بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

زمان هاى قبل از نزول اين سوره گفتگوها و بحث هائى ميان پيامبر و مشركان وجود داشته است و قسمتى از آيات اين سوره ناظر به آن گفتگوها است، بنابراين هيچ مانعى ندارد كه چنين سخنى ميان پيامبر و مشركان رد و بدل شده باشد، و خداوند در اين آيات به آن سخنان اشاره كرده، و پاسخ مى گويد.

* * *

 

وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْء وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْء فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمينَ

وَ كَذلِكَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْض لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا أَ لَيْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّاكِرينَ

و كسانى را كه صبح و شام خدا را مى خوانند، و جز ذات پاك او نظرى ندارند، از خود دور مكن! نه چيزى از حساب آنها بر توست، و نه چيزى از حساب تو بر آنها! اگر آنها را طرد كنى، از ستمگران خواهى بود!

و اين چنين بعضى از آنها را با بعض ديگر آزموديم; تا بگويند: «آيا اينها هستند كه خداوند از ميان ما (برگزيده، و) بر آنها منت گذارده (و نعمت ايمان بخشيده) است»؟! آيا خداوند شاكران را بهتر نمى شناسد؟!

 

شأن نزول:

مستمندان، ياران راستين اسلام

در شأن نزول آيات فوق روايات متعددى نقل شده كه با هم شباهت زياد دارند از جمله: در «تفسير درّ المنثور» چنين نقل شده: جمعى از قريش از كنار مجلس پيامبر(صلى الله عليه وآله) گذشتند در حالى كه «صهيب»، «عمار»، «بلال»، «خباب» و امثال آنها از مسلمانان كم بضاعت و كارگر، در خدمت پيامبر بودند.

آنها از مشاهده اين صحنه تعجب كردند (و از آنجا كه شخصيت را در مال و

[ 221 ]

ثروت و مقام مى دانستند، نتوانستند عظمت مقام روحى اين مردان بزرگ، و نقش سازنده آنها را در ايجاد مجتمع بزرگ اسلامى و انسانى آينده درك كنند) گفتند:

اى محمّد(صلى الله عليه وآله) آيا به همين افراد از ميان جمعيت قناعت كرده اى؟!

اينها هستند كه خداوند از ميان ما انتخاب كرده؟!

ما پيرو اينها بوده باشيم؟!

هر چه زودتر آنها را از طرف خود دور كن! شايد ما به تو نزديك شويم و از تو پيروى كنيم.

آيات فوق نازل شد و اين پيشنهاد را به شدت ردّ كرد.(1)

بعضى از مفسران اهل تسنن مانند نويسنده «المنار» حديثى شبيه به اين حديث نقل كرده و سپس اضافه مى كند: «عمر بن خطاب» در آنجا حاضر بود، به پيامبر پيشنهاد كرد، چه مانعى دارد كه پيشنهاد آنها را بپذيريم؟ و ببينيم اينها چه مى كنند، آيات فوق پيشنهاد او را نيز ردّ كرد.(2)

اشتباه نشود! ذكر شأن نزول براى بعضى از آيات اين سوره، منافاتى با اين ندارد كه تمام سوره يك جا نازل شده باشد; زيرا همان طور كه سابقاً اشاره كرديم ممكن است حوادث گوناگونى قبل از نزول سوره در فواصل مختلفى روى داده باشد و اين سوره ناظر به آن حوادث بوده باشد.

ذكر اين نكته در اينجا لازم به نظر مى رسد كه: در پاره اى از روايات نقل شده، هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيشنهاد آنها را نپذيرفت، از او خواستند: ميان اشراف قريش و فقراى يارانش تناوب قائل شود، يعنى روزى را براى اينها و روزى را براى آنها قرار دهد، تا با هم در يك جلسه ننشينند، پيامبر اين پيشنهاد را پذيرفت شايد وسيله اى


1. «درّ المنثور»، ج 3، ص13; «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 17، ص41، ج 22، ص32، و ج 71، ص183 ; «نورالثقلين»، ج 1، ص720; «الميزان»، ج 7، ص109.

2. «بحار الانوار»، ج 17، ص41 ; «جامع البيان»، ج 7، ص265; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص146; «زاد المسير»، ج 3، ص32; «الميزان»،ج 7، ص109.

[ 222 ]

براى ايمان آوردن آنها شود.

آنها گفتند: بايد اين مطلب به عنوان يك قرارداد نوشته شود پيامبر(صلى الله عليه وآله)على(عليه السلام)را مأمور نوشتن قرار داد كرد، ولى آيه فوق نازل شد و از اين كار نهى كرد.(1)

اما اين روايت، علاوه بر اين كه با روح تعليمات اسلام سازگار نيست و در هيچ مورد در مقابل اين گونه تبعيض ها انعطافى نشان نداده، بلكه در همه جا سخن از وحدت جامعه اسلامى است، با آيه قبل كه مى فرمود: إِنْ أَتـَّبِـعُ إِلاّ ما يُوحى: «من همواره پيرو وحى الهى هستم» سازگار نيست، چگونه مى توان باور كرد، پيامبر(صلى الله عليه وآله)بدون انتظار وحى تسليم چنين پيشنهادى شده باشد؟!

به علاوه، جمله «وَ لاتَطْرُدِ» كه در آغاز آيه مورد بحث مى خوانيم، نشان مى دهد: آنها پيشنهاد طرد مطلق آن دسته از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) را داشته اند نه پيشنهاد تناوب; زيرا تناوب با طرد فرق بسيار دارد و اين نشان مى دهد كه شأن نزول همان است كه در آغاز آورديم.

* * *

 

وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديث غَيْرِهِ وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ

وَ ما عَلَى الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْء وَ لكِنْ ذِكْرى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ

هر گاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزاء مى كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند. و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيت ستمگر منشين!

و (اگر) افراد با تقوا (براى ارشاد و اندرز با آنها بنشينند،) چيزى از حساب (و گناه) آنها بر ايشان نيست; ولى (بايد تنها) براى يادآورى آنها باشد، شايد (بشنوند و) تقوا پيشه كنند!


1. «بحار الانوار»، ج 22، ص33 ; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «نورالثقلين»، ج 1، ص721; «تفسير ابن كثير»، ج 2، ص139; «مكاتيب الرسول» احمدى ميانجى، ج 3، ص737.

[ 223 ]

شأن نزول:

ارشاد و گرنه كناره گيرى

در «تفسير مجمع البيان» از امام باقر(عليه السلام) نقل شده: چون آيه نخست نازل گرديد و مسلمانان از مجالست با كفار و استهزاءكنندگان آيات الهى، نهى شدند جمعى از مسلمانان گفتند: اگر بخواهيم در همه جا به اين دستور عمل كنيم بايد هرگز به «مسجد الحرام» نرويم و طواف خانه خدا را نكنيم (; زيرا آنها در گوشه و كنار مسجد پراكنده اند و به سخنان باطل پيرامون آيات الهى مشغولند و در هر گوشه اى از مسجد الحرام ما مختصر توقفى كنيم ممكن است سخنان آنها به گوش ما برسد).

در اين موقع، آيه دوم نازل شد و به مسلمانان دستور داد: در اين گونه مواقع آنها را نصيحت كنند و تا آنجا كه در قدرت دارند به ارشاد و راهنمائى آنها بپردازند.(1)

ذكر شأن نزول براى آيه فوق ـ همان طور كه سابقاً نيز اشاره كرديم ـ با نازل شدن تمام سوره با هم منافات ندارد; زيرا ممكن است حوادث مختلفى در زندگى مسلمانان رخ دهد، سپس سوره اى يك جا نازل شود و هر چند آيه اى از آن ناظر به قسمتى از آن حوادث بوده باشد.

* * *

 

وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى بَشَر مِنْ شَيْء قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثيراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ

آنها خدا را درست نشناختند كه گفتند: «خدا هيچ چيز بر هيچ انسانى، نفرستاده است»! بگو: «چه كسى كتابى را كه موسى آورد، نازل كرد؟! كتابى كه براى مردم، نور و هدايت بود; (اما شما) آن را به صورت پراكنده قرار مى دهيد; قسمتى را آشكار، و قسمتى


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص89 ; «مستدرك»، ج 12، ص 312 و 313.

[ 224 ]

راپنهان مى داريد; و مطالبى به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان، از آن با خبر نبوديد»! بگو: «خدا»! سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت آميزشان رها كن، تا بازى كنند!

 

شأن نزول:

انكار نزول قرآن

از «ابن عباس» چنين نقل شده: جمعى از يهوديان گفتند: اى محمّد! آيا راستى خداوند كتابى بر تو فرستاده است؟!

پيامبر گفت: آرى.

آنها گفتند: به خدا سوگند! خداوند هيچ كتابى از آسمان فرو نفرستاده است!(1)

در شأن نزول اين آيه، روايات ديگرى نيز نقل شده، اما چنان كه بعداً خواهيم دانست آنچه در بالا آورديم از همه بهتر و مناسب تر است.

* * *

 

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظّالِمُونَ في غَمَراتِ الْمَوْتِ وَالْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْديهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ

چه كسى ستمكارتر است از كسى كه دروغى به خدا ببندد، يا بگويد: «بر من وحى فرستاده شده»، در حالى كه به او وحى نشده است، و كسى كه بگويد: «من نيز همانند آنچه خدا نازل كرده است، نازل مى كنم»؟! و اگر ببينى هنگامى كه (اين) ظالمان در شدائد مرگ فرو رفته اند، و فرشتگان دست ها را گشوده، (به آنان مى گويند:) «جان خود را خارج سازيد! امروز در برابر دروغ هائى كه به خدا بستيد و نسبت به آيات او تكبّر ورزيديد، مجازات خواركننده اى خواهيد ديد»! (خواهى ديد كه وضع آنها بسيار دردناك و اسفبار است).


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص89 ; «الميزان»، ج 7، ص304; «جامع البيان»، ج 7، ص348; «درّ المنثور»، ج 3، ص29; و تفاسير «ابوالفتوح رازى» و «المنار»، ذيل آيه مورد بحث.

[ 225 ]

شأن نزول:

مدّعيان كاذب

در شأن نزول اين آيه روايات متعددى در منابع حديث و كتب تفسير نقل شده از جمله اين كه: آيه در مورد شخصى به نام «عبداللّه بن سعد» نازل گرديد، كه از كاتبان وحى بود، اما خيانت كرد و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) او را طرد نمود.

پس از آن، او ادعا كرد: من مى توانم همانند آيات قرآن را بياورم.(1)

جمعى از مفسران نيز گفته اند: آيه يا قسمتى از آن درباره «مسيلمه كذّاب» كه از مدعيان دروغين نبوت بود نازل گرديده است.

ولى با توجه به اين كه: داستان «مسيلمه» در اواخر عمر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بود، و اين سوره از سوره هاى مكى است، طرفداران اين شأن نزول معتقدند: اين آيه همانند چند آيه ديگر از اين سوره در «مدينه» نازل و به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله)در لابلاى آيات اين سوره قرار داده شده است.(2)

در هر حال، آيه همانند ساير آيات قرآن كه در شرائط خاصى نازل شده مضمون ومحتواى آن كلّىوعمومى است و همه مدعيان نبوت و مانند آنها را شامل مى شود.

* * *

 

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ

و (روز قيامت به آنها گفته مى شود:) همه شما تنها به سوى ما بازگشت نموديد، همان گونه كه روز اوّل شما را آفريديم; و آنچه را به شما بخشيده بوديم، پشت سر گذارديد! و


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص34 ; «تفسير تبيان»، ج 4، ص202; «تفسير قرطبى»،ج 7، ص 39 و 40.

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص34 ; «تفسير تبيان»، ج 4، ص202; «تفسير قرطبى»، ج 7، ص 39 و 40.

[ 226 ]

شفيعانى را كه شريك در شفاعت خود مى پنداشتيد، با شما نمى بينيم! پيوندهاى شمابريده شده است; و تمام آنچه را تكيه گاه خود تصور مى كرديد، از شما دور و گم شده اند!

 

شأن نزول:

بت ها شفيع كسى نيستند

در «تفسير مجمع البيان»، «تفسير طبرى» و تفسير «آلوسى» چنين نقل شده: يكى از مشركان به نام «نضر بن حارث» گفت:

لات و عزّى (دو بت بزرگ و معروف عرب) در قيامت از من شفاعت خواهند كرد، آيه فوق نازل شد و به او و امثال او پاسخ گفت.(1)

* * *

 

وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الاْياتُ عِنْدَ اللّهِ وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّة وَ نَذَرُهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ

با نهايت اصرار، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر نشانه اى (معجزه اى) براى آنان بيايد، حتماً به آن ايمان مى آورند; بگو: «معجزات فقط از سوى خداست; و شما از كجا مى دانيد كه هرگاه معجزه اى بيايد (ايمان مى آورند؟ خير،) ايمان نمى آورند»!

و ما دل ها و چشم هاى آنها را واژگونه مى سازيم; (آنها ايمان نمى آورند،) همان گونه كه در آغاز، به آن ايمان نياوردند; و آنان را در حال سركشى، به خود وا مى گذاريم تا سرگردان شوند!

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير تبيان»، ج 4، ص208; «جامع البيان» ابن جرير طبرى، ج 7، ص363.

[ 227 ]

شأن نزول:

پيشنهاد معجزه

جمعى از مفسران، در شأن نزول اين آيه نقل كرده اند كه: عده اى از قريش خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيده، گفتند:

توبراى موسىوعيسى(عليهما السلام)،خارق عاداتومعجزات مهمى نقل مى كنى،وهمچنين درباره انبياى ديگر، تو نيز امثال اين كارها را براى ما انجام ده تا ما ايمان آوريم.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: مايليد چه كار براى شما كنم؟

گفتند: از خدا بخواه كوه صفا را تبديل به طلا كند، و بعضى از مردگان پيشين ما زنده شوند و از آنها درباره حقانيت دعوت تو سؤال كنيم.

و نيز فرشتگان را به ما نشان بده كه درباره تو گواهى دهند.

و يا خداوند و فرشتگان را دسته جمعى با خود بياور!...

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اگر بعضى از اين كارها را انجام دهم ايمان مى آوريد؟

گفتند: به خدا سوگند چنين خواهيم كرد.

مسلمانان كه اصرار مشركان را در اين زمينه ديدند از پيامبر(صلى الله عليه وآله) تقاضا كردند چنين كند، شايد ايمان بياورند.

همين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آماده دعا كردن شد، كه بعضى از اين پيشنهادها را از خدا بخواهد (زيرا بعضى از آنها نامعقول و محال بود) پيك وحى خدا نازل شده، چنين پيام آورد:

اگر بخواهى، دعوت تو اجابت مى شود، ولى در اين صورت (چون از هر نظر اتمام حجت خواهد شد و موضوع جنبه حسّى و شهود به خود خواهد گرفت) اگر ايمان نياورند همگى سخت كيفر مى بينند (و نابود خواهند شد).

اما اگر به خواسته آنها ترتيب اثر داده نشود و آنها را به حال خود واگذارى ممكن است بعضى از آنها در آينده توبه كنند و راه حق را پيش گيرند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) پذيرفت و آيات فوق نازل گرديد.(1)


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحارالانوار»،ج9،ص90; «الميزان»،ج7، ص324; «جامع البيان»،   ر
ج 7، ص406; «تفسير قرطبى»، ج 7، ص62; «تفسير ابن كثير»، ج 2، ص170.

[ 228 ]

أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِي النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِج مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَة أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ

آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم، و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟! اين گونه براى كافران، اعمال (زشتى) كه انجام مى دادند، تزيين شده (و زيبا جلوه كرده) است.

و (نيز) اين گونه در هر شهر و آبادى، بزرگان گنهكارى قرار داديم; (و همه گونه قدرت در اختيارشان گذارديم;) و سرانجام كارشان اين شد كه به مكر (و فريب مردم) پرداختند; ولى تنها خودشان را فريب مى دهند و نمى فهمند!

 

شأن نزول:

ايمان حمزه، افسر رشيد اسلام

در شأن نزول آيه اوّل چنين نقل شده است:

«ابوجهل» كه از دشمنان سرسخت اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود، روزى سخت آن حضرت را آزار داد.

«حمزه» عموى شجاع پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه تا آن روز اسلام را نپذيرفته بود و همچنان درباره آئين او مطالعه و انديشه مى كرد، در آن روز طبق معمول خود براى شكار به بيابان رفته بود.

هنگامى كه از بيابان بازگشت، از جريان كار «ابوجهل» و برادرزاده خويش با خبر شده، سخت برآشفت و يكسر به سراغ «ابوجهل» رفت و چنان بر سر ـ يا بينى او ـ كوفت كه خون جارى شد و با تمام نفوذى كه «ابوجهل» در ميان قوم و عشيره خود ـ و حتى در ميان مردم «مكّه» ـ داشت به ملاحظه شجاعت فوق العاده «حمزه» از نشان دادن عكس العمل خوددارى كرد.

[ 229 ]

سپس حمزه به سراغ پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده، اسلام را پذيرفت و از آن روز رسماً به عنوان يك افسر رشيد اسلام، تا واپسين دم عمر، از اين آئين آسمانى دفاع مى كرد.

آيه فوق درباره اين حادثه نازل گرديد و وضع ايمان «حمزه» و پافشارى «ابوجهل» در كفر و فساد را مشخص ساخت.(1)

از بعضى روايات نيز استفاده مى شود: آيه در مورد ايمان آوردن «عمار ياسر» و اصرار «ابوجهل» در كفر نازل گرديده است.(2)

در هر حال، اين آيه همانند آيات ديگر قرآن اختصاص به مورد نزول خود ندارد و داراى مفهوم وسيعى است كه در مورد هر مؤمن راستين، و هر بى ايمان لجوج، صادق است.

* * *

 

وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ

و هنگامى كه آيه اى براى آنها بيايد، مى گويند: «ما هرگز ايمان نمى آوريم، مگر اين كه همانند چيزى كه به پيامبران خدا داده شده، به ما هم داده شود»! خداوند آگاه تر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد! به زودى كسانى كه مرتكب گناه شدند، (و مردم را از راه حق منحرف ساختند،) در مقابل مكر (و فريب و نيرنگى) كه مى كردند، گرفتار حقارت در پيشگاه خدا، و عذاب شديد خواهند شد.

 

شأن نزول:

انتخاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) از بين مردم

مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» مى نويسد: اين آيه درباره «وليد بن مغيره» ـ


1 و 2 . «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 18، ص159 ; «زاد المسير»، ج 3، ص80.

[ 230 ]

كه از سران معروف بت پرستان و به اصطلاح مغز متفكر آنها محسوب مى شد ـ نازل گرديده است.

او به پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى گفت: اگر نبوت راست باشد من به احراز اين مقام از تو سزاوارترم; زيرا هم سنّم از تو بيشتر است و هم مالم!(1)

و بعضى گفته اند: درباره «ابوجهل» نازل شده است; زيرا او تصور مى كرد: مسأله نبوت هم بايد مركز رقابت ها قرار گيرد.

او مى گفت: ما و قبيله «بنى عبد مناف» (طايفه پيامبر(صلى الله عليه وآله)) در همه چيز با هم رقابت داشتيم و همچون دو اسب مسابقه، دوش به دوش هم پيش مى رفتيم، تا اين كه آنها ادعا كردند پيامبرى از ميان ما برخاسته كه وحى به او مى شود.

ولى ممكن نيست ما به او ايمان بياوريم مگر اين كه بر ما نيز وحى شود، همان طور كه بر او وحى مى شود!!(2)

* * *

سوره اعراف   

 


1 و 2 . «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 18، ص235 ; «مناقب آل ابيطالب»، ج 1، ص47 ; «تفسير قرطبى»، ج 7، ص80 ; «زاد المسير»، ج 3، ص81 .

[ 231 ]

أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّة إِنْ هُوَ إِلاّ نَذيرٌ مُبينٌ

آيا فكر نكردند كه همنشين آنها (پيامبر) هيچ گونه (اثرى از) جنون ندارد؟! او فقط بيم دهنده آشكارى است.

 

شأن نزول:

رفيق شما ديوانه نيست

مفسران اسلامى چنين نقل كرده اند: پيامبر(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه در «مكّه» بود، شبى بر كوه صفا بر آمد و مردم را به سوى توحيد و يكتاپرستى دعوت نمود، مخصوصاً تمامى طوائف قريش را صدا زد و آنها را از مجازات الهى برحذر داشت، تا مقدار زيادى از شب گذشت، بت پرستان «مكّه» گفتند: اِنَّ صاحِبَنا قَدْ جُنَّ باتَ لَيْلاً يَصُوتُ اِلَى الصَّباحِ!:

«رفيق ما ديوانه شده، از شب تا صبح نعره مى كشيد»! در اين موقع آيه فوق نازل شد و به آنها در اين زمينه پاسخ دندان شكنى داد.(1)

با اين كه آيه شأن نزول خاصى دارد، در عين حال چون دعوت به شناخت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و هدف آفرينش و آمادگى براى زندگى ديگر مى كند، با بحث هاى گذشته كه پيرامون «گروه دوزخى و بهشتى» سخن مى گفت، پيوند روشنى دارد.

* * *

 

يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ

درباره قيامت از تو سؤال مى كنند، كى فرا مى رسد؟ بگو: «علمش فقط نزدپروردگار من است; و هيچ كس جز او (نمى تواند) وقت آن را آشكار سازد; (حتى) بر آسمان ها و زمين، سنگين است; و جز به طور ناگهانى، به سراغ شما نمى آيد»! (باز) از تو سؤال مى كنند،


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص95 ; «درّ المنثور»، ج 3، ص149.

[ 232 ]

چنان كه گوئى تو از زمان وقوع آن با خبرى! بگو: «علمش تنها نزد خداست; ولى بيشتر مردم نمى دانند».

 

شأن نزول:

هنگام برپائى رستاخيز

به طورى كه در بعضى از روايات آمده است طايفه قريش به چند نفر مأموريت دادند كه به «نجران» سفر كنند، و از دانشمندان يهود كه (علاوه بر مسيحيان) در آنجا ساكن بودند مسائل پيچيده اى را سؤال كنند و در بازگشت، آنها را در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله)مطرح سازند (به گمان اين كه پيامبر از پاسخ آنها عاجز مى ماند) از جمله سؤالات اين بود: قيامت در چه زمانى برپا مى شود؟

هنگامى كه آنها اين پرسش را از پيامبر(صلى الله عليه وآله) كردند، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)-(2)

* * *

 

قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرّاً إِلاّ ما شاءَ اللّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌلِقَوْم يُؤْمِنُونَ

بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد; (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده كند;) و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى كردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمى رسيد; من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده ام براى گروهى كه ايمان مى آورند! (و آماده پذيرش حقّند).


1. بعضى از مفسران مانند مرحوم «طبرسى» شأن نزول رادرباره جمعى از يهود ذكر كرده كه به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند و از مسأله قيامت پرسيدند، اما از آنجا كه سوره در «مكّه» نازل شده و پيامبر در آنجا با يهود درگيرى نداشت اين موضوع بسيار بعيد به نظر مى رسد.

2. «تفسير برهان»، ج 2، ص54; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث (با تلخيص); «بحار الانوار»، ج 7، ص62 ; «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 1، ص249.

[ 233 ]

شأن نزول:

من بشارت دهنده ام

بعضى از مفسران مانند مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» نقل كرده اند: اهل «مكّه» به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند: تو اگر با خدا ارتباط دارى آيا پروردگار تو را از گرانى و ارزانى اجناس در آينده با خبر نمى سازد؟ كه از اين طريق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهيه كنى و آنچه به زيان است كنار بگذارى؟

و يا از خشكسالى، و يا پر آبى مناطق مختلف آگاه سازد، تا به موقع از مناطق خشك به سرزمين هاى پر بركت كوچ كنى؟!

در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)

* * *


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص154; «زاد المسير»، ابن جوزى، ج 3، ص203; «بحر المحيط»، ج 5، ص240، ذيل آيه مورد بحث.

[ 234 ]

سوره انفال   

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الاَْنْفالِ قُلِ الاَْنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ

از تو درباره انفال (غنائم،) سؤال مى كنند; بگو: «انفال مخصوص خدا و پيامبر است; پس، از (مخالفت) خدا بپرهيزيد! و خصومت هائى را كه در ميان شماست، آشتى دهيد! و خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد اگر ايمان داريد!

 

شأن نزول:

حكم انفال و غنائم

از «ابن عباس» چنين نقل شده: پيامبر(صلى الله عليه وآله) در روز جنگ «بدر» براى تشويق جنگجويان اسلام، جوائزى تعيين كرد; مثلاً فرمود:

كسى كه فلان فرد دشمن را اسير كند و نزد من آورد چنين پاداشى را به او خواهم داد، اين تشويق (علاوه بر روح ايمان و جهاد كه در وجود آنها شعلهور بود) سبب شد سربازان جوان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در يك مسابقه افتخارآميز با سرعت به سوى هدف بشتابند.

ولى پيرمردان و افراد سالخورده در زير پرچم ها توقف كردند، هنگامى كه جنگ «بدر» پايان پذيرفت، جوانان براى گرفتن پاداش هاى افتخارآميز خود، به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)شتافتند، اما پيرمردان به آنها گفتند: ما نيز سهمى داريم; زيرا ما تكيه گاه و مايه دلگرمى شما بوديم و اگر كار بر شما سخت مى شد و عقب نشينى مى كرديد، حتماً به سوى ما مى آمديد، در اين موقع ميان دو نفر از انصار مشاجره لفظى پيدا شد و راجع به غنائم جنگ با يكديگر گفتگو كردند، آيه فوق نازل شد و صريحاً غنائم را متعلق به پيغمبر(صلى الله عليه وآله) معرفى كرد كه هر گونه بخواهد با آن رفتار كند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم آن را به طور مساوى در ميان همه جنگجويان تقسيم كرد، و دستور داد: ميان برادران دينى صلح و اصلاح شود.(1)

* * *


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 19، ص211 .

[ 235 ]

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيمٌ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر خيانت نكنيد! و (نيز) در امانت هاى خود خيانت روا مداريد، در حالى كه مى دانيد (اين كار، گناه بزرگى است)!

و بدانيد اموال و اولاد شما، وسيله آزمايش است; و (براى كسانى كه از عهده امتحان برآيند،) پاداش عظيمى نزد خداست!

 

شأن نزول:

توبه ابولبابه

درباره شأن نزول آيات فوق، رواياتى نقل شده، از جمله امام باقر و امام صادق(عليهما السلام)فرموده اند: پيامبر دستور داد: يهود «بنى قريظه» (طايفه اى از يهود مدينه) را محاصره كنند. اين محاصره بيست و يك شب ادامه يافت، از اين جهت يهوديان ناچار شدند پيشنهاد صلحى ـ همانند صلحى كه برادرانشان از طايفه «بنى نضير» (گروه ديگرى از يهود مدينه) كرده بودند ـ بكنند به اين ترتيب كه: از سرزمين «مدينه» كوچ كرده به سوى «شام» بروند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) از پذيرش اين پيشنهاد امتناع كرد (شايد به اين جهت كه صداقتشان در اين پيشنهاد مشكوك بود).

فرمود: بايد حكميّت «سعد بن معاذ» را بپذيريد.

آنها تقاضا كردند پيامبر «ابُولُبابه» را (كه يكى از ياران پيامبر در مدينه بود) نزد آنها بفرستد، «ابُولُبابه» با آنها سابقه دوستى داشت و خانواده و فرزندان و اموالش نزد آنها بود.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اين پيشنهاد را قبول كرد، و «ابُولُبابه» را نزد آنها فرستاد آنها با «ابُولُبابه» مشورت كردند كه آيا صلاح است حكميّت «سعد بن معاذ» را بپذيرند؟

«ابُولُبابه» اشاره به گلوى خود كرد; يعنى اگر بپذيريد كشته خواهيد شد، تن به

[ 236 ]

اين پيشنهاد ندهيد. پيك وحى خدا جبرئيل اين موضوع را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) خبر داد.

«ابُولُبابه» مى گويد: هنوز نخستين گام را برنداشته بودم كه متوجه شدم: من به خدا و پيامبر خيانت كرده ام. آيه هاى فوق درباره او نازل شد.

در اين هنگام «ابُولُبابه» سخت پريشان گشت به طورى كه خود را با طنابى به يكى از ستون هاى مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) بسته گفت:

به خدا سوگند! نه غذا مى خورم و نه آب مى نوشم تا مرگ من فرا رسد، مگر اين كه خداوند توبه مرا بپذيرد.

هفت شبانه روز گذشت، نه غذا خورد و نه آب نوشيد آن چنان كه بى هوش به روى زمين افتاد. خداوند توبه او را پذيرفت.

اين خبر به وسيله مؤمنان به اطلاع او رسيد ولى او سوگند ياد كرد كه من خود را از ستون باز نمى كنم تا پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيايد و مرا بگشايد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و او را گشود.

«ابُولُبابه» گفت: براى تكميل توبه خود خانه ام را كه در آن مرتكب گناه شده ام رها خواهم ساخت و از تمام اموالم صرف نظر مى كنم.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: كافى است يك سوم از اموالت را در راه خدا صدقه بدهى.(1)

همين مضمون در كتب اهل تسنن نيز درباره شأن نزول آيه آمده است ولى از آنجا كه آيات گذشته مربوط به حادثه «بدر» بود، بعضى بعيد دانسته اند اين آيه درباره داستان يهود «بنى قريظه» باشد; زيرا اين جريان مدت ها بعد واقع شد.

از اين رو گفته اند: منظور از روايات فوق، اين است كه: داستان «ابُولُبابه» يكى از مصاديق آيه مى تواند باشد نه اين كه در اين موقع نازل گرديده باشد و اين تعبير در مورد شأن نزول آيات سابقه دارد.

مثلاً در بعضى از كتب، از پاره اى از صحابه نقل شده كه فلان آيه در مورد قتل


1. «نور الثقلين»، ج 2، ص143; «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص36 .

[ 237 ]

«عثمان» نازل گرديده در حالى كه مى دانيم قتل عثمان ساليان دراز بعد از وفات پيامبر بود.

اين احتمال نيز هست كه آيه در حادثه «بنى قريظه» نازل شده باشد اما چون تناسب با آيات «بدر» داشته به فرمان پيامبر به آنها ملحق شده است.

* * *

 

وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ

(به خاطر بياور) هنگامى را كه كافران نقشه مى كشيدند كه تو را به زندان بيفكنند، يا به قتل برسانند، و يا (از «مكّه») خارج سازند، آنها چاره مى انديشيدند و خداوند هم تدبير مى كرد و خدا بهترين تدبير كنندگان و چاره جويان است.

 

شأن نزول:

توطئه قتل پيامبر(صلى الله عليه وآله)و زمينه هجرت

مفسران و محدثان، آيه فوق را اشاره به حوادثى مى دانند كه منتهى به هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) از «مكّه» به «مدينه» شد.

اين حوادث كه با تعبيراتى مختلف نقل شده همگى يك حقيقت را تعقيب مى كنند و آن اين كه: خداوند به طرز اعجاز آميزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از دام يك خطر بزرگ و قطعى رهائى بخشيد، حادثه طبق نقل «درّ المنثور» چنين است:

گروهى از قريش و اشراف «مكّه» از قبائل مختلف جمع شدند تا در «دارُ النَّدْوَةِ» (محل انعقاد جلسات مشورتى بزرگان «مكّه») اجتماع كنند، و درباره خطرى كه از ناحيه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنها را تهديد مى كرد بينديشند.

(مى گويند:) در اثناء راه پير مرد خوش ظاهرى به آنها برخورد كرد كه در واقع همان شيطان بود (يا انسانى كه داراى روح و فكر شيطانى) از او پرسيدند: كيستى؟

گفت: پير مردى از اهل «نجد» هستم، چون از تصميم شما با خبر شدم، خواستم

[ 238 ]

در مجلس شما حضور يابم و عقيده و خير خواهى خود را از شما دريغ ندارم.

گفتند: بسيار خوب، داخل شو! او هم همراه آنها به دار الندوة وارد شد.

يكى از حاضران رو به جمعيت كرده، گفت: درباره اين مرد (اشاره به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)) بايد فكرى كنيد; زيرا به خدا سوگند بيم آن مى رود كه بر شما پيروز گردد (و آئين و عظمت شما را در هم پيچد).

از آن ميان يكى پيشنهاد كرد او را «حبس» كنيد تا در زندان جان بدهد...

پير مرد نجدى اين نظر را رد كرده، گفت: بيم آن مى رود كه طرفدارانش بريزند و در يك فرصت مناسب او را از زندان آزاد كنند و او را از اين سرزمين بيرون ببرند، بايد فكر اساسى ترى كنيد.

ديگرى گفت: او را از ميان خود بيرون كنيد تا از دست او راحت شويد; زيرا همين كه از ميان شما بيرون برود هر كار كند، ضررى به شما نخواهد زد و سر و كارش با ديگران است.

پير مرد نجدى گفت: به خدا سوگند اين هم عقيده درستى نيست، مگر شيرينى گفتار و طلاقت زبان و نفوذ او را در دل ها نمى بينيد، اگر اين كار را انجام دهيد به سراغ ساير عرب مى رود، گرد او را مى گيرند، سپس با انبوه جمعيت به سراغ شما باز مى گردد، شما را از شهرهاى خود مى راند و بزرگان شما را به قتل مى رساند!

جمعيت گفتند: به خدا راست مى گويد، فكر ديگرى كنيد.

«ابوجهل» كه تا آن وقت ساكت بود به سخن در آمده، گفت: من عقيده اى دارم كه غير از آن را صحيح نمى دانم!

گفتند: چه عقيده اى؟

گفت: از هر قبيله اى جوانى شجاع و شمشيرزن را انتخاب مى كنيم و به دست هر يك شمشير برّنده اى مى دهيم تا در فرصتى مناسب دسته جمعى به او حمله كنند، هنگامى كه به اين صورت او را به قتل برسانيد، خونش در همه قبائل پخش مى شود، و باور نمى كنم طايفه «بنى هاشم» بتوانند با همه طوائف قريش بجنگند و

[ 239 ]

مسلماً در اين صورت به خون بها راضى مى شوند، و ما هم از آزار او راحت خواهيم شد.

پير مرد نجدى (با خوشحالى) گفت: به خدا رأى صحيح همين است كه اين جوانمرد گفت، من هم غير از آن عقيده اى ندارم (و به اين ترتيب اين پيشنهاد به اتفاق پذيرفته شد) و آنها با اين تصميم پراكنده شدند.

جبرئيل فرود آمد، و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد: شب را در بستر خويش نخوابد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) شبانه به سوى غار «ثور»(1) حركت كرد و سفارش نمود على(عليه السلام) در بستر او بخوابد (تا كسانى كه از درز در مراقب بستر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند خيال كنند او در بستر است و تا صبح مهلت دهند و او از منطقه خطر دور شود).

هنگامى كه صبح شد، به خانه ريختند و جستجو كردند على(عليه السلام) را در بستر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ديدند و به اين ترتيب خداوند نقشه هاى آنان را نقش بر آب كرد.

صدا زدند: پس محمد(صلى الله عليه وآله) كجاست؟

فرمود: نمى دانم.

آنها به دنبال ردّ پاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) حركت كردند تا به كوه رسيدند و به نزديكى غار اما (با تعجب ديدند تار عنكبوتى در جلو غار نمايان است و درب غار را پوشانده، به يكديگر گفتند: اگر او در اين غار بود اثرى از اين تارهاى عنكبوت بر در غار وجود نداشت، و به اين ترتيب باز گشتند).

پيامبر(صلى الله عليه وآله) سه روز در غار ماند (و هنگامى كه دشمنان همه بيابان هاى «مكّه» را جستجو كردند، خسته و مأيوس باز گشتند، او به سوى «مدينه» حركت كرد).(2)

* * *

 


1. غار ثور، غارى است در نزديكى مكّه.

2. «درّ المنثور»، ج 3، ص179، ذيل آيه مورد بحث; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»،
ج 19، ص28 به بعد، باب 6: الهجرة و مباديها و... و ص47.

[ 240 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation