بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهای صاحبدلان, محمدمحمدى اشتهاردى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     SAHEB001 -
     SAHEB002 -
     SAHEB003 -
     SAHEB004 -
     SAHEB005 -
     SAHEB006 -
     SAHEB007 -
     SAHEB008 -
     SAHEB009 -
     SAHEB010 -
     SAHEB011 -
     SAHEB012 -
     SAHEB013 -
     SAHEB014 -
     SAHEB015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

فرازى از خطبه امام حسين (عليه السلام ) براى لشگر حر در منزلگاهبيضه.

...اى مردم ! پيامبر خدا فرمود: هر كس سلطان ستمگرى را بنگرد كه حرام خدا راحلال كرده و پيمان خدا را شكسته و مخالف سنترسول خدا است و در ميان مردم ، راه ظلم و گناه را مى پيمايد، ولى در برابر او گفتار وعمل قيام نكند بر خداست كه اين آدم (بى تفاوت ) را در جايگاه عذاب آن سلطان بيفكند(72)


معصوم ششم - امام چهارم

نام : امام على (عليه السلام ).
القاب معروف : سجاد، زين العابدين .
پدر و مادر: امام حسين (عليه السلام ) - شهر بانو دختر يزدگرد.
وقت و محل تولد: روز پنجم شعبان يا 15 جمادى الاولىسال 38 هجرى قمرى در مدينه .
دوران امامتش : سى و پنج سال بود (از آغاز سال 61 تا 95)
طاغوت زمان امامت : از يزيد بن معاوية تا هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه اموى ). كه مجموعا9 نفر مى باشند.
وقت و محل شهادت : در 12 يا 18 و يا بنا به مشهور در 25 محرمسال 95 ه‍.ق به تحريك هشام بن عبدالملك مسموم شده در سن حدود 56 سالگى بهشهادت رسيد، آن حضرت در زمان شهادت على (عليه السلام ) دو ساله و در زمان امام حسن(عليه السلام ) 12 ساله ، و در واقعه كربلا 23 ساله بود.
مرقد شريفش : در مدينه در قبرستان بقيع است .
دوران زندگى آن حضرت را مى توان در دو بخش زير مشخص كرد:
1 - بيست و دو سال با پدر.
2 - سى و پنج سال دوران امامت ، يعنى در دشوارترين دوران خفقان حكومت امويان ، كه درآن حضرت در سخت ترين شرائط به وظيفه امامت ادامه داد، و عالى ترين معارف واخلاقيات و امور سياسى و اجتماعى را بيان نمود.


51 - امام سجاد (عليه السلام ) و مردى از غيب

ابوحمزه ثمالى گويد: روزى امام زين العابدين (عليه السلام ) ازمنزل بيرون آمد، تا به اين باغ (اشاره به باغى است كه در آنجا بود) رسيد، وارد باغشد، ناگهان مردى آن حضرت را ديد و عرض كرد: چرا اندوهگين هستى ؟ آيا اندوه تودر مورد دنيا است با اينكه رزق و روزى خداوند به همه كس از نيك و بد مى رسد.
امام فرمود: سخن تو درست است كه روزى خدا همه جا را فرا گرفته ، ولى اندوه مندرباره كمبود رزق و روزى نيست .
او عرض كرد: آيا ديده اى كسى از خداوند تقاضايى كند، ولى خداوند تقاضاى او را برنياورد.
امام فرمود: نه ، چنين كسى نيست كه تقاضايش از جانب خدا رد گردد.
ابوحمزه گويد: امام سجاد فرمود: پس از اين دوسوال ديدم كسى در آنجا نيست (و آن شخص ديدم غيبش زد) (73)


52 - وام گرفتن امام سجاد (عليه السلام )

عباس بن عيسى نقل مى كند روزى امام سجاد (عليه السلام ) از نظر مالى در فشار سختزندگى قرار گرفت ، نزد يكى از غلامان آزاد شده اش رفت تا ده هزار درهم قرضبگيرد تا هر وقت ممكن شد، قرضش را بپردازم .
او گفت : وثيقه مى خواهم .
امام فرمود: چيزى كه به عنوان وثيقه (ضمانت ) به تو بدهم ندارم ، سپس ‍ عبايش راتكان داد و قسمتى از كرك (بر وزن مرغ ) عبا را گرفت و فرمود: اين هم وثيقه آيا من از حاجب بن زرارة در وفاى به عهد كمتر هستم ؟ (74)
او عرض كرد: شما باوفاتر از حاجب هستيد، وثيقه كرك راقبول كرد و آن را در ميان ظرف چوبى قرار داد و چند درهم به امام قرض داد.
پس از مدتى ، وضع معاش امام سجاد (عليه السلام ) نسبتا خوب شد. غلام آزاد شده اش راخواست تا بدهى خود را به او بپردازد و فرمود: وثيقه ام را بده ، او عرض كرد:فدايت شوم ، وثيقه نابود شد.
امام فرمود: بنابراين تا وثيقه را ندهى ، بر من رواست كهپول تو را ندهم ، آنگاه آن مرد كاسه چوبى را بيرون آورد، و آن را گشود ديد كرك درآن است ، آن را داد و امام بدهى خود را پرداخت . (75)


53 - گناه نا اميدى

هشام بن سالم گويد: امام سجاد (عليه السلام ) در مكهمشغول طواف بود، ناگهان در يك ناحيه مسجد جمعيتى را ديد، پرسيد اين جمعيت براى چهدر آنجا جمع شده اند؟ عرض كردند: محمد بن شهاب زهرى عقلش را از دست داده وبا هيچ كس سخن نمى گويد، بستگانش او را از خانه بيرون آوردند تا شايد مردم را ديدسخن بگويد،
وقتى كه طواف امام سجاد (عليه السلام ) تمام شد نزد زهرى آمد و فرمود: چراچنين هستى ؟
زهرى عرض كرد: فرماندار شدم و در خون (فردى ) شركت نموده ام ، اينك از خوف خدا بهاين حال كه مى بينى افتاده ام .
امام فرمود: من در مورد تو از اينكه نااميد از رحمت خدا شده اى ، بيشتر از آنچه انجام دادهاى ترس دارم .
سپس فرمود: برو ديه (و خونبهاى ) فردى را كه درقتل او دست داشتى بپرداز.
زهرى عرض كرد: اين كار را كردم ولى اولياءمقتول نمى پذيرند. امام فرمود ديه را در ميان كيسه اى بگذار و ببند، و منتظربمان تا وقت نماز، و در آن هنگام آن را به خانه اولياءمقتول بيفكن . (76)


54 - عبادت و توجه امام سجاد به ديگران

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: روزى وقتى كه امام سجاد (عليه السلام ) روزه بودنددستور داد گوسفندى را ذبح كردند و قطعه قطعه نموده پختند و هنگام غروب كنار ديكآمد، و فرمود كاسه ها را بياوريد، همه غذا را در ميان آن كاسه ها ريخت و فرمود: بينفلان طايفه از اول تا آخر تقسيم كردند، ديگر غذا نماند، و خود با كمى نان و خرماافطار كردند.
آن حضرت بيست بار با شترى از مدينه به مكه رفت و در اين بيست بار حتى يكبارتازيانه بر شترش نزد و مى فرمود: اگر ترس قصاص نبود، انجام مى دادم ، هنگام كندرفتن شتر تنها با تازيانه اشاره مى كرد. (77)


55 - اخلاق امام ، مرد تند خويى را پشيمان كرد

روزى شخصى به امام سجاد (عليه السلام ) ناسزا گفت : غلامان تصميم گرفتند جوابشرا بدهند، امام فرمود: رهايش كنيد، آنچه بر ما مخفى است بيشتر است از آنچه مىگويند، سپس به او فرمود: آيا نيازى دارى ؟ آن مرد شرمنده شد، و اظهار پشيمانىكرد و لباس امام را گرفت و عذر خواهى نمود، امام دستور داد به او هزار درهم دادند.
آن مرد برگشت در حالى كه فرياد مى زد: گواهى مى دهم كه تو فرزندرسول خدا خدا (صلى الله عليه وآله ) هستى . (78)
از گفتار امام سجاد (عليه السلام ) است :
زهد و پارسايى ده جزء دارد، بالاترين درجه آن ، پايين ترين درجه ورع (پرهيز از گناه) است ، و بالاترين درجه ورع ، پايين ترين درجه يقين است و بالاترين درجه يقين ،پايين ترين درجه رضا (به خشنودى خدا) است . (79)


معصوم هفتم - امام پنجم :

نام : امام محمد بن على (عليه السلام ).
القاب معروف : باقر، ابوجعفر
پدر و مادر: امام سجاد (عليه السلام ) فاطمه (فرزند امام حسن مجتبى (عليه السلام ).
وقت و محل تولد: اول رجب يا سوم صفر سال 57 ه‍.ق در مدينه .
دوران امامت : نوزده سال و ده ماه و دوازده روز (ازسال 95 تا 114 ه‍.ق ).
طاغوت زمان امامت : هشام بن عبدالملك و وليد بن عبدالملك .
وقت و محل شهادت : روز دوشنبه 7 ذيحجه سال 114 ه‍.ق در سن 57 سالگى ، به دستورهشام بن عبدالملك مسموم شده و در مدينه به شهادت رسيد.
مرقد شريفش : در مدينه در قبرستان بقيع است .
دوران زندگى آن حضرت را مى توان در دو بخش مشخص كرد:
1 - سه سال و شش ماه و ده روز با جدش امام حسين (عليه السلام ) و سى و چهرسال و پانزده روز با پدرش امام سجاد (عليه السلام ).
2 - دوران امامت (نوزده سال و ده ماه و دوازده روز) و در اين دوره كه بنى اميه و بنى عباسدر جنگ بودند، امام باقر (عليه السلام ) كمال استفاده را در جهت تربيت شاگرد، و پىريزى اساس تشيع ، و انقلاب فرهنگى نمود.
از ويژگيهاى امام باقر (عليه السلام ) (همچون امام حسن و امام حسين ) اين است كه اوابن علويين و ابن خيرتين (فرزند پدر و مادر ارجمند و بزرگ ) است .


56 - مسؤ وليت قبول رهبرى

ابوخالد كابلى گويد: به منزل امام باقر (عليه السلام ) رفتم ، فرمود: صبحانهآوردند، خوردم ، پاكيزه تر و خشبوتر از آن در عمرم نديده بودم ، پس ازميل صبحانه به من فرمود: غذا چگونه بود؟
عرض كردم : هرگز نظيف تر و خوشبوتر از اين غذا نخورده بودم ، ولى هنگام خوردن بهياد اين آيه افتادم : لتساءلن يومئذ عن النعيم : در روز قيامت حتما از شمادرباره نعمتها سوال مى كنند (80)
حضرت فرمود: انما تسالون عما انتم عليه من الحق نعيم حب مااهل البيت و مقام ولايت است و از او سوال و بازخواست مى شويد.(81)


57 - صميميت با مردم

ابوعبيده گويد: من رفيق و همراه امام باقر (عليه السلام ) بودم ، سوار بر مركب كه مىشديم نخست من سوار مى شدم بعد او، به هر كس كه مى رسيد احوالپرسى مى كرد و دستمى داد و وقتى از مركب پياده مى شد با رهگذران سلام و احوالپرسى مى كرد و دست مىداد.
عرض كردم : مولاى من ، من از هيچ كس چنين نديده ام كه با مردم اين چنين صميمى باشد؟.
فرمود: مومنان وقتى بهم مى رسند و با هم مصافحه مى كنند تا دست در دست هم دارندگناهانشان آنگونه مى ريزد كه برگهاى پائيزى از درخت مى ريزد، و خداوند به آنهانظر مى كنند تا از هم جدا گردند. (82)


58 - نگهدارى ياران از گزند دشمن

در دوره خفقان و ديكتاتورى بنى اميه امام باقر (عليه السلام ) و يارانش ‍ شديدا تحتنظر بودند، صفوان بن يحيى ازجدش نقل مى كند كه به در خانه امام باقر (عليه السلام) رفتم و اجازه ورود خواستم ، به من اجازه ندادند ولى به ديگرى اجازه دادند.
به منزل بازگشتم در حالى كه بسيار ناراحت بودم بر روى تختى كه درحياط بود درازكشيدم و غرق در فكر بودم كه چرا امام به من بى اعتنائى كرد، و با خود مى گفتم :فرقه هاى مختلف مانند زيديه و حروريه و قدريه و... بهحضور امام مى روند و تا ساعتها نزد امام مى مانند ولى من كه شيعه هستم اينطور؟
در اين فكرها غوطه ور بودم كه ناگهان صداى در را شنيدم ، رفتم در را باز كردم ديدمفرستاده امام باقر (عليه السلام ) است و مى گويد همين اكنون به حضور امام بيا.لباسم را پوشيدم و به حضور مبارك امام شتافتم به من فرمود: اى محمد! حساب قدريهو حروريه و زيديه و... نيست بلكه ما از تو كناره گرفتيم به خاطر اين و آن (يعنىجاسوسان حكومت دوستان ما را نشناسد كه باعث آزار آنان گردد).
من اين گفتار را از امام باقر (عليه السلام ) پذيرفتم و خيالم راحت شد. (83)


59 - نابينائى كه امام را شناخت

ابوبصير مى گويد: همراه امام باقر (عليه السلام ) در مدينه وارد مسجد شويم ، مردم دررفت و آمد بودند، امام به من فرمود: از مردم بپرس ، آيا مرا مى بينند؟ از هر كسسوال كردم پاسخ داد ابوجعفر را نديدم ، امام در كنارم ايستاده بود،، دراينحال يكى از دوستان حقيقى امام كه نابينا بود و ابوهارون نام داشت به مجلسآمد، امام فرمود: از او نيز بپرس .
ابوبصير گويد: ابوهارون پرسيدم آيا ابوجعفر باقر العلوم را ديدى؟ گفت : مگر كناره تو نايستاده است .
گفتم : چگونه فهميدى ؟ گفت : چگونه ندانم ، در حالى كه او نور درخشنده و تابان است. (84)


60 - زبردستى امام باقر (عليه السلام ) در تيراندازى

روشنگرى و افشاگريهاى امام باقر (عليه السلام ) در حجاز بر ضد حكومت جبار اموىباعث شد كه آن حضرت را با فرزندش امام صادق (عليه السلام ) از مدينه به شامتبعيد كردند.
امام صادق (عليه السلام ) گويد: هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه اموى ) تا سه روز اجازهورود به نزدش نداد، بعد از سه روز ما را وارد كاخ خود كردند، هشام بر تخت نشستهبود، و درباريان به تيراندازى و هدف گيرى سرگرم بودند.
هشام پدرم را با نام صدا كرد و گفت : با بزرگان قبيله ات تيراندازى كن پدرم فرمود:من پير شده ام و تيراندازى از من گذشته است عذرم را بپذير.
هشام اصرار كرد و سوگند داد كه حتما بايد اين كار را بكنى و به پيرمردى از بنى اميهگفت : كمانت را به او بده ، او كمانش را به پدرم داد، پدرم تيرى به زه نهاد وپرتاب كرد، نخستين تير درست در وسط هدف نشست ، دومى بر پيكان تيراول فرود آمد، سومى در پيكان تير دوم فرود آمد تا تير هشتم بر پيكان تير هفتم فرودآمد.
فرياد حاضران از تعجب بلند شد، هشام بى قرار گرديد، هماندم هشام تصميمقتل پدرم را گرفت ، پدرم خشمگين شد، هشام دريافت كه به پدرم اهانت شده ، برخاستپردم را احترام كرد و بر تخت نشاند، و با پدرم به گفتگو نشست ، در ضمن گفت :آفرين بر تو اين تيراندازى را از چه كسى آموخته اى ؟.
پدرم فرمود: مى دانى كه مردم مدينه گاهى تيراندازى مى كنند، من هم در جوانى مدتى اينكار را كرده ام و بعد ترك كردم ، تا حال كه از من خواستى تيراندازى كنم ، بجا آوردم .
هشام گفت : تاكنون تيراندازى به اين زبردستى نديده بودم ، آيا فرزندت جعفرصادق نيز مى تواند چنين كند، فرمود: ماكمال و تمام را از همديگر به ارث مى بريم ... گفتگو به دارازا كشيد،سرانجام هشام ساكت ماند و امام از دربار خارج شد. (85)
از سخنان امام باقر (عليه السلام ) است :
الياس مما فى ائدى الناس عز المومن : نااميدى از آنچه در دست مردماست ، براى مؤ من ، مايه عزت است . (86)


معصوم هشتم : امام ششم :

نام : امام جعفر صادق (عليه السلام )
لقب معروف : ابوعبدالله .
پدر و مادر: امام باقر (عليه السلام ) - ام فروه .
وقت و محل تولد: 17 ربيع الاولسال 83 هجرى در مدينه متولد شد.
دوران امامت : سى و چهار سال (از سال 114 تا 148 هجرى قمرى ).
طاغوت زمان امامت : يزيد بن بن عبدالملك (نهمين خلفه اموى ) تا آخرين خليفه اموى ، سپسسفاح (اولين خليفه عباسى ) و بعد از او منصور دوانيقى (دومين خليفه عباسى ).
وقت و محل شهادت : 25 شوالسال 148 هجرى قمرى در سن 65 سالگى به دستور منصور دوانيقى ، مسموم و در مدينهبه شهادت رسيد.
مرقد شريفش : در مدينه در قبرستان بقيع است .
دوران زندگى آن حضرت را مى توان در دو بخش زير مشخص كرد:
1 - دوران قبل از امامت (از سال 83 تا 114 هجرى قمرى ).
2 - دوران امامت (34 سال ) كه دوران شكوفائى اساس تشيع بود، و آن حضرت از فرصتجنگ بين بنى اميه و بنى عباس كمال استفاده را كرد و حتى حدود چهار هزار شاگرد تربيتنمود، و اسلام راستين را از زير پرده هاى حجاب حاكمان ظلم و جور، آشكار ساخت ،


61 - اخطار به دوستان و دلجوئى از آنها

يحيى بن ابراهيم گويد به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : فلانى و فلانىو... به شما سلام رساندند.
امام فرمود: بر آنها سلام باد.
عرض كردم : آنها از شما التماس دعا داشتند.
امام فرمود: براى چه ؟
عرض كردم : به دستور منصور دوانيقى (دومين خليفه عباسى ) به زندان افتاده اند، دعاكنيد كه آزاد گردند.
امام فرمود: در چه رابطه ؟
عرض كردم : منصور آنها را به كارمندى دستگاه خود گرفت ، بعد (بعللى ) آنها رازندانى نمود.
امام (عليه السلام ) ناراحت شد و سه بار فرمود: چرا؟ مگر من آنها را از اين كار (كارمندىدر دستگاه طاغوتى ) نهى نكردم ، مگر نهى نكردم ، مگر نهى نكردم هم النار همالنار هم النار: آنها (دستگاه خلافت ) آتشند آنها آتشند، آنها آتشند (يعنىآنها اهل دوزخند، شما آنها را همراه خود نكنيد كه شما نيز به آتش قهر خدا بسوزيد).
امام (عليه السلام ) در پايان براى آنها دعا كرد، واز خدا خواست كه آنها را از زير سلطهستمگران آزاد سازد.
يحيى گويد: پس از اين ملاقات با امام حال آن زندانيان را جويا شديم ، اطلاع يافتيم كهسه روز پس از دعاى امام آنها آزاد شده اند. (87)


62 - پنجاه ايستگاه بازرسى

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هرگاه يكى از شما حاجتى از خدا خواست كه حتمابرآورده گردد، بايد دل به خدا ببندد و از مردم نااميد شود، و اميد جز خدا نداشته باشد،وقتى كه خداوند قلب مؤ من را چنين ديد، قطعا حاجت او را - اگر از خدا طلبيد - بر مى آورد،قبل از آنكه به حساب و باز خواست خداوند در قيامت كشيده شويد خود را به حساب بكشيدچرا كه در روز قيامت پنجاه ايستگاه (بازرسى ) است كه توقف در هر ايستگاه ، مدت هزارسال است ، سپس آيه 5 سوره سجده را خواند: ثم يعرج اليه من يوم كان مقدارهخمسين الف سنه مما تعدون : - (جبرئيل و فرشتگان به سوى خدا عروج مىكنند، در روز (قيامت ) كه اندازه آن ، پنجاه هزارسال از آنچه مى شماريد (از سالهاى دنيا باشد) (88)


63 - خوف امام صادق (عليه السلام ) از خدا

غذاى داغى را به حضور امام صادق (عليه السلام ) آوردند، چندين بار فرمود: نستجير بالله من النار: پناه مى بريم به خدا از آتش ‍ جهنم ، ماقدرت خوردن غذاى داغ را نداريم ، پس چگونه قدرتتحمل آتش دوزخ را داشته باشيم .
اين گفتار را فرمود تا غذا خنك شد و از آن خورد روزى بنده كفشش پاره شد، و كفش ازپايش در آمد، با پاى برهنه راه رفت ، در حالى كه دستهايش ‍ را به سوى آسمان بلندكرده و به خدا عرض مى كرد: رب لاتكلنى الى نفسى طرفه عين ابدا لااقل من ذلك لااكثر: پروردگارا مرا به اندازه يك چشم بهم زدن و نه كمتر ونه زيادتر به خودم وامگذار (در حالى كه ) قطرات اشك آنچنان از ديدگانش مىريخت كه از اطراف محاسنش سرازير مى شد. (89)
جالب اينكه : امام صادق (عليه السلام ) همراه خود پارچه سبزى داشت كه در آن مقدارىتربت (خاك قبر) امام حسين (عليه السلام ) گذاشته بود، و هنگامى كه وقت نماز مى رسيدآن تربت را بر سجاده اش مى ريخت و بر آن سجده مى كرد. (90)
آرى نمازى كه با ياد ايثارگرى امام حسين (عليه السلام ) باشد، موجبكمال نماز است ، و به نماز روح تازه اى مى بخشد.


64 - اعتراف دشمن به عظمت مقام امام صادق (عليه السلام )

روزى يكى از شاگردان برجسته امام صادق (عليه السلام ) يعنىمفضل با يكى از منكران خدا بنام ابى ابى العوجاء برخورد كرد، و پساز آنكه چند جمله از مطالب الحاد و كفر از او شنيد، ناراحت شد به گونه اى كه نتوانستبر خشم خود مسلط شود فرياد زد: اى دشمن خدا، دين خدا را به مسخره گرفته اى وذات پاك خدا را انكار مى كنى ؟ و...
ابن ابى العوجاء گفت : اى آقا اگر تو اهل بحث و بررسى هستى با تو بحث مى كنيم، چنانكه حجت و دليل تو استوار بود از تو پيروى مى كنيم و اگراهل بحث و بررسى نيستى و سخنى باتو نداريم و اگر تو از شاگردان جعفر بنمحمد (امام صادق (عليه السلام ) هستى ، او با ما چنين برخورد نمى كرد و اينگونهناراحت نمى شد و ستيز نمى نمود، او گفتار ما را بيش از آنچه تو شنيدى شنيده است ،هرگز در برابر ما بدگوئى نكرد، و در پاسخ دادن به ما از حد نزاكت خارج نشد و انه للحليم الرزين ، العاقل الرصين ، لايعتريه خرق ولا طيش ولا نزق بدان كه او بردبار با وقار، او انديشمند متين و استوار بود، برخوردهاى برنده وخورد كننده و سركوب آور او را از پاى در نمى آورد بلكه همچنان استوار وخلل ناپذير بر جاى خود مى ماند، او سخن ما را مى شنيد به خوبى گوش فرا مىداد و دليل ما را در مى يافت ، و وقتى كه سخن ما تمام مى شد به طورى كه گمان مىبرديم كه او (امام ) را مغلوب ساخته ايم ، آنگاه با چند جمله كوتاه و گفتار مختصر،اساس دلائل ما را فرو مى ريخت و حجتش بر ما غالب مى شد و راه عذر را بر ما مى بست وديگر توان جواب رد نداشتيم اگر تو از شاگردان او هستى همچون او با مابرخورد كن . (91)


65 - اختناق و سانسور حكومت عباسى

منصور دوانيقى (دومين خليفه ظالم و طاغوت عباسى ) در نيمه هاى شب منشى خودابوايوب خوزى را خواست ، وقتى كه ابوايوب نزد منصور آمد، منصور در حالىكه گريه مى كرد نامه اى نزد ابوايوب انداخت و گفت : اين نامه محمد بن سليمان استكه به ما خبر داده كه جعفر بن محمد (امام صادق ) از دنيا رفت . انالله و انا اليهراجعون : همه ما از آن خدائيم و به سوى او باز مى گرديم ، ولى ديگركجا مثل جعفر (عليه السلام ) پيدا مى شود؟.
سپس به ابوايوب گفت : در جواب نامه بنويس ، اگر به شخص معينى وصيت (به امامت )كرده او را بطلب و گردنش را بزن .
ابوايوب نامه را نوشت ، جواب آمد كه : حضرت صادق (عليه السلام ) به پنج نفروصيت كرده است 1 - ابوجعفر منصور دوانيقى 2 - محمد بن سليمان 3 - عبدالله 4 - موسى(عليه السلام ) 5 - حميد.
منصور دوانيقى گفت : براى من راهى نيست كه همه اينها را بكشم . (92)
به اين ترتيب ، امام صادق (عليه السلام ) جان وصى حقيقى خود امام موسى بن جعفر(عليه السلام ) را حفظ كرد.
شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد: چه كارى بهترين كار است ؟ فرمود:
الصلاه الوقتها و بر الوالدين و الجهاد فىسبيل الله .
اداى نماز در وقتش ، و نيكى به پدر و مادر و جهاد در راه خدا. (93)


معصوم نهم - امام هفتم

نام : امام موسى بن جعفر (عليه السلام ).
القاب معروف : كاظم ، ابوالحسن ، ابوابراهيم ، عبدصالح ، صابر، باب الحوائج .
پدر و مادر: امام صادق (عليه السلام ) - حميده .
وقت و محل تولد: صبح روز يكشنبه هفتم صفرسال 128 قمرى در روستاى ابواء (بين مكه و مدينه ) متولد شد.
دوران امامت : 35 سال (از سال 148 تا 183 هجرى قمرى ).
طاغوتهاى زمان امامت : منصور دوانيقى - مهدى عباسى - هادى عباسى - هارون الرشيد كه 23سال و دو ماه و 17 روز امامتش در زمان حكومت هارون الرشيد (لعنه الله عليه ) بود.
وقت و محل شهادت : 25 رجب سال 183 هجرى قمرى در زندان هارون الرشيد در بغداد، درسن 55 سالگى ، به دستور هارون مسموم و به شهادت رسيد.
مرقد شريفش : در شهر كاظمين نزديك بغداد قرار دارد.
دوران زندگى آن حضرت را مى توان در دو بخش زير مشخص كرد:
1 - دوران قبل از امامت .
2 - دوران نسبتا طولانى امامت كه همواره با طاغوتهاى زمانش درحال مبارزه بود، و در زندانهاى گوناگون در بصره و بغداد، سالها بسر برد، و هرگزتسليم نگرديد و جان عزيزش در راه اسلام رفت و مظلومانه در زندان سندى بن شاهك ،جلاد بى رحم هارون ، به شهادت رسيد.


66 - نمونه اى از عبادت امام كاظم (عليه السلام )

احمد بن عبدالله از پدرش نقل مى كند كه گفت : نزدفضل بن ربيع (از سران حكومت عباسى ) رفتم (در آن وقت كه امام موسى كاظم(عليه السلام ) تحت نظر او بود) ديدم بر پشت بام نشسته است ، به من گفت : بيا اينجابه اين خانه نگاه كن ببين چه مى بينى ؟
رفتم ديدم و گفتم : يك لباس افتاده مى بينم ، گفت : خوب نگاه كن ، خوب نگاه كردم ،گفتم : مردى را در حال سجده مى بينم .
گفت : آيا اين مرد را مى شناسى ؟ اين موسى بن جعفر (عليه السلام ) است ، كه شب و روزاو را در اين حال مى بينم ، او نماز صبح را دراول وقت مى خواند سپس تعقيب نماز را مىخواند تا خورشيد طلوع نمايد، سپس به سجده مى افتد و همچنان در سجده است تا ظهرشود، كسى را وكيل كرده كه وقت نماز را به او خبر دهد، وقتى كه از ناحيه او با خبر مىشد كه ظهر شده بلند مى شد و بدون تجديد وضو، نماز مى خواند (معلوم مى شود كه ازصبح تا ظهر خوابش نبرده است ) وقتى شب مى شود پس از نماز عشاء غذائىميل مى كند، سپس تجديد وضو نموده به سجده مى افتد و همواره دردل شب نماز مى خواند تا طلوع فجر.
بعضى از مامورين مى گفت : بسيار شنيدم كه آن حضرت در دعايش ‍ مى گفت :خدايا من ازتو مى خواستم فراغت و فرصتى براى عبادت تو بيابم ، خواسته ام را برآوردى ، تورا بر اين كار حمد و سپاس مى گويم .
و در سجده خود مى گفت : قبح الدنب من عبدك فليحسن العفو و التجاوز من عندك.
زشت است گناه از بنده تو، پس عفو و گذشت نيك از جانب تو مى باشد.
و از دعاهاى معروف او است :
اللهم انى اسالك الراحه عند الموت و العفو عند الحساب خداوندا ازدرگاه تو آسايش هنگام مرگ و بخشش هنگام حساب را مى خواهم . (94)


67 - چاهى وحشتناك در راه مكه

مهدى عباسى (سومين خليفه مقتدر عباسى ) سالى با همراهان از بغداد عازم مكه براى انجاممناسك حج شد وقتى كه به بيابان ريگستان فتق العبادى (درشمال عربستان ) رسيدند، آبشان تمام شده بود و شدت گرما و تشنگى آنها را درماندهكرده بود بگونه اى كه بعضى صدا به گريه بلند كردند.
مهدى دستور داد در همان بيابان چاهى حفر كنند، كارگرها با شتابمشغول كندن چاه شدند، وقتى كه به نزديك قرارگاه (آب ) رسيدند، بادى از چاه ، آنها رافرا گرفت ، آنها از ترس بيرون آمدند، على بن يقطين در آنجا حاضر بود، براى دونفر مزد زياد تعيين كرد، آنها حاضر شدند كه چاه را حفر كنند تا به آب برسد.
آنها وارد چاه شدند، ولى به سرنوشت كارگراناول دچار شده وحشت زده از چاه بيرون آمدند در حالى كه رنگشان پريده بود.
على بن يقطين از آنها پرسيد: چه خبر؟ آنها گفتند: ما در درون چاه ، اثاثيه خانه و جسدچند مرد و زن را ديديم ، همينكه به چيزى از جسد آنها اشاره مى كرديم (بر اثرپوسيدگى ) مثل پودر مى شد و در هوا منتشر مى گشت .
مهدى عباسى از علت اين موضوع از حاضران پرسيد، هيچ كس نتوانست جواب بدهد.
تا اينكه امام كاظم (عليه السلام ) (كه به حج مى رفت و در آنجا حاضر شده بود)فرمود: اين جسدها، مربوط به اصحاب احقاف (قوم عاد) هست كه خداوند بر آنها (بهخاطر گناهانشان ) غضب كرد، و آنها و خانه ها و اموالشان را در اين سرزمين (ريگستان )فرود برد. (95)


68 - وارث علم پيامبران !

مامون عباسى (هفتمين خليفه عباسى ) گويد: روزى عده اى با اجازه وارد بر پدرم هارونالرشيد شدند، موسى بن جعفر نيز به مناسبتى به آنجا آمده بود، پدرم تا او را ديد بهاو نگريست و از همه جا غافل گرديد و تنها چشم به او دوخته بود تا او وارد گرديد،وقتى كه نزديك آمد، پدرم كمال احترام را به او كرد و دو زانو در برابرش نشست واحوالش را پرسيد و او (امام ) فرمود: خير است .
هنگام خداحافظى پدرم با كمال احترام او را بدرقه كرد.
به پدرم گفتم : ديدم به گونه اى با اين مرد ناشناس رفتار كردى كه با هيچ كس ‍رفتار ننموده اى ! اين مرد چه كسى بود؟.
هارون گفت : بنى هذا وارث علم النبيين ، هذا موسى بن جعفر بن محمد: پسرم اين وارث علم پيامبران ، موسى بن جعفر بن محمد بود، اگر علم صحيح و استوارمى خواهى در نزد اين شخص است .
مامون گويد: در همين هنگام محبت دودمان پيامبر در دلم جاى گرفت . (96)
ولى امان از غرور و رياست دنيا كه مانع از آن شد تا اين پدر و پسر، حق محبت را ادا كنند،بلكه به عكس ، امامان بحق را شهيد كردند.


69 - فرازى از نامه امام كاظم (عليه السلام ) به هارون

امام كاظم ، آن طاغوت شكن نستوه بخاطر مبارزه با مفسدان و بخصوص ‍ دستگاه سراسرظلم هارونى ، دستگير و زندانى شد، او حتى در سخت ترين شرائطمثل كوهى استوار ايستادگى كرد، به عنوان نمونه : يك بار از زندان به هارون نامهنوشت كه در فرازى از آن چنين نگاشت :
هيچ روز به سختى بر من نمى گذرد، مگر اينكه به عكس بر تو با آسايش و رفاهمى گذرد، اما بدان كه هر دو رهسپار روزى (روز قيامت ) خواهيم شد كه پايانى ندارد و درآن روز مفسدان و تبهكاران در زيان خواهند بود. (97)


70 - مذاكره امام كاظم با مهدى عباسى درباره فدك

مهدى عباسى (سومين خليفه مقتدر عباسى براى سر پوش گذاشتن به جنايات خود وخاموش ساختن جنبشهاى آزاديبخش ) اعلام عمومى كرد كه مى خواهم مظالم عباد و حقوقى كهمردم برگردن من دارند به صاحبانشان بدهم .
امام كاظم (عليه السلام ) اين اعلام را شنيد، نزد مهدى عباسى رفت و ديد او در ظاهرمشغول اداى حقوق مردم است به او رو كرد و فرمود:
ما بال مظلمتنا لا ترد: چرا حقوق از دست رفته ما به ما باز نمىگردد؟.
مهدى گفت : حقوق شما چيست ؟
امام فرمود: فدك .
مهدى گفت : حدود فدك را مشخص كن تا به شما باز گردانم .
امام فرمود: حد اول آن ، كوه احد است ، حد دوم آن ، عريش مصر است ، حد سوم آن سيفالبحر (حدود درياى خزر) است . و حد چهارمش ‍ دومهالجندل (عراق ) است .
مهدى گفت : همه اينها از حدود فدك است ؟
امام فرمود: آرى .
مهدى آنچنان ناراحت شد كه آثار خشم در چهره اش آشكار گرديد، چرا كه امام با اينپاسخها، به او فهماند كه زمام حكومت بر همه دنياى اسلام بايد در دست ما باشد.
مهدى برخاست و از آنجا رفت در حالى كه مى گفت : اين حدود بسيار است بايد پيرامونآن بينديشم .
به اين ترتيب ، امام هفتم ، نقشه مرموز مهدى عباسى را نقش بر آب ساخت . (98)
از گفتار امام كاظم (عليه السلام ) است :
الرفق نصف العيش .
رفاقت و صميميت بامردم ، نصف زندگى (سالم ) است . (99)


معصوم دهم - امام هشتم :

نام : على بن موسى (عليه السلام ).
لقب معروف : ابوالحسن ، رضا
پدر و مادر: امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) - نجمه .
وقت و محل تولد: يازده ذيقعده سال 148 هجرى قمرى در مدينه متولد شد.
دوران امامت : بيست سال (از سال 183 تا 203 هجرى قمرى ).
طاغوتهاى زمان امامت : هارون الرشيد، امين و مامون عباسى .
وقت و محل شهادت : آخر صفر سال 203 هجرى قمرى در سن 55 سالگى بوسيله مامون ،مسموم شده در سناباد نوقان (كه امروز يكى ازمحل هاى شهر مشهد است به شهادت رسيد.
مرقد منورش : در مشهد مقدس (در كشور ايران ) قرار دارد.
دوران زندگى آن حضرت را مى توان در سه بخش زير مشخص كرد:
1 - دوران قبل از امامت (از سال 148 تا 183 هجرى قمرى ) 35سال .
2 - دوران امامت (17 سال درمدينه ).
3 - دوران امامت (سه سال ) در خراسان ، كه حساسترين زندگى سياسى آن حضرت در اينسه سال بوده است كه سرانجام مامون كه مى خواست با آوردن حضرت رضا (عليهالسلام ) به خراسان ، سرو صداها را خاموش كند، نتيجه عكس گرفت ، و روز بروز برعلاقمندان امام ، افزوده شد، سرانجام مامون بطور مرموز، آن حضرت را مسموم و شهيد كرد.
آن حضرت تنها يك فرزند داشت يعنى امام جواد كه هنگام شهادت پدر، حدود هفتسال داشت .


71 - نگاهى به معاشرت امام هشتم (عليه السلام )

ابراهيم بن عباس گويد: هرگز نديدم امام رضا (عليه السلام ) به كسى - ولو به يككلمه - جفا و بى مهرى كند و نيز نديدم كه سخن شخصى را قطع نمايد، بلكه صبر مىكرد تا سخن او به آخر برسد، و نديدم كه آن حضرت تا آنجا كه امكان داشت ، تقاضاىكسى را رد نمايد، او هرگز پاهايش را كنار افرادى كه در حضورش بودند دراز نمىنمود و هرگز در حضور افراد تكيه نمى كرد، و هرگز نديدم كه آن حضرت بهخدمتكاران و غلامان آزاد شده اش ناسزا بگويد، و نديدم او را كه آب دهانش را بيرونبيندازد، و هرگز او را نديدم كه خنده با صدا بكند بلكه خنده اش تبسم و لبخند بود،وقتى كه خلوت مى كرد و كنار سفره مى نشست همه خدمتكاران و غلامان حتى دربانهاىاسطبلها را كنار سفره مى نشاند و با هم غذا مى خوردند.
آن حضرت شب كم مى خوابيد، بسيار سحر خيز بود، بيشتر شبها را از آغاز تا صبح بهعبادت مى پرداخت ، بسيار روزه مى گرفت و روزه سه روز در هر ماه را حتما انجام مى داد ومى فرمود: روزه سه روز هر ماه ، معادل روزه همه زمانها است ، او كارهاى نيك بسيار مىكرد و غالبا آن را در شبهاى تاريك انجام مى داد. (100)


72 - نامه اى از حضرت رضا (عليه السلام ) به فرزندش

بزنطى مى گويد: نامه اى از حضرت رضا (عليه السلام ) را به ابوجعفر (امام جواد كهدر آن هنگام كودك بود) خواندم نوشته بود: به من خبر رسيده كه خدمتكاران ، تو را ازدرب كوچك خانه بيرون مى برند، از اين رو كهبخل دارند تا از ناحيه تو خيرى به كسى نرسد تو را به حقى كه بر گردنت دارم ،هنگام وارد شدن به خانه و خارج شدن از درب بزرگ رفت و آمد كن و همراه خودپول بردار، به هر كس از عموها كه رسيدى كمتر از پنجاه دينار نده ، و به هر كس ازعمه ها رسيدى كمتر از 25 دينارند (101) اگر بيشتر دارى ، آن با خودت است . چرا كهمى خواهم خداوند (در پرتو انفاق ) مقامت را بالا ببرد فانفق و لا تخش من ذىالعرش اقتارا. (102)
انفاق كن و از اينكه از ناحيه خداى بزرگ در مضيقه زندگى بيفتى مترس .


73 - شفاعت وسيع ولى مشروط

مردى خراسانى به حضور امام رضا (عليه السلام ) رسيد و عرض كرد: اى فرزندرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در خواب رسول خدا را ديدم ، گوئى به من مى فرمود:چگونه مى انديشيد وقتى كه پاره اى از تن من در زمين شما دفن گردد و (آيا) امانت مرا حفظمى كنيد، ستاره مرا در خاك خود پنهان مى سازيد؟.
امام فرمود: من در زمين شما دفن مى شوم ، و من پاره اى از تن پيامبر شما و همان امانت وستاره هستم ، بدانيد هر كس كه مرا زيارت كند در حالى كه حق مرا كه خدا واجب كرده مىشناسد، من در پدرانم شفاعت كنندگان در روز قيامت هستيم و كسى كه ما شفاعت او كنيمنجات مى يابد هر چند همچون گناه جن و انس را داشته باشد، و پدرم از پدرانش خبر دادكه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: كسى كه مرا در خواب ببيند، حتما مراديده است ، زيرا شيطان به صورت من در نمى آيد و همچنين به صورت هيچ يك از اوصياءمن مجسم نمى شود و نه به صورت هيچ يك از شيعيان (حقيقى ) اوصياء من ، و بدانكهخوابهاى صادقه (راست ) جزئى از هفتاد جزء نبوت است . (103)


74 - فريادرسى از مستضعفين

ياسر، خادم مامون گويد: در حضور حضرت رضا (عليه السلام ) بوديم ناگهان صداىقفل دربى كه از خانه مامون به خانه حضرت رضا (عليه السلام ) باز مى شد به صدادر آمد، امام به حاضران فرمود: متفرق شويد، آنها رفتند، مامون از همان در وارد شد، امامخواست جلو پاى مامون برخيزد مامون آن حضرت را بهرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) سوگند داد برنخيزد، سپس امام را در آغوش گرفت وبوسيد و كنارش ‍ نشست ، و نامه اى در آورد و خواند كه در آن نوشته بود سپاه اسلامقريه هاى كابل را فتح كرده اند...
امام به مامون فرمود: از فتح اين قريه ها خوشحال شدى ؟
امام فرمود: اى رئيس ! در مورد امت محمد (صلى الله عليه وآله ) و در مورد سلطنتى كه برآنها دارى از خدا بترس و پرهيزكار باش چرا كه تو امور مسلمانان را تباه ساخته اى وشوون آنها را به غير آنها واگذاشته اى كه هر طور خود بخواهند انجام مى دهند، تو اينقريه ها را فتح كرده اى ولى مركز وحى و هجرت (مدينه ) را فراموش كرده اى ، مهاجرانو انصار مورد ظلم قرار مى گيرند، يك عمر بر مظلوم مى گذرد و همچنان در سختى بسرمى برد و از تامين زندگى ابتدائى عاجز است و كسى نيست تا شكايت خود را به او بكندو دستش به تو نمى رسد، از خدا بترس ، در مورد شوون مسلمانان ، برو به مدينه خانهنبوت و مركز مهاجران و انصار، آيا نمى دانى كه حاكم مسلمانان همچون عمود (ستون )خيمه است كه در وسط خيمه قرار گرفته و هر كس بخواهد دستش به آن مى رسد؟
مامون گفت : چه بايد كرد؟
امام فرمود: به حجاز برو و به شوون مسلمانان برس و مستقيما با مردم آنجا صحبت كن ودردهاى آنها را بشنو و به حوائج آنها رسيدگى كن ، فرداى قيامت خداوند تو را بهحساب مى كشد و از تو باز خواست مى كند.
مامون تحت تاثير گفتار امام رضا (عليه السلام ) قرار گرفت ، اما ذوالرياستين، مامون را از تصميم خود به رفتن حجاز پشيمان كرد. (104)
البته هم تقصير مامون بود كه افرادى را وزير و رئيس كرده بود كه او را از انجامكارهاى خير باز مى داشتند، و هم تقصير روسا بود كه نمى گذاشتند حضرت رضا(عليه السلام ) زندگى مستضعفين را سامان بخشد ولى امام از كسى وحشت نداشت ، تاسرحد شهادت ايستادگى كرد و حجت و عذر را بر سردمداران تمام نمود، هر چند به قيمتجانش تمام شد.


75 - اعجازى عجيب در مورد شهادت حضرت رضا(عليه السلام )

هرثمه بن اعين (خواجه مراد) نقل مى كند: صبيح ديلمى يكى از اصحاب خاصمامون گفت : شبى مامون مرا با سى نفر از غلامان مخصوص ‍ خود طلبيد و به ما گفت : مرابه شما حاجتى است كه اگر آن را برآوريد به هر يك از شما يك هميان پر از طلا و دهملك مستقل مى دهم و تا زنده ام شما مقرب ترين افراد نزد من خواهيد بود، آيا حاضريد حاجتمرا برآوريد؟
همه گفتند: اطاعت اميرمؤ منان مامون بر ما واجب است .
آنگاه دستور داد و به هر يك از ما يك شمشير زهر آلودى دادند و گفت همين ساعت بهمنزل على بن موسى الرضا (عليه السلام ) مى رويد و دور او را مى گيريد و از دوشمشير او را قطعه قطعه مى نمائيد، و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط مى كنيد واين دستور را پنهان كنيد و به هيچ كس نگوئيد.
ما طبق دستور بطور ناگهانى به منزل حضرت رضا (عليه السلام ) رفتيم ، آن حضرترا در رختخواب ديديم ، دورش را گرفتيم ، به او حمله كرده و بدنش ‍ را قطعه قطعهنموديم و خون شمشيرهاى خود را با رختخواب آن جناب پاك نموديم و سپس بهمنزل مامون بازگشتيم و خبر كشتن امام را به او داديم و سوگندهاى زياد خورديم كهمطابق دستور عمل شد.
مامون از ما تشكر كرد و به ما اجازه مرخصى داد.
چون صبح زود نزد مامون رفتم ، ديدم لباس سياه در بر نموده و با سروپاى برهنهقصد دارد (به عنوان عزادارى رحلت امام ) از منزل بيرون آيد، من جلو در به همراه او شدم ،وقتى كه نزديك حجره امام رضا رسيديم ، صداى آن حضرت به گوش ما رسيد، مامونلرزان شد و به من گفت : زود وارد حجره بشو و خبرى برايم بياور وارد حجرهشدم ديدم آن حضرت در كمال سلامتى ، مشغول عبادت است ، به من رو كرد و فرمود: اىصبيح ! يريدون ان يطفوا نور الله بافواههم و يابى الله الا ان يتم نوره ولوكره الكافرون . (105)
آنها مى خواهند نور خدا را بادهان خود خاموش كنند ولى خدا جز اين نمى خواهد كهنورش را كامل كند هر چند كافران نپسندند.
سپس فرمود: سوگند به خدا نيرنگ آنها (دشمنان ) به ما ضرر نمى رساند تا وقتىكه اجل فرا رسد.
صبيح گويد: برگشتم و سلامتى امام را به مامون اطلاع دادم مامون باكمال شرمندگى به خانه اش بازگشت .
هرثمه گويد: خداوند را بسيار شكر كردم و بحضور امام رسيدم فرمود: اين مطلب را بههيچ كس نگو مگر به كسى كه قلبش سرشار از ايمان و ولايت ما است . (106)
از گفتار حضرت رضا (عليه السلام ) است :
مثل استغفار (توبه ) مثل برگهاى درختى است كه وقتى آن درخت را تكان مى دهند،برگهايش مى ريزد (يعنى توبه اين چنين گناهان را مى ريزد)، و كسى كه استغفار ازگناه مى كند و در عين حال آن را انجام مى دهد مانند كسى است كه خداوند را به مسخرهگرفته است . (107)


معصوم يازدهم - امام نهم :

نام : امام محمد (عليه السلام ).
القاب معروف : جواد، ابوجعفر.
پدر و مادر: على بن موسى (عليه السلام )، خيزران .
وقت و محل تولد: ده رجب سال 195 هجرى قمرى در مدينه متولد شد.
دوران امامت : هفده سال (از سال 203 تا 220 ه‍.ق )
طاغوتهاى زمان : مامون و معتصم (هفتمين و هشتمين خليفه عباسى ) بودند.
وقت و محل شهادت : آخر ذيقعده سال 220 ه‍. ق در سن 25 سالگى بر اثر زهرى كه بهدستور معتصم عباسى توسط ام الفضل همسر آن حضرت (دختر مامون ) به او رسيد، دربغداد به شهادت رسيد.
مرقد شريفش : در شهر كاظمين عراق است .
ماجراى زندگى اين بزرگوار را مى توان در دو بخش زير مشخص كرد:
1 - هفت سالقبل از امامت .
2 - هفده سال دوران امامت - و از آنجا كه همسرش امالفضل نازا بود - آن حضرت با كنيزى بنام سمانه ازدواج كرد، كهمادر امام دهم است .


76 - عمامه نيكوكار در حضور امام جواد (عليه السلام )

قاسم بن محسن گويد: در سفر مكه در راه ، شخصى مستمند و ضعيفى را ديدم ، يك قرصنان به او (صدقه ) دادم ، سپس با همراهان به راه خود ادامه دادم ، در راه گردباد تندىوزيد كه عمامه همه ما را با خود برد.
در مدينه به حضور امام جواد (عليه السلام ) رسيدم به من فرمود: اى قاسم گردباد،عمامه هاى تو و همراهان را با خود برد؟
گفتم : آرى .
امام به خدمتكارش فرمود: برو عمامه قاسم را بياور، خدمتكارداخل خانه شد و همان عمامه خودم را آورد و به من داد.
به امام جواد (عليه السلام ) عرض كردم : چگونه اين عمامه نزد شما آمد؟ درپاسخ فرمود: به آن شخص مستمند در راه صدقه دادى ، خداوند صدقه تو راپذيرفت و از تو تقدير نمود، و عمامه ات را برگرداند ان الله لا يضيع اجرالمحسنين . (108)
قطعا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند (109)


77 - فرازى از علم امام جواد (عليه السلام )

مامون (هفتمين خليفه عباسى ) به خاطر سياست جلب قلوب مردم مى خواست دخترش امالفضل را به ازدواج حضرت جواد (عليه السلام ) درآورد، بستگان او از اين كار ناراضىبودند حتى اعتراض شديد كردند.
مامون اوصاف عالى از جمله كمال علم امام جواد (عليه السلام ) را به اطلاع آنها رساند، وپس از گفتگوهاى زياد بنابراين شد كه يك مجلس باشكوهىتشكيل شود، و يحى بن اكثم كه فرد زيرك و هوشمندى بود، سؤ الاتى از امامجواد بكند، آن مجلس را تشكيل شد، يحيى بن اكثم سؤ الاتى از امام جواد (عليه السلام )كرد و آن حضرت به خوبى جواب داد كه همه مجلسيان متحير شدند.
تا اينكه به تقاضاى يحيى ، بنابراين شد كه امام از اوسوال كند، امام رو به يحيى كرد و فرمود: به من خبر بده از مردى كهاول روز به زنى نگاه كند، حرام باشد، و وقتى كه ساعاتى از روز گذشت ، نگاه او بهآن زن جايز باشد، و هنگام ظهر، نگاهش حرام باشد و هنگام عصر جايز باشد، و هنگامغروب ، حرام باشد و آخر شب جايز باشد، و نصف شب حرام و هنگام طلوع فجر جايزباشد، بگو ندانم اين مسائل چگونه است ؟.
يحيى گفت : سوگند به خدا پاسخ اين سوال و وجوه آن را نمى دانم .
امام جواد (عليه السلام ) فرمود: اين زن ، كنيز شخصى بود، مردى به او دراول روز نگاه كرد، نگاه او حرام بود، پس از ساعاتى آن كنيز از صاحبش ‍ خريد، نگاه آنمرد به آن زن جايز شد، هنگام ظهر آن كنيز را آزاد كرد، نگاه مرد به آن زن حرام گرديد،هنگام عصر با آن زن ازدواج كرد، نگاه او به آن زن جايز شد، هنگام غروب آن مرد نسبت بهآن زن ، ظهار (110) كرد و نگاه آن مرد به آن زن ، حرام شد، و در آخر شبكفاره ظهار را داد و نگاه به آن زن براى او جايز شد نصف شب او را طلاق داد، نگاهمرد به آن زن حرام شد، صبح آن زن رجوع كرد، نگاه به آن زن جايز گرديد!!.
همه حاضران از طرح اين مساله و وجوه آن ، حيران شدند - با توجه به اينكه امام جواد(عليه السلام ) در آن وقت نوجوان بود - و به اين ترتيب اقرار به عظمت علمى امام جواد(عليه السلام ) نمودند. (111)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation