بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 5, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد5
     10 - عرفان اسلامي جلد5
     11 - عرفان اسلامي جلد 5
     12 - عرفان اسلامي جد5
     13 - عرفان اسلامي جلد5
     14 - عرفان اسلامي جلد 5
     15 - عرفان اسلامي جلد5
     16 - عرفان اسلامي جلد5
     2 - عرفان اسلامي جلد 5
     3 - عرفان اسلامي جلد 5
     4 - عرفان اسلامي جلد 5
     5 - عرفان اسلامي جلد 5
     6 - عرفان اسلامي جلد5
     7 - عرفان اسلامي جلد 5
     8 - عرفان اسلامي جلد 5
     9 - عرفان اسلامي جلد 5
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 

قرآن سند بهترين فرهنگ و برترين نظام است :

اگر كسى بخواهد به نحو حقيقت اسلام و انسان و جهان را بشناسد ، چاره اى جز مراجعه به كتاب الهى ندارد .

در اين كتاب جاويد ، آنچه آمده هماهنگ با تمام شئون انسان و منطبق بر نظام احسن خلقت است .

ـ1 ـ سوره اعراف (7) : 9 .

مرا ياراى آن نيست كه اين حقيقت را توضيح دهم بيائيد اين مسئله را با هم از قول مفسر بزرگ قرن و فيلسوف عظيم القدر و عارف جليل مرحوم علامه طباطبائى از نظر بگذرانيم ، اين مرد بزگ در رساله قرآن در اسلام در بخش اول مى فرمايد :

با تأمل در چند مقدمه زيرين مى توان معنى واقعى اشتمال قرآن مجيد بر برنامه زندگى بشر را دريافت :

1 ـ انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت و خوشبختى و كامروائى خود ندارد .

« خوشبختى و سعادت شكلى است از زندگى كه انسان آرزوى آن را داشته ، شيفته آن است ، مانند آزادى و رفاهيت و وسعت معاش و جز آنها » .

و چنانچه گاهى افرادى را مى بينيم كه از خوشبختى و سعادت خود روگردان مى باشند ، مانند كسى كه با انتحار به زندگى خود خاتمه مى دهد ، يا از مزاياى زندگى اعراض مى كند ، اگر در حال روحى شان دقيق شويم خواهيم ديد ، كه بواسطه عوامل ويژه اى ، سعادت زندگى را در آنچه تعقيب مى كنند مى دانند ، مثلاً كسى كه خودكشى مى كند در اثر حمله و هجوم ناملايمات ، راحتى خود را در مرگ مى بيند و مثلاً كسى كه به زهد و رياضت پرداخته ، لذائذ مادى را بر خود تحريم مى كند سعادت را در شيوه اى كه پيش گرفته مى داند .

پس فعاليت زندگى انسان پيوسته براى دست يافتن به سعادت و پيروزى در آن راه مى باشد ، خواه در تشخيص سعادت واقعى خود مصيب باشد مخطى .

2 ـ فعاليت زندگى انسان هرگز بدون برنامه صورت نمى گيرد ، و اين مسئله اى است بديهى و اگر احياناً خفا پيدا مى كند از كثرت وضوح است ، زيرا در يك طرف انسان با خواست و اراده خود كار مى كند و در نتيجه تا كارى را به سبب

شرائط موجوده « كردنى » تشخيص ندهد به انجام دادن آن اقدام نمى كند ، يعنى كار را به دنبال دستور علمى درونى انجام مى دهد ، و از طرف ديگر كارهائى را كه انجام مى دهد براى « خود » يعنى براى رفع حوائجى كه درك مى كند بوجود مى آورد و در نتيجه ميان اعمال و افعال وى ارتباطى است مستقيم .

خوردن ، و نوشيدن ، و خواب و بيدارى و نشستن و برخاستن ، و رفتن و آمدن و غير اينها هر كدام جائى و اندازه اى دارد ، در حالى لازم و در حالى غير لازم در شرايطى ناف و در شرايطى مضر مى باشد ، و در نتيجه انجام دادن هر كارى طبق دستورى است درونى كه در درك انسان كليات آن ذخير شده و به حسب انطباق به مورد ، جزئيات آن تحقق مى پذيرد .

هر فرد از انسان در كارهاى فردى خود به منزله كشورى است كه فعاليت هاى اهالى آن تحت قوانين و سنن و آداب معينه اى كنترل مى شود و قواى فعاله كشور نامبرده موظفند كه اعمال خود را اول با دستورات لازم الرعايه آن تطبيق نموده پس از آن انجام دهند .

فعاليتهاى اجتماعى يك جامعه نيز حال فعاليت هاى فردى را دارد ، و پيوسته يك نوع مقررات و آداب و رسومى كه مورد تسليم اكثريت افراد مى باشد بايد در آنها حكومت كند ، وگرنه اجزاء جامعه به واسطه هرج و مرج در كمترين وقت و كوتاه ترين فرصتى درهم و متلاشى خواهد شد .

نهايت اگر جامعه ، جامعه مذهبى باشد حكومت از آن احكام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غير مذهبى متمدن باشد ، فعاليت ها از قانون پيروى خواهد كرد ، و اگر جامعه غير مذهبى و متوحش و همجى باشد آداب و رسومى را كه حكومت فردى و مستبد وضع و تحميل نموده ، يا مراسمى را كه در اثر برخورد و كسر و انكسار عقايد گوناگون در جامعه پيدا شده اجرا خواهد كرد .

پس در هر حال انسان در فعاليت هاى فردى و اجتماعى خود از داشتن هدفى

گزير ندارد ، و از تعقيب هدف خود از راهى كه مناسب آن است و بكار بستن مقرراتى كه برنامه كار است هرگز مستغنى نيست .

قرآن مجيد نيز نظر نامبرده را تأييد نموده مى فرمايد :

( وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ )(1) .

براى هر كدامتان وجهه و هدفى است كه آن را پيش مى گيرد ، پس در كارهاى نيك به همديگر پيشى و سبقت بگيريد تا به هدفى عالى برسيد .

اساساً در قرآن ، دين به راه و رسم زندگى اطلاق مى شود و مؤمن و كافر و حتى كسانى كه اصلاً صانع را منكرند بدون دين نيستند ، زيرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمى خواه از ناحيه نبوت و وحى باشد ، يا از راه وضع و قرارداد بشرى ، اصلاً صورت نمى گيردم ، خداى متعال در وصف ستمگران كه با دين خدائى دشمنى دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند مى فرمايد :

( الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللهِ وَيَبْغَونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ كَافِرُونَ )(2) .

كسانى كه مردم را از راه خدا برمى گردانند ، و راه و رسم خدا را ، راه و رسم زندگى فطرى را ، به كجى و انحراف مى كشانند آنها به قيامت ايمان ندارند .

وجه دلالت آيه اين است كه « سبيل الله » در عرف قرآن دين است و آيه شريفه دلالت دارد بر اين كه ستمكاران حتى آنان كه به خدا معتقد نيستند دين خدا « دين فطرى » را با صفت تحريف اجرا مى كنند بنابراين برنامه زندگى كه آنان اجرا مى كنند دين ايشان است .

3 ـ بهترين و پابرجاترين راه و رسم زندگى آن است كه آفرينش انسان به سوى آن هدايت كند ، نه آنچه از عواطف و احساسات فرد يا جامعه سرچشمه گيرد .

ـ1 ـ سوره بقره (2) : 148 .

2 ـ سوره اعراف (7) : 45 .

هر يك از اجزاء آفرينش را مورد دقت و كنجكاوى قرار دهيم خواهيم ديد كه در هستى خود هدف و غايتى دارد ، كه از نخستين روز آفرينش خود بسوى آن متوجه است ، و از مناسب ترين و نزديك ترين راهى كه به آن هدف منتهى مى شود بسوى هدف خود سير مى كند و در اندرون و بيرون ساختمان خود با تجهيزاتى مجهز مى باشد كه مناسب با هدف خودش و منشأ فعاليت هاى گوناگونش مى باشد ، رويه آفرينش در هر آفريده جاندار و غير جاندار همين گونه است .

مثلاً بوته گندم از همان روز نخستين پيدايش خود ، كه در بستر خاك با نوك سرسبز خود از شكم دانه سر در مى آورد ، متوجه پيدايش يك بوته گندم داراى سنبل هاى متعدد مى باشد و با قوائى كه مجهز است اجزاء عنصرى را از زمين و هوا با نسبت ويژه اى گرفته ، ضميمه وجود خود ساخته روز بروز بزرگتر و برومندتر مى شود و از حالى به حالى و از شكلى به شكلى منتقل مى شود تا به شكل بوته كامل داراى سنبل هاى متعدد در مى آيد و در همانجا به سير خود خاتمه مى دهد .

يك درخت گردو را نيز اگر مورد بررسى قرار دهيم ، خواهيم ديد كه آن نيز از نخستين روز پيدايش متوجه هدفى مخصوص به خود مى باشد ، كه يك درخت گردوى برومند و نيرومند مى باشد ، و براى رسيدن به آن راه مناسبى را با موجودى تجهيزات خود مى پيمايد ، و ملازم روش زندگى خودش بوده هرگز روزى در تعقيب هدف خود مثلاً راه بوته گندم را نمى رود ، چنانكه بوته گندم نيز در تعقيب هدف خود روزى روش درخت گردو را اختيار نمى كند .

همه انواع آفريده ها كه جهان مشهود را تشكيل مى دهند ، محكوم همين قاعده كليه مى باشند ، و هيچ دليلى نيست كه نوع انسان از اين قاعده « هر نوعى هدفى دارد كه سعادتش در رسيدن به آن است و راهى مناسب تجهيزات وجودى خود

به هدف خود دارد » مستثنى باشد بلكه تجهيزات وجودى انسان بهترين دليل است بر اينكه انسان نيز مانند ساير انواع آفرينش هدفى دارد كه متضمن سعادت اوست و مناسب تجهيزات وجودى خود راهى به هدف و سعادت خود دارد .

بنا بر آنچه گذشت آفرينش ويژه انسان و همچنين آفرينش جهان كه انسان جزء غير قابل تفكيك آن مى باشد انسان را بسوى سعادت واقعى اش هدايت مى كند ، و مهمترين و ريشه دارترين و پا برجاترين مقررات را كه بكار بستن آنها سعادت را براى انسان تضمين مى كند به انسان گوشزد مى نمايد .

خداى متعال در تأييد بحث گذشته مى فرمايد :

( رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى )(1) .

خداى ما كسى است كه به هر چيز ، به هر آفريده اى ، آفرينش ويژه آن چيز را عطا فرمود . آنگاه به سوى سعادت و هدف ويژه اش هدايت و راهنمايى كرد .

و باز مى فرمايد :

( الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى )(2) .

خدائى كه اجزاء آفريده را ، گرد آورده ، درست كرد ، خدائى كه اندازه گرفت و هدايت نمود .

و باز مى فرمايد :

( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا )(3) .

سوگند به نفس و آنكه آن را درست نمود ، سپس بدكارى و پرهيزكارى را به او

ـ1 ـ سوره طه (20) : 50 .

2 ـ سوره اعلى (87) : 2 ـ 3 .

3 ـ سوره شمس (91) : 7 ـ 10 .

الهام فرمود ، رستگار شد كسى كه نفس خود را رشد و نمو خوب داد و نوميد شد كسى كه نفس خود را آلوده و تباه كرد .

و باز مى فرمايد :

( فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللهَ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهَ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ )(1) .

روى خود را براى دين استوار كن ـ با تمام توجه دين را بپذير ـ در حاليكه اعتدال را پيش گيرى و از افراط و تفريط بپرهيزى دينى كه همان آفرينش خدائى است ، آفرينش خدا تغيير ندارد ، آن است دينى كه به اداره زندگى انسان توانائى دارد .

و باز مى فرمايد :

( إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللهِ الاِْسْلاَمُ )(2) .

دين و روش زندگى پيش خدا تسليم شدن است ـ در برابر اراده وى ـ يعنى در برابر آفرينش وى كه انسان را به مقررات خاصى دعوت مى كند .

و مى فرمايد :

( وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ )(3) .

و هر كه جز اسلام ـ تسليم اراده خدا ـ دينى را طلب كند و پيش گيرد از وى پذيرفته نخواهد شد .

محصل آيات فوق و آيات ديگرى كه به همين مضمون است ، اين است كه

ـ1 ـ سوره روم (30) : 30 .

2 ـ سوره آل عمران (3) : 19 .

3 ـ سوره آل عمران (3) : 85 .

خداى متعال هر يك از آفريده هاى خود را از آن جمله انسان را به سوى سعادت و هدف آفرينش ويژه خودش از راه آفرينش خودش راهنمائى مى فرمايد و راه واقعى براى انسان در مسير زندگى همان است كه آفرينش ويژه وى به سوى آن دعوت مى كند و مقرراتى را در زندگى فردى و اجتماعى خود بايد بكار بندد ، كه طبيعت يك انسان فطرى بسوى آنها هدايت مى كند ، نه انسانهائى كه به هوى و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات اسير دست بسته مى باشند .

مقتضاى دين فطرى ( طبيعى ) اين است كه تجهيزات وجودى انسان الغا نشود و حق هر يك از آنها ادا گردد ، و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى كه در هيكل وى به وديعه گذارده شده تعديل شده به هر كدام از آنها تا اندازه اى كه مزاحم حال ديگران نشود رخصت عمل داده شود .

و بالاخره در فرد انسان عقل حكومت كند ، نه خواست نفس ، و نه غلبه عاطفه و احساس ، اگر چه مخالف عقل سليم باشد و در جامعه نيز حق و صلاح واقعى جامعه حكومت نمايد نه هوا و هوس يك فرد تواناى مستبد و نه خواسته اكثريت افراد اگر چه مغاير حق و خلاف مصلحت واقعى جماعت باشد .

از بحث بالا نتيجه ديگرى نيز گرفته مى شود و آن اين است كه : زمان حكم در تشريع تنها به دست خداست و جز او را نشايد كه تشريع قانون و وضع مقررات و تعيين وظيفه نمايد ، زيرا چنانكه روشن شد ، تنها مقررات و قوانينى در صراط زندگى به درد انسان مى خورد كه از راه آفرينش براى او تعيين شده باشد ، يعنى علل و عوامل بيرونى و درونى انسان را به انجام دادن آن دعوت نمايند و آن را اقتضا كنند ، يعنى خدا آن را خواسته باشد ، زيرا مراد از اينكه خدا چيزى را مى خواهد اين است كه علل و شرايط انجام يافتن آن را بوجود آورده است ، نهايت اينكه گاهى علل و شرايط طورى است كه پيدايش جبرى چيزى را ايجاب مى كند ، مانند حوادث طبيعى روزانه و در اين صورت اراده را اراده تكوينى

مى گويند ، و گاهى طورى است كه اقتضا مى كند انسان عمل را از راه اختيار و آزادانه انجام دهد مانند خوردن و نوشيدن و در اين صورت اراده را اراده تشريعى مى گويند ، خداى متعال در چندين جا از كلام خود مى فرمايد :

( إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِِ )(1) .

نيست حكم مگر از آن خدا .

پس از روشن شدن اين مقدمات بايد دانست كه قرآن مجيد با رعايت اين مقدمات سه گانه ، يعنى با عطف نظر به اينكه انسان در زندگى خود هدفى دارد ( سعادت زندگى ) كه بايد در راه بدست آوردن آن در طول زندگى تلاش و كوشش نمايد و اين فعاليت بدون برنامه نتيجه بخش نخواهد بود و اين برنامه را نيز بايد از كتاب فطرت و آفرينش خواند و به عبارت ديگر از تعليم الهى فرا گرفت .

قرآن مجيد با عطف نظر به اين مقدمات شالوده برنامه زندگى انسان را به اين نحو ريخت :

اساس برنامه خود را خداشناسى قرار داد و اعتقاد به يگانگى خدا را اولين اساس دين شناخت و پس از شناسانيدن خدا معادشناسى « اعتقاد به روز رستاخيز كه در آن پاداش و كيفر كردار نيك و بد انسان داده خواهد شد » را از نتيجه گرفت و اصل ديگر قرارداد و پس از آن پيغمبرشناسى را از معادشناسى نتيجه گرفت زيرا پاداش اعمال نيك و بد بدون ابلاغ قبلى طاعت و معصيت و نيك و بد از راه وحى و نبوت صورت نمى بندد ، و آن را نيز اصل ديگر قرار داده سه اصل نامبرده :

اعتقاد به يگانگى خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دين اسلام

ـ1 ـ سوره انعام (6) : 57 و سوره يوسف (12) : 40 و 67 .

شمرد .

پس از آن در مرتبه تالى اصول اخلاق پسنديده و صفات حسنه مناسب اصول سه گانه را كه يك انسان واقع بين با ايمان بايد واجد آنها و متصف به آنها باشد بيان نمود ، و پس از آن قوانين عملى كه در حقيقت حافظ سعادت حقيقى و زاينده و پرورش دهنده اخلاق پسنديده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقى اعتقادات حقه اصول اوليه مى باشند تأسيس و بيان داشت .

زيرا هرگز قابل قبول نيست كسى كه در مسائل جنسى يا در دزدى و خيانت واختلاس مال و برداشتن كلاه مردم هيچگونه بند و بارى ندارد ، صفت عفت نفس داشته باشد ، يا كسى كه شيفته جمع آورى مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالى را نمى دهد با صفت سخاوت متصف شود ، يا كسى كه به عبادت خدا نمى پردازد ، و هفته و ماه بياد خدا نمى افتد واجد ايمان به خدا و روز رستاخيز و داراى سمت بندگى باشد .

پس اخلاق پسنديده هميشه با يك رشته اعمال و افعال مناسب زنده مى ماند ، چنانكه اخلاق پسنديده نسبت به اعتقادات اصليه همين حال را دارند ، مثلاً كسى كه جز كبر و غرور و خودبينى و خودپسندى سرش نمى شود ، اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبى را نبايد از وى توقع داشت ، و كسى كه يك عمر معنى انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهميده است نمى شود ايمانى به روز رستاخيز و بازخواست داشته باشد .

خداى متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسنديده « كه خود نوعى از اعتقاد هستند » به عمل مى فرمايد :

( إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ )(1) .

ـ1 ـ سوره فاطر (35) : 10 .

سخن « اعتقاد » پاك بسوى خدا صعود مى كند و عمل صالح بلندش مى كند ـ يعنى در صعود اعتقاد كمك مى كند .

و در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل مى فرمايد :

( ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهَ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ«10»  )(1) .

پس از آن سرانجام كار كسانى كه كار بد مى كردند ، به اينجا كشيد كه آيات خداوند را تكذيب كردند و به آنها استهزاء نمودند .

خلاصه قرآن مجيد به ريشه هاى اصلى اسلام كه سه بخش كلى را تشكيل مى دهد . مشتمل است بدين ترتيب :

1 ـ اصول عقايد اسلامى كه نوعى از آن اصول سه گانه دين است : توحيد ، نبوت ، معاد ، و نوعى عقايد متفرع بر آنها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائكه و عرش و كرسى و خلقت آسمان و زمين و نظائر آنها .

2 ـ اخلاق پسنديده .

3 ـ احكام شرعيه و قوانين عملى كه قرآن كريم كليات آنها را بيان فرموده و تفاصيل و جزئيات آنها را به بيان پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) واگذار نموده است و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز به موجب حديث ثقلين كه همه فِرَق اسلامى بنحو تواتر نقل نموده اند ، بيان اهل بيت خود را قائم مقام و جايگزين بيان خود قرار داده است .

با توجه به مسائل اين بخش لزوم سه مسئله بخش قبل يعنى وجوب فراگيرى قرائت و ظاهر قرآن و فهم مفاهيم آيات بلند و آسمانى اين كتاب و به اجرا گذاشتن آن در همه شئون زندگى بيشتر روشن مى گردد .

ـ1 ـ سوره روم (30) : 10 .

خلاصه سعادت و سلامت و رشد و كمال و خير دنيا و آخرت در اتصال به قرآن مفهوم دارد ، جداى از قرآن و پيامبر و اهل بيت كه مبين قرآنند هيچ برنامه مثبتى در زندگى مفهوم نداشته ، و محال است انسان بدون چنگ زدن به اين ريسمان الهى به سعادت واقعى برسد و مزه شيرين بندگى حضرت حق را درك كند .

اى خداى بزرگ ، اى آنكه جز سعادت و كمال انسان چيزى براى انسان نمى خواهى در مرحله اول عرفان نسبت به قرآن و در مرحله بعد توفيق عمل به تمام مبانى قرآن به تمام بندگان عنايت كن ، كه محصول اين عنايت عشق پر قيمت عبد به تو و علاقه او به عروج به سوى لقاء تو خواهد بود .

من نمى گويم كه عاقل باش يا ديوانه باش *** گر بجانان آشنائى از جهان بيگانه باش
گر سر مقصود دارى مو به مو جوينده شو *** ور وصال گنج خواهى سر به سر ويرانه باش
گر زتير غمزه خونت ريخت ساقى دم مزن *** ور بجاى باده زهرت داد در شكرانه باش
چون قدح از دست مستان مى خورى مستانه خور *** چون قدم در خيل مردان مى زنى مردانه باش
گر مقام خوشدلى مى خواهى از دور سپهر *** شام در مستى سحر در نعره مستانه باش
گر شبى در خانه جانانه مهمانت كنند *** گول نعمت را مخور مشغول صاحبخانه باش
يا به چشم آرزو سير رخ صياد كن *** يا به صحراى طلب در جستجوى دانه باش
يا مشامت را زبوى سنبلش مشكين مخواه *** يا هم آغوش صبا يا همنشين شانه باش
يا گل نورسته شو يا بلبل شوريده حال *** يا چراغ خانه يا آتش بجان پروانه باش
يا كه طبل عاشقى يا كوس معشوقى بزن *** يا به رندى شهره شو يا در جمال افسانه باش
يا به زاهد هم قدم شو يا به شاهد همنشين *** يا خريدار خزف يا گوهر يكدانه باش
يا مسلمان باش يا كافر دو رنگى تا به كى *** يا مقيم كعبه شو يا ساكن بتخانه باش

اين بود دور نمائى از مسائلى كه لازم بود در محور قرآن مجيد بيان شود ، تا خوانندگان عزيز به قدر طاقت از هدف نزول قرآن مجيد آگاهى پيدا كرده ، و در همه شئون در اتصال با اين كتاب ، جهت كسب خير دنيا و آخرت برآيند .

قرآن از ديدگاه روايات :

على (عليه السلام) در نهج البلاغه شريف در باره كتاب الهى نظريات بسيار عميق و جالبى دارد ، كه لازم است به قسمتى از آنها اشاره رود و سپس به برخى از روايات وارده در اين مسئله :

وَكِتابُ اللهِ بَيْنَ أظْهُرِكُمْ ناطِقٌ لا يَعْيى لِسانُهُ وَبَيْتٌ لا تُهْدَمُ أرْكانُهُ وَعِزٌّ لاتُهْزَمُ أعْوانُهُ . .(1) .

كتاب خدا كه در ميان شماست ، گوينده اى است كه زبانش از گفتن حقايق

ـ1 ـ كتاب : 133 .

خسته نمى شود ، و خانه اى است كه اركانش تا ابد از تند باد حوادث در امان است ، و عزيزى است كه پيروان و يارانش هرگز شكست نمى خورند .

كتابى است كه بوسيله آن حق و حقيقت را مى بينيد و مى گوئيد و مى شنويد ، قسمتى از آن گوياى قسمت ديگر است و بعضى از آن گواه بعض ديگر ، اين كتاب در معارف و احكام حضرت حق اختلاف ندارد و مطيع خود را از خدا جدا نكرده ، بلكه او را به صراط مستقيم هدايت مى نمايد .

تَعَلَّمُوا الْقُرآنَ فَإنَّهُ أحْسَنُ الْحَديثِ وَتَفَقَّهُوا فيهِ فَإنَّهُ رَبيعُ الْقُلُوبِ وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإنَّهُ شِفاءُ الصُّدُورِ وَأحْسِنُوا تِلاوَتَهُ فَإنَّهُ اَنْفَعُ الْقَصَصِ(1) .

قرآن را فرا بگيريد كه به حق نيكوترين گفتار است ، آن را بفهميد كه بهار دلهاست ، از نورش شفا بخواهيد ، كه علاج درد سينه هاست آن را قرائت كرده و عمل كنيد كه پر سودترين داستانهاست .

إنَّ اللهَ سُبْحانَهُ أنْزَلَ كِتاباً هادِياً بَيَّنَ فيهِ الْخَيْرَ وَالشَّرَّ فَخُذُوا نَهْجَ الْحَقِّ تَهْتَدُوا وَأصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصُدُوا .

همانا خداوند پاك كتاب هدايت كننده فرستاد ، كه تمام خوبيها و شرور را براى رشد شما در آن بيان كرد ، بيائيد راه خير را پيش بگيريد تا هدايت شويد ، و از جانب شر بپرهيزيد تا به يك زندگى عادلانه برسيد .

پيامبر عزيز اسلام را فرستاد ، در حالى كه قرآن مجيد را تصديق كننده رسالت او قرار داد ، و نورى كه از پى آن تمام مردم حركت كنند تا به ساحل نجات برسند .

از قرآن آنچه مى خواهيد بپرسيد ، البته جوابش بر عهده من است ، من به شما بگويم كه چهار منفعت بسيار عظيم در اتصال به اين كتاب نصيب شما مى شود :

ـ1 ـ خطبه 109 .

1 ـ آگاهى به آينده

2 ـ علم به حقايق گذشته

3 ـ علاج دردها

4 ـ ايجاد نظم در شئون حيات(1) .

قرآن مجيد نصيحت كننده اى است كه كلاه سر كسى نمى گذارد ، و هدايت كننده اى است كه گمراهى از دنبال ندارد ، و گوينده اى است كه هرگز دروغ نمى گويد ، همنشين با قرآن را دو منفعت است : اضافه شدن بر هدايتش و كم شدن از كورى گمراهيش .

با قرآن محال است دچار سختى و پريشانى شويد ، و بدون قرآن محال است به بى نيازى برسيد ، از اين كتاب براى علاج دردها كمك بگيريد ، و رنج ها را با آن برطرف نمائيد ، در قرآن مجيد راه علاج بزرگترين دردها معرفى شده و آن درد كفر و نفاق و كورى و ضلالت است .

بر محور قرآن از خدا آنچه مى خواهيد بخواهيد ، و با عشق به كتاب الهى به حضرت او توجه كنيد(2) .

عَنْ أبي عَبْدِالله (عليه السلام) قالَ . . .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : ألْقُرْآنُ هُدىً مِنَ الضَّلالَةِ وَتِبْيانٌ مِنَ الْعَمى وَإسْتِقالَةٌ مِنَ الْعَثْرَةِ وَنُورٌ مِنَ الظُّلْمَةِ وَضِياءٌ مِنَ الاْحْزانِ وَعِصْمَةٌ مِنَ الْهَلَكَةِ وَرُشْدٌ مِنَ الْغوايَةِ وَبَيانٌ مِنَ الْفِتَنِ وَبَلاغٌ مِنَ الْدُّنْيا إلىَ الاْخِرَةِ وَفيهِ كَمالُ دينِكُمْ فَهذِهِ صِفَةُ رَسُولِ اللهِ لِلْقُرآنِ وَما عَدَلَ أحَدٌ عَنِ الْقُرْآنِ إلاّ إلىَ النّارِ .

امام ششم مى گويد پيامبر فرمود :

ـ1 ـ خطبه 158 .

2 ـ خطبه 176 .

قرآن هدايت از ضلالت و روشنائى از كور دلى و حافظ از لغزش و نور از ظلمت و روشنائى و برطرف كننده از ناراحتى ها و نگاه دارنده از هلاكت و رشد از غوايت و بيانگر فتنه ها و رساننده از دنيا به آخرت و كمال دين شماست ، اين است آنچه در باره قرآن از رسول الهى رسيده ، كسى از قرآن منحرف نشد مگر اينكه خود را به آتش الهى رساند !

پيامبر اسلام فرمود : همانا قرآن نور آشكار است ، و ريسمان محكم خدا ، و دستگيره نجات ، و درجه برتر ، و مافوق تمام شفادهندگان ، و فضيلت بسيار بزرگ ، و سعادت عظمى .

آنكس كه از آن نور بخواهد ، خداوند به نور آن آن منورش كند ، و هر كس امورش را به آن ببندد ، از مهالك حفظ مى گردد ، و هر كس متمسك به آن شود خدايش نجات بخشد ، و هر كس ملازم احكامش باشد به درجه بلند مى رسد ، و هر كس دردش را به آن عرضه كند علاج مى شود و هر كس آن را بر ما سوا مقدم كند به هدايت الهى رسد ، و هر كس از غير آن هدايت بخواهد گمراه گردد ، و هر كس آن را شعار و دثار خود كند به سعادت الهيه رسد ، و هر كس آن را پيشواى زندگى و تكيه گاه خود قرار دهد ، خداوندش در بهشت پناه دهد ، و حياتى سالم نصيب او گرداند ، به همين خاطر نسبت به قرآن گفت : « هدى » .

و از طرفى قرآن براى مردم مؤمن بشارت است ، بشارت براى آخرت ، به اين معنى كه قرآن در قيامت مرد لاغر رنگ پريده اى را مى آورد و به خداوند عرضه مى دارد ، اين است آن كسى كه روزش را روزه داشت و شبش را به بيدارى گذراند و طمعش در رحمت تو قوى گشت ، و اميدش به مغفرتت گشاده شد ، با او با گمان من و گمان خودش معامله كن ، خداوند خطاب مى كند : ملك به راستش قرار بگيرد ، و بهشت در چپش ، و او را به حورالعين برسانيد و پدر

و مادرش را لباسى از حله بهشت بپوشانيد كه دنيا و مافيها در برابرش چيزى نباشد .

خلائق به آن پدر و مادر نظر مى كنند و از آنان احترام مى گيرند و آنان به وضع خود مى نگرند و از آن كرامت تعجب كرده مى گويند ، خداوندا اين همه عنايت نسبت به ما براى چيست ما را عملى در خور اين محبت و كرامت نيست ؟

خداوند مى فرمايد : با اين همه تاج كرامت از آن شماست ، كه بيننده اى نظيرش را نديده ، و شنونده اى مانندش را نشنيده ، و نسبت به چنين خيرى كسى فكر نكرده ، و اين همه براى خاطر اين است كه شما دو نفر وسيله تعليم قرآن به فرزندتان بوديد ، و شما او را به اسلام رسانديد ، و با زحمت شما او عاشق محمد و على شد و فقه آن دو را دريافت ، ولايت اين دو نفر واسطه قبول عمل است و دشمنى با دشمنان آنان سبب نجات .

اگر كسى از زمين تا عرش طلا پر كند و در راه خدا صدقه دهد ولى ولايت محمد و على را نداشته باشد ، هيچ عملى از او قبول نمى كنم .

اين است بشاراتى كه قرآن به آن اشارت مى دهد و در قرآن نسبت به اين حقيقت فرموده : « بشرى للمؤمنين » كه مؤمن شيعه محمد و على و يازده امام (عليهم السلام)است(1) .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation