بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 16, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page



و لم يكن لهم من شركائهم شفعاء و كانوا بشركائهم كافرين



اين جمله مى خواهد بفرمايد: اين گروه با ياسى كه از ناحيهاعمال خودشان دارند، از شفاعت خدايانى هم كه در دنيا شريك خدا گرفته بودند، و بهآن اميد، آنها را مى پرستيدند، و مى گفتند: (هولاء شفعاونا عند الله - اينها شفيعان ما،نزد خدايند)، مايوس ‍ خواهند شد، و عبادت بت ها را پنهان خواهند كرد (و كانوابشركائهم كافرين - پرستشى را كه نسبت به شركاء داشتند پنهان مى كنند)، چونكلمه (كافرين ) به معناى (ساترين ) است .


و يوم تقوم الساعه يومئذ يتفرقون ... محضرون



در مجمع البيان گفته : كلمه (روضه ) به معناى بستانى است كه حسن منظر وخوشبويى او به نهايت رسيده باشد، و در مفردات گفته : (كلمه (حبر) به معناى اثرنيكى است كه همه آن را مستحسن بدارند، - تا آنجا كه گفته : - معناى (فى روضهيحبرون ) اين است كه : در باغى فرح مى كنند، بقدرى كه اثر و نشانه تنعم درسيمايشان ظاهر شود).
و مراد از تفرق خلق در روز قيامت اين است كه : صالحان از مجرمان جدا مى گردند، يكىبه آتش ، و ديگرى به بهشت وارد مى شود، همان طور كه دو آيه بعد آن را شرح مى دهد.
و لزوم اين تمايز در وجود، همان حقيقتى است ك ه خداى تعالى آن را برهان بر ثبوت معادگرفت ، آنجا كه فرمود (ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملواالصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون ).


فسبحان الله حين تمسون و حين تصبحون و له الحمد فى السموات و الارض و عشيا وحين تظهرون



بعد از آنكه بيان داشت كه خدا خلقت را آغاز كرده ، و سپس ايشان را براى لقاى خودمبعوث مى كند، و سپس به دو طايفه بهشتى و دوزخى ، متنعم و معذب متفرق مى كند، مؤ منينرا كه اعمال صالح مى كنند به سوى بهشت ، و كفار را كه آيات خدا را تكذيب مى كنندبه دوزخ مى برد، و نيز بعد از آنكه خاطرنشان ساخت كه تكذيب كنندگان آيات خدا دردنيا نيرومند و مرفه و توانگر هستند، و ليكن آخرت را فراموش كرده و در نتيجه آياتخداى را تكذيب نموده ، و بدان استهزاء كردند، و سرانجام كارشان منتهى به عذاباستيصال شد، و اين عذاب كيفر ظلمى بود كه خودشان به خود كردند، و خدا به آنان ظلمنكرد.
و چون از بيان مزبور، اين معنا به دست آمد كه در دار خلقت تدبيرى الهى و متقن در كارهست ، تدبيرى كه بهتر از آن و زيباتر از آن تصور ندارد، و نيز به دست آمد كهانسانها در سير تاريخى خود گناهان و خطاهايى در عقيده داشته ، و درباره پروردگارخود مرتكب بديها، و اسائه ادبها شدند، شريك هايى برايش تراشيده ، و ديدارش رامنكر شدند، و گناهانى ديگر كردند.
لذا دنبالش خداى را در هر زمان متجدد تسبيح ، و بر صنع و تدبيرش در آسمانها و زمينيعنى در سراسر عالم مشهود تحميد كرده ، پس خدا از آن عقايدباطل و اعمال زشت منزه است ، و در تمامى آنچه در آسمان و زمين آفريده محمود و ستايششده است .
نكاتى كه از آيه : (فسبحان حين تمسون و حين تصبحون وله الحمد...) استفادهمىشود
از اين حمد و تسبيح چند نكته به دست مى آيد.اول اينكه : تسبيح و تحميد در آيه شريفه انشائى ، و از ناحيه خود خداى تعالى است ،نه اينكه براى ديگران انشاء كرده باشد، تا معنايش (قولوا سبحان الله ، و قولواالحمد لله - خدا را تسبيح و تحميد كنيد) باشد.
و اين اولين بار نيست كه خدا خود را تسبيح و تحميد گفته ، بلكه در كلام مجيدش مكررآمده ، مانند آيه : (سبحان ربك رب العزه )، و آيه (تبارك الذىنزل الفرقان على عبده ).
نكته دوم اينكه : مراد از تسبيح و تحميد معناى مطلق آن است ، نه نمازهاى واجب روزانه ، كهبيشتر مفسرين كه كلمه (قول ) را در تقدير گرفته اند و گفته اند: معناى آيه ايناست كه : بگوييد (سبحان الله و الحمد لله ).
سوم اينكه : جمله (و له الحمد فى السموات و الارض ) جمله اى است معترضه ، كه بينمعطوف و معطوف عليه واقع شده دو جمله (و عشيا و حين تظهرون ) هر دو عطفند برمحل (حين تمسون )، نه بر جمله (فى السموات و الارض )، تا در نتيجه صبح وعصر مخصوص تسبيح و سماوات و ارض و ظهر و شب مخصوص حمد شود، بلكه همه ايناوقات مخصوص تسبيح ، و همه مكانها مخصوص حمد است .
بنابراين سياق آيه اشاره مى كند به اينكه خلقت و تدبيرى كه در آسمانها و زمين هستمخصوص خدا است ، كه با حسنش اقتضاى حمد و ثناى خداى سبحان را دارد، و نيز مىرساند كه انسان در سير تاريخ و در زمانهاى مختلف ، شرك و گناهانى مرتكب شده ، كهساحت مقدس خداى تعالى منزه از آن است .
البته مى توان اعتبار ديگرى را در نظر گرفت كه با آن اعتبار تحميد و تسبيح مربوطبه يك چيز مى شود، و آن اين است كه : زمانها با همه دگرگونيها و گذشتن هايش ، خوديكى از موجودات آسمانها و زمين است ، و با وجود خود، خداى را ثنا مى گويد، آنگاه آنچهدر آسمانها و زمين است ، با فقر و حاجتى كه به خداى تعالى دارد، و ذلتى كه درپيشگاه او دارد و نقصى كه نسبت به كمال او دارد، او را تسبيح گفته و از نقص و حاجت وذلتى كه در خويش سراغ دارد منزه مى دارد، همچنان كه خدا مى گويد (و ان من شى ء الايسبح بحمده )، و اين اعتبار هر چند كه در جاى خود صحيح است ليكن منظور نظر دو آيهمورد بحث نيست .
مفسرين در معناى دو آيه اقوال مختلف ديگرى دارند، كه مهم ترين آنها را در آنجا كه وجوهرا ذكر مى كرديم ، نقل نموديم .
و اگر در آيه شريفه درباره صبح و عصر و ظهر، كلمه (حين ) را آورد، ولى درخصوص (عشاء - سر شب ) اين كلمه را نياورد، بلكه فرمود (عشيا)، از اين جهتاست كه كلمه مذكور فعلى از باب افعال از آن مشتق نشده ، به خلاف (مساء و صباح وظهيره ) كه (امساء و اصباح و اظهار) از آنها مشتق شده است ، وداخل شدن (در مساء و صباح و ظهيره ) را مى رساند.- اينطور گفته اند -.
باقى مى ماند خطاب در (تمسون و تصبحون و تظهرون - عصر مى كنيد و صبح و ظهرمى كنيد) كه آيا اين خطاب از باب التفات است ، و يا نكته اى ديگر دارد؟ در جواب مىگوييم : نه ، از باب التفات نيست ، بلكه از باب تعميم خطابى است كه در آغاز سورهمتوجه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرد كه بعد از بيان حقايق ، هنگام نتيجهگرفتن رو به همه بشر نموده ، و فرموده استحال كه مطلب ازاين قرار است ، پس براى شما اى گروه بشر ثابت شد كه خدا هنگامىكه شما آدميان داخل عصر و صبح و شب و ظهر مى شويد، منزه است ، و در همه آسمانها وزمين ثنايى جميل دارد.
نظير اين تعميم در خطاب ، در آيه قبلى بود كه مى فرمود: (و اليه ترجعون - خداخلقت را آغاز كرده ، و آن را اعاده مى دهد، و به سويش باز مى گرديد) و نيز در آيه بعدكه مى فرمايد: (يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى و يحى الارض بعد موتها وكذلك تخرجون - زنده را از مرده ، و مرده را از زنده بيرون مى آورد، و زمين را بعد ازمردنش زنده مى كند، و شما نيز اين طور بيرون مى شويد).


يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى و يحيى الارض بعد موتها و كذلكتخرجون



ظاهر بيرون آوردن زنده از مرده و به عكس ، خلقت موجودات زنده از زمين مرده ، و دوبارهخاك كردن آنهاست ، ولى بعضى آن را تفسير كرده اند به اينكه مومن از كافر و كافر ازمومن خلق مى كند، چون خود خداى تعالى كافر را مرده ، و مومن را زنده ناميده ، و فرموده :(اومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا).
و اما اينكه در آخر فرموده : و زمين را بعد از مردنش زنده مى كند، منظور آن حالتى است كهزمين در فصل بهار به خود مى گيرد، و گياهان از آن بيرون آمده و سبز و خرم مى شود، ومنظور از مردن زمين ، خمودى آن در فصل پاييز و زمستان است ، و اينكه فرمود: (و كذلكتخرجون ) معنايش اين است كه : شما هم اين چنين از قبرهايتان بيرون مى شويد، خداوندبه احياى جديدى زنده تان مى كند، همچنان كه همه ساله زمين را به احياى جديدى ، بعد ازمردنش زنده مى كند و تفسير صدر و ذيل اين آيه در آيات نظير آن گذشت .
بحث روايتى (نقد رواياتى كه در ذيل آيه : (غلبت الروم ...) و شرطبندى بامشركينبر سر غلبه روم نقل شده )
در الدر المنثور است كه : احمد، ترمذى - وى حديث را حسن دانسته - نسائى ، ابن منذر،ابن ابى حاتم ، طبرانى - در كتاب تفسير كبير -، حاكم - وى حديث را صحيح شمرده- ابن مردويه ، بيهقى ، (در كتاب دلائل )، ضياء از ابن عباس روايت كرده اند كه درباره(الم غلبت الروم ) گفت : هم (غلبت ) و هم (غلبت ).
بعد در توضيحش گفته كه مشركين ميل داشتند فارس به روم غلبه كند، چون فارسياننيز مانند ايشان مشرك بودند، ولى مسلمانان دلشان مى خواست كه روم بر فارس غلبهكند، براى اينكه روميان اهل كتاب بودند، جريان به گوش ابى بكر رسيد، و او خدمترسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) معروض داشت ،رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به وى فرمود: آگاه باشيد كه ايشان بهزودى غلبه مى كنند، ابوبكر پاسخ آن جناب را به مردم رسانيد، مشركين گفتند مدتىبراى اين پيش گويى مقرر كن ، اگر در اين مدت فارسيان غلبه كردند، شما فلانمقدار... به ما بدهيد، و اگر روميان غلبه كردند ما فلان مقدار... مى دهيم ، ابوبكر مدتپنج سال معين كرد، و در اين مدت امپراطورى روم بر ديگرى غلبه نكرد، ابوبكر جريانرا به عرض رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسانيد، حضرت فرمود: چرا -يادم مى آيد فرمود - كمتر از ده سال معين نكردى ، آن گاه چيزى نگذشت كه روم برفارس غلبه كرد، و در اين باره آيه شريفه قرآن مى فرمايد: (الم غلبت الروم ) پسروميان هم مغلوب شدند، و هم غلبه كردند.
خداى تعالى مى فرمايد: (لله الامر من قبل و من بعد و يومئذ يفرح المومنون بنصر الله) سفيان گفته : شنيده ام كه در روز جنگ بدر روميان غلبه كردند و مسلمينخوشحال شدند.
البته در اين معنا روايات ديگرى هست كه تا حدى با هم اختلاف دارند، مثلا در بعضى آمدهكه اين شرطبندى و قمار بين ابى بكر و ابى بن خلف بوده ، و در بعضى ديگر آمده كهدر حقيقت بين همه مسلمين و همه مشركين بوده ، چيزى كه هست ابوبكر از طرف مسلمانان ، وابى از طرف مشركين شرط بسته اند، و در بعضى ديگر آمده كه اصلا بين دو طرف بوده، نه شخص ابى بكر و ابى ، و در بعضى ديگر مانند روايتى كه مانقل كرديم آمده كه بين شخص ابى بكر و همه مشركين بوده .
و همچنين درباره مدت شرطبندى در بعضى سهسال ، و در بعضى پنج سال ، و در بعضى ششسال ، و در بعضى هفت سال آمده .
و نيز در بعضى از آنها آمده كه مدت مقرر هفتسال بود، و در مكه به سرآمد، و ابوبكر به دستوررسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دوسال آن را تمديد كرد، تا آنكه روميان غلبه كردند، و در بعضى ديگر مخالف اين آمده .
و نيز در بعضى آمده كه مدت دوم نيز در مكه منقضى شد، و در بعضى ديگر آمده كه بعد ازهجرت به سرآمد، و غلبه روم در روز جنگ بدر اتفاق افتاد، و در بعضى ديگر آمده كه درروز حديبيه واقع شد.
شرطبندى ابوبكر با مشركين بعد از نزول آيه تحريم قمار بوده است .
باز در بعضى از آن روايات آمده كه ابوبكر وقتى بر سر غلبه روم با مشركين قمارزد، شرطى از ايشان گرفت ، و آن عبارت بود از صد شتر چاق و فربه ، و آن را نزدرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آورد، حضرت فرمود اينحلال نيست ، صدقه اش بده .
آنچه همه روايات در آن اتفاق دارند اين است كه : ابوبكر با مشركين شرط بسته ، وشرط را برد، و اين شرطبندى و قمار به اشارهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده ، بعد توجيه كرده اند به اينكه اينجريان قبل از نزول حرمت قمار بوده ، چون قمار با شراب در يك آيه تحريم شد، و آناواخر عمر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود.
و ليكن ما در تفسير آيه تحريم شراب و قمار گفتيم كه شراب از هماناول بعثت حرام بوده ، و حرمت آن و زنا در دين جديد معروف بوده .
علاوه بر اين خمر و ميسر - كه همان شراب و قمار باشد - به نص آيه بقره كه مىفرمايد: (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير) اثم هستند، و (اثم ) بهنص آيه اعراف كه فرموده : (قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها وما بطن و الاثم والبغى ) حرام است و با در نظر داشتن اين كه سوره اعراف از سوره هاى قديمى قرآناست كه در مكه نازل شده محال است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بهابى بكر اشاره كرده باشد كه با مشركين قمار و شرطبندى كند.
و به فرض هم كه حرمت قمار در اواخر عمر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )نازل شده باشد، اشكال ديگرى كه بر اين روايات وارد است ، اين كلامرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه به ابى بكر فرموده باشد: اين حراماست ، ببر و صدقه بده ، چون اين حرف را با هيچ يك از موازين فقهى نمى شود تصحيحكرد، مگر چيزى كه مال مردم و حرام است مى شود صدقه داد؟ آن گاه براى رفع ايناشكال دست و پاى زيادى زده اند، ولى هر چه بيشتر دست و پا كرده انداشكال بزرگتر شده است ، اشكال ديگرى كه به روايت وارد است اين است كه : فارسيانرا بت پرست دانست در حالى كه فارسيان هر چند مشرك بودند اما بت براى خود درستنكرده بودند.
و در تفسير قمى در ذيل آيه (يعملون ظاهرا من الحيوه الدنيا و هم عن الاخره هم غافلون )گفته : يعنى دنياى حاضر را مى بينند، و درباره آخرت ، خود را به غفلت مى زنند.
و در خصال آمده كه از امام صادق از معناى آيه (اولم يسيروا فى الارض ) پرسيدند،فرمود: يعنى آيا در قرآن نظر نمى كنند.
و در تفسير قمى در ذيل جمله : (و يوم تقوم الساعه يومئذ يتفرقون ) گفته : يعنى بهسوى جهنم و بهشت .
سوره روم آيات 20 - 26


و من آيته ان خلقكم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون (20) و من آيته ان خلق لكم منانفسكم ازوجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون(21) و من آياته خلق السموت و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم ان فى ذلك لاياتللعالمين (22) و من آياته منامكم باليل و النهار و ابتغاوكم من فضله ان فى ذلك لاياتلقوم يسمعون (23) و من آيته يريكم البرق خوفا و طمعا وينزل من السماء ماء فيحى به الارض بعد موتها ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون (24) ومن آياته ان تقوم السماء و الارض ‍ بامره ثم اذا دعاكم دعوه من الارض اذا انتم تخرجون(25) و له من فى السموات و الارض كل له قانتون (26)



ترجمه آيات
و يكى از آياتش اين است كه : شما را از خاك آفريد و سپس ناگهان بشرى هستيد كهمنتشر مى شويد (20).
و يكى از آيات او اين است كه براى شمااز خود شما همسرانى خلق كرد تا به سوى آنانميل كنيد و آرامش گيريد و بين شما مودت و رحمت قرار داد و در همين آيتها هست براى مردمىكه تفكر و يكى از آيات او خلقت آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهايتان استكه در اينها آياتى است براى دانايان (22).
و يكى از آياتش خوابيدنتان در شب و طلب روزيتان در روز است كه در اين ، آيت ها هستبراى مردمى كه بشنوند (23).
و يكى از آيات او اين است كه برق را به شما نشان مى دهد كه شما به خوف و طمعدرآييد و از بالا آبى نازل مى كند پس با آن آب زمين را بعد از مردنش زنده مى كند، در ايننيز آيت ها هست براى مردمى كه تعقل كنند (24).
و از جمله آيات او اين است كه آسمان و زمين را با امر خود سر پا نگه داشته پس چون شمارا با يك دعوت مى خواند همه از زمين خارج مى شويد (25).
از آن اوست آن كس كه در آسمانها و زمين است و همه او را عبادت مى كنند (26).
بيان آيات
در اين فصل عده اى از آيات را كه بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و الوهيت دلالت مىكند، ذكر فرموده ، و در آن به امتزاج و آميختگى خلقت با تدبير، نيز اشاره شده ، تابدين وسيله روشن گردد كه ربوبيت به معناى مالكيت تدبير، و الوهيت به معناى معبودبودن به حق ، مخصوص خدا است ، و كسى جز خدا مستحق آن نيست ، و چنين نيست كه وثنى هاپنداشته اند كه خلقت تنها از خدا است ، ولى تدبير و عبادت از آن بت ها است ، بايد بتها را پرستيد، تا شفيعان ما در درگاه خدا شوند، و خداى سبحان جز بر ارباب و آلههربوبيتى ندارد، و ربوبيت موجودات از آن آلهه است .
اشاره به مراد از اينكه در مقام بر شمردن آيات خود فرموده است خدا شما را ازخاكآفريد


و من آياته ان خلقكم من تراب ثم اذا انتم بشر تنشرون



منظور از اينكه فرموده شما را از خاك خلق كرده ، اين است كه : خلقت شما افراد بشربالاخره منتهى به زمين مى شود، چون مراتب تكون و پيدايش انسان چه مرتبه نطفه ، و چهعلقه ، و چه مضغه ، و چه مراتب بعد از آن بالاخره از مواد غذايى زمين است كه پدر و مادراو مى خورند، و فرزند در صلب پدر و رحم مادر رشد مى كند، پس انسان پيدايشش ازعناصر زمين است .
و در جمله (ثم اذا انتم بشر تنشرون ) كلمه (اذا) به اصطلاحاهل ادب ، فجائيه (ناگهانى ) است ، و معناى جمله اين است كه : خداوند شما را از زمين خلقكرد، ناگهان انسانى تمام عيار شديد، و به روى زمين منتشر گشتيد، با اينكه انتظار مىرود از زمين مرده مرده اى ديگر پديد آيد، نه موجودى جاندار، ليكن ناگهان و يك دفعهموجودى زنده و با شعور و عقل گشته ، و براى تدبير امر زندگى خود در روى زمين بهجنب و جوش در آمديد، پس جمله (ثم اذا انتم بشر تنشرون ) در معناى همان جمله (ثمانشاناه خلقا آخر) مى باشد.
پس خلقت انسان يعنى جمع كردن اجزاء و مواد زمينى ، و آنها را بهم تركيب كردن ، آيتى وهمه آن را انسانى داراى حيات و شعور عقلى ساختن ، آيتى و يا آياتى ديگر است كه بروجود صانعى زنده و عليم دلالت مى كند، صانعى كه امور را تدبير مى كند، و اين نظامعجيب را به وجود مى آورد.
با اين معنايى كه براى آيه شد، روشن گرديد كه كلمه (ثم ) براى افاده بعديت وتاخير رتبى است ، و جمله عطف است بر جمله (خلقكم ) نه بر جمله (ان خلقكم ).
بيان اينكه خلقت ازواج و جعل مودت و مهربانى بين زن و مرد از آيات خدا است


و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها...



راغب گفته : (كلمه (زوج ) به هر يك از نر و ماده حيوانات در صورتى كه جفت همشده باشند اطلاق مى شود، همچنان كه به هر يك از دو قرين چه حيوان و چه غير حيواننيز زوج گفته مى شود، خداى تعالى فرموده : (وجعل منه الزوجين الذكر و الانثى - خدا از آن دو زوج قرار داد، يكى نر و يكى ماده ) ونيز فرمود: به آدم گفتيم كه تو و زوجت در بهشتمنزل كنيد، و اگر به ماده از حيوانات و مخصوصا انسان زوجه مى گويند، لغت نازيبا وغير فصيح است ، كه جمعش زوجات مى آيد، - تا آنجا كه گفته - و جمع زوج ازواج مىآيد).
پس اينكه فرمود: (ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها)، معنايش اين است كهبراى شما و يا براى اينكه به شما نفع برساند از جنس خودتان زوج آفريد.
آرى هر يك از مرد و زن دستگاه تناسلى دارند كه با دستگاه تناسلى ديگرىكامل مى گردد و از مجموع آن دو توالد و تناسل صورت مى گيرد، پس هر يك از آن دو فىنفسه ناقص ، و محتاج به طرف ديگر است ، و از مجموع آن دو، واحدى تام و تمام درست مىشود، و به خاطر همين نقص و احتياج است كه هر يك به سوى ديگرى حركت مى كند، و چونبدان رسيد آرام مى شود، چون هر ناقصى مشتاق بهكمال است ، و هر محتاجى مايل به زوال حاجت و فقر خويش است ، و اين حالت همان شهوتىاست كه در هر يك از اين دو طرف به وديعت نهاده شده .
(و جعل بينكم موده و رحمه ) - كلمه (مودت ) تقريبا به معناى محبتى است كهاثرش در مقام عمل ظاهر باشد، در نتيجه نسبت مودت به محبت نسبت خضوع است به خشوع ،چون خضوع آن خشوعى را گويند كه در مقام عمل اثرش هويدا شود، به خلاف خشوع كهبه معناى نوعى تاثر نفسانى است ، كه از مشاهده عظمت و كبريايى دردل پديد مى آيد.
و (رحمت )، به معناى نوعى تاثير نفسانى است ، كه از مشاهده محروميت محرومى كهكمالى را ندارد، و محتاج به رفع نقص است ، دردل پديد مى آيد، و صاحبدل را وادار مى كند به اينكه در مقام برآيد و او را از محروميتنجات داده و نقصش را رفع كند.
يكى از روشن ترين جلوه گاه ها و موارد خودنمايى مودت و رحمت ، جامعه كوچك خانواده است، چون زن و شوهر در محبت و مودت ملازم يكديگرند، و اين دو با هم و مخصوصا زن ،فرزندان كوچكتر را رحم مى كنند، چون در آنها ضعف و عجز مشاهده مى كنند، و مى بينند كهطفل صغيرشان نمى تواند حوائج ضرورى زندگى خود را تامين كند، لذا آن محبت و مودتوادارشان مى كند به اينكه در حفظ و حراست ، و تغذيه ، لباس ،منزل ، و تربيت او بكوشند، و اگر اين رحمت نبود،نسل به كلى منقطع مى شد، و هرگز نوع بشر دوام نمى يافت .
نظير اين مورد مودت و رحمتى است كه در جامعه بزرگ شهرى ، و در ميان افراد جامعهمشاهده مى شود، يكى از افراد وقتى هم شهرى خود را مى بيند، با او انس مى گيرد، واحساس محبت مى كند، و به مسكينان و ناتواناناهل شهر خود كه نمى توانند به واجبات زندگى خود قيام كنند، ترحم مى نمايد.
و به طورى كه از سياق برمى آيد مراد از (مودت و رحمت ) در آيه همان مودت و رحمتخانوادگى است ، هر چند كه اطلاق آيه شامل دومى نيز مى شود.
(لايات لقوم يتفكرون ) - چون وقتى قومى دربارهاصول تكوينى خويش بينديشند كه آن اصول مرد و زن را وادار كرده به اينكهتشكيل جامعه خانوادگى دهند، و نيز آن دو را به مودت و رحمت واداشت ، و آن مودت و رحمتنيز اجتماع مدنى و شهرى را پديد آورد، و چه آثارى بر اين اجتماع مترتب شد، نوعبشرى بقاء يافت ، و زندگى دنيايى و آخرتى انسان بهكمال رسيد، آن وقت متوجه مى شوند كه چه آيات عجيبى در آنها هست ، و خداى تعالى چهتدابيرى در امر اين نوع از موجودات به كار برده ، تدابيرى كهعقل را حيران و دهشت زده مى كند.
اختلاف انسانها از نظر زبان ، نژاد و... از آيات الهى است


و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم ...



ظاهرا مراد از اختلاف لسانها، اختلاف واژه ها باشد، كه يكى عربى ، و يكى فارسى ، ويكى اردو، و يكى چيز ديگر است ، و نيز مراد از اختلاف الوان اختلاف نژادهاى مختلف ازنظر رنگ باشد كه يكى سفيد پوست ، ديگرى سياه ، يكى زرد پوست ، و ديگرى سرخپوست است .
البته ممكن است اختلاف لسان شامل اختلاف در لهجه ها، و اختلاف آهنگ صداها نيز بشود،چون مى بينيم كه در يك زبان بين اين شهر و آن شهر، و حتى اين ده و ده مجاورش اختلافدر لهجه هست ، همچنان كه اگر دقت شود خواهيم ديد كه تن صداى دو نفرمثل هم نيست ، و همچنين ممكن است اختلاف الوان شامل افراد از يك نژاد نيز بشود، چون اگردقت شود دو نفر از يك نژاد رنگشان عين هم نيست ، و اين معنا از نظر علماى اين فن مسلم است.
پس متفكرين و اهل بحث كه پيرامون عالم كبير بحث مى كنند، در نظام خلقت ، به آياتى دقيقبرمى خورند كه دلالت مى كند بر اينكه عالم صنع و ايجاد با نظامى كه در آن جارىاست ممكن نيست پديد آيد مگر از ناحيه خدا، و نيز ممكن نيست منتهى شود مگر به سوى او.
يادآورى آيات الهى ديگر: خوابيدن در شب ، تلاش در روز، رعد و برق،فروفرستادن باران و...


و من آياته منامكم بالليل و النهار و ابتغاوكم من فضله ...



كلمه (فضل ) به معناى زيادتر از مقدار حاجت از هر چيز است ، و بر عطيه نيز اطلاقمى شود، چون صاحب عطا آنچه زايد بر مقدار حاجتش مى باشد عطا مى كند و مراد از اينكلمه در آيه شريفه رزق است . و معناى (ابتغاءفضل ) طلب رزق است .
و در اينكه انسان داراى قواى فعال خلق شده كه او را وادار مى كند به اينكه در جستجوىرزق باشد، و حوائج زندگى خود را به خاطر بقاى خودتحصيل كند، از جاى برخيزد، و تلاش كند و نيز در اينكه به سوى استراحت و سكونهدايت شده ، تا به وسيله آن ، خستگى تلاش خود را بر طرف نموده و تجديد و تجهيزقوا كند، و باز در اينكه شب و روز پشت سر هم قرار داده شده براى تلاش ‍ و براى اينكهخستگى هر روز را در شب همان روز بر طرف سازد، و باز در اينكه براى پديد آمدن شب وروز اوضاع جوى به وسيله زمين و خورشيد پديد آمده ، آيت ها و نشانه هاى سودمندى استبراى كسى كه داراى گوشى شنوا باشد، و در آنچه مى شنودتعقل كند، و چون آن را حق ديد پيروى نمايد.
در كشاف گفته : (در آيه شريفه لف و نشر مرتب به كار رفته - كه معناى آن درساير مجلدات فارسى اين كتاب گذشت - براى اينكه تقدير آيه چنين است (و من آياتهمنامكم و ابتغاوكم من فضله بالليل و النهار - يكى از آيات او خواب شما، و كار و كسبشماست در شب و در روز، يعنى خوابتان در شب ، و كار و كسبتان در روز)، چيزى كه هستجمله (بالليل و النهار) بين دو قرين (منامكم و ابتغاوكم ) فاصله شده ، براىاينكه هر دو از جنس زمانند، و زمان و آنچه در زمان واقع مى شود شى ء واحد است ، علاوهبر اين خود لف ، بر مساله اتحاد كمك مى كند.
احتمال هم دارد كه لف و نشرى در كار نباشد، و معناى آيه اين باشد كه : (يكى از آياتخدا خواب شما در شب و روز، و كار و كسبتان در شب و روز است ، و ليكن معناىاول روشن تر است ، چون در قرآن كريم مكرر آمده ، و بهترين معانى آن معنايى است كهقرآن بر آن دلالت كند).
و از آنچه گذشت معلوم شد كه چرا در ذيل آيه فرمود: (ان فى ذلك لايات لقوميسمعون ).


و من آياته يريكم البرق خوفا و طمعا، وينزل من السماء ماء، فيحيى به الارض بعد موتها



ظاهرا كلمه (يريكم ) كه فعل است ، در جاى مصدر نشسته ، براى اينكه بايد مىفرمود: يكى ديگر از آيات او نشان دادن برق به شما است ، ولى فرموده يكى از آيات اواين است كه برق را به شما نشان مى دهد، پسفعل (نشان مى دهد) در جاى (نشان دادن ) نشسته ، و به همين جهت نفرمود: (انيريكم ) همچنان كه در چند آيه قبل فرمود : (ان خلقكم ) و (ان خلق لكم ) براىاينكه خود فعل ، كار مصدر را كرده ، و ديگر احتياج به (ان ) مصدريه نيست .
و نشستن فعل در جاى مصدر از لغت هاى خوب عرب است ، ومثل معروف در زبانها را هم كه مى گويند: (تسمع بالمعيدى خير من ان تراه - نام معيدىرا از دور بشنوى بهتر است از اينكه ببينى ) بر همين لغتحمل مى كنند، و مى گويند معنايش اين است كه : شنيدنت بهتر از ديدنت مر اوراست ، و هيچعيبى ندارد، كه كلام خدا را بر اين معنا حمل كنيم ، چون خداى تعالى دراول آيات مورد بحث تعبيرهاى گوناگون كرده ، يك جا بدون (ان ) مصدريه آورده وفرموده (يريكم )، و يك جا با (ان ) آورده و فرموده : (ان تقوم ) يك جا خودمصدر را آورده و فرموده : (منامكم ).
البته در خصوص كلمه (يريكم ) احتمال هست كه حرف (ان ) مصدريه در آن حذفشده ، و تقدير (ان يريكم ) باشد، مويد ايناحتمال اين است كه بعضى كلمه مزبور را با نصب خوانده اند.
احتمال هم دارد از باب حذف مضاف باشد، و تقرير آن (و من آياته آيه ان يريكمالبرق - و يكى از آيات او آيت نشاندادن برق به شما است ) باشد، همچنان كهاحتمال دارد تقدير آن (و من آياته آيه البرق ) باشد، و جمله (يريكم البرق ...)جمله استينافى باشد، و نيز احتمال دارد جمله (من آياته ) متعلق باشد به جمله(يريكم ) و تقدير كلام (يريكم من آياته البرق ) باشد، و نيزاحتمال دارد (من آياته ) حال از (البرق ) باشد و تقدير كلام (و يريكم البرقحال كون البرق من آياته ) باشد، يعنى برق را به شما نشان مى دهد، در حالى كهبرق يكى از آيات اوست .
اينها وجوه متفرقى است كه خواننده خود به دورى آنها از ذهن آگاه است ، علاوه بر اينبعضى از آنها كلام را در اين آيه از سياق آيات سابق كه نظير همين آيه هستند خارج مىسازد، مانند دو وجه اخير.
و جمله (خوفا و طمعا) معنايش (خوفا من الصاعقه ، و طمعا فى المطر - ترس ازصاعقه و طمع به باران ) است ، و تفسير جمله : (وينزل من السماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها) مكرر در اين كتاب گذشت ، و معناىجمله (ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون ) اين است كه : كسانى كهاهل تعقل هستند، مى فهمند كه در اين ميان عنايتى به اين نظام كه سراپا مصلحت است مىباشد، و پديد آمدن ، صرفا از باب تصادف و اتفاق نيست .


و من آياته ان تقوم السماء و الارض بامره ثم اذا دعاكم دعوه من الارض اذا انتمتخرجون



مراد از، قيام آسمان و زمين در (و من آياته ان تقوم السماء و الاءرض باءمره )
كلمه قيام كه لفظ (تقوم ) مضارع آن است به معناى ايستادن ، و درمقابل قعود است كه به معناى نشستن است ، و چونمعتدل ترين حالات آدمى ، كه در آن بر همه كارهايش مسلط است ، حالت ايستادگى است ،لذا در عرب وقتى بخواهند از ثبوت و استقرار چيزى برمعتدل ترين حالاتش خبر دهند، تعبير به قيام آن چيز مى كنند، همچنان كه در قرآن كريمبر تدبير عالم از ناحيه خدا قيام اطلاق كرده ، و فرموده : (افمن هو قائم علىكل نفس بما كسبت ).
و مراد از قيام آسمان و زمين به امر خدا، ثبوت آن دو است بر حالاتى كه عبارت است ازحركت و سكون و تغيير و ثبات كه خدا به آنها داده ، و اما اينكه كلمه (امر) به چهمعناست ؟ آيه (انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون ) جوابگوى آن است .
(ثم اذا دعاكم دعوه من الارض اذا انتم تخرجون ) - كلمه (اذا) ى اولى شرطيه ، و(اذا) ى دومى فجائيه ، (ناگهان ) است ، كه در جاى (فا) ى جزاء نشسته ، و كلمه(من الارض ) متعلق است به كلمه (دعوه ) و جمله دومى عطف است برمحل جمله اولى ، چون مراد از جمله (ثم اذا دعاكم ...) بعث و رجوع به سوى خدا است ، كهجزء آيات نيست ، بلكه جمله اى است خبرى كه از امرى خبر مى دهد كه قبلا بر آناستدلال كرده ، و بعدا نيز استدلال مى كند.
و اما اينكه بعضى گفته اند: (جمله مذكور بعد ازتاويل به مصدر مفرد مى شود، و عطف بر (ان تقوم ) مى گردد، و تقديرش اين استكه : (و من آياته قيام السماء و الارض بامره ثم ، خروجكم اذا دعاكم دعوه من الارض )- يكى ديگر از آيات او قيام آسمان و زمين به امر اوست ، و سپس بيرون شدن شما از زمينهنگامى كه شما را بخواند) صحيح نيست . زيرا لازمه اش اين است كه : مساله بعث نيز ازآيات باشد، و حال آنكه گفتيم جزء آيات نيست ، بلكه يكى ازاصول سه گانه اى است كه آيات زمين و آسمان بر آن دلالت مى كند، به شهادت اينكهاگر مساله معاد آيت بود، بايد با اين مساله بر اثبات توحيداستدلال شود و چنين استدلالى معقول نيست ، و به فرضى هم كه ممكن باشد با يكى ازاصول سه گانه اعتقادى بر ديگرى استدلال شود، مساله توحيد است كه با آن مى توانمعاد را اثبات كرد، نه اينكه با معاد توحيد اثبات شود - دقت بفرماييد -.
و از آنجايى كه آيات مذكور در اين فراز يعنى خلقت بشر از خاك ، خلقتشان به صورتزوج ، اختلاف زبانها و رنگها، خوابيدنشان در شب ، و كار و كسبشان در روز، نشان دادنبرق به ايشان ، و نازل كردن آب از آسمان ، همه آياتى بود مربوط به تدبير امرانسان ، قهرا جمله (ان تقوم السماء و الارض ) هم به كمك سياق مربوط به تدبيرامور انسانها مى شود، و مى خواهد بفرمايد: ثبات آسمان و زمين بر وضع طبيعى وحال عاديشان به طورى كه سازگار با زندگى نوع انسانى و مرتبط با آن باشد يكىاز آيات اوست ، و آن وقت جمله (ثم اذا دعاكم ...)، مترتب بر آن مى شود، ترتبىتاخيرى ، و معنايش اين مى شود كه : خروج انسانها از زمين بعد از اين قيام است ، و وقتىاست كه ديگر آسمان و زمين قائم نيستند، يعنى ويران شده اند، همچنان كه آيات بسيارىديگر در مواردى از كلام مجيد بر اين خرابى دلالت دارد.
و نيز از اينجا معلوم مى شود كه مراد از جمله سابق هم كه مى فرمود (و من آياته خلقالسموات و الارض ) خلقتى است كه : مربوط و نافع به زندگى بشر است ، نهاصل خلقت آنها.
يادآورى آيات الهى ديگر: خوابيدن در شب ، تلاش در روز، رعد و برق،فروفرستادن باران و... نكاتى كه در ترتيب بيان =آيات وجود دارد
آيات مذكور در اين فراز به طور ترتيب ذكر شده ،اول شروع كرده به مساله خلقت انسان ، و پيدايش او، آن گاه مساله دو صنف بودن و مرد وزن بودنش ، سپس مرتبط بودن وجودش به وجود آسمان و زمين ، آنگاه اختلاف زبانها ورنگهايش پس از آن سعى و كوشش ‍ او در طلب رزق ، و آرامش و خوابيدنش در شب ، آن گاهنشاندادن برق به او، و نازل كردن باران ، و در آخر قيام آسمان و زمين تا روزى معين ،يعنى روزى كه آن سرآمدى كه براى حيات بشر در زمين مقدر شده به پايان برسد، و آنگاه مساله معاد و از سرگرفتن زندگى اش ذكر شده . اين بود پاره اى از نكاتى كه درترتيب آيات هست .
نكته ديگر در ترتيب فواصل آنها هست ، اول فرموده (يتفكرون )، بعد (للعالمين )،بعد (يسمعون ) سپس (يعقلون ) و از اين ترتيب اين نكته استفاده مى شود كه انساناول فكر مى كند، بعد عالم مى شود، و بعد هرگاه چيزى از حقايق را شنيد در خود جاى مىدهد، آنگاه پيرامون آن تعقل مى كند - و خدا داناتر است .


و له من فى السموات و الارض كل له قانتون



همان طور كه گفتيم آياتى كه در اين فراز نام برد، همه براى اثبات ربوبيت خداىتعالى و الوهيتش بود، و چون سخن منتهى شد به مساله معاد، و بازگشت به سوى خدا،لذا در دنبال آن استدلال كرد بر امكان آن ، و ايناستدلال از خلقت و تدبيرى كه در آيات سابق مذكور بود گرفته شده .
همه موجودات تحت از اطاعت تكوينى خداوند هستند
پس جمله (له من فى السموات و الارض ) اشاره است به احاطه ملك حقيقى خدا، كه اثرآن جواز تصرف مالك در ملك خويش ، و به دلخواه خويش است ، پس خداى تعالى از آنجاكه مالك حقيقى عالم است ، در مملوك خود تصرف نموده از نشاه دنيا به آخرت مى برد.
و اين معنا را با جمله (كل له قانتون ) تاكيد فرموده ، چون (قنوت ) به معناى لازمبودن اطاعت با خضوع است ، همچنان كه راغب نيز اين طور معنا كرده .
و مراد از اطاعت با خضوع - به طورى كه سياق مى رساند - اطاعت تكوينى است ، نهاطاعت دستورات شرعى ، چون دستورات شرعى گاهى نافرمانى مى شود، و درباره اشنمى توان گفت : (كل له قانتون - همه و همه براى او مطيع و خاضعند).
زيرا منظور از كل حتما جن و انس و ملك است ، و همه مطيع اسباب تكوينى هستند، اما ملائكهكه جز خضوع اطاعت ندارند، و اما جن و انس آنها هم منقاد و مطيععلل و اسباب تكوينى هستند، هر چند كه دائما نقشه مى ريزند كه اثر علتى ازعلل و سببى از اسباب تكوينى را لغو كنند، ولى براى رسيدن به اين منظور بازمتوسل به علت و سببى ديگر مى شوند.
از اين هم كه بگذريم خود علم و اراده و اختيارشان از اسباب تكوينى است ، پس در هرحال مطيع تكوين هستند، پس در باب تكوين تنها موثر خداست و آنچه او بخواهد مى شود،يعنى آنچه كه علل خارجيش تمام باشد، و اما از آنچه جن و انس بخواهد تنها آن موجود مىشود كه خدا اذن داده باشد، و خواسته باشد، پس مالك همه آنان و آنچه را كه مالكند خدااست .
سوره روم ، آيات 27 - 39


و هو الذى يبدوا الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه و لهالمثل الاعلى فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم (27) ضرب لكم مثلا من انفسكمهل لكم من مما ملكت ايمانكم من شركاء فى ما رزقناكم فانتم فيه سواء تخافونهم كخيفتكمانفسكم كذلك نفصل الايات لقوم يعقلون (28)بل اتبع الذين ظلموا اهواءهم بغير علم فمن يهدى مناضل الله و ما لهم من ناصرين (29) فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطرالناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون (30)منيبين اليه و اتقوه و اقيموا الصلوه و لا تكونوا من المشركين (31) من الذين فرقوا دينهم وكانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون (32) و اذا مس الناس ضر دعوا ربهم منيبين اليهثم اذا اذاقهم منه رحمه اذا فريق منهم بربهم يشركون (33) ليكفروا بما آتيناهم فتمتعوافسوف تعلمون (34) ام انزلنا عليهم سلطانا فهو يتكلم بما كانوا به يشركون (35) واذا اذقنا الناس رحمه فرحوا بها و ان تصبهم سيئه بما قدمت ايديهم اذا هم يقنطون (36)اولم يروا ان الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر ان فى ذلك لايات لقوم يومنون (37)فات ذا القربى حقه و المسكين و ابن السبيل ذلك خير للذين يريدون وجه الله و اولئكهم المفلحون (38) و ما آتيتم من ربا ليربوا فىاموال الناس فلا يربوا عند الله و ما آتيتم من زكوه تريدون وجه الله فاولئك همالمضعفون (39)


.
ترجمه آيات
و او كسى است كه خلقت را آغاز كرد و اعاده اش مى كند، و اعاده برايش آسان تر است ، وبراى او در آسمانها و زمين از هر مثل فرد اعلايش هست و او مقتدر حكيم است (27).
براى شما از خود شما مثلى زده ، آيا بردگان شما در آنچه كه ازاموال به شما روزى كرده ايم هيچ فردى شريك شما هست بطورى كه آن برده و شما باهم برابر باشيد و احيانا شما از آن بردگان بترسيد كه مبادا در شركت تجاوز كنند آنطور كه از يك شريك آزاد مى ترسيد؟ قطعا نه ، پس چطور مخلوقات خدا را شريك او مىگيريد، ما اين طور آيات را براى مردمى كه تعقل كنند توضيح مى دهيم (28).
بلكه آنها كه ستم كردند هواهاى خود را بدون علم پيروى كردند، و وقتى خدا كسى راگمراه كند كيست كه او را هدايت نمايد؟ و هيچ ناصرى برايشان نيست (29).
پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا است فطرتى كه خدا بشر رابر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونگى نيست ، اين است دين مستقيم ولىبيشتر مردم نمى دانند (30).
رو به سوى دين خدا كنيد و بپرهيزيد از او و نماز بپا داريد و از مشركين مباشيد (31).
از آنهايى كه دين خود را تكه تكه كرده و خود دسته دسته شدند و هر دسته اى به دينخود خوشحالى كردند (32).
و چون ضررى به مردم برسد به سوى خدا برگشته او را همى خوانند، ولى همين كهرحمتى از خود به ايشان مى چشاند باز دسته اى از آنان شرك مى ورزند (33).
تا نعمتها كه ما به ايشان داده ايم كفران كنند، پس بهره بگيريد كه به زودى خواهيدفهميد (34).
و يا دليلى برايشان نازل كرده ايم ، و آن دليل و رهنما شرك ورزيدن را به ايشان درسداده ؟! (35).
و چون به انسان رحمتى مى چشانيم شادى مى كند. و اگر مصيبتى به ايشان برسد بااينكه اثر كارهاى خودش است ناگهان نوميد مى شود (36).
آيا نديدند كه خدا روزى را به هر كه بخواهد زياد و به هر كه بخواهد اندك مى دهد دراين خود آيتى است براى مردمى كه ايمان آورند (37).
پس حق ذى القربى و مسكين و ابن سبيل را بده اين براى كسانى كه رضاى خدا را مىطلبند بهتر است و هم ايشان رستگارند (38).
و آنچه از ربا مى دهيد تا مال مردم زياد شود نزد خدا زياد نمى شود و آنچه از زكات كهبراى رضاى خدا مى دهيد زياد مى شود و زكات دهندگانمال خود را زياد مى كنند (39).
بيان آيات
بعد از استدلال بر وحدانيت خدا، و بر معاد، از طريق شمردن آيات داله بر آن ، كه پشتسر هم فرمود: (و من آياته )، (و من آياته ) تا آنجا كه فرمود: (و له من فىالسموات و الارض ...)، كه خود يكى از صفات فعلى خداست ، اينك در اين آيات روش ‍استدلال را از راه شمردن آيات به استدلال به صفات فعلى خدا تغيير داد، كه آنها را تاآخر سوره در چهار فصل بيان مى فرمايد، در هرفصل چند صفت از صفات فعل كه مستلزم وحدانيت خدا و معاد است ، ذكر مى كند،فصل اول با آيه (و هو الذى يبدوا الخلق ثم يعيده ...) آغاز شده . وفصل دوم با آيه (الله الذى خلقكم ثم رزقكم ...)، وفصل سوم با آيه (الله الذى يرسل الرياح ...)، وفصل چهارم با آيه (الله الذى خلقكم من ضعف ...، آغاز شده .
و اگر فصلاول مانند ساير فصول با نام جلاله (الله ) آغاز نشده ، بدين جهت است كهمتصل به آيه سابق است كه مى فرمود: (و له من فى السموات و الارضكل له قانتون ) كه در حقيقت واسطه و برزخ است بين دو سياق ، پس آيه مورد بحث كهمى فرمايد: (و هو الذى يبدوا الخلق ثم يعيده )،فصل در صورت وصل است .


و هو الذى يبدوا الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه ...



كلمه (يبدوا) از (بدء) است ، و (بدء خلق ) همان ايجاد ابتدايى و بدون الگواست ، و كلمه (يعيده ) از اعاده است ، كه به معناى انشاء بعد از انشاء است .
در جمله (و هو اهون عليه )، ضمير اولى به اعاده برمى گردد، كه از كلمه (يعيد)استفاده مى شود، و ضمير دومى - به طورى كه از سياق به ذهن تبادر مى كند - بهخداى تعالى بر مى گردد.
طرح يك اشكال و بيان وجوه مختلفى در پاسخ به آن
بعضى به اين آيه شريفه اشكال كرده اند كه : (اگر اعاده انسانها در قيامت براى خداآسانتر باشد، لازمه اش اين است كه ايجاد آنها بدون الگو در آغاز خلقت دشوارترباشد، چون هر آسانترى يك دشوارتر دارد، و اين با قدرت مطلقه و نامحدود خدا نمىسازد، چون قدرت نامتناهى وضعش نسبت به موارد مختلف نمى شود، و تعلقش بر دشوار وآسان يكسان است ، پس كلمه افعل تفضيل (آسانتر) در اين جا معنا ندارد).
در جواب از اين اشكال وجوهى ذكر كرده اند.
اول اينكه : (ضمير در (عليه ) به خدا برنمى گردد، بلكه به خلق برمى گردد،و معنايش اين است كه : اعاده هر چيزى براى خلق آسانتر از ايجاد ابتدايى است ، چون ايجادابتدايى الگو ندارد، ولى اعاده هر چند بار هم كه باشد آسانتر است چون الگو دارد، وچون اعاده از ابتداء براى خلق آسانتر است ديگر درباره خداى تعالى چه اشكالى دارد).
و اين توجيه صحيح نيست ، براى اين كه برگشتن ضمير به خلق خلاف ظاهر آيه است .
دوم اينكه : (كلمه (اهون ) در اين جا از معناى تفضيلى منسلخ است ، و همان معناى آسان رامى دهد، نه (آسانتر)، همچنان كه كلمه (خير) با اينكه دراصل فعل تفضيل است ، و معناى (بهتر) را مى دهد در جمله (ما عند الله خير من اللهو -آنچه نزد خدا است خوبست نه لهو)، از معناى تفضيلى منسلخ شده ).
اشكال اين توجيه هم اين است كه : دليلى بر آن نيست ، و تحكم واضحى است .
سوم اينكه : آسانتر بودن اعاده از انشاء ابتدايى از نظر مقايسه خود آن دو با هم است ،نه اينكه نسبت به خدا باشد، و اين تفضيل در بين فعلى وفعل ديگر خدا هيچ مانعى ندارد، همچنان كه خودش فرموده : (لخلق السموات و الارضاكبر من خلق الناس ).
اين توجيه همان است كه از كلام زمخشرى هم استفاده مى شود كه گفته است : (اگربگويى چرا در جمله (ثم اذا دعاكم ...) اعاده خلق اين قدر بزرگ شمرده شده ، بهطورى كه گويى از قيام آسمانها و زمين به امر خدا مهم تر است ؟ و آن وقت همين اعاده درجمله (و هو اهون عليه ) آسانتر معرفى شده ؟ در جواب مى گوييم : اعاده انسانها درقيامت فى نفسه بزرگ هست ، و ليكن به قياس با انشاء ابتدايى آسانتر معرفى شده ).
اشكال اين وجه اين است كه : كلمه (اهون ) مقيد به (عليه ) شده ، يعنى براى خداآسانتر است ، و اين بهترين گواه است بر اينكه مقايسه اى كه بين انشاء و اعاده واقع شدهنسبت به خداى تعالى است ، نه بين خود اعاده و انشاء، پساشكال همچنان به قوت خود باقى است .
توجيه چهارم اينكه گفته اند: (تفضيل نسبت بهاصول و موازين رايج بين مردم است ، نه نسبت به واقع امر، اين مردمند كه معتقدند تكرارشدن يك عمل هر چند يكبار باشد سبب مى شود براى اينكه اعاده اش از بار اولش آسانترباشد. پس گويا گفته شده ، اعاده براى خدا كارى ندارد، چون از نظراصول و موازين خود شما هم كه باشد اعاده از انشاء آسانتر است براى خدايى كه عالم رابدون الگو، و براى اولين بار آفريده ، اين از نظراصول و موازين خود شماست ، و گرنه قدرت او نسبت به ايجاد ابتدايى و اعاده يكساناست ).
اشكال اين توجيه اين است كه : هر چند در جاى خود حرف صحيحى است ، و ليكناشكال در اين است كه چگونه از آيه استفاده كنيم ، با اينكه شاهدى از الفاظ آيه بر آننيست .
پاسخ ديگرى از صاحب كشاف و بيانچهاراشكال به آن
پنجم اينكه گفته اند: - اين را نيز صاحب كشاف به عنوان وجهى ديگر آورده - انشاء ازقبيل تفضل است ، كه فاعلش در انجام و ترك آن مخير است ، مى تواند چيزى را ايجادبكند، و مى تواند ايجاد نكند، ولى اعاده از قبيل واجب است ، كه به هيچ وجه نبايد تركشود، براى اينكه اعاده براى جزاء و كيفر و پاداش است ، و اين بر خداى تعالى واجب است.
توضيح اينكه : كارها انجامش به دست فاعل يامحال است ، كه محال قابليت آن را ندارد كه قدرت به آن متعلق شود، وفاعل آن را بياورد، و يا به خاطر وجود مانعىمثل قبح ممتنع است ، كه انجام اين نيز براى حكيم مانندمحال است ، چيزى كه هست نه محال عقلى ، بلكهمحال عارضى ، و يا تفضل است كه فاعل مى تواند آن را بياورد و مى تواند نياورد، و ياواجب است كه در اينگونه كارها فاعل مجبور به آوردن آن است ، و نمى تواند در انجام آناخلال كند.
حال كه اين تقسيم روشن شد مى گوييم دورترينافعال از محال بودن ، فعل واجب است ، همچنان كه نزديك ترين آنها نسبت به تحقق بازواجب است ، و چون اعاده واجب است ، پس دورترينافعال است از امتناع ، و چون چنين است نزديك ترينافعال است به تحقق ، پس اعاده آسانترين كارها است ، و چون آسان ترين آنهاست در نتيجهاز انشاء نيز آسان تر است .
و ما به اين جواب چهار اشكال داريم :
اول اينكه : اين حرف وقتى صحيح است كه خلقت عالم و تحقق موجودات به اولويت بودهباشد، نه وجوب ، و حال آنكه در جاى خودش ثابت كرده ايم كه تحقق اشياء بر اساساولويت نيست ، بلكه بر اساس وجوب است ، و چون چنين است پس انشاء و اعاده هر دو بهيك مقدار از امتناع فاصله دارند، يكى از ديگرى نزديك تر نيست .
دوم اينكه : دورى و نزديكى كه زمخشرى ذكر كرد صرف تصوير عقلى است ، به خلافسهولت و دشوارى كه دو صفت وجودى است ، يعنى وجود يك چيز از جهت صدورش ازفاعل گاهى آسان و گاهى سخت است ، و اين گونه صفات وجودى دائر مدار اعتبار عقلىنمى شود.
سوم اينكه : انشاء هم مانند اعاده مبتنى بر مصلحت است اينطور نيست كه تنها اعاده به خاطراينكه براى جزاء است مصلحت داشته باشد، بلكه انشاء نيز تا مصلحت صددرصد نداشتهباشد از خداى حكيم سر نمى زند، پس از اين نظر اعاده و انشاء فرقى با هم ندارند، وبه طورى كه گفته اند: از جهت دورى و نزديكى به امتناع يكسانند.
چهارم اينكه : به مقتضاى اين وجه اعاده فى نفسه آسان تر از انشاء است ، نه به قياسبا قدرت خداى تعالى ، پس در حقيقت توجيه پنجم همان توجيه سوم خواهد بود، واشكالش نيز همان اشكال .
جواب به اشكال فوق با بيان مفاد جمله :(وللهالمثل الاءعلى )
ببينيم آنچه سزاوار است گفته شود اين است كه جمله مورد بحث كه به آناشكال شده يعنى جمله (و هو اهون عليه ) با جمله بعدىتعليل شده ، و در آن فرموده كه چرا اعاده آسان تر است ، و آن جمله : (و للهالمثل الاعلى ...) است ، كه در حقيقت حجتى است بر آسانتر بودن اعاده .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation