بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

پيامبر(صلى الله عليه وآله) گويا از اين سخن احساس يك نوع اعتراض به اين حكم الهى كرد، رو به سوى جمعيت انصار نموده به زبان گله فرمود:

آيا آنچه را كه بزرگ شما گفت نشنيديد؟

آنها در مقام عذر خواهى بر آمده، عرض كردند: اى رسول خدا! او را سرزنش نفرما، او مرد غيورى است و آنچه را مى گويد، به خاطر شدت غيرت او است.

«سعد بن عباده» به سخن در آمده، عرض كرد: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت باد، به خدا سوگند مى دانم كه اين حكم الهى است، و حق است، ولى با اين حال از اصل اين داستان در شگفتم (و نتوانستم اين مشكل را در ذهن خود حل كنم) پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: حكم خدا همين است، او نيز عرض كرد: «صدق اللّه و رسوله».

و چيزى نگذشت كه پسرعمويش به نام «هلال بن اميه» از در وارد شد، در حالى كه مرد فاسقى را شب هنگام با همسر خود ديده بود، و براى طرح شكايت خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى آمد، او با صراحت گفت:

من با چشم خودم اين موضوع را ديدم و با گوش خودم صداى آنها را شنيدم!.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) به قدرى ناراحت شد كه آثار ناراحتى در چهره مباركش نمايان گشت.

«هلال» عرض كرد: من آثار ناراحتى را در چهره شما مى بينم، ولى به خدا قسم، من راست مى گويم، دروغ در كارم نيست، من اميدوارم كه خدا خودش اين مشكل را بگشايد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) تصميم گرفت: «حدّ قذف» را درباره «هلال» اجرا كند; چرا كه او شاهدى بر ادعاى خود نداشت.

در اين هنگام «انصار» به يكديگر مى گفتند، ديديد همان داستان «سعد بن عباده» تحقق يافت، آيا به راستى پيامبر(صلى الله عليه وآله) «هلال» را تازيانه خواهد زد و شهادت او را مردود مى شمرد؟!.

در اين موقع وحى بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شد، و آثار آن در چهره او نمايان گشت، همگى خاموش شدند، تا ببينند چه پيام تازه اى از سوى خدا آمده است.

[ 321 ]

«آيات فوق نازل شد»(1) و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد كه، شرح آن را در ذيل مى خوانيد.

* * *

 

إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالاِْفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الاِْثْمِ وَ الَّذِي تَوَلّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ

لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ

لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظِيمٌ

وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ

مسلماً كسانى كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهى (متشكل و توطئه گر) از شما بودند; اما گمان نكنيد اين ماجرا براى شما بد است، بلكه خير شما در آن است; آنها هركدام سهم خود را از اين گناهى كه مرتكب شدند دارند; و از آنان كسى كه بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظيمى براى اوست!

چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص46 ; «الميزان»، ج 15، ص86; «فى ظلال القرآن» و «نور الثقلين»، ذيل آيات مورد بحث (البته با تفاوت هاى مختصر).

[ 322 ]

همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند و نگفتند: اين دروغى بزرگ و آشكار است؟!

چرا چهار شاهد براى آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند!

و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت شامل شما نمى شد، به خاطر اين گناهى كه كرديد عذاب سختى به شما مى رسيد!

به خاطر بياوريد زمانى را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مى گرفتيد، و با دهان خود سخنى مى گفتيد كه به آن يقين نداشتيد; و آن را كوچك مى پنداشتيد در حالى كه نزد خدا بزرگ است!

چرا هنگامى كه آن را شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلم كنيم; خداوندا منزّهى تو، اين بهتان بزرگى است»؟!

 

شأن نزول:

اتهام ناموسى و وظائف مؤمنان

براى آيات فوق دو شأن نزول نقل شده است:

شأن نزول اوّل، كه مشهورتر است، در كتب تفسير اهل سنت آمده و در تفاسير شيعه نيز بالواسطه نقل شده، چنين است:

«عايشه» همسر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) مى گويد: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه مى خواست سفرى برود، در ميان همسرانش قرعه مى افكند، قرعه به نام هر كس مى آمد او را با خود مى برد، در يكى از غزوات(1) قرعه به نام من افتاد، من با پيامبر(صلى الله عليه وآله) حركت كردم، و چون آيه حجاب نازل شده بود، در هودجى قرار داشتم، جنگ به پايان رسيد، و ما بازگشتيم نزديك «مدينه» رسيديم، شب بود، من از لشكر گاه براى انجام حاجتى كمى دور شدم هنگامى كه بازگشتم متوجه شدم گردنبندى كه از مهره هاى يمانى داشتم پاره شده است، به دنبال آن باز گشتم و معطل شدم هنگامى كه بازگشتم، ديدم لشكر حركت كرده، هودج مرا بر شتر گذارده اند و رفته اند، در حالى كه گمان


1. جنگ «بنى المصطلق»، در سال پنجم هجرت.

[ 323 ]

مى كرده اند من در آنم; زيرا زنان در آن زمان بر اثر كمبود غذا سبك جثه بودند به علاوه من سن و سالى نداشتم، به هر حال در آنجا تك و تنها ماندم، و فكر كردم هنگامى كه به منزلگاه برسند و مرا نيابند به سراغ من باز مى گردند، شب را در آن بيابان ماندم.

اتفاقاً «صفوان» يكى از افراد لشكر مسلمين كه او هم از لشكر گاه دور مانده بود شب در آن بيابان بود، به هنگام صبح مرا از دور ديد، نزديك آمد هنگامى كه مرا شناخت بى آن كه يك كلمه با من سخن بگويد، جز اين كه: «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُون» را بر زبان جارى ساخت، شتر خود را خواباند، و من بر آن سوار شدم او مهار ناقه را در دست داشت، تا به لشكرگاه رسيديم، اين منظره، سبب شد كه گروهى درباره من شايعه پردازى كنند و خود را بدين سبب هلاك (و گرفتار مجازات الهى) سازند.

كسى كه بيش از همه به اين تهمت دامن مى زد، «عبداللّه بن ابى سلول» بود.

ما به «مدينه» رسيديم و اين شايعه در شهر پيچيد در حالى كه من هيچ از آن خبر نداشتم، در اين هنگام بيمار شدم، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ديدن من مى آمد ولى لطف سابق را در او نمى ديدم، و نمى دانستم قضيه از چه قرار است؟ حالم بهتر شد، بيرون آمدم و كم كم از بعضى از زنان نزديك، از شايعه سازى منافقان آگاه شدم.

بيماريم شدت گرفت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ديدن من آمد، از او اجازه خواستم به خانه پدرم بروم، هنگامى كه به خانه پدر رفتم از مادرم پرسيدم: مردم چه مى گويند؟.

او به من گفت: غصه نخور به خدا سوگند زنانى كه امتيازى دارند و مورد حسد ديگران هستند، درباره آنها سخن بسيار گفته مى شود.

در اين هنگام پيامبر(صلى الله عليه وآله) «على بن ابيطالب»(عليه السلام) و «اسامة بن زيد» را مورد مشورت قرار داد كه در برابر اين گفتگوها چه كنم؟

اما «اسامة» گفت: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) او خانواده تو است و ما جز خير از او نديده ايم (اعتنائى به سخنان مردم نكن).

[ 324 ]

و اما على(عليه السلام) گفت: اى پيامبر! خداوند كار را بر تو سخت نكرده است، غير از او همسر بسيار است، از كنيز او در اين باره تحقيق كن.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) كنيز مرا فرا خواند، و از او پرسيد: آيا چيزى كه شك و شبهه اى پيرامون «عايشه» برانگيزد هرگز ديده اى؟

كنيز گفت: به خدائى كه تو را به حق مبعوث كرده است، من هيچ كار خلافى از او نديده ام.

در اين هنگام پيامبر(صلى الله عليه وآله) تصميم گرفت اين سخنان را با مردم در ميان بگذارد، بر سر منبر رفت و رو به مسلمانان كرده، گفت: اى گروه مسلمين! آيا من معذورم مردى (منظورش عبداللّه بن ابى سلول بود) را مجازات كنم كه: مرا در مورد خانواده ام ـ كه جز پاكى از او نديده ام ـ ناراحت كند؟!

و همچنين اگر دامنه اين اتهام دامان مردى را بگيرد كه من هرگز بدى از او نديده ام، تكليف چيست؟

«سعد بن معاذ انصارى» برخاسته، عرض كرد: تو حق دارى چنين كسى را مجازات كنى، اگر او از طايفه «اوس» باشد من گردنش را مى زنم (سعد بن معاذ بزرگ طايفه اوس بود) و اگر از برادران ما از طايفه «خزرج» باشد تو دستور بده تا دستورت را اجرا كنيم.

«سعد بن عباده» كه بزرگ «خزرج» و مرد صالحى بود در اينجا تعصب قوميت او را فرو گرفت (عبداللّه بن ابى كه اين شايعه دروغين را دامن مى زد از طايفه خزرج بود) رو به «سعد» كرده، گفت:

تو دروغ مى گوئى! به خدا سوگند توانائى بر كشتن چنين كسى را اگر از قبيله ما باشد، نخواهى داشت!.

«اسيد بن خضير» كه پسر عموى «سعد بن معاذ» بود رو به «سعد به عباده» كرده، گفت: تو دروغ مى گوئى! به خدا قسم ما چنين كسى را به قتل مى رسانيم، تو منافقى، و از منافقين دفاع مى كنى!.

[ 325 ]

در اين هنگام، چيزى نمانده بود كه قبيله «اوس» و «خزرج» به جان هم بيفتند و جنگ شروع شود، در حالى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر منبر ايستاده بود، حضرت بالاخره آنها را خاموش و ساكت كرد.

اين وضع همچنان ادامه داشت، غم و اندوه شديد وجود مرا فرا گرفته بود، يك ماه بود كه پيامبر هرگز در كنار من نمى نشست.

من خود مى دانستم كه از اين تهمت پاكم و بالاخره خداوند مطلب را روشن خواهد كرد.

سر انجام روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نزد من آمد در حالى كه خندان بود، و نخستين سخنش اين بود: بشارت باد بر تو كه خداوند تو را از اين اتهام مبرا ساخت، اين هنگامى بود كه آيات: «إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالاِْفْكِ...» تا آخر آيات نازل گرديده بود.

(و به دنبال نزول اين آيات آنها كه اين دروغ را پخش كرده بودند، بر همگى حدّ قذف جارى شد).(1)

* * *

شأن نزول دوم، كه در بعضى از كتب در كنار شأن نزول اوّل ذكر شده است چنين است: «ماريه قبطيه» يكى از همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) از سوى «عايشه» مورد اتهام قرار گرفت; زيرا او فرزندى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نام «ابراهيم» داشت، هنگامى كه «ابراهيم» از دنيا رفت پيامبر(صلى الله عليه وآله) شديداً غمگين شد، «عايشه» گفت: چرا اين قدر ناراحتى؟ او در حقيقت فرزند تو نبود، فرزند «جريح قبطى» بود!!

هنگامى كه رسول(صلى الله عليه وآله) خدا اين سخن را شنيد، على(عليه السلام) را مأمور كشتن «جريح» كرد كه به خود اجازه چنين خيانتى را داده بود.


1. آنچه در بالا آورديم مضمون روايتى است كه در بيشتر كتب تفسير، با كمى تفاوت آمده و ما آن را با كمى اختصار ذكر كرديم.

«مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 20، ص310 ; «صحيح مسلم»، ج 8، ص113; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص214.

[ 326 ]

هنگامى كه على(عليه السلام) با شمشير برهنه به سراغ «جريح» رفت و او آثار غضب را در چهره حضرت مشاهده نمود، فرار كرده از درخت نخلى بالا رفت، و زمانى كه احساس كرد، ممكن است على(عليه السلام) به او برسد خود را از بالاى درخت بزير انداخت در اين هنگام پيراهن او بالا رفت و معلوم شد او اصلاً آلت جنسى ندارد.

على(عليه السلام) به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده، عرض كرد: آيا بايد در انجام دستورات شما قاطعانه پيش روم يا تحقيق كنم؟

فرمود: بايد تحقيق كنى، على(عليه السلام) جريان را عرض كرد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) شكر خدا را به جاى آورده، فرمود: شكر خدا را كه بدى و آلودگى را از دامان ما دور كرده است.

در اين هنگام، آيات فوق نازل شد و اهميت اين موضوع را بازگو كرد.(1)

* * *

تحقيق و بررسى

با اين كه نخستين شأن نزول ـ همان گونه كه گفتيم ـ در بسيارى از منابع اسلامى آمده ولى جاى گفتگو، چون و چرا و نقاط مبهم در آن وجود دارد از جمله:

1 ـ از تعبيرات مختلف اين حديث ـ با تفاوت هائى كه دارد ـ به خوبى استفاده مى شود: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تحت تأثير موج شايعه قرار گرفت تا آنجا كه با يارانش در اين زمينه به گفتگو و مشاوره نشست، و حتى بر خورد خود را با «عايشه» تغيير داد، و مدتى طولانى از او كناره گيرى نمود، و رفتارهاى ديگرى كه همه حاكى از اين است كه: پيامبر(صلى الله عليه وآله) طبق اين روايت شايعه را تا حدّ زيادى پذيرا شد.

اين موضوع نه تنها با مقام عصمت سازگار نيست، بلكه يك مسلمان با ايمان و ثابت القدم نيز نبايد اين چنين تحت تأثير شايعات بى دليل قرار گيرد، و اگر شايعه در فكر او تأثير ناخودآگاهى بگذارد، در عمل نبايد روش خود را تغيير دهد و تسليم آن گردد، چه رسد به معصوم كه مقامش روشن است.


1. «نور الثقلين»، ج 3، ص581; «الميزان»، ج 15، ص103; «بحار الانوار»، ج 22، ص155، و ج 76، ص103 ; «تفسير صافى»، ج 3، ص423.

[ 327 ]

آيا مى توان باور كرد عتاب ها و سرزنش هاى شديدى كه در آيات بعد خواهد آمد كه: چرا گروهى از مؤمنان تحت تأثير اين شايعه قرار گرفتند؟.

چرا مطالبه چهار شاهد ننمودند؟ شامل شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز بشود؟!.

اين يكى از ايرادهاى مهمى است كه ما را در صحت اين شأن نزول، لااقل گرفتار ترديد مى كند.

2 ـ با اين كه ظاهر آيات، چنين نشان مى دهد كه: حكم مربوط به «قذف» (نسبت اتهام عمل منافى عفت) قبل از داستان «افك» نازل شده است، چرا پيامبر(صلى الله عليه وآله) در همان روز كه چنين تهمتى از ناحيه «عبداللّه بن ابى سلول» و جمعى ديگر پخش شد، آنها را احضار نفرمود، و حدّ الهى را در مورد آنها اجرا نكرد؟ (مگر اين كه گفته شود: آيه قذف و آيات مربوط به افك همه يك جا نازل شده و يا به تعبير ديگر، آن حكم نيز به تناسب اين موضوع تشريع گرديده كه در اين صورت اين ايراد منتفى مى شود ولى ايراد اوّل كاملاً به قوت خود باقى است).(1)

و اما در مورد شأن نزول دوم، مشكل از اين بيشتر است، چرا كه:

اوّلاً: مطابق اين شأن نزول، كسى كه مرتكب تهمت زدن شد، يك نفر بيشتر نبود، در حالى كه آيات با صراحت مى گويد، گروهى در اين مسأله فعاليت داشتند، و شايعه را آنچنان پخش كردند كه تقريباً محيط را فرا گرفت، و لذا ضميرها در مورد عتاب و سرزنش مؤمنانى كه در اين مسأله درگير شدند، همه به صورت جمع آمده است، و اين، با شأن نزول دوم به هيچ وجه سازگار نيست.

ثانياً: اين سؤال باقى است كه: اگر «عايشه» مرتكب چنين تهمتى شده بود و بعداً خلاف آن ثابت گرديد، چرا پيامبر(صلى الله عليه وآله) حدّ تهمت بر او اجرا نكرد؟

ثالثاً: چگونه امكان دارد، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تنها با شهادت يك زن حكم اعدام را در مورد يك متهم صادر كند، با اين كه رقابت در ميان زنان يك مرد عادى است، اين


1. «الميزان»، ج 15، ص111.

[ 328 ]

امر ايجاب مى كرد احتمال انحراف از حق و عدالت يا حداقل اشتباه و خطا در حق او بدهد.

به هر حال، آنچه براى ما مهم است اين شأن نزول ها نيست، مهم آن است كه: بدانيم از مجموع آيات استفاده مى شود شخص بى گناهى را به هنگام نزول اين آيات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند، و اين شايعه در جامعه پخش شده بود.

و نيز از قرائن موجود در آيه استفاده مى شود: اين تهمت درباره فردى بود كه از اهميت ويژه اى در جامعه آن روز برخوردار بوده است.

و نيز گروهى از منافقان و به ظاهر مسلمان ها مى خواستند از اين حادثه بهره بردارى غرض آلودى به نفع خويش و به زيان جامعه اسلامى كنند، كه آيات فوق نازل شد و با قاطعيت بى نظيرى با اين حادثه بر خورد كرد، و منحرفان بد زبان و منافقان تيره دل را محكم بر سر جاى خود نشاند.

بديهى است، اين احكام شأن نزولش هر كه باشد انحصار به او و آن زمان و مكان نداشته، و در هر محيط و هر عصر و زمان جارى است.

بعد از همه اين گفتگوها به سراغ تفسير آيات مى رويم تا ببينيم چگونه قرآن با فصاحت و بلاغت تمام، اين حادثه خاص را پى گيرى و مو شكافى نموده و در نهايت حل و فصل كرده است.

* * *

 

وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ

آنها كه از ميان شما داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دريغ نمايند; آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند; آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است!

[ 329 ]

شأن نزول:

از كمك هاى مالى دريغ نكنيد

جمعى از مفسران، براى آيه مورد بحث، شأن نزولى نقل كرده اند كه: پيوند آن را با آيات گذشته روشن مى سازد و آن اين كه:

«اين آيه درباره گروهى از صحابه نازل شد كه بعد از «داستان افك» سوگند ياد كردند كه به هيچ يك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند و به اين تهمت بزرگ دامن زدند كمك مالى نكنند، و در هيچ موردى با آنها مواسات ننمايند، آيه فوق نازل شد وآنها را از اين شدت عملوخشونت باز داشتودستور عفو و گذشت داد».

اين شأن نزول را «قرطبى» در تفسيرش از «ابن عباس» و «ضحاك»، و مرحوم «طبرسى» از «ابن عباس» و غير او، ذيل آيات مورد بحث نقل كرده اند و جنبه عمومى دارد.(1)

ولى گروهى از مفسران اهل تسنن، اصرار دارند بگويند: اين آيه در خصوص «ابوبكر» نازل شده كه بعد از داستان «افك»، كمك مالى خود را به «مسطح بن اثاثه» كه «پسر خاله» يا «پسر خواهر» او بود، و به مسأله افك دامن مى زد، قطع كرده،(2) در حالى كه تمام ضميرهائى كه در آيه به كار رفته به صورت جمع است و نشان مى دهد: گروهى از مسلمانان بعد از اين ماجرا تصميم به قطع كمك هاى خود از اين مجرمان گرفته بودند، و آيه، آنها را از اين كار نهى كرد.

به هر حال، مى دانيم: آيات قرآن اختصاص به شأن نزول ندارد، بلكه همه مؤمنان را تا دامنه قيامت شامل مى گردد، يعنى توصيه مى كند: مسلمانان در اين گونه موارد گرفتار احساسات تند و داغ نشوند، و در برابر لغزش ها و اشتباهات گنهكاران تصميمات خشن نگيرند.


1. «تبيان»، ج 7، ص421; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «الميزان»، ج 15، ص106; «قرطبى»، ج 12، ص207 .

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تبيان»، ج 7، ص421; «الميزان»، ج 15، ص106.

[ 330 ]

قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الاِْرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و عفاف خود را حفظ كنند; اين براى آنان پاكيزه تر است; خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است!

و به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را ـ جز آن مقدار كه نمايان است ـ آشكار ننمايند، و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان، يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران همسرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان هم كيششان، يا بردگانشان (كنيزانشان) يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند، يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند; و هنگام راه رفتن پاى هاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود. (و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد). و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان، تا رستگار شويد!

 

شأن نزول:

نگاه به نامحرم ممنوع

در كتاب «كافى» در شأن نزول نخستين آيه از آيات فوق، از امام باقر(عليه السلام)چنين

[ 331 ]

نقل شده است: جوانى از «انصار» در مسير خود با زنى روبرو شد ـ و در آنروز زنان مقنعه خود را در پشت گوش ها قرار مى دادند ـ (و طبعاً گردن و مقدارى از سينه آنها نمايان مى شد) چهره آن زن، نظر آن جوان را به خود جلب كرد، و چشم خود را به او دوخت هنگامى كه زن گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه مى كرد، در حالى كه راه خود را ادامه مى داد تا اين كه: وارد كوچه تنگى شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى كرد، ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه اى كه در ديوار بود صورتش را شكافت!.

هنگامى كه زن گذشت، جوان به خود آمد، ديد خون از صورتش جارى است و به لباس و سينه اش ريخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت: به خدا سوگند من خدمت پيامبر مى روم و اين ماجرا را بازگو مى كنم، هنگامى كه چشم رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به او افتاد فرمود چه شده است؟

جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام «جبرئيل»، پيك وحى خدا نازل شد و آيه فوق را آورد (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ...).(1)

* * *

 

وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى يُغْنِيَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَآتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذِي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللّهَ مِنْ بَعْدِإِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ

و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى يابند، بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى نياز گرداند. و آن بردگانتان كه خواستار مكاتبه (قرار داد آزاد


1. «وسائل الشيعه»، ج 20، ص192; «نور الثقلين»، ج 3، ص588; «الميزان»، ج 15، ص116; «تفسير صافى»، ج 3، ص430.

[ 332 ]

شدن)هستند، با آنان قرار داد ببنديد اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى كنيد و چيزى از مال خدا را كه به شما داده است به آنان بدهيد. و كنيزان خود را براى دستيابى به متاع ناپايدار زندگى دنيا مجبور به خودفروشى نكنيد اگر خودشان مى خواهند پاك بمانند! و هر كس آنها را (بر اين كار) اجبار كند، (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اين اجبارآنها، آمرزنده و مهربان است. (توبه كنيد، تا خداوند شما را ببخشد)!

 

شأن نزول:

عفّت در دوران عزوبت

بعضى از مفسران در شأن نزول اين جمله گفته اند: «عبداللّه بن ابى شش كنيز داشت كه آنها را مجبور به كسب درآمد برايش از طريق خودفروشى مى كرد! هنگامى كه حكم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى با عفت (در اين سوره) صادر شد، آنها به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند و از اين ماجرا شكايت كردند آيه فوق نازل شد و از اين كار نهى كرد».(1)

* * *

 

لَقَدْ أَنْزَلْنا آيات مُبَيِّنات وَ اللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِيم

وَ يَقُولُونَ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ

وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ

وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ

أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ

ما آيات روشنگرى نازل كرديم; و خدا هر كه را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى كند!


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 76، ص17 ; «الميزان»، ج 15، ص118; «قرطبى»،
ج 12، ص254، با اندكى تفاوت .

[ 333 ]

آنها مى گويند: «به خدا و پيامبر ايمان داريم و اطاعت مى كنيم»! ولى بعد از اين ادعا، گروهى از آنان رويگردان مى شوند; آنها (در حقيقت) مؤمن نيستند!

و هنگامى كه از آنان دعوت شود كه به سوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميانشان داورى كند، ناگهان گروهى از آنان روى گردان مى شوند!

ولى اگر (داورى به نفع آنها بوده باشد و) حق داشته باشند با سرعت و تسليم به سوى او مى آيند.

آيا در دل هاى آنان بيمارى است، يا شك و ترديد دارند، يا مى ترسند خدا و رسولش بر آنان ستم كنند؟! نه، بلكه آنها خودشان ستمگرند!

 

شأن نزول:

داورى با رسول خدا است!

مفسران، براى بخشى از اين آيات، دو شأن نزول ذكر كرده اند: نخست اين كه: يكى از منافقان، با يك مرد يهودى نزاعى داشت، مرد يهودى فرد منافق به ظاهر مسلمان را به داورى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) خواند، اما منافق زير بار نرفت، و او را به داورى «كعب بن اشرف يهودى»! دعوت كرد (و حتى طبق بعضى از روايات صريحاً گفت: ممكن است «محمّد» در مورد ما عدالت را رعايت نكند!) آيات فوق نازل شد و سخت اين گونه اشخاص را مورد سرزنش و مذمت قرار داد.(1)

ديگر اين كه: ميان اميرمؤمنان «على»(عليه السلام) و «عثمان» (يا طبق روايتى ميان آن حضرت و «مغيرة بن وائل») بر سر زمينى كه از على(عليه السلام) خريدارى كرده بود، و سنگ هائى از آن بيرون آمد، و خريدار مى خواست آن را به عنوان معيوب بودن فسخ كند، اختلافى در گرفت.

على(عليه السلام) فرمود: ميان من و تو رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) داورى كند، اما «حكم بن ابى العاص» كه از منافقان بود، به خريدار گفت:


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «تبيان»، ج 7، ص450; «قرطبى»، ج 12، ص293 .

[ 334 ]

اين كار را مكن! چرا كه اگر نزد پسر عموى او ـ يعنى پيامبر ـ بروى، مسلماً به نفع او داورى خواهد كرد! آيه فوق نازل شد و او را سخت نكوهش كرد.(1)

* * *

 

وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ

خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده مى دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد; و دين و آئينى را كه براى آنان پسنديده، پا بر جا و ريشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مى كند، آن چنان كه تنها مرامى پرستند و چيزى را شريك من نخواهند ساخت. و كسانى كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند.

 

شأن نزول:

مشكلات مسلمانان صدر اسلام

بسيارى از مفسران از جمله «سيوطى» در «اسباب النّزول»، «طبرسى» در «مجمع البيان»، «سيّد قطب» در «فى ظلال» و «قرطبى» در تفسير خود (با تفاوت مختصرى) در شأن نزول اين آيه چنين نقل كرده اند: «هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)و مسلمانان به مدينه هجرت كردند و انصار با آغوش باز آنها را پذيرا گشتند، تمامى عرب بر ضد آنها قيام كردند، و آنچنان بود كه آنها ناچار بودند اسلحه را از خود دور نكنند، شب با سلاح بخوابند و صبح با سلاح بر خيزند (و حالت آماده باش دائم داشته باشند) ادامه اين


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «تبيان»، ج 7، ص450; «قرطبى»، ج 12، ص293 ; «نور الثقلين»،
ج 3، ص615.

[ 335 ]

حالت بر مسلمانان سخت آمد.

بعضى اين مطلب را آشكارا گفتند: تا كى اين حال ادامه خواهد يافت؟

آيا زمانى فرا خواهد رسيد كه ما با خيال آسوده، شب استراحت كنيم، اطمينان و آرامش بر ما حكم فرما گردد، و جز از خدا از هيچ كس نترسيم؟ آيه فوق نازل شد و به آنها بشارت داد كه آرى، چنين زمانى فرا خواهد رسيد».(1)

* * *

 

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْر جامِع لَمْ يَذْهَبُوا حَتّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْيُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ

أَلا إِنَّ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ

مؤمنان واقعى كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند و هنگامى كه در كار مهمى با او باشند، بى اجازه او جائى نمى روند، كسانى كه از تو اجازه مى گيرند، به راستى به خدا و پيامبرش ايمان آورده اند، در اين صورت، هر گاه براى بعضى كارهاى مهم خود از تو اجازه بخواهند، به هر يك از آنان كه مى خواهى (و صلاح مى بينى) اجازه ده، و برايشان از خدا آمرزش بخواه كه خداوند آمرزنده و مهربان است!

صدا كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهيد; خداوند كسانى از شما را كه پشت سر ديگران پنهان مى شوند و يكى پس از ديگرى فرار مى كنتد مى داند.


1. «اسباب النزول» سيوطى، ص163; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «قرطبى»، ج 12، ص297;
«فى ظلال القرآن»، ذيل آيه مورد بحث.

[ 336 ]

پس آنان كه فرمان او را مخالفت مى كنند بايد بترسند از اين كه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا عذابى دردناك به آنها برسد!

آگاه باشيد كه براى خداست آنچه در آسمان ها و زمين است; او مى داند آنچه را كه شما بر آن هستيد، و روزى را كه به سوى او باز گردانده مى شوند; و آنها را از اعمالى كه انجام دادند آگاه مى سازد; و خداوند به هر چيزى داناست!

 

شأن نزول:

حنظله غسيل الملائكه

درباره نخستين آيه مورد بحث، شأن نزول هاى گوناگونى نقل كرده اند:

در بعضى از روايات، مى خوانيم: اين آيه در مورد «حنظلة بن أبى عياش» نازل شده است كه مى خواست در همان شب كه فرداى آن جنگ «أُحد» در گرفت، عروسى كند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اصحاب و ياران مشغول به مشورت درباره جنگ بود، او نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و عرضه داشت: اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او اجازه دهد آن شب را نزد همسر خود بماند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او اجازه داد.

صبحگاهان به قدرى براى شركت در برنامه جهاد عجله داشت كه موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معركه كارزار گرديد، و سرانجام شربت شهادت نوشيد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره او فرمود: «فرشتگان را ديدم كه «حنظله» را در ميان آسمان و زمين غسل مى دهند»!.

لذا بعد از آن به عنوان «غسيل الملائكه» ناميده شد.(1)

در شأن نزول ديگرى مى خوانيم: آيه در داستان جنگ خندق نازل گرديد، در آن هنگام كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با انبوه مسلمانان با سرعت مشغول كندن خندق در اطراف مدينه بودند، گروهى از منافقين به ظاهر در صف آنها بودند ولى كمتر كار انجام


1. «نور الثقلين»، ج 3، ص628; «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 2، ص110; «بحار الانوار»، ج 17، ص26،
ج 20، ص57، و ج 22، ص99.

[ 337 ]

مى دادند، و تا چشم مسلمانان را غافل مى ديدند، بدون اجازه از پيامبر(صلى الله عليه وآله)آهسته به خانه هاى خود مى آمدند.

اما هنگامى كه مسلمانان راستين مشكلى پيدا مى كردند، نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده اجازه مى خواستند و به محض اين كه كار خود را انجام مى دادند باز مى گشتند و به حفر خندق ادامه مى دادند، تا از اين كار خير و مهم عقب نمانند، آيه فوق گروه اوّل را مذمت و گروه دوم را ستايش مى كند.(1)

* * *


1. «تفسير فى ظلال القرآن»، ج 6، ص126، ذيل آيات مورد بحث.

[ 338 ]

 

[ 339 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation