بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

خود به يادگار مى گذاشت، در صورتى كه آن همسر، نامادرى فرزندان او بود، فرزندانش، نامادرى را همانند اموال او به ارث مى بردند، به اين ترتيب كه آنها حق داشتند با نامادرى خود ازدواج كنند و يا او را به ازدواج شخص ديگرى در آورند.

پس از اسلام، حادثه اى براى يكى از مسلمانان پيش آمد و آن اين كه: يكى از انصار به نام «ابو قيس» از دنيا رفت، فرزندش به نامادرى خود پيشنهاد ازدواج نمود، آن زن گفت: من تو را فرزند خود مى دانم و چنين كارى را شايسته نمى بينم. ولى با اين حال از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كسب تكليف مى كنم، سپس موضوع را خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)عرض كرد، و كسب تكليف نمود، آيه فوق نازل شد و از اين كار به شدت نهى كرد.(1)

* * *

 

وَ لاتَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْض لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْء عَليماً

برترى هائى را كه خداوند براى بعضى از شما بر بعضى ديگر قرار داده آرزو نكنيد! (اين تفاوت هاى طبيعى و حقوقى، براى حفظ نظام زندگى شما است. ولى با اين حال)مردان نصيبى از آنچه به دست مى آورند دارند، و زنان نيز نصيبى; (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا، (براى رفع تنگناها) طلب كنيد! وخداوند به هر چيز داناست.

 

شأن نزول:

مردان و زنان، هر كدام سهم خود را دارند

مفسّر معروف «طبرسى» در «مجمع البيان» نقل مى كند: امّ سلمه(يكى از همسران پيامبر) به پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مى روند و زنان جهاد نمى كنند؟


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 1، ص135; «وسائل الشيعه»،
ج 20، ص 514 و 515.

[ 141 ]

چرا براى ما نصف ميراث آنها مقرر شده؟

اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مى رفتيم، و موقعيت اجتماعى آنها را داشتيم.

آيه فوق نازل گرديد و به اين سؤالات و مانند آن پاسخ گفت.(1)

و در «تفسير المنار» مى خوانيم: جمعى از مردان مسلمان، هنگامى كه آيه ارث نازل شد و سهم مردان را دو برابر زنان ذكر كرد، گفتند:

اى كاش! اجر و پاداش معنوى ما نسبت به آنها نيز چنين بود!

و جمعى از زنان نيز گفتند: اى كاش! مجازات و كيفرهاى ما نصف مجازات مردان بود، همان طور كه سهم ارث ما نيمى از ارث آنها است!

آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(2)

همين شأن نزول در «تفسير فى ظلال» و «روح المعانى» با تفاوت مختصرى ذكر شده است.

* * *

 

إِنَّ اللّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظيماً

خداوند (هرگز) شرك را نمى بخشد; و پائين تر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد. و آن كس كه براى خدا، شريكى قرار دهد، گناه بزرگى مرتكب شده است.

 

شأن نزول:

خداوند مشركان را نمى آمرزد

در مورد اين آيه، شأن نزول هاى متعددى نقل شده است، از جمله:

از «كلبى» نقل شده كه اين درباره مشركين نازل گرديده، به اين بيان:


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير رازى»، ج 10، ص64، ذيل آيه; «تفسير آلوسى»، ج 5، ص19، ذيل آيه; «درّ المنثور»، ج 2، ص149.

2. «مجمع البيان» و «تفسير المنار»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير رازى»، ج 10، ص64، ذيل آيه مورد بحث.

[ 142 ]

پس از شهادت «حمزه» ـ در نبرد اُحُد ـ مشركان به وعده اى كه به «وحشى» در مورد قتل «حمزه» داده بودند، وفا نكردند.

«وحشى» خود و طرفدارانش پشيمان شدند، نامه اى به رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نوشتند كه ما پشيمان شده ايم، ولى بر اساس آنچه شما در «مكّه» فرموده ايد ـ كه افراد مشرك گناهكار و... در اسلام پذيرفته نمى شوند ـ خود را واجد ايمان آوردن نمى دانيم; چرا كه ما مرتكب همه اين گناهان شده ايم، در اينجا بود كه آيه «اِلاّ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً...» نازل شد،(1) و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به آنها اعلام نمود.

آنها در پاسخ نوشتند: ما خوف آن را داريم كه نتوانيم عمل صالح انجام دهيم و مشمول اين آيه نشويم، آيه مورد بحث نازل شد و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به آنها اعلام فرمود.

باز نوشتند: ما خوف آن را داريم كه تحت عنوان «مشيت» (لِمَنْ يَشاءُ) قرار نگيريم، در اينجا آيه «يا عِبادِىَ الَّذِيْنَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِم لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيْعاً» نازل شد و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پيام فرستاد.

«وحشى» و تمام اصحابش مسلمان شدند و به خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)رسيدند، پيامبر آنها را پذيرفت، سپس از «وحشى» چگونگى شهادت «حمزه» را پرسيد، و پس از توضيح، خطاب به «وحشى» فرمود: به جائى برو كه از ديد من پنهان باشى (غَيِّبْ شَخْصَكَ عَنِّى).

«وحشى» به «شام» رفت و در همان جا از دنيا رفت.(2)

* * *


1. فرقان، آيه 70.

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «سعد السعود»، ص211; «تفسير كبير فخر رازى»، ج 10، ص97، ذيل آيه مورد بحث; «بحر المحيط»، ج 3، ص665، ذيل آيه مورد بحث (در برخى احاديث به جاى عبارت فوق اين عبارت آمده است: غَيِّبْ عَنِّى وَجْهَكَ); «نور البراهين جزائرى»، ج 2، ص429; «سنن كبراى بيهقى»، ج 9، ص98 .

[ 143 ]

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ لايُظْلَمُونَ فَتيلاً

اُنْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَ كَفى بِهِ إِثْماً مُبيناً

آيا نديدى كسانى را كه خودستائى مى كنند؟! (اين خودستائى ها، بى ارزش است;) بلكه خدا هر كس را بخواهد، ستايش مى كند; و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد.

ببين چگونه بر خدا دروغ مى بندند! و همين گناه آشكار (براى مجازات آنان) كافى است.

 

شأن نزول:

ادعاهاى واهى

در بسيارى از تفاسير اسلامى در ذيل آيه چنين نقل شده: يهود و نصارى براى خود امتيازاتى قائل بودند و همان طور كه در آيات قرآن نقل شده:

گاهى مى گفتند: «ما فرزندان خدائيم».(1)

و گاهى مى گفتند: «بهشت مخصوص ما است و غير از ما، در آن راهى ندارد»(2)آيات فوق نازل شد و به اين پندارهاى باطل پاسخ گفت.(3)

* * *

 

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلاً

أُولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصيراً

آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب (خدا) به آنان داده شده، (با اين حال،) به «جبت» و «طاغوت» (بت و بت پرستان) ايمان مى آورند، و درباره كافران مى گويند: «آنها، ازكسانى كه ايمان آورده اند، هدايت يافته ترند»؟

آنها كسانى هستند كه خداوند، ايشان را از رحمت خود، دور ساخته است; و هر كس را خدا از رحمتش دور سازد، ياورى براى او نخواهى يافت.


1. مائده، آيه 18.

2. بقره، آيه 111.

3. «بحارالانوار»، ج9، ص74; «تفسيرطبرى» و «مجمع البيان»،ذيل آيه; «تفسيرآلوسى»،ج5،ص54، ذيل آيه.

[ 144 ]

شأن نزول:

خباثت تا كجا؟!

بسيارى از مفسران در شأن نزول آيات فوق، چنين گفته اند: بعد از حادثه «احد»، يكى از بزرگان يهود به نام «كعب بن اشرف» به اتفاق هفتاد نفر از يهوديان به سوى «مكّه» آمد، تا با مشركان «مكّه» بر ضد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)هم پيمان شوند، و پيمانى را كه با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) داشتند بشكنند.

«كعب» به منزل «ابو سفيان» وارد شد، «ابو سفيان» او را گرامى داشت و يهودِ همراه وى، در خانه هاى قريش به طور پراكنده ميهمان شدند.

يكى از اهل «مكّه» به «كعب» گفت: شما اهل كتابيد و محمّد نيز داراى كتاب است، حقيقت اين است كه ما احتمال مى دهيم اين كار توطئه اى باشد كه براى از بين بردن ما چيده شده است، اگر مى خواهيد با شما هم پيمان شويم، نخستين شرط اين است كه در برابر اين دو بت (اشاره به دو بت بزرگ كردند)، سجده كنيد و به آنها ايمان بياوريد، و آنان چنين كردند.

سپس «كعب» به اهل «مكّه» پيشنهاد كرد: سى نفر از شما و سى نفر از ما به كنار خانه «كعبه» برويم، شكم هاى خود را بر ديوار خانه كعبه بگذاريم و با پروردگار كعبه عهد كنيم كه در نبرد با محمّد كوتاهى نكنيم.

اين برنامه نيز انجام شد، و پس از پايان آن، «ابو سفيان» رو به «كعب» كرده، گفت:

تو مرد دانشمندى هستى و ما بى سواد و درس نخوانده!، به عقيده تو، «ما» و «محمّد» كدام به حق نزديك تريم؟

«كعب» گفت: آئين خود را براى من كاملاً تشريح كن!

«ابو سفيان» گفت: ما براى حاجيان، شتران بزرگ قربانى مى كنيم، و به آنها آب مى دهيم، ميهمان را گرامى مى داريم، اسيران را آزاد كرده، و صله رحم به جا مى آوريم، و خانه پروردگار خود را آباد نگه مى داريم، و بر گرد آن طواف مى كنيم، و ما اهل حرم خدا سرزمين مكّه ايم، ولى محمّد از دين نياكان خود دست برداشته،

[ 145 ]

قطع پيوند خويشاوندى كرده، و از حرم خدا بيرون رفته، در حالى كه دين ما كهن است و آئين محمّد آئينى است تازه و نوپا.

«كعب» گفت: به خدا سوگند آئين شما از آئين محمّد بهتر است!

در اين هنگام آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)

* * *

 

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الاَْماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللّهَ كانَ سَميعاً بَصيراً

خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش بدهيد! و هنگامى كه ميان مردم داورى مى كنيد، به عدالت داورى كنيد، خداوند، اندرزهاى خوبى به شما مى دهد.خداوند، شنوا و بيناست.

 

شأن نزول:

امانت ها را به اهلش بسپاريد

در «تفسير مجمع البيان» و بعضى ديگر از تفاسير اسلامى، نقل شده: اين آيه زمانى نازل گرديد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با پيروزى كامل وارد شهر «مكّه» گرديد، «عثمان بن طلحه» را كه كليددار خانه كعبه بود احضار كرد، كليد را از او گرفت، تا درون خانه كعبه را از وجود بت ها پاك سازد.

«عباس» عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از انجام اين مقصود، تقاضا كرد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) با تحويل كليد خانه خدا به او، مقام كليددارى بيت اللّه را كه در ميان عرب يك مقام برجسته و شامخ بود، به او بسپارد (گويا عباس ميل داشت از نفوذ اجتماعى و سياسى برادرزاده خود به نفع خويش استفاده كند).

ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر خلاف اين تقاضا پس از تطهير خانه كعبه از لوث بت ها در خانه


1. «بحار الانوار»، ج 9، ص 74 و 75 ; «درّ المنثور»، ج 2، ص171; «تفسير طبرى»، ج 5، ص83، ذيل آيه مورد بحث; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث.

[ 146 ]

را بست و كليد را به «عثمان بن طلحه» تحويل داد، در حالى كه آيه مورد بحث را تلاوت مى نمود: إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهْلِها...».(1)-(2)

* * *

 

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً

آيا نديدى كسانى را كه گمان مى كنند به آنچه (از كتاب هاى آسمانى كه) بر تو و به آنچه پيش از تو نازل شده، ايمان آورده اند، ولى مى خواهند براى داورى نزد طاغوت و حكّام باطل بروند؟! با اين كه به آنها دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند. اما شيطان مى خواهد آنان را گمراه كند. و به بيراهه هاى دور دستى بيفكند.

 

شأن نزول:

داورى خواستن از طاغوت ممنوع

يكى از يهوديان «مدينه» با يكى از مسلمانان منافق اختلافى داشت، بنا را بر اين گذاشتند كه يك نفر را به عنوان داور در ميان خود انتخاب كنند.

مرد يهودى چون به عدالت و بى نظرى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) اطمينان داشت گفت: من به داورى پيامبر(صلى الله عليه وآله) شما راضيم.

ولى مرد منافق يكى از بزرگان يهود به نام «كعب بن اشرف» را انتخاب كرد; زيرا مى دانست مى تواند با هديه، نظر او را به سوى خود جلب كند، و به اين ترتيب، با داورى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مخالفت كرد، آيه شريفه نازل شد و چنين افرادى را شديداً سرزنش كرد.(3)


1. بعضى از مفسران معتقدند: اين آيه قبل از «فتح مكّه» نازل شده و شأن نزول فوق را صحيح نمى دانند، ولى چه شأن نزول فوق صحيح باشد يا نباشد، تأثيرى در قانون مهمى كه از آيه استفاده مى شود، ندارد.

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحر المحيط»، ج 3، ص682، ذيل آيه مورد بحث; «درّ المنثور»، ج 2، ص174.

3. «مجمع البيان» ـ شأن نزول فوق از اكثر مفسران نقل شده است; «بحر المحيط»، ج 3، ص682، ذيل   ر
آيه مورد بحث; «تفسير قرطبى»، ج 5، ص263، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص 75 و 194 (با تفاوت)، ج 22، ص93 (با تفاوت) .

[ 147 ]

بعضى از مفسران شأن نزول هاى ديگرى نيز در ذيل اين آيه نقل كرده اند كه نشان مى دهد، بعضى از تازه مسلمان ها، طبق عادت زمان جاهليت، در آغاز اسلام داورى هاى خود را نزد دانشمندان يهود، و يا كاهنان مى بردند، آيه فوق نازل شد و شديداً آنها را نهى كرد.(1)

* * *

 

فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً

به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اين كه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند; و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند; و كاملاً تسليم باشند.

 

شأن نزول:

ملاكِ ايمان حقيقى!

«زبير بن عوام» كه از مهاجران بود، با يكى از انصار (مسلمانان «مدينه») بر سر آبيارى نخلستان هاى خود كه در كنار هم قرار داشتند، اختلافى پيدا كرده بودند، هر دو براى حل اختلاف، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيدند، از آنجا كه باغستان «زبير» در قسمت بالاى نهر و باغستان انصارى در قسمت پائين نهر قرار داشت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به «زبير» دستور داد: اوّل او باغ هايش را آبيارى كند و بعد مسلمان انصارى (و اين مطابق همان سنتى بود كه در باغ هاى مجاور هم جريان داشت).

اما مرد انصارى به ظاهر مسلمان از داورى عادلانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) ناراحت شده، گفت: آيا اين قضاوت به خاطر آن بود كه «زبير»، عمه زاده تو است؟!


1. «تفسير المنار»، ج 5، ص222 و برخى ديگر از تفاسير، ذيل آيه مورد بحث.

[ 148 ]

پيامبر(صلى الله عليه وآله) از اين سخن بسيار ناراحت شد، به حدّى كه رنگ رخسار او دگرگون گرديد، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.(1)

در بعضى از تفاسير اسلامى شأن نزول هاى ديگرى ذكر شده، كه كم و بيش با شأن نزول فوق شباهت دارد (تفسير تبيان، و طبرسى، و المنار).

* * *

 

وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً

ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَ كَفى بِاللّهِ عَليماً

و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده; از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان; و آنها رفيق هاى خوبى هستند!

اين موهبتى از ناحيه خداست. و كافى است كه او، (از حال بندگان، و نيات و اعمالشان) آگاه است.

 

شأن نزول:

بشارت به مؤمنان حقيقى

يكى از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نام «ثوبان» كه نسبت به آن حضرت محبت و علاقه شديدى داشت، روزى با حال پريشان خدمتش رسيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) از سبب ناراحتى او سؤال نمود، در جواب عرض كرد:

زمانى كه از شما دور مى شوم و شما را نمى بينم ناراحت مى شوم، امروز در اين فكر فرو رفته بودم كه فرداى قيامت اگر من اهل بهشت باشم، مسلماً در مقام و جايگاه شما نخواهم بود، و بنابراين شما را هرگز نخواهم ديد.


1. «بحار الانوار»، ج 22، ص19 ; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير طبرى»، ج 5، ص100، ذيل آيه مورد بحث.

[ 149 ]

و اگر اهل بهشت نباشم، كه تكليفم روشن است، بنابراين در هر حال از درك حضور شما محروم خواهم شد، با اين حال چرا افسرده نباشم؟!

دو آيه فوق نازل شد و به اين گونه اشخاص بشارت داد كه افراد مطيع پروردگار در بهشت نيز، همنشين پيامبران و برگزيدگان خدا خواهند بود، سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: به خدا سوگند، ايمان مسلمانى كامل نمى شود، مگر اين كه مرا از خود و پدر و مادر و همه بستگان بيشتر دوست داشته باشد. و در برابر گفتار من تسليم باشد.(1)

* * *

 

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَل قَريب قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الاْخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً

آيا نديدى كسانى را كه به آنها گفته شد: «(فعلاً) دست از جهاد بداريد! و نماز را بر پا كنيد! و زكات بپردازيد»! (ناراحت بودند)، ولى هنگامى كه فرمان جهاد به آنها داده شد،جمعى از آنان، از مردم مى ترسيدند، همان گونه كه از خدا مى ترسند، بلكه بيشتر! و گفتند: «پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتى؟! چرا اين فرمان را تا زمان نزديكى تأخير نينداختى»؟! به آنها بگو: «سرمايه زندگى دنيا، ناچيز است! و سراى آخرت، براى كسى كه پرهيزگار باشد، بهتر است. و به اندازه رشته شكاف هسته خرمايى، به شماستم نخواهد شد».

 

شأن نزول:

جهاد به هنگام دستور

جمعى از مفسران مانند مفسر بزرگ «شيخ طوسى» نويسنده «تبيان» ونويسندگان «تفسير قرطبى» و «المنار» از «ابن عباس» چنين نقل كرده اند:


1. «بحار الانوار»، ج 22، ص 87 و 88 و ج 65، ص2 ; «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير آلوسى»، ج 5، ص75، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير قرطبى»، ج 5، ص271، ذيل آيه مورد بحث.

[ 150 ]

جمعى از مسلمانان هنگامى كه در «مكّه» بودند، و تحت فشار و آزار شديد مشركان قرار داشتند، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيده، عرض كردند: ما قبل از اسلام عزيز و محترم بوديم، اما پس از اسلام وضع ما دگرگون شد، آن عزت و احترام را از دست داديم، و همواره مورد آزار دشمنان قرار داريم، اگر اجازه دهيد با دشمن مى جنگيم تا عزت خود را بازيابيم.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: من فعلاً مأمور به مبارزه نيستم، ولى هنگامى كه مسلمانان به «مدينه» آمدند و زمينه براى مبارزه مسلحانه آماده شد و دستور جهاد نازل گرديد، بعضى از آن افراد داغ و آتشين از شركت در ميدان جهاد مسامحه مى كردند، و از آن جوش و حرارت خبرى نبود، آيه فوق نازل شد و به عنوان تشجيع مسلمانان و ملامت از افراد مسامحه كار حقايقى را بيان نمود.(1)

* * *

 

فَقاتِلْ في سَبيلِ اللّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَسَى اللّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ اللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكيلاً

در راه خدا پيكار كن! تنها مسئول وظيفه خود هستى! و مؤمنان را (بر اين كار،) تشويق نما; اميد است خداوند از قدرت كافران جلوگيرى كند (حتى اگر تنها خودت به ميدان بروى)! و خداوند قدرتش بيشتر، و مجازاتش دردناك تر است.

 

شأن نزول:

جهاد و تشويق مؤمنان

در «تفسير مجمع البيان»، «قرطبى» و «روح المعانى» درباره شأن نزول اين آيه چنين آمده است: هنگامى كه «ابوسفيان» و لشكر قريش پيروزمندانه از ميدان اُحد بازگشتند، «ابوسفيان» با پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرار گذاشت كه در موسم بدر صغرى (يعنى


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير تبيان»، ج 3، ص261، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير قرطبى»، ج 5، ص281، ذيل آيه مورد بحث; «درّ المنثور»، ج 2، ص184.

[ 151 ]

بازارى كه در ماه ذى القعده در سرزمين بدر تشكيل مى شد) بار ديگر رو به رو شوند.

هنگامى كه موعد مقرر فرا رسيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) مسلمانان را دعوت به حركت به محل مزبور كرد.

ولى جمعى از مسلمانان كه خاطره تلخ شكست اُحد را فراموش نكرده بودند، شديداً از حركت خوددارى مى نمودند، آيه فوق نازل شد و پيامبر(صلى الله عليه وآله)مسلمانان را مجدداً دعوت به حركت نمود.

در اين موقع تنها هفتاد نفر در ركاب پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در محل مزبور حاضر شدند، ولى «ابوسفيان» (بر اثر وحشتى كه از رو به رو شدن با سپاه اسلام داشت) از حضور در آنجا خوددارى كرد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) با همراهان سالم به «مدينه» بازگشتند.(1)

* * *

 

فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقينَ فِئَتَيْنِ وَ اللّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُريدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً

چرا درباره منافقين دو دسته شده ايد؟! در حالى كه خداوند به خاطر اعمالشان، (افكار) آنها را كاملاً وارونه كرده است. آيا شما مى خواهيد كسانى را كه خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه كرده، هدايت كنيد؟! در حالى كه هر كس را خداوند گمراه كند، راهى براى او نخواهى يافت.

 

شأن نزول:

ساده نگرى و مسامحه كارى!

مطابق نقل جمعى از مفسران از «ابن عباس»، عده اى از مردم «مكّه» ظاهراً مسلمان شده بودند، ولى در واقع در صف منافقان قرار داشتند، به همين دليل حاضر به مهاجرت به «مدينه» نشدند، و عملاً هوادار و پشتيبان بت پرستان بودند.

اما سرانجام مجبور شدند از «مكّه» خارج شوند (و تا نزديكى «مدينه» بيايند و


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير قرطبى»، ج 5، ص293.

[ 152 ]

شايد هم به خاطر موقعيت ويژه اى كه داشتند براى هدف جاسوسى اين عمل را انجام دادند) و خوشحال بودند كه مسلمانان آنها را از خود مى دانند و ورود به «مدينه» طبعاً براى آنها مشكلى ايجاد نخواهد كرد.

مسلمانان از جريان آگاه شدند، ولى به زودى درباره چگونگى برخورد با اين جمع در ميان مسلمين اختلاف افتاد.

عده اى معتقد بودند: بايد اين عده را طرد كرد; زيرا در واقع پشتيبان دشمنان اسلامند.

ولى بعضى از افراد ظاهربين و ساده دل، با اين طرح مخالفت كرده، گفتند: عجبا! ما چگونه با كسانى كه گواهى به توحيد و نبوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) داده اند بجنگيم؟ و تنها به جرم اين كه: هجرت ننمودند، خون آنها را حلال بشمريم؟

آيه فوق نازل شد و دسته دوم را در برابر اين اشتباه ملامت و سپس راهنمائى كرد.(1)

* * *

 

إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْم بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً

مگر آنها كه با هم پيمانان شما، پيمان بسته اند; يا آنها كه به سوى شما مى آيند، و از پيكار با شما، يا پيكار با قوم خود ناتوان شده اند; (نه سر جنگ با شما دارند، و نه توانائى مبارزه با قوم خود.) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلط مى كند تا با شما پيكار


1. درباره اين آيه و آيات بعد، شأن نزول هاى ديگرى گفته شده، از جمله اين كه: بعضى آن را مربوط به جريان «غزوه احد» دانسته اند، در حالى كه آيات بعد ـ كه اشاره به مسأله مهاجرت مى كند ـ با آن سازگار نيست و مناسب شأن نزولى است كه در بالا ذكر كرديم. «جامع البيان»، ج 5، ص263; «تفسير ابن كثير»،
ج 1، ص545;
«درّ المنثور»، ج 2، ص190; «زاد المسير»، ج 2، ص165.

[ 153 ]

كنند. پس اگر از شما كناره گيرى كرده و با شما پيكار ننمودند، (بلكه) پيشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نمى دهد كه متعرض آنان شويد.

 

شأن نزول:

پيشنهاد اصلاح را بپذيريد

از روايات مختلفى كه در شأن نزول اين آيه وارد شده، و مفسران در تفاسير گوناگون آورده اند، چنين استفاده مى شود: دو قبيله در ميان قبائل عرب به نام «بنى ضمره» و «اشجع» وجود داشتند كه قبيله اوّل با مسلمانان پيمان ترك تعرض بسته بودند، و طايفه «اشجع» با «بنى ضمره» نيز هم پيمان بودند.

بعضى از مسلمانان از قدرت طايفه «بنى ضمره» و پيمان شكنى آنها بيمناك بودند، لذا به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)پيشنهاد كردند: پيش از آن كه آنها حمله را آغاز كنند مسلمانان به آنها حملهور شوند، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:

كَلاّ فَاِنَّهُمْ أَبَرُّ الْعَرَبِ بِالْوالِدَيْنِ وَ أَوْصَلُهُمْ لِلْرَّحِمِ وَ أَوْفاهُمْ بِالْعَهْدِ:

«نه، هرگز چنين كارى نكنيد; زيرا آنها در ميان تمام طوائف عرب نسبت به پدر و مادر خود از همه نيكوكارترند، و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربان تر، و به عهد و پيمان خود از همه پايبندترند»!

پس از مدتى مسلمانان با خبر شدند كه طايفه «اشجع» به سركردگى «مسعود بن رجيله» كه هفتصد نفر بودند به نزديكى «مدينه» آمده اند، پيامبر(صلى الله عليه وآله)نمايندگانى نزد آنها فرستاد تا از هدف مسافرتشان مطلع گردد آنها اظهار داشتند آمده ايم قرار داد ترك مخاصمه با محمّد(صلى الله عليه وآله) ببنديم.

هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين ديد، دستور داد مقدار زيادى خرما به عنوان هديه براى آنها بردند، سپس با آنها تماس گرفت، آنها اظهار داشتند: ما نه توانائى مبارزه با دشمنان شما را داريم، چون عدد ما كم است، و نه قدرت و تمايل به مبارزه با شما را; زيرا محل ما به شما نزديك است، لذا آمده ايم با شما پيمان ترك تعرض ببنديم.

[ 154 ]

در اين هنگام آيات فوق نازل شد و دستورهاى لازم در اين زمينه را به مسلمانان داد.(1)

از پاره اى از روايات استفاده مى شود: قسمتى از آيه درباره طايفه «بنى مدلج» نازل شده است كه: خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيدند و اظهار داشتند: ما نه با شما هم صدا هستيم، و نه بر ضد شما گام بر مى داريم، پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيمان ترك مخاصمه را با آنها امضاء كرد.(2)

* * *

 

سَتَجِدُونَ آخَرينَ يُريدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فيها فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبيناً

به زودى جمعيت ديگرى را مى يابيد كه مى خواهند هم از ناحيه شما در امان باشند، و هم از ناحيه قوم خودشان (كه مشركند; ولى) هر زمان آنان را به سوى فتنه (وبت پرستى) باز گردانند، با سر در آن فرو مى روند! اگر از درگيرى با شما كنار نرفتند و پيشنهاد صلح نكردند و دست از شما نكشيدند، آنها را هر جا يافتيد اسير كنيد و (يا) به قتل برسانيد! آنها كسانى هستند كه ما براى شما، تسلط آشكارى نسبت به آنان قرارداده ايم.

 

شأن نزول:

شدّت عمل

براى آيه فوق شأن نزول هاى مختلفى نقل شده كه يكى از مشهورترين آنها اين است:


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «نور الثقلين»، ج 1، ص527; «بحار الانوار»، ج 20، ص305 ; «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 1، ص145).

2. «تفسيرعياشى»، ج1، ص262; «الميزان»، ج5، ص37; «مجمع البيان»،ذيل آيه; «نورالثقلين»، ج1، ص529.

[ 155 ]

جمعى از مردم «مكّه» به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى آمدند و از روى خدعه و نيرنگ اظهار اسلام مى كردند، اما همين كه در برابر قريش و بت هاى آنها قرار مى گرفتند به نيايش و عبادت بت ها مى پرداختند.

و به اين ترتيب مى خواستند از ناحيه اسلام و قريش هر دو آسوده خاطر باشند، از هر دو طرف سود ببرند و از هيچ يك زيان نبينند، و به اصطلاح در ميان اين دو دسته دو دوزه بازى كنند.

آيه فوق نازل شد و دستور داد مسلمانان در برابر اين دسته شدت عمل به خرج دهند.(1)

* * *

 

وَ ما كانَ لِمُؤْمِن أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْريرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْم عَدُوّ لَكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْريرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْم بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْريرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللّهِ وَ كانَ اللّهُ عَليماً حَكيماً

هيچ فرد با ايمانى مجاز نيست كه مؤمنى را به قتل برساند، مگر اين كه اين كار از روى خطا و اشتباه از او سر زند; و (در عين حال،) كسى كه مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، بايد يك برده مؤمن را آزاد كند و خون بهائى به كسان او بپردازد; مگر اين كه آنها خون بها را ببخشند. و اگر مقتول، از گروهى باشد كه دشمنان شما هستند (و كافرند)، ولى مقتول با ايمان بوده، (تنها) بايد يك برده مؤمن را آزاد كند (و پرداختن خون بها لازم نيست). و اگر از جمعيتى باشد كه ميان شما و آنها پيمانى بر قرار است، بايد خون بهاى او را به كسان او بپردازد، و يك برده مؤمن (نيز) آزاد كند. و آن كس كه دسترسى (به آزاد كردن برده) ندارد، دو ماه پى در پى روزه مى گيرد. اين (يك نوع تخفيف، و) توبه الهى است. و خداوند، دانا و حكيم است.


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 19، ص146 ; «جامع البيان»، ج 5، ص273; «تفسير ابن كثير»، ج 1، ص546.

[ 156 ]

شأن نزول:

حكم قتل خطائى

يكى از بت پرستان «مكّه» به نام «حارث بن يزيد» با دستيارى «ابوجهل» مسلمانى را به نام «عياش بن ابى ربيعه» به جرم گرايش به اسلام مدت ها شكنجه مى داد، پس از هجرت مسلمانان به «مدينه»، «عياش» نيز به «مدينه» هجرت كرد و در شمار مسلمانان قرار گرفت.

اتفاقاً روزى در يكى از محله هاى اطراف «مدينه» با شكنجه دهنده خود «حارث بن يزيد» رو به رو شد، از فرصت استفاده كرده، او را به قتل رسانيد، به گمان اين كه: دشمنى را از پاى در آورده است، در حالى كه توجه نداشت «حارث» توبه كرده و مسلمان شده است و به سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى رود، جريان را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرض كردند، آيه نازل شد و حكم قتلى را كه از روى اشتباه و خطا واقع شده را بيان كرد.(1)

* * *

 

وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً

و هر كس، فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است; در حالى كه جاودانه در آن مى ماند; و خداوند بر او غضب مى كند; و او را از رحمتش دورمى سازد; و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است.

 

شأن نزول:

كيفر قتل عمد

يكى از مسلمانان به نام «مقيس بن صبابه كنانى»، كشته برادر خود «هشام» را در محله «بنى النجّار» پيدا كرد، جريان را به عرض پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسانيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را به


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «تفسير صافى»، ج 1، ص482; «نور الثقلين»، ج 1، ص530; «بحارالانوار»، ج 22، ص20 .

[ 157 ]

اتفاق «قيس بن هلال فهرى» نزد بزرگان «بنى النجّار» فرستاد و دستور داد:

اگر قاتل «هشام» را مى شناسند، او را تسليم برادرش «مقيس» نمايند و اگر نمى شناسند، خون بها و ديه او را بپردازند آنان هم چون قاتل را نمى شناختند، ديه را به صاحب خون پرداختند و او هم تحويل گرفت و به اتفاق «قيس بن هلال» به طرف «مدينه» حركت كردند در بين راه بقاياى افكار جاهليت، «مقيس» را تحريك نمود و با خود گفت: قبول ديه موجب سرشكستگى و ذلت است، لذا هم سفر خود را كه از قبيله «بنى النجّار» بود به انتقام خون برادر كشت و به طرف «مكّه» فرار نمود و از اسلام نيز كناره گيرى كرد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم در مقابل اين خيانت خون او را مباح نمود، آيه فوق به همين مناسبت نازل شد كه مجازات قتل عمد در آن بيان شده است.(1)

* * *

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه در راه خدا گام مى زنيد (و به سفرى براى جهاد مى رويد)، تحقيق كنيد! و به خاطر اين كه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنائمى) به دست آوريد، به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى كند نگوئيد: «مسلمان نيستى»! زيرا غنيمت هاى فراوانى (براى شما) نزد خداست. شما قبلاً چنين بوديد; و خداوند بر شما منّت نهاد (و هدايت شديد). پس، (به شكرانه اين نعمت بزرگ،) تحقيق كنيد! خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 22، ص21 ; «الميزان»، ج 5، ص44; «تفسير قرطبى»، ج 5، ص333; «درّ المنثور»، ج 2، ص195.

[ 158 ]

شأن نزول:

پذيرش اقرار به اسلام

در روايات و تفاسير اسلامى شأن نزول هائى درباره آيه فوق آمده است كه كم و بيش، با هم شباهت دارند از جمله اين كه:

پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از بازگشت از جنگ «خيبر»، «اسامة بن زيد» را با جمعى از مسلمانان به سوى يهوديانى كه در يكى از روستاهاى «فدك» زندگى مى كردند فرستاد، تا آنها را به سوى اسلام و يا قبول شرائط ذمه دعوت كند.

يكى از يهوديان به نام «مرداس» كه از آمدن سپاه اسلام با خبر شده بود، اموال و فرزندان خود را در پناه كوهى قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت، در حالى كه به يگانگى خدا و نبوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) گواهى مى داد.

«اسامة بن زيد» به گمان اين كه مرد يهودى از ترس جان و براى حفظ مال اظهار اسلام مى كند و در باطن مسلمان نيست، به او حمله كرد و او را كشت و گوسفندان او را به غنيمت گرفت، هنگامى كه خبر به پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله)سخت از اين جريان ناراحت شد، فرمود: تو مسلمانى را كشتى، «اسامة» ناراحت شد، عرض كرد:

اين مرد از ترس جان و براى حفظ مالش اظهار اسلام كرد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: تو كه از درون او آگاه نبودى، چه مى دانى؟ شايد به راستى مسلمان شده.

در اين موقع آيه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه: به خاطر غنائم جنگى و مانند آن هيچ گاه سخن كسانى كه اظهار اسلام مى كنند را انكار ننمايند، بلكه هر كس اظهار اسلام كرد، بايد سخن او را پذيرفت.(1)

* * *


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 19، ص147، ج 21، ص11، ج 22، ص92، و ج 65، ص234; «تفسير الأصفى»، ج 1، ص231; «مستدرك»، ج 16، ص79; «نور الثقلين»، ج 1، ص535.

[ 159 ]

إِنَّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الاَْرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً

كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد»؟ گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم». آنها (فرشتگان) گفتند: «مگر سرزمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد»؟! آنها (عذرى نداشتند، و) جايگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند.

 

شأن نزول:

هجرت از سرزمين كفر

قبل از آغاز جنگ «بدر»، سران قريش اخطار كردند: همه افراد ساكن «مكّه» كه آمادگى براى شركت در ميدان جنگ دارند، بايد براى نبرد با مسلمانان حركت كنند و هر كس مخالفت كند خانه او ويران و اموالش مصادره مى شود.

به دنبال اين تهديد، عده اى از افرادى كه ظاهراً اسلام آورده بودند، ولى به خاطر علاقه شديد به خانه و زندگى و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند، نيز با بت پرستان به سوى ميدان جنگ حركت كردند، و در ميدان در صفوف مشركان ايستادند و از كمى نفرات مسلمانان به شك و ترديد افتادند و سرانجام در اين ميدان كشته شدند.

آيه فوق نازل گرديد و سرنوشت شوم آنها را شرح داد.(1)

* * *

 

وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ يُصَلُّوا


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 19، ص29 ; «جوامع الجامع»، ج 1، ص433 ; «تفسير ابى حمزة الثمالى»، ص147.

[ 160 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation