بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق در قرآن کریم (ج 2), آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     fehrest -
 

 

 
 

فصل هيجدهم

جود و سخاوت

اشاره

اين دو واژه كه در مقابل‏«بخل‏»است،غالبا در يك معنى استعمال مى‏شود،ولى گاه‏از بعضىكلمات استفاده مى‏شود كه‏«جود»مرحله بالاتر از«سخاوت‏»است،زيرا درتعريف‏«جود»گفته‏اند:«بخشش بدون درخواست است كه در عين حال،بخشش خود راكوچك بشمارد.»گاه گفته‏اند:«جود،خوشحال شدن از درخواست مردم و شادگشتن به هنگام‏بخشش است.»بعضى نيزگفته‏اند:«جود بخششى است كه مال را،مال خدا بشمرد و سائل رابنده خدا بداند و خودش رادر اين ميان واسطه ببيند»،در حالى كه‏«سخاوت‏»معنى‏وسيع‏ترى دارد و هرگونه بذل وبخشش را شامل مى‏شود.

بعضى نيز گفته‏اند:«كسى كه بخشى از اموال خود را ببخشد و بخش ديگر را براى خودبگذارد،صاحب سخاوت است و كسى كه اكثر آن را ببخشد و مقدار كمى را براى خود بگذارد،داراىجود است‏».مطابق تمام اين تعريفها«جود»مرحله بالاتر از«سخاوت‏»است.

به هر حال‏«جود»و«سخاوت‏»از فضايل مهم اخلاقى است،هر اندازه‏«بخل‏»نشانه‏پستى و حقارتو ضعف ايمان و فقدان شخصيت است،«جود»و«سخاوت‏»نشانه ايمان‏و شخصيت والاى انساناست.

در آيات قرآن مجيد گرچه واژه‏«جود»و«سخاوت‏»به كار نرفته است،اما تعبيرات‏ديگرى ديدهمى‏شود كه منطبق بر اين دو مفهوم است و قرآن نيز براى آن ارج فراوانى بيان كرده است،بهعنوان نمونه به آيات زير توجه فرماييد:

1- ..يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون على‏انفسهم ولو كان بهم خصاصة... (حشر،9)

2- و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا-انما نطعمكم لوجه الله‏لا نريد منكمجزاء و لا شكورا (دهر،8 و 9)

3- مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت‏سبع سنابل فى كل‏سنبلة ماةحبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم (بقره،261)

4- الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهمو لا هم يحزنون (بقره،274)

5- لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شى‏ء فان الله به‏عليم (آل عمران،92)

6- الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون (بقره،3)

7- و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملومامحسورا (اسراء،29)

ترجمه

1-..و كسانى را كه به سويشان هجرت كنند،دوست مى‏دارند و در دل خود نيازى به آنچه‏بهمهاجران داده شده،احساس نمى‏كنند و آنها را بر خود مقدم مى‏دارند،هر چندخودشان‏بسيار نيازمند باشند...

2- و غذاى(خود)را با اين كه به آن علاقه(و نياز)دارند،به مسكين و يتيم و اسيرمى‏دهند-(ومى‏گويند:)ما شما را به خاطر خدا اطعام مى‏كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شمانمى‏خواهيم.

3- كسانى كه اموال خود را در راه خدا«انفاق‏»مى‏كنند،همانند بذرى هستند كه هفت‏خوشهبروياند كه در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد(وشايستگىداشته باشد)،دو يا چند برابر مى‏كند و خدا(از نظر قدرت و رحمت)وسيع و(به همه‏چيز)داناست.

4- آنها كه اموال خود را شب و روز پنهان و آشكار انفاق مى‏كنند،مزدشان نزدپروردگارشاناست،نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند.

5- هرگز به(حقيقت)نيكوكارى نمى‏رسيد!مگر اين كه از آنچه دوست مى‏داريد(در راه‏خدا)انفاق كنيد و آنچه انفاق مى‏كنيد،خداوند از آن آگاه است.

6- (پرهيزكاران)كسانى هستند كه به غيب(آنچه از حس پوشيده و پنهان است)ايمان‏مى‏آورند و نماز را بر پا مى‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى داده‏ايم،انفاق‏مى‏كنند.

7- هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن(و ترك انفاق و بخشش منما)و بيش از حدنيزدست‏خود را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرو مانى.

تفسير و جمع‏بندى

چهره سخاوتمندان در قرآن

در نخستين آيه مورد بحث،سخن از گروهى سخاوتمندان انصار مدينه است كه باآغوش باز ازمهاجرانى كه خانه و كسب و كارى نداشتند،استقبال كردند و آنها را برخودشان مقدمداشتند و حتى گفتند:«ما اموال و خانه‏هايمان را با آنها تقسيم مى‏كنيم وچشم داشتى بهغنائم جنگى نيز نداريم.»

قرآن درباره آنها در آيه فوق مى‏گويد:«آنها كسانى را كه به سويشان هجرت مى‏كنند،دوستدارند و در درون دل نيازى نسبت‏به آنچه به مهاجران داده شده،احساس نمى‏كنند وآنها را برخود مقدم مى‏دارند،هر چند شديدا فقير باشند، ...يحبون من هاجر اليهم ولا يجدون فىصدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة... » (1)

به گفته بعضى از مفسران معروف:«در تاريخ بشريت،چنين استقبالى سابقه نداشته‏است كهگروهى غريب در شهرى وارد شوند و مؤمنان آن شهر چنان استقبالى از آنان كنند كه‏حتىآنها را بر خويش مقدم شمرند و حاضر باشند تمام زندگى خود را با آنان تقسيم نمايند، حتىدر بعضى از روايات وارد شده است كه عدد مهاجران نسبت‏به داوطلبان پذيرايى از آنهاكم بودبه همين دليل،گاه در ميان دو و يا چند نفر،بر سر افتخار ميزبانى مهاجران،اختلاف‏پيدامى‏شد كه براى حل آن به قرعه متوسل شدند.» (2)

به هر حال،خداوند اين محبت و بلند نظرى و ايثار و سخاوت را كه از ويژگيهاى‏انصار بود،مى‏ستايد.

در دومين آيه مورد بحث،سخن از بزرگوارانى است كه غذاى خود را در حالى كه‏شديدا به آننياز داشتند به مسكين و يتيم و اسير دادند،بدون اين كه هيچ انتظار پاداش وتشكرى داشتهباشند، «و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا×انمانطعمكم لوجه الله لا نريدمنكم جزاء و لا شكورا » (3)

روايات فروانى از طرق شيعه و سنى،حكايت از اين دارد كه آيات 8 و 9 سوره‏«دهر»در فضيلتاهلبيت عليهم السلام نازل شده است.«مرحوم علامه امينى‏»در«الغدير»34 نفراز علماء معروفاهل سنت را نام مى‏برد كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده‏اند(با ذكر نام كتاب و صفحهآن) (4)

بنابراين حديث مزبور در ميان اهل سنت مشهور،بلكه متواتر است و علماى شيعه‏اتفاق نظردارند كه همه سوره‏«دهر»يا بخش قابل ملاحظه‏اى از آيات آن،درباره‏اهلبيت پيامبر صلى اللهعليه و اله(على،فاطمه زهرا،حسن و حسين عليهم السلام)نازل شده است.

دقت در آيات سوره‏«دهر»نشان مى‏دهد كه خداوند چگونه از اين سخاوتمندان‏ايثارگر مدح وستايش كرده و عمل آنها را ستوده و بالاترين پاداش را براى آنها قرارداده است.در يك جا ازآنها به عنوان‏«ابرار»و در جاى ديگر از آنها به عنوان‏«عباد الله‏»(بندگان خاص خدا)ياد كردهاست.

در سومين آيه،تشويق بى‏نظيرى نسبت‏به انفاق كنندگان سخاوتمند ديده مى‏شود.باتعابيرى كه در آيات انفاق بى‏نظير است،مى‏فرمايد:«كسانى كه اموال خود را در راه خداانفاقمى‏كنند،همانند بذرى است كه هفت‏خوشه بروياند و در هر خوشه نيز يكصد دانه باشدوخداوند آن را براى هر كسى بخواهد(و شايسته بداند)دو يا چند برابر مى‏كند و خداوند تواناوداناست، مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت‏سبع سنابل فىكل‏سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم » (5)

اگر آيه را بر خلاف ظاهر آن تفسير كنيم و حذف و تقدير نيز قايل نشويم،آيه‏دلالت‏بر ايندارد كه رشد و نمو بى‏نظير در روح و جان انفاق كنندگان نيكوكار صورت‏مى‏گيرد.اموال آنهابر اثر انفاق چندين برابر شده و خودشان نيز در پرتو سخاوت،مدارج كمال را به سرعتمى‏پيمايند و حتى گامهاى كوچك در اين راه آثار عظيم دارد.

به اين ترتيب انفاق علاوه بر اينكه مايه رشد بشرى است،مايه رشد و تكامل اخلاقى‏و معنوىخود انسان نيز هست.

در روايت آمده است كه امام سجاد عليه السلام،هر گاه كه چيزى به سائلى مى‏بخشيد،دست‏سائل را نيز مى‏بوسيد،عده‏اى علت اين كار را از حضرت جويا شدند.حضرت عليه السلامدرجواب فرمودند:«لانها تقع فى يد الله قبل يد العبد،اين به خاطر آن است كه(اين‏بخشش)پيش از آن كه به دست‏بنده قرار گيرد،به دست‏خدا مى‏رسد.» (6)

در چهارمين آيه،ضمن اشاره به نكته مهمى درباره انفاق،آمده است:«كسانى كه‏اموال خود رادر شب و روز،پنهان و آشكار انفاق مى‏كنند،پاداششان نزد پروردگارشان است،نه ترسى برآنهاست و نه غمگين مى‏شوند، الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا وعلانية فلهم اجرهمعند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ». (7)

بنابراين‏«سخاوت‏»و«انفاق‏»در راه خدا به هر شكل و صورتى كه باشد،محبوب وپسنديده است،از سوى ديگر«انفاق‏»ترس از عذاب الهى را برطرف ساخته و حزن واندوه را مى‏زدايد.افرادانفاقگر و بخشنده خوف و وحشتى از آينده ندارند،زيرا،خداوند زندگى آنها را تضمين كردهاست و به خاطر از دست دادن بخشى از اموالشان اندوهگين نمى‏شوند،زيرا مى‏دانند،آنچه ازفضل پروردگار به آنها داده مى‏شود،بيشتراز آن است كه از دست داده‏اند.

پنجمين آيه باز با تعبير تازه‏اى در زمينه انفاق مى‏فرمايد«هرگز به(حقيقت)نيكوكارى‏نمى‏رسيد،مگر آن كه از آنچه دوست مى‏داريد(در راه خدا)انفاق كنيد و آنچه انفاقمى‏كنيد،خداوند از آن با خبر است، لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا منشيى‏ء فان‏الله به عليم » (8)

در ادبيات عرب‏«بر»به معنى نيكوكارى توام با توجه و از روى قصد و اختيار است‏و اين نشانهشخصيت و روحانيت انسان مى‏باشد.جالب اين كه‏«بر»در آيه به طور مطلق‏ذكر شده و نشانمى‏دهد تا سخاوت و انفاق نباشد،انسان هرگز به حقيقت نيكوكارى‏نمى‏رسد.گرچه بعضى ازمفسران واژه‏«بر»را به معنى‏«بهشت‏»و بعضى به معنى‏«تقوا»وبعضى به معنى‏«پاداشنيك‏»گرفته‏اند،ولى ظاهر اين است كه مفهوم‏«بر»وسيع بوده وشامل همه اينها نيز مى‏شود.

در ششمين آيه،انفاق را ضمن اين كه يكى از اركان مهم تقوا ذكر كرده-تقوايى كه‏سرچشمههدايت الهى و محتواى قرآنى است-مى‏فرمايد:«پرهيزكاران كسانى هستند كه‏ايمان به غيبدارند(ايمان به خدا و جهان ماوراء طبيعت)و نماز را برپا مى‏دارند و از نعمتهايى‏كه بر آنهاروزى داده‏ايم،انفاق مى‏كنند، الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلاة و ممارزقناهم ينفقون » (9)

با توجه به اينكه‏«ينفقون‏»به صورت فعل مضارع ذكر شده،مفهومش اين است كه‏آنها انفاقمواهب الهى را به طور مستمر انجام مى‏دهند و اين نشانه سخاوتمندى‏آنهاست كه درنهادشان ريشه دوانده و به صورت يك صفت‏برجسته در آمده است.

تعبير به‏«مما رزقناهم‏»(از آنچه به آنان روزى داده‏ايم)اشاره به نكته لطيفى مى‏كندو آن اينكه آنها مى‏دانند كه همه اموال،مواهب الهى است،بنابراين،دليلى ندارد كه از انفاق بخشى ازآن در راه بندگان نيازمند خدا،«بخل‏»بورزند.در ضمن روشن است كه‏«انفاق‏»منحصر به زكاتنيست،بلكه معنى گسترده‏اى دارد كه هم صدقات واجب و هم‏مستحبات را شامل مى‏شود.

در هفتمين و آخرين آيه،ضمن دادن دستور به رعايت اعتدال در بذل و بخشش ودورى ازافراط و تفريط و نشان دادن تصويرى از صفت‏سخاوت كه حد وسط درميان‏«بخل‏»و«اسراف‏»است،مى‏فرمايد:«دستت را بر گردنت زنجير مكن(و ترك انفاق وبخششمنما)و بيش از حد نيز آن را مگشا(و آلوده اسراف و تبذير مشو)مبادا مورد سرزنش‏قرارگيرى و از كار فرومانى، و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسطفتقعدملوما محسورا » (10) .اين آيه،تعريف روشنى براى سخاوت است.

امام صادق عليه السلام در حديث معروفى اين مطلب را ضمن مثال روشنى بيان داشته‏اند:

«مشتى خاك را از زمين برداشت و محكم در دست گرفت،فرمودند:اين بخل است،سپس‏مشت ديگرى برداشت و دست را چنان گشود كه تمام خاكها،روى زمين ريخت،سپس‏فرمودند:اين اسراف است،مرتبه سوم،مشتى خاك برداشت و كف دست را رو به آسمانكردو دست را گشود،مقدارى از خاكها از لابلاى انگشتان و اطراف دستشان فرو ريخت ومقدارى‏باقى ماند،حضرت عليه السلام فرمودند:اين حد اعتدال است(و حقيقت‏سخاوتهمين است)» (11)

در آيه مورد بحث از«بخل‏»تعبير به‏«زنجير شدن بر گردن‏»شده است و از اسراف به‏گشودندست،آن چنان كه كارى از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرارگرفتن و از كار بازماند(ملوما محسورا)ذكر مى‏كند.

از مجموع آيات مختلفى كه به نحوى به مساله سخاوت و انفاق و بذل و بخشش‏ارتباطدارد-كه بخشى از آن را در بالا تفسير كرديم-به خوبى عظمت و اهميت وارزش والاى اينصفت‏برجسته انسانى ظاهر مى‏شود،نه تنها باعث نظم و سعادت‏جوامع انسانى و مبارزه بافقر و محروميتى كه سرچشمه انواع نابسامنى‏ها و گناهان است، مى‏شود بلكه در تكاملمعنوى و روحى انسان نيز نقش بسيار مهمى دارد.

سخاوت در منابع حديث

در روايات اسلامى تعبيرات بسيار والايى درباره‏«جود»و«سخاء»ديده مى‏شود كه‏در نوع خودكم نظير است.روايات زير نمونه‏هايى است كه از ميان احاديث فراوانى‏گلچين شده است:

1- در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله آمده است:«السخاء خلق الله الاعظم (12) ،سخاوت،اخلاق بزرگ الهى است‏»

در واقع تمام سخاوتها در وجود ذى جود پروردگار متجلى است،زيرا هر چه داريم‏از اوست.نعمتهاى گوناگون،زمين و آسمان،حيات وجود ما،همه از اوست و هر جاسخاوتى است ازسخاوت او سرچشمه گرفته است،زيرا اگر او مواهبى به ما نمى‏بخشيد،ما توان بخشش رانداشتيم،حتى صفت جود و بخشش نيز از مواهب اوست.

2- امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:«السخاء من اخلاق الانبياء و هو عماد الايمان ولا تكونالمؤمن الا سخيا و لا يكون سخيا الا ذو يقين و همه عالية لان السخاء شعاع‏نور اليقين،و منعرف ما قصد هان عليه ما بذل،سخاوت از اخلاق انبياء است و ستون‏ايمان است و هيچ فرد باايمانى وجود ندارد،مگر اين كه با سخاوت است و هيچ سخاوتمندى‏وجود ندارد،مگر اين كهداراى يقين و همت عاليه است،زيرا سخاوت،شعاع نور يقين است وآن كس كه بداند چهچيزى را قصد كرده،آنچه را كه بذل نموده در نظر او كم اهميت است‏» (13)

از اين حديث استفاده مى‏شود كه اين صفت والا بعد از ذات پاك الهى كه مبداسخاوت استدر وجود انبياء،نشانه ايمان و يقين آنهاست.

3- در حديث ديگرى از امير مؤمنان عليه السلام آمده است:«تحل بالسخاء و الورع فهماحليةالايمان و اشرف خلالك،به سخاوت و ورع،خود را بياراى كه اين دو آرايش ايمان و برترينصفات توست.» (14)

اين تعبير نشان مى‏دهد كه اين صفت را از برترين صفات مؤمن به حساب آورده‏است.

4- در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار آمده است:«السخاء ثمرة العقل والقناعة برهانالنبل،سخاوت ميوه درخت عقل و خرد و قناعت دليل بر نجابت است‏» (15)

آنها كه در بخشش به ديگران‏«بخل‏»مى‏ورزند،اموال زيادى را فراهم كرده ومى‏گذارند ومى‏روند،در حقيقت اين گونه افراد عاقل نيستند،زيرا،زحمت‏بر دوش‏آنها بوده،بدون آن كه ازاموالشان بهره مادى يا معنوى ببرند.كدام عاقلى چنين كارى‏مى‏كند!

5- در تعبير ديگرى از آن حضرت عليه السلام در مورد اهميت‏«سخاوت‏»به نكتهلطيف‏ديگرى اشاره مى‏فرمايند:«غطوا معايبكم بالسخاء فانه ستر العيوب،عيوب خويش راباسخاوت بپوشانيد،زيرا سخاوت پوشاننده عيبهاست‏» (16)

صدق اين كلام مولى با تجربه به خوبى ثابت مى‏شود،اشخاص را مى‏بينيم كه عيوب‏گوناگونىدارند،ولى چون سخاوتمندند همه مردم به ديده احترام به آنها مى‏نگرند.

6- باز در تعبيرى ديگر از همان امام همام عليه السلام آمده است:«السخاء يمحص الذنوب‏ويجلب محبة القلوب،سخاوت،گناهان را پاك مى‏كند و دل‏ها را سوى سخاوت كنندهفرامى‏خواند.» (17)

اين تعبير نشان مى‏دهد كه‏«سخاوت‏»كفاره بسيارى از گناهان است!

7- مولى الموحدين على عليه السلام درباره تاثير عميق محبت در جلب قلبها مى‏فرمايند:«مااستجلبت المحبة بمثل السخاء و الرفق و حسن الخلق،هيچ چيزى مانند سخاوت ومداراكردن و حسن خلق،جلب محبت نمى‏كند. (18)

8- رسول خدا صلى الله عليه و اله در اين باره مى‏فرمايند:«السخى قريب من الله قريب منالناس‏قريب من الجنة،سخاوتمند نزديك به خدا،نزديك به مردم و نزديك به بهشت است.» (19)

9- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است:«شاب سخى مرهق فىالذنوب‏احب الى الله عز و جل من شيخ عابد بخيل،جوان سخاوتمند آلوده به گناه،نزد خدامحبوبتراز پيرمرد عابد بخيل است‏» (20)

به يقين اين‏«سخاوت‏»سبب امدادهاى الهى مى‏شود و سرانجام آن جوان آلوده رانجاتمى‏دهد،ولى آن پير عابد بخيل به خاطر بخلش در گناه فرو خواهد رفت.

10- اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله به عنوان حسن ختام پايانمى‏دهيم:

«تجافوا عن ذنب السخى فان الله آخذ بيده كلما عشر،از گناه و لغزش سخاوتمند صرف‏نظركنيد،زيرا،هر زمان بلغزد،خداوند دست او را مى‏گيرد(و نجاتش مى‏دهد.) (21)

از مجموع احاديث‏بالا،ارزش و اهميت فوق العاده‏«سخاوت‏»در كلام پيشوايان‏اسلام مشخصمى‏شود و نشان مى‏دهد كه كمتر فضيلتى با آن برابرى مى‏كند.

آثار و پيامدهاى سخاوت

1- آثار مثبت‏«سخاوت‏»در زندگى فردى و اجتماعى انسان كه با تجربه ثابت‏شده ويا دراحاديث اسلامى به آن اشاره گرديده است،بسيار زياد است،به عنوان نمونه:

از روايات متعددى استفاده مى‏شود و تجربيات روزانه نيز آن را تاييد مى‏كندكه‏«سخاوت‏»محبت دوست و دشمن را جلب مى‏كند،بر عدد دوستان مى‏افزايد و ازدشمنانمى‏كاهد.

2- «سخاوت‏»پوششى براى عيوب انسان‏هاست و به اين ترتيب،آبروى انسان راحفظ مى‏كند.

3- «سخاوت‏»در عين اين كه ثمره درخت عقل است،بر عقل و خرد انسان‏مى‏افزايد.عقلمى‏گويد:دليلى ندارد كه انسان با زحمت زياد اموال فراوانى تهيه كند وآن را براى بازماندگانبگذارد و خودش به وسيله آن،جلب ثواب و كسب آبرو نكند.

از سوى ديگر«سخاوت‏»،گروهى از انديشمندان را گرد انسان جمع مى‏كند و آنها مى‏توانند برفكر و عقل و دانش او بيفزايند.

4- «سخاوت‏»فاصله طبقاتى جامعه را كم مى‏كند و از اين طريق ناهنجاريهاى ناشى‏از فاصلهطبقاتى را از بين مى‏برد و يا كاهش مى‏دهد.آتش كينه‏هاى محرومان راخاموش مى‏كند وحس انتقامجويى را در آنان تضعيف مى‏نمايد و از اين طريق‏پيوندهاى اجتماعى را محكممى‏سازد.

5- «سخاوت‏»مدافعان انسان را زياد مى‏كند و آبروى او را محفوظ مى‏دارد ودشمنان وبدخواهان را عقب مى‏راند،امير مؤمنان عليه السلام در اين باره مى‏فرمايند:«الجودحارسالاعراض،جود و بخشش آبروى انسان را حفظ مى‏كند.» (22)

6- جود و«سخاوت‏»،آثار معنوى فوق العاده‏اى نيز دارد،به همين دليل از صفات‏انبياء شمردهشده و همان گونه كه در روايات گذشته خوانديم،شعاع نور«يقين‏»است،حتى اگر اين فضيلتدر افراد بى ايمان باشد،به حال آنها مفيد و سودمند است.

در حديثى آمده است كه خداوند متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى نمود:«لاتقتل‏السامري فانه سخى،سامرى را به قتل مرسان،زيرا او مرد سخاوتمندى است.» (23)

درست است كه سامرى،منشا فساد عظيمى در بنى اسرائيل شد و آئين بت پرستى رادر ميانآنها پايه نهاد و در انتها نيز زندگى را با خفت و ذلت و حقارت گذراند كه شايدمرگ بر آنزندگى،ترجيح داشت،ولى با اين همه به حضرت موسى عليه السلام وحى رسيد كه‏خون او رابه خاطر سخاوتش نريزد.

از رسول خدا عليه السلام نقل شده است كه به فرزند حاتم طائى به نام‏«عدى‏»فرمود:«دفع‏عن ابيك العذاب الشديد لسخاء نفسه،عذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتشبرداشته‏شد.» (24)

در ذيل همين حديث،آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و اله دستور داد،گروهى ازجنايتكاران‏يكى از جنگها را به قتل برسانند،ولى يكى از آنها را استثناء كرد.آن مرد تعجب كردوگفت:«با اين كه گناه ما يكى است،چرا مرا از ميان آن جمعيت جدا كردى؟»حضرت صلى اللهعليه و اله‏فرمودند:«خداوند به من وحى فرستاد كه تو سخاوتمند قوم خود هستى و من نبايدتو را به قتل برسانم.»

آن مرد با شنيدن اين سخن ايمان آورد و شهادتين بر زبان جارى كرد،آرى!سخاوت آن مرد،اورا به بهشت رسانيد.

از رسول خدا صلى الله عليه و اله نقل شده است:«شخص سخى را اهل آسمانها دوست دارند واهل‏زمين هم دوست دارند...در حالى كه بخيل را اهل آسمانها و زمين دشمن دارند.» (25)

محدوده سخاوت

«سخاوت‏»مانند تمام صفات و كارهاى نيك،مقدار و اندازه‏اى دارد كه اگر در مسيرافراط قرارگيرد،نتيجه منفى خواهد داشت.همچنين‏«سخاوت‏»نبايد لطمه به آبرو وحيثيت و زندگىكسانى كه به انسان وابسته‏اند،زند.

«سخاوت‏»بايد در اموال حلال باشد،نه اموالى كه از راه‏هاى حرام و يا ظلم و ستم به‏دستآمده است،مانند،«سخاوت‏»بسيارى از سلاطين ظالم و ستمگر.

هم‏چنين‏«سخاوت‏»نبايد در اموال مربوط به بيت المال باشد،زيرا اموال بيت المال،حساب وكتاب مخصوص به خود دارد كه بايد به دقت رعايت گردد.

راه‏هاى كسب سخاوت

اين فضيلت اخلاقى مانند ساير فضايل،با تعليم و تربيت و انديشه و تفكر و تمرينممارست‏حاصل مى‏شود.

توجه به اين حقيقت كه اين اموال و ثروتها،امانتهاى الهى در دست ماست و هيچ‏كدام دوام وبقايى ندارد،انسان را وا مى‏دارد با بذل و بخشش،آن را در صندوق امانت‏الهى،براى روزى كهدستها خالى است،ذخيره كند.همچنين دقت در آثار و بركات وپيامدهاى مهمى كهبراى‏«سخاوت‏»در مطالب قبل ذكر شد،مشوق مؤثرى در امر«سخاوت‏»است.

مطالعه تاريخ زندگى سخاوتمندان و بخيلان و مقايسه آن دو با يكديگر و احترام وآبرو وشخصيتى كه گروه اول داشتند و ذلت و بد نامى كه دامنگير گروه دوم بوده است‏نيز در ايجاداين‏«سخاوت اخلاقى‏»بسيار مؤثر است.

اينها جنبه‏هاى تعليماتى اين مساله است،اما از نظر عملى،هر قدر تمرين و ممارست‏بيشترىدر اين زمينه شود،توفيق زيادترى در به دست آوردن اين فضيلت اخلاقى‏حاصل مى‏گردد،زيراتكرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش،هر چند از راه تحميل‏بر نفس خويش باشد،بهتدريج‏به صورت عادت و سپس مبدل به حالت،و سرانجام به‏يك ملكه اخلاقى مبدل خواهدگرديد.

در ضمن،تربيت پدر و مادر و معلم و استاد در اين زمينه،بسيار مؤثر است.اگر آنهاكودكان را ازآغاز عمر به‏«جود»و«سخاوت‏»عادت دهند،اين ملكه،به آسانى دروجود آنها ريشه مى‏دواند و دربزرگى جزء زندگى آنان مى‏شود.

در حالات‏«صاحب بن عباد»آمده است كه در كودكى هنگامى كه مى‏خواست‏براى‏فرا گرفتندرس دينى به مسجد برود،هميشه مادرش يك دينار و يك درهم به او مى‏دادو مى‏گفت:«اينرا به اولين فقيرى بده كه در مسير راه خود مى‏بينى‏».كم‏كم اين خصلت دروجودش ريشه دارشد تا اين كه در بزرگى چنان بذل و بخششى مى‏كرد كه همه به اوآفرين مى‏گفتند.اگر كسىبعد از ظهر ماه مبارك رمضان به خانه‏اش مى‏آمد،سخاوتش‏مانع از آن مى‏شد كه كسى بدونخوردن افطار از خانه او بيرون رود.هر روز حداقل‏هزار نفر بر سر سفره او افطار مى‏كردند وبذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام‏ماههاى سال بود. (26)

از شگفتيهاى ديگر زندگى او چنين نقل مى‏كنند:«روزى نوشابه براى او آوردند،ازنزديكانشنسبت‏به آن نوشابه سوء ظن پيدا كرد و گفت:از اين نوشابه ننوش،زيرا مسموم‏است،خدمتكارى كه آن قدرح را آورده بود،همچنان ايستاده بود.«صاحب بن عباد»به‏شخصى كهادعاى مسموم بودن آن را مى‏كرد،گفت:به چه دليل مى‏گويى كه اين مسموم است؟گفت:بهترين راه اين است كه كسى كه اين قدرح را آورده و به دست تو داده،موردآزمايش قرار گيردو از آن بنوشد،«صاحب‏»گفت:من به اين كار راضى نيستم،آن شخص‏گفت:به وسيله يك مرغخانگى آزمايش كن.«صاحب‏»گفت:كشتن حيوان به اين صورت نيزجايز نيست،سپس دستورداد:قدح آب را واژگون كردند و آب را ريختند و به خدمتكار گفت:

برو و ديگر در خانه من قدم مگذار،ولى با اين حال دستور داد:حقوق او را به طوركامل‏بپردازند.سپس گفت:هرگز نبايد يقين را با شك از بين برد و مجازات به وسيله قطعحقوق،دليل بر پستى است‏» (27)

اين بحث را با چند حديث و سخنانى از بعضى از بزرگان پايان مى‏دهيم:

پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله مى‏فرمايند:«الجنة دار الاسخياء،بهشت‏خانه سخاوتمنداناست‏» (28)

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند كه خداوند فرمود:«انى جواد كريم لا يجاورنى لئيم،من‏بخشنده با سخاوتم،افراد پست و بخيل نمى‏توانند در جوار من(در بهشت)جاى بگيرند.» (29)

در حديث ديگرى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله آمده است:«طعام الجواد دواء وطعام‏البخيل داء،طعام سخاوتمند،دواست و طعام بخيل،درد و بيمارى است‏» (30)

يكى از عارفان به نام‏«ابن سماك (31) »مى‏گويد:«عجبت لمن يشترى المماليك بماله ولا يشترىالاحرار بمعروفه،در شگفتم!از كسانى كه بردگان را با مال خود خريدارى مى‏كنند،ولى آزاده‏هارا با احسان و نيكى،در بند محبت‏خود در نمى‏آورند.» (32)

به عربى گفتند:آقا و بزرگ شما كيست؟گفت:«من احتمل شتمنا و اعطى سائلنا واغضىجاهلنا،كسى كه بدگويى‏هاى ما را تحمل كند و به نيازمندان ببخشد و از اعمال‏جاهلان چشمپوشى كند.» (33)

پى‏نوشتها:

1- حشر،9.

2- فى ظلال،ج‏7(ذيل آيه).

3- دهر/ 8 و9.

4- الغدير،ج‏3،ص‏107 به بعد.احقاق الحق،ج‏3،ص‏157- 171.(در اين كتاب حديث مزبوراز36نفر از دانشمندان اهل سنت‏با بيان ماخذ حديث ذكر شده است.)

5- بقره/ 261.

6- بحار الانوار،ج‏93،ص‏129.

7- بقره/ 274.

8- آل عمران/ 92.

9- بقره/ 3.

10- اسراء/ 29.

11- تفسير نور الثقلين،ج‏3،ص 158.

12- كنز العمال،ج‏6،ص‏337،حديث‏15926.

13- بحار الانوار،ج 68،ص 355،حديث‏17.

14- غرر الحكم،حديث 4511.

15- غرر الحكم،حديث 2145.

16- غرر الحكم،حديث 6440.

17- غرر الحكم،حديث 1738.

18- غرر الحكم،حديث 9561.

19- بحار الانوار،ج 70،ص 308.

20- بحار الانوار،ج 70،ص‏307.

21- كنز العمال،ج‏6،ص 392،حديث 16212.

22- غرر الحكم،حديث‏333.

23- كافى،ج 4،ص 41.

24- بحار الانوار،ج 68،ص 354.

25- وسايل الشيع،ج 15،ص 252.

26- سفينة البحار،ماده صحب.

27- همان.

28- المحجة البيضاء،ج‏6،ص 62.

29- همان.ص 64.

30- همان،ص 61.

31- «ابن سماك‏»در قرن دوم هجرى در دوران حكومت هارون الرشيد زندگى مى‏كرد و درسال‏183 هق.در كوفه درگذشت(ر.ج.سفينة البحار،ماده سمك).

مرحوم محدث قمى در سفينة البحار در شرح حال‏«ابن سماك‏»،او را مردى خوش بيان وصاحب مواعظ واندرزها مى‏شمرد و از«ابن ابى الحديد»نقل مى‏كند كه او روزى وارد بر هارونشد،هنگامى كه چشم هارون به او افتاد،گفت:مرا موعظه كن،(هارون در همين موقع تقاضاىآب كرد).ابن سماك اشاره به آب‏كرد و گفت:تو را به خدا سوگند مى‏دهم!اگر يك بيمارىداشته باشى كه نتوانى آب بنوشى،چه مى‏كنى؟

گفت:حاضرم نيمى از تمام ملك و حكومتم را بدهم تا اين بيمارى برطرف شود،سپس به اوگفت:بنوش.

هارون آب را نوشيد.«ابن سماك‏»دوباره گفت:تو را به خدا سوگند مى‏دهم!اگر اين آب را كهنوشيدى از تودفع نشود،چه مى‏كنى؟گفت:حاضرم نيمى ديگر از حكومتم را براى حل اينمشكل بدهم.ابن سماك‏گفت:حكومتى كه نيمى از آن فداى نوشيدن آب و نيمى فداى خارجشدن آن شود،چيزى نيست كه مردم‏براى آن بجنگند.

32- همان.ص 65.

33- همان.