بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

فَأَثابَهُمُ اللّهُ بِما قالُوا جَنّات تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنينَ

وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحيمِ

به طور مسلّم، دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشركان خواهى يافت; و نزديك ترين دوستان به مؤمنان را كسانى مى يابى كه مى گويند: «ما نصارى هستيم»; اين به خاطر آن است كه در ميان آنها، افرادى عالم و تارك دنيا هستند; و آنها (در برابر حق) تكبر نمىورزند.

و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشم هاى آنها را مى بينى كه (از شوق،) اشك مى ريزد، به خاطر حقيقتى كه دريافته اند; آنها مى گويند: «پروردگارا! ايمان آورديم; پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره ياران محمّد) بنويس.

چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسيده است، ايمان نياوريم، در حالى كه آرزو داريم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد»؟!

خداوند به خاطر اين سخن، به آنها باغ هائى از بهشت پاداش داد كه از زير درختانش، نهرها جارى است; جاودانه در آن خواهند ماند; و اين است جزاى نيكوكاران!

و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، همانها اهل دوزخند.

 

شأن نزول:

نخستين مهاجرت در اسلام و ثمرات آن

بسيارى از مفسران از جمله، «طبرسى» در «مجمع البيان» و «فخر رازى» و نويسنده «المنار» در تفسيرهاى خود از مفسران پيشين نقل كرده اند كه: اين آيات درباره «نجاشى» زمامدار «حبشه» در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ياران او نازل شده است و در حديثى كه در «تفسير برهان» نقل شده اين موضوع مشروحاً آمده است.(1)

آنچه از روايات اسلامى، تواريخ و گفتار مفسران در اين زمينه استفاده مى شود چنين است:


1. تفاسير «مجمع البيان»، «فخر رازى» و «برهان» (ج 2، ص344) ذيل آيات مورد بحث.

[ 201 ]

در سال هاى نخستين بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دعوت عمومى او، مسلمانان در اقليت شديدى قرار داشتند، «قريش» به قبائل عرب توصيه كرده بود كه هر كدام، افراد وابسته خود را كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) ايمان آورده است تحت فشار شديد قرار دهند و به اين ترتيب، هر يك از مسلمانان از طرف قوم و قبيله خود سخت تحت فشار قرار داشت.

آن روز تعداد مسلمانان براى دست زدن به يك «جهاد آزادى بخش» كافى نبود، پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى حفظ اين دسته كوچك، و تهيه پايگاهى براى مسلمانان در بيرون «حجاز»، به آنها دستور مهاجرت داد، و «حبشه» را براى اين مقصد انتخاب كرده، فرمود:

«در آنجا زمامدار صالحى است كه از ستم و ستمگرى جلوگيرى مى كند، شما به آنجا برويد تا خداوند فرصت مناسبى در اختيار ما بگذارد».(1)

منظور پيامبر(صلى الله عليه وآله) «نجاشى» بود، («نجاشى» اسم عامى بود همانند «كسرى» كه به تمام سلاطين «حبشه» گفته مى شد، اما اسم «نجاشى» معاصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)«اصحمه» بود، كه در زبان حبشى به معنى «عطيه» و «بخشش» است).

يازده مرد و چهار زن از مسلمانان عازم «حبشه» شدند و از طريق دريا با كرايه كردن كشتى كوچكى راه «حبشه» را پيش گرفتند، اين در ماه رجب سال پنجم بعثت بود، اين مهاجرت، مهاجرت اوّل نام گرفت.

چيزى نگذشت كه «جعفر بن ابيطالب» و جمعى ديگر نيز از مسلمانان به «حبشه» رفتند و هسته اصلى يك جمعيت متشكل اسلامى را كه از 82 نفر مرد و عده قابل ملاحظه اى زن و كودك تشكيل مى شد، به وجود آوردند.

طرح اين مهاجرت براى بت پرستان سخت دردناك بود; زيرا به خوبى مى ديدند چيزى نخواهد گذشت كه با يك جمعيت متشكل نيرومند از مسلمانان كه تدريجاً


1. «بحارالانوار»، ج18، ص412; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «مكاتيب الرسول» احمدى ميانجى، ج2، ص449; «سنن كبراى بيهقى»، ج9، ص9; «تاريخ طبرى»، ج2، ص70; «البدايةوالنهاية»، ج3، ص85 و 92.

[ 202 ]

اسلام را پذيرفته و به سرزمين امن و امان «حبشه» رفته اند رو به رو خواهند شد.

براى بر هم زدن اين موقعيت دست به كار شدند، و دو نفر از جوانان باهوش، فعال، حيله گر و پشت هم انداز يعنى «عمرو بن عاص» و «عمارة بن وليد» را براى اين كار انتخاب كرده، با هداياى فراوانى به «حبشه» فرستادند.

اين دو نفر در كشتى شراب نوشيدند و به جان هم افتادند ولى به هر حال براى پياده كردن نقشه خود وارد سرزمين «حبشه» شدند، و با مقدماتى به حضور «نجاشى» بار يافتند.

البته قبلاً با دادن هداياى گران بهائى به اطرافيان «نجاشى» موافقت آنها را جلب كرده و قول تأئيد و طرفدارى از خود را گرفته بودند.

«عمرو عاص» سخنان خود را از اينجا شروع كرده، به «نجاشى» چنين گفت: «ما فرستادگان بزرگان مكّه ايم، تعدادى از جوانان سبك مغز در ميان ما پرچم مخالفت برافراشته اند و از آئين نياكان خود برگشته، به بدگوئى از خدايان ما پرداخته، آشوب و فتنه به پا كرده، در ميان مردم تخم نفاق پاشيده اند، و از موقعيت سرزمين شما سوء استفاده كرده، به اينجا پناه آورده اند، ما از آن مى ترسيم در اينجا نيز دست به اخلال گرى زنند، بهتر اين است كه آنها را به ما بسپاريد و به محل خود باز گردانيم...».(1)

اين را گفتند و هدايائى را كه با خود آورده بودند تقديم داشتند.

«نجاشى» گفت: تا من با نمايندگان اين پناهندگان به كشورم، تماس نگيرم نمى توانم در اين زمينه سخن بگويم، و از آنجا كه اين بحث، يك بحث مذهبى است بايد از نمايندگان مذهبى نيز در جلسه اى در حضور شما دعوت شود.

روز ديگرى در يك جلسه مهم كه اطرافيان «نجاشى» و جمعى از دانشمندان مسيحى و «جعفر بن ابيطالب» به عنوان نمايندگى مسلمانان، و نمايندگان قريش، حضور داشتند، «نجاشى» پس از استماع سخنان نمايندگان قريش، رو به «جعفر»


1. «بحار الانوار»، ج 18، ص 412 و 413 .

[ 203 ]

كرده، از او خواست نظر خود را در اين زمينه بيان كند.

جعفر پس از اداى احترام چنين گفت: نخست از اينها بپرسيد: آيا ما جزء بردگان فرارى اين جمعيتيم؟!

«عمرو» گفت: نه، شما آزاديد.

جعفر ـ و نيز سؤال كنيد: آيا آنها دَيْنى بر ذمه ما دارند كه آن را از ما مى طلبند؟!

عمرو ـ نه، ما هيچ گونه مطالبه اى از شما نداريم.

جعفر ـ آيا خونى از شما ريخته ايم؟ كه آن را از ما مى طلبيد؟!

عمرو ـ نه، چنين چيزى در كار نيست.

جعفر ـ پس از ما چه مى خواهيد كه اين همه ما را شكنجه و آزار داديد، و ما به ناچار از سرزمين شما كه مركز ظلم و بيدادگرى بود بيرون آمديم؟!

سپس «جعفر» رو به «نجاشى» كرده گفت: ما جمعى نادان بوديم، بت پرستى مى كرديم، گوشت مردار مى خورديم، انواع كارهاى زشت و ننگين انجام مى داديم، قطع رحم مى كرديم، نسبت به همسايگان خويش بدرفتارى داشتيم، و نيرومندان ما ضعيفان را مى خوردند!

ولى خداوند پيامبرى در ميان ما مبعوث كرد كه: به ما دستور داده است: هر گونه شبيه و شريك را از خدا دور سازيم، فحشاء و منكرات و ظلم و ستم و قمار را ترك گوئيم.

به ما دستور داده: نماز بخوانيم، زكات بدهيم، عدالت و احسان پيشه كنيم و بستگان خود را كمك نمائيم.

«نجاشى» گفت: عيساى مسيح(عليه السلام) نيز براى همين مبعوث شده بود!

آنگاه از «جعفر» پرسيد: آيا چيزى از آياتى كه بر پيامبر شما نازل شده است حفظ دارى؟

جعفر گفت: آرى، سپس شروع به خواندن سوره «مريم» كرد.

حسن انتخاب جعفر، در مورد آيات تكان دهنده اين سوره كه مسيح(عليه السلام) و مادرش

[ 204 ]

را از هر گونه تهمت هاى ناروا پاك مى سازد، اثر عجيبى گذاشت تا آنجا كه قطره هاى اشك شوق، از ديدگان دانشمندان مسيحى سرازير گشت، و «نجاشى» صدا زد به خدا سوگند: نشانه هاى حقيقت در اين آيات نمايان است!

هنگامى كه «عمرو» خواست در اينجا سخنى بگويد، و تقاضاى سپردن مسلمانان را به دست وى كند، «نجاشى» دست بلند كرد، و محكم بر صورت «عمرو» كوبيده گفت:

خاموش باش! به خدا سوگند اگر بيش از اين سخنى در مذمت اين جمعيت بگوئى تو را مجازات خواهم كرد!

اين جمله را گفت و رو به مأمورين كرده، صدا زد، هداياى آنها را به آنان برگردانيد و آنها را از «حبشه» بيرون نمائيد، و به جعفر و يارانش گفت: آسوده خاطر در كشور من زندگى كنيد!

اين پيش آمد، علاوه بر اثر تبليغى عميقى كه در زمينه شناساندن اسلام به جمعى از مردم «حبشه» داشت، سبب شد كه مسلمانان «مكّه» جداً روى اين پايگاه مطمئن حساب كنند، و مسلمانان تازه وارد را براى آن روز كه قدرت كافى بيابند، به آنجا روانه سازند.

سال ها گذشت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) هجرت كرد، كار اسلام بالا گرفت، عهدنامه «حديبيه» امضاء شد، و پيامبر(صلى الله عليه وآله) متوجه فتح «خيبر» گشت.

در آن روز كه مسلمانان از فرط شادى به خاطر در هم شكستن بزرگ ترين كانون خطر يهود در پوست نمى گنجيدند، از دور شاهد حركت دسته جمعى عده اى به سوى سپاه اسلام بودند، چيزى نگذشت كه معلوم شد، اين جمعيت همان مهاجران حبشه اند كه به آغوش وطن باز مى گردند در حالى كه قدرت هاى اهريمنى دشمنان در هم شكسته شده و نهال اسلام به قدر كافى ريشه دوانيده است.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مشاهده «جعفر» و مهاجران «حبشه»، اين جمله تاريخى را فرمود:
لا أَدْرِى أَنَا بِفَتْحِ خَيْبَرَ أَسُرُّ أَمْ بِقُدُومِ جَعْفَرَ؟!:

[ 205 ]

«نمى دانم از پيروزى خيبر خوشحال تر باشم يا از بازگشت جعفر»؟(1)

مى گويند: علاوه بر مسلمانان، هشت نفر از شاميان كه در ميان آنها يك راهب مسيحى بود و تمايل شديد به اسلام پيدا كرده بودند، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيدند و پس از شنيدن آيات سوره «يس» به گريه افتاده، مسلمان شدند و گفتند: چقدر اين آيات به تعليمات راستين مسيح(عليه السلام) شباهت دارد.

طبق روايتى كه در «تفسير المنار» از «سعيد بن جبير» نقل شده: «نجاشى» سى نفر از بهترين ياران خود را به عنوان اظهار علاقه به پيامبر(صلى الله عليه وآله)و آئين اسلام به «مدينه» فرستاد، و همانها بودند كه با شنيدن آيات سوره «يس» گريستند و اسلام را پذيرفتند.

آيات فوق نازل شد و از اين مؤمنان تجليل كرد.(2)-(3)

* * *

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَ لاتَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْمُعْتَدينَ

وَ كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ

لايُؤاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الاَْيْمانَ فَكَفّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْريرُ رَقَبَة فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيّام ذلِكَ كَفّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ


1. «وسائل الشيعه»، ج 8، ص52; «بحار الانوار»، ج 18، ص413 و ج 21، ص 23، 24، 25 و 63 و ج 22، ص276 و ج 88، ص 206، 208، 211 و... .

2. اين شأن نزول با آن منافات ندارد كه سوره «مائده» در اواخر عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده باشد; زيرا اين مربوط به اكثريت آيات سوره است، هيچ مانعى ندارد كه بعضى از آيات در حوادث قبل نازل شده باشد و به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مناسبت هائى در اين سوره قرار گيرد.

3. براى آگاهى بيشتر از احاديث هجرت مسلمانان به حبشه، به منابع ذيل رجوع فرمائيد:

«بحار الانوار»، ج 18، ص410 به بعد، باب 4: اَلْهِجْرَةُ اِلَى الْحَبَشَةِ وَ ذِكْرُ بَعْضِ أَحْوالِ جَعْفَرَ وَ النَّجاشِىَّ رَحِمَهُ اللّهُ; «تفسير برهان»، ج 2، ص344 به بعد، ذيل آيات مورد بحث; «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث.

[ 206 ]

وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده است، حرام نكنيد; و از حدّ، تجاوز ننمائيد! زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمى دارد.

و از نعمت هاى حلال و پاكيزه اى كه خداوند به شما روزى داده است، بخوريد! و از (مخالفت) خداوندى كه به او ايمان داريد، بپرهيزيد!

خداوند شما را به خاطر سوگندهاى بيهوده (و خالى از اراده،) مؤاخذه نمى كند; ولى در برابر سوگندهائى كه (از روى اراده) محكم كرده ايد، مؤاخذه مى نمايد، كفاره اين گونه قسم ها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است كه به خانواده خود مى دهيد; يا لباس پوشاندن بر آن ده نفر; و يا آزاد كردن يك برده; و كسى كه هيچ كدام از اينها را نيابد، سه روز روزه مى گيرد; اين، كفاره سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند ياد مى كنيد (و مخالفت مى نمائيد). و سوگندهاى خود را حفظ كنيد (و نشكنيد!) خداوند آيات خود را اين چنين براى شما بيان مى كند، شايد شكر او را به جا آوريد!

 

شأن نزول:

سنّت پيامبر و تبعيت از آن

در مورد نزول آيات فوق، روايات متعددى نقل شده است، از جمله اين كه:

روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره رستاخيز و وضع مردم در آن دادگاه بزرگ الهى بياناتى فرمود، اين بيانات مردم را تكان داد و جمعى گريستند.

به دنبال آن جمعى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) تصميم گرفتند، پاره اى از لذائذ و راحتى ها را بر خود تحريم كرده و به جاى آن به عبادت پردازند.

امير مؤمنان على(عليه السلام) سوگند ياد كرد كه شب ها كمتر بخوابد و مشغول عبادت باشد.

«بلال» سوگند ياد كرد كه همه روز، روزه باشد.

«عثمان بن مظعون» قسم ياد كرد كه آميزش جنسى را با همسر خويش ترك گويد و به عبادت پردازد.

روزى همسر «عثمان بن مظعون» نزد «عايشه» آمد، او زن جوان و صاحب

[ 207 ]

جمالى بود، عايشه از وضع او متعجب شد و گفت: چرا به خودت نمى رسى، و زينت نمى كنى؟!

در پاسخ گفت: براى چه كسى زينت كنم؟

همسرم مدتى است كه مرا ترك گفته و رهبانيت را پيش گرفته است.

اين سخن به گوش پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيد، فرمان داد همه مسلمانان به مسجد آيند، هنگامى كه در مسجد اجتماع كردند، بالاى منبر قرار گرفت، پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود:

چرا بعضى از شما چيزهاى پاكيزه را بر خود حرام كرده ايد؟

من سنّت خود را براى شما بازگو مى كنم هر كس از آن روى گرداند از من نيست، من قسمتى از شب را مى خوابم، با همسرانم آميزش دارم و همه روزها را روزه نمى گيرم.

آگاه باشيد من هرگز به شما دستور نمى دهم كه مانند كشيشان مسيحى و رهبان ها دنيا را ترك گوئيد; زيرا اين گونه مسائل و همچنين ديرنشينى در آئين من نيست، رهبانيت امت من در جهاد است (اگر مى خواهيد ترك دنيا گوئيد چه بهتر كه در راه سازنده اى همچون جهاد باشد...).

بر خود سخت نگيريد; زيرا جمعى از پيشينيان شما بر اثر سخت گرفتن بر خود، هلاك شدند.

آنها كه سوگند ياد كرده بودند اين امور را ترك كنند، برخاسته عرض كردند: اى پيامبر! ما در اين راه سوگند ياد كرده ايم وظيفه ما در برابر سوگندمان چيست؟ آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)


1. براى آگاهى از شأن نزول فوق، به مدارك ذيل مراجعه فرمائيد:

«وسائل الشيعه»، ج 20، ص 21 و 107 و ج 23، ص 243 و 244; «بحار الانوار»، ج 22، ص124 و ج 36، ص118 و ج 40، ص328 و ج 62، ص 112 و 113 و ج 67، ص116 و ج 90، ص73; «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 1، ص 179 و 180; «مستدرك الوسائل»، ج 16، ص54; «مجمع البيان» و ساير تفاسير، ذيل آيات مورد بحث.

[ 208 ]

لازم به تذكر است كه بعضى سوگندهاى فوق مانند سوگندى كه از «عثمان بن مظعون» نقل شده چون منافات با حق همسرش داشته است مشروع نبوده.

ولى در مورد سوگند على(عليه السلام) درباره بيدار ماندن شب و اشتغال به عبادت، امر مباح و مجازى بوده است اگر چه از آيات استفاده مى شود كه بهتر اين بوده چنين كارى به طور مستمر ادامه پيدا نكند.

اين موضوع هيچ گونه منافاتى با مقام عصمت على(عليه السلام) ندارد، چنان كه نظير آن را درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز در سوره «تحريم» آيه اوّل مى خوانيم: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ تَبْتَغي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ: «اى پيغمبر! چرا پاره اى از امورى كه بر تو حلال است را به خاطر رضايت همسرانت بر خود حرام مى كنى»؟

* * *

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الأَنْصابُ وَ الأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شراب و قمار و بت ها و ازلام (نوعى بخت آزمائى)، پليد و از عمل شيطان است، از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد!

شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار، در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد. آيا (با اين همه زيان و فساد، و با اين نهى اكيد،) خوددارى خواهيد كرد؟!

 

شأن نزول:

تحريم قطعى خمر و قمار

در تفاسير شيعه و اهل تسنن، شأن نزول هاى مختلفى درباره آيه نخست ذكر

[ 209 ]

شده است، كه تقريباً با يكديگر شباهت دارند از جمله اين كه: در «تفسير درّ المنثور» از «سعد بن وقاص» چنين نقل شده: اين آيه درباره من نازل گرديد، مردى از انصار غذائى تهيه كرده بود، و ما را دعوت كرد، جمعى در مجلس ميهمانى او شركت كردند، و علاوه بر صرف غذا شراب نوشيدند و اين، قبل از تحريم شراب در اسلام بود، هنگامى كه مغز آنها از شراب گرم شد، شروع به ذكر افتخارات خود كردند، كم كم كار بالا گرفت و به اينجا رسيد كه يكى از آنها استخوان شترى را برداشت، بر بينى من كوبيد و آن را شكافت، من خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيده، اين جريان را عرض كردم، در اين موقع آيه فوق نازل شد.(1)

از «مسند احمد»، «سنن ابى داود»، «نسائى» و «ترمذى» چنين نقل شده است: «عمر» ـ كه طبق تصريح «تفسير فى ظلال»، جلد سوم، صفحه 33 ـ علاقه شديدى به نوشيدن شراب داشت، دعا مى كرد، و مى گفت: خدايا بيان روشنى در مورد خمر براى ما بفرما.

هنگامى كه آيه سوره «بقره» «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ»(2) نازل شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله)آيه را براى او قرائت كرد ولى او باز به دعاى خود ادامه مى داد، و مى گفت:

خدايا بيان روشن ترى در اين زمينه بفرما، تا اين كه آيه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى»(3) نازل شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله)آن را نيز بر او خواند، باز به دعاى خود ادامه مى داد! تا اين كه: سوره «مائده» (آيه مورد بحث) كه صراحت فوق العاده اى در اين موضوع دارد، نازل گرديد.


1. «درّ المنثور»، ج 2، ص315; «فتح القدير»، ج 2، ص75; «الميزان»، ج 6، ص132; «مسند احمد»، ج 1، ص 181 و 186; «جامع البيان»، ج 7، ص46; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص138و بسيارى از تفاسير ديگر.

2. بقره، آيه 219.

3. نساء، آيه 43.

[ 210 ]

هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)آيه را بر او خواند، گفت: إِنْتَهَيْنا إِنْتَهَيْنا!: «از نوشيدن شراب خوددارى مى كنيم، خوددارى مى كنيم»!(1)

* * *

 

لَيْسَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فيما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ

بر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، گناهى در آنچه (قبل از نزول حكم تحريم) خورده اند نيست; اگر تقوا پيشه كنند، و ايمان بياورند، و اعمال صالح انجام دهند; سپس تقوا پيشه كنند و ايمان آورند; سپس تقوا پيشه كنند و نيكى نمايند. وخداوند، نيكوكاران را دوست مى دارد.

 

شأن نزول:

گذشته ها گذشته

در «تفسير مجمع البيان» و تفسير «طبرى» و تفسير «قرطبى» و بعضى ديگر از تفاسير چنين آمده است: پس از نزول آيه تحريم شراب و قمار، بعضى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند: اگر اين دو اين همه گناه دارد پس تكليف برادران مسلمان ما كه پيش از نزول اين آيه از دنيا رفته اند و هنوز اين دو را ترك نكرده بودند چه مى شود؟ آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(2)

* * *

 


1. «تفسير المنار»، ج 7، ص50; «فى ظلال القرآن»، ج 3، ص33; «سنن نسائى»، ج 8، ص286; «مسند احمد»، ج 1، ص53; «سنن ابى داود»، ج 2، ص182; «سنن ترمذى»، ج 4، ص320.

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «جامع البيان» (تفسير طبرى)، ج 7، ص49، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير قرطبى»، ج 6، ص293، ذيل آيه مورد بحث.

[ 211 ]

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْء مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَليمٌ

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْل مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْكَفّارَةٌ طَعامُ مَساكينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمّاسَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَ اللّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقام

أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خداوند شما را به چيزى از شكار كه دست ها ونيزه هايتان به آن مى رسد، مى آزمايد; تا معلوم شود چه كسى با ايمان به غيب از خدامى ترسد; و هر كس بعد از آن تجاوز كند، مجازات دردناكى خواهد داشت.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حال احرام، شكار نكنيد; و هر كس از شما عمداً آن را به قتل برساند، بايد كفاره اى معادل آن از چهارپايان بدهد; كفاره اى كه دو نفر عادل ازشما، معادل بودن آن را تصديق كنند; و به صورت قربانى به (حريم) كعبه برسد; يا (به جاى قربانى،) اطعام مستمندان كند; يا معادل آن، روزه بگيرد، تا كيفر كار خود را بچشد. خداوند گذشته را عفو كرده، ولى هر كس تكرار كند، خداوند از او انتقام مى گيرد; وخداوند، توانا و صاحب انتقام است.

صيد دريا و طعام آن براى شما و كاروانيان حلال است; تا (در حال احرام) از آن بهره مند شويد; ولى مادام كه مُحرِم هستيد، شكار صحرا براى شما حرام است; و از(نافرمانى) خدائى كه به سوى او محشور مى شويد، بترسيد!

 

شأن نزول:

حكم شكار در سفر حجّ

به طورى كه در كتاب «كافى» و بسيارى از تفاسير نقل شده، هنگامى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان در سال «حديبيه» براى عمره با حال احرام حركت كردند.

[ 212 ]

در وسط راه با حيوانات وحشى فراوانى رو به رو شدند، آن قدر نزديك كه مى توانستند آنها را با دست و نيزه ها صيد كنند!

اين شكارها به قدرى زياد بودند كه بعضى نوشته اند دوش به دوش مركب ها و از نزديك خيمه ها رفت و آمد مى كردند، نخستين آيات فوق در اين هنگام نازل شد و مسلمانان را از صيد آنها بر حذر داشت، و به آنها اخطار كرد كه: اين يك نوع امتحان براى آنها محسوب مى شود.(1)

* * *

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْها وَ اللّهُ غَفُورٌ حَليمٌ

قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرينَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از چيزهائى نپرسيد كه اگر براى شما آشكار گردد، شما را ناراحت مى كند; و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال كنيد، براى شما آشكارمى شود; خداوند آنها را بخشيده (و ناديده گرفته) است. و خداوند، آمرزنده و بردبار است.

جمعى از پيشينيان شما، از آن سؤال كردند; و سپس با آن به مخالفت برخاستند.

 

شأن نزول:

از پرسش هاى بى جا بپرهيزيد

در شأن نزول آيات فوق در منابع حديث و تفسير، اقوال مختلفى ديده مى شود، ولى آنچه با آيات فوق و تعبيرات آن سازگارتر است، شأن نزولى است كه در «تفسير مجمع البيان» از على بن ابيطالب(عليه السلام)نقل شده است كه:

روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) خطبه اى خواند و دستور خدا را درباره حج بيان كرد، شخصى به نام «عكاشه» ـ و به روايتى «سراقه» ـ گفت: آيا اين دستور براى هر سال است، و


1. «كافى»، ج 4، ص396; «وسائل الشيعه»، ج 12، ص 415 و 417; «بحار الانوار»، ج 20، ص 346 و 347
و ج 96، ص 154 و 156;
«تفسير عياشى»، ج 1، ص343; «درّ المنثور»، ج 2، ص327.

[ 213 ]

همه سال بايد حج به جا بياوريم؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او اصرار كرد، و دو بار، و يا سه بار، سؤال خود را تكرار نمود.

پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: واى بر تو! چرا اين همه اصرار مى كنى؟ اگر در جواب تو بگويم بلى، حج در همه سال بر همه شما واجب مى شود.

اگر در همه سال واجب باشد توانائى انجام آن را نخواهيد داشت.

و اگر با آن مخالفت كنيد گناهكار خواهيد بود.

بنابراين، مادام كه چيزى به شما نگفته ام روى آن اصرار نورزيد; زيرا (يكى از) امورى كه باعث هلاكت (بعضى از) اقوام گذشته شد اين بود كه: لجاجت و پرحرفى مى كردند و از پيامبرشان زياد سؤال مى نمودند، پس هنگامى كه به شما دستورى مى دهم به اندازه توانائى خود آن را انجام دهيد (إِذا أَمَرْتُكُمْ مِنْ شَيْء فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُم) و هنگامى كه شما را از چيزى نهى مى كنم خوددارى كنيد، آيات فوق نازل شد و آنها را از اين كار باز داشت.(1)

اشتباه نشود، منظور از اين شأن نزول ـ همان طور كه در تفسير آيه خواهيم گفت ـ اين نيست كه راه سؤال، پرسش و فراگيرى مطالب را به روى مردم ببندد; زيرا قرآن در آيات خود صريحاً دستور مى دهد: مردم آنچه را نمى دانند از اهل اطلاع بپرسند «فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُون».(2)

بلكه منظور سؤال هاى نا به جا و بهانه گيرى ها و لجاجت هائى است كه غالباً سبب مشوّش شدن اذهان مردم، و موجب مزاحمت گوينده، و پراكندگى رشته سخن و برنامه او مى گردد.


1. «مجمع البيان»، ج 3، ص428; «درّ المنثور»، ج 2، ص335; «المنار»، در ذيل آيه مورد بحث با تفاوت هائى اين شأن نزول را نقل كرده اند; «بحار الانوار»، ج 22، ص31 (با اندكى تفاوت); «جامع البيان»، ج 7، ص11; «تفسير ابن كثير»، ج 2، ص109.

2. نحل، آيه 43.

[ 214 ]

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْل مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الاَْرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لانَشْتَري بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لانَكْتُمُ شَهادَةَ اللّهِ إِنّا إِذاً لَمِنَ الاْثِمينَ

فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقّا إِثْماً فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الاَْوْلَيانِ فَيُقْسِمانِ بِاللّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَيْنا إِنّا إِذاً لَمِنَ الظّالِمينَ

ذلِكَ أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللّهُ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد، در موقع وصيت بايد از ميان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبيد; يا اگر مسافرت كرديد، و مصيبت مرگ شما فرا رسيد، (و در آنجا مسلمانى نيافتيد،) دو نفر از غير خودتان را به گواهى بطلبيد. و اگر به هنگام اداى شهادت، در صدق آنها شك كرديد، آنها را بعد از نماز نگاه مى داريد تا سوگند ياد كنند كه: «ما حاضر نيستيم حق را به چيزى بفروشيم، هر چند در مورد خويشاوندان ما باشد; و شهادت الهى را كتمان نمى كنيم، كه از گناهكاران خواهيم بود»!

و اگر اطلاعى حاصل شود كه آن دو، مرتكب گناهى شده اند (و حق را كتمان كرده اند)، دو نفر از كسانى كه نسبت به ميّت، اَولى هستند، به جاى آنها قرار مى گيرند، و به خداسوگند ياد مى كنند كه: «گواهى ما، از گواهى آن دو، به حق نزديك تر است; و ما تجاوزى نكرده ايم; كه اگر چنين كرده باشيم، از ظالمان خواهيم بود»!

اين كار، نزديك تر است به اين كه گواهى به حق دهند، (و از خدا بترسند،) و يا بترسند كه (دروغشان فاش گردد; و) سوگندهائى جاى سوگندهاى آنها را بگيرد. از (مخالفت) خدابپرهيزيد، و گوش فرا دهيد. و خداوند، جمعيت فاسقان را هدايت نمى كند.

 

 

 

[ 215 ]

شأن نزول:

شاهد گرفتن هنگام مرگ

در «مجمع البيان» و بعضى تفاسير ديگر در شأن نزول آيات فوق چنين نقل شده:

يك نفر از مسلمانان به نام «ابن ابى ماريه» به اتفاق دو نفر از مسيحيان عرب به نام «تميم» و «عدىّ» كه دو برادر بودند به قصد تجارت از «مدينه» خارج شدند در اثناى راه «ابن ماريه» كه مسلمان بود بيمار شد، وصيت نامه اى نوشت، آن را در ميان اثاث خود مخفى كرد، و اموال خويش را به دست دو همسفر نصرانى سپرد وصيت كرد كه: آنها را به خانواده او برسانند، و از دنيا رفت.

همسفران متاع او را گشودند و چيزهاى گران قيمت و جالب آن را برداشتند و بقيه را به ورثه باز گرداندند، ورثه هنگامى كه متاع را گشودند، قسمتى از اموالى كه «ابن ابى ماريه» با خود برده بود را در آن نيافتند.

ناگاه چشمان آنها به وصيت نامه افتاد، ديدند، صورت تمام اموال مسروقه در آن ثبت است.

مطلب را با آن دو نفر مسيحى همسفر در ميان گذاشتند آنها انكار كرده گفتند:

هر چه به ما داده بود به شما تحويل داده ايم! ناچار به پيامبر(صلى الله عليه وآله)شكايت كردند، آيات فوق نازل شد و حكم آن را بيان كرد.(1)

ولى از شأن نزولى كه در كتاب «كافى» آمده است چنين بر مى آيد كه: آنها نخست انكار كردند، جريان به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)كشيده شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) چون دليلى بر ضد آن دو نفر وجود نداشت، آنها را وادار به سوگند كرد، سپس آنها را تبرئه نمود.

اما چيزى نگذشت كه بعضى از اموال مورد بحث نزد آن دو نفر پيدا شد و به اين وسيله دروغشان اثبات گرديد، جريان به عرض پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد.


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص31 ; «جوامع الجامع»، ج 1، ص540 ; «جامع البيان»، ج 7، ص157; «درّ المنثور»، ج 2، ص342.

[ 216 ]

پيامبر(صلى الله عليه وآله)در انتظار ماند تا آيات فوق نازل شد، سپس دستور داد، اولياء ميّت سوگند ياد كنند، و اموال را گرفت و به آنها تحويل داد.(1)

* * *

 


1. «كافى»، ج 7، ص5.

[ 217 ]

 

فصل پنجم

سوره انعام

 

[ 219 ]

قُلْ أَ غَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً فاطِرِ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لاتَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ

قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْم عَظيم

مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبينُ

بگو: «آيا غير خدا را ولىّ خود انتخاب كنم؟! (خدائى) كه او آفريننده آسمان ها و زمين است; اوست كه روزى مى دهد و از كسى روزى نمى گيرد». بگو: «من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم; و (خداوند به من دستور داده كه) از مشركان نباش»!

بگو: «من (نيز) اگر نافرمانى پروردگارم كنم، از عذاب روزى بزرگ (روز رستاخيز) مى ترسم!

آن كس كه در آن روز، مجازات الهى به او نرسد، خداوند او را مشمول رحمت خويش ساخته; و اين همان پيروزى آشكار است».

 

شأن نزول:

من مأمورم نخستين مسلمان باشم

بعضى براى آيات فوق، شأن نزولى نقل كرده اند كه: «جمعى از اهل مكّه خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده، گفتند: اى محمّد! تو آئين قوم خود را ترك گفتى و مى دانيم اين كار عاملى جز فقر ندارد!

ما حاضريم اموال خود را با تو تقسيم كنيم و تو را كاملاً ثروتمند نمائيم تا دست از تبليغ بر ضد خدايان ما بردارى و به آئين اصلى ما بازگردى، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت».(1)

* * *

البته همان طور كه قبلاً گفته شد، آيات اين سوره طبق روايات وارده، يك جا در «مكّه» نازل شده، بنابراين، نمى تواند هر يك شأن نزول خاصى داشته باشد، ولى در


1. «تفسير ابوالفتوح رازى»، ذيل آيه مورد بحث; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «مناقب آل ابيطالب»، ج 1، ص46; «بحار الانوار»،ج 18، ص 157 و 199 ; «زاد المسير»، ج 3، ص9.

[ 220 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation