بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخچه قم و مساجد تاریخی آن, محمدرضا کوچک زاده ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MASJED00 -
     MASJED01 -
     MASJED02 -
     MASJED03 -
     MASJED04 -
     MASJED05 -
     MASJED06 -
     MASJED07 -
     MASJED08 -
     MASJED09 -
     MASJED10 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

حكايت بناى مسجد جمكران قم (256)  

بعد حمد خداى جز و ملك
آفريننده سما و سمك
بشنو اين حكايت مشهور
كه به تاريخ قم بود مسطور
بود مردى بزرگ و دانايى
زاهدى صالحى نكورايى
قدس و تقواى بيكران بودش
مسقط الراءس (257) جمكران بودش
همچو افعال خود به نام حسن
عاقل و زيرك و فهيم و فطن (258)
اين چنين گويد آن كه بى تشويش
خفته بودم شبى به كلبه خويش
نيمى از شب گذشته يا كمتر
كه گروهى زدند حلقه به در
تا از آن خفتگى به پاى شدم
همچنان ، تا در سراى شدم
ديدم آن جا گروهى از مردم
مرمرا بانك مى زدند كه قم (259)
خود تو را خوانده حجت معبود
هادى دهر، مهدى موعود
اين سخن چون مرا رسيد به سمع
به سماع آمدم ميانه جمع
شدم از بس كه خوش دل و خرم
تنگ شد بر نشاط من عالم
گفتم اين قوم مهلتى بر من
تا بپوشم قميص (260) خويش به تن
رفتم آن سان كه سوى سيم حريص
دست بردم چنين به سوى قميص
خود رسيدم به گوش اين سخنا
كه به بركن قميص خويشتنا
زان سبب كان قميص آن تونيست
چشم بر مال ديگريت زچيست
پس قميصى زخويش بگرفتم
راه طاعت به پيش بگرفتم
خواستم تا ازار (261) در پوشم
كامد اين بانگ نغز بر گوشم
كاى تو اندر طريق ما سالك
ليس ذامنك خذ سرا ويلك (262)
پس نمودم ازار خويش به پاى
چابك و چست خاستم از جاى
بستم از بهر طاعتش چه كمر
آمدم تا همى گشايم در
كه سروش دگر به استعجاب
گفت ماييم فاتح الابواب
خود نهان بود صاحب آواز
ليك در را به روى ديدم باز
زين عجب صبر و تاب توشم رفت
الله الله كه عقل و هوشم رفت
چشم شد خيره ، عقل شد گمراه
عجبا لا الله الا الله
گفتم اين خواب يا بيدارى است
عين مستى است با به هوشيارى است
الغرض تا برون خانه شدم
با رسولان شه ، روانه شدم
تا رسيدم به جايگاه نشان
كه بود مسجد امام زمان
ديدم اندر مكان دلجويى
كه به پايست تخت نيكويى
گستريده به تخت از اطلس
پرنيان ها و ديبه املس (263)
نوجوانى نشسته بر كرسى
كه زعمرش فزون نرفته زسى
پيرى آن جا نشسته همچون شمع
همچو پروانه گرد او يك جمع
بد كتابى به دست پير كهن
خواند بر آن جوان به صورت حسن
آن جوان بد امام جن و بشر
نيز آن پير خضر پيغمبر
بيش از شصت تن در آن مسكن
اقتدا كرده بر امام زمان
همه با جامه هاى سبز و سفيد
همه بر ذكر حق بگفت و شنيد
پير بنشاند چون مرا زقيام
بعد از آنم به نام خواند امام
كه برو اين سخن نماى بيان
بر حسن پور مسلم بن فلان
كه تو تاكى در اين شريف مكان
هى عمارت كنى و ما ويران
چند سالست تا به كشت و به زرع
مى برى نفع وى زاصل و زفرع
باز، دارى سر عبارت او
رخصتت نيست زين طريق مپو
بلكه هر سود برده از اين جا
صرف مسجد نماز روى رضا
كاين زمين را خداى جن و بشر
برگزيده از اراضى ديگر
هم بگو از چه مى نمايى كشت
نه پشيمان شوى زكرده زشت
بهر تنبيه تو دو پور جوان
از تو بگرفت قادر سبحان
گرنه تنبيه كردى از رفتار
مى رسد بيش از اين به تو آزار
پس بگو آن كسان كه ديندارند
اين زمين را شريف مى شمارند
جمله آهنگ صدق و ساز كنند
چار ركعت در او نماز كنند
گويى آن كس به نزد رب ودود
در بيت الحرام برده سجود
گفت از بعد طى اين سخنا
رو بگو به سيد ابوالحسنا
تا كه برخيزد او قوى خاطر
مرد مذكور را كند حاضر
سودهايى كه زين زمين برده
آنچه را باقى است و ناخورده
زو ستاند دهد به ديگر كس
صرف مسجد كند تمامت و بس
ما بباشيم اندر اين جا شاد
مدت هفت روز يا هفتاد
نيمه اى از رهق نمودم وقف
تا وجوهش شود به مسجد صرف
گفتش سيدى و مولايى
گرچه ناگفته خويش دانايى
به كه در صدق قولم از اين سر
مى نمودى علامتى ظاهر
گفت از بهر صدق قول تو من
مى گذارم علامتى روشن
تا دل و خاطر تو شاد كنند
همه بر قولت اعتماد كنند
سخن شاه چون به پايان شد
رخصت او مرا نمايان شد
چون كه رجعت نمودم از بر شاه
باز خواندند مرمرا از راه
كه برو صبح تا بر جعفر
جعفر كاشى آن نكو اختر
كه بزى هست در فصيله او
همچنان نغز و دلكش و نيكو
رنگ مويش سفيد و هم سيه است
اين چه لؤ لؤ و آن دگر شبه است
هفت او را علامت است به بر
سه به يك سوى و چار سوى دگر
چون كه بز را خريديش به بها
خون وى را بريز در اين جا
گوشتش را بده به هر بيمار
كه شفا اندر او بود ناچار
شاه با من چه كرد طى سخن
رخصتم داد بهر باز شدن
از بر شه شدم به خانه خويش
تا سحرگاه جمله در تشويش
طارم نيلگون چه بار دگر
چادر قيرگون كشيد از سر
مهر رخشان چو سر زد از افلاك
جستم از جاى و آمدم چالاك
تا به نزد على بن منذر
شرح احوال گفتمش يكسر
چو سراسر زمن شنيد سخن
گفت بايد شدن در آن مسكن
هردو تن باتفاق يكديگر
آن مكان را شدند راه سپر
تا رسيديم اندر آن ماءوا
كه شبش ديدم آن چنان زيبا
خورد آنكه على به سوى سوگند
به كسى كآفريد پست و بلند
كان علائم كه گفته بود امام
اندر اين جاى ظاهر است تمام
غل و مسمار (264)ها كه هست عيان
خود نشان است از امام زمان
پس شدم زان مكان چه باد زمان
در بر سيد ابوالحسن پويان
مى دويدم به چابكى چون باد
تا رسيدم به خانه اش دلشاد
آنچه بودش عيان زخيل و خدم
خواستندى مرا زپيش قدم
كز سحرگاه ديده آقا
هست در راه انتظار شما
تا شدم در درون خانه چه باد
ديدم آن جا نشسته خرم و شاد
گفت او چون زمن شنيد سلام
كه عليك السلام والاكرام
ديده بگشود مرمرا بشناخت
آنگهم در جوار خود بنشاند
من نكرده هنوز عنوانى
گفت برگو، هر آنچه مى دانى
زانكه من نيز خفته بودم دوش
كاين سروش آمدم همى برگوش
كه رسولى زمات آيد پيش
سخن او زماست بى كم و بيش
سخنش زنگ غم زدل بزدود
عجبم بر عجب همى افزود
مختصر جمله ز اول و آخر
شرح احوال گفتمش يك سر
پس بفرمود تا به سور و سرور
بر نهادند زين ، به كوهه بور
همه در خدمتش سوار شديم
رو بدانجاى رهسپار شديم
چون كه قدرى ز راه پيموديم
پس به اميد ديده بگشوديم
بود جعفر فسيله اش در پيش
اندر او خيل بره و بز و ميش
بود آن بز قفاى جمله عيان
چون مرا ديد شد به پيش دوان
گفتم اين را، بها چه مقدار است
كه بجاى قيمتش سزاوار است
گفت بالله كه در فسيله ما
تا به امروز نبد پيدا
چون زكيفيتش نه آگاهم
نيز از تو بها نمى خواهم
الغرض زان مكان شديم چه باد
تا رسيديم به خانه اش دلشاد
پس بفرمود مير با تمكين
تا گرفتند انتفاع زمين
از وجود رهق هم آوردند
مسجد عاليى بنا كردند
كشته شد بز در آن شريف مكان
شد بهر درد گوشتش درمان
سيد آن گاه برد بى تشويش
غل و مسمارها به خانه خويش
هركه بيمار بود و زار و نحيف
از الم لاغر و نزار و ضعيف
خويش را چون به آن سلاسل برد
زان سلاسل شفاى عاجل برد
بود تا سيد ابوالحسن زجهان
رفت و زنجير و ميخ شد پنهان
زان غل و ميخ بعد از آن ديگر
گفتى از وى كسى نيافت اثر
راى شاهان بلى چون باشد
اين چنين است و به از اين باشد
خاصه شاهى كه از مكانت و جاه
زده بر اوج لامكان خرگاه
هم رموز دقايق عرفان
هم كنوز حقايق ايقان (265)
اى شهنشاه دين ، امام زمان
برزخ بين واجب و امكان
اى وجود تو فانى فى الحق
فانى حق و باقى مطلق
بهر ديدار حق تو مرآتى
علم الله كه آينه ذاتى
آسمان نقطه اى زپر كارت
مهر و مه پر تويى ز رخسارت
تا كه مداحى تو حاصل ماست
مهر رخشان چراغ محفل ماست
اين كه نطقش به مدحت گوياست
غرقه در قلزم (266) گنه ، شيوا است
نيست آن دم كه هيچ كس باكس
چشم اميد بر تو دارد و بس
وه كه از يمن آن مكان شريف
شد چه كوه ثقيل بحر خفيف (267)
كرامتى از حضرت بقيه الله الاعظم (عج ) در مسجد مقدس جمكران  
همان طور كه مى دانيم ائمه اطهار عليهم السلام داراى معجزات و كرامات زيادى بودند،اكنون كه حضرت بقيه الله الاعظم عليه السلام زنده هستند و بر عالم هستىفرمانروايى مى نمايند، دور از انتظار نيست كه داراى معجزات و كراماتى باشند.
در اين قسمت يكى از اين كرامات را كه در شب دوازدهم جمادى الاولىسال 1414 هجرى قمرى در مسجد مقدس جمكران در مورد يك كودك 13 ساله زاهدانى انجاميافته ، عينا و به نقل از كتاب ارزشمند كريمهاهل (268) بيت براى آشنايى و معرفت بيشتر خوانندگان نسبت به ائمه اطهار عليهمالسلام بازگو مى نماييم :
اين كودك سعيد چندانى دانش آموز كلاس پنجم ابتدايى است كه در دبستان محمد على فائق، در زاهدان مشغول تحصيل است .
سعيد، در يك خانواده مذهبى در زاهدان متولد شده و بر شيوه عقايداهل تسنن تربيت يافته است .
مادر سعيد اگر چه از لحاظ نسب به خاندان عصمت و طهارت منسوب است ، ولى او نيز سنىحنفى است .
سعيد يك سال و هشت ماه پيش (با توجه به تاريخ آن كرامت ) در يك تعميرگاه ماشينپايش مى لغزد و به چاهى كه روغن و فاضلاب تعميرگاه در آن مى ريخته ، مى افتد وجراحات مختلفى بر بدنش وارد مى شود، اين جراحات بهبود مى يابد؛ ولى غده اى درناحيه شكم پديد مى آيد، نخست خيال مى كنند كه فتق است ، ولى با گذشت چند ماهپزشكان معالج اظهار مى كنند كه غده سرطانى است و بايد او را براى معالجه به تهرانببرند.
او را به تهران مى آورند و در بيمارستان هزار تختخوابى بسترى مى كنند، پس ‍ ازنمونه بردارى و احراز غده بدخيم سرطانى ، او را به بيمارستان الوندمنتقل مى كنند و غده اى به وزن يك كيلوگرم از شكم او بيرون مى آورند ولى در مدتكوتاهى جاى غده پر مى شود؛ پزشكان اظهار مى كنند كه با اين رشد سريع غده ، ديگركارى از ما ساخته نيست .
مادر سعيد شبى در خواب مى بيند كه به او مى گويند: سعيد را ببريد به مسجد جمكران. طبعا به زن سنى نمى داند كه مسجد جمكران يعنى چه ؟
ولى هنگامى كه خوابش را براى ديگران نقل مى كند، او را به مسجد جمكران قم راهنمايىمى كنند. وى سعيد را با ديگر فرزندش محمدنعيم به قم مى آورد و بلافاصله به مسجدمقدس جمكران مشرف مى شوند.
سعيد روز سه شنبه ، يازدهم جمادى الاولى سال 1414 هجرى قمرى يك ساعت ونيم بعداز ظهر وارد مسجد جمكران مى شود. خدام مسجد وضع او را كه به اينمنوال مى بينند او را در اتاق شماره هشت زائر سراى مسجد اسكان مى دهند.
مادر سعيد اعمال مسجد را فرا مى گيرد، با پسرش ، محمدنعيم ،اعمال مسجد را انجام مى دهد، آن گاه عريضه اى تهيه مى كند و آن را در چاه مى اندازد وبادلى سرشار از اميد به ذيل عنايت حضرت بقيه الله - ارواحنافداه -متوسل مى شود.
شب فرا مى رسد و عاشقان حضرت بقيه الله - ارواحنافداه - طبق رسم سنواتى (كه شبهاى چهارشنبه از راه هاى دور و نزديك به مسجد مقدس ‍ صاحب الزمان در جمكران مشرف مىشوند) دسته دسته مى آيند و در مسجد به عبادت و نيايش مى پردازند.
مشاهده اين شور و هيجان مردم در دل مادر سعيد طوفانى ايجاد مى كند، او نيز همراه ده هاهزار زائر به عبادت و دعا و تضرع مى پردازد و شفاى فرزندش را از حضرت بقيه اللهالاعظم با اصرار و الحاح (269) مساءلت مى كند.
هنگامى كه به اتاق مسكونى اش در زائر سراى مسجد مى آيد، دو نفر از خادمان با اخلاصبه اطاق او مى آيند و در آن جا عزادارى مى كنند و براى شفاى سعيد به طور دسته جمعىدست به دعا برمى دارند.
سعيد مى گويد:
درست ساعت 3 بعد از نيمه شب بود كه در عالم رؤ يا ديدم نورى از پشت ديوارى ساطعشد و به طرف من به راه افتاد.
او يك انسان بود، ولى من از او فقط نور خيره كننده اى مى ديدم كه آهسته آهسته به مننزديك مى شد.
من اول مضطرب شدم ، ولى سعى كردم كه بر خودم مسلط شوم .
هنگامى كه نور به من رسيد به ناحيه سينه و شكم من اصابت كرد و برگشت .
من از خواب بيدار شدم و چيزى متوجه نشدم و باز هم خوابيدم .
صبح كه از خواب برخاستم ، سعى كردم كه خودم را به عصايم نزديك كنم و عصا رابردارم . ناگاه متوجه شدم كه بدنم سبك شده و آن حالت درد شديد به كلى از من رفعشده است .
در آن وقت فهميدم كه شفا يافته ام و آن نور، وجود مقدس حضرت صاحب الزمان عليهالسلام بوده است .
اين معجزه باهره (270) و كرامت ظاهره ، در شب چهارشنبه 12 جمادى الاولىسال 1414 هجرى قمرى برابر با 5 آبان 1372 شمسى صادر گرديد.
سعيد با مادر و برادر خود سه شب در زائرسراى مسجد اقامت كردند، شب سوم كه شبجمعه بود عنايت ديگرى شد، كه اين بار در بيدارى انجام پذيرفت ، و اينك متن آن واقعهاز زيان سعيد:
شب جمعه در اتاق شماره هشت نشسته بودم ، مادرممشغول تلاوت قرآن بود، احساس كردم كه شخصى در كنار من نشست ، و براى من رهنمودهاو دستورالعمل هايى را بيان فرمود:
چون سخنانش تمام شد، برگشتم و كسى را نديدم ، از مادر پرسيدم كه : مادر با منبودى ؟
گفت : من قرآن مى خواندم ، با تو نيستم .
پرسيدم : پس اين چه كسى بود كه با من سخن مى گفت ؟ مادرم گفت : كسى اين جا نيست .آن موقع پتو را بر سرم كشيدم و هرچه به مغزم فشار آوردم كه مطالب آن شخص را بهخاطر بياورم چيزى به يادم نيامد.
روز جمعه سعيد و مادرش به تهران باز مى گردند و به بيمارستان الوند مراجعه مىكنند، پس از عكس بردارى معلوم مى شود كه سعيد صحيح و سالم است و از غده بدخيمسرطانى هيچ خبرى نيست .
بدين گونه اين كودك سعادتمند كه به جق سعيد نام گذارى شده ، از معجزات باهرهحضرت ولى عصر بهبودى - عجل الله تعالى فرجه الشريف -كامل خود را در مى يابد.
نويسنده كتاب كريمه اهل بيت عليهم السلام مى نويسد: دو هفته اى بعد (شب چهارشنبه 25جمادى الاولى ، برابر با 19/8/72 سعيد با مادر و برادرش محمدنعيم به جمكران آمدهبود تا پيشانى ادب بر آستان مسجد حضرت صاحب الزمان بسايد و از محضر مولا ومقتدايش تشكر نمايد. خوشبختانه حقير هم در مسجد بودم از داستان شفايافتن او آگاه بودم، با او به دفتر مسجد رفتم و در حضور ده ها نفر از دوستان ، مطالب بالا را از زبانسعيد بدون واسطه شنيدم .
ان شاء الله كه بيان اين معجزات و كرامات اعتقاد و يقين ما را نسبت به ائمه اطهار عليهمالسلام بيشتر كند، تا در پرتو عنايات ايشان نورانيتى خاص در قلوبمان ايجاد گردد.
نقش حاج شيخ محمدتقى بافقى در احياى مسجد مقدس جمكران  
هنگامى كه صفحات تاريخ را ورق مى زنيم به شخصيت هايى برمى خوريم كه هيچ قلم وبيانى ، ياراى توصيف آن ها نمى باشد و تنها كارى كه از ما برمى آيد اين است كهزندگى و شرح حال آنان را مطالعه نموده و آن ها را الگو و اسوه خود قرار دهيم .
يكى از اين شخصيت هاى استثنايى ، مرحوم حاج شيخ محمد تقى بافقى قدس سره مىباشد كه نمونه بارزى از پرهيزكارى ، شجاعت وتوكل به خدا است .
برخى از فضايل و خصوصيات وى چنين بوده است ؛
دائم الذكر، دائم الحضور و دائم الحال بود.
او از تشرف يافتگان به ديدار حضرت ولى عصر عليه السلام بود و همانند مقدساردبيلى ، و علامه بحرالعلوم ، به كسب اين افتخارنائل آمده بود.
او يكى از بارزترين مجاهدين قرن چهاردهم بود كه از هيچ كس جز خدا ترس و هراسىنداشت ، از طرفى ديگر، علاقه اى وافر نسبت به فرزندان پيغمبر صلى الله عليه وآله و سادات داشت و همواره در اطرافش افرادى روشن بين از فضلا و سادات بودند و دراهداف مقدس او همگام بودند، بنابر نوشته كتاب مجاهد شهيد آيه الله حاج شيخ محمدتقىبافقى ، تاءليف محمد رازى ، عده اى از علما و فضلا كه با او همراه و همگام بودند،عبارتند از:
1 - حضرت آيه الله العظمى امام خمينى قدس سره .
2 - حضرت آيه الله مرحوم حاج سيد محمود طالقانى .
3 - حضرت آيه الله مرحوم سيد شمس الدين ابهرى .
4 - حضرت آيه الله مرحوم سيد محى الدين طالقانى .
5 - حضرت آيه الله حاج سيد حسن مدرسى يزدى .
6 - حجه الاسلام سيد محمدباقر مرعشى .
7 - حجه الاسلام سيد عبدالرسول رضايى تهرانى .
8 - حجه الاسلام حاج سيد محمود يزدى مدرسى .
9- حجه الاسلام حاج سيد مرتضى سجادى .
10 - حجه الاسلام حاج سيد على نقى جلالى تهرانى .
حاج شيخ محمدتقى بافقى ، فرزند صالح و صادق مرحوم حاج محمدباقر، تاجربافقى بود كه در سال 1292 هجرى در قريه بافق يزد به دنيا آمد و تا حدود چهاردهسالگى ، تحت تربيت پدر پرهيزكار خود، تربيت و تزكيه گرديد.
او پس از سن چهارده سالگى از بافق يزد حركت كرد و تا مدت چهاردهسال نزد اساتيد بزرگ آن زمان مانند مرحوم ميرزا سيد على مقدس يزدى قدس ‍ سره كهپيكره زهد و تقوا بود، شاگردى نمود. همچنين نزد اساتيد ديگر، علوم فقه و... را آموخت واز آن جا به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام با پاى پياده به قم ، و از قم نيزپياده به مسجد عبدالعظيم حسنى مشرف شده و از آن جا به مشهد مقدس و بارگاه حضرتعلى بن موسى الرضا عليه السلام مشرف گرديد و بعد به يزد مراجعت نمود.
او در سن 28 سالگى در سال 1320 جهت ادامه تحصيلات و كمالات خود راهى نجف اشرفشده و در مدت هفده سالى كه در آن جا بود در تمام شب هاى پنجشنبه كه دروستعطيل مى شد، به طرف مسجد سهله حركت نموده و شب را در آن بيتوته مى نمود و هنگامصبح از همان جا حركت نموده و به طرف كربلاى معلى عزيمت مى نمود و پس از به جاىآوردن آداب زيارت صبح ، مشرف به روضه منوره حضرت عباس عليه السلام گرديده واز آن جا مراجعت به نجف مى نمود.
ايشان پس از هفده سال توقف در نجف و تكميل علم و اخلاق درسال 1337 هجرى به طرف ايران حركت نموده و به سرزمين شريف قم وارد شدند و ايندر حالى بود كه ايشان در آن هنگام داراى مراتب كماليه در علم وعمل بود.
مسجد جمكران تا قبل از ورود بافقى ، متروك و مخروب بود و مردم چندان توجهى به آننداشتند تا آن بزرگوار با آن روح دنى و همت مردانه واتصال و قربش به حضرت ولى عصر عليه السلام توانست با رفتن به آن مسجد ودعوت كردن مردم و تشويق آنان به اين مكان شريف ، آن جا را از غربت بيرون آورد.
گويا، گوش او گوش حسن مثله جمكرانى بود كه از آن حضرت استماع كرده و فرماندعوت مردم را بدان جا اخذ نمود، كه در هر هفته يك مرتبه يا بيشتر، مخصوصا در شب هاىپنجشنبه و جمعه كه مزاحمتى براى تحصيل طلاب هم نباشد، بدان جا مشرف شده با جمعىاز طلاب متدين و محصلين پرهيزكار شب را در آن جا اقامت مى نمودند.
اولين اقدام ايشان براى تعمير آن جا، ساختن آب انبار بود كه ايشان حتى با نفس نفيسخود، خشت و گل را آماده نموده و با دلى پر از شوق كار مى كرد، به طورى كه به يقينمى توان گفت : احياى مسجد جمكران ، مرهون اقدامات اين مرد بزرگ بوده و هست .
آرى ، بايد چنين باشد؛ زيرا كسى كه همتش تا اين حد بلند باشد كه زمستان و تابستان، شب هاى سرد و روزهاى گرم ايام سال ، آن هم مواقعى كه باد و باران و برف معمولاتلاش انسان را محدود مى نمايد، او را سست ننموده ، از احياى آن مسجد به هيچ وجه دريغنكند و در آن شب هاى سرد با نبودن وسايل استراحت در آن مكان شريف شب را تا صبحبيدار بماند، مى بايد تا قيامت سهيم و شريك در اين فضيلت باشد.
آخر بافقى يگانه كسى بود كه در قرون اخير سرتاپا محوجمال مولاى خود حضرت صاحب الزمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - و پيوسته درانتظار آن مرآت جلال و جمال الهى بود و پيوسته زبان حالش بدين ابيات مترنم بود.
اى شاهد شاهدان كجايى
واى آب رخ مهان كجايى
اى چشم و چراغ عالم دل
وى جان جهان جان كجايى
بى روى تو طاقتى ندارم
وى صاحب انس و جان كجايى
آخوند بافقى مسجد جمكران را براى قم به منزله مسجد سهله كوفه مى دانست ؛ زيرا هردو براى يك شخصند.
اشخاصى كه معاصر با آن مرد شريف بودند، مى گويند وقتى به مسجد جمكران وارد مىشويم ناله جان گداز و عالم سوز آن بزرگوار را از در و ديوار مسجد مى شنويم كه بادلى ، پر از آتش و قلبى مملو از حرارت شوق ، آقا امام زمان عليه السلام را مى خواند.
آخوند بافقى در روز دوازدهم جمادى الاولى سال1365 هجرى ، پس از سال ها توكل به خدا و مبارزه با استعمار و دستگيرى و شكنجهكردن او و نيز به دليل مبتلا شدن به بيمارى جان به جان آفرين تسليم نمود (لذا جادارد كه او را مجاهد شهيد بناميم ).
جنازه او را با تجليل ، به طرف باغ شيخ بزرگوار، صدوق ،حمل نموده و در آن جا مراسم غسل را به عمل آوردند و سيدجليل سيد حسين اثنى عشرى ، صاحب تفسير اثنى عشر،متكفل غسل ايشان گرديد و سپس از آن جا به طرف صحن عبدالعظيم حسنى حركت داده و پساز طواف با جمع زيادى از علماى تهران و شهررى و اصناف و تجار و... به طرف قمحركت نمودند و در جوار حضرت فاطمه معصومه عليها السلام ، جنب سيد بزرگوار،محمدباقر قزوينى ، دفن گرديد. (271) روحش شاد و راهش ‍ پررهرو باد.
همان طور كه شما عزيزان توجه نموديد در سه مسجد مذكور (مساجد امام حسن عسكرى ،جامع و جمكران ) برنامه هاى مشتركى وجود دارد كه يكى از اين برنامه ، مراسم پرفيضاعتكاف مى باشد كه ما سعى كرديم در پايان تاريخچه اين سه مسجد ذكر نماييم تاعلاقه مندان محترم ، با اين مراسم عبادى ، آشنايى بيشترى پيدا نمايند.
البته در مسجد اعظم نيز اين برنامه ، تا بهحال انجام شده است .
اعتكاف  
اعتكاف عبادتى پرفضيلت است كه يكى از سنت هاى حسنهرسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام به شمار مى رود.اعتكاف به معنى توقف و باقى ماندن در مكانى خاص ، جهت عبادت و بندگى خداوندمتعال و خودسازى و تزكيه روح است . اين مكان مقدس ‍ عبارت است از مسجد جامع و مسجداصلى هر شهر.
مساجد به عنوان خانه هاى خداوند متعال ، بهترين مكان جهت اقامت در آن و خلوت با معبوديگانه و تربيت و پرورش روح مى باشند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله همه ساله ده روز آخر ماه مبارك رمضان را در مسجدالحرام يا مسجد مدينه به اعتكاف مى پرداختند، درحال حاضر نيز تعداد زيادى از مؤمنين همه ساله در مسجد جامع شهرهاى خود چند روزى رابه اعتكاف مى پردازند.
اگر چه اعتكاف عمل دشوارى نيست اما داراى احكام و شرايط خاصى است كه در كتاب هافقهى يا در كتبى كه در خصوص اعتكاف نوشته شده ، بهتفصيل بيان شده است ؛ اما به طور اجمال مى توان امورى را به عنوان احكام و شرايطاعتكاف برشمرد.
باقى ماندن حداقل سه روز در مسجد جامع در حال روزه ، و خارج نشدن از آن مگر براىكارهاى ضرورى ، نبوييدن بوى خوش و پرهيز از بحث وجدال و نيز پرهيز از امور جنسى و خريد و فروش ، از اساسى ترين احكام و شرايطاعتكاف مى باشند.
شرايط صحت اعتكاف  
براى آن كه اعمال انسان مورد قبول و رضايت خداوند قرار گيرد لازم است شرايط صحتآن رعايت شود. همچنين عمل پرفضيلت اعتكاف داراى شرايطى است كه به طوراجمال به آن اشاره مى شود:
1 - اسلام و ايمان : بنابراين اعتكاف غير مسلمان صحيح نيست ، گذشته از اين كه وقوفاو در مسجد اشكال دارد.
2 - عقل : اعتكاف اشخاص ديوانه و مست صحيح نيست .
3 - نيت قربه الى الله : يعنى سه روز ماندن معتكف ، در مسجد، به قصد تعبد و تقرب واخلاص باشد. ابتداى زمان نيت مقارن با شروع اعتكاف دراول فجر روز اول است . اگر چه بهتر است ازاول شب باشد و شب اول هم در اعتكاف داخل گردد.
4 - روزه گرفتن : اعتكاف بدون روزه منعقد نمى شود، بنابراين در عيد فطر و قربانكه روزه حرام است و در ايام مسافرت ، نمى توان معتكف شد. مگر در مواردى كه روزهمسافر صحيح است . (272)
5 - زمان آن از سه روز كمتر نباشد. به طورى كهحداقل از طلوع فجر روز اول شروع شده و به غروب شرعى روز سوم خاتمه يابد.
البته مى توان بيش از سه روز نيز در مسجد ماند، ولى بايد توجه داشت كه درقبال هر دو روز، اعتكاف روز سوم آن واجب مى شود، بنابراين اگر كسى پنج روز معتكفشود، ششمين روز بر او واجب خواهد شد.
6 - مكان آن مسجد جامع هر شهر باشد.
البته در اين باره امام راحل قدس سره اعتكاف در غير مسجدالحرام و مسجد النبى و مسجدكوفه و مسجد بصره را محل اشكال دانسته و نيت رجاء را در آن ها احتياط واجب مى شمارند.
7 - اجازه شوهر براى زنى كه قصد اعتكاف دارد و نيز اجازه پدر و مادر براى فرزند،اگر اعتكاف موجب اذيت آنان مى گردد، لازم است .
8 - عدم خروج از مسجد در طى مدت اعتكاف ؛ مگر به خاطر انجام امور ضرورى مانندغسل ، تشييع جنازه و برخى از موارد ديگر كه در كتاب هاى فقهى و كتاب هاى اعتكاف بهآن اشاره شده است . (273)
آثار اعتكاف  
اگر عمل پرفيض اعتكاف خالص و با نيتى پاك صورت گيرد، چنان تاءثيرى در روح وجان و اخلاق فردى و اجتماعى و... خواهد گذاشت كه انسان حلاوت و شيرينى آن را علاوهبر جهان آخرت ، در همين دنيا نيز درك خواهد كرد. به عنوانمثال يكى از محرمات اعتكاف پرهيز از بحث وجدل مى باشد، اگر اين كار، بعد از اعتكاف هم ادامه يابد، دنيايى گلستان خواهيم داشت .
در اين قسمت به چند اثر ارزشمند اعتكاف در روح و روان انسان به طور خلاصه اشاره مىشود:
1 - آموزش گناهان : من اعتكاف ايمانا و احتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه (274)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: چون معتكف بيرون آيد، او را گويند:بيرون آى از گناه خويش چون روزى كه از مادر زاييده شدى . (275)
2 - ميهمان شدن بر خداوند: زيرا معتكف لازم استحداقل سه روز در مسجد جامع يعنى خانه خداوند توقف داشته باشد.
3 - بهره مندى از بركات مناجات با خداوند: از آن جا كه مسجد،محل راز و نياز با خداوند سبحان مى باشد فرد معتكف اين احساس را در خود مى يابد كه دراين مكان مقدس بيشتر به ياد خداوند رحمان و رحيم باشد و با او مناجاتى عاشقانه وعارفانه داشته باشد.
4 - مداومت بيشتر به تلاوت قرآن كريم : از آن جا كه انسان ، معتكف بهترين پناه را قرآنكريم مى داند در كنار راز و نيازها و مناجات خود، قرآن تلاوت مى كند و يا آن را حفظ مىكند و يا در مورد سوره يا آيه اى به تفكر مى پردازد و يا با ديگران در اين زمينه بهمباحثه مى پردازد.
5 - دورى از آتش جهنم : فردى كه حداقل سه روز با اخلاص ميهمان خداوند رحمان و رحيمشده است و از گناهان خود توبه نموده است در واقع خود را از آتش جهنم دور كرده است(276)
6 - آثار اعتكاف در زندگى خانوادگى : انسانى كه با خلوصحداقل سه روز ميهمان خداوند متعال بوده است و تصميم بر ترك گناه گرفته است ، يقينااز اعمال و كارهايى كه منجر به برهم خوردن ثبات خانواده مى شود، پرهيز مى نمايد وبا همسر و فرزندان خويش آن طور كه شايسته است ، برخورد مى نمايد.
7 - آثار اعتكاف در زندگى اجتماعى : اگر عمل اعتكاف قربه الى الله و با نيتى پاكصورت گرفته باشد چنان اثرات مثبتى در جامعه خواهد داشت كه فرد معتكف را مسؤوليتپذيرتر، و ديگران نيز به تبع او، عادت به مسؤوليت پذيرى را خواهند پذيرفت .
به عنوان مثال كمك به هم نوعان كه خود يك مسؤوليت اجتماعى و دينى و اخلاقى است ،عمل لازمى است كه معتكف يقينا انجام خواهد داد و او با اين كار، به ديگران نيز درس ايثار واز خودگذشتگى مى آموزد.
آيا اعتكاف به معناى دورى از مسؤوليت اجتماعى است ؟  
اسلام دين مسؤوليت است و تعهدات اجتماعى در آن جايگاهى ويژه دارد، اسلام گوشهگيرى و عبادت محض و رهبانيت را نمى پذيرد، اگر برنامه هايى همچون اعتكاف راتشويق مى كند، هم زمان با آن و در كنار آن ، رسيدگى به امور همنوعان و همدردى باديگران را مطرح مى نمايد و با تاءكيد بر اهميت مسؤوليت پذيرى اجتماعى ، از بىتفاوتى و عزلت و صوفى منشى به شدت بر حذر مى دارد.
اين است كه مى بينيم در متن روايات اعتكاف احاديثى درباره رسيدگى و تلاش دربرآوردن حاجات مسلمانان ديگر وارد شده است .
حسن ختام اين مبحث  
اعتكاف : روزه گرفتن ، سكوت داشتن ، از غير و نامحرم دور شدن ، از معاشرت با غيرپرهيز كردن ، از حرف زدن و كلام غير ذكر و دستورات خاص آن ايام تبرى جستن ، باهمنوعان خويش كه همدل اند، انس داشتن ، از لذايذ مادى دورى كردن ، از زندان نفسفرعونى مسلك آزاد شدن ، با غسل و نيت آن جان را تطهير كردن ، باعمل ام داود دستورالعمل از كاملى مكمل گرفتن است ، خود را دريافتن ،دل بدان كامل و اصل سپردن ، با اسماى حسناى حق در دعاىعمل ام داود در روز پانزدهم (رجب ) بعد از زوال محشور شدن ، قرآن را كه ان هذا القرآنيهدى للتى هى اقوم
است در دل جاى دادن و در نهايت ، انسانى قرآنى شدن است كه لايمه الا المطهرونگرديدن است . (277)
همان طور كه قبلا نيز اشاره شد، شهر مقدس قم و نيز استان قم ، داراى اماكن تاريخىفراوانى مى باشد كه يك نمونه از آن مساجد مى باشند كه تابهحال به سه مسجد معروف و مشهور آن اشاره گرديده است ؛ اما مساجد تاريخى به اين چندمسجد ختم نمى گردد، بلكه مساجد تاريخى ديگرى نيز وجود دارند كه آن ها نيز داراىاهميت ويژه اى هستند و ما اكنون به چند نمونه از آن ها اشاره مى نماييم .
برخى مساجد مهم ديگر قم  
مسجد عشقعلى : 
درباره بانى و تاريخ دقيق آن ، اسناد درستى ، در دست نيست ، جز آن كه در كتابچه ثبتموقوفات نسخه كتابخانه عمومى حضرت آيه الله العظمى مرعشى نجفى برگ 105بر اساس دفاتر قديم از موقوفات سركار سيد عشقعلى ياد مى شود و بناى قديم آنظاهرا در دوره صفويه يا قبل از آن بوده است .
لازم به ذكر است اين مسجد را اخيرا به كلى تجديد بنا نموده اند و از آثار قديم چيزىباقى نمانده است .
مسجد صينى : 
مشهور به پنجه على است كه در محله اى به همين نام قرار دارد.
بالاى محراب مسجد جاى پنجه اى است كه گويند جاى پنجه حضرت على عليه السلامواضح است اين حرف سند صحيحى ندارد، ايوان جلو مسجد كتيبه اى دارد كه تاريخ آنسال 886 هجرى است .

next page

fehrest page

back page