بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

 

فصل نهم

سوره فرقان

 

[ 341 ]

وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الاَْسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً

أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلاً مَسْحُوراً

انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الاَْمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً

و گفتند: «چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟! (نه سنت فرشتگان دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند (و گواه صدق دعوى او باشد)؟!.

يا گنجى (از آسمان) براى او فرستاده شود، يا باغى داشته باشد كه از (ميوه) آن بخورد (و امرار معاش كند)»؟! و ستمگران گفتند: «شما تنها از مردى مجنون پيروى مى كنيد»!.

ببين چگونه براى تو مثل ها زدند و گمراه شدند، آنگونه كه قدرت پيدا كردن راه راندارند!

زوال ناپذير و بزرگ است خدائى كه اگر بخواهد براى تو بهتر از اين مى دهد: باغ هائى كه نهرها از زير درختانش جارى است، و (اگر بخواهد) براى تو كاخ هائى مجلل قرار مى دهد.

 

شأن نزول:

پيامبر از جنس مردم است

در روايتى از امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: از پدرم، امام دهم سؤال كردم: آيا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) با يهود و مشركان در برابر سرزنش ها و بهانه گيرى هايشان به بحث و گفتگو و استدلال مى پرداخت؟

پدرم فرمود: آرى، بارها چنين شد، از جمله اين كه: روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در كنار خانه خدا نشسته بود، «عبداللّه بن ابى اميه مخزومى» در برابر او قرار گرفته گفت:

«اى محمّد تو ادعاى بزرگى كرده اى، و سخنان وحشتناكى مى گوئى! تو چنين مى پندارى كه: رسول پروردگار عالميانى، اما پروردگار جهانيان و خالق همه

[ 342 ]

مخلوقات، شايسته نيست، رسولى مثل تو ـ انسانى همانند ما ـ داشته باشد، تو همانند ما غذا مى خورى، و همچون ما در بازارها راه مى روى!.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرضه داشت: بار پروردگارا تو همه سخنان را مى شنوى و به هر چيز، عالمى، آنچه را بندگان تو مى گويند، مى دانى (خودت پاسخ آنها را بيان فرما) در اين هنگام آيات فوق نازل شد و به بهانه گيرى هاى آنها پاسخ داد.(1)

* * *

 

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلاّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الاَْسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْض فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً

ما هيچ يك از رسولان را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند; و بعضى از شما را وسيله امتحان بعضى ديگر قرار داديم، آيا صبر وشكيبائى مى كنيد (و از عهده امتحان بر مى آئيد)؟! و پروردگار تو همواره بصير و بينا بوده است.

 

شأن نزول:

راه و روش تو، راه و روش پيامبران پيشين

جمعى از مفسران، در شأن نزول آيه فوق چنين آورده اند: گروهى از سران مشركان، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده، گفتند: اى محمّد! تو از ما چه مى خواهى؟ اگر رياست مى طلبى ما تو را سرپرست خود مى كنيم، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود در اختيار تو مى گذاريم.

اما هنگامى كه ديدند: پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر اين پيشنهادهايشان تسليم نشد، به بهانه جوئى پرداخته گفتند: تو چگونه فرستاده خدا هستى؟ با اين كه: غذا مى خورى و در بازارها توقف مى كنى؟!


1. «نور الثقلين»، ج 3، ص314، و ج 4، ص6; «بحار الانوار»، ج 9، ص269 ; «تفسير صافى»، ج 2، ص109،
و ج 4، ص6.

[ 343 ]

آنها پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به خوردن غذا سرزنش كردند; چرا كه مى خواستند: او فرشته باشد.

به راه رفتن در بازارها ملامت كردند; چرا كه آنها كسراها و قيصرها و پادشاهان جبّار را ديده بودند، كه هرگز گام در بازارها نمى گذاردند، در حالى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مردم در بازارها حشر و نشر داشت و با آنها مأنوس بود، و امر و نهى الهى را به آنها ابلاغ مى كرد، بهانه جويان ايراد كرده گفتند:

او مى خواهد حكمران ما شود، در حالى كه روش او مخالف سيره پادشاهان است!.

آيه فوق، نازل شد و اين حقيقت را روشن ساخت كه: روش پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، روش همه پيامبران پيشين است.(1)

* * *

 

وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً

يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً

لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُولاً

و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى گزد و مى گويد: «اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم!

اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم!

او مرا از يادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود». و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است!

 

شأن نزول:

در انتخاب دوست به هوش باشيد!

براى اين آيات شأن نزولى نقل كرده اند كه، فشرده اش چنين است:


1. گر چه، مضمون روايت فوق، در بسيارى از تفسيرها آمده است، ولى آنچه ما در بالا ذكر كرديم مطابق روايتى است كه «قرطبى» در ج 13 تفسيرش ص5 آورده است.

[ 344 ]

«در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) دو نفر دوست در ميان مشركان به نام «عقبه» و «أُبَىّ» بودند هر زمان «عقبه» از سفر مى آمد غذائى ترتيب مى داد و اشراف قومش را دعوت مى كرد و در عين حال دوست مى داشت به محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله) برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.

روزى از سفر آمد، و طبق معمول، غذائى ترتيب داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز دعوت نمود.

هنگامى كه: سفره را گسترده و غذا حاضر شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من ندهى، از غذاب تو نمى خورم، «عقبه» شهادتين را بر زبان جارى كرد.

اين خبر به گوش دوستش «اُبَىّ» رسيد، پرسيد: اى «عقبه»! از آئينت منحرف شدى؟

گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدم، و لكن مردى بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخورد، جز اين كه شهادتين بگويم، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد، بى آن كه غذا خورده باشد، لذا شهادت دادم!

«أبَىّ» گفت: من هرگز از تو راضى نمى شوم مگر اين كه: در برابر او بايستى و سخت توهين كنى!، «عقبه» اين كار را كرد و مرتد شد، و سرانجام در جنگ «بدر» در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش «أُبَىّ» نيز در روز جنگ «احد» كشته شد.(1)

آيات فوق، نازل گرديد و سرنوشت مردى را كه، در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مى شود و او را به گمراهى مى كشاند، شرح داد.

بارها گفته ايم: شأن نزول ها گرچه خاص است ولى هرگز مفهوم آيات را محدود نمى كند، بلكه، كليّت آن شامل تمام افراد مشابه مى گردد.


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «موسوعة التاريخ الاسلامى»، ج 1، ص509 (مجمع الفكر الاسلامى); «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص225.

[ 345 ]

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً

او كسى است كه از آب، انسانى را آفريد; سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد;) و پروردگار تو همواره توانا بوده است.

 

شأن نزول:

على(عليه السلام)، داماد پيغمبر(صلى الله عليه وآله)

قابل توجه اين كه: حديث معروفى در اينجا داريم كه در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده است، طبق اين حديث، آيه فوق درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) نازل شده; چرا كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) دخترش فاطمه(عليها السلام) را به همسرى على(عليه السلام) در آورد و به اين ترتيب على(عليه السلام) هم پسر عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و هم همسر دخترش بود، و اين است معنى «نسباً و صهراً».(1)

* * *

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «روح المعانى»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 35، ص361، و ج 43، ص106.

[ 346 ]

سوره قصص   

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ

وَ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنّا كُنّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ

أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ

وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لانَبْتَغِي الْجاهِلِينَ

ما آيات قرآن را يكى پس از ديگرى براى آنان آورديم شايد متذكر شوند!

كسانى كه قبلاً كتاب آسمانى به آنان داده ايم به آن (= قرآن) ايمان مى آورند!

و هنگامى كه بر آنان خوانده مى شود مى گويند: «به آن ايمان آورديم; اينها همه حق است و از سوى پروردگار ماست; ما پيش از اين هم مسلمان بوديم»!

آنها كسانى هستند كه به خاطر شكيبائيشان، اجر و پاداششان را دو بار دريافت مى دارند; و به وسيله نيكى ها بدى ها را دفع مى كنند; و از آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى نمايند.

و هر گاه سخن لغو و بيهوده بشنوند، از آن روى مى گردانند و مى گويند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان; سلام بر شما (سلام وداع); ما خواهان جاهلان نيستيم»!

 

شأن نزول:

دانشمندان اهل كتاب اسلام مى پذيرند

در موردِ شأن نزول آيات فوق، مفسران و راويان خبر، رواياتِ گوناگونى نقل كرده اند كه قدرِ مشتركِ همه آنها يك چيز است، و آن: ايمان آوردن گروهى از علماى «يهود» و «نصارى»، و افراد پاكدل، به آيات قرآن و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)است.

از «سعيد بن جبير» نقل شده: اين آيات، درباره هفتاد نفر از كشيش هاى مسيحى نازل شده است كه «نجاشى» آنها را براى تحقيق، از «حبشه» به «مكّه» فرستاد،

[ 347 ]

هنگامى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) سوره «يس» را براى آنها تلاوت كرد، اشك شوق ريختند و اسلام آوردند.(1)

بعضى ديگر گفته اند: اين آيات، درباره جمعى از نصاراى «نجران» (شهرى است در شمال يمن) نازل شده، كه نزد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمدند و آيات قرآن را شنيدند و ايمان آوردند.(2)

بعضى ديگر، آن را در مورد «نجاشى» و يارانش مى دانند.(3)

و بعضى، نزولِ آن را درباره «سلمان فارسى»، و جمعى از علماى «يهود»، مانندِ «عبداللّه بن سلام» و «تميم الدارى» و «جارود عبدى» دانسته اند.(4)

و بالاخره، بعضى نيز آن را اشاره به چهل نفر از علما و روشن ضميرانِ مسيحى مى دانند، كه سى و دو نفرشان از «حبشه» با «جعفر بن ابيطالب» به «مدينه» آمدند، و هشت نفر از «شام» كه در ميان آنها «بحيرا» راهب معروف شامى بود.(5)

البته، رواياتِ سه گانه نخست، متناسب با نزول اين آيات در «مكّه» است، و گفتارِ كسانى كه معتقدند، تمام اين سوره مكّى است را تأييد مى كند، ولى روايتِ چهارم و پنجم، دليل بر اين است كه اين چند آيه، استثناء در «مدينه» نازل شده، و گواهى است بر قول كسانى كه آنها را «مدنى» مى دانند.

به هر حال، اين آيات، شاهدِ گويايى است بر اين كه، گروهى از دانشمندان اهل كتاب، با شنيدن آيات قرآن، اسلام را پذيرا شدند; زيرا ممكن نبود پيامبر(صلى الله عليه وآله)چنين چيزى را بگويد را در حالى كه، كسى از اهل كتاب به او ايمان نياورده باشد; چرا كه مشركان فوراً به نفى و انكار برمى خاستند و جار و جنجال به راه مى انداختند.

* * *


1. «فى ظلال القرآن»، ج 6، ص 357 و 358; «تفسير ابن كثير»، ج 3، ص404 ; «جامع البيان»، ج 7، ص7 .

2. «فى ظلال القرآن»، ج 6، ص 357 و 358; «نور الثقلين»، ج 5، ص253.

3. «فـى ظـلال القـرآن»، ج 6، صفحـات 357 و 358.

4. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص47 ; «تبيان»، ج 8، ص163.

5. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص47 ; «قرطبى»، ج 13، ص296 .

[ 348 ]

إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعاد قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلال مُبِين

آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت (= زادگاهت) بازمى گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى داند چه كسى (برنامه) هدايت آورده، و چه كسى در گمراهى آشكار است»!

 

شأن نزول:

عشق و علاقه به وطن

جمعى از مفسرين، شأن نزولى براى آيه فوق از «ابن عباس» نقل كرده اند كه مضمونش چنين است:

هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به قصد هجرت، از «مكّه» به سوى «مدينه» مى آمد، به سرزمين «جحفه» ـ كه فاصله چندان زيادى از «مكّه» ندارد ـ كه رسيد، به ياد موطنش «مكّه» افتاد، شهرى كه حرم امن خدا است، و «خانه كعبه» كه قلب و جان پيامبر(صلى الله عليه وآله)با آن پيوند ناگسستنى داشت در آنجا است، آثار اين شوق كه با تأثر و اندوه آميخته بود، در چهره مباركش نمايان گشت، در اينجا پيكِ وحىِ خدا «جبرئيل» نازل شد و پرسيد: آيا به راستى به شهر و زادگاهت اشتياق دارى؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: آرى.

جبرئيل عرض كرد: خداوند اين پيام را براى تو فرستاده: إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعاد: «آن كس كه اين قرآن را بر تو فرض كرده است، تو را به سرزمين اصليت بازمى گرداند».(1)

و مى دانيم اين وعده بزرگ، سرانجام تحقق يافت و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)پيروزمندانه با ارتشى نيرومند و قدرت و عظمت فراوان به «مكّه» بازگشت، و حرم امن خدا، بدون جنگ و خون ريزى به تسليم او در آمد.


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير كبير فخر رازى»، ج 25، ص21; «تفسير قرطبى»، ج 13، ص247 ; «تفسير الميزان»، ج 16، و تفاسير ديگر.

[ 349 ]

بنابراين، آيه فوق، يكى از پيشگوئى هاىِ اعجازآميز قرآن است، كه چنين خبرى را به طور قطع و بدون هيچ قيد و شرط، بيان كرده و بعد از مدت كوتاهى تحقق يافت.

* * *

[ 350 ]

سوره عنكبوت   

الم

أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لايُفْتَنُونَ

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ

الم

آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم» به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟!

ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم; بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند تحقق يابد!

 

شأن نزول:

آزمايش حتمى و همگانى است

بعضى از مفسران، روايتى نقل كرده اند كه، بر طبق آن، «يازده آيه» آغاز اين سوره كه در «مدينه» نازل شده، در مورد مسلمانانى است كه در «مكّه» بودند، اظهار اسلام مى كردند، اما حاضر به هجرت به «مدينه» نبودند، آنها نامه اى از برادران خود در «مدينه» دريافت داشتند كه در آن تصريح شده بود: «خدا اقرار به ايمان را از شما نمى پذيرد مگر اين كه: هجرت كنيد، و به سوى ما بيائيد» به اين جهت آنها تصميم به هجرت گرفتند و از «مكّه» خارج شدند، جمعى از مشركان به تعقيب آنان پرداختند، و با آنان پيكار كردند، بعضى، كشته شدند و بعضى، نجات يافتند (و احتمالاً بعضى نيز تسليم شده به مكّه بازگشتند).(1)

بعضى ديگر، «آيه دوم» را در مورد «عمار ياسر» و جمعى ديگر، از مسلمانان نخستين مى دانند كه ايمان آوردند و سخت تحت شكنجه دشمنان واقع شدند.(2)

بعضى گفته اند: «آيه هشتم» در مورد اسلام آوردن «سعد بن ابى وقاص» نازل شده.


1 و 2 . «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص48 ; «جامع البيان»، ج 20، ص157 .

[ 351 ]

ولى، بررسى خود اين آيات، نشان مى دهد: هيچ دليلى، بر مسأله ارتباط اين آيات با هجرت، نيست، تنها بيانگر فشارهائى است كه بر مؤمنان در آن زمان، از ناحيه دشمنان، و حتى گاه از ناحيه پدران و مادران مشرك آنها، وارد مى شد.

اين آيات، مسلمانان را تشويق به استقامت و پايمردى در برابر موج فشار دشمن مى كند، و اگر سخن از «جهاد» به ميان آورده نيز ظاهراً جهاد در همين زمينه است، نه جهاد مسلحانه دسته جمعى و گروهى، كه دستور آن در «مدينه» نازل شد.

و نيز اگر سخن از منافقان مى گويد، ممكن است اشاره به گروه سست ايمانى باشد كه احياناً در «مكّه» در لابلاى مسلمانان وجود داشتند، گاه با مسلمانان همراه بودند و گاه با مشركان، كفه هر كدام سنگين تر مى شد، به سوى او مى چرخيدند!

به هر حال، پيوستگى و انسجام آيات اين سوره، ايجاب مى كند كه همه آنها را «مكّى» بدانيم، و روايات بالا كه خود با يكديگر انسجام ندارند، نمى توانند اين بهم پيوستگى را بر هم زنند.

* * *

 

وَ وَصَّيْنَا الاِْنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصّالِحِينَ

ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، و اگر آن دو (مشرك باشند و) تلاش كنند كه براى من همتائى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنهاپيروى مكن! بازگشت شما به سوى من است، و شما را از آنچه انجام مى داديد با خبر خواهم ساخت.

و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادند، آنها را در زمره صالحان وارد خواهيم كرد!

 

شأن نزول:

احسان به والدين

روايات مختلفى در شأن نزول آيه فوق آمده است كه عصاره همه آنها يكى است

[ 352 ]

و آن اين كه: بعضى از مردانى كه در «مكّه» بودند ايمان و اسلام را پذيرفتند،(1)هنگامى كه مادران آنها از اين مسأله آگاه شدند، تصميم گرفتند كه غذا نخورند، آب ننوشند، تا فرزندانشان از اسلام بازگردند! گرچه هيچ كدام از اين مادران به گفته خود وفا نكردند و اعتصاب غذا را شكستند، ولى آيه فوق نازل شد، و خط روشنى در برخوردِ با پدر و مادر در زمينه مسأله ايمان و كفر به دست همگان داد.(2)

* * *

 

يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيّايَ فَاعْبُدُونِ

اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! زمين من وسيع است، پس تنها مرا بپرستيد (و در برابر فشارهاى دشمنان تسليم نشويد)!

 

شأن نزول:

هجرت، يك وظيفه مسلّم

بسيارى از مفسران معتقدند: آيه اوّل درباره مؤمنانى نازل شده كه، در «مكّه» تحت فشار شديد كفار بودند، به طورى كه توانائى بر اداى وظائف اسلامى خود نداشتند. به آنها دستور داده شد، از آن سرزمين هجرت كنند.(3)

و نيز بعضى از مفسران معتقدند: آيه «وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّة لاتَحْمِلُ رِزْقَهَا» (آخرين آيه مورد بحث) در مورد گروهى از مؤمنان نازل شده كه در «مكّه» گرفتار آزار دشمنان بودند، و مى گفتند: اگر ما به «مدينه» هجرت كنيم در آنجا نه خانه اى داريم، نه زمينى، و چه كسى به ما آب و غذا مى دهد؟! (آيه نازل شد و گفت تمام جنبندگان روى زمين، از خوان نعمت خداوند بزرگ، روزى مى برند، غصه روزى را نخوريد).(4)


1. در پاره اى از روايات، نامِ «سعد بن ابى وقاص» آمده و در پاره اى ديگر، نامِ «عياش بن ابى ربيعه مخزومى».

2. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «الميزان»، ج 16، ص109; «بحار الانوار»، ج 22، ص48.

3. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 19، ص36 ; «تبيان»، ج 8، ص221.

4. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 19، ص36 ; «تبيان»، ج 8، ص223.

[ 353 ]

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللّهِ يَكْفُرُونَ

آيا نديدند كه ما حرم امنى (براى آنها) قرار داديم در حالى كه مردم را در اطراف آنان مى ربايند؟! آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مى كنند؟!

 

شأن نزول:

در طريق هدايت نبايد وحشت كرد

در «تفسير درّ المنثور» ذيل آيه مورد بحث از «ابن عباس» چنين نقل شده: «گروهى از مشركان گفتند: اى محمّد! اگر ما داخل در دين تو نمى شويم تنها به خاطر اين است كه مى ترسيم، مردم ما را بربايند (و به سرعت نابود كنند) چون جمعيت ما كم است و جمعيت مشركان عرب بسيارند، به محض اين كه: به آنها خبر رسد كه ما وارد دين تو شده ايم، به سرعت ما را مى ربايند، و خوراك يك نفر از آنها هستيم!

در اينجا آيه «أَ وَ لَمْ يَرَوا...» نازل شد و به آنها پاسخ گفت».(1)

* * *

 


1. «درّ المنثور»، ج 5، ص149 ; «الميزان»، ج 16، ص153; «لباب النقول» سيوطى، ص152 .

[ 354 ]

سوره روم   

الم

غُلِبَتِ الرُّومُ

فِي أَدْنَى الاَْرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ

فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلّهِ الاَْمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ

بِنَصْرِ اللّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

الم

روميان مغلوب شدند!

(و اين شكست) در سرزمين نزديكى رخ داد; اما آنان پس از (اين) مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد...

در چند سال! همه كارها از آن خداست; چه قبل و چه بعد (از اين شكست و پيروزى); و در آن روز مؤمنان (به خاطر پيروزى ديگرى) خوشحال خواهند شد...

به سبب يارى خداوند; و او هر كس را بخواهد يارى مى دهد; و او صاحب قدرت و رحيم است!

 

شأن نزول:

پيشگوئى، معجزه ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله)

مفسران بزرگ، همگى اتفاق دارند كه، آيات نخستين اين سوره، بدين سبب نازل شد، در آن هنگام كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در «مكّه» بود، و مؤمنان در اقليت قرار داشتند، جنگى ميان «ايرانيان» و «روميان» در گرفت، و در اين نبرد ايرانيان پيروز شدند.

«مشركان مكّه» اين را به فال نيك گرفتند، و دليل بر حقانيت شرك خود دانستند! و گفتند: ايرانيان، مجوسى هستند و مشرك (دوگانه پرست) اما روميان مسيحى اند و اهل كتاب، همان گونه كه «ايرانيان» بر «روميان» غلبه كردند، پيروزى نهائى از آن شرك است و طومار اسلام به زودى پيچيده خواهد شد، و ما پيروز مى شويم.

گرچه اين گونه، نتيجه گيرى ها پايه و مايه اى نداشت اما، در آن جو و محيط براى تبليغ در ميان مردم جاهل، خالى از تأثير نبود، لذا اين امر، بر مسلمانان گران آمد.

[ 355 ]

آيات فوق نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه «ايرانيان» در اين نبرد پيروز شدند، اما چيزى نمى گذرد كه از «روميان» شكست خواهند خورد، و حتى حدود زمان اين پيشگوئى را نيز بيان داشته گفت: اين امر فقط در طول چند سال به وقوع مى پيوندد!.

اين پيشگوئى قاطع قرآن، كه از يكسو، نشانه اعجاز اين كتاب آسمانى و اتكاء آورنده آن، به علم بى پايان پروردگار به عالم غيب است.

و از سوى ديگر، نقطه مقابل تفأّل مشركان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت كه مى گويند حتى بعضى با مشركان روى اين مسأله، شرط بندى مهمى كردند! (آن روز هنوز حكم تحريم اين گونه شرط بندى ها نازل نشده بود).(1)

* * *

 


1. اين شأن نزول با تعبيرات مختلف در «مجمع البيان»، «الميزان»، «نور الثقلين»، «ابوالفتوح رازى»، «تفسير كبير فخر رازى»، «تفسير آلوسى» و «تفسير فى ظلال القرآن» و تفاسير ديگر آمده است.

«مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 17، ص198 ; «الميزان»، ج 16، ص162.

[ 356 ]

سوره لقمان   

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللّه بِغَيْرِ عِلْم وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ

و بعضى از مردم سخنان بيهوده را مى خرند، تا مردم را از روى نادانى، از راه خدا گمراه سازند و آيات الهى را به استهزا گيرند; براى آنان عذابى خواركننده است!

 

شأن نزول:

غنا و موسيقى ممنوع

بعضى از مفسران گفته اند: آيه مورد بحث، درباره «نضر بن حارث» نازل شده است.

او مرد تاجرى بود كه به «ايران» سفر مى كرد، و در ضمن، داستان هاى «ايرانيان» را براى «قريش» بازگو مى نمود، مى گفت: اگر «محمّد» براى شما سرگذشت «عاد و ثمود» را نقل مى كند، من داستان هاى «رستم و اسفنديار»، و اخبار «كسرى» و سلاطين عجم را باز مى گويم!، آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترك مى گفتند.(1)

بعضى ديگر گفته اند: اين قسمت از آيات، درباره مردى نازل شده كه كنيز خواننده اى را خريدارى كرده بود، شب و روز براى او خوانندگى مى كرد و او را از ياد خدا غافل مى ساخت.(2)

مرحوم «طبرسى» مفسر بزرگ، بعد از ذكر اين شأن نزول، مى گويد:

حديثى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين زمينه نقل شده، شأن نزول فوق را تأييد مى كند; چرا كه آن حضرت(صلى الله عليه وآله) فرمود: لايَحِلُّ تَعْلِيْمُ الْمُغَنِّياتِ وَ لا بَيْعُهُنَّ، وَ أَثْمانُهُنَّ حَرامٌ وَ قَدْ نَزَلَ تَصْدِيْقُ ذلِكَ فِى كِتابِ اللّه تَعالى: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرِى لَهْوَ الْحَدِيْثِ...:

«آموزش دادن كنيزان خواننده، و خريد و فروش آنها حرام است و درآمدى كه از


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص135، ج 22، ص64، و ج 108، ص120 ; «الميزان»، ج 16، ص212; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص233.

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص136 ; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص233.

[ 357 ]

اين راه به دست مى آيد نيز حرام است، گواه اين مطلب چيزى است كه خداوند در كتابش فرموده: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرِى لَهْوَ الْحَدِيْثِ...».

* * *

[ 358 ]

سوره احزاب   

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لاتُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً

وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً

وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ وَ كَفى بِاللّهِ وَكِيلاً

اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن و از كافران و منافقان اطاعت مكن كه خداوند عالم و حكيم است.

و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مى شود، پيروى كن كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

و بر خدا توكل كن، و همين بس كه خداوند حافظ و مدافع (انسان) باشد.

 

شأن نزول:

از كفار و منافقان اطاعت مكن

مفسران در اينجا، شأن نزول هاى مختلفى نقل كرده اند كه تقريباً همه، يك موضوع را تعقيب مى كند.

از جمله اين كه گفته اند: اين آيات در مورد «ابوسفيان» و بعضى ديگر از سران كفر و شرك نازل شد، كه بعد از جنگ «احد» از «پيامبر اسلام»(صلى الله عليه وآله) امان گرفتند و وارد «مدينه» شدند، و به اتفاق «عبداللّه بن ابى» و بعضى ديگر از دوستانشان خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده، عرض كردند: «اى محمّد! بيا و از بدگوئى به خدايان ما ـ بت هاى لات و عُزّى و منات ـ صرف نظر كن، و بگو آنها براى پرستش كنندگانشان شفاعت مى كنند، تا ما هم از تو دست بر داريم، و هر چه مى خواهى درباره خدايت توصيف كن، آزاد هستى».

اين پيشنهاد پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ناراحت كرد، «عمر» برخاسته گفت: اجازه ده تا آنها را از دم شمشير بگذرانم! پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «من به آنها امان دادم، چنين چيزى ممكن نيست» اما دستور داد آنها را از «مدينه» بيرون كنند، آيات فوق نازل شد، و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد: به اين گونه پيشنهادها اعتنا نكند.(1)


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد; «بحار الانوار»، ج 18، ص201، و ج 22، ص49; «قرطبى»، ج 14، ص114 .

[ 359 ]

ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاّئِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ

خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريده; و هرگز همسرانتان را كه مورد «ظهار» قرار مى دهيد مادران شما قرار نداده; و (نيز) فرزندخوانده هاى شما را فرزندحقيقى شما قرار نداده است; اين سخن شماست كه به دهان خود مى گوئيد (سخنى باطل و بى پايه); اما خداوند حق را مى گويد، و او به راه راست هدايت مى كند.

 

شأن نزول:

انسان يك قلب دارد

جمعى از مفسران، در شأن نزول اين قسمت از آيه، نوشته اند: در زمان جاهليت مردى بود به نام «جميل بن معمر» داراى حافظه بسيار قوى، او ادعا مى كرد: در درون وجود من «دو قلب»! است كه با هر كدام از آنها بهتر از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى فهمد! لذا مشركان قريش او را «ذو القلبين»! (صاحب دو قلب) مى ناميدند.

در روز جنگ «بدر» كه مشركان فرار كردند، «جميل بن معمر» نيز در ميان آنها بود، «ابوسفيان» او را در حالى ديد كه، يك لنگه كفشش در پايش بود و لنگه ديگر را به دست گرفته بود و فرار مى كرد.

«ابوسفيان» به او گفت: چه خبر؟!

گفت: لشكر فرار كرد.

گفت: پس چرا لنگه كفشى را در دست دارى و ديگرى را در پا؟!

جميل بن معمر گفت: به راستى متوجه نبودم، گمان مى كردم هر دو لنگه در پاى من است (معلوم شد با آن همه ادعا چنان دست و پاى خود را گم كرده كه به اندازه يك قلب هم چيزى نمى فهمد، البته منظور از قلب، در اين موارد عقل است).(1)


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه; «بحار الانوار»، ج 16، ص179، و ج 22، ص50; «قرطبى»، ج 14، ص116 .

[ 360 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation