|
|
|
|
|
|
چگونگى پيدايش كيسانيه با بيان اين نكته كه شخص محمد حنفيه مدعى مقام امامت براى خويش نبوده و سر در خطولايت معصومين (ع ) داشته است اين سوال جدى مطرح مى شود كه بنابراين چگونه عده اىبه امامت وى اعتقاد يافتند و فرقه كيسانيه را به وجود آوردند؟! آيا ممكن است كسى خود مدعى امامت نباشد ولى كسانى به امامت وى معتقد شوند! پاسخ اين سوال از جهتى روشن و آسان است و از جهت ديگر نياز به بررسى زمينه هاىسياسى - اجتماعى آن عصر دارد. اصل اين كه كسى مدعى مقامى نباشد ولى عده اى براساس انگيزه ها و توهمهاى خاصى ،براى او مقامها و عناوينى بى پايه ، قايل شوند، امرى امكان پذير است و تاريخبروشنى از تحقق چنين مساله اى خبر مى دهد: عيسى (ع ) به گواهى قرآن ، هرگزمدعى مقام الوهيت براى خويش نبود و خود را هرگز فرزند خدا نخواند، اما مسيحيان چنيننسبتهايى به او دادند! (100) عزيز هرگز مدعى نبود كه فرزند خداست ولى يهود چنين نسبتى به او دادند!(101) بنابراين چندان غير ممكن نيست كه محمد حنفيه تا پايان زندگيش كسى را به امامت خوددعوت نكرده باشد و ادعاى امامت نداشته باشد ولى منحرفان و سود جويانى وى را بهدروغ امام خوانده و از مباحثات اوليه محمد حنفيه با امام سجاد (ع ) سوء استفاده كردهباشند. اما آنچه در اين ميان شايان توجه بررسى است اين است كه چهعوامل و انگيزه هاى سياسى - اجتماعى در پيداش اين انديشه هاى انحرافى و ساختگىدخالت داشته است . زمينه سياس - اجتماعى پيداش ( كيسانيه ) به طور مسلم آنچه درباره امامت محمد حنفيه از سوى فرقه كيسانيه مطرح شده است مربوطبه سالهاى پس از شهادت حسين بن على (ع ) مى باشد. يعنىقابل از سال 61 هجرى قمرى هرگز نشانى از كيسانيه يا ادعاى امامت از سوى محمد حنفيهبراى خويش نيست . پس بستر پيدايش فرقه كيسانيه سالهاى تاريك و پر تشنج وبحرانى پس از 61 هجرى قمرى مى باشد. روزگارى كه تقريبا تمامى نهادها وارزشهاى دينى جامعه بشدت آسيب ديده و بحرانى عقيدتى ، اخلاقى ، سياسى و اجتماعىبلاد اسلامى را تهديد مى كرد! مساله خلافت به وسيله معاويه تبديل به شاهنشاهى و وراثت شده بود. مردم نه نظارتىبر دستگاه خلافت داشتند و نه حق اظهار نظر. جوانى خوشگذران ، بى تعهد و بىتدبير بر جامعه حكم مى راند، بنى اميه - نسلى كه بنيانشان بر پايه دين ستيزى واشرافيت استوار بود - در همه پستهاى حساس و كليدى جامعه اسلامى نفوذ يافته بودند. حسين بن على (ع ) به عنوان مشخص ترين چهره دينى و معنوى زمان و فرزند پيامبر اسلامدر جنگى نابرابر و با شيوه اى سفاكانه به شهادت رسيده بود. اين عوامل در مجموع فضايى آكنده از ياس و نااميدى را در قلب مردم پديد آورده و بذرعصيان و طغيان را از يك سو در قلبهايشان كاسته و از سوى ديگر ناكاميها و شكستهاىمكرر روحيه انزواطلبى و آرمانسازى را در مردم تقويت مى كرد. دستگاه خلافت با آغشته ساختن دستان خويش به خون عزيزترين فرزندان پيامبر (ص )خود را فاقد كمترين پشتوانه اجتماعى و دينى مى ديد، از اين رو براى حفظ خود راهى جزخشنونت بى حد نمى شناخت . واقعه حره (هجوم لشكر يزيد به مدينه و اقدام آنان به قتلها و هتك حرمتهاى بسيار) و نيزحمله آنان به مسجد الحرام به وسيله سنگها و منجنيقها، خود گواه بى باكى بنى اميه درارتكاب هر جنايت به ساحت دين و جامعه بود. در چنين شرايطى ، دردهاى نهفته جامعه در جستجوى مجالى است كه بروز بايد و منتقدان ودردمندان در انديشه يافتن گروه ، تشكيلات و پايگاهى هستند تا در لواى آن عقده هاىخويش را بگشايند بسيارى از شخصيتهاى واقعى و يا دورغين در چنين شرايطى ظهور مى يابند؛ رهبرى را بهعهده مى گيرند. رهبران راستين بايد در اين هنگام رسالت الهى خويش را ايفا كنند و نيروهاى مردمى را بهسوى رهايى از ظلم و استبداد يارى دهند و رهبرى كنند چنان كه به فرموده امير المومنينعلى (ع ) گرد آمدن ياران و تجمع مردم پيرامون رهبرى ، حجت الهى را بر وى تمام مىسازد و او ملزم به قيام خواهد بود. اكنون بايد ديد كه موضع امام سجاد (ع ) درقبال اين نوع گرايشهاى اجتماعى چه بوده است . ما در اين نوشته تحت عنوان زندگى سياسى امام سجاد (ع ) با بيانى مف به ايننكته خواهيم پرداخت . اما فشرده سخن اين است كه امام سجاد (ع ) در مقام رهبرى قيام مسلحانهعليه بنى اميه نبوده است نه بدان جهت كه قيام عليه بنى اميه را صحيح نمى دانسته ! ونه بدان جهت كه قيام مسلحانه را جايز نمى شمرده است ، بلكه وقايع تلخ گذشته بهروشنى ثابت كرده بود كه اين گروهها و جريانهاى سياسى - اجتماعى ، على رغم همهشعارهاى كوبنده اى كه در مبارزه با استبداد مى دهند، از صداقت و پايمردى لازمبرخوردار نيستند. جريان خوارج در جنگ نهروان ؛ برخورد سران سپاه و نيروهاى رزمى امام حسن مجتبى (ع ) با آن حضرت در جنگ با معاويهو خيانت بسيارى از آنان نسبت به رهبرى خويش و منتهى شدن جنگ به صلح تحميلى ! از همه آنها مهمتر، خيانت آشكار و شگفت انگيز كوفيان نسبت به حسين بن على (ع ) و دعوتمصرانه آنان از امام خويش براى در دست گرفتن رهبرى سياسى آنان و قرار دادن آنحضرت در برابر انبوه دشمن ! زشت تر از همه ، قرار گرفتن دعوت كنندگان از حسين (ع )، در سپاه يزيد! همه و همه دلايل روشن و گويايى بود كه وظيفه امام سجاد (ع ) را در اين ميدان مشخص مىساخت . با چنين نامرديها كه از مردم زمانش ديده بود، و با آن پاكباختگانى كه در صحنه عاشوراز پيكره جهاد اسلامى چونان شاخه هاى نخل بريده شده بودند، مجالى براى اعتماد بهتوبه تائبان و مدعيان جهاد و مبارزه باقى نمانده بود! و بر فرض كه در آن ميانتائبان صادقى هم وجود مى داشتند، شمار آنان و توانشان به اندازه اى نبود كه اما بااتكا بر آنان جنگى دوباره را عليه امويان سامان دهد - چنان كه منتهى شدن قيام تائبانبه شكست ، خود گواه اين واقعيت است - بيشتر مردم آن روزگار ثابت كرده بودند كه دربرابر ظلم تاب نمى آورند اما شيفته عدالت هم نيستند! فريادهايشان از درد استبداد استو نه به تمناى آزادى و آزادگى و ديندارى ! كسى چون امام سجاد كه چه بسا تا پايان عمر آثار زنجيرهاى اموى را بر اندام داشت وجراحتهاى عميقى كه آنان بر قلبش وارد ساخته بودند تا پايان زندگيش هرگز التيامنيافت ، نمى توانست عداوت حكومت اموى را دردل نداشته باشد. قلب او از همه امت ملتهب تر بود. درد او از همه شديدتر و فريادش از همه رساتر! امافريادش را با كه بگويد! با كوفيان ! يا شاميان ! شايد او را متهم كنند كه شمشير پدر را در نيام فرو برده و بيرون نمى كشد! اما اين تنها او نيست . قبل از او نيز على (ع ) بيست و پنجسال سكوت كرد. و آن روز كه به حكومت رسيد، چشم تنگ دنيا داران و جمود انديشانعدلش را تحمل نكرد! و حسن بن على (ع ) در نتيجه بى مهرى و تزوير يارانش ، دست ازنبرد مسلحانه برداشت و...! اكنون چندان غير منتظره نيست كه تائبان واقعه عاشورا و از پانشستگان آن روز، باز هوسقيام به سرشان راه يافته باشد! و انتظار داشته باشند كه امام سجاد (ع ) به صورتعلنى رهبرى ايشان را بر عهده گيرد! ولى امام زمينه را مساعد نمى يابد و چه بسا صداقت را در چهره بسيارى از آنان نمىخواند! از اين رو مدعيان قيام و مبارزه بايد در انديشه محورى ديگر باشند! و شخصيتهاى ديگر اين چنين در برابر امامان راستين ساخته مى شوند! و در اين دوران است كه قيام مختار و تبليغ وى از محمد حنفيه صورت مى گيرد. اين كه مختار به چه انگيزه و يا چه عنوانى از محمد حنفيه تبليغ مى كرده نكته اى است كهخواهد آمد. مختار و كيسانيه مختار بن ابو عبيده بن مسعود ثقفى در سال اول هجرت ، در طائف تولد يافت . در دورانخلافت عمر، همراه پدر به مدينه آمد. پدرش در يوم الجسر كه مسلمانان با ايرانيان درنبرد بودند، كشته شد. پس از شهادت حسين بن على (ع )، مختار از سرسخت ترين مخالفان عبيدالله بن زياد بهشمار مى آمد. از اين رو او را دستگير كرده ، به زندان افكندند و شكنجه دادند ولىسرانجام با وساطت عبدالله بن عمر (كه شوهر خواهر مختار بود) از زندان رهايى يافت . مختار پس از مرگ يزيد (سال56 هجرى قمرى ) عازم مكه شد تا با عبدالله بن زبير عليه حكومت امويان همكارى كند. اماوجود اختلافات نظرهاى آن دو مانع همكارى ايشان شدند. (102) مختار به تنهايى در عراق به فعاليت پرداخت و هوا دارانى گرد آورد و در صدد مبارزهمسلحانه عليه حكومت امويان بر آمد. بديهى است كه در هر جامعه به تناسب باورها و معتقدات آن مى بايست براى انگيزشمردم و تشويق آنان به قيام از پايگاهى موردقبول عامه مردم استفاده كرد. در محيطى كه مختار براى قيام زمينه چينى مى كرد، گرايشهاى شيعى از ويژگيهاىآشكار آن بود. مردم آن سامان على رغم همه بى وفاييها و عقب گردهايى كه در حمايت ازخاندان على (ع ) از خويش نشان داده بودند، اما در قلب ، شرافت و فضيلت خاندان على (ع) را باور داشتند و از سوى ديگر سستيها و كنديهاى گذشته ، آنان را ملامت مى كرد. مختار، شرايط را بدرستى دريافته بود، از اين رو مى بايست حركت خويش را بهگونه اى با خاندان على (ع ) مرتبط سازد. اين است كه در آغاز كار، خود را نماينده محمدحنفيه ، (فرزند على بن ابيطالب (ع ) معرفى كرد. چندى نگذشت كه هفده هزار نفر به طور پنهان با او بيعت كردند. در نخستين مراحل قيام ، والى كوفه - عبدالله بن مطيع - را شكست داد و كوفه را پايگاهمركزى قيام قرار داد. در مرحله بعد، مختار به موصل لشكر كشيد و بر آن نواحى نيز تسلط يافت . در اين ميان يكى از اهداف رسمى مختار و لشكريان او، انتقام گرفتن از كسانى بود كه درواقعه عاشورا نسبت به خاندان پيامبر (ص ) ظلم روا داشته و در جنگ عليه ايشان گامىموثر برداشته بودند. او سران سپاه يزيد را كشت ولى پس از شانزده ماه جنگ و نبرد، در سن 67 سالگى بهدست مصعب بن زبير به قتل رسيد. (103) بايد ياد آورد شد كه قبل از قيام مختار، قيام توابين رخ داد، كه رهبر آن سليمان بن صردبود و به وسيله قواى امويان كشته شد و قيام توابين سركوب گرديد. مختار پس از اين جريان ، قيام خويش عليه دستگاه امويان را آغاز كرد و طبيعى است كهگروهى از توابين و سركوب شدگان قيام سليمان بن صرد نيز در زمره هواداران مختارقرار گرفته باشند. تمايز قيام توابين و قيام مختار فرقى كه ميان اين دو قيام مشهود مى باشد، اين است كه در قيام توابين ، تنها انگيزهقيامگران ، انتقام از قاتلان حسين بن على (ع ) بود و آنها با اين حركت مى خواستندسهل انگاريها و گناهان گذشته خود را جبران كنند، چه اين كه آنان با شركت نجستن درسپاه حسين بن على (ع ) وتنها گذاشتن وى درمقابل دشمن ، بشدت خود را مجرم و مستحق عذاب الهى مى ديدند و در صدد بودند بهگونه اى آن گذشته تاريك را محو سازند. و جز اين هدفى سياسى يا عقيدتى براىآنان ياد نشده است . اما در قيام مختار وضع به گونه ديگرى است . هر چند قيام مختار همانند قيام توابينشعار انتقام از قاتلان حسين (ع) را از شعارهاى اساسى قرار داده بود اما اهدافديگرى هم در قيام مختار دنبال مى شد كه بيشتر جنبه سياسى داشت . درباره قيام مختار، مطالب متفاوتى از او نقل شده كه گاه با يكديگر سازگار نيست و همينامر، محققان را به دو نظرگاه ناهمساز منتهى ساخته است . عقيده مختار درباره امامت على بن الحسين (ع ) از برخى منابع استفاده مى شود كه مختار نه تنها امامت على بن الحسين (ع ) معتقد بوده ،بلكه مبارزات خويش عليه دستگاه اموى را فقط به منظور يارىاهل بيت - عليه السلام - و انتقام از قاتلان ايشان صورت داده است و ائمه (ع ) براى اودعاى خير كرده و كارهاى او را ستوده اند. در قبال اين منابع ، مداركى وجود دارد كه دقيقا خلاف آن را ثابت مى كند و چنين مى نماياندكه مختار از امامت على بن الحسين (ع ) روى گردانده و به امامت محمد حنفيه - فرزند على (ع) و برادر حسين بن على (ع ) - اعتقاد داشته است و حمايت او از محمد حنفيه و مستند ساختننهضت خويش به وى ، باعث پيدايش فرقه كيسانيه شد. و على بن الحسين (ع ) نه تنهاكارهاى او را امضا نكرده ، بلكه از او تنفر و انزجار داشته و حتى او را در مورد طعن و لعنقرار داده است . رواياتى در مدح مختار از امام باقر (ع ) نقل شده است : لا تسبوا المختار قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج ارلملنا و قسمالمال فينا على العسرة (104) يعنى ؛ به مختار ناسزا نگوييد، زيرا او از قاتلان ما، انتقام گرفت و زمينه ازدواجزنان بى سرپرست ما را فراهم آورد و در شرايط سختى و تنگدستى به ما كمكرسانيد. در حديثى ديگر چنين آمده است : مردى از اهل كوفه به حضور امام باقر (ع ) تشرف يافت ، خواست دست امام را ببوسد،امام مانع شد. آن حضرت از او پرسيد: نامت چيست ؟ مرد گفت : من ابومحمد، فرزند مختار هستم . امام دست او را گرفت و در كنار خود با گرمى جاى داد. ابو محمد گفت : اى فرزند رسول خدا،، مردم درباره ما پدرم سخنانى مى گويند و اواموالى است كه مختار براى ما فرستاده است . او خانه هاى ما را بناكرده و به خونخواهىشهداى ما برخاست ، خداى او را رحمت كند. (105) در بيانى ديگر مختار چنين مدح شده است : امام باقر (ع ) به فرزند مختار فرمود: خداوند پدرت را رحمت كند!خداوند پدرت را رحمتكند!هيچ كس حقى از ما نزد كسى نبود، جز اين كه آن را براى ما باز پس گرفت ! از على بن الحسين (ع ) روايت شده كه فرمود: الحمدلله الذى ادرك لى ثارى من اعدايى و جزى الله مختار خيرا (106) يعنى ؛ سپاس خداى را كه انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت و خداوند به مختارجزاى نيك دهد! روايات ديگرى از رسول خدا و امير المؤمنين (ع ) ثبت شده است كه در آنها از مختار بهعنوان كسى كه انتقام ذريه رسول خدا را از دشمنانشان مى گيرد، ياد شده است . (107) چه بسا بر اساس همين روايات ميثم تمار در روزگارى كه مختار زندانى بود به ملاقاترفت و بشارت آزاديش و خونخواهى وى از دشمناناهل بيت ع را به او داد. (108) من قال بن عمرو مى گويد: حضور امام سجاد (ع ) رسيدم ، آن حضرت از من پرسيد:: منقال !حرملة بن كاهل اسدى (109) چه شد و در چه حالى به سر مى برد! منهال مى گويد: عرض كردم وقتى من از كوفه بيرون آمدم او زنده بود. امام دستها را به سوى آسمان برداشت و سه مرتبه فرمود: خدايا حرارت آهن را به اوبچشان !. منهال مى گويد: من از منزل آن حضرت به سوى كوفه رهسپار شدم ، خبر قيام مختار رادريافت كردم براى ملاقات مختار شتافتم ، لحظه اى رسيدم كه حرمله را دستگير كردهبودند و مختار دستور داد دست و پاى او را قطع كنند و وى را در آتش بسوزانند!ناگاه باديدن اين منظره گفتم : سبحان الله . مختار رو به من كرد و پرسيد، آيا سبحان الله گفتن تو دليلى داشت ؟ آنچه ميان من و امام سجاد (ع ) گذشته بود براى مختارنقل كرده و گفتم ، تسبيح من بدان جهت بود كه استجابت دعاى امام سجاد را به دست تو،مشاهده كردم . مختار از مركب پياده شد، دو ركعت نماز خواند و سجده آن را طولانى ساخت . پس از نماز او خواستم تا براى صرف غذاى ميهمان من باشد. ولى او گفت : من به سپاسلطف الهى ؟ دعاى امام سجاد را با دست من مستجاب كرده است ، امروز را روزه خواهم بود.(110) رواياتى در مذمت مختار حبيب خثعمى از امام صادق (ع ) نقل كرده است : مختار مطالبى را به دروغ ، منتسب به على بن الحسين (ع ) مى ساخت و به آن حضرت نسبتمى داد. (111) يونس يعقوب مى گويد: امام باقر (ع ) مى فرمود: مختار نامه اى همراه هدايا براى امام سجاد (ع ) فرستاد، اما امام نپذيرفت و نامه رانخواند و فرمود: من هداياى دروغگويان را نمى پذيرم و نامه آنان را نمى خوانم (112) در حديثى ديگر چنين آمده است : در روز قيامت ، پيامبر - صلى الله عليه وآله -، على بن ابى طالب (ع ) و حسن و حسين (ع )از كنار دوزخ مى گذرند، فردى از ميان آتش فرياد بر مى آورد و پيامبر و امير مؤمنان رابه يارى مى طلبد، اما به او توجهى مى طلبم . رسول خدا از فرزندش حسين (ع ) مى خواهد تا او را شفاعت كند. و او چنين مى كند. راوى حديث مى گويد: به امام صادق گفتم : آن شخص كيست ؟ امام فرمود: او مختاربن ابى عبيده ثقفى است . پرسيدم : چرا در آتش مى سوزد؟ امام فرمود: چون در اعتقاد او نسبت به پيامبر و (ع ) خللى بوده است و اگر در قلبجبرئيل و ميكائيل نيز خللى نسبت به آن دو باشد، در آتش خواهند سوخت . (113) در رواياتى ديگر، انگيزه مختار از قيام ، رسيدن به سلطنت و قدرت معرفى شده است ودر آن روايت اين نكته نيز آمده است كه در قلبجبرئيل و ميكائيل نيز ذره اى محبت دنيا باشد، خدا آنها را در آتش مى افكند. (114) از امام سجاد - عليه السلام - نقل كرده اند كه آن حضرت بارها، مختار را نفرين كرده و مىگفت : مختار به ما نسبت دروغ داده است و چنين گمان كرده است كه به او در مورد امامتسفارش شده است . (115) شخصيت مختار در نگاه اماميه هر چند در مورد مختار و قيام او و نقش وى در شكل گيرى فرقه كيسانيه ، آراى مختلفىرسيده است . اما در مجموع دو نظرگاه عمده وجود دارد. الف : برخى از محققان بر اين عقيده اند كه مختار، شيعه اى مخلص و معتقد به امامت على بنالحسين - عليه السلام - بوده و هدفش از قيام ، تنها براى انتقام از قاتلاناهل بيت بوده و براى كارهاى خويش از سوى امام سجاد (ع ) اذن اجازه داشته است . زيرااگر جز اين بود براى او طلب رحمت نمى كردند و هدايايش را نمى پذيرفتند . و اما رواياتى كه در بردارنده مذمت مختار مى باشد، برخى از روى تقيه صادر شده وبرخى دلايل سياسى - اجتماعى داشته است . در اين بينش ، نقش مختار در پيدايش فرقه كيسانيه و انحراف از امامت زين العابدين بكلىمورد انكار قرار گرفته است و او منزه از چنين مساله اى شناخته شده است . (116) ب - گروهى ديگر معتقدند كه مختار هر چند با قيام خويش ، از قاتلاناهل بيت (ع ) انتقام بايسته اى گرفت و تا اندازه اى جراحتهاى عميق عاشوراييان را التيامبخشيد و هر چند ائمه براى او طلب رحمت كرده اند، ولى همه اينهادليل آن نيست كه او براستى هدفى جز حمايت ازاهل بيت نداشته و هواى حكومت در سر نمى پرورانده است . شاد شدن اهل بيت از برخى كارهاى او دليل رضايت آنان به همه مواضع فكرى و عملى وىنيست . او به هر حال خدمتى به اهل بيت كرده است و آنان برايش دعا كرده اند ولى چه بسادر ادعاها و اعتقادها و نيز رفتارشان نارساييها و كجرويهايى هم بوده است . علامه مجلسى ، پس از نقل حديثى شفاعت حسين بن على (ع) براى مختار و اين كهمختار دوزخى است ولى به بركت خدمتهايى كه براىاهل بيت انجام داده ، سرانجام مورد شفاعت قرار مى گيرد، مى گويد: اين روايات جمع كننده و تلفيق دهنده ميان احاديث مختلفى است كه در باره مختار واردشده است . با اين بيان كه مختار هر چند در مراتب ايمان و يقينكامل نبوده و از سوى امام معصوم اجازه صريحى در مورداعمال خويش نداشته است ، لكن از آنجا كارهاى شايسته بسيارى به وسيله او صورت گرفت و با برنامه هاى اوقلب مؤمنان از جراحتهاى ستم التيام يافت ، فرجامش به خير و نجات است . در حقيقت مختارمشمول اين آيه از قرآن مى باشد كه مى فرمايد: و دسته اى ديگر هستند كه بهگناهانش اعتراف كرده و عمل نيك و بد را به هم در آميخته اند، اميد است كه خداوند ايشان رامورد آمرزش قرار دهد (117) و اما من درباره مختار از كسانى هستم كه از داورىكردن بازايستاده اند، هر چند مشهور ميان علماى شيعه اين است كه كارهاى او ارزنده وشخصيت او شايسته مدح است . (118) انگيزه هاى سياسى در شكل گيرى كيسانيه هر چند محور اصلى سخن در فصل ، بررسى امامت امام سجاد (ع ) مى باشد و از اين رهگذر،به ضرورت ، نگاهى به منكران امامت زين العابدين - كيسانيه - افكنديم تا حجت و منطق وانگيزه آنان را بشناسيم و اين نگاه به بررسى شخصيت محمد حنفيه و مختار به عنوان دوعنصر مطرح در فرقه كيسانيه انجاميد، اكنون به موضوع اصلى باز مى گرديم و ازآنچه به اختصار ياد آور شديم ، نتيجه مى گيريم . شرايط تاريخى - سياسى - اجتماعى عصر امام سجاد (ع ) مى نماياند كه انگيزه هاىسياسى ، بيش از هر انگيزه و دليل ديگر درشكل گيرى فرقه كيسانيه دخالت داشته است . زيرا به هرحال مطرح شدن محمد حنفيه در قيام مختار به جاى على بن الحسين (ع ) يا بهدليل تقيه ام سجاد از حضور مستقيم در جريان قيام بوده و از اين رو محمد حنفيه به عنواننماينده آن حضرت در اين حركت مطرح گشته ولى بعدها از سوى عناصر ناآگاه و يامغرض نقشى اصيل به او داده شده است ! و يا اين كه براستى محمد حنفيه در اين دوره خود را امام مى شمرده و بعدها در مباحثه با امامسجاد شده است كه امامت از آن زين العابدين است و نه او. احتمال سوم اين است كه مختار صرفا براى پيشبرد اهداف خويش ، حركتش را منتسب بهمحمد حنفيه كرده است . بى اين كه اجازه ويژه اى براى پيشبرد اهداف خويش ، حركتش رامنتسب به محمد حنفيه كرده است . بى اين كه اجازه ويژه اى از سوى او داشته باشد. و دراين راستا بوده كه مختار از محمد حنفيه به عنوان مهدى (119) ياد كرده تا هواداران وهواخواهان بيشتر را گرد آورد. احتمال چهارم اين است كه اصولا مساءله امامت محمد حنفيه نه در دوران قيام مختار بلكه درعصر حكومت عباسيان ، ساخته و پرداخته شده تا از نقطه هاى مبهم و كور گذشته ،مستندهايى براى حكومت عباسيان ، جستجو شده باشد. هر يك از اين احتمالها كه تقويت شود، اين نكته به دست مى آيد كه به هرحال اعتقاد به امامت محمد حنفيه داراى دلايل علمى و مستند به نصوص و منابعشوعى نيست و شرايط خاص سياسى آن عصر، پندارى فرقه كيسانيه را رقم زده است . البته از قراين استفاده مى شود كه نخست احتمال سوم و سپساحتمال چهارم نزديكتر به واقع است . زيرا به هرحال مختار براى جذب نيروهاى متمايل به تشييع ناگزير بود خود را به پايگاهى علوىمستند سازد تا قيامش مشروعيت . مقبوليت عام پيدا كند و بعدها عباسيان نيز براى تضعيفپايگاه امامت ، بشدت نيازمند انديشه اى بودند كه مردم از اطراف بودند كه مردم ائمهمعصومين (ع ) ساخته اند و به مركزيتى متوجه سازند كه بر ايشان مساءله ساز نباشد وكيسانيه و اعتقاد و به امامت محمد حنفيه اى كه حضور در زمان ندارد و زندگى را بدرودگفته - و يا به اعتقاد كيسانيه در غيبت به سر مى برد! - همان مركزيت و قبله گاه مورپسند بنى العباس بشمار مى رفت . فصل دوم : شخصيت معنوى و اجتماعى امام سجاد - عليه السلام امام سجاد (ع ) در محراب عبادت و معنويت امام سجاد، زين العابدين (ع )، پيشوايان متقين ، در عصرى كه سفاكان و دين گزان ،محراب را با خون اولياى خدا گلگون مى ساختند و حقگويان برخاسته از محراب را بهجرم سر فرود نياوردن در برابر غير خدا، مورد سخت ترين آزارها و نارواترين دشنامهاقرار مى دادند و ماءذنه اى هدايت و مناره هاى دين را ناجوانمردانه به خون تكبير گويانعزت و ديندارى مى آغشتند، آرى در چنين عصرى از محراب ، ماءذانه رفيع ، رفيعتر از همهبرجها ساخته بود نجواهاى پنهانش را رساتر از هر فرياد به گوش غفلت زدگان و راهگم كردگان زمانش و نيز فرزندان آينده اسلام برساند. على بن الحسين (ع ) چنان در اين ميدان مى كوشيد كه وقتى فاطمه ، دختر امير المؤمنين (ع )آن تلاش طاقت فرسا و آن عبادت بى وقفه را در فرزند برادرش ، مشاهده كرد، برسلامتى او بيمناك شد و از جابرين عبدالله يارى خواست تا شايد امام سجاد را از آن همهزحمت و مرارت كه در مسير عبادت به خويش روا مى داشت باز دارد. به جابر گفت : تو مى دانى كه ما خاندان رسول خدا، حقوقى بر شما داريم ، از آن جملهاين است كه اگر خطرى ما را تهديد كند، شما بايد به يارى ما بشتابيد. اينك فرزندبرادرم از كثرت عبادت خويش را در معرض خطر قرار داده است از او ديدار كن و از وىبخواه تا قدرى به استراحت نيز بينديشد. جابر به حضرت امام سجاد (ع ) رسيد،حضرت را در حال عبادت يافت در حالى كه بدان آن گرامى بشدت ضعيف شده بود. جابرنگرانى عمه آن بزرگوار را به ايشان ياد آورى كرد و گفت : اى فرزندرسول خدا!مگر نه اين است كه خداوند بهشت را براى شما و دوستان شما قرار داده جهنم رابراى دشمنان شما؟ پس تحمل اين همه رنج در مسير عبادت براى چيست ؟ امام سجاد (ع ) فرمود: اى جابر تو از اصحاب رسول خدايى و مى دانى كه جدمرسول خدا با اين كه مورد غفران عام و همه جانبه خدا بود و آيه ليغفر لك الله ماتقدم من ذنبك و ما تاءخر (120) به وى اطمينان هميشگى مى داد، اما باز هم آن عزيزچنان خداى را عبادت مى كرد كه قدمهايش متورم مى شد و چون علت آن همه سعى در عبادت رااز وى مى پرسيدند مى فرمود: افلا اكون عبدا شكورا يعنى ؛ آيا من نبايد دربرابر خداوند بنده اى شكرگزار باشم !(121) امام صادق (ع ) در توصيف عبادتهاى امير المؤمنين (ع ) مى فرمود: در امت اسلامى هيچ كسنتوانست همانند رسول خدا به عبادت اهتمام ورزد جز على بن ابى طالب (ع ). او چنان عبادتمى كرد كه گويى بهشت و دوزخ را مى بيند.. آنگاه فرمود: درميان اهل بيت امير المؤمنين شبيه تر از همه به او زين العابدين (ع ) مىباشد چه اين كه در راستاى عبادت چنان پيش تاخت كه فرزندش امام باقر (ع ) در او خيرهشد، اثر عبادت را در چهره اش آشكار يافت و از مشاهدهحال پدر گريست امام سجاد كه علت گريستن فرزند را دريافته بود فرمود: آن نامه و صحيفه اى كهعبادتهاى على (ع ) در آن ثبت شده بياور! امام باقر (ع ) نامه را به پدر داد و آن حضرتمشغول مطالعه شد. پس ا لختى مطالعه ، درنگ كرد و آهى عميق از سينه آورد و گفت : كيستكه بتواند مانند امير المؤمنين (ع )، آن همه عبادت خدا كند. (122) درباره آن حضرت نقل كرده اند كه در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى گزارد. وقتى به وى گفتند كه شما بيش از جدتان على (ع ) عبادت مى كنيد، امام اظهار داشت : مع انى نظرت فى عملصلوات عليه يوما واحدا فما استطعت ان اعدله منالحول الى الحول يعنى ؛ من در عمل يك روز على - عليه السلام - نگريستم وتاءمل كردم و دريافتم كه قادر نيستم در طول يكسال اعمالى انجام دهم كه با عمل يك روز امير المؤمنين (ع ) برابرى كند. البته ممكن است منظور حضرت ، عبادت از نظر كمى نباشد بلكه به جنبه كيفى و ارزشىعمل اشاره داشته باشد، چنان كه اين معنا از برخى روايات ديگر نيز استفاده مى شودبويژه رواياتى كه مى گويد: ضربت على (ع ) در روز جنگ خندق بر عبادت جن و انسفضيلت و شرافت دارد. امام سجاد - عليه السلام - در آستانه نماز امام سجاد (ع ) چون براى نماز آماده مى شد وضو مى گرفت ، رنگ رخسارش دگرگون مىشد و چون از علت آن مى پرسيدند، پاسخ مى داد: آيا مى دانى كه مى خواهم به آستان چه بزرگى رهيابم و درمقابل چه مقامى قرار بگيرم . (123) بارها مى ديدند كه وقتى امام زين العابدين (ع ) وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقتنماز به سر مى برد، از شدت خضوع وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقت نماز بهسر مى برد، از شدت خضوع (ع ) در برابر حق و احساس بندگى به درگاه خدا، آثارنگرانى در اندامش ظاهر بود. (124) نماز امام سجاد (ع )، ابلاغگر پيام شهيدان طاووس بن كيسان يمانى (متولد 106) از اعلام تابعين ورجال گرانقدر و از اصحاب امام زين العابدين (ع ) است و خاطرات بسيارى عبادتها ومناجاتهاى آن حضرت دارد. او مى گويد: در حضر اسماعيل امام را مشاهده كردم ، او مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بود،چون براى نماز مى ايستاد، رنگ چهره اى گاه و گلگون مى گشت ، بيم از خدا در اندامشمتجلى بود و چنان نماز مى گزارد كه گويى آخرين نماز اوست . چون به سجده ميرفت ،تا دير زمان در سجده مى ماند و چون سر بر مى داشت قطرات عرق بر بدنش جارى بود.هماره تربت سيد الشهداء (ع ) همراه داشت و جز بر آن پيشانى نمى نهاد. (125) امام سجاد (عليه السلام ) اين گونه محراب را با ميدان نبرد و نماز را با شهادت ومناجات نيمه شب را با مناجات حسين (عليه السلام ) در خاكهاى تفتيده كربلا و ياد خدا رابا ياد راهيان راه حق پيوند مى زند اين چنين به نماز و عبادت او جهت مى بخشد و عبادت هاىطولانيش براى مردم پيام رهنمايى و بيدارى بسوى عزت و آزادى و دين دارى و ظلم ستيزىچرا كه وقتى سر بر خاك شهيدان كربلا مى نهاد به همگان اعلام مى كرد كه نماز انزوانماز رهبانيت نماز فرار از واقعيت هاى زمان نيست نمازيست است چنان نماز حسين (عليهالسلام ) در نيمروز كربلا و در ميدان شهادت و نمازى است كه بر خاك شهيدان راه خدا ارجمى نهند و با پيام به لطافت نسيم سحرى و نفوذ اشعه خورشيد مى رساند كه اوج عبادتو اوج عبوديت سر نهادن بر خاك شهيدان در راه خدا و براى خداست . على بن حسين ، سيد الساجدين زيادى سجده ها و تداوم هر سجده امام على بن الحسين سبب گرديد كه آن حضرت را سيدالساجدين لقب دهند و چون اين سجده هاى طولانى و فراوان بر پيشانى آن پيشواى متقيناثر گذارده و پوست آن زبر شده بود (به ايشان (ذووالثفنات )مى گفتند. امام باقر (عليه السلام ) پدرم هيچ نعمتى را به ياد نمى آورد كه با ياد كرد آن بهدرگاه خداوند سجده مى برد. هنگام قرائت چون به آيه هاى سجده مى رسيد و نيز به وقتخطر و احتمال رخداد حادثه اى ناگوار و همچنين پايان نمازهاى فريضه و يا هر زمانىكه موفق مى شد كه خدمتى انجام دهد و ميان دو مؤمن را اصلاح كند سر به سجده مى نهاد وبر درگاه خداوندى سپاس مى نهاد (126) يكى از خدمتكاران آن حضرت ، امام را چنين ياد مى كند: روزى مولايم به سوى صحرا رفت و من همراه وى بودم ، در گوشه اى از صحرا بهعبادت پرداخت ، به هنگام سجده سر را بر سنگهاى زبر و درشت مى نهاد و با گريه وتضرع ياد خدا مى كرد. سعى كردم تا آنچه حضرت مى گويد بشنوم . آن روز شمردم كهامام در سجده خويش هزار مرتبه گفت : لا اله الله حقا تعبدا و رقا، لا الله ليمانا و تصديقا. چون امام سر از سجده برداشت ، صورت و محاسنش به اشكهايش آغشته بود. (127) دعاها و تعبيرهايى كه امام سجاد (ع ) در نيايش با خدا و بويژه درحال سجده به كار مى گرفت خود، در اوج عبوديت و بندگى و معرفت حق بود. از جمله ذكرهاى آن امام در حال سجده چنين است : الهى عبدك بفنائك ، مسكينك ، سائلك بفنائك ، فقيرك بفنائك .(128) در بسيارى از روايات نقل شده است كه آن حضرت خويش را موظف مى داشت تا در هر شبانهروز ركعت نماز بگزارد و اين نامه را تا پايان عمر عملى مى ساخت . (129) انجام هزار ركعت نماز در يك شبانه روز ، آن هم براى كسى كه مى بايست به امورزندگى و مسايل اجتماعى بپرازد، چه بسا در ذهن برخى بعيد بنمايد، ولى شرايط خاصزندگى آن حضرت و محدوديتهاى شديدى كه خلفا براى آن امام به وجود آورده بودند،عملا مجلال بيشترى به امام سجاد (ع ) مى داد تا به اين برنامه بپبردازد. شايان توجه است كه اين گونه روايات را بيشتر نويسندگانى ثبت كرده اند كه علىبن الحسين (ع ) را به عنوان امام مفترض الطاعه نمى شناسند و وى را صاحب كرامت و معجرهنمى دانند و از او به عنوان شخصيتى ممتاز معنوى و فرزندى نمونه ازنسل رسول خدا (ص )ياد كرده و لقب زين العابدين و سيد الساجدين را به وى داده اند.(130) محو در جمال پروردگار هنگامى كه امام سيد الساجدين به نماز و راز و نياز با پروردگار مى ايستاد، چنان درجمال حق محو مى شد و در ياد خدا مى گشت كه كمترين توجه به اطراف خود نداشت . گاه در خانه حضرت مشكلى رخ مى داد ولى حضرت چون به نماز ايستاده بود، فارغ ازدردها و مشكلات دنيا، توجهى بدانها نمى يافت . روزى در خانه آن حضرت آتش سوزى رخ داد (131) و زمانى ديگر يكى از فرزندانوى آسيب ديد (132) ولى تا پايان نماز، امام از آنها اطلاع نيافت . على بن الحسين (ع ) واهتمام به حج راويان و مورخان براى امام سجاد (ع ) بيست سفر به حج ثبت كرده اند، آن هم سفرهايىكه آن حضرت فاصله ميان مكه و مدينه را پياده طى كرده است . امام در اين سفرها، مركب به همراه داشت ولى مصمم بود تا طريق خانه خدا را با پاىخويش بپيمايد و در مسير محبوب ، از وجوب خود مايه بگذارد. (133) عرفان و حب امام به خداوند، بر تمامى اعمال عبادى او پر افكن بود و به همه برنامه هاعبادت وى رنگى الهى و جلوه اى معنوى مى بخشد. يكى از حالات درس آموز امام (ع ) هنگام پوشيدن لباس احرام بود. چنان كه : وقتى آن حضرت لباس احرام مى پوشد، رنگش از ياد خدا وجلال او تغيير مى كرد و چنان در جذبه معنويت حق معنوى وى بشدت تحت تاءثير قرارگرفته و مى پرسيدند: چرا لبيك نمى گوييد؟ امام در پاسخ به ايشان مى فرمود: بيم آن دارم كه لبيك بگويم ولى خداوند در جوابمندا دهد: لا لبيك ! امام همچنان تا پايان اعمال حج ، در جذبه اى الهى و توجهى خاص به خداوند قرار داشت. (134) رسيدگى به نيازمندان و تهيدستان از بارزترين امتيازهاى ائمه (ع ) بر ساير انسانها، اين است كه انسانها معمولا باگرايش به بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه هاغافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه هاغافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در پرتو هدايت ويژه حق ، از افراط و تفريط ايمنند و دررفتار فردى و اجتماعى و اعمال عبادى و معنوى و نيز زندگى آنان ، تعادلى منطقى ومعقول مشهود است . و اين ويژگى است كه ايشان را سزاوار جايگاه و شايسته الگو بودنبراى خلق ، ساخته است . در ملاكهاى بشرى و انسانهاى معمولى ، كسى كه داراى آن حالات فوق العاده در نماز ووضو و دعا و مناجات و حج و... باشد و در سجده هايش صدها و هزارها مرتبه ، ذكر خدا راتكرار كند، انسانى است كه منزوى كه تمام وقت و عمر خود را صرف عبادت فردى كرده وبه هيچ نيازهاى زندگى مادى و حيات اجتماعى توجه ندارد!در حالى كه زندگى امام سجاد(ع ) برداشت را به اثبات مى رساند. وى با وجود آن همه دعاها و مناجاتها طولانى و كم نظير، از جامعه خود و نيازها واقعيتهاىزمانش غافل نيست بلكه در ميدان وظايف اجتماعى و اخلاقى نيز پيشوايى الگو و نمونهاست . براستى جاى تاءمل و پند آموزى و همچنين شگفتى دارد كه زينت عبادتگران ، سرور سجدهگزاران مقتداى زاهدان و متقيان ، با آن همه سجده هاى طولانى و شب زنده داريهاى مداوم ،مخارج زندگى صد خانواده محروم مدينه را متكفل بوده و نيازهاى آنان را بر آورده مىساخته است . (135) چقدر فاصله است ميان زندگى اثر آفرين امام سجاد (ع ) با آنان كه بهخيال زهد و عبادت ، چشم از همه واقعيتهاى زمانشان فرو بسته و نه تنها قادر به اداره چندنيازمند و مستمند ديگر بلكه قادر به اداره زندگى فردى خويش نمى باشند و به ادعاىزهد و درويشى كشكول نياز نزد ديگران دراز كرده و يا زندگى خود را بر در آمدهاىعمومى و كمكهاى بلاعوض و بيت المال تحميل كرده و مى كنند! تشريح و توضيح حالات معنوى و عبادتهاى طولانى ائمه و همچنين امام سجاد (ع ) هميشهاين نگرانى را در خود نهفته دارد كه مبادا، انزوا گرفتگان و عزلت جويان بى خاصيتىكه نه به كار خويش مى آيند و نه به كار خلق تاءثيرى در پيشبرد دين و نه دنيا، آنهمه عبادت را دليل حضور نداشتن ائمه در مسايل جارى زمانشان تصور كنند و روش نادرستخويش را با اين تصور و روش نادرست خويش را با اين تصور بيجا توجيه نمايند! كمك به محرومان ، در نهان محمد اسحاق مى گويد: بسيارى از خانواده هاى محروم و نيازمند مدينه ، شبانگاه از لطف وبخشش مردى ناشناس بهره مند مى شدند و هرگز او را نشناختند مگر زمانى كه على بنالحسين (ع ) در گذشت و آن مرد ناشناس ديگر به سراغ آنان نيامد. آنگاه بود كه دانستندآن امدادگر ناشناس ، زين العابدين (ع ) بوده است . (136) ابوحمره ثمالى ميلادى 150 هجرى قمرى مى گويد: امام زين العابدين (ع ) در تاريكى شب ، نان ونواى مستمندان را بر دوش مى كشيد و بهطور ناشناس آن را انفاق مى كرد و مى فرمود: ان صدقة السر تطفى غضب الرب يعنى : صدقه پنهانى ، خشم الهى را فرو مى نشاند.(137) چنين بود كه پس از شهادت آن گرامى وقتى بدنش راغسل مى دادند، آثارى بر پشت و شانه هاى وى مشاهده گرديد و چون علتش را پرسيدند،دانستند كه آنها آثارى است از نانها و كوله بارهايى كه امام (ع ) براى تهيدستان بردوش مى كشيده است . (138) ابن سعد متوفاى حدود 200 هجرى قمرى مى نويسد: چه بسا نيازمندانى كه به حضور امام سجاد مى رسيدند وقبل از اظهار نياز، خواسته خود را از امام دريافت مى كردند و امام فرمود: صدقه قبل از اين كه به دست نيازمند برسد، نخست به دست خداوند مى رسد.(139) يكى از پسرها عموهاى آن حضرت ، مستمند و نيازمند بود. و امام هميشه در نهان و به طورناشناس وى را كمك مى كرد. اما از آنجا كه امام را نمى شناخت ، همواره از آن حضرت گله مندو شاكى بود كه چرا به وى رسيدگى نمى كنند! امام سجاد با شنيدن گلايه هاى او، خويش را از معرفى خود باز مى داشت و هرگز به اونفرمود كه آن ناشناس امدادگر منم . تا اينكه امام بدرود حيات گفت و رحلت كرد. آن روزپسر عموى گلايه گذار از واقعيت آگاه شد و در كنار قبر آن حضرت به گريه عذرخواهى نشست . (140) سفيان بن عينيه از زهرى نقل مى كند: شبى سرد و بارانى امام على بن حسين ، زينالعابدين را در كوچه هاى مدينه ديدم كه مقدارى آرد و هيزم بر پشت گرفته و عزم خانهتهيدستان دارد. به آن حضرت گفتم : اى پسررسول خدا چه بر پشت دارى ؟ امام فرمود: سفرى در پيش دارم و توشه آن را آماده كرده ام و مى خواهم در جاى امنى قراردهم . عرض كردم آيا اجازه مى دهيد خدمتكار من شما را در امر اين كار وحمل اين آذوقه كمك كند؟ امام فرمود خير. گفتم : اجازه بدهيد خودم شما را كمك كنم . امام باز هم فرمود: خير چيزى كه در به كار من مى آيد، چرا خودم آن رامتحمل نشوم ، تو را به خدا سوگند! مرا تنها بگذار! آن شب گذشت ، چندى بعد خدمت امام رسيدم و عرض كردم : آن سفر كه عازم بوديد چگونهصورت گرفت ؟ امام فرمود: آن سفر، از آن نوع سفرها كه تو پنداشتى نبود، منظور من سفر آخرت بود، ومن براى آن جهان ، خود را آماده مى كنم . با دورى از حرام ، بخشش و انجام كارهاى نيك .(141) سفيان بن عينيه نيز مى گويد: در يكى از سفرها كه امام على بن حسين (ع ) عازم حج بود،خواهرش سكينه ، دختر حسين بن على (ع ) هزار درهم به عنوان كمك هزينه سفر در اختيار وىنهاد ولى هنگامى كه امام به نزديكى حره (142)رسيد، تمامى آن مبالغ را ميانمستمندان تقسيم كرد. (143) امام باقر مى فرمايد: چه بسيار مواردى كه پدرم ، در كنار يتيمان و بينوايان مى نشست ،و با دست خويش به آنها غذا مى داد و براى آنان كه علاقه مند بودند، غذا مى فرستاد.(144) امام صادق مى فرمايد: على بن الحسين (ع ) در روزهايى كه روزه داشت گاه با دست خود غذا مى پخت و هنگامافطار، آنها را به خانه نيازمندان مى فرستاد و چه بسا مواردى كه از آن غذا براى خودآن حضرت باقى نمى ماند و با نان و خرما افطار مى كرد. (145) برخورد امام با نيازمندان ، برخورد فردى توانمند و برتر با فردى زبردست و منتپذيرد نبود، بلكه آن حضرت سعى داشت تا هنگام رفع نياز مستمندان ، در ايشان آثارتذلل و كوچكى آشكار نگردد. از اين رو، قبل از اظهار نياز، به آنان كمك مى كرد و مىفرمود: مرحبا بمن يحمل زادى الى الاخرة يعنى ؛ آفرين بر كسى كه توشه مرا به سوى آخرتم بر؛ دوش كشد و مرا يارى دهد.(146)
|
|
|
|
|
|
|
|