فصل نوزدهم
عجله و شتاب
اشاره
براى هر كار مقدماتى است كه اگر فراهم نگردد،اقدام به آن كار بىنتيجه خواهد ماندو اگرفراهم گردد و اقدام نشود و فرصتها از دستبرود،باز هم بىنتيجه خواهدماند.افراد هوشيار ومدير و مدبر كسانى هستند كه با صبر و حوصله در انتظار فراهم شدنمقدمات مىباشند كهبعد از فراهم شدن،بدون درنگ اقدام به انجام كار مىكنند و تارسيدن به مقصود از پاىنمىنشينند.
به همين دليل«عجله و شتاب»به معنى اقدام كردن به كارها،قبل از اين كه زمينهها ومقدماتلازم آن كار فراهم شود،از صفات رذيله شمرده شده و«صبر»و بردبارى كهنقطه مقابل آن استاز فضايل اخلاقى بشمار مىآيد.(البته«صبر»شاخههاى ديگرى نيزدارد كه به موقع به آن اشارهخواهد شد.)
خسارات عظيمى كه از ناحيه شتابزدگى بىمورد،دامن افراد يا اجتماع را مىگيرد،بيش از آناست كه به حساب ايد.قرآن مجيد به عنوان يك برنامه جامع زندگى،همهانسانها رابه«صبر»و بردبارى و پرهيز از«عجله و شتاب»دعوت مىكند و با اشاره بهداستانهاى انبياء وسرگذشت رهبران بزرگ جامعه انسانى،زيانهاى عجله و ثمراتشيرين صبر و بردبارى راآشكار مىكند. با اين اشاره به سراغ قرآن مجيد مىرويم و با بيان سرگذشت پيامبران پيشينكه اينمساله در زندگى آنها نقش مؤثرى داشته است،آغاز مىكنيم:
1- قال له موسى هل اتبعك على ان تعلمن مما علمت رشدا×قال انك لن تستطيعمعىصبرا×و كيف تصبر على ما لم تحط به خبرا×قال ستجدونى ان شاء الله صابرا ولا اعصى لكامرا (كهف،66 تا 69)
2- و هل اتاك نبا الخصم اذ تسوروا المحراب×...و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه وخر راكعا واناب (ص،21-24)
3- فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت اذ نادى و هو مكظوم×لو لا انتداركه نعمة منربه لنبذ بالعراء و هو مذموم×فاجتباه ربه فجعله منالصالحين (قلم،48 تا 50)
4- ...و لا تعجل بالقران من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما (طه،114)
5- خلق الانسان من عجل ساوريكم آياتى فلا تستعجلون (انبياء،37)
6- و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير و كان الانسان عجولا (اسراء،11)
7- و يستعجلونك بالسيئة قبل الحسنة و قد خلت من قبلهم المثلات و ان ربك لذومغفرةللناس على ظلمهم و ان ربك لشديد العقاب (رعد،6)
8- و لو يعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم اجلهم فنذر الذينلا يرجونلقائنا فى طغيانهم يعمهون (يونس،11)
9- و يقولون متى هذا الفتح ان كنتم صادقين×فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون (سجده،28،30)
10- فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل و لا تستعجل لهم كانهم يوم يرون مايوعدون لميلبثوا الا ساعة من نهار بلاغ فهل يهلك الا القوم الفاسقون (احقاف،35)
ترجمه
1-حضرت موسى عليه السلام به او گفت:«آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شدهومايه رشد و صلاح است،به من بياموزى؟»-گفت:«تو هرگز نمىتوانى با من شكيبايى كنى!وچگونه مىتوانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى،شكيبا باشى؟!»-حضرت موسىعليه السلام گفت:«به خواستخدا مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى با فرمان تومخالفتنخواهم كرد!»
2-آيا داستان شاكيان،هنگامى كه از محراب(داود)بالا رفتند،به تو رسيده است؟!-درآنهنگام كه(بى مقدمه)بر او وارد شدند و او از ديدن آنها وحشت كرد،گفتند:«نترس،دونفرشاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده،اكنون در ميان ما به حق داورى كن وستمروا مدار و ما را به راه راست هدايت كن!-اين برادر من است،او نود و نه ميش دارد و منيكبيش ندارم!اما او اصرار دارد كه اين يكى را هم به من واگذار كن و در سخن بر من غلبهكردهاست!»-(داود)گفت:«مسلما او با درخواستيك ميش تو براى افزون آن به ميشهايش،برتوستم نموده و بسيارى از شريكان(و دوستان)به يكديگر ستم مىكنند،مگر كسانى كهايمانآورده و اعمال صالح انجام دادهاند،اما عده آنان كم است!»داوود دانست كه ما او را(بااينماجرا)آزمودهايم،از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نموده و به سجده افتاده و توبه كرد.
3-اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحبماهى(يونس)مباش(كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولى شد)درآن زمان كه با نهايت اندوه خدا-و اگر رحمتخداوند به ياريش نيامده بود(از شكم ماهى)
بيرون افكنده مىشد،در حالى كه نكوهيده بود!-ولى پروردگارش او را برگزيد و ازصالحانقرار داد!
4-...پس نسبتبه(تلاوت)قرآن عجله مكن،پيش از آن كه وحى آن بر تو تمام شود،وبگو:«پروردگارا!علم مرا افزون كن!»
5-(آرى)انسان از عجله آفريده شده ولى عجله نكنيد،به زودى آياتم را به شما نشانخواهمداد.
6-انسان(بر اثر شتابزدگى)بديها را طلب مىكند،آن گونه كه نيكيها را مىطلبد وانسانهميشه عجول بوده است!
7-آنها پيش از حسنه(و رحمت)از تو تقاضاى شتاب در سيئه(و عذاب)مىكنند،با اينكهپيش از آنها،بلاهاى عبرت انگيز نازل شده است!و پروردگارت نسبتبه مردم-با اين كهظلممىكنند-داراى مغفرت است،(و در عين حال)پروردگارت داراى عذاب شديد است!
8-اگر همان گونه كه مردم در به دست آوردن«خوبى»ها عجله دارند،خداوند در مجازاتشانشتاب مىكرد،(به زودى)عمرشان به پايان مىرسيد(و همگى نابود مىشدند)،ولى كسانى راكه ايمان به لقاى ما ندارند،به حال خود رها مىكنيم تا در طغيانشان سرگردانشوند!
9-آنان مىگويند:«اگر راست مىگوييد،اين پيروزى شما كى خواهد بود؟!»...حال كهچنيناست،از آنها روى بگردان و منتظر باش،آنها نيز منتظرند(تو منتظر رحمتخدا و آنهاهممنتظر عذاب او!)
10-پس صبر كن آن گونه كه پيامبران«اولو العزم»صبر كردند و براى(عذاب)آنان شتابمكن!هنگامى كه وعدههايى را كه به آنها داده مىشود،ببينند،احساس مىكنند كه گويىفقطساعتى از يك روز(در دنيا)توقف داشتند.اين ابلاغى استبراى همگان،آيا جز قومفاسقهلاك مىشوند؟!
تفسير و جمعبندى
در نخستين بخش از آيات،سخن از داستان حضرت خضر عليه السلام و حضرت موسى عليهالسلاماست،البته قرآن تعبير به«خضر»نكرده،بلكه تنها به عنوان«عبدا من عبادنا،بندهبرگزيدهاى از بندگان ما»از او ياد كرده است.
اين داستان را همه خوانندگان،كم و بيش شنيدهاند.آنچه در اين جا براى ما اهميتدارد،ايناست كه حضرت موسى عليه السلام در يك ماموريت ويژهاى،به دنبال فراگيرىبخشى از علوم،نزد حضرت خضر عليه السلام آمد،علومى كه با آنچه تا آن روز از طريق وحىدريافته بود،متفاوت بود.علومى كه مربوط به اسرار و حقايق مخفى جهان و زندگىانسانها بود كه بايدپيامبر اولو العزمى همانند حضرت موسى عليه السلام لا اقل بخشى از آن رافرا گيرد تاديدگاهايش در مسايل انسانى و اجتماعى كمى شفافتر گردد.
حضرت خضر در برابر درخواستحضرت موسى عليه السلام گفت:كه تو صبر و تحمل دربرابركارهاى من ندارى،زيرا از عمق قضايا آگاه نيستى،ولى حضرت موسى عليه السلام قولداد كهصبر و تحمل و بردبارى را پيشه كند و از عجله و شتاب بپرهيزد.حضرتخضر عليه السلام با اوشرط كرد كه اگر به دنبال من مىآيى،بايد هر چه را مىبينى،سكوت كنى، هر چند ظاهرا كارزنندهاى باشد و بدان حكمتى دارد كه من به موقع،تو را از آن آگاهمىكنم. «فوجدا عبدا منعبادنا...-قال فان اتبعتنى فلا تسئلنى عن شىء حتى احدثلك منه ذكرا» (1)
به اين ترتيب حضرت خضر عليه السلام اصرار داشت كه روح صبر و بردبارى را در برابرمسايلمختلف در حضرت موسى عليه السلام پرورش دهد و او را از«عجله و شتاب»
(مخصوصا عجله در قضاوت،آن هم در مورد كارهاى مردان بزرگ)باز دارد.
با اين قول و قرار،آنها به راه افتادند و در مسير خود ناچار بودند با كشتى از دريابگذرند.درميان دريا حضرت موسى عليه السلام با تعجب ديد كه حضرت خضر عليه السلاممخفيانهكشتى را سوراخ مىكند.حضرت موسى عليه السلام از اين كار برآشفت و زبان بهاعتراضگشود و هنگامى كه حضرت خضر عليه السلام پيمان خود را با او يادآورد شد،درمقامعذرخواهى برآمد.
باز به راه خود ادامه دادند،ناگهان حضرت خضر عليه السلام دستبه كار عجيبترى زدونوجوانى را كه بر سر راه خود ديد،به قتل رسانيد،در اين جا،فرياد حضرت موسى عليهالسلامبلندتر شد كه چرا انسان بىگناهى را كشتى،اين چه كار زشتى بود كه انجام دادى؟!
حضرت خضر عليه السلام بار ديگر،پيمان خود را يادآور شد.حضرت موسى عليه السلام دندانبرجگر گذاشت و مجددا در مقام عذرخواهى برآمد و گفت:اگر بار سوم اعتراض كنم،حقدارى از من جدا شوى.
باز به راه افتادند تا به شهرى رسيدند كه مردمى بسيار«بخيل»داشت و كمترينپذيرايى را ازميهمانان تازه وارد نكردند،ولى با نهايت تعجب حضرت خضر عليه السلام شروعبه مرمتديوارى نمود كه در حال سقوط بود.حضرت موسى عليه السلام كه در بدو نظر،اينكار راابلهانه مىديد،بار ديگر در حالى كه تمام عهد و پيمان خود را به فراموشى سپردهبود،بهخروش آمد و زبان به اعتراض گشود.
در اين جا حضرت خضر عليه السلام در حالى كه اسرار هر سه كار خود را براى او شرحمىداد،و حقايق جالبى را كه از نظر حضرت موسى عليه السلام پنهان بود،برايش بيان مىكرد وحضرت موسى عليه السلام را به جهان تازهاى از اسرار زندگى انسانها وارد مىساخت،اعلامجدايى كرد و حضرت موسى عليه السلام نيز در حالى كه كولهبارى از معرفت را با خودحملمىكرد با حضرت خضر عليه السلام خدا حافظى كرد و وداع گفت.
حضرت خضر عليه السلام به او گفت:«اگر كشتى را سوراخ كردم،به اين دليل بود كهمىخواستمآن را ظاهرا از كار بيندازم،زيرا حاكم ستمكارى وجود داشت كه هرگاه كشتىسالمى رامىيافت مصادره مىكرد.من خواستم صاحبان اين كشتى كه گروهى بينوا بودند،كشتى خود رااز دست ندهند.
ديگر اين كه اگر آن نوجوان را كشتم،به خاطر اين بود كه او جوانى بىايمان و خطرناكوسركش بود كه كمكم پدر و مادر خويش را نيز به كفر و بدبختى مىكشاند.خدا مىخواست،اين جوان هرزه بىمصرف ستمگر را از آنها بگيرد و فرزندى با ايمان و مهربان به آنها عطاكند.
اما تعمير آن ديوار در حال سقوط،به خاطر آن بود كه در زير آن،گنجى متعلق به دوكودكيتيم بود كه پدر صالح و با ايمانشان براى آنها ذخيره كرده بود،خدا مىخواست آنها بهحد رشدبرسند و گنجخود را استخراج كنند.من اين كارها را از پيش خود نكردم،بلكه همه بهفرمانحق بود (2)
اگر حضرت موسى عليه السلام در قضاوت خويش عجله نمىكرد،به يقين بيشتر از علمودانش حضرت خضر عليه السلام بهرهمند مىشد،ولى«عجله و شتاب»او سبب شد كه بيش ازسهخوشه از آن خرمن دانش بر نگيرد.
در دومين بخش از آيات مورد بحث،سخن از آزمون بزرگ ديگرى نسبتبه يكىاز پيامبرانبزرگ الهى است كه او هم به خاطر شتابزدگى و عجله در قضاوت از سوىخداوند موردمؤاخذه قرار گرفت.
داستان اين بود كه روزى دو نفر نزد حضرت داود عليه السلام حضور يافتند كه يكى از آنهاازديگرى شكايت داشت.شاكى مىگفت:اين برادر من نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم،ولى او اصرار دارد كه اين يكى را هم از من بگيرد و در سخن نيز بر من غلبهكرده است، «انهذا اخى له تسع و تسعون نعجة و لى نعجة واحدة فقال اكفلنيها و عزنىفى الخطاب» (3)
حضرت داود عليه السلام پيش از آن كه تحقيق بيشترى كند،به داورى مقدماتى نشستوگفت:«به يقين او با درخواستيك ميش تو براى افزودن به ميشهايش به تو ستم كرده است، ...لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه... » (4)
اين جا بود كه حضرت داود عليه السلام به ترك اولى خود پى برد«و دانست كه ما او را بااينماجرا امتحان كرديم،در مقام استغفار برآمد و به سجده افتاد و توبه كرد، ...و ظن داودانمافتناه فاستغفر ربه و خر راكعا و اناب » (5)
اين ماجرا با تمام شاخ و برگهايش كه اين جا جاى بحث آن نيست(و در تفسير نمونهمشروحاآوردهايم)باز اين حقيقت را بيان مىكند كه«عجله و شتاب»در كارهامخصوصا«عجله درقضاوت»و داورى مايه سرافكندگى و ايجاد مشكلات در زندگىفردى و اجتماعى است.
در سومين بخش از آيات،سخن از پيامبر بزرگ ديگرى است كه لحظهاى درمسؤوليت عظيمخود سهل انگارى كرد و گرفتار ترك اولى گرديد و خداوند او را بهخاطر اين كار تحت فشارقرار داد.
داستان اين است كه حضرت يونس عليه السلام مدتها همانند پدرى مهربان و دلسوزبهتبليغ و هدايت قوم خويش پرداخت،ولى در برابر منطق حكيمانهاش چيزى جز مغالطهوسفسطه از دشمنان نشنيد.تنها گروه اندكى كه شايد از دو نفر تجاوز نمىكرد(يك عابدو يكعالم)به او ايمان آوردند.سرانجام از آنها تقريبا مايوس شد و به پيشنهاد مردعابد،آنها را نفرينكرد،نفرين او مستجاب شد و به او وحى آمد كه در فلان روزعذاب الهى فرا مىرسد،هنگامىكه زمان عذاب نزديك شد،حضرت يونس عليه السلام بدونآن كه بار ديگر اتمام حجت كند تاشايد قومش در اين واپسين لحظات به خود آيند و راه توبه را پيش گيرند،همراه مرد عابد ازميان آنها بيرون رفت،ولى مرد عالم در ميانآنها ماند و به ادامه تبليغ پرداخت.
اين تبليغات همراه با احساس نزديك شدن لحظات عذاب،تحولى بنيادين در روحآنجمعيت ايجاد كرد،همراه آن عالم به درگاه خدا روى آوردند و به توبه نشستند وراه ايمان وتوحيد پيش گرفتند و خداوند آنها را نيز بخشيد،ولى حضرت يونس عليه السلام رابه خاطرعجله و ترك اولى مورد سرزنش و تحت فشار قرار داد.
قرآن در اين زمينه خطاب به پيامبر اسلام مىگويد:«(در تقاضاى عذاب براى امتت،عجلهمكن)و مانند صاحب ماهى(يونس)نباش(كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد وخودگرفتار كيفر ترك اولى شد)،در آن زمان كه خدا را خواند،در حالى كه مملو از اندوه بود واگررحمتخدا به ياريش نيامده بود(از شكم ماهى)بيرون افكنده مىشد،در حالى كهموردنكوهش قرار داشت، «فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت اذ نادى وهومكظوم×لو لا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم » (6)
ولى خداوند توبه او را در برابر اين ترك اولى پذيرفت و هنگامى كه از شكم ماهىبيرون آمد،ازهر گناه و ترك اولى پاك بود.به همين دليل در آيه بعد از آن مىخوانيم:
«پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد، فاجتباه ربه فجعله من الصالحين » (7)
گرچه حضرت يونس عليه السلام به قدر كافى و به اندازه لازم اتمام حجت نمودند (8) ولىخداوند از پيامبرش،بيش از اين صبر و حوصله و بردبارى مىطلبد،از اين روهمينمقدار«عجله و شتاب»را بر او نبخشيد.
چهارمين آيه،پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله را از«عجله و شتاب»باز مىدارد و مىفرمايد:«بزرگو بلند مرتبه استخداوندى كه سلطان بر حق است و در مورد قرآن عجله مكن،پيش ازآنكه وحى آن بر تو تمام شود،و بگو پروردگارا!علم مرا افزون كن، فتعالى الله الملك الحق و لاتعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما » (9)
از بعضى آيات ديگر قرآن استفاده مىشود كه پيامبر صلى الله عليه و اله به هنگام نزول وحى،شورمخصوصى داشت كه سبب مىشد براى دريافت وحى عجله كند كه خداوند او را از اينكاربازداشت، لا تحرك به لسانك لتعجل به×ان علينا جمعه و قرآنه×فاذا قراناه فاتبعقرآنه » (10)
گرچه در تفسير اين آيه،مفسران بزرگ احتمالات متعددى دادهاند،ولى همه آنهاناظر به ايناست كه پيامبر صلى الله عليه و اله نبايد در كار خود عجله كند،هر چند كار الهى ومسالههدايت انسانها باشد.
گرچه عجله پيامبر صلى الله عليه و اله در دريافت وحى يا تلاوت بر اصحاب يا تقاضاىنزولوحى،همه به خاطر عشق و شوق او به هدايت انسانها بود،ولى حتى در اين كار نيزبايدبا صبر و حوصله گام برداشت.
در پنجمين آيه درباره همه انسانها يا به تعبير ديگر،طبيعت انسان مىفرمايد:انساناز عجلهآفريده شده است(گويى آن قدر عجول است كه ذات او عين عجله شده است)،ولى هرگز دربرابر من عجله نكنيد.من آيات خود را به زودى به شما ارائه مىدهم، «خلق الانسان من عجلساوريكم آياتى فلا تستعجلون » (11)
اشاره به اين كه هر چند از روز نخست در طبيعت انسان«عجله و شتاب»قرار دادهشده استولى آن را در جايى بايد به كار برد كه مقدمات آن فراهم باشد،نه پيش ازفراهم شدن اسباب ومقدمات.
تعبير«بآياتى»ممكن است اشاره به معجزات پيامبر صلى الله عليه و اله يا آيات قرآن و يانشانههاىعذاب الهى يا پيروزى مسلمين بر كفار يا فرا رسيدن قيامت و يا همه اينها داشتهباشد كه هركدام از اين چهار تفسير باشد،در بحث ما تفاوتى نمىكند،زيرا هم نزول آيات قرآنوهم ظهور معجزات و هم فرا رسيدن قيامت و هم نزول عذاب الهى،هر كدام بايد درظرفخاصى انجام گيرد كه موافق حكمت پروردگار باشد و عجله و شتاب قبل از آن كار صحيحىنيست،زيرا خداوند حكيم كارى بر خلاف حكمت انجام نمىدهد،بنابراين در برابر آن نبايدعجله كرد.
اين كه قرآن مجيد در آيه فوق مىگويد:«انسان در عجله و شتاب آفريده شده است»
اشاره به انسانهايى است كه تحت تربيتهاى الهى قرار نگرفتهاند و به تعبير ديگر،طبعانساننخستين است و فلسفه آن حركتسريع به سوى خواستهها و نيازهاست،شبيهچيزى كه در آيه19 سوره معارج آمده است «ان الانسان خلق هلوعا ،به يقين انسانحريص و كم طاقت آفريدهشده است»
لذا در بعضى از آياتى كه اشاره به عجول بودن انسان شده،قبل از آن،سخن ازهدايت انسان بهميان آمده است،مانند آيه 11 سوره اسراء كه به زودى به آن اشارهخواهيم كرد.
اين ويژگى انسان(عجول بودن)مانند هواى نفس و تمايلات درونى،نيروىسازندهاى است كهاگر تعديل شود،در مسير سعادت انسان قرار خواهد گرفت كه در اينصورت از حالتويرانگرى خارج مىشود،درستشبيه سيلابى است كه از دامنه كوهسرازير مىشود،گرچهظاهرش ويرانگر است،اما اگر به وسيله سدها مهار شود،سرچشمه عمران و آبادى و روشنايىمىگردد.
در ششمين آيه مورد بحث،همان محتواى آيه قبل ديده مىشود،با اين تفاوت كهدر اين آيه بهيكى از پيامدهاى سوء«عجله و شتاب»نيز اشاره مىكند:«انسان(بر اثرشتابزدگى)به سراغبديها مىرود،آن گونه كه نيكىها را مىطلبد و انسان همواره«عجول»
بوده است، و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير و كان الانسان عجولا » (12)
باز در اين جا واژه انسان،اشاره به طبيعت نخستين انسانهاست،هم در آغاز آيه وهم در پايانآيه كه لفظ انسان در آن تكرار شده است.
«دعا»در اين آيه به معنى طلب كردن و خواستن است،خواه با زبان باشد و يا درعمل و از آنجا كه عجول بودن انسان و شتابزدگى او براى كسب منافع بيشتر،گاه سبب مىشود كهجوانب مساله را بررسى نكند و خير و شر خود را نشناسد و خود را بهپرتگاههاى خطرناكبيفكند.
اين«دعا»گاه به صورت لفظى است،يعنى،از خداى خود با اصرار فراوان مسائلى رامىخواهدكه نه تنها خير او در او نيست،بلكه مايه بدبختى اوست،آن گونه كه امامصادق عليه السلاممىفرمايند:«و اعرف طريق نجاتك و هلاكك كى لا تدعوا الله بشىء عسىفيه هلاكك و انتتظن ان فيه نجاتك قال الله تعالى«و يدع الانسان بالشر دعائهبالخير و كان الانسان عجولا»،راهنجات و هلاك خود را درستبشناس،مبادا از خدا چيزىطلب كنى كه هلاك تو در آن است،در حالى كه گمان دارى،نجات تو در آن است،خداوندمتعال مىفرمايد:«انسان بديها را طلبمىكند،آن گونه كه نيكيها را مىطلبد،زيرا انسانهمواره عجول بوده است» (13)
انسان،گاه در عمل اصرار به انجام كارهايى دارد كه ريشه آن هواپرستى و نتيجه آنبدبختىاست،اما بر اثر تسويلات شيطان و تزيين هواى نفس،آن را خير و موجبسعادت خويشمىپندارد و از نرسيدن به آن ناراحت مىشود،در حالى كه گذشت زمانچه بسا روشن مىكندكه اگر خواسته او انجام مىگرفت تا پايان عمر بيچاره بود.
در هفتمين آيه مطلب تازهاى در زمينه عجول بودن انسان مطرح شده است و آن اينكه گاهاين انسان عجول به جاى اين كه حداقل در راه نيكيها عجله كند،هميشه در راه شرو فسادعجله مىكند.همان گونه كه گاه كفار لجوج و عنود در برابر پيامبر اسلام صلى الله عليه و الهكهآنها را تهديد به عذاب الهى مىكرد،اصرار داشتند كه چرا اين عذاب فرا نمىرسدوبىصبرانه در واقع مرگ و نابودى خود را از پيامبر صلى الله عليه و اله مىطلبيدند،چنان كهدر آيهمورد بحث آمده است:«آنها پيش از حسنه(نيكى و رحمت)از تو تقاضاى تعجيلسيئه(بدى و عذاب)مىكنند،با اين كه قبل از آنها بلاهاى عبرت انگيز نازل شد(و آنهاشنيدند ومىدانند كه اين مساله شوخى نيست،بنابراين تاخير عذاب و مجازات آنها،تنها بهخاطرلطف و رحمتخدا،حتى بر گنه كاران است،شايد بيدار شوند و بازگردند)و پروردگار تونسبتبه مردم،با اين كه ظلم و ستم مىكنند،باز داراى مغفرت است و نيز پروردگارت عذابشديددارد(بنابراين نبايد به غفران الهى مغرور شوند، و يستعجلونك بالسيئة قبل الحسنة وقدخلت من قبلهم المثلات و ان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم و ان ربك لشديدالعقاب » (14)
آرى!اگر شتابزدگى انسان با لجاجت آميخته شود،نتيجهاش همان است كه در آيهگذشته آمد،به جاى اين كه براى نيكىها عجله كند،براى بدى عجله مىكند و خود راگرفتار امواجبدبختى مىسازد،شبيه آنچه در آيه 1 سوره معارج آمده است: «سئلسائل بعذابواقع×للكافرين ليس لهم دافع ،تقاضا كنندهاى تقاضاى عذابى كرد كه واقعشد،اين عذابمخصوص كافران است و هيچ كس نمىتواند مانع آن شود».
بسيارى از مفسران و ارباب حديث گفتهاند كه اين آيه درباره«نعمان بن حارثفهرى»نازلشده است.نقل شده است كه در غدير خم،جانشينى على عليه السلام را از سوىپيامبر صلىالله عليه و اله با جمله تاريخى«من كنت مولاه فهذا على مولاه»شنيد،برآشفت و نزدپيامبرصلى الله عليه و اله آمد و شديدا اعتراض كرد و هنگامى كه فهميد اين امر طبق يك دستورالهىانجام شده است،ناراحتىاش بيشتر شد و گفت:خداوندا!اگر اين حق است و ازسوىتوست،سنگى از آسمان بر ما بباران.چيزى نگذشت كه قطعه سنگ آسمانى برسرشفرود آمد و او را كشت و آيه فوق نازل شد (15)
آيا بهتر نبود كه اين قبيل اشخاص به جاى لجاجت و عناد در برابر حق،از خداوندتقاضاىهدايت و برچيدن تعصب و لجاج درونى خويش مىكردند و طبق آيه موردبحث مغفرتخداوند را بر عذابش مقدم مىكردند،«سبقت رحمته غضبه»كه خداوندمتعال تا امكان هدايتوجود داشت،آنها را عذاب نمىكرد،ولى افسوس!كه هميشهانسانهاى خيرهسر،عجله برعذاب الهى دارند،نه مغفرت!
هشتمين آيه از آيات مورد بحث،ضمن نگرش از زاويه ديگر به مساله عجول بودنانسان،مىفرمايد:«اگر خداوند در مجازات مردم(بدكار)عجله مىكرد،آن گونه كه آنها در به دستآوردن خير و نيكى عجله دارند،مرگ همه آنها فرا مىرسيد(و اثرى از آنان باقىنمىماند، و لويعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم اجلهم... » (16) ،ولى ازآنجا كه خداوندغفور و رحيم و آمرزنده و مهربان است،هرگز در مجازات بدكارانشتاب نمىكند،شايد بيدارشوند و به راه هدايتبازگردند.
قرآن در پايان همين آيه مىافزايد:«ما آنها را كه ايمان به رستاخيز ندارند،به حال خودرهامىكنيم تا در طغيانشان،حيران و سرگردان شوند(آن گاه آنها را مجازات مىنماييم)، ...فنذروا الذين لا يرجون لقائنا فى طغيانهم يعمهون » (17)
بنابراين خدا همانند شما عمل نمىكند،شما در به دست آوردن نيكيها عجولهستيد،ولىخداوند در مجازات شما شتابى ندارد.مقصود خداوند متعال مجازاتنيستبلكه مقصوداصليش هدايت است.
طبق آيات ديگر قرآن،اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده كه منظور از آيه،ايناست كهآنها با عجله از خداوند درخواست مجازات و عذاب مىكردند،همان گونه كهدر تقاضاى نيكيهاعجول بودند،قرآن مىگويد:«اگر خداوند تقاضاى شما را به سرعت درمساله عذاب مىپذيرفت،كسى از شما زنده باقى نمىماند.» (18) ولى معنى اول يا تفسير اول باظاهر آيه سازگارتر است.
در نهمين آيه ضمن اشاره به اضطراب و شتابزدگى كفار و مشركان در برابر وعدههاىپيروزىمسلمانان و شكست و مجازات دردناك دشمنان آنها،مىفرمايد:«آنهامىگويند:اگر راستمىگوييد اين فتح و پيروزى شما در چه زمانى است؟(چرا اين وعدههاتحقق نمىيابد؟و ايندليل بر آن است كه شما دروغ مىگوييد و خودتان را فريب مىدهيد، و يقولون متى هذاالفتح ان كنتم صادقين » (19)
قرآن در پاسخ آنها به پيامبر صلى الله عليه و اله دستور مىدهد:«بگو(عجله نكنيد!)اينپيروزى فرامىرسد و در آن روز،ايمان كافران سودى به حال آنها نخواهد داشت و مهلتى بهآنان داده نمىشود، قل يوم الفتح لا ينفع الذين كفروا ايمانهم و لا هم ينظرون... » (20)
خداوند به لطف و كرم و عنايتش،امروز به شما مهلت داد تا به خود آييد و راه حقدر پيشگيريد،ولى آن روز كه عذاب الهى نازل شود،درهاى توبه بسته خواهد شد وراه بازگشت وجودندارد.پس به جاى اين كه شتابزده،خواهان نابودى خودتان باشيد،ازاين فرصت و مهلت الهىبهره بگيريد و خود را اصلاح كنيد.
سپس به پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله دستور مىدهد:«اكنون كه چنين است از آنها روىبگردان ومنتظر باش،آنها هم منتظرند(تو منتظر پيروزى و رحمت الهى باش و آنها هممنتظرشكست و عذاب)، فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون » (21)
جمعى از مفسران گفتهاند كه جمله «انهم منتظرون» اشاره به انتظارى است كه كافراندربارهمرگ پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله يا شكست او داشتند،ولى تفسيرى كه در بالا گفتيم،مناسبتر به نظر مىرسد.
در دهمين آيه مخاطب پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله است و با اين كه آن حضرت صلى اللهعليه و اله به گواهتاريخ،هرگز عجولانه و شتابزده عمل نمىكردند،بلكه هميشه با صبر وحوصله،هركارى را انجام مىدادند،به عنوان تاكيد،حضرت صلى الله عليه و اله را مخاطبقرار داده كه صبر وحوصله كن،آن گونه كه پيامبران اولوالعزم شكيبايى كردند و براى(عذاب)آنها عجلهمكن،هنگامى كه وعدههايى را كه به آنها داده شده است(در مورد عذاب)مىبينند،احساس مىكنند كه گويى ساعتى از يك روز،در دنيا توقف داشتند، فاصبر كما صبراولو العزممن الرسل و لا تستعجل لهم كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة مننهار . (22)
با توجه به اين كه تمام عمر دنيا در برابر آخرت،ساعتى زودگذر بيش نيست،بنابراينعجلهمكن تا اتمام حجت كافى بر آنها شود.از اين تعبير استفاده مىشود كه همهپيامبران الهى دربرابر خيرهسرى امتهاى لجوج و جاهل و نادان،صبور و بردبار بودندو بيشترين مهلت رابراى اصلاح به آنها مىدادند.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله نيز چنين بود و آنچه در آيه فوق آمده،در واقع جنبه تاكيدياآموزشى براى ديگران و يا هشدارى براى كافران است كه از مهلت الهى سوء استفادهنكنند.
اين آيه گواه روشنى استبر اين كه صبر و بردبارى و ترك عجله،فضيلتى است كهدر تمامپيامبران بزرگ بوده است،همانهايى كه در طول تاريخ بشرى،اسوه و الگو براىخلق خدابودهاند.
نتيجه
از مجموع آيات فوق روشن مىشود كه عجله و شتابزدگى كه در اقوام و مللگوناگون بوده وهست،تا چه اندازه از نظر اسلام،يك ضد ارزش است و صبر وبردبارى و حوصله تا فراهم شدنزمينههاى هر كار،در رديف مهمترين فضايل اخلاقى وانسانى است.فضيلتى كه تمام انبياىبزرگ الهى و رهبران بشريتبه آن آراسته بودند.
عجله و شتاب در روايات اسلامى
در روايات اسلامى بحثهاى فراوانى درباره نكوهش«عجله»و ستايش«تانى»وخويشتندارىديده مىشود كه نكات زيادى در آنها نهفته است،به عنوان نمونه:
1-رسول خدا صلى الله عليه و اله مىفرمايند:«الاناة من الله و العجلة من الشيطان،تانىوخويشتندارى از سوى خداست و عجله و شتاب از شيطان است.» (23)
2-در حديث ديگرى همان حضرت صلى الله عليه و اله مىفرمايند:«انما اهلك الناس العجلةولو ان الناس تثبتوا لم يهلك احد،عجله و شتاب مردم را هلاك كرده و اگر مردم داراى تانىوخويشتن دارى بودند،هيچ كس به هلاكت نمىرسيد.» (24)
البته منظور،هلاكتهايى است كه بر اثر حوادث غير منتظره و ناپخته پيش مىآيد كهاغلبمولود عجله و دستپاچگى است.
3-از همان حضرت صلى الله عليه و اله نقل شده است:اياك و العجلة فانك ان عجلتاخطاتحظك،از عجله بپرهيز،زيرا هرگاه عجله كنى نصيب و بهره خود را از دستخواهىداد» (25)
امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«مع العجل يكثر الزلل،لغزشهاى انسان باعجلهافزايش مىيابد.» (26)
5-همان امام بزرگوار در وصيتى كه در آستانه شهادتش براى فرزندش امامحسن عليهالسلام داشتند،فرمودند:«انهاك عن التسرع بالقول و الفعل،تو را از شتابزدگى درسخن گفتنو عمل نهى مىكنم» (27)
6-باز همان امام همام مىفرمايند:«العجل قبل الامكان يوجب الغصة،عجله پيش ازفراهمشدن امكانات و مقدمات كار،موجب اندوه است.» (28) ،زيرا زحمات انسان بر بادمىرود وتلاشهاى او بىاثر مىماند.
7-از همان حضرت عليه السلام آمده است:«من ركب العجل ركبته الملامة،كسى كه برمركبشتابزدگى سوار شود،ملامت و سرزنش بر دوش او سوار خواهد شد.» (29)
8-امام صادق عليه السلام مىفرمايند:«مع التثبت تكون السلامة و مع العجلة تكونالندامة،همراه تانى و خويشتن دارى،سلامت است و همراه عجله ندامت.» (30)
9-امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«العجلة مذمومة في كل امر الا فى ما يدفع الشر،عجله در هر كارى نكوهيده است،مگر در مقام دفع شر» (31)
10-اين بحث را با حديث پرمعنايى از حضرت على عليه السلام به پايان مىبريم:مناستطاعان يمنع نفسه من اربعة اشياء فهو خليق بان لا ينزل به مكروه ابدا قيل و ما هى؟
قال:العجلة و اللجاجة و العجب و النوانى،كسى كه بتواند خويشتن را از چهار چيز باز دارد،سزاوار است كه هرگز امر ناخوشايندى براى او رخ ندهد.سؤال كردند،آن چهار چيز چيست؟
فرمودند:عجله،لجاجت،خودبينى و تنبلى» (32)
در اين احاديث«تانى»يك عطيه الهى و«عجله»يك خوى شيطانى شمرده شده است،همانخويى كه انسان را در زندگى ناكام مىسازد،فرصتها را از دست او مىگيرد،لغزش او زيادمىگردد،پشيمان مىشود و به هلاكت مىافتد،در صورتى كه نقطه مقابلآن،يعنى،تانى وخويشتن دارى سبب كاميابى و پيروزى و بهرهبردارى هر چند بيشتر ازفرصتهاست.
چند نكته مهم
1-مفهوم عجله و شتابزدگى
عجله و شتابزدگى به عنوان يك خوى زشت و ناپسند كه در اعمال انسان بهصورتهاىگوناگون آشكار مىشود،به اين معنى است كه انسان،پيش از فراهم شدنمقدمات انجام كار،اقدام به انجام آن كند،كارى كه نتيجه آن چيزى جز شكستياانجام ناقص نخواهد بود.
اين بدان مىماند كه انسان ميوه را پيش از رسيدن و قابل استفاده شدن از درختبچيند،كارى كه نتيجهاش ضايع شدن ميوه يا كم شدن فايده آن است.يا اين كه قبل ازآمادگى زمين،بذر افشانى كند كه نتيجهاش نابودى بذر يا كاهش محصول خواهد بود.
امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«و مجتنى الثمرة لغير وقت ايناعها كالزارعلغيرارضه،كسى كه ميوه را پيش از رسيدن بچيند،همچون كسى است كه بذر خود را درزميننامناسبى(مانند شوره زار)بپاشد.(كه نيرو و سرمايه خود را تلف كرده و نتيجهاشعايدشنمىشود.» (33)
«عجول»به افرادى گفته مىشود كه در گفتار و رفتار و سؤال و درخواستخود،دستپاچهاند وصبر و حوصله لازم را براى رسيدن به مقصد،از راه صحيح آن ندارند،بههمين دليل،اغلبگرفتار مشكلات و ناكامىها مىشوند.
نقطه مقابل«عجله و شتابزدگى»،تانى،اناة،خويشتندارى،تحمل،حوصله،طانينه ووقار است.
«عجول»را نبايد با«سرعت»كه بار مثبت دارد،اشتباه كرد.سرعت آن است كه انسانبعد ازفراهم شدن مقدمات،اتلاف وقت نكند و فرصت را از دست ندهد و به سوىمقصد بشتابد،كارى كه مسلما سبب پيروزى و نجات و موفقيت است.در مواردبسيارى،ميان مصاديق و مواردعجله و سرعت اشتباه شده است و يا گروهى براى توجيهاعمال نادرستخود،تنبلى و بى حالىو از دست دادن فرصتها را تحت عنوان تركعجله و شتابزدگى توجيه مىكنند،در حالى كهفرق اين دو كاملا واضح و روشن است واين كه مىبينيم،بعضى از روايات،عجله را از اسبابپشيمانى و تانى را سبب سلامتشمرده است،به خاطر همان است كه در بالا اشاره شد.
اين سخن را با حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام كه بيان روشنى بر تفاوت مفهوم عجلهوسرعت در كارهاست،پايان مىدهيم:«اياك و العجلة بالامور قبل اوانها،و التساقطفيها عندامكانها،از شتاب كردن در كارها،قبل از رسيدن موعد آنها بپرهيز و نيز از سستىدر كارها بههنگام رسيدن زمان آن(و فراهم شدن اسباب)بپرهيز.» (34)
2-سرعت گرفتن در خيرات
قرآن مجيد در آيات متعددى،مؤمنان را به مسارعت در خيرات و پيشى گرفتن ازيكديگردعوت مىكند،از جمله در آيه 114 سوره آل عمران در توصيف جمعى ازمؤمنان راستينمىفرمايد:«... و يسارعون فى الخيرات و اولئك من الصالحين ،آنهاكسانى هستند كه در انجامكارهاى نيك سرعت كرده و بر يكديگر پيشى مىگيرند و آنها ازصالحانند».
و در سوره انبياء آيه 90 در توصيف جمعى از پيامبران بزرگ،مانند«زكريا»و«يحيى»مىفرمايد:«... انهم كانوا يسارعون فى الخيرات... ،آنها در كارهاى خير به سرعتاقدام مىكردند و برديگران پيشى مىگرفتند».
و در آيه 61 سوره مؤمنون،در شرح صفات برجسته مؤمنان آمده است: «اولئك يسارعون فىالخيرات و هم لها سابقون ،آنها در كارهاى نيك به سرعت اقدام مىكنند و ازديگران پيشىمىگيرند.»
در آيه 133 سوره آل عمران،اين مساله به عنوان يك دستور عام خطاب به همهمؤمنان آمدهاست: «و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارضاعدت للمتقين ،شتابكنيد و پيشى بگيريد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان،در رسيدنبه بهشتى كه وسعت آنبه اندازه آسمانها و زمين است كه براى پرهيزكاران آماده شده است.»
در آيه 148 سوره بقره،همين معنى تحت عنوان مسابقه در خيرات مطرح شدهاست:«...فاستبقوا الخيرات... ،در نيكيها(و اعمال خير)بر يكديگر سبقت جوييد».
بديهى است«مسارعه»در خيرات با مسابقه در خيرات،هر دو اشاره به يك حقيقتدارد و درواقع لازم و ملزوم يكديگرند،زيرا،سبقت جستن بدون سرعت در عمل،امكان پذير نيست و هركسى سريعتر راه را سوى مقصود بپيمايد،بى شك زودتر بهمقصود مىرسد.
در روايت اسلامى اشارات بسيار پرمعنى و جالبى نسبتبه اين موضوع ديده مىشودكهگلچينى از آنها را در ذيل مىآوريم:
1-رسول خدا صلى الله عليه و اله مىفرمايند:«ان الله يحب من الخير ما يعجل،خداوند كارنيكى رادوست دارد كه با سرعت انجام شود.» (35)
2-در حديث ديگرى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده است:«بادروا بعمل الخير قبلانتشغلوا عنه بغيره،در انجام كارهاى نيك سرعت كنيد،پيش از آن كه چيزى شما را بهخودمشغول سازد و از آن باز دارد» (36)
3-در احاديث متعددى از امام صادق عليه السلام اين مضمون ديده مىشود:من همبخيرفليعجله و لا يؤخره،كسى كه تصميم به كار نيكى مىگيرد،بايد در آن شتاب كند وتاخيرنيندازد.» (37)
4-در حديث ديگرى همين معنى به صورت مشروحترى از همان امام بزرگوار نقلشده است:«اذا هم احدكم بخير او صلة فان عن يمينه و شماله شيطانين فليبادر لا يكفاه عن ذلك،هنگامى كه كسى از شما تصميم بر انجام كار خير يا بخشيدن چيزى به كسىگرفت،بايدمواظب باشد كه در طرف راست و چپ او دو شيطان هستند،بنابراين بايد بهسرعت اقدامكند،مبادا آن دو شيطان(با وسوسههاى خود)او را از اين كار باز دارند».
5-امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«ليس من عادة الكرام تاخير الانعام (38) ،تاخيردربخشش از عادت كريمان نيست»
6-امام باقر عليه السلام مىفرمايند:«من هم بشيىء من الخير فليعجله فان كل شيىءفيهتاخير فان للشيطان فيه نظرة،كسى كه تصميم بر كار نيكى مىگيرد،بايد شتاب كند،زيراهرچيزى كه در آن تاخير باشد،شيطان در آن نظر دارد(و با وسوسههاى خود،تصميم انسانراتضعيف مىكند.»
كوتاه سخن اين كه در برابر كارهاى خير،هميشه موانع و وسوسههاى شياطين جن وانسوجود دارد،به همين دليل هنگامى كه مقدمات آن فراهم گردد،بايد شتاب كرد،مبادا افرادتنگ نظر،كوتاه فكر و شيطان صفت،سنگهايى در راه آن بيندازند.ضمنا بايدميان سرعت درانجام كار و عجله مذموم كه مربوط به قبل از فراهم شدن مقدمات لازمبراى انجام كار است،تفاوت گذاشت.
اين سخن را با حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام پايان مىدهيم:«لا تؤخر انالةالمحتاجالى غد،فانك لا تدرى ما يعرض لك و له فى غد (39) ،كمك به نيازمندان را به فرداميفكن،زيرا نمىدانى فردا براى تو و براى او چه پيش مىآيد(اى بسا!توان تو از ميان برود،يانياز او»
پيامدهاى شوم عجله و شتابزدگى
1-اتلاف وقت و نيرو
اين خوى ناپسند،آثار ويرانگرى در زندگى فردى و اجتماعى انسانها دارد.
خسارتهايى كه از اين طريق،دامان انسان را مىگيرد،فوق العاده زياد است.از جمله اين كهنيروها را به هدر مىدهد و مانع رسيدن به مقصد مىشود،مثلا،اگر لشكر دشمنقصد بلاداسلام را كند و سپاه اسلام صبر نكند تا لشكر دشمن در موقعيت ضعيف وآسيبپذيرى قرارگيرند،يا قبل از آن كه لشكر اسلام خود را بسيج و آماده كند ونقشههاى جنگى را ترتيب دهد،به آنها حمله كند،نتيجهاى جز شكست و از بين رفتنقواى اسلام و به هدر دادن نيروها وجسور شدن دشمن نخواهد داشت.
در كارهاى شخصى و فردى نيز همين امر صادق است،زيرا هر حركت عجولانه،سبب ناكامىو از بين رفتن نيروهاست.
در«محجة البيضاء»حديث جالبى نقل شده كه شاهد گوياى گفتار فوق است،در اينحديثآمده است:هنگامى كه حضرت مسيح عليه السلام متولد شد،شياطين نزد ابليس آمدندوگفتند:امروز بتها سرنگون شدهاند(مگر خبرى واقع شده!)ابليس گفت:آرى!حتماحادثهمهمى روى داده است،همين جا باشيد تا من تحقيق كنم و بازگردم.ابليس پروازكرد و تماماطراف زمين را گردش نمود و چيزى نيافت،جز اين كه ديد حضرتعيسى عليه السلام متولدشده و فرشتگان اطراف او حلقه زدهاند.ابليس برگشت و به شياطين خودگفت:ديشبپيامبرى متولد شده است.هيچ زنى باردار نشد و وضع حمل نكرد مگر اينكه من حاضر بودم،جز اين يكى و شما مايوس باشيد از اين كه بعد از اين بت پرستىرونقى پيدا كند،ولى(براىگمراه ساختن فرزندان آدم)،از راه عجله و اعمال سبكسرانهوارد شويد(تا شيرازه زندگى آنهابه هم بريزد) (40)
2-ياس و نااميدى
از ديگر پيامدهاى شوم«عجله»آن است كه هرگاه انسان به خاطر آن ناكام شود،حالتياس ونوميدى به او دست مىدهد و اى بسا نسبتبه همه چيز،حتى تقدير الهىبدبين گردد.لذا درحديث پرمعنايى امام حسن عسكرى عليه السلام مىفرمايند:«لا تعجل علىثمرة لا تدرك وانما تنالها فى اوانها و اعلم ان المدبر لك اعلم بالوقت الذى يصلححالك فيه،فشق بخيرته فىجميع امورك،يصلح حالك،و لا تعجل بحوائجك قبلوقتها فيضيق قلبك و صدرك ويخشاك(يغشاك)القنوط،براى چيدن هيچ ميوهاى قبلاز رسيدن آن،عجله مكن،تنها درموقع(مناسبش)به آن خواهى رسيد(و بهره خواهى گرفت)
و بدان،كسى كه امور تو را تدبير مىكند،نسبتبه وقتى كه به صلاح حال توست،آگاهتراست،بنابراين به انتخاب او در همه كارهايت اعتماد كن،تا حال تو اصلاح شود و هرگز براىنيازهاىخود قبل از رسيدن وقتش«عجله»نكن كه سبب تنگدلى و چيره شدن نوميدى بر تومىشود». (41)
3-ندامت و پشيمانى
سومين پيامد شوم«عجله»ندامت و پشيمانى است كه در احاديث گذشته به آن اشارهشد.چهبسيارند كسانى كه براى انجام كارها،قبل از فراهم شدن زمينهها عجله كردهاند ونيروهايشانبه هدر رفته و هرگز به مقصد و مقصود خود نايل نشدهاند،در حالى كه اگركمى خويشتندارى مىكردند،هرگز به چنان سرنوشتى مبتلا نمىشدند و چه بسياركسانى كه به خاطردستپاچگى به سراغ چيزى رفتهاند كه دشمن جان آنها بوده و آرزومىكنند كه اى كاش!بهسراغ آن نمىرفتند.
امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«فكم من مستعجل بما ان ادركه ود انه لم يدركه،چهبسيارند افرادى كه براى چيزى عجله مىكنند كه اگر به آن دستيابند(فورا پشيمانمىشوندو)دوست دارند هرگز به آن نرسيده بودند.» (42)
4-هجوم اندوه و غصه
چهارمين پيامد منفى«عجله»در كارها،هجوم امواج اندوه و غصه،سوى انساناست،زيراناكامىها و شكستهاى حاصل از عجله و دستپاچگى در بسيارى از اوقات،بسيار گران تماممىشود و انسان را با اندوه فراوان روبرو مىكند.
حضرت امير مؤمنان على عليه السلام در يكى از كلمات قصارش در«غرر الحكم»مىفرمايند:
«العجل قبل الامكان يوجب الغصة (43) ،شتابزدگى پيش از فراهم شدن امكانات،سبب اندوهوغصه است»
5-فزونى لغزشها
از پيامدهاى ديگر سوء آن،لغزشهاى فراوان است،زيرا تصميمگيرى صحيح نيازبه تامل وتدبر و دقت فراوان دارد و آن هم به صورت عجولانه و شتابزده امكانپذيرنيست و لذاافراد«عجول»غالبا گرفتار لغزشهاى مختلفى مىشوند،چه در تشخيصهدف و چه در راهوصول به آن.
امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:«مع العجل يكثر الزلل،با عجله وشتابزدگىلغزشهاى فراوان پيش مىآيد» (44) .و نيز مىفرمايند:«من عجل كثر عثاره،هر كسشتابكند،لغزش او بسيار خواهد بود.» (45)
6-فزونى خطاها
ششمين اثر عجله،«فزونى خطاها»است كه مىتواند با فزونى لغزشها يكى باشد ومىتواند دوچيز محسوب شود،(خطا در تشخيص هدف است و لغزش در راه وصول بهآن)
امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«اصاب متان او كاد،اخطا مستعجل او كاد،افرادخويشتندار يا به مقصد مىرسند و يا به طور نسبى موفق مىشوند و افراد عجول گرفتارخطامىشوند،يا به طور نسبى خطا مىكنند» (46)
به هر حال،زيانهاى ناشى از عجله و دستپاچگى،بيش از آن است كه مردم عادىفكر مىكنند،و جريمهاى كه انسانهاى عجول به خاطر عجله مىپردازند،قابل شمارشنيست.
ريشههاى اين خوى ناپسند
1-هواپرستى
اين خوى ناپسند،مانند بسيارى از رذايل ديگر،قبل از هر چيز از هواپرستىسرچشمهمىگيرد،انسانهاى هواپرست،معمولا براى رسيدن به خواست دل،عجول ودستپاچهاند وغالبا هوا و هوسها به آنها اجازه نمىدهد،در عواقب امور بينديشند و راهدرست را براىرسيدن به مقصد برگزينند،به همين جهتخود را به آب و آتشمىزنند و با دستپاچگى بهسوى هوسهاى خويش مىدوند و خود را گرفتار مىسازند.
2-حب و وابستگى به دنيا
حب دنيا كه سرچشمه و راس خطايا و معاصى است،يكى ديگر از عوامل عجله وشتاب است.بنده دنيا چيزى جز دنيا را نمىبيند،و گويى چشم و گوش او كور و كرمىشود.آتش عشق وشوق دنيا در دل او زبانه مىكشد و او را با شتاب به دنبال خيالاتخام مىفرستد و اغلب بر اثرعجله و شتابكارى،مشكلات و موانع راه را نمىبيند و خودرا براى مقابله با آن آماده نمىكند وبه همين دليل گرفتار شكست و ناكامى مىشود.
3-كمى ظرفيت و سعه صدر
از انگيزههاى ديگر«عجله و شتاب»،كمى ظرفيت و سعه صدر است،افراد كمظرفيت معمولاعجولند و صاحبان سعه صدر با تانى و خويشتندارى و بردبارى گامبر مىدارند و همه چيز رازير نظر مىگيرند و با قدرت و قوت در عين خونسردى،بهسوى مقصد پيش مىروند و بههمين دليل،كمتر گرفتار شكست مىشوند.
تسويلات شيطان و تزئينات او و فريبهاى دوستان نادان و متملق و دروغگو وحسود و سخنچين،از عوامل مهم شتابزدگى و عجله است.
امام امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«و لا تعجلن الى تصديق ساع فان الساعىغاشو ان تشبه بالناصحين،در تصديق سخن چينان عجله مكن،زيرا آنها خائنند،هر چند درلباس ناصحان خير خواه ظاهر شوند» (47)
4-جهل و نادانى
يكى ديگر از عوامل شتابزدگى،جهل و نادانى و سفاهت است،زيرا افراد جاهل ونادان اغلبگرفتار اوهام و پندارهاى غلط هستند و به گمان اين كه مقدمات كار فراهماست،خود را درگرداب حوادث مىافكنند و با ناكامى و شكست روبرو مىشوند،درحالى كه هوشياران آگاه،تمام جوانب كار را مورد بررسى قرار مىدهند و با حزم ودورانديشى و دور از هر گونهشتابزدگى،برنامه ريزى مىكنند و مطمئنا پيروز مىشوند.
امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«من الحمق العجلة قبل الامكان،عجله كردن قبلازفراهم شدن امكانات(انجام كار)،از حماقت است.» (48)
راههاى درمان
براى مبارزه با اين خوى زشت،قبل از هر چيز بايد به پيامدهاى شوم آن انديشيد وعواقبدردناك عجله و شتابزدگى را مورد توجه قرار داد و حوادث بسيار ناراحتكنندهاى را كه بر اثرشتابزدگى در كارها ديده شده،به خاطر آورد و نمونههاى فراوانىكه در تاريخ است نيز موردتوجه قرار داد،به يقين با مطالعه در اين امور،هر كس بهخوبى در مىيابد كه عجله ودستپاچگى،نه تنها او را زودتر به مقصد نمىرساند،بلكهچه بسا به خاطر آن هرگز به مقصدنرسد.
جملههايى مانند:«العجلة من الشيطان»و«و العجلة قبل الامكان يوجب الغصة و معالعجلةتكون الندامة»بايد به صورت شعارهايى در زندگى فردى و اجتماعى درآيد وهميشه نصبالعين افراد عجول گردد تا با مشاهده آن از عجله باز ايستد و حديث رسولخدا صلى الله عليهو اله را به ذهن خويش بسپارند كه فرمود:«شتابزدگى و عجله مردم را به هلاكتمىافكند واگر مردم آرامش و خونسردى خود را حفظ كنند،هيچ كس در خطر نمىافتد» (49)
پىنوشتها:
1- كهف/ 65- 70.
2- سوره كهف/ آيات 60 تا 82.
3- ص/ 23.
4- ص/ 24.
5- ص/ 24.
6- قلم/ 48 و49.
7- يونس/ 48- 50.
8- در بعضى از روايات آمده است كه حضرت يونس عليه السلام سى و سه سال به طور مرتبآنها را سوى خدادعوت مىكرد ولى آنان ايمان نياوردند.(به نقل از:نور الثقلين،ج 5،ص 398).
0- طه/ 114.
10- قيامت16- 18.
11- انبياء/ 37.
12- اسراء/ 11.
13- نور الثقلين،ج اول،ص 141.
14- رعد/ 6.
15- مجمع البيان،ج 10،ص 352
16- يونس/ 11.
17- يونس/ 11.
18- با اين تفسير،آيه تقديرى دارد و آن تقدير چنين است: «و لو يعجل الله للناس اجابةدعوتهم بالشراستعجالهم بالخير»
19- سجده/ 28.
20- سجده/ 29.
21- سجده/ 30.
22- احقاف/ 35.
23- بحار الانوار،ج 68،ص 340.
24- همان.
25- مجموعه ورام،ص 255.
26- غرر الحكم،ح 9740.
27- بحار الانوار،ج67،ص339.
28- غرر الحكم،حديث1333.
29- غرر الحكم،حديث 9095.
30- بحار الانوار،ج 68،ص 338.
31- غرر الحكم،حديث 1950.
32- بحار الانوار،ج 75،ص43.
33- نهج البلاغه،خطبه 5.
34- نهج البلاغه،نامه53(فرمان مالك اشتر).
35- اصول كافى،ج 2،ص 142.
36- ميزان الحكمة،ج 1،حديث 5381.
37- اصول كافى،ج 2،ص 142.
38- غرر الحكم،حديث7489.
39- غرر الحكم،حديث 10364.
40- المحجة البيضاء،ج 5،ص 61.
41- بحار الانوار،ج 75،ص379.
42- نهج البلاغه،خطبه 150.
43- غرر الحكم،حديث1333.
44- غرر الحكم،حديث 9740.
45- همان.حديث 7838.
46- غرر الحكم،حديث 1290.
47- نهج البلاغه،نامه53.
48- غرر الحكم،حديث 9394.
49- بحار الانوار،ج 68،ص 340.