عفو و گذشت ، در روابط اجتماعى
از جمله صفات بارز امام سجاد (ع ) تحمل و شكيبايى او در برابر ناگواريها و عفو وگذشت از كسانى است كه نسبت به وى بى حرمتى يا جفا كرده بودند.
مردان الهى در هميشه تاريخ دشمنانى داشته اند كه گاه در نتيجه ناآگاهى و زمانىدليل دنيا پرسى و دنيا دارى با اولياى به ستيز برخاسته وايشان را مورد اهانت و آزارقرار مى داده اند.
امام سجاد (ع ) نيز كه در عصر حاكميت جور وجهل امويان مى زيست و دستگاه خلافت به عناوين مختلف ازاهل بيت و فرزندان على (ع ) عيبجويى و بدگويى داشت ، مردم عامى وجاهل جامعه تحت تبليغات سوء آنها نسبت به شخصيت ائمه بدگمان شده بودند گاه دربرخوردهاى اجتماعى بشدت عليه ايشان به ناسزاگويى مى پرداختند.
از آن جمله مردى با مشاهده على بن الحسين (ع ) دهان به اهانت گشود و سخت ناسزا گفت .
امام همراهانى داشت كه خواستند آن مردم را تنبيه كنند اما امام مانع شد و فرمود: متعرض اونشويد؛ سپس رو به آن مرد كرده و فرمود: كار ما بيش از اينها بر تو پوشيده است اگرنيازى دارى بگو تا بر آوريم .
مرد از اين صبر و شكيبايى و گذشت و بزرگوارى و نيز آن لحن ملايم و محبت آفرينبشدت متاثر شد شرم تمامى وجودش را در برگرفت تا آنجا كه صورت از خجالتپوشانيد و ديگر نمى توانست به صورت امام نگاه كند.
امام بى درنگ دستور داد خدمتكارانش هزار درهم در اختيار او قرار دهند.
از آن روز به بعد هر گاه آن مرد امام را مى ديد مى گفت گواهى مى دهم كه تو ازفرزندان رسول خدايى و از خاندان وحى نبوتى . (147)
هشام بن اسماعيل والى مدينه بود و در مدت فرمانروايى خود امام سجاد عليه السلام رامورد آزار و اذيتهاى بسيار قرار داد. سرانجام وليد او را از حكومتعزل كرد و مناديان وليد در ميان مدينه ندا دادند: هر كس در زمان فرمانروايى هشام موردظلم قرار گرفته و يا حقى را او ضايع نشده است مى تواند حق خود را از وى مطالبهكند.
هشام در ميان همه نگرانيهايش بيش از همه از جانب امام سجاد برخود بيم داشت زيرا در حق آنحضرت بيش از ديگران جفا كرده بود.
اما بر خلاف تصور او هنگامى كه امام ع با وى روبرو شد، بر او سلام كرد و به يارانخود نيز سفارش نمود كه متعرض او كه اكنون ضعيف و ناتوان است نشوند و سرانجام امام(ع ) به او اطمينان داد و فرمود اى هشام بن اسماعيل تا مى توانى رضايت مظلومان و بىپناهان را جلب كن و از ناجيه ما نگران نباش . (148)
در حديثى ديگر چنين آمده است :
يكى از عمو زاده هاى امام سجاد (عليه السلام ) به نام سخن بن حسن با آن حضرتكدورتى پيدا كرده بود روزى حسن وارد مسجد شد و امام زين العابدين عليه السلام را درآنجا ديد بى درنگ به پرخاش و تندگويى پرداخت و آن حضرت را آزرده خاطر ساختولى امام در برابر سخنان او كمترين عكس العملى از خود نشان نداد، تا حسن از مسجد خارجشد.
شب هنگام امام سجاد عليه السلام به خانه اش رفته و به او فرمود:
برادر آنچه امروز در حضور اهل مسجد درباره من گفتى اگر راست باشد از خداوند مىخواهم كه مرا بيامرزد و اگر نسبتهاى نارواى تو به من دروغ باشد از خداوند مى خواهمكه مرا بيامرزد و اگر نسبتهاى تو به من دروغ باشد از خداوند مى خواهم كه تو رابيامرزد درود بر تو رحمت و بركات خدا شاملحال تو باد.
امام اين سخنان را گفت و از او جدا شد.
حسن كه هرگز انتظار چنين برخوردى را از امام نداشت و خود را براى شنيدن سخنان تند وكوبنده آماده كرد بود، به خود آمد و خويش را در برابر كوهى از بزرگوارى و شرافتيافت شرمنده شد و در پى حضرت با چشمى گريان روان گرديد و از امام عذر مى طلبيد.
امام بر حالش رقت آورد و به او اطمينان داد كه وى را بخشيده است . (149)
تلاش در آزادى بردگان
يكى ديگر از خدمتهاى اجتماعى امام على بن الحسين ، زين العابدين ، سعى و جديت آنحضرت در دستيابى بردگان به آزادى بود.
امام سجاد (ع ) غلامان و كنيزان بسيار مى خريد، اما نه براى كار كشيدن از ايشان ، بلكهمنظور تربيت اخلاقى و دينى و سپس فراهم آوردن زمينه آزادى آنان . تلاش آن حضرت دراين راستا، هم عملى و هم از طريق تشويق و ترغيب ديگران به اين كار بود. چنان كهمورخان و محدثان نقل كرده اند:
امام سجاد: هزار بنده را در راه خدا آزاد كرد. (150)
و نيز در تعاليم خود به شاگردان و پيروان خويش مى فرمود:
هيچ مؤمنى بنده را آزاد نمى كند، مگر اين كه خداوند به جاى هر عضوى از اعضاى آنبنده ، عضوى از اعضاى او را ايمن از آتش دوزخ مى سازد. (151)
در بسيارى موارد، امام سجاد (ع ) به بهانه هاى مختلف تعدادى از بردگان را آزاد مىساخت و چه بسا يك عمل يا يك سخن شايسته آنان ، زمينه آزادى ايشان را فراهم مى كرد.
كنيزكى مى خواست آب وضو براى آن حضرت فراهم آورد كه ظرف سفالين از دستش فروافتاد و شكست !
امام به كنيزك نگاهى كرد و كنيز گمان كرد كه مولايش خشمگين شده است . از اين رو جملهاى از قرآن خواند و گفت : و الكاظمين الغيظ يعنى ؛ متقين بهشتى و برخوردار ازغفران پروردگار آنانند كه ... خشم خود فرو خورند. (152)
امام فرمود: من از تو گذشتم .
كنيز ادامه داد: والله يحب المحسنين يعنى ؛ خداوند نيكوكاران را دوست دارد. امامفرمود: تو را در راه خدا آزاد ساختم . (153)
استفاده بجا و زيركانه و عالمانه كنيز از اين جمله هاى قرآنى ، از يك سو تربيت دينى ومعرفى وى را در زندگى امام سجاد (ع ) مى رساند و از سوى ديگر آشنايى كنيز و روحقرآنى و معنوى امام سجاد (ع ) را مى فهماند. و كنيزى كه تا اين حد رشد يافته باشد،سزاوارى آزادى است .
اسلام هر چند، بر اساس يك ضرورت اجتماعى از آغازتبديل شدن اسيران جنگى به بردگانى قابل خريد و فروش را مورد رد و انكار قرارنداده است ، زيرا اسيران جنگى كسانى بوده اند كه به جنگ مسلمانان بوده اند و بدينخاطر مسلمانان نيز حق داشته اند كه ايشان را از ميان بردن جان ومال عرض مسلمان بوده اند كه به جنگ ببرند. ولى از آنجا كه هدف اسلام از جنگ و دفاع، نخست دفع تهاجم دشمن و سپس دعوت آنان به راه حق و مسير توحيد است ، زنده نگاهداشتن آنان و فراهم آوردن زمينه تربيت و هدايت ايشان را توصيه كرده و زمانى كه بهايمان گراييدند، راههاى زيادى براى آزاد شدنشان نشان گشوده است .
سيره و روش امام سجاد (ع ) اين بود كه در ماه مبارك رمضان هيچ غلامى يا كنيزى را مؤاخذهنمى كرد. و اگر امضايى از آنان را گرد خود فرا مى خواند و لغزشهاى هر يك را بهوى گوشزد مى كرد، سپس در ميان ايشان مى ايستاد و دستور مى داد تا همه با صداىبلند بگويند:
يا على بن الحسين ان ربك قد احصى عليككل ما عملت ، كما احصيت علينا كل ما عملنا...
يعنى ؛ اى على بن الحسين ! پروردگار تو تمامى اعمالت را يكايك برشمرده و ثبت كردهاست ، همان گونه كه تو اعمال ما را ثبت كرده اى ، نزد خداوند كتابهايى است كه در آنهاهيچ عمل كوچك و بزرگى فروگذار نشده است . و اعمالت نزد تو از خطاى مادر گذر تاخداوند از تو درگذرد. خداوند مى فرمايد: وليعفوا وليصفحوا الا تحبون انيغفرالله لكم . (154)
يعنى ؛ عفو كنيد و گذشت داشته باشيد، آيا دوست نداريد كه خداوند خطاهايتان را ببخشدو عفو كند؟
پس از اين امام مى فرمود همه يكصدا بگويند:
پروردگارا! تو ما را فرمان دادى از كسانى كه به ما ستم روا داشته اند در گذريم و مابر اساس فرمان تو از آنان گذشتيم ، پس تو نيز از ما درگذر، زيرا تو از ما به عفوو بخشش سزاوارترى .
پس از اين سخنان امام رو به جانب برگان كرده ، مى فرمود: اكنون من از شما گذشتيم وبديهايتان را بخشيدم و شما را براى خشنودى خدا آزاد كردم ، شما هم از خداوند بخواهيدتا از من درگذرد و مرا از آتش غضب خدا آزاد كردم ، شما هم از خداوند بخواهيد تا از مندرگذرد و مرا از آتش غضب خويش ايمن دارد. (155)
برگزارى اين مراسم ، در حقيقت هم درسى بود به ساير مؤمنان كه از روش آن حضرتپيروى كنند و زمينه آزادى بردگان بيشترى فراهم آيد. و هم آخرين درسهاى معنوى واخلاقى به بردگان بود كه مى بايست از آن پس آزاد زندگى كنند و چونان مؤمنىصالح و با تقوا به زندگى شخصى خود ادامه دهند.
امام اين درسها را در حساسترين شرايط زندگى به غلامان و كنيزان مى دهد تا در جان وروح آنان براى هميشه ثبت شود. زيرا آزادى براى يك برده چونان مائده آسمانى و حياتو راه و روش ايثار و فداكارى و انسانيت و معنويت را در اعماق وجود آنان به ثبت مىرسانده است .
به هر حال آن حضرت ، در پايان هر رمضان حدود بيست بنده را آزاد مى ساخت و اينعمل موجب آن مى شد كه معمولا كنيزان و غلامان بيش از يكسال در خدمت آن بزرگوار نباشد و آزاد شوند. (156)
امام سجاد - عليه السلام -، از ديدگاه ديگران
ابن خلكان متولد 671 هجرى على بن الحسين (ع ) را از سادات و بزرگانتابعين دانسته و از محمد بن شهاب زهرى متولد 124 هجرى نقل كرده است :
ما راءيت قرشيا افضل من على بن الحسين (ع ). (157)
يعنى ؛ در ميان قبيله قريش - كه خود قبيله اى ممتاز است - هيچ كس را برتر و با فضيلتتر از على بن الحسين نيافتم .
مورخان از ابو حازم متولد 140 هجرى سفيان بن عيينه متولد198 هجرى و زهرى نيز آورده اند: ما راءيت هاشمياافضلا من على بن الحسين - عليه السلام -.(158)
يعنى ؛ در ميان بنى هاشم - كه شريفترين نسل قريش مى باشد - هيچ كس را برتر ازعلى بن الحسين نيافتم .
ابن وهب از مالك متولد 140 هجرى نقل مى كند:
لم يكن فى اهل بيت رسول الله - صلى الله عليه وآله -مثل على بن الحسين - عليه السلام - (159)
يعنى ؛ در ميان اهل بيت رسول خدا - كه شريفترين و ممتازترين بيت در ميان بنى هاشم اند- كسى همتاى امام سجاد (ع ) نبود .
جابربن عبدالله انصارى متولد 78 هجرى صحابى معروف و مورد و احترامپيامبر اسلام (ص ) كه موفق به درك حضور امام سجاد - عليه السلام - شده است مىگويد:
والله ما راءى فى اولاد الانبياء بمثل على بن الحسين ، الا يوسف بن يعقوب ، واللهاذرية على بن الحسين افضل من ذرية يوسف بن يعقوب ، و ان منهم لمن يملا الارض عدلا كماملئت جورا. (160)
يعنى ؛ سوگند به خداوند!در ميان فرزندان انبيا كسى چونان امام سجاد (ع ) ديده نشدهاست ، مگر يوسف ، فرزند يعقوب (ع ). اما سوگند به خداوند! كه دودمان على بن الحسين(ع ) از دودمان يوسف برتر است ، چه اين كه در ميان فرزندان على بن الحسين (ع ) كسىخواهد آمد كه زمين را از عدل پر خواهدكرد، چونان كه از ظلم پر شده است !
عمر بن عبد العزيز متولد 101 هجرى كه از وابستگان به بنى اميه و مروانياناست ، اما به دليل برخى خصلتهاى منصفانه از ايشان متمايز مى باشد، على رغمتعارض و تضادى كه ميان حكومت بنى اميه بااهل بيت و شخص امام سجاد - عليه السلام - وجود داشت ، گاه به خدمت آن حضرت مى رسيدو اظهار ادب و خضوع مى كرد. و بعد از شهادت آن امام گفت : ذهب سراج الدنيا وجمال اسلام ، زين العابدين . (161)
يعنى ؛ مشعل روشنگر دنيا و مايه جمال و زيبايى اسلام ، زين العابدين ، چشم از جهانفرو بست .
در يكى از محافلى كه امام سجاد (ع ) حضور داشت . عمربن عبدالعزيز نيز شركت جست .امام سجاد قبل از او مجلس را ترك گفتند.
پس از بيرون رفتن امام ابن عبدالعزيز از حاضران پرسيد:
امروز شريفترين مردم در جامعه ما چه كسى است ؟
طبق معمول آن دوره ، همه گفتند: شخص خليفه .
ابن عبدالعزيز گفت : نه ، چنين نيست كه شما مى گوييد! شريفترين مردم كسى است كه هماكنون از مجلس ما خارج گرديد على بن الحسين (ع ) زيرا او از خاندانى است كههمه مردم آرزو دارند از آن خاندان باشند ولى او هرگزتمايل ندارد كه به خاندانى جز خاندان خويش بپيوند و منتسب باشد . (162)
كمال الدين ، محمد بن طلحه شافعى متولد 652 از علماى قرن هفتم مى نويسد:
على بن الحسين زينت اهلعبادت ، پيشوايان زاهدان ، بزرگ پرهيزكاران و رهبر و پيشتاز مؤمنان است . شيوهزندگى او خود گواهى مى دهد كه از سلاله نسلرسول خدا (ص ) است . اخلاق و منش او، خود مى نماياند كه او از بندگى مقرب خداست .آثار برجاى مانده بر سيمايش ، نشانگر نمازهاى بسيار و شب زنده داريهاى هدايت يافتهاوست . و الفت هماره او با دعا و راز و نياز، دليل انس او با خداست .
در طاعت و بندگى حق ، چنان تاخت كه زين العابدين شناخته شد. شب زنده داريهايش ، راهتاريك آخرت را بر او روشن ساخته و روزه هاى مستمر او، توشه جهان ديگر را برايشتدارك ديده بود.
كرامتها و كارهاى خارق عادت ، بسيار از آنها ثبت شده و همه اذعان دارند كه وى از سرورانخلق در قيامت است . (163)
حماسه فرزدق
يكى از گوياترين نشانه هاى عظمت اجتماعى امام سجاد (ع ) قصيده معروف فرزدقمتولد 110 هجرى مى باشد.
در روزگارى كه شعر از قويترين ابزارها تبليغى به شمار مى آمد و ستايشى در قالبشعر مى توانست شخصيتى را به دورترين قبايل ، به نيكى و ارزش بشناساند و هجوىمى توانست قبيله اى را به بدنامى و بى آبرويى بكشاند و ايشان را وادار به مهاجرتسازد، فرزدق را از مرز مديحه سرايى تا اوج حماسه اى انقلابى پيش برده ، شرايطىاست كه فرزدق ، شعر خود را در آن شرايط انشاد كرده است .
در روزگارى كه شاعران به ندرت مى توانستند از خشم دستگاه اموى بيمناك نباشند وكم بودند كسانى كه بتوانند دل از عطاها و هداياى خليفه بپوشند، فرزدق از خطرهانهراسيد و دل از عطاى خليفه بريد تا رضاى خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندانرسالت جستجو كند و به دست آورد.
فرزدق شعرش را در پستوى خانه اش نسرود و در گمنامى و بى نشانى آن را منتشرنساخت ! بلكه در برابر چشمان خشم آلود هشام - كه در آن روز برادر خليفه و ازمقربترين عناصر حكومتى و نزديكترين خشم آلود هشام - كه در آن روز برادر خليفه و ازمقربترين عناصر حكومتى - نزديكترين شخص به وليد بن عبدالملك به شمار مى آمد - ودر منظر انبوه حج گزارانى كه از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستايش ازامام سجاد (ع ) پردااخت .
ستايش فرزدق از امام سجاد (ع ) در آن شرايط و در آن محيط و در آن محيط كه بزرگترينمجتمع اسلامى و مهمترين پايگاه دينى به شمار مى آمد، ستايشى ساده و بى پيامد نبود،زيرا مدح على (ع ) و خاندان وى در ذهن مردم ارتباطى ناگسستنى با رد و طرد غاصبانخلافت داشت .
ستودن بارزترين چهره علوى - امام سجاد (ع ) - به معناى رويارويى صريح با تمامى ومروانيان شناخته مى شد، چرا كه اين دو جريان هميشه ستيزى بى امان داشته اند وناهمسازى آنان بر كسى مخفى نبود.
فرزدق زمانى شعر خود را با طنين گرمش انشاد كرده كه هشام با تكبر و غرور در حلقهياران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف كند.
حج گزاران انبوه بودند و بى توجه به حضور هشام !
هشام خواست استلام حجر كند اما ازدهام جمعيت مانع شد و او باناكلمى به كنارىرفت و با همراهانش به نظاره طواف كنندگان خانه خدا نشست .
در اين هنگام شخصى با جامه ها و هيئتى مردمى اما با چهره اى جذاب و هيبتى معنوى به جمعطواف گزاران پيوست و چون به حجر نزديك شد و خواست استلام حجر كند، مردم احترامشكردند، راه گشودند و او بآسانى استلام حجر كرد.
همراهان هشام با ديدن آن منظره به شگفت آمده و از هشام پرسيدند: آن شخصى كه مردمبرايش راه گشودند و احترامش كردند كيست ؟
هشام كه احساس حقارت و كوچكى مى كرد ، چنين وانمود كه او را نمى شناسد! فرزق كه ازنزديك ناظر اين گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى اظهار ناآشنايى مىكند و با خود گفت اكنون ، لحظه ايفاى رسالت و گاه حق گويى است .
فرزدق قدم پيش نهاد و جايى ايستاد كه صدايش را هر چه بيشتر بشنوند و گفت : اى هشام- اى فرزند عبدالملك و اى برادر خليفه -! اگر تو آن شخص را نمى شناسى ، من او راخوب مى شناسم .
گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى كنم
دريايى عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاى عشق و محبتش به خاندانعلى چونان امواج دريا به حركت در آمده و به شيوه شاعران پرتوان عرب ، شعرىبالبداهه در وصف امام سجاد انشاد كرد.
امواج صدايش در مسجد الحرام پيچيد و تاءثيرى عميق بر روح و جان مردمان نهاد جان مردمرا پروريد و روح هشام را چون خرقه اى پوسيده دريد!(164)
اكنون قبل از پرداختن به قصيده فرزدق نگاهى اجمالى به شخصيت وى خواهيم داشت .
شخصيت فرزدق
فرزدق كنيه اش ابوفراس و پدرش غالب صمصعه مجاشعى و مادر وىلبنه ، دختر قرظة ين ظبية است . در سال 38 هجرى تولد يافت و بهسال 100 هجرى در بصره به چشم از جهان فرو بست .
او از بزرگان بنى تميم بود و چونان پدرش به جود و سخاوت شهرت داشت .
فرزدق در خرد سالى به همراه پدرش ، خدمت امير المؤمنين (ع ) شرفياب شد.
پدر وى را به حضور آن حضرت معرفى كرد و ياد آور شد كه فرزندش - با وجودخردسالى - قادر به سرودن اشعار مى باشد.
على - عليه السلام - به پدر او توصيه كرد كه بهتر از شعر گفتن ، تعليم قرآن استو همين سفارش سبب گرديد تا فرزدق به آموزش و حفظ قرآن روى آورد.
بسيارى از تاريخنگاران ، فرزدق را دوستداراهل بيت دانسته اند. براى خاندان على (ع ) به نيكى شعر مى گفت و از آنان به عظمت يادمى كرد و دشمنانشان - بويژه معاويه ، يزيد هشام و حجاج - را بشدت مورد استهزا قرارمى داد و هجو مى كرد.
از جمله مهمترين اشعار وى قصيده معروفى است كه در ستايش امام زين العابدين - عليهالسلام - سروده و آن را در مسجد الحرام و در حضور هشام و جمع حج گزاران انشادكرده است.
گروهى وى را ستوده اند و برخى او را مذمت كرده اند.
مذمت كسانى چون فرزدق كه در عصر خلافت امويان به تمجيد و تعظيم قدر امامان واهل بيت (ع ) پرداخته است ، از سوى قلم به مزدان دربارى و معانداناهل بيت ، چندان دور از انتظار نيست .
در منظر تعصب پيشگان ، چه جرمى بالاتر از دفاع و حمايت از خاندان على - عليه السلام- و هجو سلطه داران !
مذمتها و نسبتهاى ناروايى كه به فرزدق داده اند، منحصر به شخص وى نيست بلكه هرشاعرى كه به تعريف و تمجيد از اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - پرداخته و بهآنان اظهار محبت كرده است ، از نيزه طعن و كينه معاندان در امان نمانده است ، چونان كه هماننسبتها را به ابوالاسود دلائلى ، كميت اسدى ودعبل بن على خزاعى و... نيز داده اند!
در برابر اين نارواگوييها، اكثر علماى رجال ، فرزدق را توثيق كرده و شهامت و رادمردىاو را ستوده اند.
شيخ طوسى متولد 460 هجرى او را از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - دانستهاند و به خاطر قصيده اش وى را به نيكى ياد كرده است .(165)
كشى متولد 340 هجرى بر اخلاص او در محبتاهل بيت - عليه السلام - تاءييد دارد و مى گويد:
دليل بر اخلاص او همين بس كه ابتدا صله امام را نپذيرفت و گفت من شعر را براىرضاى الهى سروده ام و نه دريافت صله ... (166)
متن قصيده فرزدق
والبيت يعرفه والحل والحرم (167)
|
2- هذا ابن خير عباد الله كلهم
|
هذا التقى النقى الطاهر العلم (168)
|
3- هذا ابن فاطمه ان كنت جاهلد
|
بجده انبياء الله قد ختموا (169)
|
4- وليس قولك من هذا بضائره
|
العرب تعرف من انكرت و العجم (170)
|
5- كلتايديه غياث عم نفعهما
|
تستو كفان و لا يعروهما عدم (171)
|
6- سهل الخليقة لاتخشى بو ادره
|
تستو كفان و لا يعرو هما عدم (172)
|
7- حمال انفال اقوام اذا افتدحوا
|
حلو الشمائل تحلو عنده نعم (173)
|
8- ما قال لا قط الا فى تشهده
|
لولا لاتشهد كانت لاءه نعم (174)
|
9- عم البرية بالااحسان و فانقشعت
|
عنها الغياهب و الاملاق و العدم (175)
|
10- اذا راته قريش قال قائلها
|
الى مكارم هذا ينتهى الكرم (176)
|
11- يعضى حياء و يغضى من مهابتة
|
فمايكلم الا حين يبتسم (177)
|
من كف اروع فى عرنينه شمم (178)
|
14- يكاد يمسكه عرفان راحتة
|
ركن الحطيم اذا ماجاء يستلم (179)
|
15- اى الخلائق ليست فى رقابهم
|
جرى بذاك له فى لوحه القلم (180)
|
16 - من يشكر الله يشكر اوليه ذا
|
قالدين من بيت هذا بيت هذا ناله الامم (181)
|
17- يتمى الى ذروة الذدين التى فصرت
|
عنها الا كف و عن ادركها القدم (182)
|
18- مشتقه من رسول الله نبعتة
|
طابت مغارسه و الخيم و الشيم (183)
|
19- مشتقه من رسول الله نبعته
|
طابت مغارسه و الخيم و الشيم (184)
|
20- ينشق ثوب الدجى عن ور غرته
|
كفر و قربهم منجى و معتصم (185)
|
21- من معضر حبهم دين و بعضعهم
|
كالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم (186)
|
22- مقدم بعد ذكر الله ذكرهم |
فى كل بدء و مختوم به الكلم (187)
|
23- ان عدم اهل التقى كانوا ائمتهم
|
اوقيل من خير اقل الارض قيل هم (188)
|
24- لا يستطيع جواد بعد جودهم
|
ولا يدانيهم قوم و ان كرموا (189)
|
25- هم الغيوث اذاما ازمة ازمت
|
و الا سد اسد الشرى و الباس محتدم (190)
|
26- لا ينقص العسر بسطا من اكفهم
|
سيان ذلك ان اثروان عدموا (191)
|
27- يستدفع الشرو اللوى بحبهم
|
و يسترب به الاحسان و النعم (192)
|
پيامهاى قصيده فرزدق
با آنچه تاريخ از روش و منش خلفا ثبت كرده بديهى است كه فرزدق با بيان اينسخنان كو بنده و صريح ، خويش را براى رويارويى با هر شكنجه و آزار وانتقال از سوى هشام بن عبدالملك آماده كرده بود!
مامقانى به نقل از كتاب خرائج مى نويسد:
فرزدق پس از انشاد اين قصيده مدتها زندانى شده و به فرمان هشام محكوم به مرگگرديد.
فرزدق شرايط دشوار خود را به امام على الحسين - عليه السلام - رسانيد و آنحضرتبراى نجات و رهايى او دعاكرد.
فرزدق پس از آزادى به حضور امام سجاد - عليه السلام - رسيد و از وضع نابساماناقتصادى خود شكايت كرد و گفت : خليفه تمام حقوق پيشين او را قطع كرده است .
حضرت پرسيد: حقوق دريافتى تو در سال چه اندازه اى بوده است ؟
فرزدق ، مقدارى را اظهار داشت .
امام (ع ) به اندازه اى چهل سال او، هزينه زندگيش را تاءمين كرد و فرمود: اگر مىدانستم كه به بيش از اين نياز دارى به تو مى بخشيدم .
فرزدق ، هديه امام را دريافت كرد و پس از همان مدت ، بدرود حيات گفت .(193)
انگيزه فرزدق
بسيارى از شاعرانى كه به ستايش يا مذمت شخصيتهاى اجتماعى - سياسى عصر خودپرداخته ، انگيزه آنان را يا چشمداشتهاى مادىتشكيل مى داده است و يا نگرانيها و تهديدهايى كه از سوىعوامل قدرتمند، متوجه آنان است .
ولى اين موضوع شامل شاعران دربارى و زورپرستان و زرجويان است و نه شاعرانىكه با بيان فكر و عقيده خويش به تبليغ ارزشهاى الهى و حمايت از عدالت اجتماعى وانتقاد از استبداد و جباريت حاكمان و خلفا مى پرداخته اند.
فرزدق چگونه مى تواند به چشمداشت امور مادى و دنيايى به توصيف امام سجاد - عليهالسلام - پرداخته باشد، با اين كه خود را رويارويى كنيه عميق هشام قرار مى دهد! درمطالب قبل ، هر چند ياد شد كه امام سجاد - عليه السلام - زندگى آينده فرزدق را تاءمينكرد اما نبايد از نظر دور داشت كه فرزدق ، اصولا براى دريافت صله و مزد و پاداشدنيوى قصيده ياد شده را نسروده است .
كشى متولد 340 هجرى ضمن ستايش از فرزدق و بيان اخلاص وى در مسيراهل بيت - عليه السلام - مى گويد: دليل اخلاص او همين بس كه امام سجاد - عليه السلام -دوازده هزار دينار به عنوان صله براى او فرستادول فرزدق نكرد و به امام پيغام داد: من آن قصيده را براى صله نگفته ام و جز رضاىخداوند متعالى ، چيزى نخواسته ام .
امام سجاد - عليه السلام - براى او دعا كرد و فرمود:عمل تو مورد رضاى خداست ولى ما خاندان وقتى چيزى را به كسى بخشيديم ، از او بازپس نمى گيريم . فرزدق در پى اين فرمايش ، و به خاطر رعايت اين ادب ، هديهحضرت را پذيرفت . (194)
البته ميان اين نقل - كه فرزدق ابتدا صله را نپذيرفت - و ميان نقلى كه - حاكى از شكايتفرزدق از وضع مال خويش مالى خويش مى باشد - منافاتى نيست . زيرا ممكن استنقل نخست مربوط به قصيده هايى بوده كه فرزدققل از قصيده معروفش براى اهل بيت سروده است ، ولى اظهار نياز زمانى صورت گرفته ،كه فرزدق صورت گرفته كه فرزدق از سوى هشام در تنگناى زندگى گرفتار آمدهاست .
احتمال ديگر اين است كه هر دو نقل مربوط به يك مرحله باشد به اين گونه كه فرزدقمشكل مالى خود را با امام در ميان گذرانده است اما نه براى دريافت صله و مالى بدونعوض بلكه براى گرفتن راهنمايى و يامساعده و زمانى كه امام سجاد ، آن همه صله رابه او مى بخشد، او اظهار داشته كه منظورش از گزارش وضع خود، هرگز دريافت صلهنبوده است و آن نمى پذيرد. اما امام - عليه السلام - وى را براى پذيرش آن تخشش متقاعدمى سازد.
حماسه فرزدق ، ثبت در ديوان ادب
قصيده فرزدق ، آن چنان در منابع تاريخى و ادبى تثبيت شده است كه جاى هر گونهابهام را زدوده و آن را از نهان شدن در غبار گمنامى و فراموشى ، ايمن داشته است .
عبدالرحمن جامى از شاعران پارسى گوى قرن هشتم هجرى 817 - 897 هجرى كه در زمره مفسران و فقيهان و عارفان و ادبيان عصر خويش جاى داشته لاست ، (195)قصيده فرزدق و نيز عكس العمل دستگاه خلافت را در برابرى نظم در آورده است و اين خودمى نماياند كه بازتاب و تاءثير حماسه فرزدق درمحافل علمى و ادبى هماره مثبت و نيرومند بوده است :
عبد الرحمن جامى ، چنين سروده است :
شامى اى كرد از هشام سؤ ال
|
كيست اين با چنين جمال و جلال
|
مدنى ، يا يمانى ، يا مكيست
|
زو چه پرسى به سوى من كن رو
|
آن كس است اين كه مكه بطحاء
|
زمزم و بو قبيس و خيف و منى
|
مروه ، مسعى ، صفا حجر، عرفات
|
طبيه ، كوفه ، كربلا و فرات
|
خلق از او نيز ديده خوابانند
|
گر ضريرى نديد از آن چه ضرر
|
بوم از آن گر نيافت بهره چه باك
|
بغض ايشان نشان كيفر و نفاق
|
سائلى ، من خيار اهل الارض
|
كرد از آغاز تا به آخر گوش
|
خونش اندر رگ از غضب زد جوش
|
راست كردار و راست بين بودى
|
چون بدان شاه حق شناس رسيد
|
كرد حالى روان ده و دو هزار
|
بود از آن مدح ، نى نوال و عطا
|
كرده اى صرف در مديح و هجى
|
زان كه ما اهل بيت احسانيم
|
قطره از ما به مانگردد باز
|
چون فرزدق به آن رفا و كرم
|
هر چه آمد از او چه رد چه قبول
|
بود از آن هر دو قصدش الحق حق
|
چون شنيد آن نشيد دور از شين
|
كرد حق را براى حق ظاهر (196)
|
تحليلى بر قصيده فرزدق
آنچه در صفحات گذشته از ابيات شعر فرزدق آورديم ، تنها ابياتى نيست كه از او دراين قصيده ثبت كرده اند، بلكه مورخان و كتابهاى ادبى ، ابيات انى قصيده را از نظرتعداد، مختلف نقل كرده اند و چه بسا برخى بهنقل چند بيت اكتفا نموده اند.
علت اين اختلاف نقلها ممكن است بدان جهت باشد كه هر نويسنده به ذوق خويش چند بيتى راانتخاب مى كرده است و نه اين كه بقيه ابيات را منتسب به فرزدق ندانسته و يا بدانهادست نيافته باشد.
شيخ مفيد ره فقط بيتهاى يك دو، ده ، يازده ، سيزده ، پانزده ، و شانزده را با مختصراختلافى - ياد كرده است . (197)
سيد مرتضى ره (متولد 436 هجرى) به پيروى از شيخ مفيد ره همان ابيات رانقل نموده و سپس متذكر شده است تمام آنهانشده است . (198)
ابوالفرج اصفهانى متولد 356 هجرى بيست بيت از قصيده را آورده است .(199) در حالى كه مناقب به چهل و يك بيت تصريح كرده است . (200) محمد بنفتال نيشابورى متولد 508 هجرى بيست ونه بيت را متذكر شده است ولى باكمى اختلاف محتوايى با آنچه در ديوان فرزدق ثبت گرديده است . (201)
در ديوان فرزدق بيست و بيت براى اين قصيده ثبت شده است كه در صفحاتقبل به نقل همانها اكتفا كرديم و افزون بر آن را نياورديم .
على بن عيسى اربلى متولد 692 هجرى بيست و سه بيت ، (202) ابن خلكانبيست وهفت بيت (203)، جلال الدين سيوطى متولد 927 هجرى بيست و سه بيت(204) و سيد محسن امينى عاملى متولد 1371 هجرى سى و دويست براى اينقصيده ياد كرده اند. (205)
و علامه محمد باقر مجلسى ره چهل و يك بيت براى اين قصيده متذكر شده است و پس ازنقل ابيات مى نويسد:
هشام پس از شنيدن شعر فرزدق ، خشمگين شد و حقوقش را قطع كرد و با اعتراض به وىگفت : اگر تو هم جدى همانند جد او و پدرى چونان پدر او و مادرى به منزلت مادر اوداشتى براى توهم مى گفتم !...
نقد شبهات
درباره قصيده فرزدق شبهاتى نيز مطرح شده است :
الف : برخى احتمال داده اند كه شعر فرزدق در ستايش حسين على - عليه السلام - سيدالشهدا باشد، زيرا فرزدق اشعارى در وصف آن حضرت دارد كه از نظر سبك و وزنهمگونى تمام با قصيده مورد بحث دارد.
شعرى كه فرزدق در وصف حسين على - عليه السلام - سروده است با اين ابيات آغاز مىشود.
امست بنور هداة تهتدى الامم
|
هذا ابن فاطمة الزهراء عترتها
|
فى جنة الخلد مجريا به القلم (206)
|
و...
ولى با همه شباهتها و همگونى زن و قافيه ، قرينه هاى موجودنشان مى دهد كه اين اشعاردر مقايسه با قصيده معروف فرزدق از يك قصيده در وصف يك شخص نيستند زيرا اولا،قصيده معروف است و اين ابيات هرگز از چنان شهرتى برخوردار نمى باشد. ثانيا، ايناشعار درديوان فرزدق و در ساير كتب تاريخى به صورت قصيده واحد ثبت نشده است .
ب : بعضى قصيده فرزدق را به حزن بن كنانى نسبت داده اند و معتقدند كه اواين اشعار را در وصف عبدالملك مروان سروده است .!(207)
ولى اين شبهه - به طور مسلم - درباره برخى از ادبيات اين قصيده به كلى منتفى استزيرا آنجا سخن از تبار والاى امام على - عليه السلام - به ميان آمده ، هيچ كس نمى تواندجز امام مصداق آن باشد.
علاوه بر اين حبيب بن اوص طائى متولد 233 هجرى اعتراف كرده است كه قصيدهمذكور در وصف زين العابدين (ع ) سروده شده است .
بلى با توجه به شباهت زياد اشعار و سبك شعرى حزن بن كنانى با فرزدقاحتمال اين هست كه برخى از ابيات قصيده يادشده از آن فرزدق نباشد. و از اشعار خزنبن كنانى وارد قصيده او شده باشد. (208) و اين بيتها از نظر مفهومىقابل شناسايى است مانند بيت يازدهم و دوازدهم قصيده كه سخن از هيبت و بيم افكنى وعصاى خيزران و... دارد. چه اين كه عارفان به مقام امام ، ائمه را معمولا با اين تعابيرموردستايش قرار نمى داده اند.
وارد شدن شعرى از شاعرى در اشعار ديگرانى كه هم سبك او بند سابقه داشته است وفراوان به چشم مى خورد. مانند قصيده ابوالاسود دئلى در ستايش امير المؤمنين - عليهالسلام - كه چون با اشعار ام هيثم نخعى هم وزن و هم قافيه بوده ، از نظراهل ادب ، بعضى از ابيات آن دو به ديگرى نسبت داده شده است . (209)و احتمالهاىديگرى نيز مطرح شده كه قرينه اى بر صحت آنها نيست و ازياد آنها چشم مى پوشيم .(210)
فصل سوم : زندگى سياسى امام سجاد - عليه السلام -
زندگى سياسى امام سجاد - عليه السلام -
رهبران الهى ، با اهداف و انگيزهاى همانند، براى جوامع بشرى از سوى خداوندبرگزيده شده اند.
در بينش شيعه ، معصومين (ع ) ادامه دهنده خط تبليغ و هدايتگرى پيامبر اكرم - صلى اللهعليه وآله - مى باشند و از سوى خداوند، براى اين امر تجهيز و تقويت شده اند.
همه امامان (ع ) نورى يگانه اند.
آنچه شيوه عملكرد و برخورد ائمه را نسبت بهمسايل اجتماعى - سياسى از يكديگر متمايز مى سازد، مربوط به شرايط و مقتضياتزمانشان مى باشد و نه مبتنى بر تفاوت فهم و برداشت آنان از دين ومسايل سياسى و نه متكى بر تفاوت امكانات علمى و قواى جسمى و روحى ايشان .
در عقيده شيعه ، ائمه - عليه السلام - چونان پيامبر اكرم (ص ) از علمى خدادادى و توانىمعنوى و الهى برخوردارند. پيامبر (ص ) در قدر و منزلت معنوى ، برتر از همه ايشاناست ولى ائمه در مرتبه امامت خويش مقام و منزلتى همسان دارند.
اگر على بن ابى طالب - عليه السلام - در ميدانمسايل اجتماعى زمان خويش ، در جنگلها، تصميم گيريها،تشكيل حكومت ، تبليغ احكام و ارائه هشدارها و رهنمودهاى اخلاقى و فرهنگى و اجتماعى ،تبلورى ويژه دارد؛
اگر حسن بن على - عليه السلام - نخست شيوه پدر را در پيش گرفته ولى سپسناگزير به صلح با معاويه مى شود واز منصبهاى مهم و كليدى جامعه اسلامى دور نگاهداشته مى شود!
اگر حسين بن (ع ) نخست شيوه برادرش حسن بن على (ع ) را در دوران خلافت معاويه ، ادامهمى دهد ولى با تغيير شرايط و جباريت دستگاه خلافت برنامه جديدى را تحت عنوان ،هجرت و نهضت عليه دستگاه اموى و تاءسيس حكومت اسلامىدنبال مى كند؛
و اگر پس از شهادت آن خضرت امام سجاد - عليه السلام - حضورى ويژه در جامعهاسلامى دارد و سعى مى كند تا پيامش را با بيانى خاص و در پرتو نيايشها ابلاغ كند..همه و همه با توجه به نيازهاى و شرايط زمان صورت گرفته است .
بنابراين در تجزيه تحليل مواضع سياسى - اجتماعى هر يك از ائمه - عليه السلام -شناخت شرايط و مقتضيات عصر آنان نمى تواند بايسته و مطابق با واقع باشد. كسانىكه ميان جنگ و صلح ، قيام و سكوت و انتقاد و تقيه ائمه - عليه السلام - نمى توانندرابطه اى مستحكم و منطقى جستجو كنند، ناكامى ايشانمعلول بى توجهى آنان به واقعيها و عينيتهايى است كه نقش تعيين كننده در خط مشىسياسى اجتماعى رهبران دارد.
در صورتى كه زمينه ها شناخته شود، تعارضى در برنامه هاى امامان معصوم - عليهالسلام - ديده نخواهد شد.
رعايت عينيتها و نيازها، لازمه علم و عقل است .
موجود فاقد دانش تدبير، در همه شرايط يك كارايى و يك بازتاب دارد، اما انديشمندان ومدبران ، با محاسبه زمينه ها و بررسى جوانب و نيازها، برنامه هاى ثمر بخش را درپيش مى گيرند.
به هر حال على بن الحسين - عليه السلام - كه بنيان امامتش در روز ميلاد خود و قيام وشگفت ترين نهضت تاريخ اسلامى و در سرزمين شهادت و ايثار، قوام يافته بود، از آنپس با مشكلات و واقعيتهايى روبرو گرديد كه مى بايست با خط مشى صحيح ، از يكسو حماسه حسينى را در سينه ها زنده نگاه دارد و نگذارد كه دست تحريف كند و از سوىديگر پايه هاى آسيب ديده تشكيلات علوى و شيعى را بازسازى كند و استحكام بخشد و ازبخشد و از اضمحلال و نابودى شيعى كه همان تفكر ناب اسلامى است ، جلوگيرى نمايد.