بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شان نزول آیات قرآن کریم, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 -
     002 - شان نزول آيات قرآن
     003 - شان نزول آيات قرآن
     004 - شان نزول آيات قرآن
     005 - شان نزول آيات قرآن
     006 - شان نزول آيات قرآن
     007 - شان نزول آيات قرآن
     008 - شان نزول آيات قرآن
     009 - شان نزول آيات قرآن
     010 - شان نزول آيات قرآن
     011 - شان نزول آيات قرآن
     012 - شان نزول آيات قرآن
     013 - شان نزول آيات قرآن
     014 - شان نزول آيات قرآن
     015 - شان نزول آيات قرآن
     016 - شان نزول آيات قرآن
     017 - شان نزول آيات قرآن
     018 - شان نزول آيات قرآن
     019 - شان نزول آيات قرآن
     020 - شان نزول آيات قرآن
     021 - شان نزول آيات قرآن
     022 - شان نزول آيات قرآن
     023 - شان نزول آيات قرآن
     024 - شان نزول آيات قرآن
     025 - شان نزول آيات قرآن
     FEHREST - شان نزول آيات قرآن کريم
 

 

 
 

 

 

باشيد! تمام مطالبات ربوى كه در زمان جاهليت مردم از يكديگر داشته اند، همگى بايد فراموش شود و نخستين مطالبات ربوى كه من آن را به دست فراموشى مى سپارم مطالبات عباس بن عبدالمطلب است».(1)

از اين جمله، به خوبى استفاده مى شود كه: پيامبر(صلى الله عليه وآله) به هنگامى كه قلم سرخ بر مطالبات ربوى زمان جاهليت مى كشيد از بستگان خود شروع كرد، و اگر در ميان آنها افراد ثروتمندى مانند عباس بودند كه در زمان جاهليت همچون ديگر ثروتمندان آلوده بودند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) نخست، مطالبات آنها را الغاء كرد.

و نيز در روايات آمده است كه: پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بعد از نزول اين آيات، به فرماندار «مكّه» دستور داد: اگر «آل مغيره» كه از رباخواران معروف بودند دست از كار خود بر ندارند با آنها بجنگد.(2)

* * *

 


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «درّ المنثور»، ج 2، ص109، با اندكى تفاوت; «مستدرك»، ج 13، ص345; «بحار الانوار»، ج 21، ص405، ج 37، ص113، و ج 73، ص349 .

2. «درّ المنثور»، ج 2، ص 107 و 108; «مكاتيب الرسول» احمدى ميانجى، ج 2، ص 667، 668; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص58.

[ 81 ]

 

فصل دوّم

سوره آل عمران

 

[ 82 ]

[ 83 ]

الم

اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَالاِْنْجيلَ

مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ اللّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقام

الم.

معبودى جز خداوند يگانه زنده و پايدار و نگه دارنده، نيست.

(همان كسى كه) كتاب را به حق بر تو نازل كرد، كه با نشانه هاى كتب پيشين،منطبق است; و «تورات» و «انجيل» را.

پيش از آن، براى هدايت مردم فرستاد; و (نيز) كتابى كه حق را از باطل مشخص مى سازد، نازل كرد; كسانى كه به آيات خدا كافر شدند، كيفر شديدى دارند; و خداوند (براى كيفر بدكاران و كافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است.

 

شأن نزول:

ملاقات فرستادگان مسيحيان با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)

بعضى از مفسران مى گويند: هشتاد و چند آيه از اين سوره، درباره فرستادگان و مسيحيان نجران(1) كه به نمايندگى از طرف آنان براى تحقيق درباره اسلام به «مدينه» آمده بودند، نازل شده است.

فرستادگان، شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان «نجران» محسوب مى شدند، سه نفر از اين چهارده نفر، سمت رياست داشتند و مسيحيان آن سامان در كارها و مشكلات خود، به آن سه نفر مراجعه مى كردند، يكى از آنان «عاقِب» بود كه او را «عبد المسيح» نيز مى گفتند.


1. «نَجْران» محلى است در كوهستان هاى شمالى يمن به فاصله ده منزلى «صنعاء» و اراضى آن متعلق به قبيله «هَمْدان» بوده و اين قبيله در دوره جاهليت بتى داشتند كه آن را «يَعُوق» مى ناميده اند، و به گفته «ياقوت حموى» در «معجم البلدان»: نجران نام چند محل بوده است.

[ 84 ]

وى امير و رئيس قوم خود محسوب مى شد، و قوم او هيچ گاه با نظريه و رأى او مخالفت نمى كردند.

ديگرى «سيّد» نام داشت كه او را «اَيْهَم» نيز مى گفتند، وى سرپرست تشريفات و تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود.

نفر سوم، «ابو حارثه» نام داشت كه مردى دانشمند و صاحب نفوذ بود، و كليساهاى متعددى به نام او ساخته بودند، او تمام كتب دينى مسيحيان را حفظ داشت.

اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله «بنى كعب» به «مدينه» آمدند و به مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد شدند، در اين موقع پيامبر(صلى الله عليه وآله) نماز عصر را با مسلمانان خوانده بود، اين شصت نفر لباس هاى زيبا و پر زرق و برق و جالب پوشيده بودند كه به گفته يكى از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) «هرگز نديده ايم فرستادگانى به اين زيبائى باشند»!

موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و به طرف مشرق ايستاده، مشغول نماز شدند، گروهى از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) خواستند مانع شوند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: به آنها كارى نداشته باشيد!

پس از نماز، «عاقب» و «سيّد» خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند پيامبر (صلى الله عليه وآله) به آنها پيشنهاد كرد: «به آئين اسلام درآييد و در پيشگاه خداوند تسليم گرديد».

عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شده ايم!

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «شما چگونه بر آئين حق هستيد، با اين كه اعمالتان حاكى است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اين كه براى خدا فرزند قائليد و عيسى(عليه السلام) را پسر خدا مى دانيد، و صليب را عبادت و پرستش مى كنيد و گوشت خوك مى خوريد، با اين كه تمام اين امور مخالف آئين حق است»!

عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست، پس پدرش كه بوده است؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آيا شما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد»؟

[ 85 ]

گفتند: آرى.

فرمود: «آيا اينطور نيست كه خداى ما به هر چيزى، احاطه دارد و قيوم است و روزى موجودات با اوست»؟

گفتند: آرى همين طور است.

فرمود: «آيا عيسى اين اوصاف را داشت»؟

گفتند: نه.

فرمود: «آيا مى دانيد كه هيچ چيزى در آسمان و زمين بر خدا مخفى نيست و خداوند به همه آنها داناست»؟

گفتند: آرى مى دانيم.

فرمود: «عيسى غير از آنچه كه خدا به او ياد داده، از پيش خود چيزى مى دانست»؟

گفتند: نه.

فرمود: «آيا مى دانيد كه خداى ما همان است كه مسيح را در رحم مادرش همان طور كه مى خواست، صورتگرى كرد»؟

گفتند: همين طور مى باشد.

فرمود: «آيا چنين نيست كه عيسى را مادرش مانند ساير كودكان در رحم حمل كرد، و بعد همچون مادرهاى ديگر، او را به دنيا آورد؟ و عيسى پس از ولادت، چون اطفال ديگر غذا مى خورد»؟

گفتند: آرى چنين بود.

فرمود: «پس چگونه عيسى پسر خدا است با اين كه هيچ گونه شباهتى به پدرش ندارد»؟!

سخن كه به اينجا رسيد، همگى خاموش شدند، در اين هنگام، هشتاد و چند آيه از اوايل اين سوره براى توضيح معارف و برنامه هاى اسلام نازل گرديد.(1)


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «الميزان»، ج 3، ص15; «جامع البيان»، ج 3، ص220; «تفسير ابن كثير»، ج 1، ص376،; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص61; «درّ المنثور»، ج 2، ص3.

[ 86 ]

هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الاَْلْبابِ

او كسى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرد; كه قسمتى از آن، آيات «محكم» (صريح و روشن) است; كه اساس اين كتاب مى باشد; و قسمتى از آن،«متشابه» است. اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تافتنه انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند); و تفسير (نادرستى) براى آن مى طلبند; در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى دانند. (آنها كه به دنبال درك اسرار آيات قرآن اند) مى گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم; همه از طرف پروردگار ماست». و جز صاحبان عقل، متذكر نمى شوند.

 

شأن نزول:

دستاويز و بهانه جوئى اهل كتاب

در «تفسير نور الثقلين»، از كتاب «معانى الاخبار» از امام باقر(عليه السلام) حديثى به اين مضمون نقل شده: چند نفر از يهود به اتفاق «حُيَىّ بن اخطب» و برادرش، خدمت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمدند و حروف مقطعه «الم» را دست آويز خود قرار داده، گفتند: طبق حساب ابجد، «الف» مساوى يك و «لام» مساوى 30 و «ميم» مساوى 40 مى باشد و به اين ترتيب خبر داده اى كه دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست!

پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه كرده ايد، مگر در قرآن «المص و الر» و ساير حروف مقطعه نيست، اگر اين حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد، چرا همه را محاسبه نمى كنيد؟! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است) آيه فوق در اين مورد نازل شد.(1)


1. «الميزان»، ج 18، ص12 و 13; «تفسير على بن ابراهيم قمى»، ج 1، ص223; «بحار الانوار»، ج 9، ص209 و ج 89، ص374; «درّ المنثور»، ج 1، ص23 و ج 2، ص5; «نور الثقلين»، ج 1، ص27، 313 و 314 و ج 2، ص3 و 4; «معانى الاخبار»، ص23).

[ 87 ]

در «تفسير فى ظلال القرآن» شأن نزول ديگرى نيز براى آيه نقل شده كه از نظر نتيجه با شأن نزول فوق هم آهنگ است و آن اين كه جمعى از نصاراى «نجران» خدمت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمدند و تعبير قرآن درباره مسيح «وَ كَلِمَتُهُ... وَ رُوحٌ مِنْهُ»(1)را دستاويز خود قرار داده، مى خواستند براى مسأله «تثليث» و «خدائى» مسيح(عليه السلام)از آن سوء استفاده كنند و آن همه آياتى كه با صراحت تمام هر گونه شريك و شبيه را از خداوند نفى مى كند ناديده انگارند، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ قاطع داد.(2)

* * *

 

قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ

به آنها كه كافر شدند بگو: (از پيروزى خود در جنگ اُحُد، شاد نباشيد!) به زودى مغلوب خواهيد شد; و (سپس در رستاخيز) به سوى جهنم، محشور خواهيد شد. وچه بد جايگاهى است»!

 

شأن نزول:

ملاك شكست و پيروزى، آخر كار است

پس از «جنگ بدر» و پيروزى مسلمانان، جمعى از يهود گفتند: آن پيامبر امى كه ما وصف او را در كتاب دينى خود (تورات) خوانده ايم كه در جنگ مغلوب نمى شود، همين پيغمبر است.

بعضى ديگر گفتند: عجله و شتاب نكنيد تا نبرد و واقعه ديگرى واقع شود آن گاه قضاوت كنيد.

هنگامى كه «جنگ احد» پيش آمد، و ظاهراً به شكست مسلمانان پايان يافت


1. نساء، آيه 171.

2. «تفسير فى ظلال القرآن»، ج 1، ص542، ذيل آيه مورد بحث; «جامع البيان» ابن جرير طبرى، ج 3، ص241; «درّ المنثور»، ج 2، ص 6.

[ 88 ]

گفتند: نه، به خدا سوگند آن پيامبرى كه در كتاب ما بشارت به آن داده شده اين نيست و به دنبال اين واقعه، نه تنها مسلمان نشدند، كه بر خشونت و فاصله گرفتن از پيامبر و مسلمانان افزودند، حتى پيمانى را كه با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مورد عدم تعرض داشتند، پيش از پايان مدت نقض كردند.

شصت نفر سوار، به اتفاق «كعب اشرف» به سوى «مكّه» رهسپار شدند و با مشركان براى مبارزه با اسلام هم پيمان گرديده، به «مدينه» مراجعت كردند.

در اين هنگام آيه فوق نازل شد و پاسخ دندان شكنى به آنها داد كه نتيجه را در پايان كار حساب كنيد و بدانيد به زودى همگى مغلوب خواهيد شد.(1)

* * *

 

قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ في فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ في سَبيلِ اللّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَ اللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لاُِولِي الاَْبْصارِ

در دو گروهى كه (در ميدان جنگ بدر،) با هم رو به رو شدند، نشانه (و درس عبرتى) براى شما بود: يك گروه، در راه خدا نبرد مى كردند; و جمع ديگرى كه كافر بودند، (در راه شيطان و بت،) در حالى كه آنها (گروه مؤمنان) را با چشم خود، دوبرابر آنچه بودند، مى ديدند. (و اين خود عاملى براى وحشت و شكست آنها شد). و خداوند، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند)، با يارى خود، تأييد مى كند. در اين،عبرتى است براى بينايان.

 

شأن نزول:

نبرد حق و باطل

اين آيه، در مورد چگونگى جنگ «بدر» نازل شده است، چنان كه مفسران گفته اند: در جنگ بدر تعداد مسلمانان 313 نفر بود، 77 نفر آنها از مهاجران و 236 نفر آنها از انصار بودند.


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 19، ص205 و ج 20، ص158; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص62; «زاد المسير»، ج 1، ص304.

[ 89 ]

پرچم مهاجران در دست على(عليه السلام) و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود، آنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشير، در اين نبرد بزرگ شركت كرده بودند.

با اين كه سپاه دشمن بيش از هزار نفر با اسلحه كافى بودند و يك صد اسب داشتند، مسلمانان با دادن بيست و دو نفر شهيد (14 نفر از مهاجران و 8 نفر از انصار) به دشمن، كه هفتاد كشته و هفتاد اسير داد غالب شدند، و با پيروزى كامل به «مدينه» مراجعت كردند، اين آيه گوشه اى از ماجراى بدر را بازگو مى كند.(1)

* * *

 

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلّى فَريقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ

آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب (آسمانى) داشتند، به سوى كتاب الهى دعوت شدند تا در ميان آنها داورى كند، سپس گروهى از آنان، (با آگاهى،) روى مى گردانند، در حالى كه (از قبول حق) اعراض دارند؟!

 

شأن نزول:

حكم تورات را اجرا كنيد

در «تفسير مجمع البيان» از «ابن عباس» نقل شده كه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) زن و مردى از يهود خيبر مرتكب زناى محصنه شدند با اين كه در «تورات» دستور مجازات سنگباران درباره اين چنين اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه


1. آنچه در بالا آمد از «مجمع البيان» (ذيل آيه) نقل شده است ولى در «كامل ابن اثير»، ج 3، ص136 و در برخى از منابع ذيل آمده است: وَ كانَ جَمِيْعُ مَنْ قُتِلَ مِنَ الْمُسْلِمِيْنَ بِبَدْر أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلاً سَتَّةٌ مِنَ الْمُهاجِرِيْنَ وَ ثَمانِيَةٌ مِنَ الأَنْصارِ: «جميع كسانى كه از مسلمانان در بدر كشته شدند، چهارده نفر بوده اند، شش نفر از مهاجرين و هشت نفر از انصار».

«بحار الانوار»، ج 19، ص205، 206 و 360 ; «مستدرك سفينة البحار»، ج 1، ص300; «تاريخ طبرى»، ج 2، ص171; «البداية و النهاية»، ج 3، ص366; «نور الثقلين»، ج 1، ص320 و 409; «تفسير ابن كثير»، ذيل آيه مورد بحث; «درّ المنثور»، ج 2، ص10.

[ 90 ]

اشراف بودند، يهود از اجراى اين دستور در مورد آنها سر باز زدند، و پيشنهاد شد كه به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مراجعه كرده داورى بطلبند، به اين اميد كه مجازات خفيف ترى از طرف او درباره آنها تعيين شود. هنگامى كه به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مراجعه كردند.

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: همين «تورات» فعلى ميان من و شما داورى مى كند، آنها پذيرفتند و «ابن صوريا» را كه از دانشمندان آنان بود از «فدك» به «مدينه» دعوت كردند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را شناخت فرمود: تو «ابن صوريا» هستى؟!

عرض كرد: بلى.

فرمود: تو اعلم علماى يهود مى باشى؟

گفت: اين چنين فكر مى كنند!

پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد قسمتى از «تورات» را كه آيه «رَجْم» (سنگباران) در آن بود، پيش روى او بگذارند، او كه قبلاً از جريان آگاه شده بود، هنگامى كه به اين قسمت رسيد، دست روى آن گذاشت و جمله هاى بعد را خواند «عبداللّه بن سلام» كه قبلاً از دانشمندان يهود بود و سپس اسلام اختيار كرده بود، حضور داشت فوراً متوجه پرده پوشى «ابن صوريا» شد، برخاست و دست او را از روى اين جمله برداشت و آن را از متن «تورات» قرائت كرده، گفت: «تورات» مى گويد: بر يهود لازم است هر گاه زن و مردى مرتكب زناى محصنه شوند، هنگامى كه مدرك كافى بر جرم آنها وجود داشته باشد، سنگ باران شوند.

سپس پيامبر دستور داد: مجازات مزبور طبق آئين آنها در مورد اين دو مجرم اجرا شود، جمعى از يهود خشمناك شدند، اين آيه درباره وضع آنها نازل گرديد.(1)


1. در تورات فعلى در «سِفْر لاويان»، فصل بيستم، جمله 10 چنين مى خوانيم: «و كسى كه با زن غيرى زنا كند يعنى با زن همسايه خود (مثلاً) زنا نمايد، البته زانى و زانيه كشته شوند».

در عبارت فوق گرچه حكم سنگباران صريحاً نيامده، ولى اصل مجازات اعدام آمده است، ممكن است نسخه هاى «تورات» كه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)وجود داشته، داراى اين عبارت نيز بوده است.

«مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص69; «الصحيح من السيره»، ج 7، ص91، با تلخيص; «مجمع الزوائد هيثمى»، ج 6، ص271; «زاد المسير»، ج 1، ص313.

[ 91 ]

قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ

تُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب

بگو: «بار الها! اى مالك حكومت ها! به هر كس بخواهى، حكومت مى بخشى; و از هر كس بخواهى، حكومت را مى گيرى; هر كس را بخواهى، عزت مى دهى; و هر كه رابخواهى خوار مى كنى. تمام خوبى ها به دست توست; تو بر هر چيزى قادرى.

شب را در روز داخل مى كنى، و روز را در شب; و زنده را از مرده بيرون مى آورى، و مرده را از زنده; و به هر كس بخواهى، بدون حساب، روزى مى بخشى.

 

شأن نزول:

پيروزى بر ايران و روم

مفسر معروف «طبرسى» در «مجمع البيان» دو شأن نزول براى آيه اوّل ذكر كرده است كه هر دو يك حقيقت را تعقيب مى كنند:

1 ـ هنگامى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) «مكّه» را فتح نمود، به مسلمانان نويد داد كه: به زودى كشورهاى ايران و روم نيز زير پرچم اسلام قرار خواهند گرفت، منافقان كه دل هايشان به نور ايمان روشن نشده بود، و روح اسلام را درك نكرده بودند، اين مطلب را اغراق آميز تلقى كرده و با تعجب گفتند: محمّد(صلى الله عليه وآله) به «مدينه» و «مكّه» قانع نيست و طمع در فتح ايران و روم دارد در اين هنگام، آيه اوّل نازل شد.(1)

2 ـ هنگامى كه پيغمبر گرامى(صلى الله عليه وآله) به اتفاق مسلمانان مشغول حفر خندق در اطراف «مدينه» بود و با نظم خاصى مسلمانان، گروه، گروه با سرعت و جديت، مشغول حفر خندق بودند تا پيش از رسيدن سپاه دشمن، اين وسيله دفاعى، تكميل


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 17، ص 169 و 170 و ج 20، ص 188 و 189 .

[ 92 ]

گردد، ناگهان در ميان خندق سنگ سفيد بزرگ و سختى پيدا شد كه مسلمانان از شكستن و حركت دادن آن عاجز ماندند.

«سلمان» به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد و جريان را عرض كرد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد خندق شد، كلنگ را از «سلمان» گرفت و محكم بر سنگ فرود آورد، از برخورد كلنگ با سنگ، جرقه اى جستن كرد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) تكبير فتح و پيروزى گفت.

مسلمانان نيز با او هم صدا شده و آهنگ تكبير در همه جا پيچيد.

بار ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) كلنگ را بر سر سنگ فرود آورد و مجدداً جرقه اى جستن كرد و قسمتى از سنگ شكست و صداى تكبير پيروزى پيامبر و مسلمانان، فضاى اطراف را پر كرد.

براى سومين بار، كلنگ را بلند كرد و بر بقيه سنگ محكم كوبيد، مجدداً از برخورد كلنگ با سنگ، جرقه اى جستن نمود و اطراف خود را روشن ساخت، و بقيه سنگ درهم شكسته شد، و براى سومين بار صداى تكبير در خندق پيچيد.

«سلمان» عرض كرد: امروز وضع عجيبى از شما مشاهده كردم!

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: در ميان جرقه اى كه بار اوّل جستن كرد، كاخ هاى حيره و مدائن را ديدم و برادرم جبرئيل به من بشارت داد آنها در زير پرچم اسلام قرار خواهند گرفت!

در درون جرقه دوم كاخ هاى روم را ديدم، و هم او به من خبر داد كه در اختيار پيروانم قرار خواهد گرفت.

در سومين جرقه، كاخ هاى صنعاء و سرزمين يمن را ديدم و او به من بشارت داد كه مسلمانان بر آن پيروز مى شوند و من در آن حال، تكبير پيروزى گفتم، اى مسلمانان به شما مژده باد!...

مسلمانان راستين از خوشحالى در پوست نمى گنجيدند و خدا را شكر مى كردند. اما منافقان، چهره در هم كشيده و با ناراحتى و به صورت اعتراض، گفتند: چه آرزوى باطل و چه وعده محالى؟! اينها از ترس جان خود، حالت دفاعى به

[ 93 ]

خويش گرفته اند و مشغول حفر خندق هستند و با آن دشمن محدود، ياراى جنگ ندارند، خيال فتح كشورهاى بزرگ جهان را در سر مى پرورانند، در اين موقع آيات مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)

* * *

 

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ

قُلْ أَطيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ

بگو: «اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد; و گناهانتان را ببخشد; و خدا آمرزنده مهربان است».

بگو: «از خدا و فرستاده (او)، اطاعت كنيد! و اگر سرپيچى كنيد، خداوند كافران را دوست نمى دارد».

 

شأن نزول:

تعبيّت، دليل محبّت

درباره آيات فوق، دو شأن نزول در «تفسير مجمع البيان» و «المنار»، آمده است:

نخست اين كه جمعى در حضور پيغمبر(صلى الله عليه وآله) ادّعاى محبّت پروردگار كردند، در حالى كه «عمل» به برنامه هاى الهى در آنها كمتر ديده مى شد، آيات فوق نازل گرديد و به آنها پاسخ گفت.(2)

ديگر اين كه: جمعى از مسيحيان «نجران» در «مدينه» به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله)آمدند و ضمن سخنان خود، اظهار داشتند ما اگر مسيح(عليه السلام) را فوق العاده احترام مى گذاريم، به خاطر محبّتى است كه به خدا داريم، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(3)


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 17، ص 170 و 171، و ج 20، ص 189 و 190 .

2. «تفسير قرطبى»، ذيل آيات مورد بحث; «درّ المنثور»، ج 2، ص17.

3. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «تفسير قرطبى»، ذيل آيات مورد بحث; «درّ المنثور»، ج 2، ص17.

[ 94 ]

 إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُراب ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرينَ

مَثَل عيسى در نزد خدا، همچون آدم است، كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود: «موجود باش»! او هم فوراً موجود شد. (بنابراين، ولادت مسيح بدون پدر،هرگز دليل بر الوهيت او نيست).

اينها حقيقتى است از جانب پروردگار تو; بنابراين، از ترديد كنندگان مباش.

 

شأن نزول:

آفرينش مسيح چون آفرينش آدم

همان طور كه در آغاز سوره، مشروحاً بيان شد، مقدار زيادى از آيات اين سوره در پاسخ گفتگوهاى مسيحيان نجران، نازل شده است، چون آنها در يك هيأت شصت نفرى به اتفاق چند نفر از رؤسا و بزرگان خود به عنوان نمايندگى براى گفتگو با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به «مدينه» وارد شده بودند.

از جمله مسائلى كه در اين گفتگو مطرح شد اين بود كه: آنها از پيامبر(صلى الله عليه وآله)پرسيدند: ما را به چه چيز دعوت مى كنى؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: به سوى خداوند يگانه، و اين كه از طرف او رسالت خلق را دارم و مسيح(عليه السلام) بنده اى از بندگان او است، و حالات بشرى داشت و مانند ديگران غذا مى خورد.

آنها اين سخن را نپذيرفتند و به ولادت عيسى(عليه السلام) بدون پدر اشاره كرده و آن را دليل بر الوهيت او خواندند، آيات فوق، نازل شد و به آنها پاسخ داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند، آنها را دعوت به «مباهله» كرد كه شرح آن به زودى خواهد آمد.(1)

* * *


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 21، ص277، 345 و 348 .

[ 95 ]

فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ

هر گاه بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به ستيز برخيزند، بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم ازنفوس خود; آن گاه مباهله كنيم; و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».

 

شأن نزول:

مباهله، آخرين راه

گفته اند: اين آيه و آيات قبل از آن درباره هيأت نجرانى مركب از «عاقب» و «سيّد» و گروهى كه با آنها بودند نازل شده است، آنها خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيده، عرض كردند: آيا هرگز ديده اى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در اين هنگام آيه «اِنَّ مَثَلَ عِيْسى عِنْدَ اللّهِ...» نازل شد و هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنها را به مباهله(1) دعوت كرد. آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه، به شخصيت هاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت:

«شما فردا به محمّد(صلى الله عليه وآله) نگاه كنيد، اگر با فرزندان و خانواده اش براى مباهله آمد،


1. «مُباهَله» در اصل از ماده «بَهْل» (بر وزن اهل) به معنى رها كردن و قيد و بند را از چيزى برداشتن است، و به همين جهت هنگامى كه حيوانى را به حال خود واگذارنند، و پستان آن را در كيسه قرار ندهند، تا نوزادش بتواند به آزادى شير بنوشد، به آن «باهِل» مى گويند، و «اِبْتِهال» در دعا به معنى تضرع و واگذارى كار به خدا است.

و اگر آن را گاهى به معنى هلاكت و لعن و دورى از خدا گرفته اند نيز به خاطر اين است كه رها كردن و واگذار كردن بنده به حال خود اين نتائج را به دنبال مى آورد، اين بود معنى «مباهله» از نظر ريشه لغت.

و از نظر مفهوم متداول كه از آيه فوق گرفته شده، به معنى نفرين كردن دو نفر به يكديگر است، بدين ترتيب، افرادى كه با هم گتفگو درباره يك مسأله مهم مذهبى دارند در يك جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع كنند و از او بخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.

[ 96 ]

از مباهله با او بترسيد، و اگر با يارانش آمد با او مباهله كنيد; زيرا چيزى در بساط ندارد».

فردا كه شد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد در حالى كه دست على بن ابيطالب(عليه السلام) را گرفته بود و حسن و حسين(عليهما السلام) در پيش روى او راه مى رفتند، و فاطمه(عليها السلام) پشت سرش بود، نصارى نيز بيرون آمدند در حالى كه اسقف آنها پيشاپيششان بود، هنگامى كه نگاه كرد، ديد پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آن چند نفر آمدند، درباره آنها سؤال كرد، به او گفتند: «اين پسر عمو و داماد او و محبوب ترين خلق خدا نزد او است و اين دو پسر، فرزندان دختر او از على(عليه السلام) هستند و آن بانوى جوان دخترش فاطمه(عليها السلام)است كه عزيزترين مردم نزد او، و نزديك ترين افراد به قلب او است...».

«سيّد» به اسقف گفت: «براى مباهله قدم پيش گذار».

گفت: نه، من مردى را مى بينم كه نسبت به مباهله با كمال جرأت اقدام مى كند و من مى ترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا يك سال بر ما نمى گذرد كه در تمام دنيا يك نصرانى كه آب بنوشد وجود نخواهد داشت.

اسقف به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) عرض كرد: «اى ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمى كنيم، بلكه مصالحه مى كنيم، با ما مصالحه كن، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آنها مصالحه كرد كه دو هزار حُلَّه (يك قواره پارچه خوب لباس) كه حداقل قيمت هر حُلّه اى چهل درهم باشد، و عاريت دادن سى دست زره، و سى عدد نيزه، و سى رأس اسب، در صورتى كه در سرزمين يمن، توطئه اى براى مسلمانان رخ دهد، و پيامبر(صلى الله عليه وآله) ضامن اين عاريت ها خواهد بود، تا آن را بازگرداند، و عهد نامه اى در اين زمينه نوشته شد.

و در روايتى آمده است: اسقف مسيحيان به آنها گفت: «من صورت هائى را مى بينم كه اگر از خداوند تقاضا كنند: كوه ها را از جا بركند، چنين خواهد كرد هرگز با آنها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد، و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين نخواهد ماند».(1)


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث، با كمى تلخيص. اين شأن نزول با تفاوت هاى مختصرى در   ر
تفاسير ديگر مانند «ابوالفتوح رازى» و «تفسير كبير» و غير آن نيز آمده است، و «فخر رازى» ادعا مى كند: اين روايت در ميان علماى تفسير و حديث، مورد اتفاق است. «بحار الانوار»، ج 21، ص 321، 322، 342، 344، 345 و... ; «ارشاد شيخ مفيد»، ج 1، ص 166، 167 و 168 (كنگره شيخ مفيد، 1413 هـ ـ ق).

[ 97 ]

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ في إِبْراهيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الاِْنْجيلُ إِلاّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ

ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيّاً وَ لا نَصْرانِيّاً وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ

إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ

اى اهل كتاب! چرا درباره ابراهيم، گفتگو و نزاع مى كنيد (و هر كدام، او را پيرو آئين خودتان معرفى مى نمائيد)؟! در حالى كه تورات و انجيل، بعد از او نازل شده است!آيا انديشه نمى كنيد؟!

شما كسانى هستيد كه درباره آنچه نسبت به آن آگاه بوديد، گفتگو و ستيز كرديد; چرا درباره آنچه آگاه نيستيد، گفتگو مى كنيد؟! و خدا مى داند، و شما نمى دانيد.

ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحدى خالص و مسلمان بود; و هرگز از مشركان نبود.

سزاوارترين مردم به ابراهيم، آنها هستند كه از او پيروى كردند، و (همچنين) اين پيامبر و كسانى كه (به او) ايمان آورده اند (از همه سزاوارترند); و خداوند، ولىّ وسرپرست مؤمنان است.

 

شأن نزول:

ابراهيم(عليه السلام) نه يهودى بود و نه نصرانى، مسلم بود

در اخبار اسلامى آمده است: دانشمندان يهود و نصاراى نجران نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)به

[ 98 ]

گفتگو و نزاع درباره حضرت ابراهيم(عليه السلام)برخاستند.

يهود مى گفتند: او تنها يهودى بوده و نصارى مى گفتند: او فقط نصرانى بود (به اين ترتيب هر كدام مدعى بودند كه او از ما است تا امتياز بزرگى براى خود ثابت كنند; زيرا ابراهيم(عليه السلام) پيامبر بزرگ خدا در ميان تمام پيروان مذاهب به عظمت شناخته مى شد) آيات فوق نازل شد و آنها را در اين ادعاهاى بى اساس تكذيب كرد.(1)

* * *

 

وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ

جمعى از اهل كتاب (از يهود)، دوست داشتند (و آرزو مى كردند) شما را گمراه كنند; آنها گمراه نمى كنند مگر خودشان را، و نمى فهمند!

 

شأن نزول:

از قريب يهود بر حذر باشيد

بعضى از مفسران نقل كرده اند: جمعى از يهود كوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاكدل چون «معاذ» و «عمار» و بعضى ديگر را به سوى آئين خود دعوت كنند و با وسوسه هاى شيطانى از اسلام بازگردانند، آيه فوق نازل شد و به همه مسلمانان در اين زمينه اخطار كرد!(2)

* * *


1. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص70، و ج 12، ص 1 و 2; «احكام القرآن» جصاص، ج 2، ص20; «جامع البيان» طبرى، ج 3، ص215، ذيل آيات مورد بحث; «تفسير ابن كثير»، ج 2، ص49، ذيل آيات مورد بحث; «درّ المنثور»، ج 2، ص40.

2. اين شأن نزول با اختلاف مختصرى در «تفسير ابوالفتوح»، «روح المعانى»، «تفسير كبير»، «تفسير قرطبى»، «بحر المحيط»، «تفسير كبير فخر رازى» و غير اينها (ذيل آيه مورد بحث) آمده است.

[ 99 ]

وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

و جمعى از اهل كتاب (از يهود) گفتند: «(برويد در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد; و در پايان روز، كافر شويد (و باز گرديد)! شايد آنها (از آئين خود) باز گردند! (و اين توطئه كافى است كه آنها را متزلزل سازد).

 

شأن نزول:

تلاش براى تزلزل مؤمنان

بعضى از مفسران پيشين نقل كرده اند: دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشه اى ماهرانه براى متزلزل ساختن بعضى از مؤمنان طرح نموده و با يكديگر تبانى كردند كه: صبحگاهان خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)برسند و ظاهراً ايمان بياورند و مسلمان شوند، ولى در آخر روز از اين آئين برگردند و هنگامى كه از آنها سؤال شود، چرا چنين كرده اند بگويند:

ما صفات محمّد(صلى الله عليه وآله) را از نزديك مشاهده كرديم و هنگامى كه به كتب دينى خود مراجعه نموده و يا با دانشمندان دينى خود مشورت كرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است تطبيق نمى كند و لذا برگشتيم.

تا اين موضوع سبب شود كه: عده اى بگويند اينها به كتب آسمانى از ما آگاه ترند، لابد آنچه را مى گويند: راست گفته اند: و به اين وسيله متزلزل مى گردند.(1)

شأن نزول ديگرى نيز درباره آيه نقل شده اما آنچه در بالا گفته شد به معنى آيه نزديك تر است.(2)

* * *


1. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «بحار الانوار»، ج 9، ص70، و ج 17، ص171; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص71; «تفسير طبرى»، ج 3، ص221، ذيل آيه مورد بحث و ديگر تفاسير.

2. «مجمع البيان»، ذيل آيه مورد بحث; «اسباب نزول الآيات» واحدى نيشابورى، ص 71 و 72; «بحر المحيط»، ذيل آيه; «تفسير آلوسى»، ذيل آيه و ديگر تفاسير.

[ 100 ]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation