كلمه قلب به دو معنى استعمال مى شود: 1 گوشت صنوبرى شكلى كه در جانب چپسينه قرار دارد و قسمتى از درونش مجوف است و ميان آن خون سياهى است كه منبع و سرچشمه روحست ، از اين رو شريفترين و مهمترين اعضاء بدنست ، و بلكه زندگى و بقاءساير اعضاءبدن باو بستگى دارد. 2 گوهر روحانى و لطيفه ربانى كه به قلبصنوبرى ارتباط و تعلقى دارد كه در بيان حقيقت و نحوه ارتباطش حكماء و فلاسفه سخنبسيارگفته اند، ولى بعد از همه گفته ها بايد گفت :
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر | | ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم |
در اينجا مرحوم مجلسى فرمايد: و چه خوب فرمايد: معرفت حقيقت قلب و صفاتش بربيشتر مردم مخفى مانده ، و ائمه ما عليهما السلام جز بكنايه و اشاره بيان نكرده اند واحتياط اين است كه ما به آنچه آنها درباره قلب بيان كرده اند اكتفا كنيم ، و آنچه آنهابيان كرده اند صلاح و فساد وآفات و درجات قلب است و سپس درتكميل و تهذيب قلب از صفات شيطانى و آراستنش به ملكات روحانى بكوشيم . پايان
مترجم گويد: به عقيده ما همان عدم بيان ائمه عليهما السلام علت طولانى و اختلافاتبسيار حكما و فلاسفه شده است ، مانند بسيارى از مطالب ديگر كه چون ذوات عليهماالسلام براى اين كه صلاح ندانسته از آن سخن به ميان نياورده اند، بشر واردخيالبافى و خرافات تراشى شده است ،برخلاف آنچه را كه براى دنيا يا آخرت بشرمفيد دانسته و بيان كرده اند كه امروز پس از گذشتن چهارده قرن و با وجود خرابكاريهاىجاعلين و محرفين آن مطالب تا حدى براى ما روشن و واضحست ، مثلا در موضوع معاد آنچهبراى انسان مفيد است ، اين است كه بداند كردار و رفتار او حساب و كتاب و پاداش و عقابدارد تا از ستم و تجاوز دورى كند، وقتى در قرآن و احاديث دقت مى كنيم مى بينيم ، هدفاصلى و لبه تيز سخن در موضوع معادهمين اصل است ، ولى كتب فلاسفه و عرفا رابنگريد كه در اطراف حشر و صراط و بهشت و دوزخ چه لاطائلاتى بافته اند، و نيز درموضوع علم خدا قرآن مجيد مى گويد: يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور
(خدا خيانتچشمها و آنچه را سينه ها پنهان مى كنند مى داند
)و نهج البلاغه مى گويد: يعلم عجيجالوحوش فى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات
(خدا فرياد حيوانات وحشى را دربيابانها و گناه بندگانرا در خلوتها مى داند
)و نيز صدها آيه و حديث ديگر به اينمضمون وارد شده است تا بشر را آگاه كند كه ناظرى بسيار دقيق و حساس گفتار و رفتاراو را كنترل ميكند، ولى فلاسفه و عرفا در موضوع علم خدا سخن ازحصولى و حضورى واجمالى و تفصيلى و اعيان ثابته و مثل افلاطونى و صدها اصطلاح مخترع ديگر به ميانمى آورد و عاقبت نتيجه آن مى شود كه مرحوم حاجى سبزوارىنقل مى كند:
قد قيل لا علم له بذاتهو مثبت لعلمه بما جملاو ليس مفصولافا ما المبتداعينا فهذا مذهب المعتزله | | و قيل لا يعلم معلوماتهاما يقول انه عنه انقصلاما هو المعدوم ثابتا بدااو ذهنا الصوفية ذاقائله |
و همچنين تا 12 صفحه ديگر از كتاب منظومه اش به اين موضوع ادامه مى دهد، ولى حتىيك سطر آن هم ناظر به هدف قرآن و حديث نمى باشد و آن منظور عالى را تاءمين نمىكند.
خواننده متتبع با اندكى تاءمل در اين دو مثال كه ذكر نموديم ، مى تواند مثالهاى بسيارىپيدا كند و پس از دقت ، كافى گفته ما را تصديق نمايد كه : قرآن و اخبار مطالبى را مىگويند كه براى دنيا و آخرت بشر مفيد باشد و مطالب بيهوده ولاطائل تنها در نوشتجات بشر خيالباف پيدا مى شود.
سپس مرحوم مجلسى از قول بعضى از محققين نقل مى كند كه : قلب مايه شرف و فضيلتانسانيت كه به سبب آن بر معضم مخلوقات برترى يافته است . به وسيله قلب خدا را مىشناسد و به صفات جمال و كمال او آشنا مى شود و در آخرت مستعد ثواب و ذحائر الهىمى گردد، پس درحقيقت قلب عالم به خدا، و عامل براى خدا و كوشا به سوى خدا ونزديكى جوينده به خداست و اعضاء و جوارح ديگر بدن پيروان و خدمتگزاران و آلاتوابزارى هستند كه قلب آنها را استخدام كرده و كار مى فرمايد، وخطاب وسئوال و ثواب و عقاب خدا با قلب است پس اگر انسان قلب را شناخت خود را شناخته وچون خود را شناخت خدا را شناخته است (به نحو اختصار)
مرحوم مجلسى سپس براى هر يك از نفس و روح وعقل دو معنى ذكر ميكند كه يكى از آندو با معنى دو قلب مطابقت مى كند و در اين بارهتوضيح بسيارى ميدهد مرآت ؟ ج 2 ص 237.
پيداست كه مقصود از قلب در اين حديث شريف معنى دوم آنست و اثبات گوش براى آن ازباب استعاره و تشبيه است و مقصود از دميدن فرشته ، الهامات و خاطرات پسنديده و خيرىاست كه گاهى بدل انسان القا مى شود و مقصود از دميدن شيطان وساوس و خيالاتفاسدى است كه گاهى او را فرا ميگيرد.
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عقَالَ إِنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ فَإِذَا هَمَّ الْعَبْدُ بِذَنْبٍ قَالَ لَهُ رُوحُ الْإِيمَانِ لَا تَفْعَلْ وَ قَالَ لَهُالشَّيْطَانُ افْعَلْ وَ إِذَا كَانَ عَلَى بَطْنِهَا نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ الْإِيمَانِ اصول كافى ج : 3 ص : 368 رواية :2
| امام صادق (ع ) فرمود: قلب دو گوش دارد چون بنده آهنگ گناهى كند، روح ايمان (فرشتهيا عقل يا نيروى انسان ) باو گويد: نكن ، شيطان باو گويد بكن ، و هرگاه(مشغول ارتكاب گناه شود، مثل اينكه ) روى شكم زن زانيه افتاده باشد، روح ايمان از اوبر كنار شود. | |
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْأَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِى جَوْفِهِ أُذُنٌيَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ فَيُؤَيِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِفَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ اصول كافى ج : 3 ص : 368 رواية :3
| امام صادق (ع ) فرمود: مؤ منى نيست جز آنكه قلبش از درون دو گوش دارد: گوشيكهوسواس خناس در آن دمد. 2 گوشيكه فرشته در آن دمد، و خدا مؤ من را بسبب فرشتهتقويت كند، و همين است گفتار خدايتعالى : (آنها را بوسيله روحى از جانب خود تقويتكرده است 22 سوره 58). | |
* باب : روحى كه مؤ من بدان كمك شود* بَابُ الرُّوحِ الَّذِى أُيِّدَ بِهِ الْمُؤْمِنُ
|
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِمُسْلِمٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِسِنَانٍ عَنْ أَبِى خَدِيجَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِى وَ تَغِيبُ عَنْهُفِى كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِى فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِىالثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَتَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ ثُمَّ قَالَنَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
| ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تباركو تعالى مؤ من را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤ من نيكى كند وتقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روحدر آن زمان غايب شود) پس آن روح با مؤ من است و در زمان احسان و نيكى او از شادىبجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود. بندگان خدا، نعمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسببتقوى و ترك گناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد،خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آنباز ايستد، سپس فرمود: ما (اهلبيت ) آن روح را بوسيله اطاعت خدا وعمل براى او تاءييد ميكنيم . | |
* باب : گناهان * بَابُ الذُّنُوبِ
|
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَبِى ع يَقُولُ مَا مِنْ شَيْءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَلَيُوَاقِعُ الْخَطِيئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
| امام صادق (ع ) فرمود: پدردم همواره ميفرمود: چيزى بيشتر از گناه قلب را فاسد نكند،قلب مرتكب گناهى ميشود (19) و بر آن اصرار ميورزد تا بالايش بپائينميگرايد (سرنگون و وارونه ميشود و سخن حق و موعظه در آن نميگنجد و تاءثير نميكند). | |
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِمُسْكَانَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَم ا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النّارِفَقَالَ مَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى فِعْلِ مَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ يُصَيِّرُهُمْ إِلَى النَّارِ اصول كافى ج : 3 ص : 370 رواية :2
| امام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (چه صبرى بر آتش دوزخ دارند 275 سوره2) فرمود: يعنى چه صبرى دارند بر كارهائى كه ميكنند كه آنها را بسوى آتشميكشاند. | |
شرح :
حاصل آيه شريفه توبيخ و سرزنش گنهكارانست باظهار تعجب و شگفتى از صبر وشكيبائى آنها بر آتش دوزخ ، و چون عقوبت و مجازات گنهكاران از نظر خداى تبارك وتعالى مسلم و قطعى است وقتى بنده مرتكب گناهى مى شود و سپش همان گناه را تكرارميكند يا گناه بزرگترى انجام ميدهد، مثل اينكه خداى تعالى از صبر او اظهار تعجب ميكند وميفرمايد: با وجود آنكه بار اول در آتش افتاد چرا ديگر بار براى خود آتش بيشترىخريد، چه صبرى در برابر آتش دارد؟!
| اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد سوم | |
|