى اگر روح به خاطر حرص گرسنه باشد، تمام دنيا را به انسان بدهند باز فقير است و اگرروح بى نياز و سيراب گردد، تمام جهان را از او بگيرند بىنياز است.
4- حرص مذموم و ممدوح
واژه «حرص» معمولا بار منفى دارد و هرگاه اطلاق مىشود از آن حرص بر مال، ثروت، مقام وساير شهوات مادى به ذهن مىرسد، اين به خاطر آن است كه غالبا اين واژه در اين گونه مواردبه كار مىرود كه عموما مذموم و نكوهيده است.
ولى گاه اين واژه در مواردى به كار مىرود كه شايسته ستايش است، نه تنها جزء اخلاق رذيلهنيستبلكه فضيلتى محسوب مىشود و آن در جايى است كه اين صفت در مورد علاقه شديدبه كارهاى خير به كار رود.
قرآن مجيد يكى از فضايل پيامبر اسلام(ص) را «حرص بر هدايت مردم و نجات آنها ازگمراهى» مىشمرد، مىفرمايد: «لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريصعليكم بالمؤمنين رؤف رحيم; به يقين رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما براو سخت است و اصرار بر هدايتشما دارد و نسبتبه مؤمنان رئوف و مهربان است». (22)
در جاى ديگر مىفرمايد: «ان تحرص على هداهم فان الله لايهدى من يضل و ما لهم منناصرين; هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى(سودى ندارد چرا كه) خداوند كسى را(كه بهخاطر اعمال و صفات زشتش) گمراه ساخته، هدايت نمىكند و آنها ياورانى نخواهند داشت». (23)
شبيه اين معنى در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است. (24)
البته در قرآن مجيد اين واژه در مصاديق منفى آن نيز به كار رفته است.
در روايات اسلامى نيز واژه «حرص» در موارد زيادى در جايى به كار رفته است كه بار مثبتدارد.
اميرمؤمنان على(ع) در خطبه معروف همام ضمن بيان صفات پرهيزكاران مىفرمايد: «فمنعلامة احدهم انك ترى له قوة فى دين و حرصا فى علم; از نشانههاى آنان(پرهيزكاران) قدرتدر دين... و حرص در كسب دانش است.» (25)
در روايات متعددى از نشانههاى انسان با ايمان، حرص در فقه يا حرص در جهاد، يا حرص درتقوا ذكر شده است. (26)
اين سخن را با حديثى از امام باقر(ع) پايان مىدهيم: «لا حرص كالمنافسة فى الدرجات!;حرصى برتر از رقابتبا يكديگر در وصول به درجات(بالا در نزد خدا) نيست!» (27)
بنابراين حرص مفهوم گستردهاى دارد كه به معنى شدت علاقه به چيزى و تلاش فوق العادهبراى وصول به آن است كه اگر در طريق خير و سعادت باشد ممدوح و هرگاه در طريقدنياپرستى باشد مذموم است، ولى غالبا اين واژه بار منفى دارد.
5- طرق درمان «حرص»
مىدانيم هميشه براى درمان اساسى يك بيمارى جسمانى، بايد به سراغ عوامل و ريشههاىآن برويم، چرا كه بدون ريشهكن شدن آن عوامل، نتايج همچنان باقى و برقرار است و اگر بهطور موقتبا داروهاى مسكن آثار آن را بپوشانيم باز بعد از مدتى خود را نشان مىدهد.
بيماريهاى اخلاقى نيز به يقين همين گونه استحتما بايد ريشهيابى شود، سپس ريشهها رابخشكانيم.
همان گونه كه قبلا اشاره شد(و در احاديث اسلامى نيز آمده بود) يكى از ريشههاى حرص،سوء ظن به خدا و عدم توكل بر اوست كه بازگشتبه تزلزل پايههاى توحيد افعالى مىكند.
كسى كه خدا را قادر و رازق مىداند و كليد همه نيكىها را به مضمون (بيدك الخير انك علىكل شيئ قدير) (28) در دست او مىبيند، حرص در جمع مال و مواهب ديگر مادى نخواهدداشت.
كسى كه ايمان كامل به وعدههاى الهى دارد و پيام «ما عندكم ينفد و ما عند الله باق (29) ...;آنچه نزد شماست فانى مىشود اما آنچه نزد خداستباقى مىماند» را به گوش جان شنيده وپذيرفته است، به جاى حرص در جمعآورى مال، حرص در انفاق فى سبيل الله دارد.
هنگامى كه پايههاى ايمان، به ويژه توحيد افعالى در وجود انسان متزلزل گردد صفات رذيلهبى شمارى به سراغ انسان مىآيد كه يكى از خطرناكترين آنها حرص است، پس با تقويتپايههاى ايمان بايد به مقابله با آن برخاست.
يكى ديگر از ريشههاى حرص، جهل و بى خبرى نسبتبه پى آمدهاى آن مىباشد.
اگر انسان بداند حرص، آرامش او را در تمام زندگى بر هم مىزند، حرص مايه رنج و تعبدايمى اوست، حرص شخصيت او را در هم مىكوبد و در انظار خوار و خفيف مىسازد، حرصسبب مىشود كه در عين غنا همچون فقيران زندگى مىكند، او زحمتبكشد و اموالش رابراى ديگران ذخيره كند، در قيامتحساب آنها را بايد پس دهد، ولى در دنيا ديگران لذت آنرا ببرند.
آرى اگر حريص در اين پيامدها بينديشد قطعا در روح او اثر مىگذارد.
مرحوم فيض كاشانى در «المحجة البيضاء» مىگويد: داروى بيمارى حرص سه ركن دارد«صبر» و «علم» و «عمل» كه مجموع آن پنج چيز مىشود.
نخست اقتصاد و ميانهروى در هزينههاى زندگى، زيرا كسى كه هزينههايش افزون گردد،زندگى آميخته با قناعت او را سير نمىكند، بنابراين رعايت اعتدال و ميانهروى در صرفاموال دشمن حرص است.
در حديثى از پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم: «من اقتصد اغناه الله، و من بذر افقره الله; كسىكه اعتدال در هزينههاى زندگى را رعايت كند خدا او را بى نياز مىكند و كسى كه اسراف وتبذير كند فقيرش مىسازد». (30)
دوم هنگامى كه مال به اندازه كافى براى زيستن دارد، نگران آينده نباشد چرا كه بسيارى ازحريصها به خاطر تامين آينده حرص مىزنند، آيندهاى كه با تدبير در موقع خود قابلتامين است، اين همان است كه قرآن مىگويد: «الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء...;شيطان شما را(به هنگام انفاق) وعده فقر و تهيدستى مىدهد و به فحشاء (و زشتىها) امرمىكند!» (31)
سوم در فوايد قناعت و عزت حاصل از آن و زيانهاى حرص و طمع و ذلت ناشى از آنهابينديشد تا انگيزهاى براى قناعت و فاصله گرفتن از حرص او گردد، پيغمبر اكرم(ص) فرمود:«عز المؤمن استغناه عن الناس; عزت مؤمن از بىنيازى او از مردم است». (32)
چهارم در تاريخ گذشتگان مخصوصا گروهى از يهود حريص و دنياپرستان از اقوام ديگربينديشد و حال آنها را با حال انبياء و اولياء الله مقايسه كند و عقل خود را در اين ميان بهداورى طلبد كه آيا به آن گروه بپيوندد يا به اين گروه؟ آنهايى كه با افتخار زيستند و با افتخاراز جهان چشم پوشيدند و به جوار رحمتحق با روحى پاك و اعمالى صالح شتافتند، يا كسانىكه بدنام زيستند و بدنام از دنيا رفتند و با كوهى از گناه به سوى سرنوشتشومشان درقيامتشتافتند؟!
پنجم در خطرات مال و ثروت بى حساب بينديشد و آفات دنيا و آخرت اين كار را در نظربگيرد و نيز در آرامش و امنيتحاصل از قناعت و عاقبت محمود آن فكر كند، هميشه در امردنيا به زيردستان خود نگاه كند، نه به آنها كه بالادست او هستند، چرا كه شيطان دائما او راتحريك مىكند كه به افراد بالاتر نگاه كند و به او مىگويد تو چه چيز از آنها كم دارى؟ چراتلاش نمىكنى؟ ببين آنها چگونه غرق ناز و نعمتند و از لذايذ دنيا بهره مىگيرند؟! تو ازخوف خدا بر خود تنگ گرفتهاى و دائما حلال و حرام مىكنى، مگر آنها خوف از خدا ندارنديا تو از آنها ديندارترى؟!
ابوذر مىگويد: «اوصانى خليلى9 ان انظر الى من هو دونى، لا الى من هو فوقى; يار با وفاىمن(رسول خدا(ص)) به من سفارش كرد(در امر دنيا) هميشه به زيردستان بنگرم نه بهبالادستان!» (33)
6- رفع يك اشتباه
در اينجا ممكن استبعضى تصور كنند اسلام با توجه به روايات و آيات بالا چندان تمايلى بهپيشرفت زندگى مادى مردم ندارد و از اصول تمدن مادى و ترقى صنايع ناخشنود است; زيراپيروان خود را دعوت به بيگانگى از دنيا مىكند! در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است،اسلام با حرص و دنياپرستى و فدا كردن همه ارزشها در برابر مال و ثروت و مقام و شهوتمبارزه مىكند، نه از به كارگيرى مواهب دنيا در مسير عزت و آزادگى و ارزشهاى معنوى.
توضيح اينكه: مواهب مادى در حد ذات خود ابزارى هستند براى وصول به مقاصد ديگر،هرگاه از آنها براى فراهم آوردن زمينههاى رشد معنوى و تعالى انسانى استفاده شودمطلوبند و اگر از آنها در راه خودكامگى و هوسرانى استفاده شود و يا اين مواهب به صورتهدف نهايى در آيد و انسان را از اهداف اصلى آفرينشش بيگانه سازد قطعا نامطلوب است.
اين درستبه ابزار و وسايل صنعتى جديد مىماند كه قابل بهرهگيرى دوگانه است، هواپيماهامىتوانند وسيلهاى براى نقل و انتقال سريع و آسان انسانها در طريق كسب دانش و تامينروزى حلال و گسترش عدالت و كمك به نيازمندان و عمران و آبادى باشند، همان گونه كهمىتوانند وسيلهاى براى فروريختن بمبهاى ويرانگر، يا به صورت ابزار كشتار جمعى در آيندكه نه بر انسان رحم كند نه بر حيوان و گياه!
بنابراين نبايد نكوهش از حرص و دنياپرستى، بهانهاى براى رها كردن فعاليتهاى مثبتاقتصادى و رشد و شكوفايى صنعت و مانند آن شود و افراد تنبل و بيكاره خود را زير پوششكنارهگيرى از حرص و دنياپرستى قرار دهند و آن را توجهى براى كاستىهاى خود بدانند.
پىنوشتها:
1- سفينة البحار، جلد 2، صفحه 458(ماده كبر).
2- سوره هود،87.
3- ص،33.
4- ص، 34.
5- همان.
6- التحقيق، ماده هلع.
7- در تفسير مجمع البيان و بسيارى از تفاسير ديگر، در تفسير سوره جمعه اين داستان باتفاوت مختصرى آمده است.
8- ميزان الحكمة، جلد 1، صفحه 588، شماره3139.
9- نهج البلاغه، نامه53.
10- غرر، حديث 820; ميزان الحكمة، جلد 1، صفحه586، شماره3596.
11- غررالحكم، حديث 982; ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه586، شماره 3592.
12- غررالحكم، حديث1753; ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه587، شماره 3615.
13- اصول كافى، جلد 2، صفحه316، حديث76، باب «حب الدنيا و الحرص عليها».
14- اصول كافى، جلد 2، صفحه316، حديث6، باب «حب الدنيا و الحرص عليها».
15- غررالحكم، حديث 1550; تصنيف الغرر، صفحه 294.
16- غررالحكم.
17- نهج البلاغه، نامه53.
18- سفينة البحار، ماده حرص.
19- بحارالانوار، ج 70، ص 22.
20- امالى صدوق، صفحه 394; غررالحكم، حديث4949.
21- بحارالانوار، ج69، صفحه 68.
22- توبه، 128.
24- نحل،37.
24- يوسف،103; نساء،129.
25- نهج البلاغه، خطبه193.
26- بحارالانوار، جلد 64، صفحه 271، حديث3 و 294، حديث 18.
27- ميزان الحكمة، جلد 1، صفحه589(حديث3646).
28- آل عمران،26.
29- نحل،96.
30- ميزان الحكمه، جلد3، صفحه2557.
31- بقره، 268.
32- شرح فارسى غررالحكم، جلد 5، صفحه 338.
33- اقتباس از المحجة البيضاء، جلد6، صفحه 58 تا 54(با تلخيص).