بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

سوره كهف   

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً

إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً

فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً

ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً

آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟!

زمانى را (به خاطر بياور) كه آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز»!

ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زديم، و سال ها در خواب فرو رفتند.

سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب كرده اند.

 

شأن نزول:

تحقيق درباره پيامبر

مفسران، براى آيات فوق، شأن نزولى نقل كرده اند كه: خلاصه اش چنين است: جمعى از سران قريش، دو نفر از ياران خود را براى تحقيق درباره دعوت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به سوى دانشمندان يهود در «مدينه» فرستادند، تا ببينند آيا در كتب پيشين، چيزى در اين زمينه يافت مى شود؟

آنها به «مدينه» رفتند، با علماى يهود تماس گرفتند و گفتار قريش را بازگو كردند.

علماء يهود، به آنها گفتند: شما سه مسأله را از محمّد(صلى الله عليه وآله) سؤال كنيد، اگر همه را پاسخ كافى گفت، پيامبرى است از سوى خدا (و طبق بعضى از روايات اگر دو سؤال از آن را پاسخ كافى و يك سؤال را سربسته جواب داد، پيامبر است) و گرنه، مرد كذّابى است كه شما هر تصميمى درباره او مى توانيد بگيريد.

نخست، از او سؤال كنيد: داستان آن گروهى از جوانان كه در گذشته دور، از قوم خود جدا شدند، چه بود؟; زيرا آنها سرگذشت عجيبى داشتند!

[ 301 ]

و نيز از او سؤال كنيد: مردى كه زمين را طواف كرد، و به شرق و غرب جهان رسيد كه بود؟ و داستانش چه بود؟

و نيز سؤال كنيد: حقيقت روح چيست؟

آنها به «مكّه» بازگشتند، سران قريش را ملاقات كرده گفتند: ما معيار سنجش صدق و كذب محمّد(صلى الله عليه وآله) را پيدا كرديم، پس از آن سرگذشت خود را بازگو نمودند، بعد به خدمت پيامبر رسيده سؤالات خود را مطرح كردند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: فردا به شما پاسخ خواهم گفت ـ ولى انشاء اللّه نفرمود ـ پانزده شبانه روز گذشت، كه وحى از ناحيه خدا بر پيامبر نازل نشد، و «جبرئيل» به سراغش نيامد، همين امر، موجب شد كه: اهل «مكّه» شايعاتى بسازند و مطالب ناموزونى نسبت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) بگويند.

اين امر، بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) گران آمد، اما سرانجام «جبرئيل» فرا رسيد و سوره «كهف» را از سوى خداوند، آورد كه در آن، داستان آن گروه از جوانان و همچنين آن مرد دنياگرد بود، به علاوه آيه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح...» را نيز بر پيامبر نازل كرد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) به «جبرئيل» فرمود: چرا اين قدر تأخير كردى؟

گفت: من جز به فرمان پروردگارت نازل نمى شوم، اجازه نداشتم!(1)

(لازم به تذكر است كه دو بخش از پاسخ سؤالات سه گانه در اين سوره آمده، اما آيه مربوط به «روح»، در سوره «بنى اسرائيل» گذشت، و نظير اين مطلب در قرآن كم نيست كه آيه اى به مناسبتى نازل شود و آن را به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) در لابلاى سوره خاصى جاى دهند).

* * *

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 14، ص422 ; «الميزان»، ج 13، ص279، با اندكى تفاوت.

[ 302 ]

وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لاتَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لاتُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً

با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند، و تنها رضاى او رامى طلبند; و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است.

 

شأن نزول:

با پاكدلان باش نه متكبّران

مفسران در شأن نزول آيه فوق، چنين نوشته اند: جمعى از ثروتمندان مستكبر، و اشراف از خود راضى عرب، به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيدند، و در حالى كه اشاره به مردان با ايمانى همچون سلمان، ابوذر، صهيب، خباب و مانند آنها مى كردند گفتند:

اى محمّد اگر تو در صدر مجلس بنشينى، و اين گونه افراد كه بوى آنها مشام انسان را آزار مى دهد، و لباس هاى خشن و پشمينه در تن دارند، از خود دور سازى (مجلس تو مجلسى در خور اشراف و شخصيت ها! بشود) ما نزد تو خواهيم آمد، در مجلست خواهيم نشست و از سخنانت بهره مى گيريم ولى چه كنيم كه با وجود اين گروه، جاى ما نيست!

در اين هنگام آيات فوق نازل شد و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد: هرگز تسليم اين سخنان فريبنده تو خالى نشود، و همواره در دوران زندگى با افراد با ايمان و پاكدلى چون سلمان ها و ابوذرها باشد، هر چند دستشان از ثروت دنيا تهى و لباسشان پشمينه است.

و به دنبال نزول آيات پيامبر(صلى الله عليه وآله) به جستجوى اين گروه برخاست (گويا با شنيدن اين سخن ناراحت شدند، به گوشه اى از مسجد رفتند و به عبادت پروردگار پرداختند).

[ 303 ]

سرانجام آنها را در آخر مسجد، در حالى كه به ذكر خدا مشغول بودند، يافت، فرمود:

حمد خدا را كه نمردم تا اين كه او چنين دستورى به من داد كه: با امثال شما باشم، «آرى زندگى با شما، و مرگ هم با شما خوش است»! (مَعَكُمُ الْمَحْيا وَ مَعَكُمُ الْمَماتُ)!(1)

* * *

 

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً

فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً

فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً

قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً

قالَ ذلِكَ ما كُنّا نَبْغِ فَارْتَدّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً

(به خاطر بياور) هنگامى را كه موسى به دوست خود گفت: «دست از جستجوبرنمى دارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم; هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم»!

(ولى) هنگامى كه به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند، ماهى خود را (كه براى تغذيه همراه داشتند) فراموش كردند; و ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت.

هنگامى كه از آنجا گذشتند، (موسى) به يار همسفرش گفت: «غذاى ما را بياور، كه سخت از اين سفر خسته شده ايم»!

گفت: «به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم، من (در آنجا) فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم ـ و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد ـ و ماهى به طرز شگفت آورى راه خود را در دريا پيش گرفت»!

(موسى) گفت: «آن همان بود كه ما مى خواستيم»! سپس از همان راه بازگشتند، در حالى كه پى جوئى مى كردند.


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص44، و ج 69، ص2; «قرطبى»، ج 10، ص39; «نور الثقلين»، ج 3، ص258.

[ 304 ]

شأن نزول:

موسى و خضر

مفسران، در شأن نزول آيات فوق، نقل كرده اند: جمعى از «قريش» خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيده از عالمى كه موسى(عليه السلام) مأمور به پيروى از او شد، سؤال كردند، آيات فوق نازل شد.(1)

اصولاً، سه ماجرا در اين سوره (سوره كهف آمده) كه هر سه از يك نظر هماهنگ است: ماجراى «اصحاب كهف» كه قبل از اين گفته شد، داستان موسى و خضر، و داستان ذو القرنين كه بعد از اين مى آيد.

اين هر سه ماجرا ما را از افق زندگى محدودمان يعنى آنچه به آن خو گرفته و عادت كرده ايم، بيرون مى برد و نشان مى دهد: نه عالم محدود به آن است كه ما مى بينيم، و نه چهره اصلى حوادث، هميشه آن است كه ما در برخورد اوّل درمى يابيم.

داستان «اصحاب كهف» سخن از جوان مردانى مى گفت كه: براى حفظ ايمانشان پشت پا به همه چيز زدند، و سرانجام آن چنان زندگى عجيبى پيدا كردند كه: براى همه مردم آموزنده شد، و در ماجراى موسى و خضر، يا به تعبير ديگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت انگيزى برخورد مى كنيم كه نشان مى دهد: حتى يك پيغمبر اولو العزم كه آگاه ترين افراد به محيط خويش است، باز دامنه علم و دانشش در بعضى از جهات محدود است و به سراغ معلمى مى رود كه به او درس بياموزد، او هم درس هائى كه هر يك از ديگرى عجيب تر است به او ياد مى دهد، و چه نكته هاى بسيار مهمى كه در مجموعه اين داستان نهفته شده است.

* * *

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 13، ص278 ; «نور الثقلين»، ج 3، ص270.

[ 305 ]

قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً

بگو: «اگر دريا براى (نوشتن) كلمات پروردگارم مركّب شود، دريا پايان مى گيرد. پيش از آن كه كلمات پروردگارم پايان يابد; هر چند همانند آن را كمك آن قرار دهيم»!

 

شأن نزول:

علم بى پايان خداوند

در شأن نزول اين آيه، از «ابن عباس» چنين آمده است: يهود هنگامى كه اين سخن الهى را از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)شنيدند كه: ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِيلاً: «شما جز بهره كمى از دانش نداريد».

گفتند: چگونه چنين چيزى مى تواند صحيح باشد؟ در حالى كه به ما «تورات» داده شده است، و هر كس «تورات» به او داده شده است، صاحب خير كثير است.

در اين هنگام آيه فوق نازل شد (و ترسيمى از علم بى نهايت خدا و ناچيز بودن علم ما در برابر علم او را نمود).

بعضى مى گويند: يهود به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند: خداوند به تو حكمت داده است وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً:

«و هر كس به او حكمت داده شده داراى خير كثير است».

اما هنگامى كه درباره روح از تو سؤال مى كنيم جواب سربسته مى گوئى؟! آيه فوق نازل شد (و نشان داد: انسان هر قدر دانش داشته باشد، در برابر علم بى پايان خدا بسيار ناچيز است).(1)

جالب توجه اين كه: در شأن نزول آيه فوق، از پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين نقل شده است: شخصى خدمتش آمده عرض كرد:

يا رسول اللّه! من در راه خدا انفاق مى كنم، صله رحم به جا مى آورم، و اين اعمال


1. «مجمع البيان»،ذيل آيه; «درّالمنثور»،ج4،ص199; «قرطبى»، ج11، ص69 ; «تفسير صافى»، ج 4، ص150.

[ 306 ]

را فقط به خاطر اللّه انجام مى دهم، اما هنگامى كه مردم از اين اعمال من سخن مى گويند و ستايش مى كنند، مسرور و خوشحال مى شوم، اين اعمال من چگونه است؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) سكوت فرموده سخنى نگفت، تا اين كه: آيه فوق نازل شد و به اين سؤال پاسخ داد (كه تنها عملى مقبول درگاه خدا است كه با اخلاص كامل همراه باشد).(1)

بدون شك منظور از اين روايت، آن حالت سرور غير اختيارى نيست، بلكه حالتى است كه انگيزه عمل انسان گردد و يا حكايت از عدم خلوص نيت كند.

عمل خالص، تا آن حدّ در اسلام مورد اهميت است كه: در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: مَنْ أَخْلَصَ لِلّهِ أَرْبَعِيْنَ يَوْماً فَجَّرَ اللّهُ يَنابِيْعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ:

«كسى كه چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمه هاى حكمت و دانش را از قلبش بر زبانش مى گشايد».(2)

* * *

 

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 67، ص221، ج 69، ص282، و ج 81، ص384 ; «نور الثقلين»، ج 3، ص316; «قرطبى»، ج 11، ص70 .

2. «سفينة البحار»، ج 1، ص408; «بحار الانوار»، ج 67، ص249; «مستدرك سفينة البحار»، ج 2، ص357، ج 3، ص147، با اندكى تفاوت; «درّ المنثور»، ج 1، ص350، با اندكى تفاوت .

[ 307 ]

 

فصل هشتم

سوره مريم

 

[ 309 ]

وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيّاً

رَبُّ السَّماواتِ وَ الاْ َرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً

(جبرئيل به پيامبر عرض كرد:) ما جز به فرمان پروردگار تو، نازل نمى شويم; آنچه پيش روى ما، و پشت سر ما، و آنچه ميان اين دو مى باشد، همه از آن او است; وپروردگارت هرگز فراموشكار نبوده (و نيست)!

همان پروردگار آسمان ها و زمين، و آنچه ميان آن دو قرار دارد! او را پرستش كن، و در راه عبادتش شكيبا باش! آيا مثل و مانندى براى او مى يابى؟!

 

شأن نزول:

من مأمورم

جمعى از مفسران در شأن نزول آيات فوق، چنين آورده اند: چند روزى، وحى قطع شد، و «جبرئيل» پيك وحى الهى به سراغ پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيامد، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت و «جبرئيل» بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شد، به او فرمود: چرا دير كردى؟ من بسيار مشتاق تو بودم.

جبرئيل گفت، من به تو مشتاق ترم! ولى من بنده اى مأمورم هنگامى كه مأمور شوم مى آيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مى كنم.(1)

* * *

 

وَ يَقُولُ الاِْنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيّاً

أَ وَ لا يَذْكُرُ الاِْنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً

فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيّاً


1. «قرطبى»، ج 11، ص129، و ج 20، ص93 ; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث (با كمى تفاوت)، و ج 10، ص381; «درّ المنثور»، ج 4، ص278 .

[ 310 ]

و انسان مى گويد: «آيا پس از مردن، زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد»؟!

آيا انسان به خاطر نمى آورد كه ما پيش از اين او را آفريديم در حالى كه چيزى نبود؟!

سوگند به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين در قيامت جمع مى كنيم; سپس همه را ـ در حالى كه به زانو در آمده اند ـ گرداگرد جهنم حاضر مى سازيم.

 

شأن نزول:

زندگى پس از مرگ

آيات نخست، ـ طبق گفته جمعى از مفسران ـ در مورد «اُبَىّ بن خلف» يا «وليد بن مغيره» نازل شده كه قطعه استخوان پوسيده اى را در دست گرفته بودند، آن را با دست خود نرم مى كردند و در برابر باد مى پاشيدند، تا هر ذره اى از آن به گوشه اى پراكنده گردد، و مى گفتند، محمّد را بنگريد كه گمان مى كند: خداوند ما را بعد از مردن و پوسيده شدن استخوان هايمان مثل اين استخوان، بار ديگر زنده مى كند، چنين چيزى ابداً ممكن نيست!

اين آيات نازل شد، و پاسخ دندان شكنى به آنها گفت، پاسخى كه براى همه انسان ها در همه قرون و اعصار، مفيد و آموزنده است.(1)

* * *

 

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً

مسلماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبتى براى آنان در دل ها قرار مى دهد!

 

شأن نزول:

محبّت على(عليه السلام) در دل هاى مؤمنان

در بسيارى از كتب حديث و تفسير اهل تسنن (علاوه بر شيعه) روايات متعددى


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «زاد المسير»، ج 5، ص175 ; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص204.

[ 311 ]

در شأن نزول آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه: نشان مى دهد نخستين بار اين آيه در مورد على(عليه السلام)نازل گرديده است، از جمله:

«علامه زمخشرى» در «كشاف»، «سبط ابن جوزى» در «تذكره»، گنجى شافعى»، «قرطبى» در تفسير مشهور خود، «محب الدين طبرى» در «ذخائر العقبى»، «نيشابورى» در تفسير معروف خود، «ابن صباغ مالكى» در «فصول المهمّه»، «سيوطى» در «درّ المنثور»، «هيثمى» در «صواعق المحرقه»، و «آلوسى» در «روح المعانى» را مى توان نام برد كه در ذيل به تعداى از احاديث رسيده اشاره مى كنيم:

1ـ «ثعلبى» در تفسير خود، از «برّاء بن عازب» چنين نقل مى كند: رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به على(عليه السلام) فرمود: قُلِ اللّهُمَّ اجْعَلْ لِى عِنْدَكَ عَهْداً، وَ اجْعَلْ لِى فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِيْنَ مَوَدَّةً، فَأَنْزَلَ اللّهُ تَعالى: إِنَّ الَّذِيْنَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً:

«بگو خداوندا! براى من عهدى نزد خودت قرار ده، و در دل هاى مؤمنان مودت مرا بيفكن، در اين هنگام، آيه إِنَّ الَّذِيْنَ آمَنُوا... نازل گرديد».(1)

عين همين عبارت يا با كمى اختلاف، در بسيارى از كتب ديگر آمده است.

2 ـ در بسيارى از كتب اسلامى اين معنى از «ابن عباس» نقل شده كه، مى گويد: نُزِّلَتْ فِى عَلِىِّ بْنِ أَبِيْطالِب «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» قالَ: مَحَبَّةً فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِيْنَ:

يعنى: «آيه إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا... درباره على بن ابيطالب(عليه السلام) نازل گرديده، و معنى آن اين است: خدا محبت او را در دل هاى مؤمنان قرار مى دهد».(2)

3 ـ در كتاب «صواعق» از «محمّد بن حنفيه» در تفسير اين آيه، چنين نقل مى كند: لايَبْقى مُؤْمِنٌ إِلاّ وَ فِى قَلْبِهِ وُدٌّ لِعَلِىٍّ وَ لاَِهْلِبَيْتِهِ:


1. طبق نقل، «احقاق الحق»، ج 3، ص 83 تا 86; «نور الثقلين»، ج 3، ص 363 و 364; «قرطبى»، ج11، ص161 .

2. «احقاق الحق»، ج 3، ص 83 تا 86; «بحار الانوار»، ج 35، ص357; «الميزان»، ج 14، ص115; «شواهد التنزيل» حاكم حسكانى، ج 1، ص 471 و 472; «درّ المنثور»، ج 4، ص287 .

[ 312 ]

«هيچ فرد با ايمانى پيدا نمى شود مگر اين كه در درون قلبش، محبت على و خاندان او است».(1)

4 ـ شايد به همين دليل در روايت صحيح و معتبر از خود امير مؤمنان على(عليه السلام)چنين نقل شده: لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِى هذا عَلى أَنْ يُبْغِضَنِي ما أَبْغَضَنِى وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيا بِجَمّاتِها عَلَى الْمُنافِقِ عَلى أَنْ يُحِبَّنِى ما أَحَبَّنِى وَ ذلِكَ أَنَّهُ قُضِىَ فَانْقَضَى عَلى لِسانِ النَّبِىِّ الاْ ُمِّىِّ(صلى الله عليه وآله) أَنَّهُ قالَ لايُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لايُحِبُّكَ مُنافِقٌ:

«اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن دارد هرگز دشمن نخواهد داشت، و اگر تمام دنيا (و نعمت هايش) را در كام منافق فرو ريزم كه مرا دوست دارد، دوست نخواهد داشت، اين به خاطر آن است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به صورت يك حكم قاطع به من فرموده است: اى على! هيچ مؤمنى تو را دشمن نخواهد داشت و هيچ منافقى محبت تو را در دل نخواهد گرفت»!(2)

5 ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آخر نماز خود با صداى بلند به طورى كه مردم مى شنيدند، در حق امير مؤمنان على(عليه السلام) چنين دعا مى كرد: أَللّهُمَّ هَبْ لِعَلِىٍّ الْمَوَدَّةَ فِى صُدُورِ الْمُؤْمِنِيْنَ، وَ الْهَيْبَةَ وَ الْعَظَمَةَ فِى صُدُورِ الْمُنافِقِيْنَ فَأَنْزَلَ اللّهُ إِنَّ الَّذِيْنَ آمَنُوا...:

«خداوندا! محبت على(عليه السلام) را در دل هاى مؤمنان بيفكن، و همچنين هيبت و عظمت او را در دل هاى منافقان، در اين هنگام آيه فوق و آيه بعد از آن نازل شد».(3)

به هر حال، همان گونه كه در تفسير آيات فوق گفتيم، نزول اين آيه در مورد على(عليه السلام)به عنوان يك نمونه اتم و اكمل است و مانع از تعميم مفهوم آن در مورد سوره طه   

همه مؤمنان با سلسله مراتب، نخواهد بود.


1. «احقاق الحق»، ج 3، ص 83 تا 86; «بحار الانوار»، ج 35، ص335; «الغدير»، ج 2، ص65; «شواهد التنزيل» حاكم حسكانى، ج 1، ص 476 و 477.

2. «روح المعانى»، ج 16، ص130; «مجمع البيان»، ج 6، ص455; «نهج البلاغه»، كلمات قصار، كلمه 45; «بحار الانوار»، ج 39، ص296; «نور الثقلين»، ج 3، ص364.

3. «بحار الانوار»، ج 35، ص354، و ج 36، ص100 ; «تفسير عياشى»، ج 2، ص142; «نور الثقلين»، ج 2، ص343، و ج 3، ص363; «تفسير صافى»، ج 2، ص435.

[ 313 ]

طه

ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى

إِلاّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى

طه.

ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى!

آن را فقط براى يادآورى كسانى كه (از خدا) مى ترسند نازل ساختيم.

 

شأن نزول:

اين همه رنج بر خود تحميل نكن

روايات فراوانى در شأن نزول نخستين آيات فوق آمده كه از مجموع آنها استفاده مى شود، پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از نزول وحى و قرآن، عبادت بسيار مى كرد، مخصوصاً ايستاده به عبادت مشغول مى شد آن قدر كه پاهاى او متورم گرديد، گاه براى آن كه بتواند به عبادت خود ادامه دهد، سنگينى خود را بر يك پا قرار مى داد، و گاه بر پاى ديگر، گاه بر پاشنه پا مى ايستاد و گاه بر انگشتان پا.

آيات فوق نازل شد و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد: اين همه رنج و ناراحتى بر خود تحميل نكند.(1)

* * *

 


1. براى آگاهى از اين روايات به «تفسير نور الثقلين» و «درّ المنثور»، آغاز سوره «طه» مراجعه فرمائيد.

[ 314 ]

سوره حجّ   

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّهَ عَلى حَرْف فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ

بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند; همين كه (دنيا به او رو كند و) خيرى به آنان برسد، حالت اطمينان پيدا مى كنند; اما اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد،دگرگون مى شوند (و به كفر رو مى آورند)! (و به اين ترتيب) هم دنيا را از دست داده اند، و هم آخرت را; و اين همان خسران و زيان آشكار است!

 

شأن نزول:

گرايش سودگرايانه

«ابن عباس» و جمعى ديگر از مفسران پيشين، در شأن نزول اين آيه، چنين نقل كرده اند: گاهى گروهى از باديه نشينان خدمت پيامبر مى آمدند.

اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها كرّه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائيد و اموال و چهار پايان آنان فزونى مى گرفت، خشنود مى شدند و به اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله) عقيده پيدا مى كردند!

اما اگر بيمار مى شدند، همسرشان دختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت، وسوسه هاى شيطانى قلبشان را فرا مى گرفت و به آنها مى گفت: تمام اين بدبختى ها به خاطر اين آئينى است كه پذيرفته اى و آنها هم روى گردان مى شدند!.(1)

قابل توجه اين كه: قرآن در مورد روى آوردن دنيا به اين اشخاص، تعبير به «خير» مى كند، و در مورد پشت كردن دنيا تعبير به «فتنه» (وسيله آزمايش) نه «شرّ»، اشاره به اين كه: اين حوادث ناگوار، شرّ و بدى نيست، بلكه وسيله اى است براى آزمايش.

* * *


1. «تفسير كبير فخر رازى»، ج 23، ص13; «تفسير قرطبى»، ج 6، ص4409.

[ 315 ]

مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَب إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ

هر كس گمان مى كند كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد (هر كارى از دستش ساخته است بكند)، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد، و خود را حلق آويز و نفس خود را قطع كند (و تا لبه پرتگاه مرگ پيش رود); ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند؟!

 

شأن نزول:

نصرت خدا حتمى است

بعضى از مفسران، در شأن نزول نخستين آيه از آيات فوق، چنين نقل كرده اند: گروهى از قبيله «بنى اسد» و «بنى غطفان» كه با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پيمان بسته بودند، گفتند: ما مى ترسيم خدا سرانجام محمد(صلى الله عليه وآله) را يارى نكند و در نتيجه رابطه ما با هم پيمان هايمان از يهود قطع شود، و آنها به ما مواد غذائى ندهند، آيه فوق نازل شده، به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود.

بعضى ديگر گفته اند: گروهى از مسلمانان به خاطر شدت غضب بر كفار، براى پيروزى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بيقرارى و بيتابى مى كردند، و مى گفتند:

چرا وعده خدا در اين زمينه تحقق نمى يابد؟ آيه نازل شد و آنها را بر اين بى صبرى ملامت كرد.(1)

* * *

 

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نار يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ

اينان دو گروهند كه درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند; كسانى كه كافر شدند، لباس هائى از آتش براى آنها بريده شده، و مايع سوزان و جوشان برسرشان ريخته مى شود.


1. «ابوالفتوح رازى»، و همچنين «تفسير كبير فخر رازى»، ج 23، ص15، ذيل آيات مورد بحث.

[ 316 ]

شأن نزول:

مجاهدان ميدان بدر

جمعى از مفسران شيعه و اهل تسنن، شأن نزولى براى آيه فوق نقل كرده اند كه فشرده اش اين است:

«روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على(عليه السلام)، حمزه، و عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب) به ميدان نبرد آمدند، و به ترتيب «وليد بن عتبه» و «عتبة بن ربيعه» و «شيبة بن ربيعه» را از پاى در آوردند، آيه فوق نازل شد، و سرنوشت اين مبارزان را بيان كرد.

ونيز نقل كرده اند:«ابوذر» سوگنديادمى كرد:اين آيه درباره مردان فوق نازل شده».(1)

ولى همان گونه كه بارها گفته ايم وجود شأن نزول خاص، هرگز مانع عموميت مفهوم آيه نمى شود.

* * *

 

ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ

(آرى، مطلب) چنين است! و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند، سپس مورد تعدى قرار گيرد، خدا او را يارى خواهد كرد; يقيناً خداوند بخشنده وآمرزنده است!

 

شأن نزول:

دفاع در هر حال و در هر زمان

در بعضى از روايات آمده است: جمعى از مشركان «مكّه» با مسلمانان روبرو شدند در حالى كه فقط دو شب به پايان ماه «محرم» باقى مانده بود، مشركان به


1. اين شأن نزول را «طبرسى» در «مجمع البيان»، ج 7، ص77، و «فخر رازى» در «تفسير كبير»، ج 23، ص21 و «آلوسى» در «روح المعانى» و «سيوطى» در «اسباب النزول»، و «قرطبى» در تفسير خود آورده اند.

[ 317 ]

يكديگر گفتند: ياران محمد(صلى الله عليه وآله) در ماه محرم دست به پيكار نمى زنند و جنگ را حرام مى دانند، و به همين دليل حمله را آغاز كردند.

مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند: در اين ماه حرام، جنگ را آغاز نكنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند، و مردانه جنگيدند و خداوند آنها را پيروز كرد (نخستين آيه فوق در اينجا نازل گشت).(1)

* * *

 

اللّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ

خداوند از فرشتگان رسولانى بر مى گزيند، و همچنين از مردم; خداوند شنوا و بيناست!

آنچه را در پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند; و همه امور به سوى خدا باز گردانده مى شود.

 

شأن نزول:

انتخاب رسول با خدا است

به طورى كه جمعى از مفسران، نقل كرده اند، بعضى از مشركان مانند «وليد بن مغيره» (كه مغز متفكر آنان محسوب مى شد) به هنگام مبعوث شدن پيامبر(صلى الله عليه وآله)با تعجب و انكار مى گفتند: أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا: «آيا از ميان همه ما وحى الهى بر محمّد (اين يتيم فقير و تهيدست) نازل شده است»؟.

نخستين آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت (كه انتخاب انبياء و فرشتگان براى رسالت، روى معيار شايستگى و معيار معنويت آنها بوده است).(2)

* * *


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «درّ المنثور»، ج 4، ص369 ; «نور الثقلين»، ج 3، ص518; «الميزان»، ج 14، ص403.

2. «تفسير قرطبى»، و «تفسير ابوالفتوح رازى»، و «تفسير كبير فخر رازى»، ج 23، ص69 و «تفسير روح المعانى»، ذيل آيه مورد بحث.

[ 318 ]

سوره نور   

الزّانِي لا يَنْكِحُ إِلاّ زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلاّ زان أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ

مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند; و زن زناكار را، جز مرد زناكار يا مشرك، به ازدواج خود در نمى آورد; و اين كار بر مؤمنان حرام شده است!

 

شأن نزول:

ازدواج با زنان زناكار بر مؤمنان حرام است

بعضى از مفسران بزرگ در شأن نزول آيه چنين نوشته اند: «مردى از مسلمانان از پيامبر(صلى الله عليه وآله) اجازه خواست كه با «ام مهزول» ـ زنى كه در عصر جاهليت به آلودگى معروف بود، و حتى پرچمى براى شناسائى بر در خانه خود نصب كرده بود! ـ ازدواج كند، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت».(1)

در حديث ديگرى نيز از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «اين آيه در مورد مردان و زنانى است كه در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آلوده زنا بودند، خداوند مسلمانان را از ازدواج با آنها نهى كرد، و هم اكنون نيز مردم مشمول اين حكمند هر كس مشهور به اين عمل شود، و حدّ الهى به او جارى گردد، با او ازدواج نكنيد تا توبه اش ثابت شود».(2)

* * *

 

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهادات بِاللّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصّادِقِينَ

وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ

وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهادات بِاللّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 66، ص119 ; «قرطبى»، ج 12، ص168 .

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «كافى»، ج 5، ص355; «نور الثقلين»، ج 3، ص572.

[ 319 ]

وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصّادِقِينَ

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللّهَ تَوّابٌ حَكِيمٌ

و كسانى كه همسران خود را (به عمل منافى عفت) متهم مى كنند، و گواهانى جزخودشان ندارند، هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است.

و در پنجمين بار بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد.

آن زن نيز مى تواند كيفر (زنا) را از خود دور كند، به اين طريق كه چهار بار خدا را به شهادت طلبد كه آن مرد (در اين نسبتى كه به او مى دهد) از دروغگويان است.

و بار پنجم بگويد كه غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد.

و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اين كه او توبه پذير و حكيم است (بسيارى از شما گرفتار مجازات مى شديد)!

 

شأن نزول:

لعان چيست و در چه موردى؟

در شأن نزول اين آيات از «ابن عباس» چنين نقل شده: «سعد بن عباده» (بزرگ انصار) خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حضور جمعى از اصحاب چنين عرض كرد:

«اى پيامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به كسى، اين مجازات دارد كه اگر آن را اثبات نكند، بايد هشتاد تازيانه بخورد، پس من اگر وارد خانه خودم شدم، و با چشم خود ديدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است چه بايد كنم؟.

اگر بگذارم تا چهار نفر شاهد بيايند و ببينند و شهادت دهند او كار خود را كرده و فرار نموده است.

و اگر بخواهم او را به قتل برسانم كسى از من بدون شاهد نمى پذيرد و به عنوان قاتل قصاص مى شوم.

و اگر بيايم و آنچه را ديدم به عنوان شكايت بگويم هشتاد تازيانه بر پشت من زده خواهد شد»!.

[ 320 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation