بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مدیریت و فرماندهی دراسلام, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     m01 -
     m02 -
     m03 -
     m04 -
     m05 -
     m06 -
     m07 -
     m08 -
     m09 -
     m10 -
     m11 -
 

 

 
 

 

 

   و براى شناختن سوابق افراد بايد به بازتاب شخصيّت آنها در افكار عمومى جامعه مراجعه كرد; البتّه ممكن است افكار عمومى در قضاوت خود درباره كسى احياناً گرفتاراشتباه شود ولى غالباً معيار خوبى براى شناخت افراد مى تواند باشد.

   لذا در همان «فرمان» در عبارت ديگرى مى خوانيم:

   إِنَّما يُسْتَدَلُّ عَلى الصّالِحينَ بِما يُجْرِى اللّهُ لَهُمْ عَلى أَلْسُنِ عِبادِهِ; بدان افراد شايسته را از طريق آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى سازد مى توان شناخت!»(2)

   البتّه انكار نمى توان كرد كه دگرگونى در حالات افراد و تغيير مسير زندگى آنها امكان پذير است، و داستانهاى «بِشْرِ حافى» و «فُضَيْل بنِ عَياض» و «حُرّ ابن يزيد رِياحى» را غالباً شنيده ايم.

   ولى اين تحوّل و دگرگونى تنها در اقلّيّتى از افراد منحرف واقع مى شود كه بايد با دقّت و هوشيارى به آن پاسخ مثبت داد ولى اين امر در اكثريّت منحرفان با سابقه، تحقّق نمى يابد.

   به همين دليل، هميشه بايد در گزينش مديران، سوابق آنها را در نظر گرفت، همان گونه كه خود آنها باديد سوابق افراد زير دست خود را در نظر بگيرند.

   اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه انقلاب و دگرگونى و تغيير حالات افراد در سنين پائين بيشتر از سنين بالا رخ مى دهد; افراد جوان هم زودتر آلوده مى شوند، و


1 و 2ـ نهج البلاغه، نامه 53.

[ 144 ]

هم زوتر پاك، ولى بازگشت افراد مسن بعد از هسته بندى شخصيّتشان از مسير خود كار بسيار دشوارى است.

 

* * *

 

7ـ وراثت صالحه

   بدون شك يكى از ابعاد شخصيّت انسان را مسائل ناشى از وراثت تشكيل مى دهد; تا آنجا كه بعضى شخصيّت آدمى را در سه بعد «وراثت» و «محيط» و «تعليم و تربيت» خلاصه كرده، و آن را «مثلّث شخصيّت» نام نهاده اند.

   البتّه ما ابعاد و عوامل سازنده شخصيّت را اينچنين محدود نمى دانيم و مسائل فراوان ديگرى وجود دارد كه در تركيب بندى شخصيّت انسانى مؤثّر است كه اينجا جاى شرح آن نيست; ولى به هر حال، تأثير «وراثت» را در شخصيّت به عنوان يك عامل مهم نمى توان انكار كرد.

   در قرآن مجيد و روايات و زيارات، اشارات زيادى به اين معنى ديده مى شود.

   در سوره نوح مى خوانيم; اين پيامبر بزرگ هنگامى كه تقاضاى عذاب براى مشركان مى كند، تقاضاى خود را با اين دليل مقرون مى سازد:

   «إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ، وَلايَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً; چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آوردند!»(1)

   در زيارت معروف امام حسين(عليه السلام) مى خوانيم:

   «أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِى الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ، وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِها; من گواهى مى دهم كه تو نورى بودى در پشت پدران والامقام و رحم مادران پاكدامن، هرگز آلودگيهاى دوران جاهليّت نور پاك تو را آلوده نساخت!»(2)


1ـ سوره نوح، آيه 27.
2ـ زيارت وارث.

[ 145 ]

   در سخنان تاريخى خود امام حسين(عليه السلام) كه در مقابل امير مدينه به نام «وليد» آن مزدور ننگين بنى اميّه، بيان كرد چنين آمده است:

   «إِنّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ...; ما خاندان نبوّتيم، و معدن رسالت، و محلّ رفت و آمد فرشتگان،...»(1)

   اين معنى را با وضوح بيشتر در فرمان مالك اشتر مى خوانيم; آنگاه كه درباره شرايط «فرماندهان» سخن مى گويد.

   مى فرمايد:

   «ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِى الْمُرُوءاتِ وَالاَْحْسابِ وَأَهْلِ الْبُيُوتاتِ الصّالِحَةِ وَالسَّوابِقِ الْحَسَنَةِ; سپس به سراغ كسانى برو كه از خانواده هاى اصيل، نجيب، با شخصيّت، مؤمن، صالح و خوش سابقه اند!»(2)

   حتّى در روايات اسلامى طرز تغذيه مادر و شير او را در تشكيل هسته بندى شخصيّت كودك مؤثّر شمرده شده است.

   به هر حال، تا آنجا كه ممكن است بايد مديران و فرماندهان را از خانواده هائى برگزيد كه از وراثت صالحه اى بهره مندند.

 

* * *

 

8ـ سعه صدر

   «مديريّت» مانند «فرماندهى» كار پيچيده اى است، و مى دانيم هر قدر كارى پيچيده تر باشد مشكلات آن افزونتر، و آفاتش بيشتر است; به همين دليل، مديران و فرماندهان، بايد داراى اعصابى قوى، حوصله زياد، و ظرفيّت كافى در روياروئى با مشكلات باشند.


1ـ «مقتل الحسين»، عبدالرّزّاق مُقَرَّم.
2ـ نهج البلاغه، فرمان 53.

[ 146 ]

   حديث معروف «آلَةُ الرِّياسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ; وسيله رياست، سعه صدر و گشادگى فكر است!»(1) را غالباً شنيده ايم.

   نكته قابل توجّه اين كه: در بسيارى از روايات اسلامى «علم» و «حلم» در كنار هم به عنوان دو عامل موفّقيّت و پيروزى بيان شده، و «حلم» چيزى جز «ظرفيّت و سعه صدر» نيست.

   در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خوانيم: «ما جُمِعَ شَىءٌ اَفْضَل مِنْ حِلْم اِلى عِلْم; هرگز دو چيز در كنار هم قرار نگرفته كه بهتر از «حلم» در كنار «علم» بوده باشد!»(2)

   و در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «كَفى بِالْحِلْمِ ناصِراً; حلم براى ياورى انسان كافى است.»(3)

   اهمّيّت اين صفت ويژه را ـ مانند هر صفت ديگر ـ از نقطه مقابل آن مى توان شناخت; نقطه مقابل سعه صدر و حلم، همان «تنگ نظرى»، «دستپاچگى»، «سختگيرى» و «كينه توزى» است كه اثرات فوق العاده منفى آنها در امر مديريّت و فرماندهى براى احدى پوشيده نيست.

   ظرفيّت وسعه صدر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم(عليهم السلام) به راستى براى همه دست  اندركاران مديريّت و فرماندهى يك سرمشق بزرگ است.

   هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در ميدان اُحُد سخت مجروح شده و از پيشانى و دندان مباركش خون مى ريزد، مالكيّت اعصاب خود را از دست نداده و براى امّت نادان دعاى هدايت مى كند و مى فرمايد: «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمى فَإِنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ» اين سعه صدر به راستى عجيب است!

   جانشين والا مقام او، امير مؤمنان على(عليه السلام) نيز هنگامى كه شريعه فرات(4) را در


1ـ نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 176.
2 و 3ـ سفينة البحار، ج 1، صفحه 300، مادّه حلم.
4ـ «شريعه» به معنى آبراه است; زيرا در كنار نهرهاى بزرگ كه سطح آب از زمينهاى مجاور بسيار پائين است بدون آبراه نمى توان به آب دست يافت.

[ 147 ]

ميدان «صفّين» از چنگال متجاوزان (بنى اميّه) درآورد، دستور داد آب را براى همه آزاد بگذارند; و هرگز راضى نشد پيشنهاد بعضى از حاضران را دائر به بستن آب به روى لشگر معاويه ـ همان كارى كه آنها در حال سلطه بر شريعه فرات كرده بودند ـ تكرار كند.

   اين بلند نظريها و سعه صدر و ظرفيّت وجودى، براى پيشبرد كار مدير و فرمانده چنان مؤثّر است كه مى تواند دشمنان سنگدل را به دوستان صميمى مبدّل سازد.

   «... فَإِذَا الَّذى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَميمٌ; ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است!»(1)

 

* * *

 

9ـ دلسوزى و عشق به كار

   هيچ كس نمى تواند مدير و يا فرمانده خوبى باشد مگر اينكه به كار خود عشق بورزد.

   آنها كه برنامه هاى خود را به عنوان يك «مسؤوليّت ادارى» يا «نجات از اعتراض مردم و توبيخ مافوق» انجام مى دهند، به دايه اى مى مانند كه در برابر گرفتن مزد، مسؤوليّت «تغذيه» يا «تربيت» كودكى را بر عهده گرفته، ولى آنها كه به كار خود عشق مىورزند همچون مادرند!

   و مى دانيم هزاران دايه همچون يك مادر نخواهد بود; چرا كه اين را دل سوزد و آن را دامان، و گاه حتّى دامانش هم نمى سوزد!

   و درست يكى از مهمترين تفاوتهاى مديريّت غربى و مديريّت اسلامى همين است.

   به تعبيرى ديگر، بايد پيش از آن كه انگيزه در افراد تحت مديريّت ايجاد گردد، در خود مديران و فرماندهان ايجاد انگيزه نمود; و مى دانيم قويترين و مؤثّرترين


1ـ سوره فصّلت، آيه 34.

[ 148 ]

انگيزه ها «عشق» است، و عشق و شوقى كه از ايمان مكتبى سرچشمه مى گيرد از همه برتر و عميق تر و سازنده تر است.

   چرا ارتش «پانصد هزار» نفرى «شاهان ساسانى» با آنهمه ساز و برگ و تجهيزات جنگى، و سلاح مدرن آن روز، و تجربيّات فراوانى كه در جنگهاى بزرگ آن زمان آموخته بودند، نتوانست در برابر ارتش «پنجاه هزار» نفرى اسلام با ضعف تاكتيكهاى جنگى، و سلاحهاى عقب افتاده، مقاومت كند و به زودى درهم شكست و لشگر اسلام پيروز شد؟!

   آيا دليلى جز اين داشت كه فرماندهان و سربازان اين ارتش كوچك انگيزه اى داشتند كه با انگيزه فرماندهان آن ارتش بزرگ، زمين تا آسمان فرق داشت؟!

   اينها به كار خود عشق مىورزيدند، و براى آن به عنوان يك ارزش والا اهمّيّت قائل بودند، ولى نظام ارزشى حاكم بر افكار افسران شاهان ساسانى و سربازان آنها، بسيار پيش پا افتاده بود; گروهى را به اجبار به ميدانهاى جنگ كشاندند، و گروهى را با تطميع سيم و زر.

   راه دور نرويم، در دنياى امروز نيز مسأله همين گونه است; ارتش نيم ميليون نفرى آمريكا، با مدرن ترين و پيشرفته ترين سلاحها، و فرماندهان تحصيل كرده و باتجربه، از يك ارتش كوچك و ظاهراً عقب افتاده ويتنامى شكست مى خورد، آن هم چه شكست رسوائى!

   چرا؟

   زيرا دسته دوّم به هدف خود عشق مىورزيدند در حالى كه دسته اوّل حدّاكثر به عنوان يك مسؤوليّت ادارى و شغلى كار مى كردند.

   در اخبار جنگ ويتنام آمده بود كه در انگيزه هاى جنگجويان اين سرزمين رگه هائى از ايمان مذهبى نيز وجود داشت كه اين مسأله اى است در خور مطالعه و  دقّت!

[ 149 ]

   در اوصاف پنجگانه اى كه قرآن در آيه 128 سوره توبه براى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)ذكر مى كند، يكى از صفات ويژه اين رهبر بزرگ، اين مدير و فرمانده بى نظير را «عشق به هدايت مردم» مى شمرد و از آن تعبير به «حَريصٌ عَلَيْكُمْ» مى كند كه تعبيرى است بسيار رسا و گويا و يقيناً اگر آن عشق سوزان به امر هدايت خلق نبود، آنهمه ناملايمات را با آغوش باز استقبال و تحمّل نمى كرد.

   شايد تعبير به «أب» (پدر) در مورد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و على(عليه السلام) در آنجا كه مى فرمايد: «اَنَا وَعَلِىٌّ اَبَوا هذِهِ ألأُمَّة; من و على دو پدر اين امّت هستيم»(1) نيز اشاره به همين مطلب است كه رابطه ما با اين امّت رابطه عاطفى پدرانه است; پدرى كه براى نجات و پيشرفت فرزندش دل مى سوزاند و به او عشق مىورزد.

 

* * *

 

10ـ تجربه و آزمودگى

   هيچ مدير و فرماندهى در آغاز كارش تجربه قابل ملاحظه اى در مورد آن ندارد; ولى كارهاى قبلى او در مشاغل و مناصب ديگر مى تواند زمينه ساز براى منصب فعلى او باشد; و منظور از تجربه و سابقه كار نيز همين است. فى المثل، نبايد و نمى توان يك سرباز عادى را بدون طىّ سلسله مراتب، به فرماندهى لشكرى منصوب كرد، و اگر ضرورتهاى حاصل از انقلاب و كمبودها چنين مطلبى را در بعضى سطوح ايجاب كند، اين يك استثنا است، نه يك ضابطه و قانون.

   دليل آن هم روشن است، زيرا مسائل مربوط به «مديريّت» و «فرماندهى»
بيش از آنچه جنبه علمى و آموزشى دارد، داراى جنبه عملى و تجربى است.
يك فرد ممكن است حدّاكثر استعداد را براى مديريّت و فرماندهى داشته باشد،
و بالاترين دانشكده هاى مديريّت و فرماندهى را نيز بگذراند; مسلّماً چنين كسى


1ـ بحار الانوار، ج 16، ص 95.

[ 150 ]

نمى تواند به عنوان يك مدير يا فرمانده قوى و مطمئن عهده دار مسؤوليّتهاى مهم شود; چرا كه قسمتهاى مهمّ اين برنامه را بايد به آزمايش و تجربه و كار
فراگرفت.

   در اينجا حديث مشهور جالبى داريم كه مى فرمايد: «هيچ پيامبرى مبعوث نشد مگر اين كه قبلاً يك دوره شبانى را گذرانده بود!» (ما بَعَثَ اللّهُ نَبِيّاً إِلاّ وَقَدْ رَعَى الْغَنَمَ).

   در حقيقت پيامبران بزرگ كه ضمن اداى رسالت خويش، گاه با افراد نادان سر و كار پيدا مى كنند; بايد يك دوران تجربى چوپانى را ببينند، تا براى نجات اين انسانها از چنگال گرگان، درس عملى و تجربى بياموزند.

   مجدّداً تأكيد مى كنم كه اگر ضرورتى ايجاب كند كه در مدّت كوتاهى اين اصل كنار گذاشته شود (مثل ضرورت كمبود كادر متعهّد بعد از انقلاب عظيم اسلامى); ولى بدون شك بايد در نخستين فرصت ممكن به اين اصل بازگشت شود و «تجربه و سابقه كار» را به عنوان يك «ارزش» در مسأله مديريّت و فرماندهى پذيرا شويم.

 

* * *

 

11ـ شجاعت و قاطعيّت

   گرچه شرايط مهمّ يك مدير و فرمانده و ارزشهاى لازم براى آنها منحصر به آنچه در اينجا آورده ايم نيست; ولى مى توان گفت آنچه تا حال بيان شده عمده ترين اوصافى است كه بدون آن، لباس مديريّت و فرماندهى بر قامت كسى زيبا و رسا نيست; و شجاعت شرط ديگرى در اين سلسله، و از يك نظر اوّلين خصلت لازم براى احراز اين مقام است.

   زيرا مديران و فرماندهان وظايفى دارند كه انجام صحيح آنها بدون بهره گيرى از اين وصف ممكن نيست:

[ 151 ]

   1ـ در مرحله تصميم گيرى اگر آنها ضعيف و جبان باشند، قادر بر يك تصميم صحيح نخواهندبود.

   2ـ در مقابله با حوادث غير منتظره، اگر روح شهامت در وجود آنان نباشد، چنان دستپاچه مى شوند كه راههاى ساده چاره جوئى را نيز فراموش مى كنند.

   3ـ آنها به هنگام ارتكاب اشتباهات اگر از شجاعت لازم برخوردار نباشند، هرگز اعتراف به خطاى خويش نكرده و درصدد جبران بر نمى آيند.

   4ـ در كارهاى مهم كه نياز به اعتماد به نفس دارد، بدون شجاعت اين مسأله حاصل نخواهد شد.

   5ـ در برابر وسوسه هاى شياطين انس و جن و هواى نفس كه پيوسته مى كوشند انسان را به انحراف، و سازش با اهل باطل بكشانند، تنها برخورد شجاعانه حلّ مشكل مى كند.

   6ـ در مقابل موانع مختلفى كه بر سر راه مديران و فرماندهان پيدا مى شود جز با استمداد از روح شهامت كارى ساخته نيست.

   7ـ يكى از شرايط پيروزى بر مشكل، كوچك شمردن مشكلات است كه آن نيز در پرتو روح شهامت امكان پذير است.

   8ـ قبول مسؤوليّتهاى سنگين با دورنماى مبهم و تاريكى كه در آغاز كار دارد، جز براى افراد شجاع ممكن نيست.

   9ـ نترسيدن از قدرتهاى اهريمنى كه خواه ناخواه انسان در مبارزات اجتماعى با آنها درگير مى شود، شرط غلبه بر آنها است; و اين براى افراد ضعيف و جبان ممكن نيست.

   خلاصه اين كه، مديران و فرماندهان در هر گام به اين صفت نياز دارند و افرادى كه آگاه و پر تجربه و با سابقه و امين و درستكارند امّا فاقد شهامت لازم مى باشند، هرگز نمى توانند مدير و فرمانده خوبى باشند.

[ 152 ]

   امير مؤمنان على(عليه السلام) در كلمات قصارش مى فرمايد «اَلْعَجْزُ آفَةٌ وَالصَّبْرُ شَجاعَةٌ; عجز و ناتوانى آفتى است (براى اداره هر كار) و استقامت و شكيبائى نوعى شجاعت است.»(1)

   و در اوصاف فرمانده نمونه در فرمان مالك اشتر، مخصوصاً روى مسأله «شجاعت» به عنوان يك خصلت خانوادگى آنها تأكيد و تكيه مى كند و مى فرمايد: «ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجاعَةِ وَالسَّخاءِ وَالسَّماحَةِ» حتى چنانكه قبلاً اشاره كرديم اين ويژگى بايد در «مشاوران» نيز وجود داشته باشد; هرگز نبايد مديران و فرماندهان، مشاوران خود را از ميان افراد ترسو و جبان انتخاب كنند كه از قاطعيّت آنها مى كاهند و در تصميم گيريها خلل وارد مى كنند.

   فرمود: «لاتُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ... جَباناً يُضْعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ; آدم ترسو را در مشورتت داخل نكن كه تو را در انجام كارها ناتوان مى سازد!»(2)

   يكى از مهمترين اوصاف انبياء شجاعت آنها بوده است كه نمونه اى از آن را در داستان ابراهيم خليل(عليه السلام)، قهرمان بت شكن، در قرآن مجيد مى خوانيم; و بيش از آن درباره شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه در سخت ترين حالات خوف انگيز مانند كوهى استوار در برابر همه توطئه ها مى ايستاد.

   مخصوصاً اگر مدير يا فرماندهى بخواهد برنامه هاى انقلابى اجرا كند، برنامه هائى كه با وضع موجود جامعه هماهنگ نيست، و همچون شنا كردن بر خلاف مسير آب است، بدون داشتن اين صفت امكان پذير نخواهد بود.

 

* * *

 


1ـ نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 4.
2ـ نهج البلاغه، نامه شماره 53.

[ 153 ]

12ـ عدالت و دادگرى

   از مهمترين اوصافى كه در هر فرمانده و مدير نهايت لزوم را دارد، «پيراستگى از هر گونه تبعيض و ظلم» است.

   البتّه عدالت در مفهوم گسترده اسلامى اش از دادگرى فراتر است، و به معنى ترك گناهان كبيره، و عدم اصرار بر صغائر آمده، يا به تعبير دقيقتر، آن حالت خدا ترسى باطنى است كه به صورت يك ملكه و خصلت در آمده و او را از انجام گناه باز مى دارد، و سدّى ميان انسان و گناه مى كشد.

   فرق «عدالت» با «عصمت» اين است كه در مورد معصوم ارتكاب گناه عادتاً «غير ممكن» است، ولى در مورد شخص عادل «مشكل» مى باشد، يعنى حالتى از درون در برابر تمايلات نفسانى سدّى ايجاد مى كند، اگر آن تمايلات شديد باشد ممكن است همچون سيلابى شديد اين سد را بشكند، يا از روى آن عبور كند، ولى به هر حال اين سيلاب آزاد نيست و هميشه با سدّى رو به رو مى باشد و اين بهترين مثال است كه مى توان براى ترسيم ملكه عدالت زد.

   هر گاه بعد از شكسته شدن اين سد، بلافاصله با توبه، خودسازى و ترميم شود، عدالت تجديد مى گردد; و گرنه اين (ملكه) از ميان رفته و جاى خود را به نافرمانى و فسق مى سپارد.

   جالب اين كه در دستورات اسلام وجود اين ملكه براى كارهائى كم اهمّيّت تر از مسأله مديريّت و فرماندهى، شرط شمرده شده مانند عدالت در مورد شهود، يا در مورد امام جماعت.

   بنابراين، مسلّم است كه در پستهاى كليدى بايد مرحله والائى از تقوى شرط باشد.

   قرآن مجيد با صراحت همه مسلمانان را مخاطب قرار داده، و دعوت به (اقامه كامل عدل) مى كند:

[ 154 ]

   «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلى أَنْفُسِكُمُ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبينَ; اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كاملاً قيام به عدالت كنيد! براى خدا شهادت دهيد، اگر چه (اين گواهى) به زيان خود شما، يا پدر و مادر و نزديكان شما بوده باشد!»(1)

   به اين ترتيب، هر نوع ملاحظه كارى را در زمينه اجراى اصول عدالت، حتّى در مورد نزديكترين نزديكان، ممنوع مى شمارد.

   مسأله عدالت به قدرى مهم است كه امير مؤمنان على(عليه السلام) آن را به عنوان هدف اصلى حكومتش معرّفى مى كند، آنجا كه مى گويد:

   «اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذى كانَ مِنّامُناْفَسَةً فى سُلْطان وَلاَالْتِماسَ شَىْء مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ وَنُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ وَتُقامَ الْمُعَطَّلةُ مِنْ حُدوُدِكَ; خدايا تو مى دانى آنچه از ما در گرفتن زمام حكومت به دست واقع شد، به خاطر رغبت در امر حكومت و سلطنت نبود، و نه براى به دست آوردن متاع دنيا، هدف اين بود كه تعاليم دينت را زنده كنيم، و صلح و مسالمت را در شهرهايت آشكار سازيم، تا بندگان مظلوم تو احساس امنيّت كنند، و حدود و قوانين تو را بر پا سازيم(2)»

   پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) به تمام ولات و امرا و فرماندهان شديداً هشدار مى دهد و مى فرمايد:

   «أَيُّما وال وَلِىَ الاَْمْرَ مِنْ بَعْدى اُقيمَ عَلـى حَدِّ الصِّراطِ وَنَشَرَتِ الْمَلائِكَةُ صَحيفَتَهُ فَإِنْ كانَ عادِلاً أَنْجاهُ اللّهُ بِعَدْلِهِ وَإِنْ كانَ جائِراً إِنْتَفَضَ بِهِ الصِّراطُ حَتّى تَتَزايَلَ مَفاصِلُهُ ثُمَّ يَهْوى إِلَى النّارِ; هر كس بعد از من ولايت و منصبى را بپذيرد، روز قيامت او را در كنار صراط نگه مى دارند; و فرشتگان نامه اعمال او را مى گشايند، اگر عادل بوده


1ـ سوره نساء، آيه 135.
2ـ نهج البلاغه، خطبه 131.

[ 155 ]

خدا او را به بركت عدالتش نجات مى دهد، و اگر جائر و ظالم بوده، صراط آنچنان فشارى بر او وارد مى كند كه تمام مفاصلش از هم جدا مى شود سپس در آتش سرنگون مى گردد!(1)

 

* * *

 

13ـ پايگاه مردمى

   مهمترين پشتوانه كار مديران و فرماندهان در پيشبرد اهداف بزرگ خود حمايتهاى مردمى و علاقه قلبى مردم به آنها است; و اين پشتوانه در صورتى محفوظ مى ماند كه رابطه خود را با مردم از طرق مختلف مخصوصاً از طريق تماس مستقيم حفظ كنند.

   به همين دليل، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و امير مؤمنان على(عليه السلام) در دوران حكومتشان هميشه و در هر حال در دسترس مردم بودند; و اگر گاهى شرايط ايجاب مى كرد كه تمام وقت با آنها نباشند، ساعتى را براى اين ملاقات و رابطه مستقيم قرار مى دادند.

   درِ خانه آنها باز و بدون حاجب و دربان بود; هر كس مى توانست مشكلش را مستقيماً با آنها در ميان بگذارد.

   البتّه شرايط كنونى با شرايط آن زمان تفاوتهائى دارد; ولى اين به آن معنى نيست كه مدير و فرمانده رابطه خود را بكلّى از مردم قطع كند و اخبار تنها از طريق مشاوران و مأموران اطّلاعاتى كه هم جائز الخطا هستند وهم امكان اعمال نظر شخصى درباره همه آنها هميشه وجود دارد به آنها برسد.

   به هر حال، اين ارتباط مستقيم هم محبّت او را در دلها زياد مى كند، و هم افكار عمومى را براى كمك به پيشبرد اهداف براى او بسيج مى نمايد، و هم اطّلاعات واقعى دست اوّل را دراختيار او مى گذارد.


1ـ شرح ابن ابى الحديد، ج 7، ص 36 و 37.

[ 156 ]

   قرآن مجيد مى گويد:

   هنگامى كه ابراهيم به سرزمين مكّه آمد و همسر و فرزندش را در آن منطقه خشك و سوزان ساكن ساخت، چند دعا در حقّ آن نمود كه هر كدام داراى اهمّيّت ويژه اى است; او به پيشگاه خداوند چنين عرض كرد:

   «رَبَّنا إِنّى أَسْكَنْتُ مِن ذُرِّيَّتى بِواد غَيْرِذى زَرْع عَنْدِبَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوى إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ; پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى، در كنار خانه اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند; تو دلهاى گروهى از مردم را متوجّه آنها ساز! و از ثمرات به آنها روزى ده! شايد آنان شكر تو را به جاى آورند!»(1)

   در اينجا نخستين تقاضاى ابراهيم اين است كه قلوب مردم متوجّه فرزندانش شود تا بتوانند از اين خانه امن الهى پاسدارى كنند، و نماز را در آنجا اقامه كنند; يعنى، هم خود نماز را به جا آورند، و هم ديگران را به انجام اين عبادت بزرگ وا  دارند.

   اصولاً هيچ تكيه گاهى براى زمامداران، مديران و فرماندهان مهمتر از تكيه گاه مردمى نيست كه اگر باشد كارها به سهولت و سرعت پيش مى رود و اگر نباشد تلاشها كم اثر و بيهوده است.

   طريق به دست آوردن اين پايگاه علاوه بر آنچه در بالا گفته شد، دلسوزى و صداقت و خيرخواهى براى مردم است.

   قرآن مجيد مى گويد:

   «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً; مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى دهد!»(2)


1ـ سوره ابراهيم، آيه 37.
2ـ سوره مريم ـ آيه 96.

[ 157 ]

   كوتاه سخن اين كه، پشتوانه مردمى و حمايت توده هاى جمعيّت مخلص، كيمياى عجيبى در مسأله زمامدارى و مديريّت و فرماندهى است; و راه به دست آوردن اين كيميا آن است كه انسان براى آنها خدمت و دلسوزى كند، صداقت به خرج دهد، و رابطه هميشگى داشته باشد.

 

* * *

 

14ـ پايبند بودن به اصول و ضوابط

   اين اصل را به عنوان يكى از مهمترين شرايط و ويژگيهاى مدير و فرمانده مى توان ذكر كرد، و هم ضدّ آن (مقدّم داشتن روابط بر ضوابط) را به عنوان يكى از مهمترين آفات مديريّت مى توان شمرد.

   درست است كه تقيّد به «ضوابط» و بى اعتنائى به حاكميّت «روابط» مشكلات فراوانى دارد، و مخصوصاً در جوامعى كه هميشه روابط بر آن حاكم بوده است، و ضوابط هميشه در برابر آن قربانى شده; ولى اگر مشكلات آن در كوتاه مدّت پذيرفته شود، اثر آن در دراز مدّت بسيار مثبت و چشمگير است.

   اصولاً سازمان و تشكيلاتى كه «ضابطه بر آن حاكم نباشد» شايسته نام سازمان و تشكيلات نيست! و نه كسى كه در رأس آن است شايسته نام مدير و فرمانده!

   منابع و تواريخ اسلام مملو است از اسناد زنده اى كه نشان مى دهد پيشوايان اسلام براى حفظ ضوابط تا چه اندازه رابطه ها را زير پا مى گذاشتند.

   داستان «عَقيل وَ حَديد محماة» را همه شنيده ايم كه مطابق آنچه در نهج البلاغه ثبت است، «عقيل» نزد برادرش امير مؤمنان على(عليه السلام) رسيد و تقاضاى امتيار مختصرى بر ديگران در اموال بيت المال داشت، (شايد در حدود يك من گندم در هر روز!).

   ولى على(عليه السلام) براى حفظ اصول نه تنها دست رد بر سينه او زد; بلكه، چنان

[ 158 ]

درسى به او داد كه تاريخ هرگز آن را فراموش نخواهد كرد!

   قطعه آهنى را در آتش گذارد; هنگامى كه سرخ و گداخته شد نزديك دست برادر برد، ناگهان فريادش بلند شد، و امام(عليه السلام) فرمود:

   «عزاداران بر مرگ تو اشك بريزند، از آتشى كه در برابر قيامت بازيچه اى بيش نيست فرياد مى زنى و مرا به سوى آتش سوزانى كه خشم خدا آن را برافروخته است مى كشانى!» (أَتَئِنُّ مِنْ حَديدَة أَحْماها إِنْسانُها لِلَعِبِهِ وَتَجُرُّنى إلى نار سَجَرَها جَبّارُها لِغَضَبِهِ!)(1)

   آيا در تمام دنيا كسى را سراغ داريد كه در رأس حكومت نيرومند و پهناورى با بيت المال بسيار گسترده اى باشد، و در برابر تقاضاى كوچكى از برادرش، اينچنين براى حفظ ضوابط پافشارى كند!

   داستان زنى به نام فاطمه از يك قبيله معروف حجاز درعصر پيامبر (قبيله بنى مخزوم) كه دزدى كرده بود و قبيله نيرومندش سخت پافشارى بر عدم اجراى حد داشتند، در تاريخ اسلام معروف است; كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بى اعتنا به اين رابطه، دستور اجراى حد را در مورد او صادر فرمود; سپس افزود: «امّتهاى پيشين به خاطر اين نابود شدند كه وقتى فرد ضعيفى مرتكب خطائى مى شد او را مجازات مى كردند امّا اگر يكى از اشراف آنها دست به سرقت مى زد او را از كيفر معاف مى داشتند; به خدا سوگند كه اگر فرزند خودم مرتكب چنين گناهى شده بود او را معاف نمى كردم!»(2)

   و نيز داستان معروف گردن بند را كه يكى از دختران على(عليه السلام) از خازن بيت المال به عنوان عاريه گرفته بود، و مسأله نزد على(عليه السلام) روشن شد، خازن بيت المال را سخت نكوهش كرد و دخترش را با عبارت تندى از تكرار اين كار بر حذر داشت.


1ـ نهج البلاغه، خطبه 244.
2ـ شرح اين ماجرا در كتاب عدالت و قضاء در اسلام، صفحه 247 آمده است. آنچه در بالا آمد خلاصه اى از آن بود.

[ 159 ]

   در كتاب حدود و ديات آمده كه «امّ سلمه» همسر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) كنيزى داشت كه دست به دزدى زده بود; هنگامى كه او را دستگير كرده نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)آوردند، «امّ سلمه» درباره او شفاعت كرد، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

   «يا أُمَّ سَلَمَة! هذا حَدٌّ مِنْ حُدُودِ اللّهِ لا يُضَيَّعُ; اين حدّى از حدود الهى است، هرگز نمى توان از اجراى آن (به خاطر روابط) صرف نظر كرد»(1); سپس دستور داد او را مجازات كردند.

   ولى همان گونه كه اشاره كرديم اجراى اين اصل از مشكلترين كارهاى مديران و فرماندهان است; و با خشونت و سختگيرى و خشكى نيز هرگز عملى نيست; و گاه عكس العملهاى نامطلوب فراوانى دارد.

   بلكه قبل از هر چيز يك آموزش مستمرّ فرهنگى براى اين كار لازم است تا همه مردم تدريجاً به آن عادت كنند; هيچ كس اجراى قانون را مخالف مراتب دوستى و رفاقت و روابط خويشاوندى نداند، و كسى انتظار نداشته باشد كه به خاطر روابط نزديك با مديران و رهبران، بايد ضوابط الهى به خاطر آنها زير پاگذارده شود.

 

* * *

 

شرايط ديگر

   البتّه شرايط مدير و فرمانده منحصر به آنچه گفته شد نيست; هر چند آنچه گفته شد جنبه اصولى و اساسى دارد، مسائل زياد ديگرى نيز وجود دارد كه هر كدام داراى نقش مؤثّرى در مسأله مديريّت يا فرماندهى است كه از جمله، صفات زير را مى توان نام برد:

   1ـ «خلوص نيّت» ـ بدون شك اين صفت اثر عميقى در پيشبرد اهداف يك مدير و فرمانده اسلامى دارد، تا آنجا كه «قرآن مجيد شرط پيروزى را دو چيز مى شمرد»:

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation