بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهای صاحبدلان, محمدمحمدى اشتهاردى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     SAHEB001 -
     SAHEB002 -
     SAHEB003 -
     SAHEB004 -
     SAHEB005 -
     SAHEB006 -
     SAHEB007 -
     SAHEB008 -
     SAHEB009 -
     SAHEB010 -
     SAHEB011 -
     SAHEB012 -
     SAHEB013 -
     SAHEB014 -
     SAHEB015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

بسمه تعالى
كتاب حاضر مشتمل بر داستانهائى است كه بيشتر آنها از خاندان وحى و رسالت (ع ) مىباشد، اين دفتر بعد از بررسى و اديت و اعراب گذارى و غيره ، آنرا طبع و در اختيارعلاقه مندان قرار مى دهد. اميد است كه مورد بهره گيرى قرار بگيرد.
دفتر انتشارات اسلامى
پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم
در رابطه با محتواى اين كتاب شايسته است خواننده عزيز به چهار مطلب زير توجه كند:
1 - همه ما عنوان چهارده معصوم (عليهم السلام ) را شنيده ايم ، كه عبارتند ازپيامبر، امام على ، حضرت فاطمه ، امام حسن و امام حسين و 9 فرزندش تا امام مهدى صلواتالله عليهم اجمعين مى باشند.
معصوم در مورد چهارده معصوم ، يعنى آنها از هر گونه گناه و خطا، مصون هستند،حتى به اعتقاد شيعيان ، آنها ترك اولى نيز نمى كنند. (1) ممكن است كسى خود را بهگونه اى بسازد كه اصلا گناه نكند و به مقام عصمت از گناه برسد، ولى او نمى تواندبه مقام عصمت از خطا و اشتباه برسد، در صورتى كه چهارده معصوم (عليهم السلام ) هماز گناه و هم از خطا و اشتباه دور و مصون هستند.
بنابراين چه بهتر كه از داستانهائى كه در رابطه با آنها است و بخشاول كتاب را تشكيل مى دهند و با توجه به عصمت آنها، آن داستانها در اوج اعتبار قرار مىگيرند، بهره مند شد، البته در صورتى كه سند آن داستانها معتبر باشد.
2 - در قرآن در آيات متعددى وجوب پيروى از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) واولوالامر را كه همان دوازده امام (عليه السلام ) هستند خاطر نشان شده است .
و در روايات بسيارى كه از طرق شيعه و سنىنقل شده نيز بر وجوب اطاعت از چهارده معصوم سفارش و تاكيد شده است .
به عنوان نمونه در آيه 7 سوره حشر مى خوانيم :
و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا.
و هر چه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) براى شما آورد (و بدهد) آن را بگيريد و ازهر چه شما را نهى مى كند، باز ايستيد.
و در قرآن دهها بار، اطاعت از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) سفارش و تاكيد شدهاست . و در آيه 59 سوره نساء مى خوانيم :
يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعواالرسول و اولواالامر منكم .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا را و صاحبانامر را.
همه مفسران شيعه اتفاق نظر دارند. كه منظور از اولواالامر امامان معصوم (دوازدهامام ) مى باشند.
و رواياتى كه در اين مورد وارده شده بسيار است ، به عنوان نمونه :رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمود: لايزال الدين قائما حتى تقوم الساعه اويكون عليهم اثنى عشر خليفه كلهم من قريش.
همواره دين تا روز قيامت استوار خواهد ماند، كه دوازده جانشينرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كه همه آنها از قريش هستند بر آنها رهبرى كنند.(2)
و در تعبير ديگر فرمودن لايزال الاسلام عزيزا ولى اثنى عشر خليفه همواره اسلام ، عزيز و حاكم است (در صورتى كه ) دوازده جانشين (من ) بر آنسرپرستى و رهبرى كنند. (3)
بر اساس آيات قرآن و روايات ، سنت پيامبر و امامان معصوم (عليهم السلام )حجت است ، منظور از سنت ، فعل (روش و شيوه ) ياقول (گفتار) و يا تقرير (امضاء و تصويب ) آنها است ، به اينكه مثلا شخصى در حضورآنها كارى انجام داد، و هيچ مانعى در كار نبود و آنها نهى نكردند، عدم نهى آنهادليل بر آن است كه آن كار از نظر آنها بدوناشكال است .
3 - ذكر اين داستانها - آن هم در رابطه با چهارده معصوم - به خاطر سرگرمى و وقتگذراندن نيست ، بلكه هدف جنبه هاى تربيتى و آموزشى اين داستانها است .
ما در آيات متعدد قرآن و در روايات بسيار مى خوانيم كه انسانها هميشه در امتحان و آزمايشالهى هستند، از جمله در آيه دوم سوره عنكبوت است كه : احسب الناس ان يتركوا انيقولوا امنا و هم لايفتنون ؟ .
آيا مردم گمان كردند، به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟.
ممكن است سوا شود كه آزمايش و امتحان براى چيست ؟
در پاسخ مى گوئيم : امتحان و آزمايش ، گاهى براى كشف و آگاهى است ،مثل امتحان در كنكور دانشگاه ، كه اساتيد مى خواهند شاگردان ممتاز را از غير ممتازبشناسند.
و گاهى براى آن است كه : مطلب براى خود كسى كه امتحان مى شود روشن گردد، مانندامتحان معلم كلاس ، كه مثلا شاگردش را كاملا مى شناسد كه درس او در چه سطحى است ،ولى شاگرد را امتحان مى كند تا و نيز بر سطح معلوماتش آگاه گردد.
اين دو نوع امتحان در مورد خداوند نيست بلكه امتحان خداوند به معنى آموزش و پرورش است، مثل امتحان معلم راننده اتومبيل از كسى كه مى خواهد رانندگى بياموزد، اين نوع امتحانتوام با آموزش و ياد دادن و ترقى است ، همچون امتحان كردن پرنده جوجه خود را كه درروزهاى آغاز پرواز جوجه ، جوجه اش را با دست و پا مى گيرد به هوا مى برد و رها مىكند، و اين موضوع را روزها تكرار مى نمايد، تا به فرزندانش پرواز درعمل را بياموزد.
به عبارت ديگر اين عالم همچون يك دانشگاه يا مزرعه است ، فراز و نشيبهاى گوناگونزندگى برنامه هاى اين دانشگاه و بذرهاى اين مزرعه اند، تا استعدادها شكوفا گردد ولياقتها پرورش يافته و آنچه به اصطلاح در مرحله قوه است به فعليت برسد. (چنان كه تكرار بعضى از داستانها و مطالب در قرآن براى تلقين وتربيت و پرورش است ).
گرچه انسان دور افتاده از تعاليم پيامبران وقتى كه غرق در نعمت شدند، آن را خدادادى وكرامت تلقى مى كنند، و هنگامى كه غرق در بلا و بدبختى گشتند آن را خدا زدگى و اهانتخدا به او مى پندارند.
ولى اين تصور باطل است زيرا بلا و نعمت ، معيار سنجش نيك و بد افراد نيست بلكهبراى آزمايش و ترقى و تكامل انسان مى باشد. (4)
و ذكر اين داستانها بخاطر جنبه هاى تربيتى آنها است و بنابراين هدف از نگارش اينكتاب ، بالا بردن سطح معلومات مذهبى و آموزشهاى ابعاد گوناگون زندگى ، اززندگى درخشان چهارده معصوم (عليه السلام ) و... است .
كشاورزى را در نظر بگيريد، او به صحرا مى رود و بذر خود را بر زمين مى پاشد،بذر او گاهى روى سنگ مى افتد، گاهى روى خاكى كه زيرش ‍ سنگ است قرار مى گيردو گاهى روى نقطه اى از خاك افتد كه اطرافش را علفهاى هرزه گرفته باشد و گاهىبذر در نقطه اى مناسب و بدون مزاحم مستقر مى شود.
روشن است كه در مرحله اول و دوم بزودى مى خشكد، و در مرحله سوم ، بى اثر مى گرددزيرا علفهاى هرزه مزاحم رشد آن هستند.
تنها در مرحله چهارم است كه تاثيرپذير و پر ثمر و نتيجه بخش مى شود.
روش و منش چهارده معصوم (عليهم السلام ) بذرهائى هستند كه دلهاى آماده و مساعد مى خواهدتا با اين بذرها، بار ور و پرثمر گردد.
چنانكه على (عليه السلام ) طبق تقاضاى يكى از ياران پاكش بنام همام ، صفاتمتقين و پرهيز كاران را بيان فرمود: بطورى كه همام كه تحت تاثير شديد قرارگرفته بود فريادى كشيد و بيهوش و زمين افتاد آنگاه على (عليه السلام ) چنين فرمود: اهكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها.
آرى اينچنين پندهاى رسا در اهل خود و آنان كه شايسته اند اثر بخش ‍ است . (5)
ولى با كمال تاسف ، بعضى ها براستى بدبختند، مانند پسر نوح (عليه السلام ) كهحتى هنگام غرق شدن و هلاكت هم ايمان نياورد، هنگامى كه غرق مى شد،دل نوح به حالش سوخت و به خدا عرض كرد: رب ان ابنى من اهلى ، پروردگارا پسرم از خاندان من است خداوند به او فرمود: انه ليس من اهلك، او از خاندان تو نيست (6).
يعنى رهايش كن زيرا او پيوند مكتبى با تو ندارد.
و بعضى از افراد بقدرى بدبختند كه حتى در قبر هم ايمان نمى آورند، و بعضى ازاينها هم بدبخت تر كه حتى در دوزخ هم ايمان نمى آورند كه در روايات آمده : وقتىجهنميان در جهنم در عذابند، ناگهان مى بينند كه اوضاع دگرگون شد و نسيمى خوش ومعطر وزيدن گرفت ، مى گويند چه شده ؟ به آنها گفته مى شود، پيامبر اسلام (صلىالله عليه وآله ) از كنار دوزخ عبور مى كند، به يمن قدوم او اين نسيم خنك مى وزد، بهابوجهل گفته مى شود همين اكنون برو به حضور محمد (صلى الله عليه وآله ) ايمانبياور، او گويد: مى سوزم و مى سازم و به محمد (صلى الله عليه وآله ) ايمان نمى آورم.
آرى ، اينجا است كه بايد گفت :

چاه است و راه است و ديده بينا و آفتاب
تا آدمى نگاه كند پيش پاى خويش
چندين چراغ دارد و بيراهه مى رود
بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش
خدايا دلهاى آماده و گوش شنوا، و مغزى دريافت كننده و عقلى استوار به ما عنايت فرما،تا از پندهاى معصومان درگاهت ، عبرت بگيريم و خود را با آن پندها تطبيق داده و هماهنگسازيم ، با توجه به اينكه طبق حديث متواتر بين شيعه و سنى پيامبر (صلى الله عليهوآله ) فرمود: مثل اهلبيتى كمثل سفينه نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق.
مثل اهلبيت من (امامان معصوم و فاطمه زهرا) همچون كشتى نوح (عليه السلام ) است ، كسىكه بر آن سوار شد، نجات مى يابد، و كسى كه از آن تخلف نمود، غرق و به هلاكت مىرسد.
اين كتاب در دو بخش ، تنظيم گرديد:
1 - صد داستان از چهارده معصوم (عليهم السلام ) به اين ترتيب : پنجاه داستان از پنجتن آل عبا (عليهم السلام ) و چهل داستان از امام سجاد (عليه السلام ) تا امام حسن عسكرى(عليه السلام ) (هر كدام پنج داستان ) و ده داستان در رابطه با حضرت ولى عصر(ارواحنا له الفداء) با ذكر بيوگرافى هر يك از معصومين ، (عليهم السلام ) در آغازداستانهاى مربوط به آنها.
2 - صد داستان آموزنده و سازنده گوناگون ، در امور مختلف زندگى .
گرچه بعضى از اين داستانها، از صاحبدلان نيست ، ولى با توجه به نتيجهگيرى از آنها رابطه اى با پاكى و صفاى دل ، و پاكسازى روح و جان از گمراهيهادارند.
اميد آنكه مورد قبول ، در جهت علم و عمل واقع شوند، و جان و روح ما از بوى خوش و پرعطر اين داستانها، صفا و نورانيت خاصى بيابد.
قم - محمد محمد اشتهاردى

معصوم اول - پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ):

نام : محمد رسول الله (صلى الله عليه وآله )
لقب معروف : خاتم پيامبران
پدر و مادر: عبدالله ، آمنه .
وقت و محل تولد: طلوع فجر روز جمعه 17 ربيعالاول سال 571 ميلادى (چهل سال قبل از بعثت ) در مكه متولد شد.
دوران نبوت : در سن چهل سالگى ، سيزده سالقبل از هجرت در 27 ماه رجب به پيامبرى رسيد، و مدت آن 23سال بود (13 سال در مكه و ده سال در مدينه ).
وقت و محل رحلت : روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرت در سن 63 سالگى در مدينهمنوره رحلت فرمود.
مرقد شريفش : در مدينه كنار مسجد النبى (صلى الله عليه وآله ) است .
دوران زندگى آن حضرت را مى توان در سه بخش زير مشخص كرد:
1 - دوران قبل از نبوت (چهلسال ).
2 - دوران نبوت و مبارزه با بت پرستى در مكه (حدود سيزدهسال ).
3 - دوران هجرت از مكه به مدينه و تلاش و كوشش براىتشكيل حكومت اسلامى و ادامه آن (حدود ده سال ).


1 - سفارش اكيد به رعايت موازين اخلاقى

بشير بن مهاجر از پدرش نقل مى كند كه : در حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بودم، ناگهان زنى از طايفه غامد نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد و عرض كرد:من زنا كردم مى خواهم مرا پاك سازى .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به او فرمود: برگرد به خانه ات .
او رفت و فردا مجددا آمد و اعتراف كرد كه زنا كرده ام و عرض كرد: اى پيامبر خدا مرا پاكساز، گويا مى خواهى مرا رد كنى همانگونه كه ماعزبن مالك را رد كردى ، ولىبدان كه سوگند به خدا من زنا كرده ام و حتى حامله هستم . (7)
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به او فرمود: برو تا هنگامى كه بچه ات متولدشود او رفت و پس از مدتى بچه اش متولد شد، او رابغل گرفته نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد و عرض كرد: اين بچه ام مىباشد كه متولد شده است .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: برو به اين بچه شير بده تا نان خورشود او رفت ، و بعد از مدتى به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد، درحالى كه مقدارى نان در دست بچه بود و مى خورد در كنارش بود، به پيامبر (صلى اللهعليه وآله ) عرض كرد: اين بچه ام كه نان خور شده است .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) كودك را از او گرفت و به يكى از مسلمانان سپرد و سپسدستور داد گودالى بكنند و آن زن را در آن گودال گذاشته و سنگسار كنند.
گودالى كندند، زن را تا سينه اش در ميان گودال گذاشتند، آنگاه پيامبر (صلى اللهعليه وآله ) به مردم دستور داد او را سنگباران نمايند.
در اين ميان خالد بن وليد (يكى از مسلمين جاهل ) به پيش زن رفت و سنگى به صورت زنزد، از صورت زن خونى به صورت خالد پاشيد شد، خالد خشمگين گشت و آن زن رافحش داد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) وقتى كه شنيد خالد او را فحش مى دهد فرمود: آرامبگير اى خالد، او را فحش نده ، سوگند به خدائى كه جانم در دست اوست اين زن آنچنانتوبه كرد كه اگر باج بگير چنين توبه مى كرد، خدا او را مى بخشيد.
سپس پيامبر (صلى الله عليه وآله ) دستور داد بر جنازه آن زن نماز خواندند و او را دفننمودند. (8)
به اين ترتيب مى بينيم پيامبر (صلى الله عليه وآله ) سفارش اكيد به رعايت اخلاقاسلامى و نظم و انضباط را حتى در مورد اجراى حدود مجرمان ، مى نمود.


2 - لجاجت و خود محورى مشركان

پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در آغاز بعثت ، در برابر كارشكنى سخت مشركان واستثمار گران كافر قرار گرفت ، يكبار دل جانسوزش به تپش آمد و درباره آنان چنيننفرين كرد: اللهم سنين كسنى يوسف ، خدايا سالهاى خشكى و قحطى راهمانند سالهاى قحطى زمان يوسف ، دامن گير آنها كن .
مدتى نگذشت كه چنان قحطسالى در محيط مكه روى داد كه مردم از گرسنگى و تشنگىهنگامى كه به آسمان نگاه مى كردند، گوئى بين آنها و آسمان دودى وجود دارد (شدتگرسنگى اينچنين بر چشم آنها پرده افكنده بود) كارشان بقدرى سخت شد كه مردارها واستخوانهاى حيوانات مرده را مى خوردند.
بناچار به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمدند و اظهار عجز كردند و گفتند:اى محمد (صلى الله عليه وآله ) تو ما را دستور به صله رحم مى دهى درحالى كه خويشان تو در اين ماجرا نابود شدند، اگر اين عذاب از ما بر طرف گردد ماايمان مى آوريم .
پيامبر مهربان براى آنها دعا كرد، بر اثر دعاى آن حضرت قحطى و خشكسالى برطرفشد، و بجاى آن ، نعمتهاى الهى فراوان گرديد.
اما آن مشركان لجوج عبرت نگرفتند و به وعده خود وفا ننمودند و به سوى كفر و مرامباطل خود بازگشتند.
تا آنجا كه طبق آيه 13 سوره دخان ، (9) از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) روىگرداندند و گفتند: او ديوانه اى است كه ديگران اين مطالب را بر او القاء نمودهاند. (10)
به اين ترتيب در مى يابيم كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) براى هدايت قوم ،چقدر آزار ديده ، و با چه مشكلات سختى روبرو شده و همه آنها راتحمل نموده و سرانجام پيروز شده است .


3 - تجاوز از حريم قانون

پيامبر (صلى الله عليه وآله ) پس از بازگشت از جنگ خبير كه درسال هفتم واقع شد، اسامه بن زيد با جمعى از مسلمانان به سوى يهوديانى كهدر يكى از روستاهاى فدك زندگى مى كردند، فرستاد تا آنها را به سوىاسلام دعوت كند.
يكى از سران يهود بنام مرداس بن نهيك از آمدن سپاه اسلام باخبر شد،اموال و فرزندانش را در پناه كوهى قرار داد و بهاستقبال مسلمانان شتافت و نزد آنها گواهى به يكتائى خدا و رسالت پيامبر (صلىالله عليه وآله ) داد.
ولى اسامه به گمان اينكه مرداس از ترس جانش ، تظاهر به اسلامى مى كند،نه اينكه حقيقتا مسلمان شده باشد، به او حمله كرد و او را كشت ، و گوسفندانش را بهغنيمت گرفت .
هنگامى كه اين خبر به پيامبر (صلى الله عليه وآله ) رسيد، سخت ناراحت شد و به اسامهاعتراض كرد كه چرا مسلمانى را كشته است .
اسامه عرض كرد: او از ترس جانش اظهار اسلام كرد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: تو كه ازدل او آگاه نبودى ، چه مى دانى ؟ شايد براستى مسلمان شده است (و آيه 94 سوره نساءدر محكوم كردن كار اسامه نازل گرديد).
اسامه سوگند ياد كرد كه ديگر حريم قانون را نشكند (11) بهرحال اين حادثه حاكى است كه بايد در هر حال حريم قانون را حفظ كرد.


4 - جنايتى تكان دهنده از جاهليت

شخصى به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آمد و مسلمان شد، پس از مدتى بهحضور آن حضرت رسيد و عرض كرد: آيا توبه منقبول است ؟.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: خداوند توبه پذير مهربان است .
او گفت : گناه من بسيار بزرگ است !
پيامبر فرمود: واى بر تو، عفو و بخشش خدا بزرگتر است ،حال بگو بدانم گناهت چيست ؟
او عرض كرد: من به يك مسافرت طولانى رفتم ، همسرم باردار بود، پس از چهارسال به خانه برگشتم ، همسرم به استقبال من آمد، و پس ازاحوال پرسى ديدم در خانه ما دختركى رفت و آمد مى كند، به همسرم گفتم : اين دخترككيست ؟ (از ترس اينكه او را نكشم ) گفت : دختر همسايه است ، با خود گفتم لابد پس ازساعتى مى رود، ولى ديدم او همچنان در خانه من است و همسرم او را پنهان مى كند، بههمسرم گفتم : راستش را بگو اين دخترك كيست ؟
گفت : يادت هست كه وقتى مسافرت رفتى من باردار بودم ، اين دخترك نتيجه همانباردارى است و دختر تو است !
وقتى فهميدم كه دختر من است ، شب تا صبح ناراحت بودم ، كه با او چه كنم ، وجود او ننگاست ، سرانجام صبح زود از خواب بيدار شدم ، نزديك بستر دختر، رفته ديدم خوابيده ،او را بيدار كردم و به او گفتم با من بيا به نخلستان برويم ،بيل و كلنگ را برداشتم و براه افتادم ، او نيز بهدنبال من مى آمد، وقتى به نخلستان رسيديم ، زمينى را در نظر گرفتم ، و به كندنگودالى مشغول شدم ، دخترك مرا كمك مى كرد و خاكها را بيرون مى ريخت ، وقتى كهگودال به وجود آمد، پاهاى دخترك را گرفتم و او را بهگودال انداختم ...
(اشك در چشمان پيامبر (صلى الله عليه وآله ) حلقه زد... و آن حضرت منقلب شد...)
سپس دست چپم را روى شانه او گذاشتم و به روى او با دست راست خاك مى ريختم ، اوپابپا مى كرد و مى گفت : پدرم چه مى كنى ؟
به او اعتنا نكردم و همچنان به كارم ادامه دادم ، در اين ميان مقدارى خاك به ريش من پاشيد،او دست خود را دراز كرد و خاك ريشم را پاك نمود، در عينحال همچنان خاك بر سرش ريختم تا زير خاك ماند.
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) در حالى كه اشك چشمش را پاك مى كرد و گريهگلويش را گرفته بود، فرمود: اگر رحمت خدا بر غضبش پيشى نگرفته بود، هماندمانتقام آن دخترك بى گناه را از تو مى گرفت ! (12)


5 - نمونه اى از معاشرت پيامبر (صلى الله عليه وآله )

يك بار پيامبر (صلى الله عليه وآله ) اموالى را كه به دست آمده بود بين مسلمانانعادلانه تقسيم كرد، مردى از انصار، (كه مى خواست بيشتر به او بدهند) گفت : اينتقسيم موجب خوشنودى خدا نيست .
اين خبر به پيامبر (صلى الله عليه وآله ) رسيد، آن حضرت به قدرى ناراحت شد، كهچهره اش سرخ گرديد فرمود: خداوند برادرم موسى بن عمران را رحمت كند، او از اينبيشتر مورد آزار قرار گرفت و صبر كرد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به ياران فرمود: مبادا يكى از شما راجع به هيچ يك ازاصحاب چيزى ناروا به من خبر دهد، زيرا شور و اشتياق آن دارم كه به قلبى صاف ودور از هر گونه آلايش و رنجش با شما زندگى كنم . (13)
به اين ترتيب آن حضرت راه و رسم زندگى شيرين را به مسلمانان آموخت كه در پرتوارتباط دلهاى صاف و نورانى با همديگر پديد مى آيد.


6 - جبران خسارتهاى بى مورد

امام باقر (عليه السلام ) فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) خالد بن وليد را(كه يكى از شجاعان بود) همراه جمعى به سوى طايفه اى از بنى المصطلق بنام طايفهبنى خزيمه كه تا آن زمان تسليم حكومت اسلامى نشده بودند (و از ناحيه آنهااحساس خطر مى شد) فرستاد، با توجه به اينكه بين آنها و طايفه بنى مخزوم (كه خالد از اين طايفه بود) كينه و عداوتى وجود داشت .
هنگامى كه خالد با همراهان بر آن قوم وارد شدند، آنها اطاعت ازرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را پذيرفتند و در اين مورد نامه اى تنظيم نمودهبودند (و در اين صورت نمى بايست به آنها حمله شود).
خالد (كه آدم بى توجه و بى احتياطى بود) اعلام كرد كه مردم نماز صبح جمع شوند،پس از نماز دستور حمله به آنها را داد و خود نيز جلودار حمله بود، عده اى از طايفه بنىخزيمه را كشتند و اموال آنها را به غارت بردند و نامه آنها را گرفته و به حضورپيامبر (صلى الله عليه وآله ) باز گشتند.
وقتى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) از ماجرا مطلع شد، رو به قبله ايستاد و گفت :خدايا من از آنچه كه خالد انجام داده است بيزارم .
فروا على (عليه السلام ) را خواست و به او فرمود: برو نزد طايفه بنى خزيمه ، و ازآنها در مورد آنچه خالد با آنها رفتار (وحشيانه ) كرده معذرت خواهى كن و رضايت آنها راجلب نما و برگرد، سپس پيامبر (صلى الله عليه وآله ) پاى خود را بلند كرد و بهزمين گذاشت و فرمود: قضاوت زمان جاهليت را زير دو پايت قرار بده .
اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نزد طايفه بنى خزيمه رفت و آنها را خشنود و راضنمود و نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) برگشت .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به على (عليه السلام ) فرمود: آنچه كه انجام دادى بهمن خبر بده .
على (عليه السلام ) عرض كرد: اى رسول خدا! رفتمو براى هر خونى كه از آنهاريخته شده بود، ديه (خونبها) قرار دادم و به صاحبانش پرداختم و حتى در مورد جنين آنهامالى دادم ، از اموالى كه برده بودم زياد آمد، از زيادى آنمال قيمت كاسه سگ آنها و ريسمان آبكشى آنها را كه شكسته و پاره شده بود نيزپرداختم ، و باز از مال زياد آمد، در برابر ترس و وحشتى كه به زنان و كودكان آنطايفه وارد شده بود، مبلغى پرداختم ، باز زياد آمد، زيادى را براى آنچه آشكار و پنهان(از نظرها) بود پرداختم ، باز ديدم هنوز اهالى دارم همه آنها را به آنها دادم تا از تواىرسول خدا راضى گردند.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: يا على اعطيتهم ليرضو عنى رضى اللهعنك يا على انما انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبى بعدى . (14)
الى على به آنها آن قدر مالدادى تا از من راضى شدند، خداوند از تو راضى باشد، اى على جز اين نيست كه نسبتتوبه من همچون نسبت هارون به موسى بن عمران است ، جز اينكه بعد از من پيامبرىنخواهد بود.


7 - پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در عبادتگاه يهود

نقل شده در يكى از عيدهاى يهود پيامبر (صلى الله عليه وآله ) همراه بعضى از ياران واردكنيسه (معبد يهود) در مدينه شد، آنها از ورود پيامبر (صلى الله عليه وآله ) خشنودنبودند.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به آنها فرمود: اى گروه يهود، دوازده نفر از خودرا به من نشان دهيد كه گواهى بر يكتائى خدا و پيامبرى محمد (صلى الله عليه وآله )بدهند تا خداوند خشمش را از تمام يهوديان جهان بردارد.
آنها ساكت شدند و هيچگونه سخنى نگفتند، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) سه بار اينمطلب را تكرار كرد آنها باز سكوت كردند.
آنگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: شما حق را كتمان كرديد ولى به خداسوگند حاشر و عاقب (القابى كه در تورات براى پيامبر آمده ) من هستم، خواه ايمان بياوريد يا مرا تكذيب كنيد.
سپس پيامبر (صلى الله عليه وآله ) از معبد يهود بيرون آمد، هنوز چند قدمى نرفته بودكه مردى از يهود پشت سر حضرت آمد و گفت : اى محمد! بايست . پيامبر (صلى الله عليهوآله ) ايستاد و سپس رو به جمعيت يهود كرد و گفت : مرا چگونه آدمى مى دانيد؟ گفتند: بهخدا سوگند در ميان خود مردى آگاهتر از تو و پدر و جدت نسبت به كتاب آسمانى خود(تورات ) نداريم ، سپس افزود: من خدا را گواه مى گيرم كه او (پيامبر اسلام ) همانپيامبرى است كه در تورات و انجيل آمده است .
يهود وقتى كه چنين ديدند به او (يعنى عبدالله بن سلام ) گفتند تو دروغ مى گوئى ، واو را بباد فحش و ناسزا گرفتند.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به جمعيت يهود فرمود: شما دروغ مى گوئيد... (15)


8 - سوال قيصر روم از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و پاسخش

يعلى بن ابى عمره گويد: پيرى نام تنوخى را در شهر حمص شامديدم ، به من گفت : من نامه رسان هرقل (قيصر روم بودم او نامه اى براى پيامبر(صلى الله عليه وآله ) نوشت و به من داد، به مدينه رفتم و به محضررسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رسيدم و نامه قيصر روم را به پيامبر (صلى اللهعليه وآله ) دادم ، حضرت نامه را گشود كه قيصر را آن نامه نوشته بود: تو (اىپيامبر) مرا به بهشتى دعوت كرده اى كه پهناى آن همه آسمانها و زمين است اگر چنينباشد پس دوزخ در كجاست ؟.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در پاسخ وى فرمود: سبحان الله فاينالليل اذا جاء النهار: پاك و منزه است خدا پس وقتى روز آمد، شب كجاست ؟.(16)


9 - احترام شايان به دو دختر اسير

پس از جنگ حنين كه در سال هشتم هجرى در طائف واقع شد، مسلمانان با پيروزىكامل و بدست آوردن غنائم و اسيران بسيار از دشمن به مدينه باز گشتند.
در ميان اسيران از طايفه طى دختركى ديده مى شد، به حضور پيامبر (صلى اللهعليه وآله ) آمد و عرض كرد: پدر من حاتم طائى شخصى آزاد مرد و سخىبود و به بى پناهان پناه مى داد، اسيران را آزاد مى كرد، مهان نواز بود، در برخورد باافراد، بلند سلام مى كرد. در رفع نياز نيازمندان مى كوشيد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اى دخترك اين صفات از صفات مومنان راستيناست ، اگر پدرت مسلمان بود، براى او طلب آمرزش و رحمت مى كردم ولى من اخلاق نيك رادوست دارم چنانكه خداوند دوست دارد.
به اين خاطر كه پدر آن دخترك ، مردى داراى صفات عالى انسانى بود، پيامبر (صلىالله عليه وآله ) او را آزاد كرد و احترام شايانى به او نمود. (17)
و به اين ترتيب به ما آموخت كه بايد به ارزشها احترام گذاشت و صفات عالى انسانىرا از هر كس كه باشد محترم شمرد.
جالب اينكه دختر حليمه سعديه (خواهر رضاعى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) نيز درميان اسيران بود، وقتى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) را ديد نزديك آمد و عرض كرد:اى محمد (صلى الله عليه وآله ) خواهرات اسير است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) تا او را ديد برخاست و عباى خود را فرش ‍ زمين كرد واو را روى آن نشاند و با احترام و محبت خاصى از او دلجوئى كرد و از خانواده اواحوال پرسى نمود، چرا كه مادر او به پيامبر (صلى الله عليه وآله ) هنگام كودكى شيرداده بود و از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) نگهدارى مى كرد (18) و پيامبر (صلىالله عليه وآله ) اينچنين به عهد خود وفا نمود.


10 - شخصى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) او را اهل بهشت خواند، چرا؟

انس بن مالك گويد: با جمعى در حضور رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نشستهبوديم كه حضرت فرمود: هم اكنون در اين جاده مردى ازاهل بهشت مى آيد، ما نگاه كرديم ، ديديم مردى از انصار آمد كه صورت و محاسنش را باوضوئى كه گرفته بود، پاكيزه نموده بود و كفشهايش در دست چپش بود، به نزديكآمد و سلام كرد.
فرداى آن روز، باز در حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بوديم كه فرمود: هماكنون از اين جاده شخصى مى آيد كه اهل بهشت است ، نگاه كرديم ديديم همان مرد انصارديروزى است .
روز سوم نيز همين موضوع تكرار شد، وقتى آن مرد آمد، پيامبر (صلى الله عليه وآله )برخاست ، و عبدالله بن عمروعاص نيز بلند شد و گفت : من با پدرم بگو مگو كردم وسوگند ياد كردم كه سه روز نزدش نروم ، اگر اجازه بفرمائى ، اين سه روز را همراهشما باشم ، او اجازه داد، من در اين سه روز (آن مردى را كه پيامبر (صلى الله عليه وآله )او را اهل بهشت معرفى مى كرد خوب امتحان كردم ) ديدم يك آدم معمولى است ، ديدم شب براىشب زنده دارى بلند نشد و فقط هر وقت به اين طرف و آن طرف مى غلتيد، ذكر خدا مىگفت ، صبح براى نماز صبح برخاست و نمازش را خواند، و غير از سخن نيك ، سخنديگرى از او نشنيدم ، شب دوم و سوم نيز بطورمعمول گذشت .
تصميم گرفتم عمل او را كوچك بشمارم به او گفتم : اى بنده خدا راستش ‍ بين من و پدرمكدورتى نيست كه سه روز از او فاصله بگيرم ، ولى شنيدم پيامبر (صلى الله عليهوآله ) تو را اهل بهشت معرفى كرد، خواستم ببينمعمل تو چيست ؟ كه تو را اهل بهشت نموده است ، ولى اكنونعمل بسيارى از تو نديدم و تو را يك آدم معمولى يافتم ،حال بگو بدانم چه كارى تو را به اين مقام رسانده ؟
مرا به نزديك خواند و گفت : راز بهشتى بودن من آن نيست كه از من ديدى ، بلكه جهت وسببش اين است كه من به احدى از مسلمانان خيانت نمى كنم و به هيچ كس از افرادى كهخداوند به آنها نعمت سرشار داده حسد نمى برم .
عبدالله به او گفت : اكنون فهميدم ، همين صفات تو رااهل بهشت نموده است ، صفاتى كه ما قدرت بدست آوردن آن را نداريم . (19)
به اين ترتيب در مى يابيم كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) براى ارزشهاى انسانى وتهذيب اخلاق تا چه اندازه احترام قائل بود.

چه غم ديوار امت را كه باشد چون تو پشتيبان
چه باك از موج بحران را كه باشد نوح كشتيبان
از گفتار رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مادر چهار چيز در چهار موضوع است : 1 -مادر داروها، كم خورى است 2 - مادر همه آداب و روش ‍ معاشرت ، كم سخن بودن است (كنترل زبان ) 3 - مادر همه عبادات كم گناه كردن است 4 - مادر همهآرزوها صبر است . (20)

معصوم دوم - يگانه بانوى دو جهان

نام : فاطمه .
القاب معروف : زهرا، صديقه كبرى ، طاهره ، راضيه ، مرضيه ، انسيه و... (عليهاالسلام).
پدر و مادر: محمد رسول خدا (صلى الله عليه وآله )، خديجه كبرى (عليهاالسلام ).
وقت و محل تولد: در آستانه طلوع فجر روز جمعه بيستم جمادى الثانىسال پنجم بعثت در مكه متولد شد و در سن حدود هشت سالگى همراه على (عليه السلام )به مدينه مهاجرت كرد و در سال دوم هجرت با على (عليه السلام ) ازدواج نمود و داراىپنج فرزند به نام حسن ، حسين ، زينب و ام كلثوم و محسن شد.
وقت و محل شهادت : بين نماز مغرب و عشاء در پانزدهم يا سيزدهم جمادى الاولى يا سومجمادى الثانى سال 11 هجرى قمرى در سن هيجده سالگى در مدينه به شهادت رسيد.
مرقد شريفش : در مدينه در يكى از سه محل (كنار قبر پيامبر، در قبرستان بقيع و بينمنبر و قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در مسجد النبى ) زيارت مى شود.
دوران زندگى آن بانوى بزرگ و بهترين زنهاى دو جهان را مى توان در دو بخش زيرمشخص كرد.
1 - دوران ملازمت با پدرش رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و همسرش ‍ على (عليهالسلام ).
2 - دوران چند ماهه بعد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كه از نظر اجتماعى وسياسى بسيار مهم است .


11 - محبت شديد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به فاطمه (عليهاالسلام )

پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بسيار به فاطمه علاقمند بود، او را مى بوئيد و مىبوسيد، روزى عايشه (يكى از همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله ) عرض ‍ كرد: مىبينم بسيار به فاطمه اظهار محبت مى كنى ؟
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در پاسخ فرمود:
آرى ، هنگامى كه جبرئيل مرا به آسمانها سير داد، سرانجام مرا به بهشت وارد كرد كناردرخت طوبى برد و از سيب آن درخت به من داد و خوردم و هنگامى كه به زمينبرگشتم با خديجه (عليهاالسلام ) همبستر شدم ، و نور فاطمه (عليهاالسلام ) در رحمخديجه (عليهاالسلام ) قرار گرفت و هر وقت مشتاق بهشت مى شوم فاطمه را مى بوسم وبوى بهشت را از وجود فاطمه مى يابم و نيز بوى درخت طوبى را از فاطمه(عليهاالسلام ) استشمام مى كنم ، او انسيه آسمانى است . (21)


12 - حجاب و حياى فاطمه (عليهاالسلام )

اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى نابينائى اجازه خواست و به خانه آمد،فاطمه (عليهاالسلام ) خود را پوشاند (و پشت پرده حجاب قرار گرفت )رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نيز حاضر بودند فرمود: فاطمه جانم او نابينااست و تو را نمى بيند فاطمه (عليهاالسلام ) در پاسخ عرض ‍ كرد: اگر او نمىبيند من كه مى بينم ، وانگهى او بو را استشمام مى كند.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) از پاسخ زهرا (عليهاالسلام ) شاد شد و فرمود: اشهدانك بضعه منى (22): گواهى مى دهم كه تو پاره تن من هستى .


13 - اوج ارزش راهنمائى كردن

به نقل على (عليه السلام ) روزنى زنى به حضور حضرت زهرا (عليهاالسلام ) رسيد وعرض كرد: مادر ناتوانى دارم كه درباره نماز مسائلى را نمى داند، مرا نزد شمافرستاده تا آن مسائل را بپرسم ، سوالات او به دهسوال رسيد. و از بسيارى سوال شرمنده شد و عرض كرد: اى دختررسول خدا، بيش از اين به شما زحمت نمى دهم .
حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) فرمود: آنچه را نمى دانى بپرس ، آيا كسى را سراغدارى كه در برابر صد هزار مثقال طلا اجير شود كه يك روز بار سنگينى را از زمين بهبالاى بام ببرد و اظهار خستگى كند؟
او عرض كرد: نه .
زهراى اطهر (عليهاالسلام ) فرمود: من نيز اجير شده ام در برابر هر مساله اى كه به توپاسخ دهم مزدى بگيرم كه اگر بين زمين تا عرش را پر از مرواريد كنند، باز آن مزدبيشتر است ، بنابراين من سزاوارتر از آن اجيرم كه اظهار خستگى نكنم ، من از پدرم شنيدمكه فرمود: علماى شيعه ما وقتى در قيامت محشور مى شوند، بقدر علمشان و بقدرتلاشى كه در ارشاد مردم كرده اند به آنها خلعت و جايزه مى دهند... (23)


14 - پارسائى و ايثار فاطمه (عليهاالسلام )

از زهد و پارسائى فاطمه (عليهاالسلام ) اينكه : روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله )ديد فاطمه (عليهاالسلام ) آنچه داشت در راه خدا به مستمندان داد، فرمود: خاندان محمد(صلى الله عليه وآله ) را با دنياى مادى چه كار؟ كه ايشان براى آخرت آفريده شدهاند، اگر دنيا به اندازه پر مگسى ارزش داشت ، خداوند يك جرعه آب به كافر نمىداد.
در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: فداها ابوها: پدرش بهقربانش باد. (24)


15 - خوف از خدا يكى ديگر از ويژگيهاى حضرت فاطمه (سلام الله عليها)

وقتى كه آيه 43 و 44 سوره حجر نازل شد كه مى فرمايد:
و ان جهنم لموعدهم اجمعين ، لها سبعه ابوابلكل باب منهم جزء مقسوم .
و جهنم ميعاد گاه همه آنها (پيروان شيطان ) است ، كه براى آن هفت درب است ، و براىهر درى گروهى (از پيروان شيطان تقسيم شده اند.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آنچنان دگرگون شد، كه قطرات اشك از چشمان مباركشسرازير گشت ، و هيچ يك از اصحاب جرات اين را نكردند كه با آن حضرت سخن بگويند.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) هر وقت فاطمه (عليهاالسلام ) را مى ديدخوشحال مى شد، بعضى از اصحاب به خانه فاطمه (عليهاالسلام ) رفت ، ديد كهفاطمه (عليهاالسلام ) مشغول دستاس كردن جو در آسياب دستىمنزل است و اين آيه را مى خواند: و ما عندالله خير و ابقى : آنچه درنزد خدا است خير و بادوام تر است . (25)
سلام كرد و جريان را به عرض فاطمه (عليهاالسلام ) رساند.
فاطمه (عليهاالسلام ) برخاست و با چادرى كه دوازده وصله از ليف خرما داشت ازمنزل بيرون آمد، سلمان در راه ، فاطمه (عليهاالسلام ) را با آن چادر ديد، گريه كرد وگفت : واحزناه دختران كسرى بايد بهترين لباسهاى ديباج و ابريشم رابپوشند، ولى فاطمه (عليهاالسلام ) دختر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) لباس وصلهدار بپوشد.
فاطمه (عليهاالسلام ) بر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) وارد شد و سلام كرد و عرضكرد: اى رسول خدا سلمان از لباس من تعجب مى كند، سوگند به خدائى كهتو را به حقبه پيامبرى مبعوث نمود، من و على (عليه السلام ) در حدود پنجسال است جز پوست گوسفند فرشى نداريم و همان پوست است كه شبها روى آن مىخوابيم و روزها علف روى آن براى حيوانات مى ريزيم ، و متكاى ما از ليف خرما است .
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به سلمان فرمود: اى سلمان ان ابنتى لفىالخيل السوابق : دخترم از گروه پيشى گرفتگان به سوى الله است.
آنگاه فاطمه (عليهاالسلام ) عرض كرد: پدر جان فدايت گردم ، چه چيز تو را گرياندهاست ؟ پيامبر (صلى الله عليه وآله ) دو آيه فوق را خواند كهجبرئيل نازل كرده است .
فاطمه تا آن دو آيه را شنيد، آنچنان از خوف خدا منقلب شد كه تعادلش به هم خورد و باصورت بر زمين افتاد و مى گفت الويل ثمالويل لمن دخل النار : واى ، بازواى بر كسى كهداخل جهنم مى شود.
اصحاب هر كدام وقتى دو آيه مذكور را شنيدند سخنى گفتند، على (عليه السلام ) فرمود:كاش درندگان بيابان مرا قطعه قطعه مى كردند تا اين دو آيه را نمى شنيدم ، و كاشمادرم مرا نزاده بود، سپس على (عليه السلام ) دستش را بر سرش نهاد و گريه كرد ومى گفت : و ابعد سفراه واقله زاداه : واى از دورى سفر آخرت ، واىاز كمى زاد و توشه ، واى بر آنانكه در روز قيامت به سوى دوزخ روانه مى شوند،كسى از بيمارشان عيادت نمى كند و از مجروحشان مداوا نمى نمايد و اسيرشان را آزاد نمىسازد، در ميان آتش مى خورند و مى آشامند، در طبقه هاى دوزخ گردانيده مى شوند، بجاىلباسهاى خوب دنيا كه مى پوشيدند، قطعه هاى آتش به آنها مى پوشانند، و پس ازازدواج با زنان در دنيا همنشين شيطانها در آتش دوزخند. (26)
ضمنا از داستان فوق خانه دارى و همسردارى فاطمه (عليهاالسلام ) رانيز دريافتيم كهدر سخت ترين شرائط با همسرش على (عليه السلام ) ساخت و كمك و بازوى شوهر بود،كه خود على (عليه السلام ) مى فرمايد: زهراى اطهر (عليهاالسلام ) آن قدر كنار ديگغذا پخت كه رنگ لباسش (براثر حرارت آتش ) تغيير نمود. (27)


16 - آزاد كردن برده

به نقل امام سجاد (عليه السلام ) اسماء بنت عميس گفت : حضرت زهرا (عليهاالسلام )گردنبندى از طلا به گردن داشت كه على (عليه السلام ) آن را از غنيمت جنگى (فى ) بهدست آورده بود.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بر او وارد شد، وقتى گردنبند را ديد به اشارهفرمود: طورى نباشد كه مردم بگويند فاطمه (عليهاالسلام ) خود را به تجملاتزنهاى كسرى و قيصر آراسته است ، فاطمه (عليهاالسلام ) مطلب را دريافت ، بى درنگرفت و گردنبند را فروخت و با پول آن برده اى خريد و آزاد كرد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) وقتى كه اين موضوع را شنيدخوشحال شد. (28)


17 - مطالبه حق

پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) وقتى كه ابوبكر بر مسند خلافت نشستباغ فدك را كه از آن پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بود و به فاطمه (عليهاالسلام )مى رسيد، ضبط كردند.
على (عليه السلام ) به فاطمه (عليهاالسلام ) فرمود: برو نزد ابوبكر و ارث خودت رااز او بگير، فاطمه (عليهاالسلام ) نزد ابوبكر آمد و فرمود: ارثى كه از ناحيه پدرمرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به من رسيده به من رد كن .
ابوبكر گفت : پيامبران ارث نمى گذارند
فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) فرمود: آيا سليمان از پدرش داوود ارث نبرد؟ (29).
ابوبكر خشمگين شد و گفت : پيامبر ارث نمى گذارد.
فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) فرمود: آيا (طبق آيه 5 و 6 سوره مريم ) زكريا به خداعرض نكرد: فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث منآل يعقوب .
به من از پيشگاهت ، جانشينى ببخش كه وارث من وآل يعقوب باشد.
ابوبكر باز همان سخن قبل را تكرار كرد كه پيامبر ارث نمى گذارد.
فاطمه (عليهاالسلام ) فرمود: آيا خداوند در قرآن نفرموده است كه : يوصيكمالله فى اولاد كم للد كرمثل حظ الانثيين . (30)
شما را در مورد فرزندانتان سفارش مى كنم كه براى پسر مطابق نصيب دو دختر است ابوبكر باز همان جواب را داد و گفت : پيامبر از خود ارث نمى گذارد. (31)
به اين ترتيب ، فاطمه (عليهاالسلام ) با استدلال قرآنى ، حق ارث خود را ثابت نمود،ولى جواب مثبت به او داده نشد.


18 - فاطمه (عليهاالسلام ) به ياد قيامت

بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روزى على (عليه السلام ) از فاطمهزهرا (عليهاالسلام ) پرسيد: آيا هيچ از پدرترسول خدا پرسيدى كه در روز قيامت در كجا با پدر ملاقات مى كنى ؟ فاطمه عرض كرد:آرى همين مطلب را پرسيدم ، فرمود: مرا كنار حوض كوثر طلب كن ، گفتم اگر آنجانباشى در كجا تو را بجويم ، فرمود: در سايه عرش خدا كه غير من در آنجا كسى نيست .
فاطمه (عليهاالسلام ) ادامه داد كه به پدر عرض كردم روز قيامت همه برهنه خواهند بود،فرمود: آرى ، فاطمه (عليهاالسلام ) بسيار اندوهگين شد، فرياد گريه اش بلندگرديد، جبرئيل بر پيامبر (صلى الله عليه وآله )نازل شد و عرض ‍ كرد: خداوند فرمود: چون فاطمه از خداوند شرم كرد خداوند نيز از اوشرم كرد و وعده فرمود كه فاطمه (عليهاالسلام ) را در قيامت با دو حله از نور بپوشاند.
على (عليه السلام ) به فاطمه (عليهاالسلام ) گفت : پس چرا در مورد پسر عمويت على ازپيامبر (صلى الله عليه وآله ) (در رابطه با برهنگى ) چيزى نپرسيدى ، فاطمه عرضكرد: پرسيدم ، فرمود: على (عليه السلام ) در نزد خدا بلند مقام تر از آن است كه درقيامت برهنه گردد. (32)

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation