بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

شأن نزول:

حكم تورات درباره زناى محصنه

در شأن نزول اين آيه، روايات متعددى وارد شده، از همه روشن تر، روايتى است كه از امام باقر(عليه السلام) در اين زمينه نقل گرديده كه خلاصه اش چنين است:

يكى از اشرافِ يهودِ «خيبر» كه داراى همسر بود، با زن شوهردارى كه او هم از خانواده هاى سرشناس «خيبر» محسوب مى شد، عمل منافى عفت انجام داد، يهوديان از اجراى حكم «تورات» (سنگسار كردن) در مورد آنها ناراحت بودند، و به دنبال راه حلّى مى گشتند كه آن دو را از حكم مزبور معاف سازد و در عين حال، پاى بند بودن خود به احكام الهى را نشان دهند.

اين بود كه براى هم مسلكان خود در «مدينه» پيغام فرستادند: حكم اين حادثه را از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بپرسند (تا اگر در اسلام حكم سبك ترى بود، آن را انتخاب كنند و در غير اين صورت آن را نيز به دست فراموشى بسپارند و شايد از اين طريق، مى خواستند توجه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را نيز به خود جلب كنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمايند).

به همين جهت، جمعى از بزرگان يهود «مدينه» به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)شتافتند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: آيا هر چه حكم كنم مى پذيريد؟

گفتند: به خاطر همين نزد تو آمده ايم!

در اين موقع، حكم سنگباران كردن كسانى كه مرتكب زناى محصنه مى شوند نازل گرديد، ولى آنها از پذيرفتن اين حكم (به عذر اين كه در مذهب آنها چنين حكمى نيامده) شانه خالى كردند!

پيامبر(صلى الله عليه وآله) اضافه كرد: اين همان حكمى است كه در تورات شما نيز آمده، آيا موافقيد كه يكى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان «تورات» نقل كرد، بپذيريد.

گفتند: آرى.

[ 181 ]

پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفت: «ابن صوريا» كه در «فدك» زندگى مى كند چگونه عالمى است؟

گفتند: او از همه يهود به «تورات» آشناتر است.

به دنبال او فرستادند، هنگامى كه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد، به او فرمود:

تو را به خداوند يكتائى كه «تورات» را بر موسى(عليه السلام) نازل كرد، دريا را براى نجات شما شكافت و دشمن شما فرعون را غرق نمود، و در بيابان شما را از مواهب خود بهره مند ساخت سوگند مى دهم بگو:

آيا حكم سنگباران كردن در چنين موردى در «تورات» بر شما نازل شده است يا نه؟

او در پاسخ گفت: سوگندى به من دادى كه ناچارم بگويم: آرى; چنين حكمى در «تورات» آمده است.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفت: چرا از اجراى اين حكم سرپيچى مى كنيد؟

او در جواب گفت: حقيقت اين است كه: ما در گذشته اين حدّ را درباره افراد عادى اجرا مى كرديم، ولى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى نموديم.

اين بود كه گناه مزبور در طبقات مرفّه جامعه ما رواج يافت تا اين كه پسر عموى يكى از رؤساى ما مرتكب اين عمل زشت شد، و طبق معمول از مجازات او صرف نظر كردند.

در همين اثنا، يك فرد عادى مرتكب اين كار گرديد، هنگامى كه مى خواستند او را سنگباران كنند، خويشان او اعتراض كرده، گفتند: اگر بنا هست اين حكم اجرا بشود بايد در مورد هر دو اجرا بشود، به همين جهت ما نشستيم و قانونى سبك تر از قانون سنگسار كردن تصويب نموديم و آن اين بود كه: به هر يك چهل تازيانه بزنيم و روى آنها را سياه كرده، وارونه سوار مركب كنيم و در كوچه و بازار بگردانيم!

در اين هنگام، پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد: آن مرد و زن را در مقابل مسجد سنگسار كنند.(1)


1. طبق روايتى كه «بيهقى» در ج 8 «سنن» خود، ص246 نقل كرده، هنگامى كه علماى يهود خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند، آن زن و مرد را نيز همراه خود آورده بودند («صحيح بخارى»، ج 5، ص170; «سنن كبراى نسائى»، ج 4، ص294).

[ 182 ]

و فرمود: خدايا من نخستين كسى هستم كه حكم تو را زنده نمودم، بعد از آن كه يهود آن را از بين برده بودند.

در اين هنگام آيات فوق نازل شد و جريان مزبور را به طور فشرده بيان كرد.(1)

* * *

 

وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُريدُ اللّهُ أَنْ يُصيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ

أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْم يُوقِنُونَ

و در ميان آنها (اهل كتاب) طبق آنچه خداوند نازل كرده، داورى كن! و از هوس هاى آنان پيروى مكن! و از آنها بر حذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده، منحرف سازند! و اگر آنها (از حكم و داورى تو)، روى گردانند، بدان كه خداوند مى خواهد آنان را به خاطر پاره اى از گناهانشان مجازات كند; و بسيارى از مردم فاسقند.

آيا آنها حكم جاهليت را (از تو) مى خواهند؟! و چه كسى بهتر از خدا، براى قومى كه اهل يقين هستند، حكم مى كند؟

 

شأن نزول:

داورى غير عادلانه ممنوع

بعضى از مفسران در شأن نزول آيه 49 از «ابن عباس» چنين نقل كرده اند: جمعى از بزرگان يهود توطئه كرده، گفتند: نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)مى رويم، شايد بتوانيم او را از آئين خود منحرف سازيم.


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير تبيان»، ج 3، ص525; «تفسير صافى»، ج 2، ص22; «نور الثقلين»، ج 1، ص629.

[ 183 ]

پس از اين تبانى، نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده، گفتند: ما دانشمندان و اشراف يهوديم، اگر ما از تو پيروى كنيم، مطمئناً ساير يهوديان به ما اقتدا مى كنند، ولى در ميان ما و جمعيتى، نزاعى است (در مورد يك قتل يا چيز ديگر) اگر در اين نزاع به نفع ما داورى كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) از چنين قضاوتى (كه عادلانه نبود) خوددارى كرد و آيه فوق به اين مناسبت نازل شد.(1)

* * *

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ

فَتَرَى الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْر مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! يهود و نصارى را ولىّ (و دوست و تكيه گاه خود،) انتخاب نكنيد! آنها اولياى يكديگرند; و كسانى كه از شما با آنان دوستى كنند، از آنها هستند; خداوند، جمعيت ستمكار را هدايت نمى كند!

(ولى) كسانى را كه در دل هايشان بيمارى است مى بينى كه در (دوستى با) آنان، بر يكديگر پيشى مى گيرند، و مى گويند: «مى ترسيم حادثه اى براى ما اتفاق بيفتد» شايد خداوند پيروزى يا حادثه ديگرى از سوى خود (به نفع مسلمانان) پيش بياورد; و اين دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشيمان گردند!

 

شأن نزول:

هم پيمانى با يهود ممنوع

بسيارى از مفسران نقل كرده اند كه بعد از جنگ «بدر»، «عبادة بن صامت


1. «المنار»، ج 6، ص421; «بحار الانوار»، ج 22، ص29 ; «جوامع الجامع»، ج 1، ص506; «تفسير قرطبى»،
ج 6، ص213;
«درّ المنثور»، ج 2، ص290.

[ 184 ]

خزرجى»، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيده، گفت: من هم پيمانانى از يهود دارم كه از نظر عدد، زياد و از نظر قدرت نيرومندند، اكنون كه آنها ما را تهديد به جنگ مى كنند و حساب مسلمانان از غير مسلمانان جدا شده است، من از دوستى و هم پيمانى با آنان برائت مى جويم، هم پيمانِ من تنها خدا و پيامبر او است.

«عبداللّه بن أُبَىّ» گفت: ولى من از هم پيمانى با يهود برائت نمى جويم; زيرا از حوادث مشكل مى ترسم و به آنها نيازمندم.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او فرمود: آنچه در مورد دوستى با يهود بر «عباده» مى ترسيدم، بر تو نيز مى ترسم (و خطر اين دوستى و هم پيمانى براى تو از او بيشتر است).

«عبداللّه» گفت: چون چنين است من هم مى پذيرم و با آنها قطع رابطه مى كنم، آيات فوق نازل شد و مسلمانان را از هم پيمانى با يهود و نصارى بر حذر داشت.(1)

* * *

 

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ

وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ

سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند; همان ها كه نماز را بر پا مى دارند، و در حال ركوع، زكات مى دهند.

و كسانى كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند، (پيروزند; زيرا) حزب و جمعيتِ خدا پيروز است.

 

شأن نزول:

آيه ولايت

در «تفسير مجمع البيان» و كتب ديگر از «عبداللّه بن عباس» چنين نقل شده:


1. «بحار الانوار»، ج 20، ص 5، 6 و 168، و ج 19، ص 151 و 152; «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «درّ المنثور»، ج 2، ص 290 و 291، ذيل آيات مورد بحث.

[ 185 ]

روزى در كنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پيامبر(صلى الله عليه وآله) حديث نقل مى كرد، ناگهان مردى كه عِمامه اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانيده بود نزديك آمده و هر مرتبه كه «ابن عباس» از پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) حديث نقل مى كرد، او نيز با جمله «قالَ رَسُولُ اللّه(صلى الله عليه وآله)» حديث ديگرى را از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى نمود.

«ابن عباس» او را قسم داد تا خود را معرفى كند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر كس مرا نمى شناسد، بداند من «ابوذر غِفارى» هستم، با اين گوش هاى خودم از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم ـ و اگر دروغ بگويم هر دو گوشم كَر باد ـ و با اين چشمان خود اين جريان را ديدم ـ و اگر دروغ بگويم هر دو كور باد ـ كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود:

عَلِىٌّ قائِدُ الْبَرَرَةِ وَ قاتِلُ الْكَفَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ:

«على(عليه السلام) پيشواى نيكان است، و كشنده كافران، هر كس او را يارى كند، خدا ياريش خواهد كرد، و هر كس دست از ياريش بردارد، خدا دست از يارى او برخواهد داشت».

سپس «ابوذر» اضافه كرد: اى مردم! روزى از روزها با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مسجد نماز مى خواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد، ولى كسى به او چيزى نداد، او دست خود را به آسمان بلند كرده، گفت:

خدايا تو شاهد باش! من در مسجد رسول تو تقاضاى كمك كردم، ولى كسى جواب مساعد به من نداد.

در همين حال على(عليه السلام) كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد. سائل نزديك آمد و انگشترى را از دست آن حضرت بيرون آورد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه در حال نماز بود، اين جريان را مشاهده كرد، هنگامى كه از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند كرده، چنين عرض كرد:

«خداوندا! برادرم موسى(عليه السلام) از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گردانى، كارها را بر او آسان سازى، و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درك كنند، و نيز

[ 186 ]

موسى(عليه السلام) درخواست كرد، هارون كه برادرش بود را وزير و ياورش قرار دهى و به وسيله او نيرويش را زياد كنى و در كارهايش شريك سازى!

خداوندا! من محمّد پيامبر و برگزيده توام، سينه مرا گشاده كن، كارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على(عليه السلام) را وزير من گردان، تا به وسيله او، پشتم قوى و محكم گردد».

«ابوذر» مى گويد: هنوز دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفت: «بخوان».

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: چه بخوانم؟

گفت: بخوان: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِيْنَ آمَنُوا...».(1)

البته اين شأن نزول از طرق مختلف (چنان كه خواهد آمد) نقل شده كه گاهى در جزئيات و خصوصيات مطلب با هم تفاوت هائى دارند، ولى اساس و عصاره همه، يكى است.

* * *

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ

وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! افرادى كه آئين شما را به باد استهزاء و بازى مى گيرند ـ چه از اهل كتاب و چه مشركان ـ آنها را ولىّ خود انتخاب نكنيد! و از (مخالفت فرمانِ) خدا بپرهيزيد، اگر ايمان داريد!

آنها هنگامى كه (مردم را) به نماز فرا مى خوانيد، آن را به مسخره و بازى مى گيرند; اين به خاطر آن است كه آنها جمعى نابخردند.


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 35، ص 194 و 195 ; «الميزان»، ج 6، ص21; «شواهد التنزيل» حاكم حسكانى، ج 1، ص230.

[ 187 ]

شأن نزول:

هشدار در مورد انتخاب دوست

در «تفسير مجمع البيان»، «ابوالفتوح رازى» و «فخر رازى» نقل شده كه: دو نفر از مشركان به نام «رفاعه» و «سويد»، اظهار اسلام كردند و سپس جزء دار و دسته منافقان شدند.

بعضى از مسلمانان با اين دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهار دوستى مى كردند، آيات فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد كه از اين عمل بپرهيزيد.(1)

* * *

از اينجا روشن مى شود كه اگر در اين آيه سخن از ولايت به معنى دوستى به ميان آمده، ـ نه به معنى سرپرستى و تصرف كه در آيات قبل بود ـ به خاطر آن است كه اين آيات شأن نزولى جداى از آن آيات دارد و نمى توان يكى را بر ديگرى قرينه گرفت.

* * *

و در شأن نزول آيه دوم كه دنباله آيه قبل است، نقل شده كه: جمعى از يهود و بعضى از نصارى صداى مؤذن را كه مى شنيدند و يا قيام مسلمانان را به نماز مى ديدند، شروع به مسخره و استهزاء مى كردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با اين گونه افراد بر حذر داشت.(2)

* * *

 

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير ابوالفتوح رازى»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير كبير فخررازى»، ج 12، ص32، ذيل آيه مورد بحث (دار الكتب العلميه تهران، طبع دوم).

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير ابوالفتوح رازى»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير كبير فخر رازى»، ج 12، ص32، ذيل آيه مورد بحث (دار الكتب العلميه تهران، طبع دوم).

[ 188 ]

مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ

بگو: «اى اهل كتاب! آيا به ما خرده مى گيريد؟! جز اين است كه به خداوند يگانه، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه پيش از اين نازل گرديده، ايمان آورده ايم. و اين، به خاطر آن است كه بيشتر شما، از راه حق، خارج شده ايد».

بگو: «آيا شما را از كسانى كه موقعيت و پاداششان نزد خدا بدتر از اين است، با خبر كنم؟ كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، و از آنها، ميمون ها و خوك هائى قرار داده، و پرستش بت كرده اند; موقعيت و محل آنها، بدتر است; و از راه راست، گمراه ترند».

 

شأن نزول:

ايمان به همه پيامبران

از «عبداللّه بن عباس» نقل شده: جمعى از يهود نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده، درخواست كردند: عقائد خود را براى آنها شرح دهد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:

من به خداى بزرگ و يگانه ايمان دارم، و آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، موسى، عيسى(عليهم السلام) و همه پيامبران الهى نازل شده را حق مى دانم، و در ميان آنها جدائى نمى افكنم.

آنها گفتند: ما عيسى(عليه السلام) را نمى شناسيم و به پيامبرى نمى پذيريم، سپس افزودند:

ما هيچ آئينى را بدتر از آئين شما سراغ نداريم! آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)

* * *


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «تفسير تبيان»، ج 1، ص481، و ج 3، ص 570 و 571; «تفسير قرطبى»، ج 6، ص233; «درّ المنثور»، ج 2، ص 294 و 295.

[ 189 ]

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً (به مردم) برسان; و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده اى; خداوند تو را از (خطرات احتمالىِ) مردم، نگاه مى دارد; و خداوند، جمعيت كافرانِ (لجوج) را هدايت نمى كند.

 

شأن نزول:

آيه تبليغ

گرچه متأسفانه پيش داورى ها و تعصب هاى مذهبى مانع از آن شده است كه حقايق مربوط به اين آيه، بدون پرده پوشى در اختيار همه مسلمين قرار گيرد، ولى در عين حال در كتاب هاى مختلفى كه دانشمندان اهل تسنن، اعم از تفسير و حديث و تاريخ نوشته اند، روايات زيادى ديده مى شود كه با صراحت مى گويد: آيه فوق درباره على(عليه السلام) نازل شده است.

اين روايات را جمع زيادى از صحابه از جمله «زيد بن ارقم»، «ابوسعيد خدرى»، «ابن عباس»، «جابر بن عبداللّه انصارى»، «ابوهريره»، «برّاء بن عازب»، «حذيفه»، «عامر بن ليلى بن ضمره» و «ابن مسعود» نقل كرده اند و گفته اند: آيه فوق درباره على(عليه السلام) و داستان روز «غدير» نازل گرديد.

بعضى از احاديث فوق مانند حديث «زيد بن ارقم» به يك طريق.

بعضى از احاديث مانند حديث «ابوسعيد خدرى» به يازده طريق!

بعضى از اين احاديث مانند حديث «ابن عباس» نيز به يازده طريق!

و بعضى ديگر، مانند حديث «برّاء بن عازب» به سه طريق نقل شده است.

دانشمندانى كه به اين احاديث در كتب خود تصريح كرده اند، عده كثيرى هستند كه به عنوان نمونه از جمعى از آنها نام مى بريم:

1ـ «حافظ ابو نعيم اصفهانى» در نوشته خود «ما نَزَلَ مِنَ الْقُرآنِ فِى عَلِىّ» (به نقل از «خصائص»، صفحه 29).

[ 190 ]

2ـ «ابوالحسن واحدى نيشابورى» در «اسباب النزول»، صفحه 150.(1)

3ـ «حافظ ابوسعيد سجستانى» در كتاب «الولايه» (به نقل از كتاب «طرائف»).(2)

4ـ «ابن عساكر شافعى» (بنا به نقل «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 298).(3)

5ـ «فخر رازى» در «تفسير كبير» خود، جلد 3، صفحه 636.(4)

6ـ «ابو اسحاق حموينى» در «فرائد السّمطين».

7ـ «ابن صبّاغ مالكى» در «فصول المهمة»، صفحه 27.(5)

8ـ «جلال الدين سيوطى» در «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 298.(6)

9ـ «قاضى شوكانى» در «فتح القدير»، جلد 3، صفحه 57.(7)

10ـ «شهاب الدين آلوسى شافعى» در «روح المعانى»، جلد 6، صفحه 172.(8)

11ـ «شيخ سليمان قندوزى حنفى» در «ينابيع المودة»، صفحه 120.(9)

12ـ «بدر الدين حنفى» در «عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى»، جلد 8، صفحه 584.

13ـ «شيخ محمّد عبده» مصرى در «تفسير المنار»، جلد 6، صفحه 463.(10)

14ـ «حافظ ابن مردويه» متوفاى 416، بنا به نقل «سيوطى» در «درّ المنثور».(11)


1. «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص135.

2. «الطرائف» سيّد بن طاووس حسنى، ص121 .

3. «درّ المنثور»; «فتح القدير»، ج 2، ص60 (عالم الكتب).

4. «تفسير كبير»، ج 12، ص49، دار الكتب العلمية تهران، طبع دوم (ص399، چاپى ديگر)، ذيل آيه مورد بحث.

5. «الفصول المهمة» ابن صباغ مالكى، ص24.

6. «درّ المنثور».

7. «فتح القدير» شوكانى، ج 2، ص60 (عالم الكتب، 5 ج ى).

8. «تفسير آلوسى» (روح المعانى)، ج 6، ص188، ذيل آيه مورد بحث.

9. «ينابيع المودة» قندوزى، ج 1، ص359 .

10. «تفسير المنار»، ذيل آيه مورد بحث.

11. «درّ المنثور»، ج 2، ص298.

[ 191 ]

و جمع كثيرى ديگر اين شأن نزول را براى آيه فوق نقل كرده اند.(1)

اشتباه نشود منظور اين نيست كه دانشمندان و مفسران فوق نزول اين آيه را درباره على(عليه السلام) پذيرفته اند، بلكه منظور اين است: روايات مربوط به اين مطلب را در كتب خود نقل كرده اند، اگر چه پس از نقل اين روايت معروف، به خاطر ترس از شرائط خاص محيط خود.

و يا به خاطر پيش داورى هاى نادرستى كه جلو قضاوت صحيح را در اين گونه مباحث مى گيرد، از پذيرفتن آن خوددارى كرده اند.

بلكه گاهى كوشيده اند تا آنجا كه ممكن است آن را كم رنگ و كم اهميت جلوه دهند، مثلاً «فخر رازى» كه تعصب او در مسائل خاص مذهبى معروف و مشهور است براى كم اهميت دادن اين شأن نزول، آن را دهمين احتمال آيه قرار داده و 9 احتمال ديگر ـ كه غالباً بسيار سُست، واهى و بى ارزش است ـ را قبل از آن آورده است!

از «فخر رازى» زياد تعجب نمى كنيم; زيرا روش او در همه جا چنين است، تعجب از نويسندگان روشن فكرى همچون «سيّد قطب» در «تفسير فى ظلال» و «محمّد رشيد رضا» در «تفسير المنار» است كه يا اصلاً سخنى از اين شأن نزول كه انواع كتاب ها را پركرده است به ميان نياورده اند;

و يا بسيار كم اهميت جلوه داده اند به طورى كه به هيچ وجه جلب توجه نكند، آيا محيط آنها اجازه بيان حقيقت را نمى داده؟

و يا پوشش هاى فكرى تعصب آميز بيش از آن بوده است كه برق روشنفكرى در اعماق آن نفوذ كند و پرده ها را كنار زند؟! نمى دانيم.

ولى جمعى ديگر نزول آيه را در مورد على(عليه السلام) مسلّم دانسته اند، اما در اين كه دلالت بر مسأله ولايت و خلافت دارد، ترديد نموده اند كه اشكال و پاسخ آنها را به زودى به خواست خدا خواهيم دانست.


1. براى آگاهى بيشتر به «الغدير»، ج 1، ص214 به بعد مراجعه فرمائيد.

[ 192 ]

به هر حال ـ همان طور كه در بالا گفتيم ـ رواياتى كه در اين زمينه در كتب معروف اهل تسنن ـ چه رسد به كتب شيعه ـ نقل شده، بيش از آن است كه بتوان آنها را انكار كرد، و يا به سادگى از آن گذشت، معلوم نيست چرا درباره شأن نزول ساير آيات قرآن به يك يا دو حديث، قناعت مى شود، اما درباره شأن نزول اين آيه اين همه روايت كافى نيست.

آيا اين آيه خصوصيتى دارد كه در ساير آيات نيست؟

و آيا براى اين همه سختگيرى در مورد اين آيه دليل منطقى مى توان يافت؟

موضوع ديگرى كه در اينجا يادآورى آن ضرورت دارد اين است: رواياتى كه در بالا ذكر كرديم تنها رواياتى بود كه در زمينه نزول آيه درباره على(عليه السلام) وارد شده است (يعنى رواياتى مربوط به شأن نزول آيه) و گرنه رواياتى كه درباره جريان «غدير خم»، خطبه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و معرفى على(عليه السلام) به عنوان وصىّ و ولىّ نقل شده، به مراتب بيش از آن است، تا آنجا كه نويسنده محقق «علامه امينى» در «الغدير» حديث غدير را از 110 نفر از صحابه و ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اسناد و مدارك و از 84 نفر از تابعين و از 360 دانشمند و كتاب معروف اسلامى نقل كرده است كه نشان مى دهد حديث مزبور يكى از قطعى ترين روايات متواتر است و اگر كسى در تواتر اين روايت شك و ترديد كند. بايد گفت كه او هيچ روايت متواترى را نمى تواند بپذيرد.

از اين نظر كه بحث درباره همه رواياتى كه در «شأن نزول آيه» وارد شده و همچنين درباره تمام رواياتى كه در مورد «حديث غدير» نقل شده نياز به نوشتن كتاب قطورى دارد ـ و ما را از روش تفسيرى خود خارج مى سازد ـ به همين اندازه قناعت كرده، و كسانى كه مى خواهند مطالعه بيشترى در اين زمينه كنند را به كتاب هاى «الدرّ المنثور» سيوطى، «الغدير» علامه امينى، «احقاق الحق» قاضى نور اللّه شوشترى، «المراجعات» شرف الدين و «دلائل الصدق» محمّد حسن مظفر ارجاع مى دهيم.

* * *

[ 193 ]

خلاصه جريان غدير

در روايات فراوانى كه در اين زمينه نقل شده ـ در عين اين كه همه يك حادثه را تعقيب مى كند ـ تعبيرات گوناگونى وجود دارد.

بعضى از روايات بسيار مفصل و طولانى;

بعضى مختصر و فشرده است;

بعضى از روايات گوشه اى از حادثه را نقل مى كند;

و بعضى گوشه ديگر را، ولى از مجموع اين روايات و همچنين تواريخ اسلامى و ملاحظه قرائن، شرائط، محيط و محل چنين استفاده مى شود كه:

در آخرين سال عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) مراسم حجة الوداع، با شكوه هر چه تمام تر در حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) به پايان رسيد، قلب ها در هاله اى از روحانيت فرو رفته بود، و لذت معنوى اين عبادت بزرگ، هنوز در ذائقه جان ها انعكاس داشت.

ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه عدد آنها فوق العاده زياد بود، از خوشحالىِ درك اين فيض و سعادت بزرگ، در پوست نمى گنجيدند.(1)

نه تنها مردم به «مدينه» در اين سفر، پيامبر(صلى الله عليه وآله) را همراهى مى كردند كه مسلمانان نقاط مختلف جزيره عربستان نيز براى كسب يك افتخار تاريخى بزرگ به همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند.

آفتاب حجاز آتش بر كوه ها و دره ها مى پاشيد، اما شيرينى اين سفر روحانى بى نظير، همه چيز را آسان مى كرد، ظهر نزديك شده بود، كم كم سرزمين «جُحفه» و سپس بيابان هاى خشك و سوزان «غدير خم» از دور نمايان مى شد.

اينجا در حقيقت چهارراهى است كه مردم سرزمين «حجاز» را از هم جدا مى كند، راهى به سوى «مدينه» در شمال، راهى به سمت «عراق» در شرق، و راهى به سمت غرب و سرزمين «مصر» و راهى به سوى سرزمين «يمن» در جنوب پيش


1. تعداد همراهان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بعضى نود هزار و بعضى صد و چهارده هزار و بعضى صد و بيست هزار و بعضى صد و بيست و چهار هزار نفر نوشته اند.

[ 194 ]

مى رود و در همين جا بايد آخرين خاطره و مهم ترين فصل اين سفر بزرگ انجام پذيرد، و مسلمانان با دريافت آخرين دستور كه در حقيقت نقطه پايانى در مأموريت هاى موفقيت آميز پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود از هم جدا شوند.

روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عيد قربان مى گذشت، ناگهان دستور توقف از طرف پيامبر(صلى الله عليه وآله)به همراهان داده شد، مسلمانان با صداى بلند، آنهائى را كه در پيشاپيش قافله در حركت بودند به بازگشت دعوت كردند، و مهلت دادند تا عقب افتادگان نيز برسند، خورشيد از خط نصف النهار گذشت، مؤذّن پيامبر(صلى الله عليه وآله) با صداى اللّه اكبر مردم را به نماز ظهر دعوت كرد، مردم به سرعت آماده نماز مى شدند، اما هوا به قدرى داغ بود كه بعضى مجبور بودند، قسمتى از عباى خود را به زير پا و طرف ديگر آن را به روى سر بيفكنند، در غير اين صورت ريگ هاى داغ بيابان و اشعه آفتاب، پا و سر آنها را ناراحت مى كرد.

نه سايبانى در صحرا به چشم مى خورد و نه سبزه و گياه و درختى، جز تعدادى درخت لخت و عريان بيابانى كه با گرما، با سرسختى مبارزه مى كردند.

جمعى به همين چند درخت پناه برده بودند، پارچه اى بر يكى از اين درختان برهنه افكندند و سايبانى براى پيامبر(صلى الله عليه وآله)ترتيب دادند، ولى بادهاى داغ به زير اين سايبان مى خزيد و گرماى سوزان آفتاب را در زير آن پخش مى كرد.

نماز ظهر تمام شد.

مسلمانان تصميم داشتند فوراً به خيمه هاى كوچكى كه با خود حمل مى كردند پناهنده شوند، ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آنها اطلاع داد كه: همه بايد براى شنيدن يك پيام تازه الهى كه در ضمن خطبه مفصلى بيان مى شد، خود را آماده كنند.

كسانى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) فاصله داشتند قيافه ملكوتى او را در لابلاى جمعيت نمى توانستند مشاهده كنند.

لذا منبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد، و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر فراز آن قرار گرفت، نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را

[ 195 ]

مخاطب ساخت و چنين فرمود:

من به همين زودى دعوت خدا را اجابت كرده، از ميان شما مى روم!

من مسئولم شما هم مسئوليد!

شما درباره من چگونه شهادت مى دهيد؟

مردم صدا بلند كرده گفتند: نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ جَهَدْتَ فَجَزاكَ اللّه خَيْراً:

«ما گواهى مى دهيم تو وظيفه رسالت را ابلاغ كردى و شرط خير خواهى را انجام دادى و آخرين تلاش و كوشش را در راه هدايت ما نمودى، خداوند تو را جزاى خير دهد».

سپس فرمود: «آيا شما به يگانگى خدا و رسالت من و حقانيت روز رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان در آن روز گواهى نمى دهيد»؟!

همه گفتند: «آرى، گواهى مى دهيم».

فرمود: «خداوندا گواه باش»!...

بار ديگر فرمود: اى مردم! آيا صداى مرا مى شنويد؟...

گفتند: آرى، و به دنبال آن، سكوت سراسر بيابان را فرا گرفت و جز صداى زمزمه باد چيزى شنيده نمى شد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:... اكنون بنگريد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى گذارم چه خواهيد كرد؟

يكى از ميان جمعيت صدا زد، كدام دو چيز گرانمايه يا رسول اللّه؟!

پيامبر(صلى الله عليه وآله) بلافاصله گفت: اوّل، ثقل اكبر، كتاب خدا است كه يك سوى آن به دست پروردگار، و سوى ديگرش در دست شما است، دست از دامن آن برنداريد تا گمراه نشويد.

و اما دومين يادگار گرانقدر من، خاندان منند و خداوند لطيفِ خبير به من خبر داده كه اين دو، هرگز از هم جدا نمى شوند، تا در بهشت به من بپيوندند، از اين دو پيشى نگيريد، كه هلاك مى شويد و عقب نيفتيد كه باز هلاك خواهيد شد.

[ 196 ]

ناگهان مردم ديدند پيامبر(صلى الله عليه وآله) به اطراف خود نگاه كرد، گويا كسى را جستجو مى كند و همين كه چشمش به على(عليه السلام) افتاد، خم شد، دست او را گرفت و بلند كرد، آن چنان كه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد، و همه مردم او را ديدند و شناختند كه او همان افسر شكست ناپذير اسلام است.

در اينجا صداى پيامبر(صلى الله عليه وآله) رساتر و بلندتر شد و فرمود: أَيُّهَا النّاسُ مَنْ أَوْلَى النّاسِ بِالْمُؤْمِنِيْنَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ: «چه كسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است»؟!

گفتند: خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) داناترند!

پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفت: خدا، مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدم).

سپس فرمود: فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاه: «هر كس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است» ـ و اين سخن را سه بار و به گفته بعضى از راويان حديث، چهار بار تكرار كرد ـ .

و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشته عرض كرد:

اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دارَ:

«خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن كس كه او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن كس كه او را مبغوض دارد، يارانش را يارى كن، و آنها كه ياريش را ترك كنند، از يارى خويش محروم ساز، و حق را همراه او بدار به هر سو كه او مى چرخد».

سپس فرمود: أَلا فَلْيُبَلِّغِ الشّاهِدُ الْغائِبَ: «آگاه باشيد، همه حاضران وظيفه دارند اين خبر را به غائبان برسانند».

خطبه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به پايان رسيد، عرق از سر و روى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) و مردم فرو مى ريخت، و هنوز صفوف جمعيت از هم متفرق نشده بود كه امين وحى خدا

[ 197 ]

نازل شد و اين آيه را بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) خواند: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي...: «امروز آئين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم».(1)

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اَللّهُ أَكْبَرُ، اَللّهُ أَكْبَرُ عَلى إِكْمالِ الدِّيْنِ وَ إِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلايَةِ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِى:

«خداوند بزرگ است ، همان خدائى كه آئين خود را كامل، و نعمت خود را بر ما تمام كرد، و از نبوت و رسالت من و ولايت على(عليه السلام) پس از من راضى و خشنود گشت».

در اين هنگام شور و غوغائى در ميان مردم افتاد و على(عليه السلام) را به اين موقعيت تبريك مى گفتند، و از افراد سرشناسى كه به او تبريك گفتند، «ابوبكر» و «عمر» بودند، كه اين جمله را در حضور جمعيت بر زبان جارى ساختند: بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طالِب أَصْبَحْتَ وَ أَمسَيتَ مَوْلايَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة:

«آفرين بر تو باد! آفرين بر تو باد! اى فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باايمان شدى».

در اين هنگام «ابن عباس» گفت: «به خدا اين پيمان در گردن همه خواهد ماند».

و «حسّان بن ثابت» شاعر معروف، از پيامبر(صلى الله عليه وآله) اجازه خواست كه به اين مناسبت اشعارى بسرايد، سپس اشعار معروف خود را چنين آغاز كرد:

يُنادِيهِمُ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَبِيُّهُمْ *** بِخُمٍّ وَ أَسْمِعْ بِالرَّسُولِ مُنادِياً

فَقالَ فَمَنْ مَوْلاكُمُ وَ نَبِيُّكُمْ؟ *** فَقالُوا وَ لَمْ يَبْدُوا هُناكَ التَّعامِياً

إِلهُكَ مَوْلانَا وَ أَنْتَ نَبِيُّنا *** وَ لَمْ تَلْقِ مِنّا فِى الْوِلايَةِ عاصِياً

فَقالَ لَهُ قُمْ يا عَلِيُّ فَإِنَّنِي *** رَضِيتُكَ مِنْ بَعْدِي إِماماً وَ هادِياً

فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا وَلِيُّهُ *** فَكُونُوا لَهُ أَتْباعَ صِدْق مُوالِياً

هُناكَ دَعَا اللّهُمَّ والِ وَلِيَّهُ *** وَ كُنْ لِلَّذِى عادا عَلِيّاً مُعادِياً(2)


1. مائده، آيه 3.

2. اين اشعار را جمعى از بزرگان دانشمندان اهل تسنن نقل كرده اند، كه از ميان آنها مى توان:   ر
حافظ «ابونعيم اصفهانى»، و حافظ «ابوسعيد سجستانى» و «خوارزمى مالكى» و حافظ «ابوعبداللّه مرزبانى» و «گنجى شافعى» و «جلال الدين سيوطى» و «سبط بن جوزى» و «صدر الدين حموى» را نام برد (بحار الانوار، ج 37، ص112).

[ 198 ]

يعنى: «پيامبر آنها در روز غدير در سرزمين خم به آنها ندا داد، و چه ندادهنده گرانقدرى»!

«فرمود: مولاى شما و پيامبر شما كيست؟ و آنها بدون چشم پوشى و اغماض صريحاً پاسخ گفتند»:

«خداى تو مولاى ما است و تو پيامبر مائى و ما از پذيرش ولايت تو سرپيچى نخواهيم كرد».

«پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) گفت: برخيز; زيرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب كردم».

«و سپس فرمود: هر كس من مولا و رهبر اويم اين مرد، مولا و رهبر او است پس شما همه از سر صدق و راستى از او پيروى كنيد».

«در اين هنگام، پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرض كرد: بارالها! دوست او را دوست بدار و با آن كس كه با على دشمنى ورزد دشمن باش...».

اين بود خلاصه اى از حديث معروف غدير كه در كتب دانشمندان اهل تسنن و شيعه آمده است.(1)

* * *

 

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْء حَتّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ الاِْنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَكُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ

بگو: «اى اهل كتاب! شما هيچ آئين صحيحى نداريد، مگر اين كه تورات و انجيل و آنچه را


1. براى آگاهى بيشتر به «بحار الانوار»، ج 37، ص108 به بعد، أَبْوابُ النُّصُوصِ الدّالَّةِ عَلَى الْخُصُوصِ عَلى اِمامَةِ أَمِيْرِ الْمُؤْمِنِيْنَ...، باب 52: أَخْبارُ الْغَدِيْرِ وَ ما صَدَرَ فِى ذلِكَ الْيَوْمِ...

[ 199 ]

از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، بر پا داريد». ولى آنچه بر تو از سوى پروردگارت نازل شده، (نه تنها مايه بيدارى آنها نمى گردد، بلكه) بر طغيان و كفربسيارى از آنها مى افزايد. بنابراين، از اين قوم كافر، (و مخالفت آنها،) غمگين مباش!

 

شأن نزول:

عمل به تورات، انجيل و قرآن

در «تفسير مجمع البيان» و تفسير «قرطبى» از «ابن عباس» چنين نقل شده: جمعى از يهود خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمدند، نخست پرسيدند: آيا تو اقرار ندارى كه «تورات» از طرف خدا است؟

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) جواب مثبت داد.

آنها گفتند: ما هم «تورات» را قبول داريم، ولى به غير آن ايمان نداريم (در حقيقت تورات قدر مشترك ميان ما و شما است اما قرآن كتابى است كه تنها شما به آن عقيده داريد، پس چه بهتر كه تورات را بپذيريم و غير آن را نفى كنيم!)

آيه نخست نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)

* * *

 

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لايَسْتَكْبِرُونَ

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ

وَ ما لَنا لانُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ ما جائَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحينَ


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص30 ; «تفسير قرطبى»، ج 6، ص245، ذيل آيه مورد بحث; «نور الثقلين»، ج 1، ص658.

[ 200 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation