بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 11, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اين آيه نظير آيه (و لو شئنا لاتينا كل نفس هداها و لكن حقالقول منى لاملان جهنم من الجنه و الناس اجمعين ) مى باشد واصل اين كلمه آن وعده اى است كه خداوند به ابليس ملعون در جواب او كه گفته بود:(فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين ) داده است و فرموده :(قال فالحق و الحق اقول لاملان جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين ) پس اين آيات مضمونشمتحد و بعضى مفسر بعضى ديگر است .
وجوهى كه در معناى دو آيه (و لو شاء ربك ...) و (الّا من رحم ربك ...) گفتهشدهاست
اين بود آنچه كه از تدبر در معناى آن دو آيه به دست آمد.
و خلاصه اش اين شد كه : اولا مقصود از جمله (ولو شاء ربكلجعل الناس امة واحدة متحد ساختن براى از بين بردن تفرقه و اختلاف است . بعضى همگفته اند كه منظور از آن اجبار كردن نفوس بهقبول اسلام است كه بدون اختيار و بطور اتوماتيك اسلام را بپذيرند، و چون با تكليفمنافات دارد، چنين كارى را نكرده - نقل از قتاده .
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد همه شما را در بهشت جمع مىكند، و ليكن خدا خواسته درجات بهشت متفاوت باشد، و شما باعمل صالح خود در درجه بالاترباشيد - نقل از ابى مسلم . ولى خواننده محترم بهخوبى واقف است كه سياق آيات ، مساعد با هيچيك از اين دو معنى نيست .
و ثانيا معلوم شد كه منظور از جمله (و لايزالون مختلفين ) دوام بر اختلاف در دين است ،و معنايش اينست كه دائما از حق متفرقند، و همواره آن را به صورتىباطل و شبيه به حق تصوير مى كنند تا مستور بماند.
بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: مقصود از آن ، اختلاف در ارزاق واحوال و خلاصه اختلاف غير دينى است - نقل از حسن . و بطوريكه براى خواننده معلومشد اين معنا با سياق آيات قبلى سازگار نيست . بعضى ديگر گفته اند: معناى اينكهفرمود(يختلفون ) اين است كه بعضى بعض ديگر را در تقليد گذشتگان جانشين خودمى كنند، و خلاصه سنت باطل آنان را نسل بهنسل و دست به دست مى گردانند. اين معنا نيز مانند معناى قبلى از سياق آيات مخصوصا بادر نظر داشتن جمله (و لقد آتينا موسى الكتاب فاختلف فيه ...) اجنبى و ناسازگاراست .
و ثالثا معلوم شد كه منظور از جمله (الا من رحم ) اين است كه : (الا كسى كه خداونداو را هدايت كرده باشد).
و رابعا اينكه اشاره (و لذلك خلقهم ) اشاره به رحمت است ، و معنايش اينست كه خلايقبراى رسيدن به رحمت خلق شده اند، تا بدان وسيله به سعادت خودنايل آيند).
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اينست كه بشر براى اختلاف خلق شده -نقل از حسن و عطاء - ولى خواننده متوجه شد كه چه اندازه اين راى مردود و غلط است . بلهاگر جايز بود ضمير هم را برگردانيم به بقيه مردم بعد از استثناء، آن وقت جايز بودبگوييم غرض از خلقت آنان اختلاف بوده ، و آن وقت مضمون آيه قريب به مضمون آيه(و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ) مى شد.
بعضى هم گفته اند كه : اشاره است به همه مدلول كلام ، و معنايش اين است كه خداوندبشر را خلق كرد در حالى كه مستعد براى اختلاف و تفرقه بود، چه تفرقه در علوم ، چهدر معارف و چه در درك و عقايد و چه در توابع آن ، يعنى در اراده و اختيار اعمالشان كه ازآن جمله است دين و ايمان ، و اطاعت و عصيان .
و كوتاه سخن اينكه غايت خلقتشان مطلق اختلاف است ، چه دينى و چه غير دينى .
و بنابر آنچه كه از ابن عباس نقل شده به او نسب ت داده اند كه گفته است : معناى آيهاين است كه خداوند بشر را دو فريق آفريد يك فريقمشمول رحمت او شدند و در نتيجه اختلاف نكردند، و فريقى كهمشمول رحمتش نشدند پس اختلاف كردند. و به مالك بن انس نسبت داده شده كه گفته است :خلقشان كرد تا يك فريق در بهشت باشند و فريق ديگر در جهنم . ولى خواننده محترمفهميد كه چه اشكالاتى به اين وجوه وارد است ، و ديگر تكرار نمى كنيم .
و خامسا معلوم شد كه منظور از تمام كردن كلمه ، تحقق بخشيدن آن و مصداق گرفتن براىآن است .
بحث روايتى
در تفسير قمى در ذيل جمله (و ان كلا لما ليوفينهم ربك ...) گفته است كه امام فرمود:يعنى در قيامت .
چند روايت در ذيل جمله : (فاستقم كما امرت ...) و (لاتركنوا الى الذينظلموا)
و در الدّرالمنثور است كه ابن ابى حاتم و ابوالشيخ از حسن روايت كرده كه گفت : وقتىآيه (فاستقم كما امرت و من تاب معك ) نازل شد حضرت فرمود: (شمروا، شمروا -مهياى استقامت شويد) و ديگر كسى او را خندان نديد.
و در مجمع البيان در ذيل آيه (فاستقم كما امرت ...) از ابن عباسنقل كرده كه گفت : هيچ آيه اى بر رسول اكرمنازل نشد كه به قدر اين آيه ناراحتش كند، و لذا وقتى اصحابش عرض كردند يارسول اللّه پيرى به سرعت بر شما حمله آورد و موهاى شما را سفيد كرد، در جوابشانفرمود: سوره هود و سوره واقعه مرا پير كرد.
مؤ لف : اين حديث مشهور است و در پاره اى ازنقل هاى آن دارد كه (سوره هود و نظاير آن مرا پير كرد) و چون در سوره واقعه آيه اىكه (در شدت ) نظير آيه (فاستقم كما امرت ) بوده باشد نيست ، به همين جهت آنروايتى كه دارد هود و واقعه ، بعيد به نظر مى رسد كه مقصودش اشاره به آيه(فاستقم كما امرت ) بوده باشد، و آنچه هر دو سوره در آن مشتركند حديث قيامت است -و اللّه علم .
و در تفسير قمى در ذيل آيه (و لا تركنوا...) گفته كه معصوم فرمود: ركون به معناىمحبت و خير خواهى و اطاعت است .
مؤ لف : اين روايت را صاحب مجمع البيان هم بطورمرسل از ائمه (عليهم السلام ) نقل كرده است .
و در تفسير عياشى از عثمان بن عيسى و او از مردى از امام صادق (عليه السّلام ) روايتكرده كه در تفسير آيه (و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار) فرمود: متوجّهباشيد خدا اين آتش را خالد و هميشگى نكرد، بلكه فرمود (آتش به شما مى رسد) پسبه ظالمان ركون مكنيد.
مؤ لف : مقصود امام اين است كه جمله (فتمسكم النار) يعنى آتش به شما برمى خورد.
و نيز در همان كتاب از جرير از ابى عبداللّه (عليه السّلام ) روايت كرده كه در تفسير(اقم الصلوه طرفى النهار) فرمود: دو طرف روز يكى مغرب است و يكى صبح و(زلفا من الليل ) نماز عشاء است .
و در تهذيب به سند خود از زراره و او از ابى جعفر (عليه السّلام ) روايت كرده كه درحديثى كه درباره نمازهاى پنجگانه مطالبى بيان داشته و چنين فرموده اند: خداوندفرموده (اقم الصلوه طرفى النهار و زلفا منالليل ) كه مقصود از آن نماز عشاء است .
مؤ لف : اين حديث به خاطر اينكه در مقام بيان اوقات نمازهاى پنجگانه است ظهورى دراين دارد كه مى خواهد تفسير كند (طرفى النهار) را بهقبل از ظهر و بعد از ظهر، زيرا اگر اين مراد نباشدشامل اوقات پنجگانه نمى شود.
رواياتى در فضيلت نماز و اينكه نماز كفاره گناهان است (ان الحسناتيذهبنالسّيّئات ).
و در معانى الاخبار به سند خود از ابراهيم بن عمر و او از كسى كه براى او حديث كرده ازامام صادق (عليه السّلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه (ان الحسنات يذهبن السيئات )فرموده : نماز مومن در شب گناهان روزش را محو مى كند.
مؤ لف : اين حديث در كافى و تفسير عياشى و امالى مفيد و امالى شيخ نيز آمده .
و در مجمع البيان از واحدى و او به سند خود از حماد بن سلمه و او از على بن زيد و او ازابى عثمان روايت كرده كه گفت : من با سلمان در زير درختى بوديم ، سلمان شاخه خشكىاز درخت گرفت و به شدت تكانش داد تا برگهايش ريخت ، آنگاه گفت : اى ابا عثمان آيانمى پرسى چرا چنين كارى كردم ؟ گفتم چرا چنين كردى ؟ گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و الله و سلم ) هم در روزى كه من با آن جناب زير درختىبوديم همين عمل را كرد، شاخه خشكى گرفت و به شدت تكان داد تا برگهايش ريخت وفرمود: سلمان نپرسيدى چرا چنين كردم . عرض كردم چرا چنين كردى ؟ فرمود: مسلمان وقتىوضو مى گيرد و نيكو وضو مى گيرد، و نمازهاى پنجگانه اش را بجا مى آورد، گناهانشمانند اين برگها مى ريزد، آن وقت اين آيه را تلاوت فرمود: (و اقم الصلوه ....)
مؤ لف : اين روايت را الدّرالمنثور هم از طيالسى و احمد و دارمى و ابن جرير و طبرانى وبغوى در كتاب معجم خود - و ابن مردويه بطور غيرمسلسل تنها از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده .
و نيز در همان كتاب به سند خود از حارث از على بن ابى طالب (عليه السلام ) آورده كهفرمود: ما در مسجد در خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوديم ، و منتظربوديم تا وقت نماز شود، مردى برخاست و عرض كرد: يارسول اللّه ! من مرتكب گناهى شده ام . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ز وىروى بگردانيد (و به نماز ايستاد). دوباره پس از آنكهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز را به پايان رسانيد برخاست و همانحرف را تكرار كرد، حضرت فرمود: آيا با ما نماز نخواندى ؟ و براى آن به نيكىطهارت نگرفتى ؟ گفت : چرا. فرمود: همان كفاره گناه توست .
مؤ لف : اين روايت به طرق بسيارى از ابن مسعود و ابى امامه و معاذ بنجبل و ابن عباس و بريده و واثلة بن اسقع و انس و غير ايشان وارد شده ، ولى در كيفيّتبيان داستان اختلاف مختصرى در الفاظ آنها هست ، ترمذى و غير او هم از خود ابى اليسر- كه داستان مربوط به اوست - روايت كرده اند.
اميدوار كننده ترين آيات كتاب خدا
و در تفسير عياشى از ابى حمزه ثمالى روايت كرده كه گفت : من از يكى از آن دوبزرگوار (امام باقر و امام صادق (عليه السّلام ) شنيدم كه مى فرمود: على (عليهالسلام ) رو به مردم كرد و فرمود: كدام آيه از قرآن كريم براى شما اميدوار كننده تراست ؟ بعضى گفتند: آيه (ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء)فرمود: اين اميدوار كننده هست ، ولى آنطور كه بايد باشد نيست . بعضى ديگر عرضكردند آيه (يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه اللّه ) فرمود: ايننيز خوبست ، ولى آنكه بايد باشد نيست . بعضى ديگر عرض كردند آيه (و الذين اذافعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذكروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم ) فرمود: اين هم خوبستولى آن نيست .
امام فرمود: مردم همه سكوت كردند، حضرت فرمود: چرا سكوت كرديد بگوييد ببينممسلمانها؟ عرض كردند نه به خدا سوگند ما آيه ديگرى به نظرمان نمى رسد. فرمود:من از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود: اميدوار كننده ترينآيات كتاب خدا آيه (اقم الصلوه طرفى النهار و زلفا منالليل ...) است ، و فرمود: اى على ! آن خدايى كه مرا به حق مبعوث كرده و بشير ونذيرم قرار داده يكى از شما كه برمى خيزد براى وضو گرفتن ، گناهانش از جوارحشمى ريزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى شود از نمازش كنار نمى رودمگر آنكه از گناهانش چيزى نمى ماند، و مانند روزى كه متولّد شده پاك مى شود،و اگربين هر دو نماز گناهى بكند نماز بعدى پاكش مى كند، آنگاه نمازهاى پنجگانه را شمرد.
بعد فرمود: يا على جز اين نيست كه نمازهاى پنجگانه براى امّت من حكم نهر جارى را داردكه در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع كسى كه بدنش آلودگى داشتهباشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشويد؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگندبراى امّت من همين حكم را دارد.
مؤ لف : مثالى كه در آخر اين روايت است به طرقى ازاهل سنت از عده اى از صحابه مانند ابى هريره ، انس ، جابر و ابى سعيد خدرى ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت شده .
دو روايت از امام صادق (ع ) در ذيل (ان الحسنات يذهبن السيئات ...)
و نيز در آن كتاب از ابراهيم كرخى آمده كه گفت : من نزد امام صادق (عليه السّلام ) بودمكه مردى از اهل مدينه بر او وارد شد، امام پرسيد، فلانى از كجا مى آيى ؟ راوى مىگويد: آن مرد چيزى در جواب امام نگفت . خود حضرت فرمود: از فلانجا و فلانجا آمدى ،فلانى متوجه باش ببين روز خود را با چه اعمالى به پايان مى رسانى ، زيرا با توفرشته اى است موكّل بر تو كه آنچه را مى كنى حفظ مى كند و مى نويسد پس هيچگناهى را كوچك نشمار، هر چند خيلى ناچيز باشد، زيرا همين گناه ناچيز يك روز تو رابدبخت خواهد كرد، و هيچ كار نيكى را كوچك نشمار، زيرا هيچ چيز بهمثل حسنه در جستجو نيست . حسنه ، گناه خيلى بزرگ و قديمى را پيدا مى كند و آن را ازنامه عملت محو و ساقط مى سازد و نمى گذارد بعد از تو بماند، و اين در كلام خداىتعالى است كه مى فرمايد: (ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين .
و در همان كتاب از سماعه بن مهران روايت كرده كه گفت : مردى ازاهل شامات از امام صادق (عليه السّلام ) پرسيد: از كارمندان دولت پولى گرفته و فعلااز آن پول صدقه مى دهد و صله رحم مى كند و به حج مى رود تا شايد خداوند او را درآنچه كه به دست آورده بيامرزد، و او به اين فكر است كه : (ان الحسنات يذهبن السيئات) حضرت فرمود: حسنه كفاره گناه مى شود، و اما گناه نمى تواند كفاره گناه گردد.
آنگاه فرمود: اگر حلال و حرام با هم درآميخت بطورى كه به كلى مخلوط شد و ديگر حراماز حلال تشخيص داده نشد در آن صورت اين كار عيب ندارد.
و در الدّرالمنثور است كه احمد و طبرانى از ابى امامه روايت كرده اند كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هيچ مرد مسلمانى وقت نماز يوميّه را دركنمى كند و براى وضو برنمى خيزد و به نيكويى وضو نمى گيرد و نماز را بهخوبى نمى خواند مگر آنكه آنچه كه بين اين نمازش و نماز گذشته اش گناه كردهآمرزيده مى شود.
مؤ لف : روايات در اين باب بسيار است هر كه بخواهد همه آنها را رسيدگى كند بايدبه جوامع حديث مراجعه نمايد.
و در همان كتاب آمده كه طبرانى و ابو الشيخ و ابن مردويه و ديلمى از جرير روايت كردهاند كه گفت : من از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شنيدم كه وقتى از تفسيرآيه (و ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون ) سؤال شد، در جواب فرمود: يعنى اهل آن نسبت به يكديگر رعايت انصاف را داشته باشند.
چند روايت در ذيل جمله : (لايزالوان مختلفين الّا من رحم ربك و لذلك خلقهم )
و در كافى به سند خود از عبداللّه بن سنان روايت كرده كه وقتى از امام صادق (عليهالسلام ) از اين قول خدا كه مى فرمايد: (و لو شاء ربكلجعل الناس امة واحدة و لا يزالون مختلفين الا من رحم ربك ) سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمود: مردم امّت واحدى بودند، و خداوند پيغمبرانى مبعوث كردتا برايشان حجّت بگيرد.
مؤ لف : مثل اين روايت را صدوق هم در معانى از آن جناب آورده .
و در معانى الاخبار به سند خود از ابى بصير روايت كرده كه گفت : من از امام صادق(عليه السلام ) از فرمايش خداى تعالى كه فرموده : (و ما خلقت الجن و الانس الاليعبدون ) سؤ ال كردم ، حضرت فرمود: ايشان را آفريد تا به عبادت ماءمورشان كند.آنگاه مى گويد: از اين فرمايش خدا كه مى فرمايد: (و لا يزالون مختلفين الا من رحم ربكو لذلك خلقهم ) سؤ ال كردم فرمود: ايشان را آفريد تا كارهايى انجام دهند كه مستوجبرحمت باشند و خداوند رحمتشان كند.
و در تفسير قمى از ابى الجارود از امام باقر (عليه السلام ) آمده كه فرمود: (و لايزالون مختلفين الا من رحم ربك ) مقصودش آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) واتباع ايشان است ، خداوند مى فرمايد: (و لذلك خلقهم ) يعنىاهل رحمت در دين خدا اختلاف نمى كنند.
و در تفسير عياشى از يعقوب بن سعيد از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده كهگفت : من از آن حضرت معناى (و ما خلقت الجن و الا نس الا ليعبدون ) را پرسيدم فرمود:ايشان را خلق كرد براى عبادت . مى گويد: عرض كردم (و لا يزالون مختلفين الا من رحمربك و لذلك خلقهم ) چه معنا دارد؟ فرمود: اين آيه بعد از آن جملهنازل شده .
مؤ لف : امام اشاره به اين مى كند كه آيه دومى ، يعنى (الا من رحم ربك و لذلك خلقهم) از آنجايى كه خاص است ناسخ آيه قبلى است كه عام بود. و ما در بحثى كه دربارهنسخ گذرانديم گفتيم كه نسخ در عرف و اصطلاح ائمه ، اعم از آن معنايى است كه علماىاصول اراده مى كنند. آرى ، آيات خاصه تكوينى نسبت به آيات عامه تكوينى حكمشنافذتر است .
آيات 123 - 120 سوره هود


و كلا نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فوادك و جاءك فى هذه الحق و موعظه و ذكرىللمومنين (12)
و قل للذين لا يومنون اعملوا على مكانتكم انا عملون (121)
و انتظروا انا منتظرون (122)
و لله غيب السموت و الارض و اليه يرجع الامر كله فاعبده وتوكل عليه و ما ربك بغفل عما تعملون (123)



ترجمه آيات
از اخبار پيغمبران همه را برايت نقل مى كنيم (البته ) آن را كه (با نقلش ) دلت را استوارمى سازيم ، و در اين قصه ها حق به سوى تو بيامد (هيچ يك از آنهاباطل و دروغ نيست ، و يا حق برايت روشن شد) و براى مومنين موعظه و تذكر است . (.12)
و به آنان كه ايمان نمى آورند بگو در همان وضعى كه قرار داريد (هر چه مى خواهيد)بكنيد كه ما (نيز كار خود را) مى كنيم . (121)
منتظر باشيد كه ما نيز منتظريم . (122)
براى خداست غيب آسمانها و زمين و امور همه به سوى او بازمى گردد، پس او را بپرست وبر او توكل كن ، و پروردگار تو از آنچه مى كنيدغافل نيست . (123)
بيان آيات
اين آيات غرضى را كه سوره هود در صدد بيان آنست براىرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) خلاصه مى كند، و به او خبر مى دهد كه سوره مذكوربيان كننده حق كلام درباره مبداء و معاد و سنت جارى خدا در ميان بندگانش مى باشد. پس درحقيقت اين سوره براى آن حضرت جنبه تعليم حق ، و نسبت به مومنين جنبه موعظه و تذكر رادارد، همچنانكه نسبت به كفار كه از ايمان به خدا استنكاف مى ورزند جنبه اتمام حجّت واسكات را دارد، پس به ايشان آخرين حجت خود را برسان و بگو هر چه مى خواهيد بكنيد ماهم هر چه به نظرمان رسيد مى كنيم ، تا ببينيم چگونه سنت خدايى آنطور كه خودش بيانداشته جريان مى يابد، و چگونه مصلحين را سعادتمند و مفسدين را بدبخت مى كند. و درآخر، آن حضرت را به عبادت خدا و توكل بر او توصيه مى كند، زيرا امر، همه اش بهدست او است .
فايده نقلداستان انبياء گذشته براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و مؤ منين


و كلا نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فوادك ...


يعنى همه داستانها را به گونه اجمال و ياتفصيل برايت نقل مى كنيم . و اينكه فرمود: (من انباءالرسل ) بيان مضاف اليه (كل ) است و جمله (ما نثبت به فوادك ) عطف بيان(انباء) است كه به فايده نقل كردن اين داستانها نسبت به آن جناب اشاره نموده ، مىفهماند كه نقل آنها قلب او را آرامش و سكون مى بخشد، و ماده قلق و اضطراب را ازدل او برمى كند، و معنايش اين است كه : ما داستانهاى انبياء را برايتنقل مى كنيم تا به وسيله آن قلبت را آرامش بخشيم ، و آن را در راهى كه براى دعوت بهسوى حق و نهضت عليه ريشه هاى فساد پيش گرفتى و درتحمّل آزار از امتت قوى و استوار سازيم .
آنگاه شروع مى كند به ذكر فايده اى كه اين سوره براى عموم يعنىرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و مؤ منين و كافرين قومش ‍ دارد. و در خصوصآنچه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عايد مى گردد فرموده : (و جاءكفى هذه الحق )، حال اشاره (هذه ) را خواه سوره بدانيم و يا آيات نازله در آن و يابه وجهى به داستانهايى كه در آن آمده ، زيرا آمدن حق در آن داستانها به همين است كه خداحق را در ضمن آن قصه ها و قبل از آن و بعد از آن بيان كند، حقايق و معارف مربوط بهمبداء و معاد و سنت جارى خدا در خلق را - كه چگونه پيغمبران را فرستاده و دعوت توحيدرا انتشار داده و مؤ منين را در دنيا به نجات از مهالك و در آخرت به نجات از آتشسعادتمند، و ظالمين را به اخذ در دنيا و عذاب خالد در آخرت بدبخت نموده - شرح دهد.
اين در خصوص آنچه كه به رسول(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عايد مى شد، و در آنچه كه عايد و مربوط به مؤ منين استفرموده : و موعظه و ذكرى للمؤ منين . توضيحش اينست كه آنچه از معارف و حقايق بيانكرده براى مؤ منين ، هم تذكر است و هم موعظه . تذكر است براى اينكه مؤ منين با شنيدنآنها آنچه از علوم فطرى مربوط به مبداء و معاد و متعلقات آن از ياد برده بودند بياد مىآورند. و موعظه است ، براى اينكه آن معارف و حقايق در لفافه داستانها بيان شده ، وهمان داستانها مايه عبرت است .
آخرين حرف به ايمان نياورندگان : (اعملوا على مكانتكم ...)


و قل للذين لا يؤ منون اعملوا على مكانتكم انا عاملون و انتظروا انا منتظرون


اين قسمت مربوط به غير مؤ منين است كه پيغمبر خود را دستور مى دهد كه احتجاج وبگومگوى با ايشان را خاتمه داده آخرين حرف را به ايشان بگويد، و پس از آنهمهموعظه و آوردن داستانهاى گذشتگان بفرمايد:حال اگر ايمان نمى آوريد، و از شرك و فساد دست بر نمى داريد، و آنچه كه من بهگوشتان خواندم بيدارتان نكرد، و اگر داستانهاى عبرت آورى را كه آوردم و سنتى راكه خدا در آنان معمول داشت برايتان گفتم و هيچيك در شما اثر نكرد، پس هر چه مى خواهيدبكنيد، و در موقعيت و وضعى كه داريد هر چه را براى خود خير تشخيص مى دهيد انجامدهيد، ما هم كار خود را مى كنيم ، و انتظار مى بريم روزى را كه عاقبت ، عملتان بهاستقبالتان آيد، و به زودى خواهيد فهميد كه آنچه ما از اخبار الهى مى گفتيم راست بوديا دروغ .
اين بيان در حقيقت خاتمه دادن به احتجاج و نوعى تهديد است ، كه در داستانهاىگذشتگان از قبيل داستان نوح و هود و صالح بازگو كرده ، و در قصّه شعيب از خودآنجناب حكايت كرده كه فرمود: (يا قوم اعملوا على مكانتكم انىعامل سوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و من هو كاذب و ارتقبوا انى معكم رقيب ).


و لله غيب السموات و الارض و اليه يرجع الامر كله


از آنجا كه دستور گفتن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به ايشان كه (ياقوم اعملوا) در حقيقت معنايش گفتن خود خدا بود، لذادنبال آن ، دو جمله مورد بحث را آورد تا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دلگرمشود و مطمئن گردد كه به زودى گردش ‍ روزگار عليه آنان دور خواهد زد، و كار بهنفع وى خاتمه خواهد يافت .
و در حقيقت معناى آيه اين است كه تو به كار و وظيفه خويش بپردازد و با پيروانت منتظرباش و بدانكه غيب آسمانها و زمين كه عاقبت امر تو و ايشان در آن نهفته است به دستپروردگارت است ، نه بت هاى ايشان كه با آنها شرك مى ورزند، و نه به آن اسبابىكه پشتگرمى ايشان به آنها است ، و دلخوشند كه با آن اسباب مى توانند اوضاع را بهنفع خود بچرخانند، و سرانجام برد با آنان بشود. حاشا! گردش روزگار و غيب آسمانهاو زمين و خلاصه همه امور به دست پروردگار تو است ، از غيب خود عاقبت امر ايشان راآنطور كه خودش خواسته و خبر داده بيرون مى افكند و تحقّق خارجى مى دهد، پس مطمئنبدان كه دور فلك به نفع تو و عليه ايشان است . و اين از آن بيانات عجيب قرآنى است .
و از همين بيان معلوم مى شود كه كلمه (ربك ) كه در آيات مورد بحث مكرر آمده چرا دراين آيه به كلمه (اللّه ) تبديل شده ؟ وجهش اين است كه در كلمه اللّه اشاره اى بهاحاطه بر هر كوچك و بزرگ هست ، كه در هيچ اسم ديگرى آن اشاره وجود ندارد، و چون مقام، اقتضاء مى كرد اعتماد و التجاء به يك ملجاى را كه هيچ قاهرى فوق آن نباشد و آن خداىسبحان است ، و لذا مى بينيم بعد از تكرار كلمه رب درخلال جملات گذشته در جمله مورد بحث كلمه (اللّه ) را آورده ، و بعد باز هم كلمه(رب ) را به ميان مى آورد و مى فرمايد: (و ما ربكبغافل عما تعملون ).
(فاعبده و توكل عليه ) - از ظاهر كلام برمى آيد كه اين جمله متفرع بر جمله (واليه يرجع الامر كله ) باشد و معنايش اين است : وقتى همه امور مرجوع به او باشد پسغير او مالك چيزى نيستند، و در هيچ چيز استقلال ندارند، پس او را عبادت كن و براى خود درهمه امور وكيلش بگير، و بر هيچ سببى از اسبابتوكل مكن ، زيرا هر سببى را او سبب كرده و اگر بخواهد سببيّت را از آن سلب مى كند،پس اين خيلى نادانى است كه آدمى بر سببى از اسباب اعتماد كند و با اينكه خداوند ازآنچه مى كنند غافل نيست ديگر چگونه جايز است در امر عبادت وتوكّل بر او كوتاهى كنيم .
سوره يوسف آيات 3 - 1
سوره يوسف مكى است و صد و يازده آيه دارد


بسم الله الرحمن الرحيم الر تلك ءايت الكتب المبين (1)
انا انزلنه قرءنا عربيا لعلكم تعقلون (2)
نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرءان و ان كنت من قبله لمن الغفلين (3)


ترجمه آيات
بنام خداوند رحمان و رحيم
الر - اين ، آيه هاى كتاب روشن است . (1)
كه ما آن را قرآنى عربى نازل كرده ايم شايدتعقّل كنيد. (2)
ما با اين قرآن كه به تو وحى مى كنيم (در ضمن ) بهترين داستان را برايت مى سراييمگر چه پيش از آن از بى خبران بودى . (3)
بيان آيات
آهنگ مفاد و غرض كلى سوره يوسف
غرض اين سوره بيان ولايتى است كه خداوند نسبت به بنده اش دارد، البته آن بنده اشكه ايمان خود را خالص ، و دلش را از محبت او پر كرده و ديگر جز به سوى او به هيچسوى ديگرى توجّه نداشته باشد. آرى ، چنين بنده اى را خداوند خودش عهده دار امورش ‍شده ، او را به بهترين وجهى تربيت مى كند، و راه نزديك شدنش را هموار، و از جام محبّتسرشارش مى كند، آنچنان كه او را خالص براى خود مى سازد و به زندگى الهى خودزنده اش مى كند، هر چند اسباب ظاهرى همه در هلاكتش دست به دست هم داده باشند، او رابزرگ مى كند هر چند حوادث او را خوار بخواهند، عزيزش مى كند هر چند نوائب وناملايمات روزگار او را به سوى ذلّت بكشاند و قدر و منزلتش را منحط سازد.
خداوند اين غرض را در خلال بيان داستان يوسف تاءمين نموده و در هيچ سوره اى از قرآنكريم هيچ داستانى به مانند داستان يوسف بطورمفصل و از اول تا به آخر نيامده . علاوه ، در اين سوره غير از داستان يوسف داستان ديگرىهم نيامده ، و سوره اى است مخصوص به يوسف (عليه السّلام ).
آرى ، يوسف بنده اى بود خالص در بندگى ، و خداوند او را براى خود خالص كردهبود، و به عزّت خود عزيزش ساخته بود با اينكه تمامى اسباب بر ذلّت و خواريشاجتماع كرد و او را در مهلكه ها انداخت ، و خداوند او را از همان راهى كه به سوى هلاكتش ‍مى كشان يد به سوى زندگى و حياتش مى برد.
برادرانش بر او حسد بردند و او را در چاه دور افتاده اى افكندند، و سپس بهپول ناچيزى فروخته ، و خريداران او را به مصر بردند و در آنجا به خانه سلطنت وعزّت راه يافت . آن كس كه در آن خانه ملكه بود، با وى بناى مراوده را گذاشت و او رانزد عزيز مصر متّهم ساخت ، و چيزى نگذشت كه خودش نزد زنان اعيان و اشراف مصراقرار به پاكى و برائت وى كرد. دوباره اتهام خود رادنبال نموده او را به زندان انداخت ، و همين سبب شد كه يوسف مقرّب درگاه سلطان گردد.و نيز همان پيراهن خون آلودش كه باعث نابينايى پدرش يعقوب شد، همان پيراهن در آخرباعث بينايى او گرديد، و به همين قياس تمامى حوادث تلخ وسيله ترقى او گشته ، بهنفع او تمام شد.
و كوتاه سخن ، هر پيشامدى كه در طريق تكامل او سد راهش مى شد خداوند عين همان پيشامدرا وسيله رشد و پخته شدن او و باعث موفّقيّت و رسيدن به هدفش قرار داد، و همواره خدااو را از حالى به حالى مى داد تا آنجا كه او را ملك و حكمت ارزانى داشته او را برگزيد،و تاءويل احاديث را به او بياموخت ، و نعمت خود را بر او تمام نمود، همانطورى كه پدرشبه او وعده داده بود.
خداوند داستان آن جناب را از خوابى كه در ابتداى امر و در كودكى در دامن پدر ديده بودآغاز نمود. آرى ، روياى او از بشارتهاى غيبى بود كه بعدها آن را خارجيّت داده ، و باتربيت الهى كه مخصوص يوسف بود كلمه او راكامل گردانيد. آرى ، سنّت خداى تعالى درباره اوليائش همين بوده كه هر يك از ايشان رادر تحت تربيّت خاصى پرورش دهد همچنانكه فرموده : (الا ان اولياء اللّه لا خوفعليهم و لا هم يحزنون الذين آمنوا و كانوا تتقون لهم البشرى فى الحيوة الدنيا و فىالاخرة لا تبديل لكلمات اللّه ذلك هو الفوز العظيم ).
و در جمله اى كه بعد از رؤ ياى يوسف و تعبير پدرش آورده و فرموده : (لقد كان فىيوسف و اخوته آيات للسائلين ) اشعار به اين معنا دارد كه گويا اشخاصى ازرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) داستان يوسف و يا مطلبى را سؤال كرده بودند كه با اين داستان ارتباط داشته ، و اين اشعار مويّد آن رواياتى است كهمى گويد قومى از يهود، مشركين مك ه را وادار كردند تا نزدرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شده از سببانتقال بنى اسرائيل به مصر پرسش كنند - چون بنىاسرائيل فرزندان يعقوب بودند كه خود ساكن سرزمين شام بودند - مشركين هم اين سؤال را در ميان نهادند، و در جوابشان اين سورهنازل شد.
بنابراين ، غرض اين سوره ، بيان داستان يوسف (عليه السلام ) و داستانآل يعقوب است . خداوند با بيان اين داستان غرض عالى از آن را استخراج كرده است و آنمساءله ولايت خداى تعالى نسبت به بندگان مخلص است كه در ابتداء و خاتمه اين سورهبطور چشم گيرى منعكس است .
و اين سوره بطوريكه از سياق آيات آن برمى آيد در مكهنازل شده ، و اينكه در بعضى از روايات منقوله از ابن عباس آمده كه (چهار آيه آن ،يعنى سه آيه اول و آيه (لقد كان فى يوسف و اخوته آيات للسائلين ) در مدينهنازل شده صحيح نيست ، زيرا با وحدت سياقى كه در آيات اين سوره است منافات دارد.


الر تلك آيات الكتاب المبين


اشاره با (تلك ) كه مخصوص اشاره به دور است به منظور تعظيم مشار اليه (آيات )آمده ، و ظاهرا مقصود از كتاب مبين همين قرآنى است كه مى خوانيم چون اين قرآن هم خودشواضح و روشن است و هم روشن كننده معارفى الهى و حقايقى است كه متضمن مبداء و معاداست .
و اگر در اين آيه ، كتاب را به وصف (مبين ) و دراول سوره يونس به وصف (حكيم ) توصيف كرده ، و در آنجا فرموده : (تلك آياتالكتاب الحكيم ) براى اين است كه اين سوره درباره داستانآل يعقوب و بيان آن نازل شده ، و كلمه (مبين ) به معناى بيان كننده است ،احتمال هم دارد كه مقصود از آن قرآن نباشد، بلكه لوح محفوظ بوده باشد.


انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون


ضمير (انزلناه ) به كتاب برمى گردد، چون كتابمشتمل است بر آيات الهى و معارف حقيقى . و انزال كتاب به صورت قرآن و عربى بدينمعنا است كه آن را در مرحله انزال به لباس قرائت عربى درآورديم ، و آن را الفاظىخواندنى مطابق با الفاظ معموله نزد عرب قرار داديم ، همچنانكه در آيه ديگرى در اينباره فرموده : (انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلىحكيم ).
و جمله (لعلكم تعقلون از قبيل توسعه خطاب و عموميّت دادن به آن است ، زيرا سوره باخطاب به شخص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) افتتاح شده و فرموده :(تلك آيات الكتاب ) و بعدا هم باز خطاب به شخص ايشان مى شود و مى فرمايد:(نحن نقص عليك ).
قالب الفاظ و زبان عربى و نقش مهم آن دو در حفظ ضبط آيات الهى
بنابراين ، معناى آيه - و اللّه اعلم - اين مى شود: ما اين كتابمشتمل بر آيات را در مرحله نزول ملبس به لباس و واژه عربى و آراسته به زيور آنواژه نازل كرديم تا درخور تعقّل تو و قوم و امتت باشد، و اگر در مرحله وحى به قالبالفاظ خواندنى درنمى آمد، و يا اگر درمى آمد به لباس واژه عربى ملبس نمى شد،قوم تو پى به اسرار آيات آن نمى بردند و فقط مختص به فهم تو مى شد، چون وحىو تعليمش اختصاص به تو داشت .
و اين خود دلالت مى كند براينكه الفاظ كتاب عزيز به خاطر اينكه تنها و تنها وحىاست و نيز به خاطر اينكه عربى است توانسته است اسرار آيات و حقايق معارف الهى راضبط و حفظ كند. و به عبارت ديگر در حفظ و ضبط آيات الهى دو چيز دخالت دارد، يكىاينكه وحى از مقوله لفظ است ، و اگر معانى الفاظ وحى مى شد و الفاظ حاكى از آنمعانى ، الفاظ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى بود - مثلا مانند احاديثقدسى - آن اسرار محفوظ نمى ماند. دوم اينكه اگر به زبان عربىنازل نمى شد و يا اگر مى شد ولى رسول خدا آن رابه لغت ديگرى ترجمه مى كردپاره اى از آن اسرار بر عقول مردم مخفى مى ماند، و دستتعقل و فهم بشر به آنها نمى رسيد.
آرى ، اين معنا بر صاحبان نظر و متدبرين در آيات كريمه قرآنى پوشيده نيست كهخداوند متعال در اين آيات چه اندازه نسبت به الفاظ آن عنايت به خرج داده ، و آن را به دودسته محكمات و متشابهات تقسيم نموده ، محكمات آن را (ام الكتاب ) خوانده كه برگشتمتشابهات هم به آنهاست و فرموده : (هو الذىانزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات ) و نيز فرموده : (ولقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اعجمى و هذا لسانعربى مبين ).
احسن القصص بودن داستان يوسف (عليه السلام )


نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلين



راغب در مفردات مى گويد: كلمه (قص ) به معناى دنباله جاى پا را گرفتن و رفتن است، و جمله (قصصت اثره ) به معناى (رد پاى او رادنبال كردم ) است و اين كلمه به معناى خود اثر هم هست ، مانند آيه (فارتد على آثارهماقصصا) و آيه (و قالت لاخته قصيه ) و (قصص ) به معناى اخبار تتبع شده نيزآمده مانند آيه (لهو القصص الحق ) و آيه (فى قصصهم عبره ) و جمله (قص عليهالقصص ) و جمله (نقص عليك احسن القصص ).
پس (قصص ) به معناى قصه و (احسن القصص ) بهترين قصه و حديث است ، و چهبسا بعضى گفته باشند كه كلمه مذكور مصدر و به معناى اقتصاص (قصه سرائى )است ، و هر كدام باشد صحيح است ، چه اگر به معناى اسم مصدر (خود داستان ) باشد،داستان يوسف بهترين داستان است ، زيرا اخلاص توحيد او را حكايت نموده و ولايت خداىسبحان را نسبت به بنده اش مجسم مى سازد، كه چگونه او را در راه محبت و سلوك راهشتربيت نموده ، از حضيض ذلت به اوج عزت كشانيد، و دست او را گرفته از ته چاهاسارت و طناب بردگى و رقيت و زندان عذاب و شكنجه به بالاى تخت سلطنت بياورد. واگر به معناى مصدر (قصه سرائى ) باشد باز هم سرائيدن قصه يوسف به آن طريقكه قرآن سروده بهترين سرائيدن است ، زيرا با اينكه قصه اى عاشقانه است طورىبيان كرده كه ممكن نيست كسى چنين داستانى را عفيف تر و پوشيده تر از آن بسرايد.
معناى آيه - و خدا داناتر است - اين است : ما با وحى اين قرآن بهترين قصه ها رابرايت مى سرائيم ، و تو قبل از سرائيدن ما نسبت به آن از غافلين بودى .
آيات 6 - 4 سوره يوسف


اذ قال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر رايتهم لى سجدين(4)
قال يبنى لا تقصص رءياك على اخوتك فيكيدوا لك كيدا ان الشيطن للانسن عدو مبين (5)
و كذلك يجتبيك ربك و يعلمك من تاءويلالاحاديث و يتم نعمته عليك و على ءال يعقوب كما اتمها على ابويك منقبل ابراهيم و اسحق ان ربك عليم حكيم (6)


ترجمه آيات
چون يوسف به پدرش گفت اى پدر! من در خواب يازده ستاره با خورشيد و ماه ديدم كهبراى من در حال سجده اند.(4)
گفت پسركم ! روياى خويش را به برادرانت مگو كه در كار تو نيرنگى كنند، چونشيطان دشمن آشكار انسان است .(5)
و بدين سان پروردگارت تو را برمى گزيند و تعبير احاديث را تعليمت مى دهد و نعمتخويش را بر تو و بر خاندان يعقوب كامل مى كند چنانچه پيش از اين بر پدرانت ابراهيمو اسحاق كامل كرده بود كه پروردگارت دانا و حكيم است .(6)
بيان آيات
اين آيات روياى يوسف را - كه در خواب ديد و تعبير خوابى كه پدرش ، يعقوب نمود ونهى كرد از اينكه براى برادرانش تعريف كند - خاطرنشان مى سازد و اين خواببشارتى بوده كه خداى سبحان به يوسف داده تا ماده اى روحى براى تربيّت او بودهباشد، و او را در راه ولايت و تقرب به خدا آماده سازد. اين آيات به منزله مدخلى است برداستان آن جناب .
رؤ ياى يوسف (عليه السلام ) و تعبير آن به وسيله پدرش يعقوب (عليه السلام)


اذ قال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر رايتهم لى ساجدين


در اين آيه يعقوب (پدر يوسف ) را اسم نبرده ، بلكه كنايتا از آن به (اءب ) (پدر)تعبير نموده تا به آن صفت رحمت و مهر و شفقتى كه ميان پدر نسبت به فرزند است اشارهكرده باشد، و جمله (قال يا بنى لا تقصص ) كه در آيه بعدى است كاملا اين معنا را مىرساند.
كلمه (رايت ) و همچنين (رايتهم ) از رويا است كه به معناى مشاهداتى است كه آدمخوابيده و يا سست و بيهوش مى بيند، به شهادت اينكه در آيه بعدى مى فرمايد: (لاتقصص روياك على اخوتك - روياى خود را براى برادرانت تعريف مكن )، و همچنين درآخر داستان مى فرمايد: (يا ابت هذا تاءويل روياى - پدر جان اين بودتاءويل روياى من .)
و اگر كلمه (رايت ) را تكرار كرده براى اين است كه ميان (رايت ) و (لى ساجدين) فاصله زياد شده ، لذا بار ديگر فرموده : (رايتهم ). فايده ديگرى كه اين تكراردارد افاده اين جهت است كه : من در خواب ديدم كه آنها بطور دسته جمعى براى من سجدهكردند، نه تك تك .
علاوه بر اين كه رويت يوسف (عليه السلام ) دو جور رويت بوده ، يكى رويت كواكب وآفتاب و ماه كه خود رويتى صورى و عادى است ، و يكى رويت سجده و خضوع و تعظيمآنها كه اين رويت امرى معنوى است .
و اگر درباره سجده كردن آنها فرموده : (رايتهم لى ساجدين ) با اينكه اين كلمهمخصوص به صاحبان عقل است ، براى اين است كه بفهماند سجده ستارگان و مهر و ماه ازروى علم و اراده و عينا مانند سجده يكى از عقلا بوده .
نكته ديگرى كه در اين آيه است و بايد خاطرنشان ساخت اين است كه خداوند در ابتداء وشروع به تربيت يوسف ، رويايى به او نشان داد و در داستانش هم ابتدا از آن رويا خبرمى دهد، و اين بدان جهت بوده كه از همان آغاز تربيت دورنماى آينده درخشان او و ولايتالهى كه خداوند او را بدان مخصوص مى كند به وى نشان داده باشد، تا براى اوبشارتى باشد كه همواره در طول زندگى و تحوّلاتى كه مى بيند در مد نظرش بودهباشد، و در نتيجه مصيبت هايى كه مى بيند و شدائدى كه با آنها روبرو مى گردد بهياد آن دورنما بيفتد، و نفس ‍ را به خويشتن دارى وتحمّل آن مشقات راضى كند.
اين بود حكمت اينكه خداوند خصوص اولياء خود را به آ ينده درخشانشان و مقام قربى كهبراى آنان در نظر داشته بشارت داده است ، و از آن جمله فرموده : (الا ان اولياء اللّه لاخوف عليهم و لا هم يحزنون - تا آنجا كه مى فرمايد: لهم البشرى فى الحيوه الدنيا وفى الاخرة ).
نهى يعقوب (ع ) از اينكه يوسف (ع ) خواب خود را براى برادرانش بازگوكند.


قال يا بنى لا تقصص روياك على اخوتك فيكيدوا لك كيدا ان الشيطان للانسان عدو مبين


در مفردات مى گويد: كلمه (كيد) به معناى نوعى حيله زدن است كه گاهى مذموم و گاهىممدوح است ، هر چند استعمالش بيشتر در مذموم است ، و چنين است كلمه (استدراج ) و(مكر). علماى ادب گفته اند كه : كيد هم به خودى خود متعدى مى شود ومفعول مى گيرد، و هم با حرف (لام ).
اين آيه دلالت مى كند بر اينكه يعقوب وقتى خواب يوسف را شنيده نسبت به آنچه كه ازخواب او فهميده اطمينان پيدا كرده ، و يقين كرده كه به زودى خدا خود، كار يوسف را عهدهدار گشته و كارش بالا مى گيرد، و بر اريكه سلطنت تكيه مى زند و چون يوسف را ازساير افراد آل يعقوب بيشتر دوست مى داشت و احترام مى كرد لذا ترسيد اگر خواب وىرا بشنوند او را صدمه اى بزنند، زيرا ايشان مردانى قوى و نيرومند بودند، و انطباقيازده ستاره و آفتاب و ماه بر يعقوب و همسرش و يازده پسران ديگرش خيلى روشن بود،و طورى بود كه برادران به محض شنيدن خواب وى معنا را فهميده آنگاه تكبّر و نخوّتوادار به حسادتشان كرده ، در صدد بر مى آمدند نقشه اى بريزند كه ميان او و پدرشحائل شده ، نگذارند به آن بشارتها نائل شود.
و لذا به يوسف خطابى مشفقانه كرد و فرمود: (يا بنى : اى پسرك عزيزم ). وقبل از آنكه خواب او را تعبير كند از در اشفاق ،اول او را نهى كرد از اينكه روياى خود را براى برادرانشنقل كند، و آنگاه بشارتش داد به كرامت الهيى كه در حقّش رانده شده . و نهى را مقدم بربشارت نياورد مگر به خاطر فرط محبّت و شدّت اهتمامى كه به شاءن او داشته و آنحسادت و بغض و كينه اى كه از برادران نسبت به وى سراغ داشت .
دليل اينكه دلهاى برادرانش سرشار از كينه و دشمنى با وى بود اين است كه يعقوب(عليه السلام ) در جواب يوسف نفرمود: من مى ترسم درباره ات نقشه شومى بريزند ويا ايمن نيستم از اينكه نابودت كنند، بلكه فرمود: نقشه مى ريزند ، و تازه همين بيان راهم با مصدر تاءكيد نموده فرمود: (يكيدوا لك كيدا)، زيرا مصدر (كيدا) كهمفعول مطلق است خود يكى از وسائل تاءكيد است .
علاوه بر اين ، كلام خود را با جمله (ان الشيطان للانسان عدو مبين )تعليل و تاءكيد كرد، و خاطرنشان ساخت كه كيد برادران غير از كينه هاى درونى ، يكسبب خارجى دارد كه كينه آنان را دامن زده آتش دلهايشان را تهييج مى كند تا آن حسد و كينهاثر سوء خود را كرده باشد، و او شيطانى است كه از روز نخست دشمن انسان بوده حتىيك روز هم حاضر به ترك دشمنى نشده ، و دائما با وسوسه و اغوا كردن خود، آدميان راتحريك مى كند تا از صراط مستقيم و راه سعادت به سوى راه كج و معوجى كه بهشقاوت دنيايى و آخرتى آدمى منتهى مى شود منحرف شود. آرى ، او با همين وسوسه هاىخود، ميان پدران و فرزندان را بر هم زده دوستان يك جان در دو بدن را از هم جدا مى كند ومردم را گيج و گمراه مى سازد.
بنابراين ، معنى آيه چنين مى شود: يعقوب به يوسف فرمود: پسرك عزيزم ! داستانروياى خود را براى برادرانت شرح مده ، زيرا به تو حسادت مى ورزند، و از كار تو درخشم شده نقشه اى براى نابوديت مى كشند، شيطان هم از همين معنا استفاده كرده فريب خودرا به كار مى بندد، يعنى به دلهاى آنان راه يافته نمى گذارد از كيد بر توصرفنظر كنند، چه شيطان براى آدميان دشمنى آشكار است .


و كذلك يجتبيك ربك و يعلمك من تاءويل الاحاديث و يتم نعمته عليك و علىآل يعقوب ...


(اجتباء) از ماده جبايت است كه به معناى جمع آورى كردن است . گفته مى شود (جبيتالماء فى الحوض - جمع كردم آب را در حوض ) و از همين باب است كه جمع آورىماليات را (جباية الخراج ) مى گويند. خداى تعالى هم مى فرمايد: (يجبى اليهثمرات كل شى ء.
بنابراين ، در همه موارد استعمال و همه مشتقات اين ماده ، جمع آورى اجزاى يك چيز و حفظ آناز تفرقه و تشتت خوابيده ، و در ضمن ، آمد و شد و حركت جمع كننده به سوى آن چيزى كهمى خواهد جمع كند نيز در معنايش نهفته هست .
و بنابراين ، اجتباء خداى سبحان بنده اى از بندگان خود را، به اين است كه بخواهد او رامشمول رحمت خود قرار داده به مزيد كرامت اختصاصش دهد، و به اين منظور او را از تفرق وپراكندگى در راههاى پراكنده شيطانى حفظ نموده به شاهراه صراط مستقيمش ‍ بيندازد، واين هم وقتى صورت مى گيرد كه خود خداى سبحان متولّى امور او شده او را خاص خودگرداند، بطورى كه ديگران از او بهره نداشته باشند، همچنانكه درباره حضرت يوسفبه همين معانى اشاره كرده و فرموده : (انه من عبا دنا المخلصين ...)
(تاءويل ) در جمله (و يعلمك من تاءويل الاحاديث ) آن پيشامدى را گويند كه بعد ازديدن خواب پيش آيد و خواب را تعبير كند، و آن حادثه اى است كه حقيقت آن در عالم خواببراى صاحب رويا مجسّم شده در شكل و صورتى مناسب با مدارك و مشاعر وى خودنمايىمى كند، همچنانكه سجده پدر و مادر و برادران يوسف در صورت يازده ستاره و ماه وخورشيد مجسم شده و در برابر وى سجده كردند.
ما در سابق در تفسير آيه (فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاءتاءويل ه ،) در جلد سوم اين كتاب بحث مفصلى راجع بهتاءويل گذرانديم .
وجه اينكه در جمله : (و يعلمك من تاءويل الاحاديث ) از رؤ يا به (حديث )تعبيرشده است
كلمه (احاديث ) جمع حديث است ، و بسيار مى شود كه اين كلمه را مى گويند و از آنروياها را اراده مى كنند، چون در حقيقت رويا هم حديث نفس است ، زيرا در عالم خواب امور بهصورتهايى در برابر نفس انسان مجسم مى شود، همانطور كه در بيدارى هر گوينده اىمطالب خود را براى گوش شنونده اش مجسم مى كند، پس رويا هم مانند بيدارى ، حديثاست .
پس اينكه بعضى گفته اند (اگر رويا را حديث ناميده اند به اين اعتبار است كه بعد ازخواب آن را تعريف مى كنند) صحيح نيست . و همچنين است اينكه گفته شده كه (چونخواب صادق حديث و گفتگوى ملائكه است ، و در روياى كاذبه گفتگوى شيطان است ).
زيرا بسيارى از روياها هست كه نه مستند به ملائكه است ، و نه به شيطان ، مانندروياهائى كه از حالت مزاجى شخص بيننده ناشى مى شود،مثل اينكه دچار تب و يا حرارت شده و در خواب مى بيند كه دارد در حمام استحمام مى كند ويا در هواى بسيار گرم در عالم خواب تشنه مى شود، و خواب مى بيند كه در استخر آبتنى مى كند، و يا دچار سرماى شديد شده خواب مى بيند كه برف و يا تگرگ مى آيد.
بعضى ديگر از مفسرين اين حرف را چنين رد كرده اند كه : مخالف با واقع است ، زيرا درروياى يوسف اصلا گفتگويى نبود، و همچنين خوابى كه رفيق زندانى آن حضرت ديدهبود، ويا آن خوابى كه پادشاه مصر ديده بود در هيچ يك گفتگو وجود نداشت .
و غفلت كرده از اينكه منظور آقايان از حديث فرشته و يا شيطان حديث به معناى تكلمنيست ، بلكه مراد اين است كه خواب ، قصه و يا حادثه اى از حوادث را به صورتمناسبى براى انسان مصور و مجسم مى سازد، همانطور كه در بيدارى گوينده اى همانقصه يا حادثه را به صورت لفظ درآورده شنونده از آن بهاصل مراد پى مى برد. و نيز حديث ملك و شيطان نظير اين است كه درباره شخصى كهتصميم دارد كارى بكند و يا آن را ترك كند، مى گوييم : نفس او وى را حديث كرد كهفلان كار را بكند، و يا ترك كند. معناى اين حرف اين است كه او تصور كردن و يا نكردنآن عمل را نمود، مثل اينكه نف س او به او گفته كه بر تو لازم است اين كار را بكنى ، و ياجايز نيست بكنى .
و كوتاه سخن ، معناى اينكه رويا از احاديث باشد اينست كه رويا براى نائم ازقبيل تصور امور است ، و عينا مانند تصورى است كه از اخبار و داستانها در موقع شنيدن آنمى كند، پس رويا نيز حديث است ، حالا يا از فرشته و يا از شيطان و يا از نفس خود انسان. اين است مقصود آنهايى كه مى گويند رويا حديث فرشته و يا شيطان است . و ليكن حقمطلب همان است كه ما گفتيم كه رويا حديث خود نفس است ، به مباشرت و بدون واسطه ملكو يا شيطان ، و بزودى - ان شاء اللّه - بحث مفصلى در اين باره خواهد آمد.
مراد از علم يوسف (عليه السلام ) به تاءويل احاديث
تا اينجا مى خواستيم بگوييم مراد از تاءويل احاديثتاءويل روياها است ، و ليكن از ظاهر داستان يوسف در اين سوره برمى آيد كه مقصود ازاحاديثى كه خداوند تاءويل آن را به يوسف (عليه السلام ) تعليم داده بود اعم از احاديثرويا است ، و بلكه مقصود از آن مطلق احاديث يعنى مطلق حوادث و وقايعى است كه بهتصور انسان درمى آيد، چه آن تصوراتى كه در خواب دارد و چه آنهايى كه در بيدارى .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation