بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

سوره يس   

أَ وَ لَمْ يَرَ الاِْنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَة فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ

قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْق عَلِيمٌ

آيا انسان نمى داند كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور شد كه) به مخاصمه آشكار (با ما) برخاست!

و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد، و گفت: «چه كسى اين استخوانها را زنده مى كند در حالى كه پوسيده است»؟!

بگو: «همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد; و او به هر مخلوقى داناست»!

 

شأن نزول:

آن كه نخستين بار آفريد، بار ديگر زنده مى كند

در غالب تفاسير نقل شده است: مردى از مشركان، به نام «ابى بن خلف» يا «امية بن خلف» و يا «عاص بن وائل» قطعه استخوان پوسيده اى را پيدا كرد و گفت: با اين دليل محكم، به مخاصمه با محمّد(صلى الله عليه وآله) برمى خيزم، و سخن او را درباره معاد ابطال مى كنم، آن را برداشت و نزد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمد (و شايد مقدارى از آن را در حضور پيامبر نرم كرد و به روى زمين ريخت) و گفت: چه كسى مى تواند اين استخوان هاى پوسيده را از نو زنده كند (و كدام عقل آن را باور مى كند).

آيات فوق و چهار آيه بعد از آن، كه مجموعاً هفت آيه را تشكيل مى دهد نازل شد، و پاسخ منطقى و دندان شكنى به او و همفكران او داد.(1)

* * *

سوره ص   

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص246; «بحار الانوار»، ج 9، ص281، و ج 18، ص202 ; «جامع البيان»، ج 23، ص38; «قرطبى»، ج 10، ص68، و ج 15، ص58 .

[ 381 ]

ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّة وَ شِقاق

كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْن فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناص

ص، سوگند به قرآنى كه داراى ذكر است (كه اين كتاب، معجزه الهى است).

ولى كافران گرفتار غرور و اختلافند!

چه بسيار اقوامى را كه پيش از آنها هلاك كرديم; و به هنگام نزول عذاب فرياد مى زدند ولى وقت نجات گذشته بود!

 

شأن نزول:

پاسخ دندان شكن به كفار قريش

در كتب تفسير و حديث، شأن نزول هاى مشابهى براى آيات آغاز اين سوره وارد شده است كه به يكى از آنها ـ كه مشروح تر و جامع تر است ـ در اينجا اشاره مى كنيم و آن حديثى است كه مرحوم «كلينى» از امام باقر(عليه السلام) چنين نقل مى كند:

«ابوجهل» و جماعتى از «قريش» نزد «ابوطالب»، عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده گفتند: فرزند برادرت، ما را آزار داده، و خدايان ما را نيز ناراحت ساخته است! او را بخوان و به او دستور ده، دست از خدايان ما بردارد، تا ما هم ناسزا به خداى او نگوئيم!

«ابوطالب»، كسى را خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرستاد، هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)وارد خانه شد، و به اطراف اطاق نگاه كرد، ديد كسى جز مشركان در كنار «ابوطالب» نيست، گفت: السَّلاَمُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى: «سلام بر كسانى كه پيرو هدايتند»!

پس از آن نشست، «ابوطالب» سخنان آنها را براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) شرح داد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) در جواب فرمود: أَ وَ هَلْ لَهُمْ فِي كَلِمَة خَيْر لَهُمْ مِنْ هَذَا يَسُودُونَ بِهَا الْعَرَبَ وَ يَطَئُونَ أَعْنَاقَهُمْ: «آيا آنها حاضرند جمله اى را با من موافقت كنند و در سايه آن، بر تمام عرب پيشى گيرند و حكومت كنند»؟!

«ابوجهل»، (كه از اين سخن به وجد آمده بود و انتظار داشت، كليد حكومت بر

[ 382 ]

عرب را از دست پيامبر(صلى الله عليه وآله)بگيرد) گفت: بله! موافقيم، منظورت، كدام جمله است؟

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: تَقُولُونَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ!: «بگوئيد: معبودى جز اللّه نيست»! (و اين بتها را كه مايه بدبختى و ننگ و عقب افتادگى شماست، دور بريزيد).

هنگامى كه حضّار اين جمله را شنيدند، به شدت وحشت كردند، انگشت ها را در گوش گذاردند، با سرعت خارج شده، مى گفتند: چنين چيزى را تاكنون نشنيده ايم، اين يك دروغ است.

اينجا بود كه آيات آغاز سوره «ص» نازل شد.(1)

* * *

 

وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذّابٌ

أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ

وَ انْطَلَقَ الْمَلاَُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ يُرادُ

ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ

آنها تعجب كردند كه بيم دهنده اى از ميان آنان به سويشان آمده، و كافران گفتند: «اين ساحر دروغگوئى است!

آيا او به جاى اين همه خدايان، خداى واحدى قرار داده؟! اين به راستى چيز عجيبى است»!

سركردگان آنها بيرون آمدند و گفتند: برويد و خدايانتان را محكم بچسبيد، اين چيزى است كه خواسته اند (شما را گمراه كنند)!

ما هرگز چنين چيزى در آئين واپسين نشنيده ايم; اين تنها يك آئين ساختگى است!

 

شأن نزول:

اگر خورشيد را در دست راستم قرار دهند...

درباره اين آيات، شأن نزولى شبيه آنچه در آيات قبل بيان شد، نقل كرده اند و بعيد نيست شأن نزول واحدى باشد كه براى مجموع اين آيات است.


1. «نور الثقلين»، ج 4، ص441; «كافى»، ج 2، ص649; «الميزان»، ج 17، ص186.

[ 383 ]

ولى، از آنجا كه اين شأن نزول، مطالب تازه اى دارد ما آن را از «تفسير على بن ابراهيم» در اينجا مى آوريم:

هنگامى كه رسول خدا دعوتش را آشكار كرد، سران «قريش» نزد «ابوطالب» آمده و گفتند: اى «ابوطالب» فرزند برادرت ما را سبك مغز مى خواند، و به خدايان ما ناسزا مى گويد، جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعيت ما تفرقه افكنده است، اگر اين كارها به خاطر كمبود مالى است، ما آن قدر مال براى او جمع آورى مى كنيم كه ثروتمندترين مرد «قريش» شود و حتى حاضريم او را به رياست برگزينيم.

«ابوطالب» اين پيام را به رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) عرض كرد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ فِى يَمِيْنِى وَ الْقَمَرَ فِى يَسارِى ما أَرَدْتُهُ، وَ لكِنْ يُعْطُونِى كَلِمَةً يَمْلِكُونَ بِهَا الْعَرَبَ وَ تَدِيْنُ لَهُمْ بِهَا الْعَجَمُ وَ يَكُونُونَ مُلُوكاً فِى الْجَنَّةِ!:

«اگر آنها خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمايل ندارم، ولى (به جاى اين همه وعده ها) يك جمله، با من موافقت نمايند، تا در سايه آن بر عرب حكومت كنند، و غير عرب نيز به آئين آنها درآيند، و آنها سلاطين بهشت خواهند بود!».

«ابوطالب»، اين پيام را به آنها رسانيد، آنها گفتند: حاضريم به جاى يك جمله، ده جمله را بپذيريم (كدام جمله منظور تو است؟).

پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آنها فرمود: تَشْهَدُونَ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اِنِّى رَسُولُ اللّهِ: «گواهى دهيد كه معبودى جز اللّه نيست، و من رسول خدا هستم».

آنها (از اين سخن سخت وحشت كردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها كنيم تنها به سراغ يك خدا برويم؟ چه چيز عجيبى؟! (آنهم خدائى كه هرگز ديده نمى شود!).

در اينجا آيات زير نازل شد: «وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذّابٌ... إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ».(1)


1. «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 2، ص228 (دار الكتاب قم); «نور الثقلين»، ج 4، ص442، ح 7.

[ 384 ]

همين معنى در «تفسير مجمع البيان»، با تفاوت مختصرى نقل شده، و در آخر آن آمده است: «پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حالى كه اشك از چشمانش جارى بود، فرمود: اى عمو! اگر اينها خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپم قرار دهند، تا دست از اين سخن بردارم، هرگز چنين نخواهم كرد، مگر اين كه اين سخن را در جامعه نفوذ دهم، و يا در راه آن كشته شوم، هنگامى كه «ابوطالب» اين سخن را شنيد، عرض كرد: به دنبال برنامه خود باش! به خدا سوگند: من هرگز دست از يارى تو بر نخواهم داشت».(1)

* * *

سوره زمر   

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث.

[ 385 ]

وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ

الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الاَْلْبابِ

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النّارِ

لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ وَعْدَ اللّهِ لايُخْلِفُ اللّهُ الْمِيعادَ

و كسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند و به سوى خداوند بازگشتند، بشارت از آنِ آنها است; پس بندگان مرا بشارت ده!

همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند; آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

آيا تو مى توانى كسى را كه فرمان عذاب درباره او قطعى شده رهائى بخشى؟! آيا تو مى توانى كسى را كه در درون آتش است برگيرى و نجات دهى؟!

ولى آنها كه تقواى الهى پيشه كردند، غرفه هائى در بهشت دارند كه بر فراز آنهاغرفه هاى ديگرى بنا شده و از زير آنها نهرها جارى است. اين وعده الهى است، و خداوند در وعده خود تخلّف نمى كند!

 

شأن نزول:

موحّدان عصر جاهلى

جمعى از مفسران، شأن نزول هائى براى آيات فوق، ذكر كرده اند از جمله اين كه گفته اند: آيه «وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ...» و آيه بعد از آن درباره سه نفر وارد شده كه در عصر جاهليت (تسليم غوغاى مشركان در آن محيط آلوده نشدند و) مى گفتند: «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه» آنها «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى» و «زيد بن عمرو» بودند.(1)


1. «قرطبى» و «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث.

[ 386 ]

و در بعضى از روايات، به جاى «زيد بن عمرو»، «سعيد بن زيد» آمده است.(1)

بعضى نيز گفته اند: آيه «أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ...» در مورد «ابوجهل» و مانند او نازل شده است.(2)

ولى بعيد نيست كه اينها از قبيل شأن نزول مصطلح نبوده باشد، بلكه از قبيل تطبيق آيه بر مصاديق واضح است.

* * *

 

اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللّهِ ذلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد

خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش هماهنگ است; آياتى مكرر دارد (با تكرارى شوق انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى ترسند مى افتد; سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مى شود; اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمائى مى كند; و هر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمائى براى او نخواهد بود!

 

شأن نزول:

قرآن احسن الحديث است

بعضى از مفسران، از «عبداللّه بن مسعود» نقل كرده اند: روزى جمعى از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه ملالت خاطرى پيدا كرده بودند، عرض كردند: اى رسول خدا! چه مى شد، حديثى براى ما بيان مى كردى تا زنگار ملالت از دل هاى ما بزدايد؟

در اينجا نخستين آيه از آيات فوق نازل شد و قرآن را به عنوان «احسن الحديث» معرفى كرد.(3)


1. «درّ المنثور»، طبق نقل «تفسير الميزان»، ج 17، ص267.

2. اين قول را «روح المعانى» از بعضى نقل كرده است.

3. اين شأن نزول با تعبيرات متفاوتى در «تفسير كشّاف»،ج4، ص123،و «تفسيرقرطبى» و «آلوسى»   ر
و «ابوالفتوح رازى» و غير آن ذيل آيات مورد بحث آمده است.

[ 387 ]

أَ لَيْسَ اللّهُ بِكاف عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد

وَ مَنْ يَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ أَ لَيْسَ اللّهُ بِعَزِيز ذِي انْتِقام

آيا خداوند براى (نجات و دفاع از) بنده اش كافى نيست؟! اما آنها تو را از غير او مى ترسانند. و هر كس را خداوند گمراه كند، هيچ هدايت كننده اى ندارد!

و هر كس را خدا هدايت كند، هيچ گمراه كننده اى نخواهد داشت. آيا خداوند توانا و داراى مجازات نيست؟!

 

شأن نزول:

تهديد بر خشم بت ها

بسيارى از مفسران نقل كرده اند: بت پرستان «مكّه» پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از خشم و غضب بت ها بر حذر مى داشتند، و مى گفتند : از آنها بدگوئى مكن، و بر خلاف آنها اقدام منما كه تو را ديوانه مى كنند و آزار مى رسانند! (آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت).(1)

بعضى نيز نقل كرده اند: هنگامى كه «خالد» به فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) مأمور شكستن بت معروف «عُزّى» شد، مشركان گفتند: اى «خالد»! بترس كه خشم اين بت شديد است! (و تو را بيچاره مى كند) «خالد» با تبرى كه در دست داشت محكم بر بينى آن بت كوبيد، و آن را در هم شكست و گفت: كُفْراً لَكَ يا عُزّى، لا سُبْحانَكَ ـ سُبْحانَ مَنْ أَهانَكَ، اِنِّي رَأَيْتُ اللّهَ قَدْ أَهانَكَ!: «ناسپاسى بر تو باد اى عُزّى! هرگز منزه نيستى، منزّه كسى است كه تو را موهون ساخته! من ديدم خداوند تو را موهون ساخته است».(2)

ولى داستان «خالد» كه قاعدتاً بعد از فتح «مكّه» بوده، نمى تواند از قبيل شأن


1. «تفسير كشّاف» و «مجمع البيان» و «ابوالفتوح رازى» و «فى ظلال القرآن» (با تفاوت هائى در تعبير).

2. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث (در «كشّاف» و «قرطبى» نيز اين روايت به طور مختصرترى آمده است).

[ 388 ]

نزول باشد; چرا كه تمام سوره «زمر»، «مكّى» است، بنابراين ممكن است از قبيل تطبيق بوده باشد.

* * *

 

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.

 

شأن نزول:

يأس از رحمت خدا ممنوع

بعضى از مفسران، شأن نزول هائى براى آيات فوق ذكر كرده اند، كه احتمالاً همه از قبيل «تطبيق» است، نه «شأن نزول».

از جمله داستان «وحشى» است كه در ميدان «اُحُد» بزرگ ترين جنايت را مرتكب شد، و عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) «حمزه»، آن افسر شجاعى كه جان خود را همه جا سپر براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى ساخت، به طرز ناجوانمردانه اى شهيد كرد، هنگامى كه اسلام اوج گرفت، مسلمانان در همه جا پيروز شدند، «وحشى» مى خواست اسلام بياورد، اما مى ترسيد اسلامش مورد قبول واقع نشود، كه آيه فوق نازل گرديد و او اسلام آورد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) از او پرسيد: عمويم «حمزه» را چگونه كشتى؟ «وحشى» ماجرا را شرح داد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) سخت گريه كرد، توبه او را پذيرا شد، ولى به او فرمود: غَيِّبْ وَجْهَكَ عَنِّي فَاِنِّي لاأَسْتَطِيْعُ النَّظَرَ اِلَيْكَ فَلَحِقَ بِالشّامِ فَماتَ فِى الخَمَّرِ: «در برابر چشمان من هرگز ظاهر مشو; چرا كه نمى توانم به تو نگاه كنم، «وحشى» به سوى «شام» رفت، و سرانجام در سرزمين «خمر» از دنيا رفت».

بعضى سؤال كردند: آيا اين آيه، تنها درباره او است يا همه مسلمين را شامل

[ 389 ]

مى شود؟ فرمود: همه را شامل مى شود.(1)

ديگر داستان مرد «نبّاش» است (كسى كه قبرها را مى شكافت و كفن مردگان را باز مى كرد و با خود مى برد) كه فشرده اش چنين است:

«جوانى گريان، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و سخت ناراحت بود، مى گفت: از خشم خدا مى ترسم.

فرمود: شرك آورده اى؟!

گفت: نه.

فرمود: خون ناحق ريخته اى؟

عرض كرد: نه.

فرمود: خدا گناه تو را مى آمرزد هر قدر زياد باشد.

عرض كرد: گناه من از آسمان و زمين و «عرش» و «كرسى» بزرگ تر است.

فرمود: گناهت از خدا هم بزرگ تر است؟!

عرض كرد: نه، خدا از همه چيز بزرگ تر است.

فرمود: برو (توبه كن) كه خداى عظيم گناه عظيم را مى آمرزد.

بعد فرمود: بگو ببينم گناه تو چيست؟

عرض كرد: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از روى تو شرم دارم كه بازگو كنم.

فرمود: آخر بگو، ببينم چه كرده اى؟!

عرض كرد: هفت سال نبش قبر مى كردم، و كفن هاى مردگان را برمى داشتم تا اين كه: روزى به هنگام نبش قبر، به جسد دخترى از «انصار» برخورد كردم، بعد از آن كه او را برهنه كردم، ديو نفس در درونم به هيجان در آمد... (سپس ماجراى تجاوز خود را شرح داد).


1. «سفينة البحار»، ج 2، ص637، ماده «وحش»; «تفسير كبير فخر رازى»، ج 27، ص4; «نور الثقلين»، ج 4، ص493.

[ 390 ]

هنگامى كه سخنش به اينجا رسيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) سخت برآشفت و ناراحت شد، فرمود: اين فاسق را بيرون كنيد، و رو به سوى او كرده اضافه نمود: تو چقدر به دوزخ نزديكى؟!

جوان بيرون آمد، سخت گريه مى كرد، سر به بيابان گذاشت و عرض مى كرد: اى خداى محمّد(صلى الله عليه وآله)! اگر توبه مرا مى پذيرى، پيامبرت را از آن با خبر كن، و اگر نه آتشى از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از عذاب آخرت برهان، اينجا بود كه پيك وحى خدا بر پيامبر نازل شد و آيه «قُلْ يا عِبادِىَ الَّذِيْنَ اسْرَفُوا...» را بر آن حضرت خواند».(1)

تلاوت اين آيه، از سوى «جبرئيل» در اينجا ممكن است به عنوان نخستين بار نباشد، كه جنبه شأن نزول پيدا كند، بلكه تكرار آيه اى باشد كه قبلاً نازل شده، براى تأكيد و توجه بيشتر و اعلام قبول توبه آن مرد گنهكار!

باز تكرار مى كنيم: اين گونه اشخاص كه بار سنگين از گناه را به دوش مى كشند، مسئوليت سنگين ترى در مقام جبران از طريق اعمال صالح خود دارند.

«فخر رازى» شأن نزول ديگرى، براى آيات فوق آورده است، نقل مى كند: بعضى گفته اند: اين آيات درباره اهل «مكّه» نازل شده، آنها مى گفتند: محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين فكر مى كند كه هر كس، پرستش «بت» كند، يا دستش به خون انسانى آغشته شود، هرگز بخشوده نخواهد شد، در عين حال، به ما مى گويد: اسلام بياوريد، ما چگونه اسلام بياوريم در حالى كه هم «بت» پرستيده ايم و هم خون بى گناهان را ريخته ايم؟! (آيات فوق نازل شد، و درهاى توبه را به روى آنان گشود).(2)

* * *

سوره شورى   


1. «تفسير ابوالفتوح رازى»، ج نهم، ص412، ذيل آيات مورد بحث، (با مقدارى تلخيص).

2. «تفسير كبير فخر رازى»، ج 27، ص4، ذيل آيات مورد بحث.

[ 391 ]

ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ

اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد. بگو: «من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم (= اهل بيتم); و هر كس كار نيكى انجام دهد، بر نيكى اش مى افزائيم; چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».

 

شأن نزول:

مودّت و محبت بستگان پيامبر(صلى الله عليه وآله)

در «تفسير مجمع البيان»، شأن نزولى براى آيات 23 تا 26 اين سوره از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه حاصلش چنين است:

«هنگامى كه پيامبر وارد «مدينه» شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد، انصار گفتند: ما خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى رسيم و عرض مى كنيم: اگر مشكلات مالى پيدا شده، اين اموال ما بدون هيچ گونه قيد و شرط، در اختيار تو قرار دارد، هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض كردند، آيه قُلْ لاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى: «بگو: من مزدى از شما در برابر رسالت، جز محبت نزديكانم نمى طلبم» نازل شد، و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر آنها تلاوت كرد، سپس فرمود: نزديكان مرا بعد از من دوست داريد، آنها با خوشحالى و رضا و تسليم از محضرش بيرون آمدند، اما منافقان گفتند: اين سخنى است كه او بر خدا افترا بسته، و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش، ذليل كند، آيه بعد نازل شد: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِباً»، و به آنها پاسخ گفت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سراغ آنان فرستاد، و آيه را بر آنها تلاوت كرد، گروهى پشيمان شدند و گريه كردند، و سخت ناراحت گشتند، آيه سوم نازل گرديد: «وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ».

[ 392 ]

پيامبر به سراغ آنها فرستاد، و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خدا است.(1)

* * *

 

وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِى الاَْرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَر ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ

هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمين طغيان و ستم مى كنند; از اين رو به مقدارى كه مى خواهد (و مصلحت مى داند) نازل مى كند، كه نسبت به بندگانش آگاه و بيناست!

 

شأن نزول:

رابطه ثروت و طغيان

از «خباب بن ارت» صحابى معروف، نقل شده كه اين آيه درباره ما نازل شد، و اين به خاطر آن بود، كه ما به اموال فراوان طوايف «بنى قريظه» و «بنى نظير» و «بنى قينقاع» از يهود نظر افكنديم، و آرزو داشتيم كه اى كاش ما هم چنين اموالى داشتيم، آيه نازل شد و به ما هشدار داد كه اگر خداوند روزى را براى بندگانش گسترده كند، طغيان خواهند كرد.(2)

در «تفسير درّ المنثور» حديث ديگرى نقل شده، و آن اين كه: اين آيه در مورد اصحاب «صفه» نازل گرديد، چرا كه آنها آرزو داشتند دنيايشان رو به راه شود.(3)

(درباره اصحاب صفه و اين كه آنها چه كسانى بودند شرحى در پايان اين آيات به خواست خدا خواهيم داشت).


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث.

2. «تفسير كبير فخر رازى»، ج 27، ص171 و «تفسير ابوالفتوح رازى»، (ذيل آيات مورد بحث); «قرطبى»، ج 16، ص27 .

3. «درّ المنثور» اين حديث را از «حاكم» و «بيهقى» و «ابو نعيم» نقل كرده است (ح 6، ص8); «قرطبى»،
ج 16، ص27 .

[ 393 ]

وَ ما كانَ لِبَشَر أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِىٌّ حَكِيمٌ

و شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحى يا از پشت حجاب، يا رسولى مى فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحى مى كند; چرا كه او بلند مقام و حكيم است!

 

شأن نزول:

چگونگى ارتباط پيامبران با خداوند متعال

بعضى از مفسران، شأن نزولى براى اين آيه، ذكر كرده اند كه حاصلش چنين است: جمعى از يهود، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمده عرض كردند: چرا تو با خداوند سخن نمى گوئى؟ و به او نگاه نمى كنى؟ اگر پيامبرى، همان گونه كه موسى(عليه السلام) با او سخن گفت و به او نگاه كرد، تو نيز چنين كن. ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم، مگر اين كه همين كار را انجام دهى، پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: موسى هرگز خدا را نديد، اينجا بود كه آيه فوق نازل شد (و چگونگى ارتباط پيامبران را با خداوند متعال تشريح كرد).(1)

* * *

 


1. «قرطبى»، ج 16، ص53 ; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص252

[ 394 ]

سوره زخرف   

وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ

وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ

إِنْ هُوَ إِلاّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبنى اسرائيل

و هنگامى كه درباره فرزند مريم مَثَلى زده شد، ناگهان قوم تو به خاطر آن فرياد راه انداختند.

و گفتند: «آيا خدايان ما بهترند يا او؟! (اگر معبودان ما در دوزخند، مسيح نيز در دوزخ است; چرا كه معبود واقع شده)»! ولى آنها اين مَثَل را جز از طريق جدال (ولجاج) براى تو نزدند; آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند.

مسيح فقط بنده اى بود كه ما نعمت به او بخشيديم و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائيل قرار داديم.

 

شأن نزول:

پاسخ قاطع به ايراد «ابن زبعرى»

در «سيره ابن هشام» چنين آمده است: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روزى با «وليد بن مغيره» در مسجد نشسته بود «نضر بن حارث» نيز آمد و در كنار آنها نشست، گروهى از سران قريش نيز در مجلس بودند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آنها سخن گفت، «نضر» به مقابله برخاست، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با دلائل منطقى (پيرامون بطلان بت پرستى) او را محكوم ساخت، سپس اين آيه را بر آنها خواند: إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ * لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ...: «شما و آنچه غير خدا مى پرستيد، هيزم جهنم خواهيد بود; و همگى در آن وارد مى شويد. * اگر اينها خدايانى بودند، هرگز وارد آن نمى شدند! در حالى كه همگى در آن جاودانه خواهند بود».(1)

بعد از اين ماجرا پيامبر(صلى الله عليه وآله) از جا برخاست، و رفت، در اين هنگام «عبداللّه بن زبعرى» آمد، و به آن جمع پيوست، «وليد» به «عبداللّه» گفت: «نضر بن حارث» در


1. انبياء، آيات 98 و 99.

[ 395 ]

مقابل «محمّد»(صلى الله عليه وآله) درمانده شد، و پاسخى نداشت بدهد، محمّد(صلى الله عليه وآله)گمان مى كند ما و همه معبودهايمان هيزم دوزخيم!.

«عبداللّه» گفت: به خدا سوگند اگر من او را مى ديدم پاسخش را مى دادم، از او بپرسيد آيا درست است كه همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟ اگر چنين است، ما فرشتگان را مى پرستيم، و يهود «عزير» را و نصارى «عيسى بن مريم» را (چه عيبى دارد كه ما با فرشتگان و پيامبرانى چون «عزير» و «مسيح» باشيم!).

اين پاسخ براى «وليد» و كسانى كه در مجلس بودند جالب آمد، و معتقد بودند كه دليل دندان شكنى است، اين سخن را خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند، رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)فرمود: «آرى هر كس دوست داشته باشد كه معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود، اين بت پرستان در حقيقت شياطين را مى پرستيدند، و هر چيز را كه شيطان به آنها دستور مى داد».

اينجا بود كه آيه شريفه: إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ:«(اما) كسانى كه از قبل، وعده نيك از ما به آنها داده شده =] مؤمنان صالح [از آن دور نگاه داشته مى شوند» نازل شد(1) و نيز آيه: «وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ»(2) (آيه مورد بحث) نازل گرديد.(3)

* * *

 


1. انبياء، آيه 101.

2. زخرف، آيه 57.

3. «سيره ابن هشام»، ج 1، ص385، با كمى تلخيص; «تفسير ابن كثير»، ج 4، ص141 .

[ 396 ]

سوره جاثيه   

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْم وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ

آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اين كه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده اى افكنده است؟! چه كسى مى تواند غير از خدا او را هدايت كند؟! آيا متذكر نمى شويد؟!

 

شأن نزول:

هواى او خداى او

اين سخن را با جمله پرمعنائى كه بعضى به صورت شأن نزول نقل كرده اند، و گواه زنده اى بر مقصود ما است، پايان مى دهيم، يكى از مفسران مى گويد: شبى از شب ها «ابوجهل» در حالى كه «وليد بن مغيره» با او همراه بود، به طواف خانه كعبه پرداخت،و در ضمن طواف درباره پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) با هم سخن مى گفتند، «ابوجهل» گفت: وَ اللّهِ اِنِّي لاََعْلَمُ اَنَّهُ صادِقٌ: «به خدا سوگند كه من مى دانم او راست مى گويد»!

فوراً «وليد» به او گفت: خاموش باش! تو از كجا اين سخن را مى گوئى؟

«ابوجهل» گفت: اى «وليد»! ما او را در كودكى و جوانى «صادق امين» مى ناميديم، چگونه بعد از تمام عقل و كمال رشد، او را كذاب و خائن بناميم؟ باز تكرار مى كنم: «مى دانم او راست مى گويد»!

«وليد» گفت: پس چرا او را تصديق نمى كنى، و ايمان نمى آورى؟

گفت: مى خواهى دختران قريش بنشينند و بگويند: از ترس شكست، تسليم برادرزاده «ابوالفتوح رازى» شدم؟!

سوگند، به بت هاى «لات» و «عزى» كه هرگز از او پيروى نخواهم كرد!

سوره احقاف   

اينجا بود كه آيه: وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ: «خدا بر گوش و قلب او مهر نهاده» نازل شد.(1)


1. «تفسير مراغى»، ج 25، ص27; «قرطبى»، ج 16، ص170 .

[ 397 ]

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ

كافران درباره مؤمنان چنين گفتند: «اگر (اسلام) چيز خوبى بود، هرگز آنها (در پذيرش آن) بر ما پيشى نمى گرفتند»! و چون خودشان به وسيله آن هدايت نشدند مى گويند: «اين يك دروغ قديمى است»!

 

شأن نزول:

تهيدستان ياران اصلى اسلام

مفسران براى آيه مورد بحث، شأن نزول هاى متعددى نقل كرده اند:

1 ـ اين آيه در مورد «ابوذر غفارى» است كه در «مكّه» اسلام آورد و قبيله او (بنى غفار) نيز به دنبال او ايمان آوردند، (و از آنجا كه قبيله بنى غفار باديه نشين و فقير بودند كفار قريش كه مردانى ثروتمند و شهرنشين بودند گفتند: اگر اسلام چيز خوبى بود، اين بى سر و پاها بر ما سبقت نمى گرفتند!) در اينجا بود كه آيه فوق نازل شد، و به آنها پاسخ گفت.(1)

2 ـ يك كنيز رومى در «مكّه» بود به نام «ذى النيره»(2) كه دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را اجابت كرد، بزرگان قريش گفتند: اگر آنچه را محمّد(صلى الله عليه وآله) آورده، چيز خوبى بود «ذى النيره ها» بر ما مقدم نمى شدند!(3)

3 ـ گروهى از قبايل باديه نشين «مكّه» پيش از مردم شهر، به اسلام روى آوردند، اشراف «مكّه» گفتند: اگر اسلام چيز خوبى بود، اين شترچران ها! بر ما سبقت نمى گرفتند.(4)


1. «قرطبى»، ج 16، ص189 ; «زاد المسير»، ج 7، ص135 .

2. «ذى النيرة» از زنانى بود كه زود اسلام را پذيرفت، و به همين جهت «ابوجهل» او را شكنجه و آزار مى داد.

3. «قرطبى»، ج 16، ص189 ; «زاد المسير»، ج 7، ص135 .

4. «قرطبى»، ج 16، ص190 ; «بحار الانوار»، ج 9، ص154 ; «زاد المسير»، ج 7، ص135 .

[ 398 ]

4 ـ جمعى از مردان پاكدل، اما فقير و تهيدست همچون «بلال»، «صهيب» و «عمار»، اسلام را با آغوش باز پذيرفتند، اشراف «مكّه» گفتند: مگر ممكن است آئين محمّد(صلى الله عليه وآله) چيز خوبى باشد و اينها بر ما پيشى گيرند؟!(1)

5 ـ هنگامى كه «عبداللّه بن سلام» و بعضى از يارانش، ايمان آوردند جمعى از يهوديان مغرور گفتند: اگر اسلام خوب بود آنها پيش قدم نمى شدند.(2)

* * *

شأن نزول هاى چهارگانه اوّل را، در يك جمله مى توان خلاصه كرد و آن اين كه: اسلام از طرف قشرهاى فقير و باديه نشين و تهيدست، به سرعت مورد استقبال قرار گرفت; چرا كه هم منافع نامشروعى نداشتند كه به خطر بيفتد، و هم مغز آنها از باد غرور انباشته نبود، و هم قلب هائى پاك تر از قشر مرفه، عياش و هوسباز داشتند .

اين استقبال گرم، از ناحيه اين گروه كه يكى از بزرگ ترين نقطه هاى قوت اين آئين الهى بود، از سوى مغروران مستكبر، به عنوان يك نقطه ضعف بزرگ شمرده شد، و گفتند: اين چه آئينى است كه پيروانش انبوهى باديه نشين فقير و تهيدست و كنيزان و بردگانند؟! اگر مكتب معقولى بود، هرگز نبايد افراد سطح پائين و منحط اجتماع، از آن استقبال كنند! اما ما كه در سطح بالا قرار داريم و چشم و چراغ جامعه هستيم، عقب بمانيم!

جالب اين كه: اين طرز تفكر انحرافى، امروز هم از رائج ترين طرز تفكرها در ميان ثروتمندان مغرور، و هوسبازان مرفه در مورد مذهب است كه مى گويند: مذهب، به درد فقرا و پابرهنه ها مى خورد، و هر دو براى هم خوبند، و ما در سطحى بالاتر و بالاتر قرار داريم!

* * *


1. «قرطبى»، ج 16، ص190 ; «زاد المسير»، ج 7، ص135 .

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «قرطبى»، ج 16، ص190; «بحار الانوار»، ج 9، ص154; «زاد المسير»، ج 7، ص135 .

[ 399 ]

قرآن، در آيات مورد بحث، پاسخ كافى به آنها داده كه در تفسير اين آيات مى توانيد بخوانيد.

اما پنجمين شأن نزولى كه در بالا ذكر شد، كه منظور «عبداللّه بن سلام» و ياران او هستند هر چند به گفته «طبرسى» در «مجمع البيان» و «قرطبى» در تفسيرش، از اكثر مفسران نقل شده، از دو جهت بعيد به نظر مى رسد.

نخست اين كه: تعبير به «الَّذِيْنَ كَفَرُوا» به طور مطلق، معمولاً در مورد مشركان به كار مى رود، نه اهل كتاب و يهود و نصارى.

ديگر اين كه، «عبداللّه بن سلام» مرد كم شخصيتى در ميان يهود نبود، كه درباره او بگويند: اگر اسلام آئين خوبى بود، او و يارانش بر ما پيشى نمى گرفتند.

* * *

 

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمّا قُضِىَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ

قالُوا يا قَوْمَنا إِنّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيق مُسْتَقِيم

يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِىَ اللّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذاب أَلِيم

وَ مَنْ لايُجِبْ داعِىَ اللّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِز فِى الاَْرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلال مُبِين

(به ياد آور) هنگامى كه گروهى از جنّ را به سوى تو متوجه ساختيم كه قرآن رابشنوند; وقتى حضور يافتند به يكديگر گفتند: «خاموش باشيد و بشنويد»! و هنگامى كه پايان گرفت، به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را بيم دادند!

گفتند: «اى قوم ما! ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده، هماهنگ بانشانه هاى كتاب هاى پيش از آن، كه به سوى حق و راه راست هدايت مى كند.

اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گناهانتان را ببخشد و

[ 400 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation