|
* باب : باب ديگريست از اين باب *بَابُ آخر منه |
|
|
توضيح :
از مجموع اين خبر و خبر سابق بدست مى آيد كه خداى تبارك و تعالى بهر يك ازافراد انسان ، قابليت و استعداد مخصوصى عنايت فرموده است كه ممكن نيست از آنمقدارتجاوز كند و بدرجه بالاترى كه استعدادش را ندارد برسد، ولى هر كس نسبت بمقداراستعداد و ظرفيت خدادادى خويش با فعليت و ثبات از مادر متولد نمى شود، بلكه عطاءخداوند تنها قابليت است و خود او بايد با مجاهدت و كوشش در اكتساب استعداد، خود رابمرحله فعليت برساند، ولى روايت ناظربكسانى است كه با اين مرحله ديگران برخوردمى كنند و در واقع بهترين روش تعليم و تربيت است كه در چند جمله كوتاه بيان شدهاست .
اولا مى فرمايد: اگر تو در پله دوم و ديگرى در پلهاول از علوم و معارف و اخلاقست ولى استعداد ترقى بپله دوم را دارد، او را ماءيوسودل شكسته مكن و باو مگو: تو قابل نيستى ، چيزى نخواهى شد و ثانيا درصدد تعليم وتربيت او باش و ثالثا از اوتوقع نداشته باش كه در يكروز و با چند جمله بدرجهتو رسد بلكه با نرمى و ملايمت و آهسته از او دستگيرى كن تابقدر استعدادش ترقى كندو رابعا بدان كه اگر دل مؤ منى را شكستى و او را ازتحصيل معارف دلسرد كردى بر تولازمست كه اين شكست را جبران كنى و دو باره بتشويقو ترغيب او پردازى .
اين بيان از نظر اين بود كه مرحوم كلينى اين دو روايت را از يك مورد دانسته و در يكباب ذكر فرموده است ، ولى مى توان گفت كه روايتاول مربوط به استعداد و قابليتهاى كلى افراد بشر است كه مختلف و متفاوتست ، اماروايت دوم مخصوص استعداد ايمانى و درجاتى است كه هر مؤ منى مى تواند بآنها برسد،پس نبايد روايت اول را در اينجا ذكر نمود، زيرامربوط بدرجات ايمان نيست .
شرح :
اولا مى فرمايد: اگر تو در پله دوم و ديگرى در پلهاول از علوم و معارف و اخلاقست ولى استعداد ترقى بپله دوم را دارد، او را ماءيوسودل شكسته مكن و باو مگو: تو قابل نيستى ، چيزى نخواهى شد و ثانيا درصدد تعليم وتربيت او باش و ثالثا از اوتوقع نداشته باش كه در يكروز و با چند جمله بدرجهتو رسد بلكه با نرمى و ملايمت و آهسته از او دستگيرى كن تابقدر استعدادش ترقى كندو رابعا بدان كه اگر دل مؤ منى را شكستى و او را ازتحصيل معارف دلسرد كردى بر تولازمست كه اين شكست را جبران كنى و دو باره بتشويقو ترغيب او پردازى .
اين بيان از نظر اين بود كه مرحوم كلينى اين دو روايت را از يك مورد دانسته و در يكباب ذكر فرموده است ، ولى مى توان گفت كه روايتاول مربوط به استعداد و قابليتهاى كلى افراد بشر است كه مختلف و متفاوتست ، اماروايت دوم مخصوص استعداد ايمانى و درجاتى است كه هر مؤ منى مى تواند بآنها برسد،پس نبايد روايت اول را در اينجا ذكر نمود، زيرامربوط بدرجات ايمان نيست .
|
|
* باب : نسبت اسلام *بَابُ نِسْبَةِ الْإِسْلَامِ |
|
شرح :
نسبت به معنى نژاد و نياكانى است كه انسان به آنها منتسب مى شود و بمعنىمصدرى بيان كردن اجداد و نياكان شخص و منسوب ساختن او راست به آنها، و مقصودمعرفى كامل و شناساندن اسلام است با ذكر اسباب و ملزوماتش بترتيب ، پس آغاز شروعوجد اعلاى اسلام اداء است ، يعنى انجام دادن تكاليف و مقررات دينى و نتيجه ايكه از اينانجام وظيفه گرفته مى شود، و فرزندى كه از اين پدر متولد مى شودعمل نام دارد (ولى در نهج البلاغه اداء را مولودعمل قرار داده است ، پس مراد به اداء پرداخت الهى و اسقاط آن است از عهده بنده )، سپسنتيجه ايكه از اين دو بدست مى آيد وفرزندى كه متولد مى شود اقرار نام دارد و اقراربهمان معنى لغويش در اينجا مناسب تر است و آن ثابت كردن و پا برجانمودن است ، يعنىانجام وظايف دينى سبب مى شود كه حقيقت اسلام دردل انسان مستقر و جايگزين گردد و باز اين اقرار سبب مى شود كه انسان به حقيقت اسلامو بدرستى آن تصديق كند يعنى اسلام را درست و مطابق واقع بداند و بازتصديق موجبيقين مى گردد يعنى باور انسان بدرستى اين دين ، بحد اعلا و صد در صد مى رسد ومولود يقين تسليم است ، و تسليم بمعنى گردن نهادن و مطيع و منقاد شدن در برابراوامر و نواهى الهى و چون و چرا نكردن است . اين است حقيقت معنى اسلام .
و از اين بيان پيداست كه مراد باسلام در اين روايت شريف معنى اخص آنست كه همان ايمانباشد، زيرا اسلام و ايمان مانند لفظ فقير ومسكين است كه اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقااجتمعا و نيز از ذيل روايت پيداست كه مقصود اصلى و هدف كلى از اين روايت تشويق مؤ منينو مسلمين است بعمل و اينكه اسلام حقيقتى بدونعمل صورت نپذيرد و اعمال نيك وفرخنده اسلام است كه معرف واقعى اسلام و مسلمين مىباشد، چنانكه اعمال پليد و ناشايست كفار و منافقين معرف كفر و نفاق آنها است .
و از اين بيان پيداست كه مراد باسلام در اين روايت شريف معنى اخص آنست كه همان ايمانباشد، زيرا اسلام و ايمان مانند لفظ فقير ومسكين است كه اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقااجتمعا و نيز از ذيل روايت پيداست كه مقصود اصلى و هدف كلى از اين روايت تشويق مؤ منينو مسلمين است بعمل و اينكه اسلام حقيقتى بدونعمل صورت نپذيرد و اعمال نيك وفرخنده اسلام است كه معرف واقعى اسلام و مسلمين مىباشد، چنانكه اعمال پليد و ناشايست كفار و منافقين معرف كفر و نفاق آنها است .
|