بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب در آمدی بر عرف,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - در آمدى بر عرف
     02 - در آمدى بر عرف
     03 - در آمدى بر عرف
     04 - در آمدى بر عرف
     05 - در آمدى بر عرف
     06 - در آمدى بر عرف
     07 - در آمدى بر عرف
     08 - در آمدى بر عرف
     09 - در آمدى بر عرف
     10 - در آمدى بر عرف
     11 - در آمدى بر عرف
     12 - در آمدى بر عرف
     13 - در آمدى بر عرف
     fehrest - در آمدى بر عرف
 

 

 
 

گفتار نخست: تعريف عرف و عادت

معناى لغوى عرف

«عرف‏» واژه‏اى است تازى كه با واژه‏هاى «متعارف‏»، «عرفان‏»، «عارف‏»،«معرفت‏» و «معروف‏» از يك ريشه و در معنابه هم نزديك مى‏باشند. دانشيان لغت‏براى واژه‏ى «عرف‏» معانى گونه‏گونى را نام برده‏اند. از آن جمله مى‏توان بهمعناى «امرپسنديده و نيكو» اشاره داشت كه با موضوع مورد بحث نيز در تناسب است. چنان كه‏«ابن منظور» دراين باره گويد:

«المعروف ضد المنكر، والعرف ضد النكر، يقال اولاه عرفا اى معروفا. والمعروف‏والعارفة خلاف النكر... المعروفهنا مايستحسن من الافعال... والعرف والعارفة‏والمعروف واحد ضد النكر و هو كل ماتعرفه النفس من الخير وتبسا به و تطمئن اليه‏» (1) .

«جرجانى‏» در «التعريفات‏» خود اين‏گونه به تعريف اين واژه مى‏پردازد:

«العرف ما استقرت النفوس عليه بشهادة العقول و تلقته الطبائع بالقبول‏». (2) .

«راغب‏» در معناى اين واژه مى‏نويسد:

«والمعروف اسم لكل فعل يعرف بالعقل او الشرع حسنه و المنكر ماينكر بهما. قال‏تعالى: (يامرون بالمعروف وينهون عن المنكر)و قال تعالى: (و امر بالمعروف و انه عن‏المنكر) - (و قلن قولا معروفا) ... و العرف: المعروف منالاحسان و قال تعالى: (و امربالعرف)». (3) .

اين واژه (عرف) دوبار در «قرآن‏» به‏كار رفته است. يك بار در سوره‏ى مباركه‏ى‏«اعراف‏» آيه‏ى شريفه‏ى «199» و درهمين معنا، و ديگر بار در سوره‏ى مباركه‏ى‏«مرسلات‏» آيه‏ى شريفه‏ى «1» كه به معناى «پياپى‏» آمده است.

مفسرين «قرآن‏» به هنگام تفسير آيه‏ى شريفه‏ى «199» سوره‏ى مباركه‏ى «اعراف‏»به بيان معناى عرفپرداخته‏اند.

مفسر عاليقدر مرحوم «طبرسى‏»، در تفسير «جوامع الجامع‏» مى‏نويسد:

«و امر بالعرف: بالمعروف و الجميل من الافعال و الحميد من الخصال‏» (4) .

همو در تفسير ديگر خود «مجمع البيان‏» در تعريف اين واژه مى‏گويد:

«و العرف ضد النكر و مثله المعروف والعارفة و هو كل خصلة حميدة تعرف صوابهاالعقول و تطمئن اليها النفوس... (و امر بالعرف) يعنى بالمعروف و هو كل ما حسن فى‏العقل فعله او فى الشرع و لم يكن منكرا و لاقبيحا عندالعقلاء و قيل بكل خصلة‏حميدة‏». (5) .

مفسر كبير قرآن مرحوم «علامه طباطبايى‏» در تفسير و معناى اين واژه مى‏نويسد:

«و قوله: (و امر بالعرف) و العرف هو ما يعرفه العقلاء المجتمع من السنن والسير الجميلة‏الجارية بينهم بخلاف ماينكره المجتمع و ينكره العقل الاجتماعى من الاعمال النادرة‏الشاذة‏». (6) .

علماى اهل سنت نيز در تفسير و معناى اين واژه سخنى همانند آن چه گفته شد راى‏بيان داشته‏اند. به عنواننمونه صاحب تفسير «كشاف‏» مى‏نويسد:

«و العرف: المعروف والجميل من الافعال‏». (7) .

و «قرطبى‏» در تفسير خود گويد:

«و العرف و المعروف و العارفة كل خصلة حسنة ترتضيها العقول و تطمئن اليهاالنفوس‏». (8) .

در تفسير كبير «فخر رازى‏» چنين آمده است:

«و العرف و العارفة و المعروف هو كل امر عرف انه لابد من الاتيان به و ان وجوده‏خيرمن عدمه‏». (9) .

معناى اصطلاحى عرف

دانشيان حقوق، فقه، اصول و نيز جامعه شناسان هر يك براى عرف، معنايى بيان‏داشته و از ديدگاه خود تعريفىبراى آن ارايه داده‏اند كه در اين جا به هر يك از آن‏هامستقلا پرداخته مى‏شود. در آغاز اين نكته قابل گفت استكه اگر چه هر يك از اين‏تعاريف و معانى ارايه شده از سوى اين دسته از دانشيان از معناى لغوى آن دور وبيگانهنيست، ليك اين واژه در معناى اصطلاحى خود ديگر هاله‏هاى معنايى موجوددر معناى لغوى واژه را دارانمى‏باشد.

الف) تعريف عرف در دانش حقوق

دانشيان حقوق با توجه به شاخه‏هاى متعدد حقوق براى عرف تعاريف‏گونه‏گونى بيان داشته‏اند بدين گونه كهگاه از آن به مجموعه‏ى مقرراتى كه از سوى‏شارع مقدس اسلام وضع نشده باشد، تعبير آورده‏اند (10) و ديگرگاه -چنان كه از «ژولين‏»حقوق‏دان روم باستان نقل شده - در تعريف آن گفته‏اند: عرف و عادت ديرينه عبارت‏ازحقوقى است كه از آداب و سجاياى مردم پديد آمده و اثر قانون را دارد. (11) .

برخى آن را آن‏گونه كه در حقوق فرانسه از آن تعبير آورده مى‏شود، حكمى‏دانسته‏اند كه در تمام مملكت‏يكسانبوده و يكسان نيز عمل مى‏شود. (12) در پاره‏اى ازنوشته‏هاى حقوقى آن را قواعدى دانسته‏اند كه از پديده‏هاىاجتماع استخراج شده وبدون دخالت قانون گذار به صورت قاعده‏ى حقوقى در آمده است كه البته در اين‏معناجز قانون، ديگر منابع حقوق همچون رويه‏ى قضايى و قواعد ناشى از عقايدعلماى حقوق را نيز در برمى‏گيرد (13) و يا آن را عملى كه اكثريت صنفى از اصناف ياطبقه‏اى از طبقات يا گروهى از يك اجتماع به طور مكرر انجامدهند و آن عمل مطابق‏با مصلحت نوعى آن صنف يا آن طبقه و گروه باشد، دانسته‏اند. (14) .

با توجه به اختلاف نظرهاى موجود روشن است كه نمى‏توان تعريفى حقيقى‏براى عرف ارايه نمود كه قابلانطباق و پذيرش در همه‏ى شاخه‏هاى حقوق باشد، چه‏اين كه اصولا - گذشته از نقص و اشكالاتى كه نوع تعاريفارايه شده از آن خالى‏نمى‏باشند - ارايه‏ى تعريف حقيقى در اين گونه موارد خود امرى است داراى امتناع‏عادى،لذا تنها مى‏توان در مقام يك تعريف تعليمى كه توانايى شمول پديده‏ى عرف‏در تمام شاخه‏هاى حقوق را داراباشد، از تعريف عرف سخن راند. بنابراين بانظرداشت ويژگى ياد شده مى‏توان پديده‏ى عرف را در يك تعريفتعليمى كه همه‏ى‏شاخه‏هاى حقوق را در برگيرد و نوع دانشيان حقوق نيز نسبت‏به آن از خود اقبال‏نشان داده،بدين‏گونه تعريف كرد كه عرف عمل و روش يا سلسله اعمال وروش‏هايى است كه به تدريج در طول زمان بر اثرتكرار خود به خود و بدون دخالت‏قوه‏ى قانون‏گذارى در اثر حوايج اجتماعى ميان همه‏ى افراد جامعه يا گروهىاز آن‏هابه عنوان قاعده‏اى الزام‏آور در تنظيم روابط حقوقى بين افراد اجتماع مقبول و مرسوم‏شده است.بنابراين با توجه به تعريف ارايه شده، وجود دو ويژگى به عنوان دو ركن‏اساسى در عرف لازم است. نخست ويژگىعموميت و ديگرى ويژگى الزام.

توضيح اين‏كه عرف پديده‏اى است كه نوع مردم به جهت ايمان و اعتقاد و نيزانس با آن، آن را بدون احساسنفرت و ناراحتى انجام مى‏دهند و مخالفت‏با آن نوعااحساسات افراد را جريحه دار مى‏نمايد. به گونه‏اى كه گاه دربرابر اشخاص مختلف‏از خود عكس‏العمل نشان مى‏دهند. چنين عرفى در واقع «قانون نانوشته‏اى‏» (15) است كه‏باتوافق مشترك و همگانى پابرجا شده است. اين پديده‏ى اجتماعى كه نتيجه‏ى عمل‏متمادى و مكررى است كهاثر قرارداد ضمنى و مشترك را ميان مردم پيدا نموده ووجود يك حس حقوقى را بين مردم نشان مى‏دهد،برانگيخته از نيازهاى اجتماعى ومعمول به تحول پذيرى است كه همواره منطبق بر حوايج زندگانى مردم بودهو بامقتضيات زندگى اجتماعى نيز هماهنگ مى‏باشد به گونه‏اى كه با تغيير اخلاق، رسوم‏و اوضاع اجتماعى،اقتصادى و فرهنگ مردم تغيير مى‏يابد.

گفتنى است كه قانون نيز به جهت‏حفظ نظم و آرامش جامعه به عرف احترام‏گذارده و رعايت آن را لازممى‏شمارد و تخلف از آن را موجب اخلال نظم مى‏داند. (16) .

بود. اما در «حقوق‏بين‏الملل عمومى‏» (18) - چنان‏كهبرخى از دانشيان برآنند - عرف تعريف ديگرى رامى‏طلبد. در حقوق بين‏الملل عمومى عرف و عادت از شيوه‏ىعمل و رفتار دولت‏هادر ايجاد و بسط مناسبات خود با يك‏ديگر و هم‏چنين رويه‏ى آن‏ها در اختلافات بايك ديگرناشى مى‏شود، بدين گونه كه در نتيجه‏ى تكرار اين شيوه‏ى عمل و رفتاردولت‏ها در روابط بين‏المللى ايمان واعتقاد نسبت‏به قواعدى پيدا مى‏شود كه به‏تدريج در روابط مشترك آن‏ها جنبه‏ى الزامى به خود گرفته و بهعنوان معيار سنجش‏ارزش‏هاى حاكم پذيرفته مى شود.اين قواعد ريشه و اصل قواعد حقوق بين‏الملل‏عمومىاست. (19) لذا به موجب بند 2 ماده‏ى 38 اساسنامه‏ى «ديوان بين‏المللى‏دادگسترى‏» (20) عرف عبارت است از رويه‏ىعمومى دولت‏ها كه به صورت قاعده‏ى‏حقوقى مورد قبول آن‏ها قرار گرفته است كه ممكن است‏به صورتجهانى‏يامنطقه‏اى و يا به صورت دو جانبه در روابط دو كشور با يك ديگر در تكرار امرى باموافقت ضمنى آن‏هاباشد. (21) عرف و عادت نخستين منبع حقوق بين‏الملل عمومى‏به شمار مى‏آيد و در حل اختلافات بين‏المللى پايهتصميمات قضايى مى‏باشد. (22) .

ب) تعريف عرف در فقه و اصول

دانشيان پيشين فقه و اصول اگرچه در بسيارى از مسايل فقه و اصول عرف رامد نظر قرار داده و بدان استدلالمى‏نمودند، ليك نوعا در صدد تعريف، تحليل وبحث درباره‏ى آن برنيامدند، بلكه آن‏را به عنوان يك امر مسلمشمرده وبا توجه‏به پيش فرض‏هاى ذهنى خود درباره‏ى آن، آن را در جاى‏جاى دانش فقه و اصول‏به كارمى‏بستند. چه بسيار اندك‏اند دانشيانى كه به بحث و تحليل و تعريف پديده‏ى‏عرف پرداخته باشند. اگر چهدانشيان معاصرى كه در فقه و اصول پديده‏ى عرف راموضوع بحث‏خود قرار داده‏اند، كم نيستند، ليك بسيارىاز اينان يا به تكرارگفته‏هاى ديگران بسنده كرده و يا بر اثر رويارويى و آشنايى با دانش حقوق وبه جهت تطبيق وسازگارى فقه با آن به طرح اين بحث روى آورده و تا حدودى - نه‏اندك - در ارايه‏ى بحث‏خود از دانش حقوقمتاثر بوده‏اند. بررسى و مطالعه‏ى‏نوشته‏هاى اينان درستى اين سخن را گواهى مى‏دهد. بنابراين كم‏اند دانشيانىكه بحث‏مستقلى را درباره‏ى عرف ارايه داده و تنها از ديدگاه فقهى و اصولى اين پديده را موردبررسى و مداقهقرار داده باشند.

فقيهان و دانشيان اصولى همان‏گونه كه با واژگان گوناگونى همچون سيره‏ى‏عملى، عمل‏الناس، عرف العادة،محاسن العادات، عادة الناس، بناى‏عرف،عادات العقلاء، عرف عقلا، بناى عقلا، طريقه و سلوك عقلا، ارتكازعقلايى، اجماع‏عملى، اتفاق الناس و... از عرف تعبير آورده‏اند، براى آن تعاريف گوناگونى نيز بيان‏داشته ونگرش‏هاى متفاوتى را درباره‏ى آن ارايه داده‏اند كه همه‏ى اين‏ها به وضوح‏نشان‏گر وجود برداشت‏هاى متفاوت ازآن مى‏باشد. لذا نخست‏به جهت آشنايى بااين تعاريف و نگرش‏ها، چند تعريف كه از سوى فقيهان و دانشياناصول ارايه شده،بيان مى‏گردد و آن‏گاه به بيان تعريفى تعليمى براى عرف روى آورده مى‏شود.

منسوب به «غزالى‏» است كه او عرف را چنين تعريف كرده است:

«العادة و العرف ما استقر فى النفوس من جهة العقل و تلقته الطبايع‏السليمة بالقبول‏». (23) .

درستى انتساب اين تعريف به «غزالى‏» به هيچ رو روشن نيست، زيرا كسانى‏همچون «ابن‏عابدين‏» كه از جملهنخستين نسبت دهندگان اين تعريف به «غزالى‏»به‏شمار مى‏آيد، اگر چه در رساله‏ى «عقود رسم المفتى‏» اينتعريف را از «المستصفى‏»نقل مى‏كند، (24) ولى او - همان‏گونه كه از كاربرد اصطلاح «مانصه‏» پرهيز دارد -مستقيمابراى اين تعريف مدركى از آثار «غزالى‏» را ارايه نداده است، بلكه او اين تعريف رابه نقل از «بيرى‏» (شارحالاشباه) از «المستصفى‏» نقل كرده است (25) و اين باعث گرديدتا ديگرانى كه پس از او براى نقل و انتساب اينتعريف به «غزالى‏» قلم فرسايند،به غلط «المستصفى‏» را مدرك اين گفته قراردهند و حال آن كه در هيچجاى‏«المستصفى‏» چنين تعريفى ديده نمى‏شود. (26) .

از فحواى كلام برخى از دانشيان اين نكته به دست مى‏آيد كه او به جهت‏شباهت‏اين تعريف با تعريف ارايه شده ازسوى «عبدالله بن‏احمد نسفى‏» (م 710) در كتاب‏«كشف‏الاسرار»، اين تعريف را از «نسفى‏» دانسته است. چه اينكه او پس از بيان اين‏تعريف در هامش مى‏نويسد: «...عن‏المستصفى للنسفى مخطوط بدار الكتب‏المصرية...» (27) ودر جاى ديگر در كنار عبارت «صاحب المستصفى‏» نام «نسفى‏» را بين‏هلالين بدين‏گونه ذكر مى‏كند: «...و علىراى (النسفى) صاحب المستصفى...» (28) به نظرمى‏رسد او خود نه نسخه و نه عكس آن را ديده است، زيرا او درفهرست مآخذ نامى ازآن نبرده و در هامش نيز شماره نسخه را ارايه نداده است.

«سمعانى‏» در تعريف عرف گويد:

«والعرف ما يعرفه الناس و يتعارفونه فيما بينهم معاملة‏». (29) .

«نسفى‏» در تعريف آن مى‏نويسد:

«والعرف ما استقر فى النفوس من جهة شهادات العقول و تلقته الطباع السليمة‏بالقبول‏». (30) .

و ديگرى در تعريف آن چنين گويد:

«العادة عبارة عما يستقر فى‏النفوس من امور المتكررة المقبولة عند الطباع السليمة‏» (31) .

نويسنده‏اى آن را چنين تعريف كرده است:

«العرف ما تعارفه الناس و ساروا عليه من قول او فعل او ترك‏». (32) .

و ديگرى در تعريف آن مى‏نويسد:

«العرف عادة جمهور قوم فى قول او فعل‏». (33) .

دانشورى اصولى درباره‏ى آن چنين اظهار نظر مى‏كند:

«فالمراد من العرف هم العقلاء من حيث عنوان عقلهم ... قد يستدلون ببناء العقلاء ويكون المراد عنوان فهمهم وجهتهم العرفية‏». (34) .

يعنى مراد از عرف، عقلا و مقصود از بناى عقلا همان فهم عرفى آن‏ها است.روشن است كه مراد از فهم عرفى ايناست كه فقيه يا حقوق‏دان در برخورد بامجهولات فقهى و حقوقى به دنبال قطع و يقينى كه فلاسفه خواستار آنهستند، نرود،بلكه دنبال طرز تفكر و انديشه‏اى باشد كه متعارف مردم به دنبال آن مى‏روند. (35) .

برخى از دانشيان از عرف با عنوان «سيره‏» نام برده‏اند. اين دانشيان گاه با افزودن‏واژه «عقلا» به آن در صدد تقييدو محدود كردن و يا توسعه و گسترش دايره‏ى شمول‏آن بوده‏اند. (36) گروهى نيز در تقييد دايره‏ى شمول عرف راهمبالغه را پيموده وغلط درتخصيص و تفسير عرف كوشيده‏اند. اينان بر اين باوراند كه منظور از عرفكسانى‏هستند كه در زمان صدور خطابات و ادله‏ى شرعى حضور داشته و مخاطب بى‏واسطه‏و مستقيم پياموحى و سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله و معصومين‏عليهم السلام بوده‏اند. (37) آرى، فهم عرف‏زمان صدور درفهم ادله‏ى شرعى و خطابات دينى مؤثر است، (38) لكن انحصار عرف‏به اين دوره از زمان خود مدعايى استنيازمند دليل.

اكنون پس از بيان برخى تعاريف و نگرش‏هاى ارايه شده از سوى دانشيان فقه واصول درباره‏ى عرف مى‏توان اينپديده را در تعريفى تعليمى از ديدگاه فقه و اصول‏چنين شناساند: «عرف عبارت است از جريان مستمر يك رفتاريا سلوك ويژه‏همگانى در ميان افراد جامعه بر انجام يا ترك يك فعل، خواه گفتار باشد يا كردار». اين‏پديده كهنوع مردم بدان انس گرفته و با آن آشنايى داشته و به طور مكرر آن را انجام‏مى‏دهند، عملى است نوعا ارادى كهمردم بدون نفرت و كراهت‏به انجام آن مبادرت‏مى‏ورزند. اين سيره‏ى مستمر و بناى عملى مردم برانجام يا تركيك فعل كه واضع آن‏خود مردم مى‏باشند، پيروى از آن را لازم و مخالفت‏با آن را قبيح و متخلف را نيزسزاوارسرزنش و توبيخ مى‏دانند.

ج) تعريف عرف در جامعه‏شناسى

اگر چه در علوم اجتماعى و دانش جامعه شناسى از آن چه كه در فقه و حقوق‏«عرف‏» ناميده مى‏شود بااصطلاح‏هاى گوناگونى تعبير آورده شده كه شناخت هر يك‏براى دريافت اين پديده به عنوان يك پديده‏ى فقهى- حقوقى داراى بعد جامعه‏شناختى، ضرورى است، ليك نبايد از ذهن دور داشت كه هيچ يك از ايناصطلاحات‏در بردارنده‏ى تمامى معانى و جنبه‏هاى مورد نظر در فقه و حقوق نيستند تا توانايى‏ارايه‏ى يكتحليل همه جانبه و قابل پذيرش را براى اين پديده در جامعه شناسى فقه‏و حقوق (39) دارا باشد، چه اين كه هريك به تناسب خود از يك يا چند زاويه بدان‏نگريسته و در نتيجه از همان زاويه بيان‏گر يك يا چند جنبه‏ىجامعه‏شناختى اين‏پديده و اصطلاح فقهى - حقوقى بوده‏اند. لذا است كه برخى از جامعه شناسان بزرگ‏معاصربه هنگام بحث درباره‏ى جامعه‏شناسى فقه و حقوق مى‏گويند: اگر چه درمجموعه‏ى واژگان يا اصطلاحاتحقوقى پاره‏اى از واژگان در مفهوم حقوقى به‏عنوان «رفتار اجتماعى‏» (40) تعريف مى‏شوند كه مقررات حقوقى درارتباط با آن رفتارقرار دارد، لكن اين واژگان در رابطه با مفاهيم جامعه‏شناختى معناى كاملا متفاوتى رادارامى‏باشند، چه اين كه جامعه‏شناسى وجود يك شخصيت جمعى رفتاركننده(عامل) را تاييد نمى‏كند، بلكههدفش صرفا تكيه بر نوع معينى از تكامل شيوه‏هاى‏جاى‏گزين رفتار اجتماعى است كه توسط اشخاص منفردصورت مى‏پذيرد. (41) .

با اين وجود آن چه آدمى را وا مى‏دارد تا پديده‏ى عرف را با توجه به آن معناى‏فقهى - حقوقى خاص خود درجامعه‏شناسى به كاوش بنشيند، گذشته از دريافت‏بعدجامعه‏شناختى عرف، چيزى جز ادراك و شناخت صحيحعرف و كشف و تشخيص‏آن در جامعه‏ى پذيراى احكام فقهى و حقوقى نمى‏باشد، چه اين كه گاه آميخته شدن‏دومعناى متفاوت عرف در جامعه‏شناسى و فقه و حقوق موجب بى‏مهرى براين‏پديده‏ى تحول‏پذير در اجتهادگرديده به گونه‏اى كه كارايى آن در كشف و حل‏مجهولات فقهى - حقوقى ناديده گرفته شده و گاه به اندازه‏اى دركاستن اعتبار آن‏كوشش شده كه ارزش آن را برابر با صفر شمرده‏اند.

از پايگاه جامعه‏شناسى، عرف رفتارى است اجتماعى البته هر نوع تماس افرادبشر ماهيت اجتماعى ندارد و تنهاهنگامى داراى اين ويژگى خواهد بود كه رفتار فردبه طرز معنادارى به سمت رفتار ديگران جهت‏گيرى شدهباشد. (42) به ديگر سخن‏«كنش اجتماعى‏» (43) نوعى حالت درونى يا بيرونى است كه هدف آن، كنش يا خوددارى‏ازكنش است. اين رفتار هنگامى كنش است كه فاعل براى رفتار خويش معنايى‏بپذيرد. كنش هنگامى اجتماعىاست كه برحسب معنايى كه فاعل براى آن مى‏پذيرد،با رفتارهاى ديگر اشخاص رابطه داشته باشد. كنشاجتماعى به صورت مناسبات‏اجتماعى سازمان مى‏يابد. مناسبات اجتماعى هنگامى در كار است كه چندينفاعل‏كنش با هم عمل مى‏كنند و معناى كنش هر يك معطوف به حالت ديگرى است‏به‏نحوى كه هريك ازكنش‏ها متقابلا تحت تاثير ديگرى قرار دارد. با توجه به اين‏كه‏رفتارهاى چندين فاعل كنش به طور منظم هريك تحت تاثير ديگرى صورت‏مى‏گيرند.پس به‏اين نتيجه مى‏رسيم كه اين نوع با قاعدگى‏ها ناشى از وجود چيزياعامل تعيين‏كننده‏اى است. اين چيز يا عامل تعيين‏كننده هنگامى كه رابطه‏ى اجتماعى‏رابطه‏اى منظم باشد،«عرف‏» (Usage) ناميده مى‏شود و هنگامى كه خاستگاه رابطه‏ى‏اجتماعى منظم در عادتى طولانى باشدچندان كه خود آن به طبيعتى ثانوى مبدل‏گردد، رسم (Custom) نام دارد. (44) معمولا رسم (Custom) رابه عنوان عادتى (45) كه‏جزو آداب و رسوم (46) گرديده،تعريف مى‏كنند كه عادت نيز خودآمادگى مكتسب ازطريقتكرار اعمالى يكسان را مى‏رساند. (47) اين اصطلاح (Custom) عمدتا «درمردم‏شناسى‏» (48) به كار مى‏رود و برسياق‏هاى جا افتاده‏ى رفتار و معتقدات دلالت‏مى‏كند. (49) اهميت رسم در اين جا است كه باز شروع مستمرچيزى است كه از موفقيت‏برخوردار بوده و آن‏طور كه اغلب گفته مى‏شود، نمى‏توان آن را رفتارى تابعشيوه‏هاى‏قديمى يا عاداتى نينديشيده به حساب آورد. (50) بنابراين در قلمرو رفتارهاى اجتماعى،سيره‏هاىرفتارى معينى وجود دارد كه با معناى نوعى همانندى توسط افراد تكرارمى‏شود و يا به طور همزمان در ميانتعدادى از آن‏ها بروز مى‏كند. احتمال عملاموجود همگونى درجهت‏گيرى رفتار اجتماعى هنگامى عرف (Usage) ناميده‏مى‏شود كه در صورت بروز احتمال مزبور موجوديت آن در ميان گروهى از افراد برچيزى بهجز عادت عملى استوار نباشد. اگر عادت عملى پايدار و ديرپا باشد عرف (Usage) به رسم (Custom) تبديل مى‏شود. (51) آن نوع رفتارى كه از فرط قدمت وتكرار به شيوه‏هاى خودانگيخته‏اى تبديل شده است، سنت (Tradition) نام دارد. (52) .

رسم (Custom) در برابر «حقوق‏» (53) و «قرارداد» (54) قراردارد. بنابراين رسم يعنى‏قاعده‏اى كه به طور بيرونىتضمين نشده و فرد خود را با آن منطبق مى‏كند. اما اعضاى‏گروه‏ها هميشه اين توقع موجه را دارند كه ديگرانبه گونه‏اى واحد و بر اساس‏دلايلى يكسان خود را با قاعده‏ى مرسوم منطبق سازند. از اين نظر رسمنمى‏تواندمدعى داشتن اعتبار واقعى باشد; زيرا هيچ‏كس ملزم به رعايت آن نيست. بديهى است‏كه گذر از اينحالت‏به حالت‏حقوق يا قرارداد معتبر كاملا تدريجى است. (55) تبديل‏رسوم به عرف‏هاى حقوقى در صورتى واقعمى‏گردد كه علاوه بر رواج در عمل‏داراى خصيصه‏ى حقوق ذهنى و شامل قاعده‏ى حقوق عينى گردند. صرفانجام‏عمل چنان‏چه در انديشه و ضمير مردم استحقاق ضمانت اجرا نيابد تاثيرى در تحقق‏حقوق ندارد. (56) بنابراين ثبات رسم اساسا بر اين واقعيت استوار است كه كسى كه‏رفتارش را با آن تطبيق نمى‏كند در معرضناملايمات كوچك و بزرگ قرار مى‏گيرد واين وضع تا زمانى ادامه مى‏يابد كه رفتار اكثر كسانى كه وى را احاطهكرده‏اند، هم‏چنان‏با اين رسم منطبق و به آن وفادار باشند. (57) .

گذشته از اين توصيف و تحليل ارايه شده،اصطلاحات ديگرى نيز وجود دارندكه به نحوى - هر چند پوشيده وغير مستقيم - با بعد جامعه‏شناختى عرف مرتبط‏اند. ازاين جمله‏اند اصطلاحاتى همچون «آداب و رسوم‏» (58) و«آيين‏ها و آداب اجتماعى‏». (59) .

اعمالى هستند كه قانون آن‏ها را وضع نكرده است. (60) وشامل شيوه‏هاى زندگى،عادات و رسوم خاص يك ملت، مردم يا يك جماعت‏مى‏شود. آداب و رسوم هم‏چنين داراى ابعاد الزام و رضاىعمومى شركت كنندگان درحيات اجتماعى نيز هست. از ديدگاه جامعه‏شناسى آداب و رسوم رايج رامى‏توان‏چنين تعريف كرد: «مجموع رفتارهايى كه به صورت عادت در آمده‏اند و افراد متعلق‏به يك طبقه بهانجام مى‏رسانند و جامعه نيز در ترتيب ارزش‏هايش براى آنان معنايى‏نهايى قايل است‏». تخطى در رعايت آداب ورسوم رايج تقبيح افكار عمومى و درمواردى تعقيب افراد با استناد به قوانين مدنى را موجب مى‏شود. (61) برخىبين آداب ورسوم فرق گذارده و گفته‏اند كه رسوم بيشتر مربوط به رفتار درونى، و آداب بيشترمربوط به رفتارخارجى است. به ديگر سخن مى‏توان گفت كه تمايز رسوم و آداب،معادل است‏با تمايز فرمان‏هاى ذهنى شده‏ىفردى با شيوه‏هاى عملى كه خالصاخارجى است و به وسيله‏ى اجتماع تنظيم شده است. (62) .

اصطلاح «آيين و آداب اجتماعى‏» (Social Manners) نيز براى نشان دادن‏رفتارهايى كه بر طبق عرف وعادت صورت مى‏گيرند، به كار مى‏رود، اما «آيين‏ها وآداب اجتماعى‏» به كاربرد و رعايت عادات و عرف در بعدمادى آنان نظر دارند. (63) نكته‏ى اخير تفاوت بين پديده‏ى عرف در فقه و حقوق با همين پديده و ساير واژگان‏بهكار رفته در جامعه‏شناسى را برجسته مى‏سازد; چه اين كه از اركان اساسى و اصلى‏عرف در فقه و حقوق بعدمعنوى آن است كه عامل و نيروى الزام‏آور آن به شمارمى‏رود. (64) .

اكنون پس از بيان توصيف و تحليلى هر چند مختصر و گذرا از پديده‏ى عرف درجامعه‏شناسى اين حقيقت رابايد پذيرفت كه اگرچه گاه اين تحليل‏ها و توصيف‏ها تاحدود زيادى به معناى عرف در فقه و حقوق نزديكشده‏اند، ليك هيچ‏يك هدف مارا تامين نمى‏كنند. اين تعريف‏ها و توصيف‏ها گذشته از تفاوت‏هاى تعبيرى كهامرى‏طبيعى مى‏نمايد، تنها دارا و بيان‏گر پاره‏اى از عناصر تشكيل‏دهنده‏ى پديده‏ى عرف‏در فقه و حقوقمى‏باشند.

تاملى در تعاريف عرف

پس از روشن شدن تعريف عرف در هريك از دانش‏هاى لغت، حقوق، فقه،اصول و جامعه‏شناسى شايسته استدر ضمن چند نكته به بررسى و تامل هر چندگذرا در اين تعاريف روى آورده شود:

1) پر واضح است كه اصطلاح عرف يك واژه‏ى مجعول از سوى «شارع مقدس‏»و يا «مرجع قانون‏گذار» نيست.چنان‏كه هيچ‏يك نيز براى آن تعريفى ارايه نداده‏اند،بلكه اين اصطلاح همچون بسيارى ديگر از واژگان، واژه‏اىعرفى است. لذا با توجه‏به اين نكته و نيز با بررسى و دقت در مواردى كه در دانش فقه و حقوق به عرف ارجاع‏دادهشده ،مى‏توان اين ادعا را ارايه داد كه پديده‏ى عرف با تمامى ظرافت و پيچيدگى‏موجود در آن،پديده‏اى استروشن كه بى‏نياز از تعريف مى‏نمايد. لذا است كه گفته‏شده: «العرف ببابك‏».

2) اگر اندكى درباره‏ى تعاريف ارايه شده از عرف درنگ و ژرف‏نگرى شود،نتيجه اين خواهدبود كه هيچ‏يك ازاين تعاريف را نمى‏توان به عنوان تعريفى حقيقى‏آن‏گونه كه در دانش منطق از آن به «حد تام‏» تعبير مى‏شود،پذيرفت. هر چند كه‏هر يك از اين دسته تعاريف و توصيف‏ها افق‏هاى بسيارى را درباره‏ى شناخت‏پديده‏ى عرف ودريافت معنا و ظرافت‏هاى موجود در آن پيش روى ما مى‏گشايد. لذابا توجه به حقيقت مذكور گريزى از ارايه‏ىتعريفى شرح‏اللفظى به عنوان تعريفى‏تعليمى و نيز توضيح و توصيفى چند پيرامون آن براى دريافت و شناختاجمالى‏معناى عرف وجود ندارد.

3) اگرچه در پاره‏اى از تعاريف لغوى واژه‏ى عرف ويژگى نيكو و حسن بودن‏ديده مى‏شود، ليك بايد توجه داشتكه منظور از بيان آن درباره‏ى انجام يا ترك يك‏فعل (گفتار يا كردار) حسن ذاتى آن فعل يا ترك آن نيست،بلكهمنظور مقبوليت وپذيرش در ميان توده‏ى افراد جامعه مى‏باشد. خواه اين فعل يا ترك داراى حسن ذاتى‏باشد ويا نباشد. چه در غير اين صورت تعريف تنها عرف‏هاى حسن را در بر خواهدگرفت و حال آن كه وجود عرف‏هاىبد و مخالف ذوق سليم انكارناپذير است. (65) .

4) اگر به برخى تعاريفى كه از سوى حقوق‏دانان،فقيهان و دانشيان اصول ارايه‏شده، نظرى افكنده شود،درپاره‏اى از آن‏ها كاربرد واژه‏ى «عقل‏» مشهود است.اين كاربرد بيان‏گر دخالت عقل در تكوين پديده‏ى عرف و نيزپذيرش ويژگى عقلانى‏بودن عرف از سوى اينان مى‏باشد. بدين معنا كه سيره‏هاى رفتار اجتماعى تنهاهنگامىشايسته‏ى همپوشى واژه‏ى عرف و قابل پذيرش‏اند كه از نظر عقل مورد قبول‏و پذيرش باشند. به همين جهتاست كه برخى از انديشوران وجه مميزه‏ى عرف وعادت را در ويژگى عقلانى بودن عرف دانسته‏اند. چنان كه اينگفته با اندك تاملى درمعنا و تعريف ارايه شده براى «عادت‏» نيز آشكار مى‏گردد. برخى براى لزوم اين‏ويژگى بهاستدلال برآمده و قيد اين ويژگى را به آن جهت لازم دانسته اند كه خود،عرف را طورى از اطوار عقل و مرتبه‏اىاز مراتب آن مى‏شمارند و براى آن حكومتى‏در برابر عقل قايل نيستند،بلكه حكم آن را همان حكم عقل مى‏دانند.در نزد اينان باورمذكور اختصاص به عرف عملى ندارد و عرف لفظى را نيز در بر مى‏گيرد. (66) آيا واقعاويژگىعقلانى بودن، آن‏گونه كه اينان بر آن‏اند، از ويژگى‏هاى بنيادى عرف است؟ يااين‏كه پديده‏ى عرف متعهد بهچنين ويژگى‏اى نيست؟

شايان گفت است كه بحث درباره‏ى اشتراط ويژگى عقلانى بودن در تعريف،توصيف و پذيرش پديده‏ى عرف تنهااختصاص به فقه و حقوق اسلام و دانشيان‏مسلمان در اين رشته‏هاى علمى ندارد، بلكه اين بحث و گفتمان درحقوق باختر زمين‏نيز ديده مى‏شود. دير زمانى اين گرايش در بين دانشيان حقوق باختر زمين وجودداشت كهحقوق را نتيجه‏ى تفكرات قانون‏گذار مى‏پنداشتند. لذا حقوق‏دانان مسيحى‏قرون وسطى براين باور بودند كهعرف بايد با عقل سازگار باشد. البته در نزد اينان اين‏پندار تفسيرى جز اين نداشت كه عرفى معقول و شايستهپذيرش است كه با «حقوق‏كليسا» (67) و تعليمات مسيح مخالف نباشد. (68) در حقيقت اينان با بيان اينويژگى‏مى‏كوشيدند بيش از هر چيز ديگر با آن دسته از عرف‏هايى كه با حقوق كانونى‏و سازمان اساسى كليسا درتعارض قطعى بود و به نظرشان غيرقابل پذيرش مى‏نمود،مبارزه كنند. (69) .

بعدها در قرن هفدهم و هجدهم ميلادى بر اثر همين تفكر و گرايش به عقلانيت‏كه حقوق را برون داده‏ىتفكرات است قانون‏گذار مى‏شمرد، مكتب «حقوق طبيعى‏» (70) بنا نهاده شد. اين مكتب پيرو انديشه‏ى «اصالتعقل‏» و مبتنى برآن باور است. (71) امروزه حقوق‏دانان «انگلوساكسون‏» (72) و نيز پاره‏اى از حقوق‏دانان آلمان برويژگى‏عقلانى بودن عرف تاكيد مى‏ورزند و هدفشان اين است كه عرفى كه با اصول پايه‏اى‏حقوق در تعارضمى‏باشد، نبايد از طرف دادگاه با ارزش شناخته شود. (73) .

به هنگام بررسى اين پندار (لزوم خرد پذير بودن پديده‏ى عرف) بايد گفت‏اگر چه اين حقيقتى است انكار ناپذيركه ويژگى عقلانى و معقول بودن، مانعى دربرابر اجراى عرف‏هاى مضر و فاسد است. (74) ليك در اين حقيقت نيزنمى‏توان‏شك روا داشت كه حقوق پديد آمده از «هيات اجتماعى‏» (75) و ماحصل ضرورى آن‏است و در ميان مردمو اداره‏ى امور آنان از قوانينى كه منبعث از طرز زندگانى مردم ورسوم و عرف و عادت و تمايلات و سجاياى آناناست، به وجود آمده است. (76) گذشته‏از اين، پذيرش ويژگى عقلانى بودن با ويژگى تحول پذيرى عرف كه امرىاست‏مسلم و آشكار در تنافى است، چه اين كه ويژگى عقلانى بودن از امور قاره و ثابتى‏است كه عدم تغيير وتحول پديده‏ى عرف را در پى دارد. (77) در پايان پيروان اين پنداربايد به اين پرسش پاسخ دهند كه چگونه خواهندتوانست‏بين اين پندار و بخش‏پذيرى عرف به صحيح و فاسد كه مورد پذيرش همگان است، پيوند برقرار سازندوچگونه به تحليل قابل پذيرش در خصوص اين مساله و توجيه عرف‏هاى مخالف‏عقل دست‏خواهند يافت؟ (78) .

پى‏نوشتها:

1) لسان العرب، ج 9، ص 239.

2) التعريفات، ص 64.

3) المفردات فى غريب القرآن، ص 331 - 332.

4) جوامع الجامع، ج 1، ص 491.

5) مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 512.

6) الميزان فى تفسير القرآن، ج 8 ، ص 380.

7) الكشاف، ج 2، ص 190.

8) الجامع لاحكام القرآن، ج 7، ص 346.

9) التفسير الكبير، ج 5 ، ص 96. همو درباره‏ى آيه‏ى شريفه چنين اظهار نظر مى‏كند: «اعلم انه تعالى... بين‏فىهذه الآية ما هو المنهج القويم والصراط المستقيم فى معاملة الناس‏» (رك. التفسير الكبير، ج 15،ص 95).

10) كليات حقوق جزا، ص 56; حقوق اموال، ص 2.

11) مبانى حقوق، ج 1، ص 21; ارزيابى حقوق اسلام، ص 131; زمينه‏ى حقوق تطبيقى، ص 335.

12) ارزيابى حقوق اسلام، ص 174.

13) كليات حقوق (كاتوزيان)، ج 2، ص 102; مقدمه‏ى علم حقوق، ص 187 - 188; نقش عرف در حقوقمدنى‏ايران، ص 51.

14) ترمينولوژى حقوق، ص 448.

15) Unwritten Law .

16) در خصوص تعريف ارايه شده و توضيح آن مراجعه شود به: مبانى حقوق، ج 1، ص 86; كلياتحقوق(كاتوزيان)، ج 2، ص 104; كليات حقوق جزا، ص 56; اطلاعات حقوقى، ص 19; كليات مقدماتى حقوق،ص 203، 204، 209; مقدمه‏ى حقوق بين‏الملل عمومى، ص 174 - 175; زمينه‏ى حقوق تطبيقى، ص 313;حقوقتطبيقى و نظام‏هاى حقوقى بين‏الملل معاصر، ج 1، ص 41; ديباچه‏اى بر دانش حقوق، ص 350; درآمدى‏برحقوق اسلامى، ج 1، ص 365; اسلام و حقوق بين‏الملل، ص 40; نقش عرف در حقوق مدنى ايران، ص 50;فقهسياسى، ج 3، ص 101; حقوق مدنى (امامى)، ج 4، ص 142 - 143; حقوق مدنى (شايگان)، ص 27، 52;ادله‏ىاثبات دعوى، ص 43.

17) National Law .

18) Public International Law .

19) مقدمه‏ى حقوق بين‏الملل عمومى، ص 174 - 175; فقه سياسى، ج 3، ص 101.

20) International Court of Jutice .

21) حقوق تطبيقى و نظام‏هاى معاصر، ج 1، ص 43.

22) مقدمه‏ى حقوق بين‏الملل عمومى، ص 175; فقه سياسى، ج 3، ص 101.

23) مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 2، ص 114. برخى از دانشيان اين تعريف را نخستين تعريف ارايه شده‏براىعرف دانسته‏اند. (رك. العرف والعادة فى راى فقهاء، ص 8) حال آن‏كه اين سخن، سخنى ناپذيرفتنى‏است; زيراپيش از ارايه‏ى تعريف از سوى «غزالى‏» (م 505)، اگر پذيرفته شود كه اين تعريف از او است،«سمعانى‏» (م 489)در كتاب خود «قواطع الادلة فى‏الاصول‏» عرف را به تعريف نشسته بود. (رك. قواطع‏الادلة فى الاصول، ص 49).

24) مجموعة رسائل ابن‏عابدين، ج 1، ص 44.

25) همان، ج 2، ص 114.

26) تا آن‏جا كه به كاوش در ديگر آثار «غزالى‏» كه به گونه‏اى آن‏ها را با بحث عرف و عادت ربطى بوده‏است،پرداخته شد، هيچ تعريفى از او درباره‏ى عرف و عادت يافت نگرديد.

27) رك. الاجتهاد اصوله و احكامه، هامش، ص 81 .

28) همان، ص 83 . ظاهرا اين پندار برگرفته شده از سخنى است كه «احمد فهمى ابوسنة‏» آن را در كتابخود«العرف والعادة فى راى الفقهاء» بيان داشته است.

29) قواطع الادلة فى الاصول، ص 49.

30) كشف الاسرار، ج 2، ص 593.

31) الاشباه والنظائر (ابن نجيم)، ص 93.

32) علم اصول الفقه، ص 99.

33) المدخل الفقهى العام، ص 559 و نيز رك. ترمينولوژى حقوق، ص 447; مقدمه‏ى عمومى علم حقوق،ص50.

34) بحرالفوائد، ج 1، ص 171.

35) دانشنامه‏ى حقوقى، ج‏4، ص 783; مقدمه‏ى عمومى علم حقوق، ص 53-54.

36) در اين خصوص مقابله و مقايسه شود: الاصول العامة للفقه المقارن، ص 197 و بحوث فى علم الاصول،ج 4،ص 234.

37) رك. كيهان انديشه، ش 48، ص 127.

38) رك. الموافقات فى اصول الشريعه، ج 2، ص 62 .

39) Sociology of Jurisprudence and Law ; Legal and Jurisprudence Sociology .

40) Social Behavior .

41) مفاهيم اساسى جامعه‏شناسى، ص 50 .

42) همان، ص 65 - 66 .

43) Social Action .

44) مراحل اساسى انديشه در جامعه‏شناسى، ص 595.

45) Habit .

46) Mores .

47) فرهنگ علوم اجتماعى، ص 79.

48) Ethnology .

49) فرهنگ جامعه شناسى، ص 102.

50) فرهنگ علوم اجتماعى، ص 79.

51) مفاهيم اساسى جامعه‏شناسى، ص 83 .

52) مراحل اساسى انديشه در جامعه‏شناسى، ص 595.

53) Law .

54) Contract .

55) مفاهيم اساسى جامعه‏شناسى، ص 84 .

56) نقش عرف در حقوق مدنى ايران، ص 70.

57) مفاهيم اساسى جامعه شناسى، ص 86 .

58) Mores .

59) Social Manners .

60) مراحل اساسى انديشه در جامعه شناسى، ص 46.

61) فرهنگ علوم اجتماعى، ص 232 - 233.

62) مراحل اساسى انديشه در جامعه شناسى، ص 46 - 47.

63) فرهنگ علوم اجتماعى، ص 364.

64) مقدمه‏ى علم حقوق، ص 188; ارزيابى حقوق اسلام، ص 173; ديباچه‏اى بر دانش حقوق، ص 351.

65) دانشنامه‏ى حقوقى، ج 2، ص 58 - 59 .

66) مطارح‏الانظار، ص 150 - 151.

67) Canonic Low .

68) جامعه‏شناسى حقوق، ص 58 .

69) كليات حقوق (كاتوزيان)، ج 2، ص 107.

70) Natural Low .

71) مبانى حقوق، ج 2، ص 107 - 108.

72) Anglo-Saxon .

73) جامعه شناسى حقوق، ص 58; كليات حقوق (كاتوزيان)، ج 2، ص 107.

74) كليات حقوق (كاتوزيان)، ج 2، ص 107.

75) Social Configuration .

76) مبانى حقوق، ج 2، ص 108.

77) الاصول العامة للفقه المقارن، ص 419.

78) الاصول العامة للفقه المقارن، ص 419; دانشنامه‏ى حقوقى، ج 2، ص 58 - 59 .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation