بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ

آنها كه كافر شدند اموالشان را براى باز داشتن (مردم از راه خدا) انفاق مى كنند، آنها اين اموال را (در اين راه) مصرف مى كنند اما مايه حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شكست خواهند خورد. و (در جهان ديگر اين) كافران همگى به سوى دوزخ گردآورى خواهند شد.

 

شأن نزول:

كمك هاى مالى مردم مكّه براى نبرد بدر

در «تفسير على بن ابراهيم» و بسيارى ديگر از تفاسير چنين آمده است: آيه فوق در مورد جنگ بدر و كمك هاى مالى مردم «مكّه» نازل شده است; زيرا هنگامى كه مشركان «مكّه» به وسيله قاصد «ابوسفيان» از جريان آگاه شدند، اموال فراوانى جمع و جور كردند تا به جنگجويان خود كمك كنند، اما سرانجام شكست خورده، كشته شدند و به سوى آتش دوزخ شتافتند و آنچه را در اين راه مصرف كرده بودند مايه حسرت و اندوهشان شد.(1)

البته در آيه نخست اشاره به ساير كمك هاى آنها در مبارزاتشان بر ضد اسلام نيز هست و مسأله به طور كلى مطرح شده است.

بعضى نيز گفته اند: آيه درباره كمك هاى «ابوسفيان» براى استخدام دو هزار مزدور در جنگ اُحد نازل شده است.(2)

ولى از آنجا كه آيات در رديف آيات مربوط به جنگ بدر قرار گرفته شأن نزول اوّل صحيح تر به نظر مى رسد.


1. «بحار الانوار»، ج 17، ص205 و ج 19، ص 231 و 243 ; «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 1، ص277 (دار الكتاب قم); «نور الثقلين»، ج 2، ص154.

2. «بحار الانوار»، ج 17، ص180، ج 19، ص230، و ج 20، ص117 ; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «جامع البيان»، ج 9، ص322 ; «درّ المنثور»، ج 3، ص184 .

[ 241 ]

 

فصل ششم

سوره توبه

 

[ 243 ]

أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ جاهَدَ في سَبيلِ اللّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ

الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ

يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَة مِنْهُ وَ رِضْوان وَ جَنّات لَهُمْ فيها نَعيمٌ مُقيمٌ

خالِدينَ فيها أَبَداً إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيمٌ

آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (عمل) كسى قرار داديد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده، و در راه او جهاد كرده است؟! (اين دو،) نزد خدامساوى نيستند! و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى كند!

آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان هايشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است; و آنها پيروز و رستگارند!

پروردگارتان آنها را به رحمتى از ناحيه خود، و رضايت (خويش)، و باغ هائى از بهشت بشارت مى دهد كه در آن، نعمت هاى جاودانه دارند.

همواره و تا ابد در اين باغ ها (و در ميان اين نعمت ها) خواهند بود; زيرا پاداش عظيم نزد خداوند است!

 

شأن نزول:

ايمان، برترين افتخار

در شأن نزول آيات فوق، روايات مختلفى در كتب اهل سنت و شيعه نقل شده است، كه از ميان آنها آنچه صحيح تر به نظر مى رسد، ذيلاً مى آوريم.

دانشمند معروف اهل سنت «حاكم، ابوالقاسم حسكانى» از «بُرَيدَة» نقل مى كند: «شَيْبَه» و «عباس» هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند و در اين باره مشغول به سخن بودند كه على(عليه السلام) از كنار آنها گذشت، پرسيد:

به چه چيز افتخار مى كنيد؟

[ 244 ]

«عباس» گفت: امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد، و آن مسأله آب دادن به حجاج خانه خدا است.

«شيبه» گفت: من تعميركننده مسجدالحرام (و كليددار خانه كعبه) هستم.

على(عليه السلام) گفت: با اين كه از شما حيا مى كنم بايد بگويم با اين سن كم افتخارى دارم كه شما نداريد، آنها پرسيدند: كدام افتخار؟!

فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) آورديد.

«عباس» خشمناك برخاست و دامن كشان به سراغ پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد (و به عنوان شكايت) گفت:

آيا نمى بينى على(عليه السلام) چگونه با من سخن مى گويد؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: على(عليه السلام) را صدا كنيد، هنگامى كه به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد، فرمود:

چرا اين گونه با عمويت (عباس) سخن گفتى؟

على(عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بيان حقيقتى بوده است، در برابر گفتار حق هر كس مى خواهد ناراحت شود، و هر كس مى خواهد خشنود!

جبرئيل نازل شده، گفت: اى محمّد! پروردگارت به تو سلام مى فرستد، و مى گويد: اين آيات را بر آنها بخوان (أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ...).

«آيا سيراب كردن حجاج و عمران مسجدالحرام را هم چون ايمان به خدا و روز رستاخيز و جهاد در راه او قرار داديد؟ هرگز مساوى نيستند».(1)

همين روايت، به همين مضمون، يا با تفاوت كمى، در كتاب هاى فراوانى از اهل سنت نقل شده، مانند «تفسير طبرى» و «ثعلبى»، «اسباب النزول واحدى»، تفسير


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 36، ص39 ; «شجرة الطوبى»، ج 1، ص153; «نور الثقلين»، ج 2، ص194; «تأويل الآيات»، ج 1، ص200; «حياة امير المؤمنين(عليه السلام) عن لسانه»، ج 1، ص115; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص163.

[ 245 ]

«خازن بغدادى»، «معالم التنزيل» علامه بَغوى، «مناقب» ابن مغازلى، جامع الاصول «ابن اثير»، تفسير «فخر رازى» و كتاب هاى ديگر.(1)

به هر حال، حديث فوق از احاديث معروف و مشهورى است كه حتى افراد متعصب به آن اعتراف كرده اند و ما پس از اتمام تفسير اين آيات، باز در اين باره سخن خواهيم گفت.

* * *

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الاَْرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الاْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الاْخِرَةِ إِلاّ قَليلٌ

إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَديرٌ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا هنگامى كه به شما گفته مى شود: «به سوى جهاد در راه خدا حركت كنيد»! بر زمين سنگينى مى كنيد (و سستى به خرج مى دهيد)؟! آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده ايد؟! با اين كه متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست!

اگر (به سوى ميدان جهاد) حركت نكنيد، شما را مجازات دردناكى مى كند، و گروه ديگرى غير از شما را به جاى شما قرار مى دهد; و هيچ زيانى به او نمى رسانيد; و خداوند بر هر چيزى تواناست!

 

شأن نزول:

حركت به سوى جهاد

از «ابن عباس» و ديگران نقل شده آيات فوق درباره جنگ «تبوك» در آن هنگام


1. براى توضيح بيشتر درباره اين حديث و مشخصات مدارك آن به كتاب «احقاق الحق»، ج 3، ص122ـ127، و «الغدير»، ج 2، ص 53 و 54 مراجعه فرمائيد.

[ 246 ]

نازل گرديد كه پيامبر از «طائف» به «مدينه» بازگشت و مردم را آماده پيكار با «روميان» نمود.

در روايات اسلامى آمده است: پيامبر(صلى الله عليه وآله) معمولاً مقاصد جنگى و هدف هاى نهائى خود را قبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمى ساخت، تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نيفتد،ولى درمورد«تبوك»چون مسأله شكل ديگرى داشت، قبلاً باصراحت اعلام نمود:مابه مبارزه با «روميان» مى رويم; زيرا مبارزه با امپراطورى روم شرقى، همانند جنگ با مشركان «مكّه» و يا يهود «خيبر» كار ساده اى نبود، و مى بايست مسلمانان براى اين درگيرى بزرگ كاملاً آماده شوند و خودسازى كنند.

به علاوه فاصله ميان «مدينه» و سرزمين روميان بسيار زياد بود، و از همه گذشته، فصل تابستان، گرما و برداشت محصول غلات و ميوه ها بود.

همه اين امور، دست به دست هم داده و رفتن به سوى ميدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانان مشكل مى ساخت، تا آنجا كه بعضى در اجابت دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) ترديد و دودلى نشان مى دادند!

آيات فوق نازل شد و با لحنى قاطع و كوبنده، به مسلمانان هشدار داد، اعلام خطر كرد و آنها را آماده اين نبرد بزرگ ساخت.(1)

* * *

 

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لى وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ

بعضى از آنها مى گويند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شركت نكنيم) و ما را به گناه نيفكن»! آگاه باشيد آنها (هم اكنون) در گناه سقوط كرده اند; و جهنم كافران را احاطه كرده است!


1. اين شأن نزول را به طور اجمال بسيارى از مفسران مانند: «طبرسى» در «مجمع البيان» (ج 5، ص55) و «فخر رازى» در «تفسير كبير» و «آلوسى» در «روح المعانى»،ذيل آيات مورد بحث آورده اند. («بحار الانوار»، ج 21، ص189).

[ 247 ]

شأن نزول:

بهانه جوئى براى عدم شركت در جهاد

گروهى از مفسران نقل كرده اند: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مسلمانان را آماده «جنگ تبوك» مى ساخت و دعوت به حركت مى كرد يكى از رؤساى طايفه «بنى سَلمَة» به نام «جَدّ بن قَيْس» كه در صف منافقان بود خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمده، عرض كرد:

اگر اجازه دهى من در اين ميدان جنگ حاضر نشوم; زيرا علاقه شديدى به زنان دارم، مخصوصاً اگر چشمم به دختران رومى بيفتد، ممكن است دل از دست بدهم، مفتون آنها شوم! و دست از كارزار بكشم! پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او اجازه داد.

در اين موقع، آيه فوق نازل شد و عمل آن شخص را محكوم ساخت، پيامبر(صلى الله عليه وآله)رو به گروهى از «بنى سَلمَه» كرد.

گفت: بزرگ شما كيست؟

گفتند: «جدّ بن قَيس»، ولى او مرد بخيل و ترسوئى است.

فرمود: چه دردى بدتر از درد بخل.

سپس فرمود: بزرگ شما آن جوان سفيدرو «بِشْر بن بَرّاء» است (كه مردى است پر سخاوت و گشاده روى).(1)

* * *

 

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ

وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَيُؤْتينَا اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنّا إِلَى اللّهِ راغِبُونَ

و در ميان آنها كسانى هستند كه در (تقسيم) غنائم به تو خرده مى گيرند; اگر از آن (غنائم، سهمى) به آنها داده شود راضى مى شوند; و اگر داده نشود خشم مى گيرند


1. «بحار الانوار»، ج 21، ص 193، 212 و 213 ; «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 1، ص 291، 292.

[ 248 ]

(;خواه حق آنها باشد يا نه)!

(در حالى كه) اگر به آنچه خدا و پيامبرش به آنان داده راضى باشند و بگويند: «خداوند براى ما كافى است! و به زودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مى بخشند; ما تنها رضاى او را مى طلبيم» (براى آنها بهتر است)!

 

شأن نزول:

دشمنان سرسخت

در «تفسير درّ المنثور» از «صحيح بخارى» و «نسائى» و از گروهى ديگر چنين نقل شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مشغول تقسيم اموالى (از غنائم يا مانند آن) بود كه يكى از طايفه «بنى تميم» به نام «ذُو الْخُوَيْصِرَة» فرا رسيده صدا زد:

اى رسول خدا! عدالت كن!

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: واى بر تو اگر من عدالت نكنم، چه كسى عدالت خواهد كرد؟!

«عمر» صدا زد: اى رسول خدا! به من اجازه بده تا گردنش را بزنم.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: او را به حال خود واگذار! او يارانى دارد كه شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها كوچك مى شمريد، ولى با اين حال، آنها از دين فرار مى كنند همان گونه كه تير از كمان!(1)

در اين هنگام، آيات فوق نازل شد و به اين گونه افراد اندرز داد.

* * *

 

وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْر لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ

از آنها كسانى هستند كه پيامبر را آزار مى دهند و مى گويند: «او آدم خوش باورى است»! بگو: «خوش باور بودن او به نفع شماست! (ولى بدانيد) او به خدا ايمان دارد; و (تنها)


1. «بحار الانوار»، ج 21، ص173، و ج 22، ص 37 و 38، و ج 30، ص579، و ج 33، ص 327، 335 و 339 .

[ 249 ]

مومنان را تصديق مى كند; و رحمت است براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند»! و آنها كه رسول خدا را آزار مى دهند، عذاب دردناكى دارند!

 

شأن نزول:

اين حُسن است، نه عيب

براى آيه فوق، شان نزول هائى ذكر شده، كه بى شباهت به يكديگر نيست، از جمله اين كه: اين آيه درباره گروهى از منافقان نازل شده، كه دور هم نشسته بودند و سخنان ناهنجار، درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى گفتند، يكى از آنان گفت: اين كار را نكنيد; زيرا مى ترسيم به گوش «محمّد» برسد، و او به ما بد بگويد (و مردم را بر ضد ما بشوراند).

يكى از آنان كه نامش «جلاس» بود گفت: مهم نيست، ما هر چه بخواهيم مى گوئيم، و اگر به گوش او رسيد، نزد وى مى رويم، و انكار مى كنيم، و او از ما مى پذيرد; زيرا محمّد(صلى الله عليه وآله) آدم خوش باور و دهن بينى است، و هر كس هر چه بگويد قبول مى كند، در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)

* * *

 

يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كانُوا مُؤْمِنينَ

أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فيها ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظيمُ

آنها براى شما به خدا سوگند ياد مى كنند، تا شما را راضى سازند; در حالى كه شايسته تر اين است كه خدا و رسولش را راضى كنند، اگر ايمان دارند!


1. «تفسير الميزان»، ج 9، ص323; «بحار الانوار»، ج 22، ص95، ح 48 (با اندكى تفاوت) و ج 22،ص38و39; «درّ المنثور»، ج 3، ص253 ; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث (قابل توجه اين كه گاهى در منابع به جاى جلاس، خلاس آمده است).

[ 250 ]

آيا نمى دانند هر كس با خدا و رسولش دشمنى كند، براى او آتش دوزخ است; جاودانه در آن مى ماند؟! اين، همان رسوائى بزرگ است!

 

شأن نزول:

آتش كيفر دشمنى با خدا

از گفتار بعضى از مفسران چنين استفاده مى شود: دو آيه فوق، مكمّل آيه گذشته است، و طبعاً در همان شأن نزول نازل شده، ولى جمعى ديگر از مفسران، شأن نزول ديگرى براى اين دو آيه نقل كرده اند و آن اين كه:

هنگامى كه در نكوهش تخلف كنندگان از غزوه «تبوك»، آياتى نازل شد، يكى از منافقان گفت: به خدا سوگند اين گروه، نيكان و اشراف ما هستند، اگر آنچه را «محمّد»(صلى الله عليه وآله) درباره آنها مى گويد، راست باشد، اينها از چهارپايان هم بدترند، يكى از مسلمانان، اين سخن را شنيد و گفت: به خدا آنچه او مى گويد، حق است، و تو از چهارپا بدترى!

اين سخن به گوش پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيد، به دنبال آن مرد منافق فرستاد و از او پرسيد: چرا چنين گفتى؟

او سوگند ياد كرد، چنين سخنى نگفته است.

مرد مؤمنى كه با او طرف بود و اين سخن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گزارش داده بود، گفت: خداوندا! خودت راستگو را تصديق، و دروغگو را تكذيب فرما. آيات فوق نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.(1)

* * *

 

يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما في قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ


1. «بحار الانوار»، ج 22، ص39 و ج 17، ص183 ; «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث.

[ 251 ]

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللّهِ وَ آياتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ

لاتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَة مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمينَ

منافقان از آن بيم دارند كه سوره اى بر ضدّ آنان نازل گردد، و آنها را از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: «استهزاء كنيد! خداوند، آنچه را از آن بيم داريد، آشكار مى سازد»!

و اگر از آنها بپرسى: («چرا اين اعمال خلاف را انجام داديد؟!»)، مى گويند: «ما بازى و شوخى مى كرديم»! بگو: «آيا خدا و آيات او و پيامبرش را مسخره مى كرديد»؟!

(بگو:) عذرخواهى نكنيد (كه بيهوده است; چرا كه) شما پس از ايمان آوردن، كافر شديد. اگر گروهى از شما را (به خاطر توبه) مورد عفو قرار دهيم، گروه ديگرى را عذاب خواهيم كرد; زيرا مجرم بودند!

 

شأن نزول:

توطئه قتل پيامبر(صلى الله عليه وآله)

براى آيات فوق، شأن نزول هاى متعددى نقل شده، كه همه مربوط به كارهاى منافقان، پس از جنگ «تبوك» است.

از جمله اين كه: گروهى از منافقان در يك جلسه سرّى، براى قتل پيامبر(صلى الله عليه وآله)توطئه كردند كه، پس از مراجعت از جنگ «تبوك»، در يكى از گردنه هاى سر راه، به صورت ناشناس كمين كرده، شتر پيامبر(صلى الله عليه وآله)را رم دهند، و بدين گونه حضرت را به قتل برسانند.

خداوند پيامبرش را از اين نقشه، آگاه ساخت، و او دستور داد: جمعى از مسلمانان مراقب باشند، و آنها را متفرق سازند.

زمانى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آن «عقبه» (گردنه) رسيد، «عمّار»، مهار مركب پيامبر(صلى الله عليه وآله)را در دست داشت، و «حذيفه» از پشت سر آن را مى راند، در اين هنگام، گروه منافقان، كه صورت هاى خود را پوشانده بودند فرا رسيدند، پيامبر(صلى الله عليه وآله)به «حذيفه» فرمود: به

[ 252 ]

صورت مركب هاى آنها بزن، و آنها را دور كن، «حذيفه» چنين كرد.

هنگامى كه، پيامبر(صلى الله عليه وآله)بدون خطر از «عقبه» گذشت، به «حذيفه» فرمود: آنها را نشناختى؟

عرض كرد: نه، هيچ يك از آنها را نشناختم.

پس از آن، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نام همه آنها را براى او برشمرد.

«حذيفه» عرض كرد: حال كه چنين است; چرا گروهى را نمى فرستى آنها را به قتل برسانند؟

فرمود: «دوست ندارم عرب بگويد: هنگامى كه «محمّد» به وسيله يارانش پيروز شد، به كشتن آنها پرداخت»!(1)

اين شأن نزول از امام باقر(عليه السلام) نقل شده، و در كتب متعددى از حديث و تفاسير نيز آمده است.

در شأن نزول ديگرى مى خوانيم: گروهى از منافقان، هنگامى كه موضع پيغمبر(صلى الله عليه وآله)را در برابر دشمن در «تبوك» مشاهده كردند، از روى تمسخر گفتند: اين مرد گمان مى كند، قصرهاى «شام» و دژهاى نيرومند «شاميان» را تسخير خواهد كرد، چنين چيزى محال است، محال.

خداوند، پيامبر خود را از اين واقعه آگاه ساخت، و پيامبر(صلى الله عليه وآله)دستور داد راه را بر اين گروه ببندند، سپس آنها را صدا زده ملامت كرد، و فرمود: شما چنين و چنان گفتيد، آنها عذر آوردند، كه ما قصد و غرضى نداشتيم، مزاح و شوخى مى كرديم، و بر اين موضوع سوگند ياد كردند!(2)

* * *

 


1. «بحار الانوار»، ج 21، ص196 ; «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث.

2. «بحار الانوار»، ج 21، ص 196 و 197 ; «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث.

[ 253 ]

يَحْلِفُونَ بِاللّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الاَْرْضِ مِنْ وَلِىّ وَ لا نَصِير

به خدا سوگند مى خورند كه (در غياب پيامبر، سخنان نادرست) نگفته اند; در حالى كه قطعاً سخنان كفرآميز گفته اند; و پس از اسلام آوردنشان، كافر شده اند; و تصميم (به كار خطرناكى) گرفتند، كه به آن نرسيدند. آنها فقط از اين انتقام مى گيرند كه خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و كَرَم) خود، بى نياز ساختند! (با اين حال،) اگر توبه كنند، براى آنها بهتر است; و اگر روى گردانند، خداوند آنها را در دنيا و آخرت، به مجازات دردناكى كيفر خواهد داد; و در سراسر زمين، نه ولىّ و حامى دارند، و نه ياورى!

 

شأن نزول:

تكذيب و انكار

درباره شأن نزول اين آيه، روايات مختلفى نقل شده، كه همه آنها نشان مى دهد: بعضى از منافقان، مطالب زننده اى درباره اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفته بودند، و پس از فاش شدن اسرارشان، سوگند دروغ ياد كردند كه چيزى نگفته اند، و همچنين توطئه اى بر ضد پيامبر(صلى الله عليه وآله) چيده بودند كه خنثى گرديد.

از جمله اين كه يكى از منافقان به نام «جلاس»، در ايام غزوه «تبوك»، پس از شنيدن بعضى از خطبه هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله)، شديداً آن را انكار، و پيامبر(صلى الله عليه وآله)را تكذيب نمود، و پس از بازگشت به «مدينه» شخصى به نام «عامر بن قيس» كه اين جريان را شنيده بود، خدمت پيامبر آمد و سخنان «جلاس» را بازگو كرد.

هنگامى كه خود او نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمد، موضوع را انكار نمود، پيامبر(صلى الله عليه وآله)به هر دو دستور داد: در مسجد، در كنار منبر سوگند ياد كنند كه دروغ نمى گويند، هر دو سوگند ياد كردند، ولى «عامر» عرض كرد: خداوندا! آيه اى بر پيامبرت نازل كن، و آن كس كه راستگو است را معرفى فرما!

[ 254 ]

پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان آمين گفتند!

«جبرئيل» نازل شد و آيه فوق را به پيامبر(صلى الله عليه وآله)ابلاغ كرد، وقتى به جمله «فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ» رسيد «جلاس» عرض كرد: اى رسول خدا! پروردگار به من پيشنهاد توبه كرده است، من از گناه خود پشيمانم و توبه مى كنم، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)توبه او را پذيرفت.(1)

همان گونه كه در سابق نيز اشاره كرديم نقل كرده اند: گروهى از منافقان تصميم داشتند به هنگام بازگشت از جنگ «تبوك»، در يكى از گردنه هاى ميان راه، شتر پيامبر را رم دهند، تا آن حضرت از بالاى كوه به درّه پرت شود.

ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله)در پرتو وحى الهى، از اين ماجرا آگاه شد، و نقشه شوم آنها را نقش بر آب كرد، مهار «ناقه» را به دست «عمار» سپرد و «حذيفه» را مأمور كرد تا از پشت سر ناقه را براند، كه مركب كاملاً در كنترل باشد.

حتى به نيروها دستور داد: از راه ديگر بروند; تا منافقان نتوانند در لابلاى آنها پنهان شوند، و نقشه خود را عملى كنند، و هنگامى كه در آن تاريكى شب، صداى آمدن عده اى را پشت سر خود در آن گردنه شنيد، به بعضى از همراهان دستور داد: فوراً آنها را باز گردانند، آنها كه تعدادشان دوازده، يا پانزده نفر بود، و قسمتى از صورت خود را پوشانيده بودند، وقتى وضع را براى اجراى نقشه نامساعد ديدند، متوارى شدند، اما پيامبر(صلى الله عليه وآله)آنها را شناخت، و نام هايشان را يك به يك براى بعضى از يارانش برشمرد.(2)

چنان كه خواهيم ديد، آيه به هر دو برنامه منافقان اشاره مى كند: يكى گفتارى نا به جا از آنها، و ديگرى توطئه اى كه خنثى شد، و به اين ترتيب، به نظر مى رسد: هر دو شأن نزول تؤاماً صحيح باشند.

* * *


1. «بحار الانوار»، ج 17، ص184 ; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث و تفاسير ديگر.

2. اقتباس از «تفسير مجمع البيان»، و «تفسير المنار»، و «روح المعانى» و تفاسير ديگر; «بحار الانوار»،
ج 17، ص184 .

[ 255 ]

وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصّالِحينَ

فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ

فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ

أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللّهَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ

بعضى از آنها با خدا پيمان بسته بودند كه: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهيم داد; و از صالحان (و شاكران) خواهيم بود»!

اما هنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند!

اين عمل، (روح) نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دل هايشان برقرار ساخت. اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف جستند; و به خاطر آن است كه دروغ مى گفتند.

آيا نمى دانستند كه خداوند، اسرار و سخنان درگوشى آنها را مى داند; و خداوند داناى همه غيب ها (و امور پنهانى) است؟!

 

شأن نزول:

ثعلبه و ثروتمندى او

در ميان مفسران معروف است: اين آيات، درباره يكى از انصار به نام «ثعلبة بن حاطب» نازل شده است، او كه مرد فقيرى بود، و مرتّب به مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى رفت، اصرار داشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) دعا كند; تا خداوند مال فراوانى به او بدهد!

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به او فرمود: قَلِيلٌ تُؤَدِّي شُكْرَهُ خَيْرٌ مِنْ كَثِير لاتُطِيقُهُ: «مقدار كمى كه حقش رابتوانى اداكنى،بهترازمقدار زيادى است كه توانائى اداءحقش رانداشته باشى».

آيا بهتر نيست به پيامبر خدا تأسّى جوئى، و به زندگى ساده اى بسازى؟ ولى «ثعلبه» دست بردار نبود، و سرانجام به پيامبر(صلى الله عليه وآله)عرض كرد: به خدائى كه تو را به حق فرستاده سوگند ياد مى كنم، اگر خداوند ثروتى به من عنايت كند، تمام حقوق

[ 256 ]

آن را خواهم پرداخت.

پيامبر(صلى الله عليه وآله)براى او دعا كرد، چيزى نگذشت كه (طبق روايتى) پسر عموى ثروتمندش از دنيا رفت، و ثروت سرشارى به او رسيد.

و طبق روايت ديگرى، گوسفندى خريد، و به زودى زاد و ولد كرد، آن چنان كه نگاهدارى آنها در «مدينه» ممكن نبود، ناچار به آبادى هاى اطراف «مدينه» روى آورد، و آن چنان مشغول و سر گرم زندگى مادّى شد، كه در جماعت و حتى «نماز جمعه» نيز شركت نمى كرد.

پس از مدتى پيامبر(صلى الله عليه وآله)، مأمور جمع آورى «زكات» را نزد او فرستاد، تا زكات اموال او را بگيرد.

ولى اين مرد كم ظرفيت، تازه به نوا رسيده و بخيل، از پرداخت حق الهى، خوددارى كرد، نه تنها خوددارى كرد، كه به اصل تشريع اين حكم نيز اعتراض نموده گفت:

اين حكم، برادر «جزيه» است; ما مسلمان شده ايم كه از پرداخت «جزيه» معاف باشيم و با پرداخت «زكات»، چه فرقى ميان ما و غير مسلمانان باقى مى ماند؟!

اين سخن مى رساند، او نه مفهوم «جزيه» را فهميده بود، و نه مفهوم «زكات» را، و يا فهميده بود، اما دنياپرستى اجازه بيان حقيقت و اظهار حق به او نمى داد.

به هر حال، هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)سخن او را شنيد فرمود: يا وَيْحَ ثَعْلَبَةَ! يا وَيْحَ ثَعْلَبَة!: «واى بر ثعلبه!، اى واى بر ثعلبه»! و در اين هنگام آيات فوق نازل شد.(1)

شأن نزول هاى ديگرى نيز، براى آيات فوق نقل شده، كه كم و بيش با داستان «ثعلبه» مشابه است، و از مجموع شأن نزول هاى فوق، و مضمون آيات، چنين استفاده مى شود: شخص يا اشخاص مزبور در آغاز در صف منافقان نبودند، ولى به خاطر همين گونه اعمال، به آنها پيوستند.

* * *


1. «بحار الانوار»، ج 22، ص40 ; «مستدرك الوسائل»، ج 13، ص256، ح 15289،2; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث، تفاسير «قرطبى»، «طبرى»، ذيل آيه و...

[ 257 ]

الَّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لايَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللّهُ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ

آنهائى كه از مؤمنانِ اطاعت كار، در صدقاتشان عيبجوئى مى كنند، و كسانى را كه(براى انفاق) جز به مقدار توانائى خود دسترسى ندارند، مسخره مى نمايند، خدا آنها را مسخره مى كند; (و كيفر آنها را مى دهد;) و براى آنها عذاب دردناكى است!

چه براى آنها استغفار كنى، و چه نكنى، (حتى) اگر هفتاد بار براى آنها استغفار كنى، هرگز خداوند آنها را نمى آمرزد! چرا كه خدا و پيامبرش را انكار كردند; و خداوندجمعيت فاسقان را هدايت نمى كند!

 

شأن نزول:

كمك مالى به جهاد، محبوب خدا

روايات متعددى در شأن نزول اين آيات در كتب تفسير و حديث نقل شده، كه از مجموع آنها چنين استفاده مى شود: پيامبر(صلى الله عليه وآله)تصميم داشت لشكر اسلام را براى مقابله با دشمن، (احتمالاً براى جنگ «تبوك») آماده سازد، و نياز به گرفتن كمك از مردم داشت.

هنگامى كه نظر خود را اظهار فرمود، كسانى كه توانائى داشتند، مقدار قابل ملاحظه اى به عنوان «زكات» يا كمك بلاعوض، براى هزينه ارتش اسلام تحويل مسئولان اين امر دادند.

ولى، بعضى از كارگران كم درآمد مسلمان، مانند «ابو عقيل انصارى» يا «سالم بن عمير انصارى»، با تحمّل كار اضافى، و كشيدن آب در شب، دو مَن خرما تهيه كرده، يك مَن آن را براى خانواده خويش ذخيره، و يك مَن ديگر را خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)آورد، اين كمك ظاهراً ناچيزى به اين برنامه بزرگ اسلامى بود.

منافقان عيب جو، به هر يك از اين دو گروه ايراد مى گرفتند: كسانى كه زياد

[ 258 ]

پرداخته بودند را، به عنوان رياكار معرفى مى كردند، و كسانى كه مقدار ظاهراً ناچيزى كمك نموده بودند را به باد مسخره و استهزاء مى گرفتند كه: آيا لشكر اسلام نياز به چنين كمكى دارد؟!

آيات فوق نازل شد، شديداً آنها را تهديد كرد، و از عذاب خداوند بيم داد!(1)

* * *

 

لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لايَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيل وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ

وَ لا عَلَى الَّذينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ

إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لايَعْلَمُونَ

بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيله اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند، ايرادى نيست (كه در ميدان جنگ شركت نجويند،) هر گاه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند (; و از آنچه در توان دارند، مضايقه ننمايند). بر نيكوكاران راه مؤاخذه نيست; و خداوند آمرزنده و مهربان است!

و (نيز) ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنان را بر مركبى (براى جهاد) سوار كنى، گفتى: «مركبى كه شما را بر آن سوار كنم، ندارم»! (از نزد تو) بازگشتند درحالى كه چشمانشان از اندوه اشكبار بود; زيرا چيزى نداشتند كه در راه خدا انفاق كنند (و با آن به ميدان بروند).

راه مؤاخذه تنها به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كه توانگرند; (و امكانات كافى براى جهاد دارند;) آنها راضى شدند كه با متخلفان (زنان و كودكان و بيماران) بمانند; و خداوند بر دل هايشان مُهر نهاده; به همين جهت چيزى نمى دانند!


1. «بحار الانوار»، ج 22، ص96، و ج 38، ص306، ح 6 ; «تفسير عياشى»، ج 2، ص101، ح 93; «تفسير
على بن ابراهيم قمى»
، ج 1، ص302 ; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث.

[ 259 ]

شأن نزول:

كسانى كه از شركت در جهاد معذورند

در مورد آيه اوّل، چنين نقل شده: يكى از ياران با اخلاص پيامبر(صلى الله عليه وآله)عرض كرد: اى پيامبر خدا! من پير مردى نابينا و ناتوانم، حتى كسى كه دست مرا بگيرد و به ميدان جهاد بياورد، ندارم، آيا اگر در جهاد شركت نكنم معذورم؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله)سكوت كرد، سپس آيه نخست نازل شد و به اين گونه افراد اجازه داد.(1)

* * *

از اين شأن نزول، چنين استفاده مى شود: حتى نابينايان به خود اجازه نمى دادند، بدون اطلاع پيامبر(صلى الله عليه وآله)از شركت در جهاد سر باز زنند، و با اين احتمال كه شايد، وجودشان با همين حالت براى تشويق مجاهدان، و يا حداقل سياهى لشكر مفيد واقع شود، از پيامبر(صلى الله عليه وآله)كسب تكليف مى كردند.

* * *

در مورد آيه دوم نيز، در روايات مى خوانيم: هفت نفر از فقراى انصار خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيده، و تقاضا كردند وسيله اى براى شركت در جهاد در اختيارشان گذارده شود، اما چون پيامبر(صلى الله عليه وآله)وسيله اى در اختيار نداشت، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشم هاى پر از اشك از خدمتش خارج شدند، و بعداً به نام «بَكّائُون» مشهور گشتند.(2)

* * *

 

يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لاتَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 21، ص200 .

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 21، ص218 .

[ 260 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation