بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه ارشادالقلوب دیلمی, ابى محمدحسن دیلمى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     38000001 -
     38000002 -
     38000003 -
     38000004 -
     38000005 -
     38000006 -
     38000007 -
     38000008 -
     38000009 -
     38000010 -
     38000011 -
     38000012 -
     38000013 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     MainFehrest -
 

 

 
 

 

next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page


و روى بـعـضـهـم يـدخـل المـقـبـره ليـلا فـيـنـادى ويـقـول يـا اهـل القبور من انتم ثم يجيب عن نفسه نحن الاباء والامـهـات و الاخـوه و الاخـوات نـحـن الاحـبـاب و الجـيـران نـحـنالاصـدقـاء و الاخـوان نـحـن الاحـبه و الخلان طحنتنا البلاء واكلنا الجنادل و الثرى .
نـقـل شـده كـه : بـعـضـى از عـرفـاءداخـل در قـبـرسـتـان مـى شـد و نـدا مـى داد كـه اىاهـل قـبـور شـمـا چـه كسانى هستيد؟ سپس خودش از طرف آنهاجواب مى داد كه ماييم پدران و مادران و برادران و خواهران ،مـايـيـم دوسـتان و همسايگان ، ماييم رفيقان و برادران ماييممـحـبـان و عـلاقـه مـندان به يكديگر. بلاها ما را خرد كرده وآسيا نموده و سنگ ها و خاك ما را خورده است .
و انشد بعضهم و قال :

خـمـدوا و ليـس يـجـاب مـن ناداهم
هم موتى و كيفاجابه الاموات
بعضى چنين فرموده اند: آنان ساكتند و جواب نمى دهند كسىرا كـه آنـهـا را صـدا كـند، آنها مردگانند و چگونه مردگانجواب دهند.
و و قـال البـراء بـن عـازب : بـيـنـمـا نـحـن مـعرسـول الله صلى الله عليه و آله اذا ابصر بجنازه تدفنفـبـادر اليـهـا مـسـرعـا حـتـى وقـف عـليـهـا ثـم بـكـى حـتـىبـل ثـوبـه ثـم التـفـت اليـنـا فـقـال يـا اخـوانـىلمثل هذا فليعمل العاملون احذروا هذا و اعملوا له .
بـراء بـن عـازب گـفـتـه : در بـيـن ايـنـكـه بـارسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله بوديم ناگهان چشم آنبـزرگـوار به جنازه اى افتاد كه او را دفن مى كردند. پسبـه سـرعـت بـه طـرف آن رفـت تا اينكه بر بالاى آن قبرايـسـتـاد پـس چـنـان گـريـه كرد كه جامه و لباسش از اشكچـشـمـش تـر شـد. پـس روى مبارك به جانب ما كرد و فرمود:بـرادران مـن بـراى ايـنـجـا بـايـد عـمـل كـنـنـدگـانعـمـل كـنـنـد از ايـنـجـا بـتـرسـيـد و بـراى آنعمل كنيد.
و كـتـب بـعـضـهـم الى مـلك يـعـظـه ايـهـا المـلكاعـدل بـرعـيـتـك و ارحـم مـن تحت يديك و لا تتجبر عليهم و لاتـعـل قـدرك و لا تـنس قبرك الذى هو منتهى امرك فان الموتياءتيك و ان طال عمرك و الحساب امامك و القيمه موعدك و قدكـان هـذا الامـر الذى انـت فـيـه بـيـد غـيـرك فـلو بقى له لميـصـل اليـك و سينتقل عنك كما انتقل عنه و انه لا يبقى لك و لايبقى له فقدم لنفسك خيرا تجده محضرا و تزود من دارالغرورلدار الفـرح و السـرور و اعـتـبـر بـمـن كـان قـبلك ممن خزنالاموال و جدد الاقلال و جمع الرجال فلم يستطع دفع المنيه ولا رد الرزيـه فـلا تـغتر بدنيا دنيه لم يرضها الله جزاءلاوليائه ولا عذابا لاعدائه .
بعضى از بزرگان به سلطانى نامه نوشت و او را موعظهكـرد كـه : اى سـلطـان بـا رعيت خود با عدالت رفتار كن ، وبـه زيـردسـتـان خـود رحم كن ، و بر آنها تكبر مكن ، و قدرخـود را بـالا مـبـر، و قبر خود را كه منتهاى زندگى تو استفـرامـوش نـكـن . پـس بـه تـحـقـيق كه مرگ تو را خواهد آمدگـرچـه عمر طولانى بنمايى . و حساب كارهاى تو در پيشتو است . و قيامت وعده گاه تو است . و اين امر سلطنت كه دردسـت تو است به دست غير تو بود. و اگر براى او باقىمـى مـانـد به تو نمى رسيد و به زودى از تو به ديگرىانـتقال پيدا مى كند. نه براى او باقى مى ماند و نه براىتـو باقى خواهد ماند. پس چيزى براى خود پيش فرست تاآنـجـا آن را حـاضـر بـيـابـى و بـهـره بـردار از ايـنمـنـزل غـرور و نـاپـايـدار بـراى آنمـنـزل فـرح و سـرور. و از حـال گذشتگان عبرت بگير كهآنـهـا مـالهـا را جـمـع و خـزانـه كـردنـد و تـازه نـمـودنـداسـتـقلال و شخصيت هاى خود را. و مردان جنگجو را جمع آورىكـردنـد. بـا هـمه اينها نتوانستند مرگ را از خود دفع كنند وقـادر نـشـدنـد بـلاهـا را از خود رد كنند. پس ‍ مغرور مشو بهدنـيـاى بـى مـقـدار كـه خـداى مـتـعـال راضـى نـشـد آن جـزاىدوستانش باشد و نه عذاب دشمنانش .
و اعـتـبـر يـقـولالقائل شعرا:
و كيف يلذ العيش من كان موقنا
بان المنايا بغتهستعاجله
و كـيـف يلذ النوم من كان مؤ منا
بان اله الخلق لابد سائله
و كـيـف يـلذ العـيـش كـان صائرا
الى جدث يبلىالثياب منازله
و كـيـف يـلذ النـوم مـن اثـبـتـواله
مثاقيل اوزان الذى هو فاعله
و عـبرت بگير به قول اين شاعر كه مى گويد: چگونه ازعـيـش دنـيـا لذت مـى بـرد كـسـى كـه يـقـيـن دارد مـرگ واجـل او نـاگـهـان مـى رسـد و به زودى او را از اين عالم بهعالم ديگر خواهد برد. و چگونه از خواب لذت مى برد كسىكـه ايـمـان دارد كـه خـداى مـتـعـال از او سـؤال خـواهـد فـرمود: و چگونه از زندگانى دنيا لذت مى بردكـسى كه به سوى قبر مى رود كه در آن پوسيده مى شود،چگونه از خواب لذت مى برد كسى كه براى او ثابت كردهاند كه ميزانى هست كه اعمال به آن سنجيده مى شود.
باب پانزدهم : در پند و موعظه
قـال : جـامـع هـذا الكـتـاب ان المـوعـظـه لا تـنـجع فيمن لازاجـرله و لا واعـظ مـن نـفـسـه و مـا وهب الله تعالى لعبده هبهانـفـع له مـن زاجـر مـن نـفـسـه و قـل ان تـنـجـع المـوعظه فىاهـل التـجـبـر و التـكبر و انى لا عجب من قوم غدوافى مطارقالعـنـاق و الثـيـاب الرقـاق يـحـيـطـون الولايـات و يتحلونالامـانـات و يتعضون الخيانات حتى اذا بلغوا بغيتهم و نالوامـنـيـتـهـم خـافـوا مـن فـوقـهـم مـن اهـلالفـضـل و الفـقـه و ظـلمـوا مـن دونـهـم مـناهـل الضـعـف و الحـرفـه و سـمـنوا ابدانهم و اهزلوا دينهم وعـمـروا دنـيـاهـم و اخـربـوا آخرتهم و اوسعوا دورهم و ضيقواقبورهم .
نويسنده اين كتاب مى گويد كه : موعظه نفع نمى دهد كسىرا كـه در وجـود خـودش پـنـد دهـنـده اى نـبـاشـد. و خـداىمـتـعـال بـه هـيـچ بنده اى بخشش ‍ نفرموده بخششى كه نفعشبـيشتر باشد از منع كننده اى كه در نفسش ‍ باشد. و ظالمانو مـتـكـبـران خـيلى كم است كه موعظه براى آنها نفعى داشتهباشد. و من در عجبم از قومى كه صبح مى كنند در حالى كهپـوشـشـها و فراشهاى زيبا و جامه ها و لباس نرم و نازكبـه بـلاد و شـهـرهـا احـاطـه مـى كـنـنـد و امـانـتـهـا راحـلال مـى دانـنـد و مـرتـكـب خـيـانـتها مى شوند تا اينكه بهمـقـصـود خـود بـرسـنـد. و چـون بـه آروزى خـود رسـيدند ازاهـل فـضـل و فـقـه كـه از آنـهـا بالاترند مى ترسند و بهضـعفا و زيردستان و كارگران ظلم مى كنند، و بدنهاى خودرا چاق و گنده مى نمايند و دين خود را ضعيف و لاغر، و دنياىخود را آباد مى كنند و آخرت خود را خراب ، خانه را وسيع وقبر را تنگ مى كنند.
يـتـكـى احـدهم على شماله و ياءكل غير ما له و يدعو بحلوبـعـد حـامض و رطب بعد يابس و حار بعد بارد حتى اذا عظتهالكـظـه و اثـقـلتـه البـطـنـه و غـلبـه اليـشـمقـال يـا جـاريـه هـاتـى هـاضـومـا و هـاتى حاطوما و الله ياجاهل يا مغرور ما حطمت طعامك بل حطمت دينك و ازلت يقينك .
يـكـى از آنـان به پهلوى خود تكيه مى دهد و مالى را كه ازخود او نيست مى خورد و طلب مى كند شيرينى بعد از ترشىو غذاى مرطوب بعد از غذاى خشك و چيز گرم بعد از سرد تاايـنـكـه پرخورى او را به زحمت اندازد و سنگينى شكم او رانـاراحـت كند و تخمه بر او غلبه نمايد. فرياد مى زند: اىكنيزك بياور چيزى كه سبب هضم غذاست و آنچه غذا را خرد ودفـع مـى نـمـايـد. بـه خـدا اى نـادان اىگـول خورده غذاى خود را هضم نكردى بلكه دين خود را خردكردى و يقين خود را بر طرف نمودى .
فـايـن مـسـكـيـنـك و اين يتيمك و اين جارك و اين من غصبته وظـلمـتـه و اسـتـاءثـرت بهذا عليه و تجبرت بسلطانك عليهحـتـى اذا بـالغ هـذا فـى المـظـالم و ارتـطـم فـى المـاثـمقـال قـد زرت و قـد حـجـجـت و قـد تـصـدقـت و نـسـىقول الله تعالى : انما يتقبل الله من المتقين .(205) و قوله: تلك الدار الاخره نجعلها للدين لا يريدون علوا فى الارضو لا فسادا و العاقبه للمتقين .(206)
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : مـا آمـن بـالقرآن مناستحل محارمه .
و قـال امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام : ليـس مـن شـيـعـتى مناكـل مـال المـؤ مـن حـرامـا. انـمـا يـعـيـش صـاحـب هـذاالحـال مـفـتـونـا و يـمـوت مـغـرورا ويـقـول يـوم القـيـمـة لمـن . دخـل الجـنـة مـناهل السعادة هو و امثاله الم تكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنمانـفـسـكـم و تـربـصـتـم و ارتـبـتم و غرنكم الامانى حتى جاءامرالله و غركم بالله الغرور فاليوم لايوخذ منكم فديه ولا من الذين كفروا. دل هذا على انهم غير الكافرين .

پـس آيـا چـه وقت به فقرا و يتيمان رسيدى ؟ و چه وقت بهحـال هـمـسايگان رسيدگى نمودى ؟ و چه شد آن مالها كه ازمـردم غـصـب نـمـودى و آن ظـلم هـا كه نسبت به مظلومان و بىپناهان از تو سر زد و آن تسلطها كه بر آنها پيدا كردى وبـه واسـطه مقامى كه داشتى بر آنها تكبر نمودى تا آنكهبـه ايـن مـرتـبـه از ظـلم رسـيد و در گناهان فرو رفت . مىگـويـد: مـن زيـارت رفـتـم ، مـن حـج بـيت الله انجام دادم . وفـرمـايش خداى عالم را فراموش مى كند كه مى فرمايد: خدااعـمـال و عبادات را از اهل تقوا مى پذيرد. و باز مى فرمايد:اين خانه آخرت را براى كسانى قرار داديم كه در روى زميناراده علو و برترى و فساد نكنند. و عاقبت نيكو براى متقين واهل تقوى مى باشد.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ايمان به قرآننـيـاورده هـر كـس ‍ حـرامـهـاى آن راحلال بداند.
و امـيـرالمؤ منين عليه السلام فرمود: از شيعيان و پيروان مننيست هر كس ‍ مال مؤ منى را از راه حرام بخورد. همانا كسى كهحالش چنين باشد كه ذكر شد زندگى او به حالت فتنه وامـتـحـان مى گذرد و مرگ او در حال غرور و فريب خوردگىمـى رسـد، يـعـنـى خـود را گـول زده و گـمـان مى كند بدونتـوبه و اصلاح مشمول رحمت خدا مى شود. و چون روز قيامتشـود مـى بـيـنـد اهـل سـعـادت بـه بـهـشـت مـى رونـد او وامـثـال او مى گويند مگر ما در دنيا با همديگر نبوديم ؟ آنهاكـه اهـل بـهـشتند مى گويند بلى ما با هم بوديم ليكن شمابـه فـتـنـه و فساد افتاديد و در انتظار مانديد و به شك وتـرديـد گـرفـتـار شـديـد و آرزوهـاى دنـيـا شـمـا راگـول زد. تـا امـر خـدا كـه مـرگ باشد آمد و شيطان شما راگـول زد پـس امـروز ديـگـر از شـمـا و از كـفـار فـديـهقـبـول نـمـى شـود. و ايـنـكـه مـى فـرمـايـد: از شما و كفار،دليل بر اين است كه اشخاص ‍ مزبور غير كفار هستند، يعنىكـسـى كـه تـصـور نـكند كه منظور از آنچه خدا در اين آياتفـرمـوده كـفـار اسـت نـه گـنـاهكاران مؤ منين ، بلكه چون مىفـرمـايـد شـمـا و كـفـار مـعـلوم مـى شـود مـراد غـيـر كـفـار ازاهـل مـعـصـيـت و گـنـاه اسـت در صـورتـى كه بدون توبه واصلاح نفس مرده باشند.
باب شانزدهم : در شرائط قيامت و هولها و وحشتهاى آن
قـال الله تـعـالى : فهل ينظرون الا الساعة ان تاءتيهمبغتة فقد جاء اشراطها:(207)
آيـا انتظار مى برند مگر قيامت را كه ناگهان بيايد آنها راپس به تحقيق شرائط و علامات آن آمد.
و قـال تـعـالى : بـل السـاعـة مـوعـدهـم و السـاعة ادهى وامر.(208)
بلكه وعده گاه آنها قيامت و قيامت داهيه آن بزرگ و تلخ ‌تراست .
و قال تعالى : ان الساعة اتية لا ريب فيها.(209)
به درستى كه قيامت مى آيد شكى در آن نيست .
و خـطـب رسـول الله صـلى الله عـليـه و آلهفـقـال : ان اصـدق الحـديـث كـتـاب الله وافـضـل الهـدى هـدى الله و شـر الامـور مـحـدثـاتـهـا وكـل بـدعـتـه ضـلالة . فـقـام اليـهرجـل و قـال : يـا رسـول الله مـتـى السـاعـة ؟فـقـال مـا المـسـؤ ول بـاعـلم بـهـا مـنالسـائل لا تـاءتـيـكـم الا بـغـتـة فـقـال فـاعـلمـنـا اشـراطها.فـقـال لا تـقـوم السـاعـة حـتـى يـقـيـض العـلم و تـكـثـرالزلزال و تكثر الفتن و يظهر الهرج و المرج و تكثر فيكمالاهـواء و يـخـرب العـامـر و يـعـمـر الخـراب و يـكـون خـسـفبـالمـشرق و خسف بالمغرب و خسف بجزيرة العرب و تطلعالشـمـس مـن مـغـربـهـا و تـخـرج الدابـة و يـظـهـرالدجـال و يـنـتـشـر يـاءجـوج و مـاءجـوج وينزل عيسى بن مريم فهناك تاءتى ريح من جهة اليمن الينمن الحرير فلا تدع احدا فيه مثقال ذرة من الاءيمان الا قبضتهو انـه لا يـقـوم السـاعـة الا عـلى الاشـرار ثـم تـاتى نار منقبل عدن تسوق ساير من علا الارض ‍ تحشرهم .
پـيـغـمـبر اكرم صلى الله عليه و آله خطبه خواند و فرمود:بـه درسـتـى كـه راسـت تـرين حديث كتاب خداست و بهترينهـدايـت هـدايـت خداست و بدترين امور چيزهاى تازه پيدا شدهاسـت و هـر بـدعتى سبب گمراهى است . پس مردى برخاست وعـرض كـرد: يـا رسـول الله قـيـامـت چـه وقـت است ؟ حضرتفـرمـود: سـؤ ال شـده عـالم تـر از سـؤال كـنـنـده نـيـسـت . قيامت نمى آيد مگر ناگهانى . پس آن مردعـرض كـرد: يـا رسـول الله آگـاه فـرما ما را به علامات ونـشـانـه هـاى قيامت . حضرت فرمود: به پا نمى شود قيامتمگر اينكه : علم ترك شود و زلزله زياد شود، فتنه بسيارشود و هرج و مرج ظاهر گردد، و هوا و هوسها در شماها زيادشـود. و تـعـمـيـر شـده هـا خراب شود و خراب شده ها تعميرشـود. و در مـشـرق و مـغـرب و جـزيـرة العـرب در زمـين فرورونـد. و دابـة الارض خـارج گـردد. ودجال ظاهر شود. و ياءجوج و ماءجوج در زمين پراكنده شوند.و عـيـسـى بـن مـريـم از آسـمـان نـازل گـردد. پـس در ايـنحـال باد نرمى مانند حرير از طرف يمن بوزد پس وانگذارداحـدى را كـه در او ذره اى از ايـمـان بـاشـد مـگـر اينكه از اوبگيرد و قيامت به پا نشود مگر وقتى كه مردم همه از اشرارو بـدان بـاشـنـد. پس آتشى از طرف عدن آيد كه مردم روىزمين را به محشر برساند.
فـقـالوا: مـتـى يـكـون يـا رسـول الله ؟قـال : اذا داهـن قـرائكـم امـرائكـم و عـظـمـتـم اغـنـيـائكم و اهنتمفـقـرائكـم و ظـهـر فـيـكم الغنا و فشا الزنا و علا البناء وتغنيتم بالقرآن و ظهر اهل الباطلاهـل الحـق و قـل الامـر بـالمعروف و النهى عن المنكر و اضيعتالصلوة و اتبعت الشهوات و ميل مع الهوى و قدم امراء الجورفـكـانـوا خونة و الوزرا فسقة و ظهر الحرص فى القراء والنـفـاق فـى العـلمـاء فـعـنـد ذلكينزل بهم البلاء مع انه ما تقدست امة لا ينتصر لضعيفها منقويها تزخرف المساجد و تذهب المصاحف و تعلى المنابر وتـكـثر الصفوف و ترتفع الضجات فى المساجد و تجتمعالاجـسـاد و الالسـن مـخـتلفه و دين احدهم لعقة على لسانه اناعـطـى شـكـرو ان مـنـع كـفر لا يرحمون صغيرا و لا يوقرونكـبـيـرا يـسـتاءثرون انفسهم توطى حريمهم و يجورون فىحكمهم يحكم عليهم العبيد و تملكهم الصبيان و تدبر امورهمالنساء تتحلى الذكور بالذهب و الفضة و يلبسون الحريرو الديباج و يسبون الجوارى و يقطعون الارحام .
پـس عـرض كـردنـد: اى پـيـغمبر خدا چه زمانى چنين مى شودفـرمـود: در وقـتـى كه قاريان با چاپلوسى با امرا و حكامرفـتـار كـنـنـد. و اغـنـيـا و مـالداران را بزرگ شماريد و بهفقراء اهانت كنيد و به نظر حقارت به آنها بنگريد و غنا وآواز خـوانـى حـرام در مـيـان شـمـا ظـاهـر گـردد. و زنـا وعـمـل مـنافى عفت علنا و آشكارا انجام شود. و بناها را عالى وبـلنـد بـسـازنـد. و قـرآن را بـا غـنـا و آواز بـخـوانـنـد. واهـل بـاطـل بـر اهـل حق غلبه كنند. و امر به معروف و نهى ازمـنكر در ميان مردم كم شود. و نماز ضايع گردد. و مردم بهدنـبـال شـهـوات نـفـسـانـى بـرونـد. و بـه هـوا و هـوسـهـامـيـل شـود. و فـرمان فرمايان ظالم به سر كار آيند. و آنهااهـل خـيـانـت بـاشند و وزراى آنها فاسق و گناهكار باشند. وقـاريـان قـرآن حـريـص در امر دنيا گردند. و نفاق در علماءظـاهـر گـردد. و در ايـن هـنـگـام بـلا بـر آنـهـانـازل گـردد. با اينكه امتى كه براى ضعيفانشان از اقوياانـتـقـام نـگـيـرند پاكى و قداست پيدا نخواهند كرد مساجد رازينت كنند. قرآنها را طلا كارى كنند. و منبرها را بلند كنند. وصـفـوف و جماعت مردم زياد باشند. و شيون و صداهاى بيجادر مـسـاجـد بلند گردد. و مردم بدنهايشان با هم جمعند ولىزبانهايشان مختلف است . و دين هر كدام لقلقه زبان اوست ودر قـلب آنـهـا ايـمـان رسوخ نكرده . اگر به آنها عطا شودشـكـر مى كند و اگر روزى او براى امتحان كم يا منع گرددكـافـر گـردد. بـه صغيرها و كوچك ها رحم نمى كنند و بهپـيـران احترام روا نمى دارند. هميشه خود را بر ديگران مقدممـى دارنـد. و حريم حفظ خود را مى كنند. و در حكم جور و ظلممـى كـنـنـد. و غـلامـان و افراد پست بر آنها حكومت مى كنند. وبچه ها امور آنها را به دست مى گيرند. و تدبير امور آنهابـه دسـت زنـان اسـت . مـردهـا به طلا و نقره زينت مى كنند ولباس حرير و ديباج مى پوشند. و دختران را اسير مى كنندو قطع ارحام مى كنند.
و يحيفون السبيل و ينصبون العشارين و يجاهدون المسلمينو يـسـالمـون الكـافـريـن فـهـنـاك يـكـثـر المـطـر ويـقـل النـبـات و تكثرا لهزات و تقل العلماء و تكثر الامراء وتقل الامناء.
و راه زنـى مـى كـنـند. و باجگيران را در راهها وا مى دارند. وبا مسلمين جنگ مى كنند و با كفار سازش مى كنند. پس در چنينزمان باران زياد است و گياه كم است ، و تفريحات زياد است، و علماء كم مى شوند، و حاكمان زياد مى شوند و افراد امينكم مى شوند.
فـعـنـد ذلك تـنـحـر الفـرات عـنجبل من ذهب فيقتل الناس عليه فيقتل من الماءة تسعه و تسعين ويسلم واحد.
پـس در ايـن هـنگام فرات از كوهى از طلا جدا مى شود و مردمبـر او جـنـگ مـى كـنـند كه از صد نفر نود و نه نفر كشته ويكى سالم مى ماند.
و قال رجل : صلى بنا رسول الله صلى الله عليه و آلهمـن غـلس ، فـنـادى رجـل مـتـى السـاعـة يـارسـول الله لم يـجـبـه حـتـى اذا اسـفـر فارفع طرفه الىالسـمـاء فـقـال تـبـارك خـالقها و واضعها و ممهدها و محليهابـالثـبـات ثـم قـال ايـها السائل عن الساعة تكون عند خبثالامراء و مداهتة القراء و نفاق العلماء.
مـردى گـفـت : صبح زود كه هنوز هوا تاريك بود با پيغمبرصـلى الله عـليـه و آله نماز خوانديم پس مردى صدا زد يارسـول الله قـيامت چه وقت است ؟ حضرت جواب او را نداد تاوقـتـى كـه هـوا روشن شد. پس چشم خود را به طرف آسمانبـلنـد كرد و فرمود: بزرگ است خالق آن و قرار دهنده آن وگـردانـنـده آن و زيـنـت دهـنـده آن بـه سـتاره هاى ثابت . پسفـرمـود: اى كـسـى كـه از قـيـامـت سـؤال نـمـودى قـيـامـت وقـتـى است كه اميرها و حكام خبيث باشند وقاريان چاپلوس باشند و در علماء نفاق باشد.
و اذا صـدقـت امـتـى بـالنـجـوم و كـذبـت بالقدر ذلك حينيـتـخـذون الامـانـة مـغـنما و الصدقة مغرما و الفاحشة اباحة والعبادة تكبرا و استطالة على الناس .
و زمـانـى كه امت من علم نجوم و پيش گويى هاى از اين راه راتصديق كنند و قضا و قدر الهى را تكذيب كنند و اين هنگامىاسـت كـه امـانـت را بـراى خـود غنيمت بدانند و دادن صدقه راضـرر حـسـاب كـنـنـد و كـار بـد و فحشاء را مباح شمارند وعبادت را سبب تكبر و مسلط شدن بر مردم مى دانند.
و قال صلى الله عليه و آله : و الذى نفسى بيده لا تقومالساعة حتى يكون عليكم امراء فجرة و وزراء خونة و عرفاءظـلمـة و قـراء فـسقة و عباد جهال يفتح الله عليهم فتنة غبراءمـظلمة فيتيون فيها كما تاهت اليهود فح ينقص الاسلام عروةعروة حتى يقال الله الله .
پـيـغـمبر صلى الله عليه و آله فرمود: قسم به خدايى كهجـان مـن بـه دسـت قـدرت اوسـت قيامت بر پا نشود تا اينكهامـيـرانـى بر شما مسلط شوند كه فاسق و فاجر باشند، ووزيـرانـى كـه خـيـانـت كـار باشند و عارفانى كه ظالمند وقـاريـانـى كـه فـاسـقـنـد و عـبـادت كـنـنـدگـانـى كـهجـاهـل بـاشـنـد. خـدا بـر آنـهـا فـتـنـه هاى تاريك زمين را مىگـشـايـد. پـس در آن فـتـنه ها سرگردان مى شوند چنانچهيـهـود سرگردان شدند. پس در اين هنگام اسلام حلقه حلقهنـاقـص ‍ مـى گـردد تا جايى كه فريادها به خدا خدا بلندگردد.
و قـال امـيـرالمؤ منين عليه السلام : ما من سلطان اتاه اللهقوة و نعمة فاستعان بها على ظلم عباده الا كان حقا على اللهان ينزعها منه . الم تر الى قوله تعالى : ان الله لا يغير مابقوم حتى يغيروا ما بانفسهم .(210)
امـيرالمؤ منين عليه السلام فرمود: نيست سلطانى كه خداوندمتعال به او قوتى و نعمتى مرحمت فرمايد پس با آن نعمت وقـوت خـدايـى بـر بـنـدگان خدا ظلم و ستم روا دارد و آن راوسيله اذيت آنها قرار دهد مگر اينكه خدا آن نعمت و مقام را از اومى گيرد. آيا نديدى فرمايش حق تعالى را كه مى فرمايد:به تحقيق خدا تغيير نمى دهد آنچه به قومى مرحمت فرمودهتا اينكه تغيير دهند آنچه در نفسهاى آنهاست .
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : لاتـزال هـذه الامـة تـحـت يـدالله و كـنـفـه مـا لميمل قرائها امرائها و لم يوال صلحائها اشرارها فاذا فعلواذلك نـزع الله يـده مـنـهـم ورمـاهم بالفقر و الفاقة و سلطعـليـهـم اشـرارهـم و مـلاء قـلوبـهـم رعـبـا و رمـى جبابرتهمبالعذاب المهين فيدعون دعاء الغريق لا يستجيب لهم .
پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين امت هميشه دسترحمت الهى بر سر آنهاست و در پناه خدا هستند تا وقتى كهقـاريـان آنـهـا بـه امـراء و حـكـام آنـهـاميل كنند و به سوى آنها بروند و نيكان و صالحان آنها بهاشرار و بدان آنها دوست شوند چون چنين كردند خداوند دسترحـمـت خـود را از سـر آنها بردارد و آنها را به فقر وفاقهمبتلا كند و جباران و ظالمان آنها را به عذاب خوار كننده مبتلاكند پس دعاى غريق بخوانند و خدا مستجاب نفرمايد.
و قـال : بـئس العـبـد عـبـد يـسـئل المـغـفـرة و هـويـعـمـل بـالمـصـيـة يـرجـو النـجـاة و لايـعـمـل لهـا و يـخـاف العـذاب و لا يـحـذره ويـعـجـل الذنـب و يـؤ خـر التوبة و يتمنى على الله الاءمانىالكـاذبـة فـويـل له ثـم و يـل له مـن يـوم العرض على اللهتعالى .
پـيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بد بنده اى است بندهاى كـه از خـدا طـلب مـغـفـرت و آمـرزش مـى كـنـد و بـه گناهمشغول است .
امـيـد نـجـات دارد و ليـكـن بـراى آنعـمـل نـمـى كـنـد. از عـذاب مـى تـرسد و از آن حذر نمى كند.تـعـجـيـل در گناه مى كند و توبه را تاءخير مى اندازد. برخـدا آرزوى دروغ دارد پـس واى بر او پس واى بر او از روزعرضه بر خدا.
و روى ان عـمـر بـن هـبـيـره لمـا وى العـراق مـنقـبـل هـشـام بـن عبدالملك احضر السبعى و الحسن البصرى وقـال لهـمـا ان هـشام بن عبدالملك اخذ بيعتى له على السمع والطـاعـه ثـم و لانـى عـراقـكـم مـن غـيـران اسـئله و لاتزال كتبه تاتينى بقطع قطايع الناس و ضرب الرقابو اخذ الاموال فما تريان فى ذلك ؟ فاما السبعى فداهنه وقـال قـولا ضـعـيـفـا و امـا الحـسـن البـصـرى فـانـهقـال يا عمرانى انهاك عن التعرض لغضب الله برضا هشامو اعلم ان الله يمنعك من هشام و لا يمنعك هشام من الله تعالى ولا اهـل الارض ايـاتـيـك كـتـاب مـن اللهبـالعـمـل بـكـتـابـه و العـدل و الاحـسـان و كـتـاب مـنرسـول الله نـبـيـك و كـتـاب مـن هـشـام بـخـلاف ذلكفـتـعمل بكتاب هشام و تترك كتاب الله و سنه رسوله ان هذالهـو الحـرب الكـبـيـر و الخـسـران المبين فاتق الله و احذرهفـانـه يـوشـك ان يـنزل اليك ملك من السماء فينزلك من علوسـريـرك و تـجـرك مـن سـعـه قصرك الى ضيق قبرك ثم لايـوسعه عليك الا عملك ان كان حسنا و لا يوحشك الا هو ان كانفبيحا.
و روايـت شـد: چـون عـمـر بن هبيرة از طرف هشام بن عبدالملكحـاكـم بـر عـراق گـرديد دو نفر از علما را به نام سبعى وحـسـن بصرى حاضر كرد جريان ماءموريت خود را با آنها درمـيـان گـذاشـت و بـا آنـهـا گـفت : هشام بن عبدالملك از من عهدگـرفـته كه اطاعتش كنم و گفتار او را گوش دهم . پس ‍ مراحاكم عراق شما نمود بدون اينكه من از او خواسته باشم . وپـيـوسـتـه نـامـه او مى رسد كه با مردم سخت گيرى كنم وگـردن آنـها را بزنم و مالهاى آنها را بگيرم ، نظر شما درايـن مـورد چـيـسـت ؟ سـبـعى با مداهنه و چاپلوسى و سستى وضعف تكلم كرد. اما حسن بصرى ، پس گفت : اى عمر من تو رانـهـى مـى كـنـم از ايـنـكـه مـتـعـرض غـضـب خـداىمـتـعـال شـوى بـراى اينكه رضاى هشام را به دست آورى . وبـدان كـه خـداى متعال تو را از شر هشام حفظ و نگهدارى مىكـنـد ولى هـشـام قـدرت نـدارد كـه جـلو غـضـب خدا را بر توبـگـيـرد و هـمـه اهـل زمـيـن نـيـز چنين قدرتى را ندارند. اگردسـتـورى و فـرمـانـى از جانب حق تعالى آيد كه تو را بهعدل و احسان امر فرمايد و همچنين كتابى و فرمانى از طرفپـيـغـمـبـر آيـد و نـامه اى هم از طرف هشام آيد آيا به خلافقـول خـدا و رسـول بـه كـتـاب هـشـامعمل مى كنى و دستور خدا و سنت پيغمبر را ترك مى نمايى ؟هـرگـاه چـنـيـن كـنـى تـو بـه حـرب خـدا ورسـول رفـتـه اى و دچار زيانكارى گرديده اى . پس از خدابـتـرس و از غضب او دورى كن ، چون نزديك است كه ملكى ازآسـمـان بيايد و تو را از بالاى تختت به زير بكشد و تورا از ايـن قـصـر وسـيـع بـه قبر تنگ ببرد پس آن را وسعتنـدهـد مگر عمل تو اگر خوب باشد. و سبب وحشت تو نباشدمگر همان عمل تو اگر قبيح باشد.
و اعلم انك ان تنصر الله ينصرك و يثبت اقدامك فان اللهتـعـالى ضـمـن اعـزاء مـن يـعـزه و نـصـر مـن يـنـصـره . وقـال سـبـحـانـه : ان تـنـصـروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم.(211) و قـال سـبـحـانـه : و ليـنـصـرن الله مـن يـنـصره.(212)
و بدان به درستى كه تو اگر خدا را يارى كنى خدا تو رايـارى كـنـد و تـو را ثـابت قدم مى دارد. به درستى كه خداتـعـالى ضـامـن شـده عـزت دادن بـه كـسى كه خدا را عزيزبـدارد و يـارى كردن كسى كه او را يارى كند. خداى سبحانفـرمـوده : اگـر خـدا را يـارى كنيد خدا شما را يارى مى كندقـدمـهـاى شـمـا را ثـابـت مـى كـنـد. و خـداىمتعال فرموده : و هر آينه خدا كسى را يارى مى كند كه او رايارى كند.
و قال صلى الله عليه و آله : كيف انتم ظهر فيكم البدعحـتـى يـربـوا فـيـهـا الصـغـير و يهوم الكبير و يسلم عليهالاعـاجـم و اذا ظـهـر البـدع قـيـل سـنـة و اذاعـمـل بـالسـنـة قـيـل بـدعـة قـيـل و مـتـى يـارسـول الله يـكـون ذلك قـال : اذا ابـتـعـتـم الدنـيـابعمل الآخرة .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شما چگونه ايد زمانىكـه در مـيـان شـمـا بـدعـتـهـا ظـاهـر شـود تـا ايـنـكـهاطفال در آن رشد، و نمو كنند، و بزرگان در آن پير شوند،و عوام تسليم آن گردند تا آنجا كه وقتى بدعت ظاهر شودگـويـند سنت است و هنگامى كه عمل به سنت شود مى گويندبـدعت است . عرض شد: يا رسول الله در چه زمانى چنين مىشـود؟ فـرمـود: در وقـتـى كـه شـمـا دنـيـا را بـاعمل آخرت خريدارى نماييد.
و قـال ابـن عـبـاس : لا يـاتـى على الناس زمان الا اماتوافـيـه سـنـه و احـيـوا فيه بدعه حتى تموت السنن و تحيىالبـدع . و بـعـد فـو الله مـا اهلك الناس و ازالهم عن الجحهقـديـمـا و حـديـثـا الا عـلمـاء السـوء قـعـدوا على طريق الاخرهفـمـنـعـوا الناس سلوكها و الوصول اليها و شككوهم فيها.مثال ذلك مثل رجل كان عطشانا فرى جره مملوه فيها ماء فارادان يـشـرب مـنـهـا فـقـال له رجـل لاتـدخـل يـدك فـيـهـا فان فيها افعى ينسعك و قد ملاتها سمافـامـتـنـع الرجـل مـن ذلك ثـم ان المـخـبـر عـن ذلك اخـذيـدخـل يـده فـيـهـا فـقـال العـطـشـان لو كـان فـيـها سما لماادخـل يـده فـيـهـا و كـذلك حـال الناس مع علماء السوء زهدواالنـاس فـى الدنـيـا و رغـبـو هـم فـيـهـا و مـنـعـوا النـاس مـنالدخـول الى الولاه و التعظيم لهم و دخلوهم اليه و عظموهمو مـدحـوهـم و حـسـنـوا اليـهـم افـعـالهـم و وعدوهم بالسلامهلابـل قـالوا لهـم قـد راءيـنـا لكـم المـنـامـات بـعـظـيـمالمـنـازل و القـبـول فـفـتـنـوهـم و غـروهـم و نـسـواقـول الله تـعـالى : ان الا بـرار لفـى نـعـيم و ان الفجارلفـى جحيم (213) و قوله تعالى : ما للظالمين من حميم ولا شـفـيـع يـطاع .(214) و قوله : و يوم يعض الظالم علىيديه .(215) و قوله تعالى : يوم لا يغنى مولى عن مولىشيئا.
ابن عباس گفته : بر مردم زمانى بيايد كه سنتهاى دينى رادر آن بميرانند و بدعتها را زنده كنند تا بميرد همه سنتها وزنده شود همه بدعتها. و بعد از آن به خدا قسم مردم را هلاكنـمـى كنند و آنها را از حجتها و دليلهاى دينى قديما و جديداجـدا نـمـى كـنـند مگر علماى بد پس در راه آخرت مى ايستند ومردم را منع مى كنند از پيمودن و رسيدن به آن و آنها را بهشـك مـى انـدازنـد. مـثـال ايـن مطلب مانند مردى است كه تشنهبـاشـد پـس ‍ ظـرف آبـى را ببيند كه مملو از آب باشد پسقـصـد آشاميدن از آن آب كند. مردى گويد: دست خود را در آنمـكـن كـه افـعـى در آن مى باشد و تو را نيش ‍ مى زند و اينظـرف را پـر از سـم كـرده است . پس آن تشنه كنار مى رود.ولى آن مردى كه او را منع مى كرد شروع مى كند دست خود رادر آن آب فـرو بـردن و خـوردن . آن مـرد تـشـنه مى گويد.اگـر در ايـن آب سـم بـود او دسـتـش راداخـل آن نـمى كرد. همچنين است حال مردم با علماى بد، آنها رااز دنـيـا بـر حـذر مـى دارنـد و خـود آنـهـا در آن رغـبـت ومـيـل مـى كـنـنـد و مـردم را مـنـع مـى كـنـنـد ازداخـل شـدن بـر حـكـام جـور و احـتـرام گذاشتن به آنها و خودداخل مى شوند و آنها را تعظيم و احترام مى كنند و آنها را مدحمى كنند و كارهاى آنها را مى ستايند و به آنها وعده سلامتىمـى دهـنـد. بـلكـه بـالاتـر بـه آنـها مى گويند براى شماخوابهاى خوب ديده ايم كه داراى منزلهاى نيكو هستيد و موردقـبـول مـى بـاشـيد. پس با اين حرفها آنها را به فتنه مىانـدازنـد و مغرور مى كنند. و فرمايش حق تعالى را فراموشكـرده انـد كـه مـى فرمايد: به درستى كه نيكان در نعمت هاهـسـتـنـد و بـدان در عـذاب . و اين فرمايش حق تعالى را كه :نيست براى ظالمان دوستى و نه شفيع كه اطاعت شود. و نيزمـى فـرمـايد: روزى كه ظالم پشت دست خود را به دندان مىگـزد. و هـمـچـنـيـن اين فرمايش را كه مى فرمايد: روزى كهدوستى دوستى را از چيزى بى نياز نمى كند.
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : الجنة محرمة علىجسد غذى بالحرام .
و قـال امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام . ليـس مـن شـيـعـتى مناكل من مال امرء حراما.

پـيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بهشت حرام استبر جسدى كه از حرام غذا خورده و نمو كرده باشد.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: از شيعه من نيست آن كس كهمال كسى را به حرام بخورد.
و قـال النـبى صلى الله عليه و آله : لا يشم ريح الجنتةجسد نبت على الحرام .
پـيـغـمبر صلى الله عليه و آله فرمود: بوى بهشت را نمىشنود بدنى كه گوشت آن از حرام روييده باشد.
و قـال عـليـه السـلام : ان احـدكـم ليـرفـع يـديـه الىالسماء فيقول يا رب و مطعمه حرام و ملبسه حرام فاى دعاءيـسـتـجـاب لهـذا و اى عـمـل يـقـبـل مـنـه و هـو يـنـفـق مـن غـيـرحـل ان حـج حـج حـرامـا و ان تـصدق تصدق حراما و ان تزوجتزوج بحرام و ان صام افطر على حرامم فياويحه اما علم انالله طـيـب لا يـقـبـل الا الطـيـب . و قـدقال فى كتابه : انما يتقبل الله من المتقين .(216)
فرمود: يكى از شما دست به طرف آسمان بر مى دارد و مىگويد اى خدا اى خدا و حال آنكه طعام او و لباس او حرام است. پـس بـراى چنين شخص چه دعايى مستجاب شود و چه عملىاز او قـبـول گـردد. و حـال آنـكـه از غـيـرحـلال خـرج مـى كـنـد. اگـر حـج كـنـد حـج حـرام كرده و اگرصـدقـه دهـد صـدقـه حـرام داده و اگـر زن بـگيرد به حرامگـرفته . و اگر روزه دارد بر حرام افطار كرده . پس واىبـر او آيـا نـمـى دانـد كـه خـدا پـاك اسـت وقبول نمى فرمايد مگر پاك را. و به تحقيق در قرآن كريمفـرمـود: ايـن اسـت و جـز ايـن نـيـسـت كـه خـدا از مـتـقـيـن واهل تقوى قبول مى فرمايد:
و قال النبى صلى الله عليه و آله : ليكون عليكم امراءسـوء فـمـن صـدق فـى قـولهـم و اعـانهم على ظلمهم و غشىابوابهم فليس منى و لست منه و لن يرد على الحوض .
پـيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر آينه حاكمانبـد بـر شـمـا مـسـلط مـى گـردنـد پس هر كس گفتار آنها راتـصـديق كرد و آنها را كمك كرد بر ظلم كردنشان و پوشيددرهـاى آنـهـا را، يـعنى بر در منازل آنها اجتماع كنند كه سبباهميت آنها گردد پس چنين كس از من نيست و من از او نيستم و برحوض من وارد نخواهد شد.
فقال صلى الله عليه و آله لحذيفة : كيف انت يا حذيفة اذاكـانـت امـراء ان اطـعـمـتـوهـم كـفـروكـم عـصـيـتـمـوهـم قـتـلوكمفـقـال حـذيـفـة كـيـف اصـنـع يـا رسـول اللهقال جاهدهم ان قويت و اهرب عنهم ان ضعفت .
حـضرت صلى الله عليه و آله فرمود: اى حذيفه چگونه اىتـو آن هـنـگام كه حاكمان ظالم بوده باشند كه اگر فرمانآنـهـا را بـبـريـد شـما را كافر مى كنند و از دين بيرون مىبرند و اگر مخالفت آنها كنيد شما را مى كشند حذيفه عرضكرد: چه كنم يا رسول الله ؟ فرمود: اگر قوتى دارى باآنها جهاد كن و اگر ضعيف هستى از آنها فرار كن .
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : صـنفان من امتى اذا صلحاصلح الناس و اذا فسدا فسد الناس الامراء و العلماء.
حـضرت صلى الله عليه و آله فرمود: از امت من دو دسته اندكه اگر صالح شدند امت من صالحند و اگر فاسد شدند امتمن فاسد گردند: يكى حكام و ديگرى علماء.
قـال الله تـعالى : و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكمالنار.(217)
خـداوند مى فرمايد: به ظالمان اتكاء نكنيد كه آتش شما رافرو مى گيرد.
و قال : و لا تطغوا فيه فيحل عليكم غضبى .(218)
در آن طغيان نكنيد كه به غضب من گرفتار خواهيد شد.
و الله مـا فـسـدت امـور النـاس الا بفساد هذين الصنفين وخصوصا الجائر فى الحكم القابل الرشا فى الحكم .
قـسم به خدا امور و كارهاى مردم تباه نشد مگر براى تباهىايـن دو دسـته و مخصوصا جور و ظلم كنندگان در حكم كه درحكم قبول رشوه نمايند.
و لقد احسن ابو نواس فى شعره :
اذا خـان الامـيـر و كاتباه
و قاضى الامر داهن فىالقضاء
فويل ثم ويل ثم ويل
لقاضى الامر من قاضىالسماء
ابونواس گفته : وقتى كه حاكم و نويسندگانش خيانت كنندو قـاضـى بر خلاف حكم كند پس واى واى بر آن قاضى ازحاكم بر حق خداى متعال .
و جـاء فـى تـفـسـير قوله تعالى : لا تجد قوما يؤ منونبـالله و اليـوم الآخـر يوادون من حادالله و رسوله (219)الآيه ، نزلت فيمن يخالط السلاطين و الظلمة .
و در تـفـسير گفته بارى تعالى : نمى يابى قومى را كهايـمـان بـه خـدا و روز ديـگـر يـعـنـى قـيامت آورده باشند باكـسـانـى دوسـتـى كـنـنـد كـه دشـمـن خـدا ورسـول اسـت ...، آمـده اسـت كـه : دربـاره كـسـانـىنازل شده است كه با سلاطين و ظالمان آميزش داشته باشند.
و قال عليه السلام : الاسلام علانية باللسان و الاءيمانسـر بـالقلب و التقوى عمل بالجوارح كيف تكون مسلما و لايـسـلم النـاس مـنـك و كيف تكون مؤ منا لا تاءمنك الناس و كيفتكون تقيا و الناس يتقون من شرك و اذاك .
فرمود: اسلام چيزى است آشكار به زبان و ايمان سرى استدر قـلب ، يـعـنـى پوشيده و پنهان است و خدا مى داند و خودشـخـص . و تـقوى عمل به اعضاء و جوارح است . چگونه تومسلمانى و مردم از تو سالم نيستند؟ و چگونه مؤ منى كه مردماز تـو در امـان نـيـسـتـنـد؟ و چـگـونـه داراى تـقـوى هـسـتى وحال آنكه مردم از شر و اذيت تو اجتناب مى كنند؟
و قـال ان مـن ادعـى حـبـنـا و هـو لايـعـمـل بـقـولنـا فـليـس مـنـا و لا نـحـن مـنـه امـا سـمـعـواقـول الله تـعـالى يـقـول مـخـبـرا عـن نـبـيـه :قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله .(220)
و فرمود: به درستى كه كسى كه ادعا كند دوستى ما را و اوبـه گـفـتـار ما عمل نكند پس از ما نيست و ما از او نيستيم . آياگفته حق تعالى را نشنيده اند كه مى فرمايد: در حاليكه ازپـيـغـمـبـرش خـبر مى دهد: بگو اگر خدا را دوست داريد از منپيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد.
و لما بايع اصحابه اخذ عليهم العهد و الميثاق بالسمعلله تـعـالى و له بـالطـاعـه فى العسر و اليسر و على انيـقـولوا الحق اينما كانوا و ان لا ياخذهم فى الله لومه لائم.
و چون اصحابش با او (امام على عليه السلام ) بيعت كردنداز آنـهـا عـهـد و مـيثاق گرفت كه شنواى فرمان حق باشند واطـاعـت او نـمـايـنـد در حالت سختى و آسانى و بر اينكه حقبگويند هر كجا باشند و از ملامت ملامت كنندگان نترسند.
قـال : ان الله ليـحـصـى عـلى العـبـدكـل شـى ء حـتـى انـينه فى مرضه و الشاهد على ذلك قولهالله تعالى : ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد.(221) وقـوله تعالى : و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ماتفعلون (222) و قوله تعالى : و ان تبدوا ما فى انفسكماو تخفوه يحاسبكم به الله .(223)
فـرمـود: به درستى كه خدا شماره مى فرمايد و به حسابمـى آورد هـر چـه از بـنـده سـر زنـد حـتـى نـاله كـردن درحال مرض را. و شاهد بر آين آيات كريمه قرآن است كه مىفـرمـايد هيچ گفتارى را به زبان نياورد مگر اينكه نزد اوحاضرند دو ملك رقيب و عتيد و آن را مى نويسند. و به تحقيقكـه بـر شـمـا نـگـهـبانان هستند كه نويسندگان با كرامت وبـزرگـوارى هـسـتند مى دانند چه مى كنيد. و اگر ظاهر كنيدآنـچـه در بـاطـن خـود داريد يا بپوشانيد خدا شما را بر آنمحاسبه فرمايد.
باب هفدهم : در عقاب زنا و ربا
قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : انلاهل النار صرخة من نتن فروج الزناة فاياكم و النرنا فيهست خصال ثلاث فى الدنيا و ثلاث فى الآخرة فاما التىفـى الدنيا فانه يذهب بهاء الوجه و يورث الفقر و ينقصالعـمـر و امـا التـى فـى الآخـرة يـوجـب سـخـط الله وسـوءالحـسـاب و عـظـم العـذاب ان الزنـاة يـاتـون يـوم القـيـمـةتشعل فروجهم نارا يعرفون بنتن فروجهم .

next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation