بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 5, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد5
     10 - عرفان اسلامي جلد5
     11 - عرفان اسلامي جلد 5
     12 - عرفان اسلامي جد5
     13 - عرفان اسلامي جلد5
     14 - عرفان اسلامي جلد 5
     15 - عرفان اسلامي جلد5
     16 - عرفان اسلامي جلد5
     2 - عرفان اسلامي جلد 5
     3 - عرفان اسلامي جلد 5
     4 - عرفان اسلامي جلد 5
     5 - عرفان اسلامي جلد 5
     6 - عرفان اسلامي جلد5
     7 - عرفان اسلامي جلد 5
     8 - عرفان اسلامي جلد 5
     9 - عرفان اسلامي جلد 5
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 

قرآن در آئينه عرفان

در سوره مباركه واقعه مى خوانيم :

( لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ )(2) .

جز با دست پاكان به آن نرسد .

ـ1 ـ بحار : 92/31 .

2 ـ سوره واقعه (56) : 79 .

بدون شك منظور از پاكان در اين آيه شريفه پاكان از خبائث ظاهر نيست ، كه در دست نهادن به ظاهر قرآن تمام مردم عالم يكسانند ، پاك از خبائث ظاهر و ناپاك هر دو قدرت دست زدن به ظاهر كتاب را دارند ، و منظور از مس كتاب در اين آيه مس با حس لامسه نيست .

منظور از پاكان ، پاكان از نظر عقيده ، عقل ، روح ، نفس اخلاق ، و عمل است ، و منظور از مس ، مس با قدرت قلب و قوت روح و ادراك عقل الهى است .

مفاهيم بلند قرآن ، و معانى آسمانى و ملكوتى اين كتاب به گونه اى است ، كه جز آنان كه در جهت معنويت از هر حيث پاك و منزه اند به آن نمى رسند .

عقل مغلوب ، و نفس معيوب ، و قلب محجوب ، چگونه قدرت راه يافتن به اين بارگاه مقدس و والا را دارد .

منافق و مغرور ، متكبر و خائن ، سهل انگار و سست بنيان ، به چه صورت در اين پيشگاه مقدس راه يابند ؟

اينجا جايگاه مقربان ، اصحاب يمين ، سابقون ، صالحون ، مؤمنون ، متوكلون ، صابرون ، و مجاهدان فى سبيل الله است .

اينجا جايگاه آن انسانهاى والائى است كه عمرى با طاغوت درون و برون جنگيده و بر هر دو غلبه كرده اند .

اينجا جايگاه آن عاشقانى است كه دست از ماسوا بريده و جز عشق حضرت او محورى قبول نكرده ، و غير او را در زندگى حاكم نمى دانند اينجا جايگاه فرزانه مردمى است ، كه دل از غير او پاك كرده ، و خويش را براى لقاء و وصول آماده ساخت و حقوق حق و خلق را در حد شئون مراعات نموده ، و سراسر وجود هستى و موجوديت آنان فرياد يا الله و يا رب مى زند .

اينجا جايگاه والهان و عاشقان و مستان مى عشق جناب اوست ، كه از خود

و از هستى بى خبر و تنها از حضرت جانان خبر دارند ، و در اين خبر با تمام وجود واله و سرگردان و غرق در حيرت و شورند .

اسرار تو در زبان نگنجد *** اوصاف تو در بيان نگنجد
اسرار صفات جو هر عشق *** دانم كه درين زبان نگنجد
خاموش شوم كه وصف عشقت *** اندر خبر و نشان نگنجد
آن جاى كه جان توئى دل من *** موئى شد و در ميان نگنجد
از عالم عشق يك سر موى *** درسش جهت مكن نگنجد
يك شمه زنور بارگاهت *** اندر سه صفت زمان نگنجد
يك دانه زدام عالم عشق *** در حوصله جهان نگنجد
رقتم زجهان برون زاندوه *** كاندوه تو در جهان نگنجد
عطار چو در يقينت گم شد *** در پيشگه عيان نگنجد

اينجا جايگاه برافروختگان ، و دل سوختگان ، و ياران يار ، و ناصران حق ، و فقيران كوى ، و دردمندان جمال محبوب ، و مستمندان خاك حضرت جانان است ، جاى آن مردان والا و زنان ارزنده اى است كه چهره آنان چراغ حيات ، و شمع وجودشان ، نور راه ، و دل پاكشان آئينه انعكاس صفات است ، و با تمام هستى در برابر آن جناب غرق در فكرت و حيرتند .

جانا فروغ رويت در جسم و جان نگنجد *** و آوازه جمالت اندر جهان نگنجد
وصلت چگونه جويم كاندر طلب نيابد *** وصفت چگونه گويم كاندر زبان نگنجد
هرگز نشان ندادند در كوى تو كسى را *** زيرا كه راه كويت اندر نشان نگنجد
آنجا كه عاشقانت يك دم حضور يابند *** دل در حساب نايد جان در ميان نگنجد
آهى كه عاشقانت از حلق جان برآرند *** هم در زمان نيايد هم در مكان نگنجد
اندر ضمير دلها گنج نهان نهادى *** آن دل اگر برآيد در آسمان نگنجد
عطار وصف عشقت چون در عبادت آرد *** زيرا كه وصف عشقت اندر بيان نگنجد

اينجا جايگاه عارفان و آگاهان و بيدارانى است كه دل از هر رنگ پاك نموده و جان از هر كدورت صفا داده و نفس از هر رذيلتى پيراسته اند .

اينجا جايگاه على (عليه السلام) و امثال اوست كه بنا بر نقل شيخ سليمان بلخى در ينابيع المودة به ابن عباس فرمود :

اگر سوره حمد را براى شما تفسير كنم ، و شما تفسير مرا بنويسيد ، براى حمل آن نوشته ها هفتاد شتر لازم افتد .

عين القضات در « تمهيدات » مى فرمايد :

اى عزيز از اين آيت چه فهم كرده اى كه حق تعالى مى گويد :

( لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَل لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللهَ )(1) .

و مصطفى (عليه السلام) گفت :

ألْقُرْآنُ غِنىً لا فَقْرَ بَعْدَهُ وَلا غِنَىً دُوْنَهُ .

اى عزيز چون قرآن نقاب عزت از روى خود برگيرد ، و برقع عظمت بردارد ، همه بيماران فراق لقاى خدا را تبارك و تعالى شفا دهد و جمله از درد خود نجات يابند .

از مصطفى (عليه السلام) بشنو كه گفت :

ألْقُرآنُ هُوَ الْدَّواءُ .

دريغا قرآن حبليست كه طالب را مى كشد تا به مطلوب رساند ، قرآن را بدين عالم فرستادند در كسوت حروف ، در هر حرفى هزار هزار غمزه جان ربا تعبيه كردند ، آنگه اين ندا در دادند :

ـ1 ـ سوره حشر (59) : 21 .

( وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ )(1) .

گفت تو دام رسالت و دعوت بنه ، آنكس كه صيد ما باشد دام ما خود داند ، و در بيگانگان مرا خود هيچ طمعى نيست .

( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ )(2) .

هر چه هست و بود و خواهد بود ، جمله در قرآن است كه :

( لاَ رَطْب وَلاَ يَابِس إِلاَّ فِي كِتَاب مُبِين )(3) .

اما تو قرآن كجا بينى ، هيهات هيهات قرآن در چندين هزار حجاب است ، تو محرم نيستى و اگر در درون پرده ترا راه بودى اين معنى كه مى رود بر تو جلوه كردى دريغا .

( إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ )(4) .

قرآن خطاب لم يزل است با دوستان خود ، و بيگانگان را در آن هيچ نصيبى جز حروفى و كلماتى كه به ظاهر شنوند ، زيرا كه سمع باطن ندارند :

( إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ )(5) .

و جاى ديگر گفت :

( وَلَوْ عَلِمَ اللهُ فِيهِمْ خَيْراً لاََسْمَعَهُمْ )(6) .

ـ1 ـ سوره زاريات (51) : 55 .

2 ـ سوره بقره (2) : 6 .

3 ـ سوره انعام (6) : 59 .

4 ـ سوره حجر (15) : 9 .

5 ـ سوره شعرا (26) : 212 .

6 ـ سوره انفال (8) : 23 .

اگر مى دانستى كه ايشان را سمع بايد دادن خود داده شدى اما هرگز « بخاطر عناد و كبر و ماديگرى صرف » از بيگانگى خلاص نيابند .

دريغا بر راه سالك مقامى باشد كه چون بدان مقام رسد ، بداند كه همه قرآن در نقطه باء بسم الله است و يا در نقطه ميم بسم الله است ، و همه موجودات در نقطه باء بسم الله بيند ، مثالش را گوش دار .

اگر گوئى :

( للهِِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ )(1) .

آنچه در آسمان و زمين است هر دو بگفته باشى ، اما اگر هر چه در آسمان و زمين است ، يكان يكان ، مفرد نامش برشمارى ، روزگارى بى نهايت بكار بايد ، باش تا دولت دست دهد .

خود را بينى در دايره :

( إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطٌ )(2) .

او محيط بنده باشد و بنده محاط او تا وجود خودبينى در نقطه اى كه در زير باء بسم الله است و جلالت باء بسم الله را بينى كه خود را بر محرمان چگونه جلوه مى دهد از نقطه باء اما اين هنوز نامحرمى باشد ، اگر جمال سين با ميم بينى آنگاه بدانى كه محرميت چه باشد ؟

هر زمان سوزى ديگر دارم زتو *** هر نفس دل بسته تر دارم زتو
بر بساط عشق تو هر دو جهان *** مى ببازم تا خبر دارم زتو
خاك بر فرقم اگر جز خون دل *** هيچ آبى در جگرم دارم زتو

ـ1 ـ سوره بقره (2) : 284 .

2 ـ سوره فصلت (41) : 54 .

چون ندارم هيچ آبى در جگر *** پس چگونه چشم تر دارم زتو
نى كه چشم من پر از خون دلست *** زان كه دل خون تا بسر دارم زتو
اين دل يكتاى من شد توى توى *** هر توئى عشقى ديگر دارم زتو
نى خطا گفتم كه در دل توى نيست *** هم توى توئى اگر دارم زتو
گفته بودى دل زمن بردار و رو *** دل چو خون شد من چه بردارم زتو
هر شبى چون صبح به صبح رخت *** سوز و تفى تا سحر دارم زتو
چون برآيد صبح همچون آفتاب *** زرد روئى در بدر دارم زتو
همچو چنگى هر زمان در پرده اى *** سوى دردى راهبر دارم زتو
همچو نى دل پر خروش و تن به زار *** جزو جزوم نوحه گر دارم زتو
ماهرويا كار من از دست شد *** تا كى آخر دست بردارم زتو
كوه غم برگير از جانم از آنك *** دست با غم در كمر دارم زتو
خيز اى عطار سر در عشق باز *** تا كى آخر دردسر دارم زتو

دريغا ما از قرآن جز حروف سياه و سپيدى كاغذ نمى بينيم ، چون در وجود باشى جز سواد و بياض نتوانى ديدن ، چون از وجود بدر آمدى ، كلام الله تو را در وجود خود محو كند ، آنگاه تو را از محو به اثبات رساند ، چون به اثبات رسى ديگر سواد نبينى همه بياض بينى برخوانى :

( وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ )(1) .

جوانمردا قرآن را در چندين هزار حجاب به خلق فرستادند ، اگر جلالت نقطه باى بسم الله بر عرش آمدى يا بر آسمانها و زمينها در حال ، پست و گداخته شدندى :

ـ1 ـ سوره رعد (13) : 39 .

( لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَل لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللهَ )(1) .

همين معنا باشد .

نوش باد آن كس را كه بيان اين همه كرد و گفت :

كُلُّ حَرْف في اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أعْظَمُ مِنْ جَبَلِ قاف .

گفت هر حرفى از قربن در لوح محفوظ عظيم تر از كوه قاف است ، اين لوح خود دانى كه چه باشد ، لوح محفوظ دل بود ، اين قاف دانى كه چيست ق و القرآن المجيد باشد .

دريغا در هر عالم از عالم هاى خدا قرآن را به نامى خوانند كه در آن عالم ديگر نخوانند .

در پرده اى قرآن را « مجيد » خوانند كه :

( بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ )(2) .

در پرده ديگر « مبين » خوانند كه :

( وَكِتَابٌ مُبِينٌ )(3) .

در پرده ديگر « عظيم » خوانند :

( وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ )(4) .

در پرده ديگر عزيز خوانند كه :

ـ1 ـ سوره حشر (59) : 21 .

2 ـ سوره بروج (85) : 21 .

3 ـ سوره مائده (5) : 15 .

4 ـ سوره حجر (15) : 87 .

( وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ )(1) .

در عالمى ديگر « كريم » خوانند كه :

( إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ )(2) .

در جهانى ديگر « حكيم » خوانند كه :

( آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ )(3) .

قرآن را چند هزار نام است ، به سمع ظاهر نتوانى شنيد ، اگر سمع درونى دارى در عالم « حم عسق » اين نامها پوشيده با تو در صحرا نهند .

دريغا مگر مصطفى (عليه السلام) از اينجا گفت :

اِقْرَؤوا الْقُرْآنَ وَالْتَمِسُوا غَرائِبَهُ .

غرايب قرآن جستن كار هر كسى نباشد ، اى دوست باش تا به كتابخانه :

أوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُوري .

رسى ، آنگاه استاد :

أدَّبَني رَبّي فَأحْسَنَ تَأْديبي .

قرآن را بلا واسطه بر لوح دل تو نويسد كه :

( وَرَبُّكَ الاَْكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الاِْنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ )(4) .

در اين كتابخانه بدانى كه ن و القلم چيست ؟

ـ1 ـ سوره فصلت (41) : 41 .

2 ـ سوره واقعه (56) : 77 .

3 ـ سوره يونس (9) : 1 .

4 ـ سوره علق (96) : 3 ـ 5 .

آه اى قرآن ، اى كتاب عزيز حق ، اى قانون اساسى حيات ، اى چهره زيباى علم دوست ، اى فرمان مولا ، اى صحيفه نور ، اى دفتر عشق ، اى چراغ راه ، اى مهرجان افروز :

من خراب نگه نرگس شهلاى توام *** بيخود از باده جام و مى و ميناى توام
تو به تحريك فلك فتنه دوران منى *** من بتصديق نظر محو تماشاى توام
مى توان يافتن از بى سر و سامانى من *** كه سراسيمه گيسوى سمن ساى توام
اهل معنى همه از حالت من حيرانند *** بسكه حيرت زده صورت زيباى توام
تلخ و شيرين جهان در نظرم يكسان است *** بسكه شوريده دل از لعل شكر خاى توام
مرد ميدان بلاى دو جهان دانى كيست *** من كه افتاده بالاى دل آراى توام
سر موئى بخود از شوق نپرداخته ام *** تا گرفتار سر زلف چليپاى توام
بسكه سوداى تو از هر سر مويم سرزد *** مو به مو با خبر از عالم سوداى توام
زير شمشير تو امروز فروغى مى گفت *** فارغ از كشمكش شورش فرداى توام

از دامن رحمت الهى كه قرآن مجيد است ، دست برمداريد ، از اين جام پر از مى عشق دوست غافل مشويد ، مملكت وجود خويش را با نور قرآن بيارائيد ، با

داروى شفابخش اين داروخانه تمام امراض روحى ، عقلى ، اخلاقى ، خانوادگى و اجتماعى و مادى و معنوى خود را علاج كنيد .

آنچه مايه سعادت دنيا و آخرت شما و خانواده و اجتماع شما است ، قرآن است .

با اتصال به اين كتاب تمام درهاى بركات آسمان و زمين به روى شما باز مى شود .

براى عمر خود ارزش قائل شويد ، حيف است عمرى كه بيش از يك بار در اختيار شما قرار نمى گيرد ، صرف برنامه هاى باطل و بيهوده و بى نتيجه شود .

براى برزخ و قيامت و دادگاه روز محشر فكرى كنيد ، فردا در پيشگاه قرآن مسئوليت بسيار سنگين خواهيد داشت .

راهى به خدا و پيامبر و ائمه جز از طريق قرآن نخواهيد داشت ، بهتر است براى كمال و رشد خود ، از باقى مانده وقت در سايه قرآن مجيد بهترين بهره را برده و با حقايق مسلم عالم آشتى كنيد .

آنچه در راه خير دنيا و آخرت و رشد و كمال و سلامت و سعادت بخواهيد در قرآن مجيد هست ، قرآن جامع حقايق و فضائل و درستى ها و واقعيت هاست .

ذكر آدم گندم و ابليس و مار *** ذكر هود و باد و ابراهيم و نار
ذكر نوح و كشتى و طوفان تن *** ذكر كنعان و سر از خط تافتن
ذكر يوسف ذكر زلف پر خمش *** ذكر يعقوب و زليخا و غمش
ذكر اسماعيل و ذبح و جبرئيل *** ذكر قصه كعبه و اصحاب فيل
ذكر بلقيس و سليمان و سبا *** ذكر داود و زبور و اوريا
ذكر طالوت و شعيب و صوم او *** ذكر يونس ذكر لوط و قوم او
ذكر حمل مريم و نخل و مخاض *** ذكر يحى و زكريا ، رياض
ذكر صالح ناقه و تقسيم آب *** ذكر ادريس و مناجات و جواب
ذكر الياس و عزيز و موت او *** ذكر قارون و زمين رفتن فرو
ذكر ايوب و صبورى در بلا *** ذكر اسرائيليان در تيه لا
ذكر موسى و شجر طور و عصا *** خلع نعلين و خطابات و عطا
ذكر عيسى و عروجش بر سما *** ذكر ذوالقرنين و خضر و ارميا
ذكر فضل احمد و خلق عظيم *** كه قمر از معجزاتش شد دو نيم
ظاهر است و هر كسى پى ميبرد *** كوبيان كه گم شود در وى خرد
گفت اگر آسان نمايد اين به تو *** اين چنين آسان يكى سوره بگو
جنيان و انسيان و اهل كار *** گو يكى آيت از اين آسان بيار
حرف قرآن را مدان كه ظاهر است *** زير ظاهر باطنى هم قاهر است
تو زقرآن اى پسر ظاهر مبين *** ديو آرام را نبيند غير طين
ظاهر قرآن چو شخص آدمى است *** كه نقوشش ظاهر و جانش خفى است
تو مبين زافسون عيسى حرف و صوت *** آن ببين كز وى گريزان گشت موت
تو مبين مر آن عصا را سهل يافت *** آن ببين كه بحر اخضر را شكافت
تو زدورى ديده اى چتر سياه *** يك قدم پا پيش نه بنگر سپاه
تو زدورى مى نبينى غير گرد *** اندكى پيش آ ببين در گرد مرد
ديده ها را گرد او روشن كند *** كوهها را مردى او بر كند
تا قيامت مى زند قرآن ندا *** كاى گروهى جهل را گشته فدا
مر مرا افسانه مى پنداشتيد *** تخم طعن و كافرى مى كاشتيد
خود بديديد اى خسان طعنه زن *** كه شما بوديد افسانه زمن
تا بديديد اى كه طعنه مى زديد *** كه شما فانى و افسانه بديد
من كلام حقم و قائم به ذات *** قوت جان جان و ياقوت زكات
نور خورشيد فتاده بر شما *** ليك از خورشيد ناگشته جدا
نك منم ينبوع آن آب حيات *** تا رهانم عاشقان را از ممات

نسبت به اين منبع با عظمت الهى ، تاجر بيدارى باشيد ، نگذاريد سرمايه اى عظيم و ابدى از دست شما ، بدون اينكه نفعى از آن ببريد برود ، روز برزخ و ساعت قيامت دچار حسرت سنگينى خواهيد شد كه راه خلاصى از آن براى شما نخواهد بود .

امام ششم (عليه السلام) در منفعت اتصال به قرآن مى فرمايد :

در قيامت سه نوع كتاب است :

1 ـ كتاب نعمت

2 ـ كتاب حسنات

3 ـ كتاب سيئات

ديوان نعمت را با حسنات مقابل كنند ، تمام حسنات انسان در برابر درياى نعمت هائى كه به او عنايت شده غرق مى شود و گوئى چيزى از آن باقى نمى ماند .

تنها چيزى كه از انسان بازمانده ديوان سيئات است ، در اين وقت مؤمن را جهت حسابرسى مى خواهند ، پس قرآن مجيد در نيكوترين صورت جلوى اوست ، عرضه مى دارد اى پروردگار من قرآنم و اين بنده مومن توست ، كه خودش را براى تلاوت من به رنج انداخت و شبش را با قرائت من طولانى كرد ، و به وقت عبادت از دو چشمش اشك باريد ، از او راضى باش آنطور كه مرا راضى كرد ، از طرف عزيز جبار خطاب مى رسد ، بنده ام دو دست نياز باز كن ، پس وجود او را از رضوان خود پر كرده ، و رحمتش را نصيب گردانده سپس مى فرمايد : اين است بهشت كه از آن توست بخوان و برو ، پس به هر آيه اى درجه اى را طى مى كند(1) .

آداب قرائت قرآن :

ـ1 ـ محجة البيضاء : 2/216 .

قرائت كار ساده و آسانى نيست ، منظور از قرائت خواندن الفاظ و گذشتن نيست ، بلكه منظور از قرائت هماهنگ شدن با قرآن در مدار عمل و حركت است .

محدث خبير ، عالم عليم ، عارف بزرگ فيض كاشانى از غزالى نقل مى كند كه قارى قرآن در قرائت كتاب خدا ده حقيقت را بايد منظور داشته باشد .

1 ـ فهم اينكه با كلامى كه روبروست ، و با نزول قرآن مجيد چه عنايت و لطفى به او شده ؟

2 ـ توجه به عظمت متكلم كه وجود مقدس او خالق تمام هستى است ، و هستى با همه عظمتش در برابر او نقطه اى بيش نيست بلكه نقطه هم نيست .

3 ـ حضور قلب و ترك حديث نفس و توجه كامل به قرآن و مفاهيم بلند ملكوتى و آسمانى آن .

4 ـ تدبر در آيات و مو شكافى در كلمات حضرت دوست .

5 ـ تفهم واقعيات قرآن با عمق قلب و دل بخصوص احوال انبياء و صلحا و صديقين و مؤمنين و احوال معاندان و مستكبران و مكذبين .

6 ـ خالى كردن عقل و نفس و فهم و قلب از موانع فهم كتاب با عظمت دوست .

7 ـ تخصيص : به اينكه بطور جدى تصور كند كه قرآن با تمام اوامر و نواهيش بخصوص او نازل شده و مقصودى جز او نبوده .

8 ـ تأثر : و آن اثر گرفتن قلب او از واقعيات و حقايقى است كه قرآن ناطق به آن است .

9 ـ ترقى : و آن اين است كه قرآن را از زبان صاحب قرآن بشنود نه از جانب زبان و صوت خودش ، و حالش بوقت قرائت حال ابتهال و سئوال و تضرع باشد .

10 ـ تبرى : و مقصود از آن تحقق به حقيقت لا حول ولا قوة الا بالله است ،

و اينكه هر گاه آيات مربوط به شايستگان از عباد خدا را خواند خود را جزو آنان نداند ، و چون در باره مجرمان و گنهكاران آيه خواند ، به حقيقت خويش را از گروه آنان شمرده ، و در پيشگاه او سر عجز و تقصير و فقر و مسكنت فرود آورد و به درگاه حضرت او عرضه بدارد :

الهى دلى ده كه جاى تو باشد *** لسانى كه در آن ثناى تو باشد
الهى بده همتى آن چنانم *** كه سعيم وصول ثناى تو باشد
اليه چنانم كن از عشق خود مست *** كه خواب و خورم از براى تو باشد
اليه عطا كن به فكرم تو نورى *** كه محصول فكرم دعاى تو باشد
الهى عطا كن مرا گوش و قلبى *** كه آن گوش پر از صداى تو باشد
اليه چنان كن كه اين عبد مسكين *** براى تو خواهد براى تو باشد
الهى عطا كن بر اين بنده چشمى *** كه بينائيش از ضياى تو باشد
الهى چنانم كن از فضل و رحمت *** كه دايم سرم را هواى تو باشد
الهى چنانم كن از عيب خالى *** كه هستيم محو و فناى تو باشد
الهى مرا حفظ كن از مهالك *** كه هر كار كردم رضاى تو باشد
الهى ندانم چه بخشى كسى را *** كه هم عاشق و هم گداى تو باشد
الهى بر اين بنده خود دلى ده *** كه مستغنى از ماسواى تو باشد
الهى به طوطى عطا كن بيانى *** كه نطقش كليد عطاى تو باشد

تا اينجا تفسير و توضيح شش مسئله اى كه در جمله اول روايت آداب قرائت قرآن بود يعنى :

1 ـ قرائت

2 ـ خضوع

3 ـ رقت قلب

4 ـ حزن و ترس در هنگام قرائت

5 ـ حرمت سبك انگاشتن حق

6 ـ خسارت سنگين در عدم توجه به قرآن

به اتمام مى رسد ، براى يادآورى برنامه ها لازم است يكبار ديگر به ترجمه جمله اول اشاره رود .

امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :

كسى كه قرآن بخواند ولى وجودش در برابر خدا تواضع نكند ، و قلبش با اتصال به كتاب خدا رقت نيابد و حزن و ترسى از آيات حق در درونش ظاهر نگردد ، عظمت حضرت حق را سبك شمرده و دچار خسران آشكار شده است .

فَقارِى الْقُرْآنِ يَحْتاجُ إلى ثَلاثَةَ اَشْياء قَلْب وَبَدَن فارِغ وَمَوْضِعِ خال فَإذا خَشَعَ للهِِ قَلْبُهُ فَرَّ مِنْهُ الشَّيْطانُ الرَّجيمُ قالَ اللهُ تَعالى فَإذا قَرَاْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ .

بر تمام عباد حق ، واجب عينى است كه در شبانه روز ، ده مرتبه قسمتى از قرآن مجيد را كه حمد و يكى از سوره هاى قرآن بعد از حمد است قرائت كنند .

و اين قرائت در ارتباط با نماز است ، و قارى اگر بخواهد بر اساس خواسته حق ، به قرائت قرآن اقدام كند ، به فرموده حضرت صادق (عليه السلام) بايد سه واقعيت را مراعات كند :

1 ـ قلب خاشع

2 ـ بدن آسوده

3 ـ جائى كه حواس و مشاعر آزاد از تشويش و اضطراب باشد .

خشوع قلب كه تواضع و تسليم بودن او در برابر خداست ، و ترس او از مقام و عذاب حق با معرفت نسبت به حضرت او بدست مى آيد ، و اين معرفت از طريق قرآن و آثار عترت قابل تحصيل است .

بدن آسوده با مراعات بهداشت تن و روان بدست مى آيد ، اگر انسان مراعات قواعد بهداشت تن و روان را ننمايد ، در عبادت نشاط و حواس جمع نخواهد داشت ، و بخصوص موفق به قرائت و فهم واقعى قرآن نخواهد گشت .

محل قرائت قرآن هم بايد جائى خالى از كشش هاى مادى و شيطانى و غريزى باشد ، كه در ميان جمع اين كشش ها و عوامل ، امكان قرائت قرآن ، بنحوى كه حضرت او خواسته وجود ندارد ، جائيكه از هر گوشه آن صدائى بلند ، و عاملى انسان را بسوى خود مى كشد ، جاى قرائت قرآن و به عبارت ديگر خواندن نماز نيست .

بهترين محل براى قرائت واقعى مساجد و در ميان مساجد بهترين مسجد آن مسجدى است كه از زر و زيور و آرايش هاى فريبنده ، و جلب كننده حواس خالى است .

برخى از مساجد از نظر ساختمان برون و درون ، و زينت و آرايش ، و جمال و جلال ظاهر ، آدمى را به ياد ساختمانهاى ماديگران و اهل دنيا مى اندازد ، و در تمام وقتى كه انسان در نماز است ، بجاى ياد خدا ، مشغول آرايش و زيور محراب و در و ديوار و وضع مسجد است .

مسجد در زمان پيغمبر بزرگ اسلام ، عبارت از يك زمين محصور بود ، و هيچگونه زر و زيور و آرايش در آن وجود نداشت .

در مسجدى كه پيامبر بنا كرده بود ، جز ريگ بيابان فرش نداشت و جز آسمان براى آن سايبانى نبود .

در همان مسجد بود كه مردان و زنان بزرگى به جامعه انسانيت تحويل داده شد ، و از همانجا بود كه نور اسلام به تمام كره زمين تابيد ، و تمام امور مسلمين از سياست و قضا و اقتصاد ، و امور خانوادگى و اجتماعى ، از آنجا سرچشممه گرفت ، و فيوضات الهى از آن مكان شريف بود كه بر روح و جان و نفوس

مستعده تابيد و از تابش آن كسانى بوجود آمدند كه فخر كائنات شدند .

در اينجا حضرت صادق (عليه السلام) به يك نكته عملى بسيار مهم اشاره مى فرمايند و آن اينكه چون قلب داراى حالت خشوع شد ، شيطان كه عبارت از هر گونه شر درونى و برونى است ، با تمام وجود از انسان فرار مى كند ، گوئى قلب خاشع همانند شهاب ثاقبى است ، كه شياطين از ترس آن به انسان نزديك نمى شوند ، و اگر بخود جرأت نزديك شدن بدهند ، بر اثر آن با تمام وجود فرار مى كنند .

( إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَة الْكَوَاكِبِ * وَحِفْظاً مِن كُلِّ شَيْطَان مَّارِد * لاَّ يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلاَِ الاَْعْلَى وَيُقْدَفُونَ مِن كُلِّ جَانِب * دُحُوراً وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ )(1) .

ما آسمان دنيا را به انجم آراستيم ، و آن انجم و كواكب را مايه نگهدارى آسمان از تسلط هر شيطان سركش قرار داديم ، بر اثر آن كواكب است كه شياطين قدرت شنيدن وحى و سخنان فرشتگان ملأ اعلى را ندارند و از هر طرف به قهر رانده شوند ، هم به قهر و جبر برانندشان و هم به عذاب دائم قيامت گرفتار شوند ، اگر اين شياطين بخواهند از خبرهاى عالم بالا بربايند ، آنها را به تير شهاب فروزان تعقيب كنند .

آرى نماز آسمان معنوى الهى است و قلب خاشع كوكب آن آسمان است ، با بودن اين كوكب و اين شهاب ثاقب شيطان از دسترسى به قارى قرآن و خواننده فاتحة الكتاب كه اصل نماز است محروم است ، و چنانچه بخواهد به نمازگزار ، جهت بر هم زدن نماز او ، و خبرگيرى از حقيقت نماز و بهم زدن آن حقيقت ، نزديك شود ، خشوع قلب همچون شهاب ثاقب او را از نمازگزار و دسترسى به حقيقت نماز رجم مى نمايد ، به همين خاطر خداوند متعال در قرآن مجيد

ـ1 ـ سوره صافات (37) : 6 ـ 9 .

فرموده : زمانى كه مشغول قرآن خواندن شدى از شيطان رانده شده به حضرت حق پناه ببر ، با توجه به حقايقى كه در اين چند سطر خوانديد ، معلوم مى شود كه استفاده به زبان تنها نيست و پناهگاه و حصن حصين الهى فقط به گفتن ، اعوذ بالله من الشيطان الرجيم نيست بلكه اين پناه بايد پناه عملى باشد ، به اين معنى كه در وجود انسان ، بايد خلوص ، تواضع ، خشوع ، معرفت ، عشق ، توجه ، انكسار ، فقر ، ذلت تجلى كند ، كه اين تجلى همان پناهگاه است ، و چون در اين سنگر پناهگاه قرار گرفت ، بدون شك دست شيطان از دسترسى به او مخصوصاً به وقت نماز كوتاه مى گردد ، وقتى با زبان مى گوئى پناه مى برم به خداوند از شيطان رجيم ، اگر بخواهى گفتارت مساوق با حقيقت باشد ، بايد عملاً براى قرار گرفتن در پناهگاه حركت كرده ، و خويش را در حالاتى كه از دسترس شيطان بيرون است قرار دهى ، كه هر چه بوسيله آن حالات به خداى متعال نزديك شوى ، به همان نسبت شيطان از تو دور شده و فاصله مى گيرى .

اما اگر آراسته به آن واقعيات نباشى ، پس از تكبيرة الاحرام هزاران بار هم بگوئى اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ، اثرى نداشته و نماز و قرائتت از دستبرد او در امان نخواهد ماند ، آرى خداوند مهربان از باب لطف و عنايتى كه به انسان دارد وسائل هدايت و كمال را در هر جهت براى انسان فراهم آورده ، و او را براى دور كردن خطرات ، بخصوص از شئون معنويش به انواع وسائل مجهز هدايت برافروزد ، و بطور دائم براى راندن خطر دست به اسلحه باشد ، و با توفيق و عنايت حضرت حق زمين وجود خود را براى پديد آمدن محصولات الهى و فيوضات ربانى مستعد و آماده نگاه دارد ، و از اينكه بدست شياطين اين زمين پر بركت تبديل به شوره زار گردد ، سخت مراقبت نمايد ، كه زمين شوره ، سنبل بر نيارد عارف خبير ، حكيم آگاه ، كبوتر عشق مرحوم ملا احمد نراقى چه نيكو فرموده :

ليك مى بايد زمين از شوره پاك *** هم نظر بايد زمهر تابناك
تخم گر در شوره زاران كاشتى *** بالله ار يك حبه زان برداشتى
ور بريزى تخم را در سايه اى *** نى از آن سودى برى نى مايه اى
معجز احمد كه مه را مى شكافت *** در دل بوجهل جاهل ره نيافت
جمله قرآن را به آواز بلند *** خواند بر او و زخاك آن را نكند
جلوه اش افكند ليكن بى سخن *** شور در جان اويس اندر قرن
جذبه اش سلمان بسوى خويش خواند *** جانب يثرب ز اصطخرش دواند
از عنايت خواجه چون معيار داشت *** بشر بود و با بشارت كار داشت
آن دم استاد در وى در گرفت *** افسر آزادى از سر برگرفت
شعله اى در پنبه زارش اوفتاد *** خرمنش را دانه دانه برد باد
برقى آمد خانمانش را بسوخت *** نورى آمد شمع او را برفروخت
يك نسيمى خواست از اتلال مجد *** زان نسيمش جان به رقص افتاد و وجد
گوشه چشمى به رويش باز شد *** پر شكسته صعوه اش شهباز شد
نعره اى از دل كشيد او بى درنگ *** زد گريبان چاك افسر زد به سنگ
از تن خود زيور و زينت فكند *** بانگ زد آنگه به آواز بلند
كى گدايان جانب ما الصلا *** خانه بشر است يغما الصلا
خانمان بشر را غارت كنيد *** بر دم استاد من رحمت كنيد
اين سر من بى كلاه و تاج به *** خانه من غارت و تاراج به
خانمان من همه بر باد باد *** بندگانم جملگى آزاد باد
اين شما اين خانه اين گنج گهر *** هر كه خواهد هرچه خواهد گو ببر
پس عيان اكنون مرا كارى فتاد *** رفتم و ايزد شما را يار باد
اين بگفت و لرز لرزان همچو بيد *** پا برهنه جانب حضرت دويد
قطره خود را سوى قلزم كشيد *** ذره اى تا مهر نور افشان رسيد
سر برهنه پا برهنه جان نژند *** خويش را در پاى آن سرور فكند
سيل اشك از ديدگان بر رو گشاد *** سر به پاى آن شه دوران نهاد
كى چراغ دين و مصباح هدا *** اى سفينه دين حق را ناخدا
اى دمت عيسى منم عظم رميم *** اى من آن قبطى تو موساى كليم
اين عظام مرده را دادى حيات *** دادى از فرعون قبطى را نجات
توبه كردم توبه سلطان دين *** توبه كردم اى امام مؤمنين
توبه كردم زآنچه مى كردم همه *** زد رهم ديو از فسوس و دمدمه
توبه از آزادى و از خواجگى *** صد هزاران توبه ها از راجگى
بنده گشتم بنده فرمان پذير *** خواهيم قنبر بخوان خواهى بشير
من زبهر بندگى اولاستم *** بنده كاكاى آن آقاستم
بنده هستم حلقه كن در گوش من *** بر جبنيم داغ و مهرم بر دهن
گفت با وى آن شه عالى جناب *** خيز از جان ان لك حسن ماب
توبه مقبول است در درگاه حق *** تا دم مرگست ياد راه حق
چون كه مشغول گناهى و خطا *** او بسوى خويش مى خواند ترا
تو همى پس روى او از عقب *** آيدت گويد الى اين الهرب
مى گريزى تو از او او از قفا *** آيد و گويد كه بس كن اين جفا
تو گريزى او چو مام مهربان *** هم بغل بگشوده دنبالت روان
برده پستان عنايت را بكف *** از قفايت مى دود از هر طرف
بين زبهرت شير اين پستان بجوش *** باز گرد و شير اين پستان بنوش
باز گرد اى بنده ما ياز گرد *** بيش از اين گرد جفا كارى نگرد
تا بكى جوئى زفضل ما فراق *** ابغض الاشياء عندى الطلاق
گر طلاق وصل ما دادى بيا *** باز گرد و كن رجوع اى بى وفا
هست رجعى اين طلاق اى تندخو *** زانكه بيزارى زتو باشد نه او
صد طلاق ار گفته اى نبود قراق *** نيست اينجا سه طلاق و نه طلاق
مى گريزى گر تو از ما كو به كو *** ما ترا از هر طرف در جستجو
گر شكستى تو به صد بار از هزار *** توبه ات را مى خرم بازش بيار
گر تو تخم جنگ با ما كاشتى *** نيست ما را با تو غير از آتشى
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation