|
|
|
|
|
|
همدمى باظالمان ، جرمى بزرگ امام سجاد - عليه السلام - در ادامه هشدارهاى خود به محمد بن مسلم او را به خاطر نزديكىبه ديار حكام جور ملاقات كرده ، مى فرمايد: اى محمد بن مسلم زهرى من بر فرداى تو سخت بيمناكم كه مبادا با ستمكارانخيانت پيشه گام در صحنه قيامت گذارى و به خاطر دستمزدهايى كه از ظالمان دريافتداشته اى بازخواست شوى . تو مالهايى را از حاكمان دريافت كرده اى كه استحقاق نداشته اى ! و به كسى تقربجسته اى و نزديك شده اى كه حق هيچ كس را پرداخت نمى كند و تو نمى توانى بانزديكى به او جلو باطلى را سد كنى ! تو با دشمن خدا دوست شده اى ! آيا جز اين است كه آنان حاكمان ستمگر مى خواهند تو را چون قطب آسياب ، محوربيدادگريهاى خود قرار دهند با نام و امضاى تو به حاكميتشان مشروعيت ببخشد و درلواى حمايتهاى تو، استخوان خلق را در آسياب استبدادشان درهم شكنند! آنها مى خواهند از جود چون تويى ، پلى براى اهداف شومشان و نردبانى براىگمراهيها و كجرويهايشان بسازند. و به همان برند، كه خويش مى روند. (447) عالمان دربارى اصليلترين تكيه گاه ظالمان امام سجاد - عليه السلام - سپس با سخنان بس از بيدادگر به محمد بن مسلم و همه عالمانلغزشگاهى را نمايانده و فرموده است : اى زهرى ! حاكمان ستمگر مى خواند با نزديك ساختن عالمى چون توبه دربارخويش و پرتو حمايتهاى تو از دستگاه حكومت ، عالمان وارسته را در نظر مردم زير سؤال ببرند و قلب مردم عوام را به سوى خويش جلب كنند! خدمتى كه تو به آنها مى كنى حتى از عهده مخصوص ترين وزيران و قويترينياورانشان بيرون است و از دست ايشان بر نمى آيد. تو بر خرابكاريهاى آنان ، سرپوش مى نهى و پاى همگان را به بارگاه ايشان مىگشايى ! با اين حساب ، چه ناچيز و اندك است مزدى كه به تو درباره خويش و در پرتو حمايتهاىتو از دستگاه حكومت ، عالمان وارسته را در نظر مردم زير سؤال ببرند و قلب مردم عوام را به سوى خويش جلب كنند! خدمتى كه تو به آنها مى كنى حتى از عهده مخصوص ترين وزيران و قويترينياورانشان بيرون است و از دست ايشان بر نمى آيد. تو بر خرابكاريهاى آنان ، سرپوش مى نهى و پاى همگان را به بارگاه ايشان مىگشايى ! با اين حساب ، چه ناچيز و اندك است مزدى كه مى پردازند در برابر چيزى كه از تو مىگيرند! چه بى ارزشى است برايت آباد مى كنند، درقبال آنچه ويران كرده اند. خود به حال خويش بينديش كه ديگران حال تو نخواند انديشيد. به حساب خود رسيدگى كن ، چونان انسانى مسؤول و مورد مؤاخذه . (448) هشدار به عالمان دنياگرا! امام سجاد - عليه السلام - در ادامه نامه به محمد بن مسلم نوشت : هان اى دانشمند پيوسته به دربار ظلم ! بنگر كه در برابر نعمتهاى خداوندچگونه شكر مى گزارى ! خدايى كه در كودكى و بزرگسالى ، به تو روزى داد. من نگران آن هستم كه مصداق اين آيه از قرآن باشى : فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياءخذون عرض هذا الادنى و يقولون سيغفرلنا (449) يعنى ؛ نسلى جايگزين ايشان شدند كه كتاب آسمانى را به ارث بردند و متاعناپايدار دنيا را برگزيدند عمل به كتاب آسمانى را ترك كردند و در گناه ودنيازدگى فرو شدند و با خود مى گفتند: ما را خواهند بخشيد!. هان !، در سراى جاودان نيستى ، در منزلى هستى كه نداى رحيلش بلند است . مگر بقا و دوامآدمى از پى مرگ و گناهانش از پس او بماند. هان بهوش باش كه هشدارهاى بايسته بهتو داده شد و حجت بر توتمام گرديد. فرصت زيادى ندارى ، سر و كارت با خدايىاست كه همه كارهايت را مى داند و هيچ نكته اى بر او مخفى نيست ... (450) لزوم توجه به انگيزه هوادارن از آنجا كه حمايت حاميان و تجمع و شعارهاى اطرافيان ، سبب مى شود كه عالمان دلبستهبه دنيا فريفته شوند و خويش را شايسته و سزاوار ستايش بپندارد و همين پنداربرگمراهى و كجروى ايشان بيفزايد، امام سجاد - عليه السلام - به محمد بن مسلم زهرى- عالم دربارى - كه نفوذ اجتماعى پيدا كرده و جمعى بهخيال دستيابى به قدرتى او به شاگردى وى در آمده اند هشدار مى دهد: اگر مى بينى مردم گردت را گرفته اند، گمان نكن كه براستى بر ساير عالمانشرافت و فضيلتى دارى و روى آورى مردم به تو ناشى از علم و دانش برتر توست آنان كه گرد تو جمع شده اند بدان جهت است كه : 1- چشم به دنياى تو دوخته اند و مى خواند از امكانات تو بهره گيرند يا در پرتوموقعيت تو آنها به به موقعيتى در دستگاه حكومت دست يابند. 2- در محيط زندگى آنان ، عالمانشان از دست رفته اند و چون كسى را ندارند روى بهتو آورده اند . 3- رياست طلبى و دنيا خواهى بر ايشان و تو سايه افكنده است . به خويشتن خويش بازگردد و نقطه هاى كور و بى دانشيهاى خود را مرور كن تا بيابىمردم چگونه گول خورده اند و در پى تو روان گشته و دست از كار و زندگى كشيده و درپاى كرسى درس تو زانو زده اند! آنان در انديشه كسب مرتبه علمى و رسيدن به موقعيت اجتماعى تو مى باشند! و از اين رو به دريايى ژرف و بلايى بى پايان فرو افتاده اند! (451) راه نجات و بازگشت اينك اگر جوياى نجات از وابستگى به دنيا و دربار هستى از موقعيت و امكاناتمادى نارواى خويش روى بگردان تا به شايستگاه بپيوندى ؛ شايستگانى كه با كهنهجامه زاهدانه خويش بدرود حيات گفتند در حالى كه پشتشان به شكشان چسبيده بود ميانآنان و خدا حجابى نبود، فريفته دنيا نشدند! اگر چون تو عالمى با اين سن و سال گرفتار دنيا شوى ، پس از جوانان بى دانش وكم تجربه چه انتظارى مى توان داشت ! اناالله و انا اليه راجعون ! به چه كسى بايد تكيه كرد و به كجا بايد پناه بد! ما غم و نگرانى خود را از كارهاىتو به در گاه خدا شكوه مى بريم و مشكلات و مصيبتهايى كه از ناحيه تو مى بينيم بهحساب خداوند مى گذاريم .. (452) چه نگران كننده است اگر اين آيه از قرآنشامل حال تو باشد كه خداوند مى فرمايد: اضاعول االصلاة و اتبعو الشهواات فسوف يلعون غيا (453) يعنى ؛ نماز را ضايع ساختند و شهوتها و تمايلات نفسانى را پيروى كردند، پسبزودى نتيجه و كيفر گمراهيهاى خود را خواهند ديد. ... شكر خداوند را كه ما را از فرو افتادن در مشكلات و موقعيت تو، ايمن داشت . ولاسلام . (454) فصل پنجم : جلوه هايى از درسهاى امام سجاد - عليه السلام - جلوه هايى از درسهاى امام سجاد - عليه السلام روشنترين دليل سيماى تابناك خورشيد، پرتو فروزانى است كه از آن جدا شده و روحو تن جويندگان را گرامى و توان بخشد. از اين رو درسها و معارفى كه از امام سجاد -عليه السلام - در متون اسلامى و منابعى دينى بر جاى مانده و به ثبت رسيده ، خودبهترين گواه بر منزلت علمى و نيز جايگاه اخلاقى وفضايل معنوى آن حضرت است . چه شايسته است كه پس از ملاحظه توصيفها و تمجيدهاى ديگران و مطالعه زندگىاصحاب و شاگردان آن حضرت ، خود به كوثر حياتبخش معارف آن اسوه فضيلت و دانش، دست فرو بريم و جان و انديشه را از آن سيراب سازيم . در اين رهگذر، نخست به رساله حقوق و سپس سجاديه نگاهى گذاريم خواهيمداشت . رساله حقوق در اوج حاكميت استبداد در روزگارى كه حكام اموى با تمام توان درصدد زدودن نورشرافت و آزادى از سرزمين وحى بودند و در خاموش ساختن مناديان حق و از ميان بردن سيرهحياتبخش پيامبر كرم - صلى الله عليه وآله - از هيچ تلاشى فروگذار دوباره قامتى درجاى ايستاد، هرچند آثار زنجيرهاى استبداد اموى هنوز بر اندامش حك بود، اما زبانش هرگزو هيچ گاه از حق و دفاع انسانها باز نايستاد! رساله حقوق امام حقوق امام سجاد - عليه السلام - در عصر حاكميتجهل و جور پيامى است فراتر از زمان خويش ، بلكه فراتر از همه اعصار تمدن بشرى ! امروز كه بشر، مدعى دستيابى به عالى ترينشكل تمدن و فرهنگ ارزشى است و دم از حقوق بشر و حتى حمايت از حيوانات و يا حفظمحيط زيست مى زند، علاوه بر پوشالى بودن بسيارى از شعارهايى كه مطرح مى كند دربعد قانون شناسى و قانونگذارى نيز ضعفهايى دارد كه اگر با رساله حقوق امام سجاد- عليه السلام - مقايسه شود و عنصر زمان و ظرفيت ونيازها نيز ملاحظه گردد، اوجهاى آنرساله و كاستيهاى دست نوشته هاى بشر متمدن اين عصر آشكار خواهد شد! هر چند پذيرش اين نكته - در نگاه نخست - براى دلباختگان مادى و دور ماندگان از مكتبوحى و رسالت مشكل خواند نمود، اما تاءمل واقع بينى ، آنان را به تواضع در برابر حقواخواهد داشت . قبل از پرداختن به متن اين رساله ، تحقيقى درباره اسناد ورجال آن شايسته مى نمايد. رساله حقوق در منابع روايى پيشين ترين منابع حديثى كه رساله حقوق امام سجاد - عليه السلام - را به طوركامل ثبت كرده اند عبارتند از: 1- تحف العقول ، تاءليف حسن بن على بن حسين بن شعبه حرانى ، متوفاى 381 قمرى .در كتاب پنجاه حق از حقوق ثبت شده اما سند رساله ياد نشده است . 2- خصال تاءليف ابوجعفر محمد بن على بن حسين بابويه قمى ، متوفاى 382 هجرى . 3- من لا يحضره الفقيه ، تاءليف شيخ صدوق ابو جعفر محمد بن على .... كه ازكتب چهارگانه معتبر شيعه مى باشد. شيخ صدوق ره دردو اثر اخير خصل و من لا يحضر الفقيه علاوه بر پنجگانه ،حقى را تحت عنوان حق حج ياد كرده و در مجموع پنجاه و يك حق را متذكر شده است .هر چند در مقدمه حصال ، آنجا كه فهرست حقوق ذكر گرديده از حج يادى به مياننيامده است . در حديث من لا يحضر سلسله سند نقل نشده و حديثمرسل است . ميان حديث من لا يحضر با روايت تحفالعقول و نيز روايت خصال تفاوتهايى ديده مى شد، در حالى كه ساير نقلها از آغاز بهتفصيل يكايك حقوق پرداخته اند. ثانيا در سند خصال ، نامى از اسماعيل بن فضل به ميان نيامده است . ثالثا در من لا يحضر تصريح نشده است كه حقوق مذكور، رساله اى است از امامسجاد(ع ) ولى در خصال به اين نكته تصريح شده است و عبارت چنين است : الحقوقالخمسون التى كتب بها على بن الحسين سيد العابدين عليه السلام الى بعض اصحابه... متن رساله حقوق حقوق الهى ، پايه همه حقوق فردى و اجتماعى امام سجاد - عليه السلام - در نامه يكى از اصحاب خويش درباره حقوق چنين نوشت : خدايت مورد رحم و محبت قراردهد! آگاه باش ! كه خداوند بر تو حقوقى دارد. درباره حركت و سكون و هر جايگاهى كه درآن قدم نهى و براى هر عضوى از اعضاى تحت فرمان تو و هر ابراز و امكاناتى كه آنهارا به استخدام در مى آورى . برخى از اين حقوق مهمتر و گرانتر از ساير حقوق به شمار مى آيند . بزرگترين حقوق ، حقوق مربوط به خداوند است حق معرفت و عبادت خدا و اطاعت از او... اين حقوق كه ترسيم كننده رابطه اى خلق باخالق وظيفه انسان در برابرخداست زيربنا وپايه ساير حقوق فردى و اجتماعى به حساب حساب مى آيد.(455)اگر حقوق الهى ناديده گرفته شود و انسان موجودى غيرمسوول و بى هدف و فاقد تكليف به شمار آيد در آن صورت پايبندى وى به سايرحقوق فردى و اجتماعى لغو و بيهوده مى نمايد و هيچ قانون و تكليفى ضمانت اجرا ندارد. فراگيرى و گستردگى دامنه حقوق خداوند در پى حقوق ويژه خود بر خلق حقوقى را براى تمامى اعضاى بدنت از فرق تاقدم قرار داده است . چشم گوش ، زبان ، دست ، پا شكم و شرمگاه ، اينها اعضاى هفتگانهاى هستند كه افعال آدمى به وسيله آنها صورت مى گيرد. علاوه بر اعضا كه وسيله صدور افعال مى باشند، خودافعال نيز بر انسان حقوقى دارند. خداوند براى نماز، روزه ، انفاق و پرداخت حقوق مالى ، هديه و سايرافعال بر عهده تو حقوق و قوانينى نهاده است . در مرحله سوم نوبت به حقوق اجتماعى مى رسد حقوقى كه در رابطه انسان با جمع بر اوواجب مى گردد. نخست حقوق پيشوايان تو و سپس حقوق رعايا و كسانى كه تحتسرپرستى تو قرار داند و پس از آن حقوق خويشاوندان قرار دارد. فهرست حقوق اجتماعى هر كى از حقوق اجتماعى كه بر شمرديم خود خاستگاه حقوق متعددى است . حق پيشوايان درسه بخش بايد ملاحظه شود. 1 - حق سياستگذاران و سياستمداران و اداره كنندگان نظاماجتماعى . 2 - حق معلمان و سرپرستان علمى و فرهنگى . 3 - حق مولا بر بنده . البته هرمربى و اداره كننده اى خود امام و پيشوايى به شمار مى آيد و حقوقى دارد. حقوق رعايا و نيروهاى تحت سرپرستى انسان نيز سه است . 1 - حق رعايا و افراد جامعهكه به قانون فرمانروا و حاكم گردن مى نهند. 2 - حق نيروهاى تحت تعليم و شاگردان، زيرا كسى كه چيزى را نمى داند و در مقام دانشجويى بر آمده رعيت فرد عالم به حسابمى آيد. 3 - حق كسانى كه تو اختيار دار آنانى مانند زنان و يا كسانى كه مملوك تواند. و امام حق خويشاوندان بسيار است و هر چه خويشاوندى نزديكتر باشد حقوق نيز بيشتر وجديتر خواهد بود. ضروريتر از همه حق مادر سپس حق پدر و پس از آن حق فرزند و درمرحله بعد حق برادر و در مراتب بعد هر كدام كه نزديكتر و نزديكترند. از حقوق خويشاوندان كه بگذريم حقوق اجتماعى در گستره اى ديگر مطرح است از آن جملهحقوق مربوط به مولا و سرپرستى كه تو را از قيد بردگى آزاد ساخته است مولا وسرپرستى كه اكنون از الطاف او بهره ورى كسى كه به تو احسان كرده آن كه بانداى اذانش تو را به سوى نماز فرا خوانده امام جماعت تو همنشين همسايه رفيق شريك ،اموال بدهكار، طلبكار، معاشر، كسى كه عليه تو ادعا دارد، كسى كه تو عليه او ادعادارى مشورت كننده با تو كسى كه با او مشورت مى كنى نصيحت خواه نصيحت گو. آنانكه از تو بزرگترند، كسانى كه از تو كوچكترند، كسى كه دست نياز به سوى تودراز كرده ، آن كس كه به او اظهار نياز مى كنى ، كسى كه با سخن يا رفتار به توبدى روا داشته و كسى كه دانسته يا ندانسته درباره تو به خشونت رفتار كرده است . سپس حقوق همه همكيشانت و نيز آنان كه كافرند ولى در ذمه اسلام در آمده اند و حاكميتسياسى را پذيرفته اند. و سرانجام حقوقى كه بر اساس حالات مختلف و مناسبتهاى گوناگون به روابطاجتماعى تعلق مى گيرد. خوشا به حال كسى كه خدايش يارى دهد و در پايبندى به اين حقوق استوار و موفقباشد. امام سجاد (ع ) هر چند در اين فهرست به حقوق بسيار متنوع و گوناگونى اشاره كرده امادر پايان اين حقيقت را آشكار ساخته است كه حقوق اجتماعى و فردى به آنچه گفته شد،منحصر نمى باشد، بلكه اصولا برخى از حقوق داراى جنبه متغيرى هستند كه در شرايط وزمان و مكان مختلف و مناسبات گوناگون تغيير مى كنند و يا مطرح مى شوند. بى شك گشودن اين زاويه بر اتقان ، اعتبار و واقع بينى اين رساله افزوده است ووسعت بينش و واقعگرايى نويسنده آن را آشكار مى سازد. امام سجاد (ع ) پس از بر شمردن فهرست حقوق الهى ، فردى و اجتماعى انسان بهتوضيح و تشريح هر يك از آنها پرداخته است . 1 - حقوق الهى بر انسان حق برتر خداوند برانسان اين است كه او را عبادت كند كمترين شركى به او نورزد. اگرانسان ، خداى خويش را خالصانه پرستش كند، خداوند نيز امور دنيا و آخرت او را كفايتخواهد كرد و آنچه محبوب و مطلوب آدمى اس برايش حفظ و تدارك مى كند. (456) 2- حق انسان بر خويش حق نفسه آدمى بر او اين است كه آن را در اطاعت خداوند به كار گيرد. سرمايه وجود راهدر ندهد و صرف بيهوده گيها و گمراهيها نكند. و حق زبان ، گوش ، چشم و دستو... را ادا كند آنها را در مسير باطل و پوچ به كار نيندازند و در راستاى استفادهصحيح از اين امكانات خداوند يارى بجويد. (457) 3- حق زبان و قوانين گفتار حق زبان اين است كه از گرفتار شدن به گفتار زشت مصون ماند و عادت بر خوبيها وسخنان نيك پيدا كند. زبان بايد كنترل و محبوس شود، جز آنها كه نيازى ارزشى باشد و در راستاى منافعدين و دنيا قرار گيرد. آن را از سخنان بيهوده و كم نتيجه و زايان آورى بايد دور داشت .آنچه مشخص مى كند كه كجا بايد سخن گفت و زبان را به كار گرفتعقل است . جمال انسان عاقل در شيوه گفتار او متجلى است - نيرويى نيست مگر متكى بهخداوند بزرگ - جمله اخير امام سجاد - عليه السلام - يعنى ؛ لا قوة الا بالله العلى العظيم ظاهراحكايت از دشوارى امر و ناتوانى انسان در مسير حفظكامل زبان و تنظيم گفتار دارد. و هشدارى است به اين كه براى موفقيت در اين راه بايد ازحميت الهى ، بهره گرفت و با استمداد از درگاه او به پيروزى رسيد. (458) 4- قواى شنوايى حق قواى شنوايى است كه آن را از شنيدن سخنان آلوده و شنيدنيهاى مضر دور نگاه دارى .گوش كانالى است به سوى قلب - مركز ادراك ، تصميم گيرى و تاءثير پذيرى -انسان ، اين كانال را جز بر روى سخنان ارزشى و خير آفرين مگشاى ؛ سخنانى كه يانتيجه مثبتى براى قلبت به ارمغان آورند و يا اخلاق كريمانه اى را به تو تعليم دهند. ابزار شنوايى ، كانال و در ورودى قلب آدمى است و از اين طريق انواع معانى و مفاهيم بهقلب مى رسد، خير باشد يا شر! و لا قوة الا بالله . (459) 5- حق قواى بينايى حق چشم اين است آن را به حرام ندوزى و جز در مسير عبرت آموزى و بينش يابى و دانشاندوزى به كارش نگيرى . همانا چشم گذرگاه عبرتها و درس آموزيهاست . (460) 6- حق پا، به كارگيرى آن در مسير عزت و دين حق پا اين است كه آن را به حرام دراز نكنى تا به كيفر الهى مبتلا نگيرى و به راهىنكشانى كه صاحبش را به ذلت افكند. پا چونان استرى است راهوار كه مى بايست تو رادر راه دين و پيروزى در ميدان ارزشها پيش برد و لا قوة الا بالله 7- دست ، باز داشتن آن از تجاوز و ناحق حق دست اين است كه آن را به حرام دراز نكنى تا به كيفر الهى مبتلا نگردى و در دنيا ازسوى مردم ملامت نشوى . دست از واجبات بر مدار و با دور داشتن آن از حرام حرمتش را نگه دار. كارآيى آن را محدودبه واجبات مساز بلكه در ميدان ارزشهاى غير واجب مستحبات - نيز به كارش گير! استفاده خردمندانه و شرافتمندانه از اين عضو مهم بدن - دست - پاداشهاى اخروى را بهدنبال خواهد داشت . (461) 8- ممنوعيت زياده روى در خوراك حق شكم اين است كه آن را ظرف كمترين غذاى حرام قرار ندهى و نيازش را از راهحلال و به اندازه بر آورده سازى كار تقويت را به سستى و تن پرورى و ناجوانمردى وبيعارى نكشانى . شكم بايد به هنگام تشنگى و گرسنگى تحتكنترل باشد. سيرى زياد، مايه كسالت ، كندكارى و بازماندن از ارزشها و كرامتهاست . زياده روى در نوشيدن آب ، مايه كند فهمى و كودنى مى شود. (462) 9- كنترل قواى شهوى با ياد مرگ حق اندام جنسى اين است كه آن را از مبتلا شدن به حرام نگاه دارى . و اين مهم را از طريقكنترل نگاه عملى سازى ، زيرا چشم بستن از مناظر شهوت انگيز، از مهمترينعوامل مصونيت انسان به شمار مى آيد. ياد مرگ و تهديد نفس به كيفر الهى و بيم دادن خويش از مخالفت خدا نيز از ديگرعوامل امنيت فكرى و عملى انسان از آفات شهوت است . پاكدامن ماندن نياز به كمك از سوى خدا دارد لاحول و لا قوة الا بالله (463) حقوق در قلمرو كردار 10- حق نماز و قوانين مربوط به آن حق نماز اين است كه بدانى نماز حركت به درگاه الهى است . با نماز در پيشگاه خدا مىايستى . اگر اين حقيقت را به هنگام نماز متوجه باشى ، شايسته است كه چونان بنده اىذليل ، چشم دوخته به لطف و رحمت حق ، بيمناك از كجىاعمال خويش و كيفر پروردگار، اميدوار به غفران او و با تضرع به زارى در برابر خدابايستى و نمازگزارى . چونان كسى كه با آرامش و سرافكندگى و تواضع و كرنش به آستان بلندش سرمىسايد و در اعماق وجود با او مناجات دارد و آزادى خويش را باز بند گناهانش مى طلبد. ولا قوة الا بالله 11- روزه ، با دارنده از آتش و عصيان حق روزه اين است كه بدانى حجابى است ايمنى بخش ، پوشش است كه آدمى را از آفاتزبان و گوش و چشم و اندامى جنسى و شكم مصونيت مى دهد و از آتش ايمن مى دارد. در حديث چنين آمده است : روزه سپرى در برابر آتش است . اگر اعضاى خويش را در پس اين سپر و حجاب ، از مبتلا شدن به عصيان نگاه دارى ، اميداست كه وجودت از عذاب الهى در امان ماند و اگر با وجود اين حجاب ، اعضاى خويش را ازگناه بازدارى و با داشتن روزه ، چشمت نگاه شهوت انگيز كند و قوايت به راه نادرستصرف شود، چه بسا اين حريم بشكافد و از آن شكاف بيرون افتاده ، آتش مبتلا شوى .(464) 12- انفاق ، ذخيره سازى امكانات نزد خداوند حق انفاق وصدقه اين است كه بدانى نزد پروردگارت ذخيره مى شود. انفاق امانتى استكه نياز به گواه است كه نياز به گواه ندارد. اگر به اين حقيقت رسيده باشى ، ايننكته را نيز درك خواهى كرد كه انفاق در نهان ، مطمئنتر از انفاق در عيان است ، سزاست كهانفاقها همواره سرى ميان تو و خدايت باشد. چه اين كه تظاهر به انفاق و نماياندن آنبه خلق ، مثل اين است كه ايشان را مطمئنتر از خدا به حساب آورده اى وميل دارى آنان نيز گواه شاهد باشند! پس از اين نكته كه يد شد، بايد مراقب اين جهت باشى كه در انفاقها وبذل و نهادن و آزرده ساختن روح افراد، به همان ميزان انفاق و پس انداز تو معيوب مىشود. منت نهادن بر ديگران به خاطر انفاقى كه كرده اى معنايش اين است كه آن انفاق را براىخود نيندوخته اى وگرنه چه دليلى دارد كه كسى براى ذخاير و اندوخته هاى خود برديگران منت نهد! (465) 13- قربانى ، ايثار خالصانه و بى تكلف حق قربانى اين است كه با نيت خالص و بدون خودنمايى صورت گيرد.صرفا رضا و رحمت حق مورد نظر باشد و جلب توجه ديگران هدفت نباشد. قربانى خالصانه ، دور از ريا و خودنمايى است . و كارى كه براى خودنمايى نباشدخالى از تكلف و همراه با سهولت و آسانى ، زيرا خداوند براى بندگانش سهولت وآسانى قرار داده است . زندگى ساده و متواضعانه بسيار راحت تر از زندگى پر تكلف و خان منشانه است . زيرا تواضع و ساده زيستى با روح و فطرت آدمى سازگارتر است . و لا قوة الابالله (466) حقوق پيشوايان و مديران 14- حق رهبران سياسى و مديران جامعه حق رهبر سياسى اين است كه بدانى خداوند تو را وسيله آزمايش او قرار داده است . تسلطى كه حاكم و رهبر سياسى بر تو دارد، مايه ابتلا و آزمايش اوست . بايدخيرخواهانه نصيحتش كنى و از در لجاجت و ستيز با او وارد نشوى و او و خود را به هلاكتنيفكنى . آن گونه رفتار نكن كه تو خود شريك كارهايى باشى كه حكومت عليه تواعمال مى كند. (467) در تبيين اين بخش از رساله حقوق بايد توجه به شرايط سياسى امام سجاد - عليهالسلام - و نيز موقعيت شيعه داشت ، زيرا امام سجاد - عليه السلام - اين رهنمودها را بهشيعيان خود داده است . و چون عصر آن حضرت از دورانهاى تاريك دينى و سياسى بهشمار مى آيد، امام - عليه السلام - پيروان خويش را به نوعى تقيه فرا خوانده است ، هرچند رهنمود آن حضرت داراى جنبه هاى عمى نيز هست زيرا اصولا اگر هميشه بنا به جنگ ومعارضه با حكومتها و حاكمان و نظامهاى سياسى باشد، هرگز در جامعه ثبات سياسىشكل نخواهد گرفت و عدم ثبات سياسى بسيارى از امور اجتماعى را نيزمتزلزل وناپايدار كرده و جامعه را مواجه با ركود اقتصادى و فرهنگى مى كند. بنابر اين ، اصل برمدار و نصيحت ارشاد است ، مگر آن جا كه حتى نصيحت و ارشاد نيز نهدنياى مردم امنيت و رفاه يابد و نه دين مردم باقى بماند. در چنين صورتى است كه تكليففرق كرده و براى حفظ اسلام و صيانت جامعه اسلامى ، جهاد عليه حاكم جائر ضرورتمى يابد. 15- حق استادان و پيشوايان علمى حق معلمان و سرپرستان علمى اين است كه آنان را بزرگ بدارى ، مجلس و حضورش رامحترم شمارى و با دقت سخنانش را بشنوى . استاد را به بيان مطالبى يارى دهى كه به كار تو مى آيد و به آن نيازمندى . فكر را فارغ و ذهن را مهياسازى . با چشمپوشى از لذتها كاستن از تمايلات درونى ، قلب خويش را پاك و چشم خود را جلادهى ! خويش را پيك استاد در رساندن آن معارف به ديگران بدين و در ايفاى رسالت علمى خودمرتكب خيانت نشوى و لا حول ولا قوة الا بالله . (468) 16- حق پرستان مالك حق مولا و مالك ، چون حق حاكم است با اين تفاوت كه اين مالك است و آن مالك نيست . از اينرو اطاعت مولا در هر امر كوچك و بزرگ واجب است مگر آن جا كه تو را از حق خدا بازدارد وميان تو و خدا حقوق خلق حايل شود كه در اين صورت اداى حق خدا و خلق بر تو لازم است . ولاقوة الا بالله . (469) حقوق رعيت و عناصر تحت سرپرستى 17- حقوق مردم در نظام سياسى حقوق مردم كه تحت مديريت و حكومت تو به سر مى برند اين است كه بدانى تو درپرتو برخى ويژگيها و توانمنديها بر آنان سرورى و فرمانروايى يافته اى ، پسسزاوار است كه از موقعيت فرمانپذيرى آنان سوء استفاده نكرده ، بر ايشان رحم آورى وآنان را مورد حمايت و شكيبايى قرار دهى . قدرت خويش را با لطف و رحمت به بندگان خدا بياميزى و از اين طريق خداوند راسپاسگزارى . زيرا نعمتها در پرتو شكر است . پايدارى حكومت و فرمانروايى درسايه راءفت و رحمت و دلسوزى براى خلق .. ولاقوة الابالله . (470) 18- حقوق دانشجويان و متعلمان حق آنان كه از تو مى آموزند، اى است كه بدانى خداوند آنچه از دانش و حكمت در اختيار توقرار داده براى خدمتگزاران آنهاست . يعنى ؛ علم بايد در خدمت خلق خدا باشد. پس اگر در ايفاى اين نقش وفادار بودى و گنجينه دار امين و مهربانى به شمار آمدى وحق خدا را درباره بندگانش به نيكى به جاى آوردى ، راه رشد وتكامل در پيش خواهى داشت وگرنه خائن به خدا و ظالم به خلق خواهى بود و در اينصورت سزاست كه خداوند دانش تو را برگيرد. (471) 19- حقوق متقابل زن و مرد در نظام همسرى حق زنى كه به وسيله ازدواج در دايره سرپرستى مرد قرار مى گيرد، اين است كه مردبه فلسفه همسرى و ارزش وجودى وى توجه داشته باشد و بداند كه خداوند، زن رامايه آرامش ، آسايش انس و پاسدارى از زندگى و نظام خانواده قرار داده است . و نبايداز او انتظارى مغادير با اين امور داشت . اصولا زن و مرد آن گاه كه به همسر خويش را موهبتى الهى بدانند كه خداوند به او عطاكرده است . آن گاه با چنين بينش و نگرشى ، ضرورى است كه هر كدام از آنان نعمت خدابه به شايستگى ارج نهاده ، براى هم انيس و همراهى مهربان و رحيم باشند. در اين ميان هر چند وظايف مرد در ميدان مديريت نظام خانواده و تنظيم آن فزونتر است و جنبهمديريت وى - در امور مباح - تقويت شده است ولى اين تقدم و اولويت هرگز نبايد موردسوء استفاده قرار گيرد و وسيله بى مهرى به حقوق زن باشد ، زيرا زن به هرحال حق رحمت ، انس آرامش و كامجويى دارد و مرد مو است كه اين حقوق را براى او تاءمين كند و نبايد نحوه مديريت و برنامه ريزى او مايه ازميان رفتن حقوق ياد شده زن گردد. (472) 20- حقوق مملوكان برمالكان حق مملوكان بر مالكان اين است كه مالك بداند انسان زيردست او، همانند او مخلوق وبندهخداست . مملوك با وارد شدن در ملك مولاى خويش به منزله گوشت و خون مولا مى شود يعنىهمان گونه كه انسان از اعضاى وجود خود، هم كار مى كشد و هم نسبت به آنها راءفت ودلسوزى دارد، نسبت به مملوكان و خدمتكاران خويش نيز اين چنين است . مالك بايد بداند كه آفريدگار خدمتگزار و مملوك خويش نيست ؛ تنها مالك اوست .بنابراين مالك بر مملوك خدايى ندارد و در قلمرو قوانين الهى مى تواند از تو كاربكشد و انتظار داشته باشد. مالك و ارباب ، نه گوش و چشم خدمتكارش را آفريده و نه واقعا روزى رسان اوست .آفريننده و روزى رسان ، تنها خداست و اوست كه مملوك را تحت فرمان مالك به امانتسپرده است . از اين مالك بايد رفتارى خدا پسندانه داشته باشد هر چه مى خورد به مملوك خويش همبدهد و هر چه مى پوشد به مملوك خويش بپوشاند، كار بيش از طاقت بر عهده اش ننهد واگر نسبت به او نفرت و بيزارى پيدا كرد، او را بفروشد و مورد آزار و شكنجه قرارندهد. ولا قوة الا بالله . (473) حقوق خويشاوندان 21- حقوق مادران حق مادر اين است كه بدانى او تو را به گونه اى نگهدارى كرده رشد داده و پروريدهاست كه نظير و مانند ندارد. از شيره وجودش به تو خورانده است ، و اين كارى است كهجز مادر ، كيس در حق ديگرى انجام نداده و نمى دهد. مادر با تمام وجودش از تو حمايت و مراقبت كرده و تمامى سختيهاى دوران باردارى را برخويش هموار ساخته است تا تو گام بر زمين نهاده اى . مادر دلخوش بود كه تو را سير كند، هر چند خود گرسنه بماند؛ تو را بپوشاند، سرتسايه افكند، هرچند خود طعم آفتاب را بچشد؛ خود سختى كشد و تو را به ناز پرورد؛بيدار ماند و تو را به خواب نوش كند. آرى مادر! تنش ظرف وجود تو، دامنش ، آرامشگاه تو و جانش ، سپر بلاى تو است . سرد و گرم جهان را به خاطر تو به جان خريد و تو بايد در خور چنين فداكارى ومحبتى ، شكرگزار و حق شناس وى باشى ! و البته اين حق شناسى را - با چنين وسعتوژرفايى ! - جز توفيق و كمك خداوند نتوانى ! (474) 22- حقوق پدر حق پدر اين است كه بدانى اصل توست و تو شاخه وجود اويى . اگر او وجود نداشت تونيز گام به عالم وجود نمى گذاشتى . پس هرگاه ارزشى در زندگى و وجود خوديافتى ، بدان كه آن نعمت را از پدر دارى . پس بدين پايه و در خور شاءن او، قدردان وسپاسگزارش باش و لا قوة الا بالله 23- حق فرزدان و مسؤ وليت سرپرستى آنان حق فرزند اين است كه توجه كنى او جزئى از وجود توست . فرزند با هر خير و شرىكه داشته باشد، منتسب به پدر است . تو نسبت به ادب ، خداشناسى ، رفتار عبادى و دينى اومسوول هستى و در قبال آن پاداش و يا كيفر خواهى داشت . پس فرزندت را چنان پرورشى ده كه در دنيا مايه افتخار و زينت تو باشد و در آخرتنزد خداوند معذور باشى . و لا حول و لا قوة الا بالله (475) 24- حقوق برادران حق برادر اين است كه او را دست كار آمد و كارگشاى خويش بدانى . و وى را پشتوانه اىامن و مايه عزت و اعتماد به شمار آورى . و بدانى كه او نيروى تو در برابرمشكلات وناهنجاريهاست . پس او را در گناه و معصيت حق و وسيله ظلم به حقوق الهى قرار نده . او را در اصلاح امور خويش رها مكن و در برابر دشمنان تنها مگذار، ميان و شياطين مانعشو، ازنصيحت كردن او دريغ ننما و در مسير خدا همواره به او توجه داشته باش اگرفرمانبر خدا و بنده مطيع فرمانش باش - ولى اگراهل گناه معصيت بود، فرمان و خواست خدا را بر خواست او مقدم دار. (476) 25- حق مولى و آزاد كننده عبد بنده اى كه بوسيله مولايش آزاد شده بايد سپاسگزار لطف مولايش باشد؛ چه اين كه مولارا از ذلت بندگى رهانيده و او عزت آزادى بحشيده است ،... بهره ورى از امور حلال دنيا را بر او ممكن ساخته و تمامى وقت و امكاناتش را در اختيار اونهاده تا به هر اندازه خواست به عبادت خداوند بپردازد... مولايى كه بنده را آزاد مى سازد، نزديكرين كس به آن آزاد شده - پس از خويشاوندانرحمى رحمى او - است . اگر مولا نيازى به كمك و هميارى پيدا كرد، سزاوارترين كس بهيارى دادن او، همان آزاد شده اوست . (477) 26- حق بنده آزاد شده ، برمولا خويش مولايى كه بنده اش را آزاد مى كند، بايد بداند كه خداوند او را حامى و پناه آن بنده بىپناه قرار داده است ، در حقيقت او - بنده آزاد شده - وسيله اى است ميان خدا و مولا يعنى بالطف و رحمت نسبت به بنده اش مى تواند جلب رضاى خدا كند و رحمت الهى را نصيب خويشسازد تا آنجا كه مى سزد همان برده ناتوان كه در جامعه بظاهر قدر و هويتىندارد، مولاى خويش را از آتش دوزخ برهاند و دنيوى اين است كه اگر بنده شده وارثىنداشته باشد، مولايى كه به او نعمت آزادى بخشيده ، ميراث بر او خواهد بود تا دربرابر مالى باشد كه براى او صرف كرده است . اگر مولا پس از آزاد سازى بنده خويش ، حقوق بعدى او را ادا نكند چه بسا ميراث آن عبد،بر مولا گوارا حلال نباشد. و لا قوة الا بالله .(478) در روزگار ما، هر چند مساءله بردگى بردگى به صورت گذشته مطرح نيست واصولا تدابير رهايى بخش اسلامى سبب گرديده است تا در ممالك اسلامىقبل از ساير جوامع مساءله بردگى و برده دارى از ميان برود، اما ثبت اين حقوق كه امامسجاد - عليه السلام - براى حقوق متقابل مولا و بنده آزاد شده او مطرح كرده از آنجهت ثمر بخش است كه اين رهنمودها خود گواه تدابير عميق رهبران دينى در گشودنزنجيرهاى بردگى و پس از آن حمايت اجتماعى از ايشان است . برده اى كه آزاد مى شود، عنصرى است بى پيوند با جامعه ، غريب و بى پناه و نيازمندحمايت و مساعدت . از اين رو امام سجاد - عليه السلام - بر اساس مبانى دينى ، مولا را موظفمى داند كه پس از آزاد ساختن بنده خويش ، او را رها و بى پناه نگذارند بلكه براى آزادزيستن او زا يارى دهد. اكنون دانسته مى شود كه چقدر فاصله است ميان ذهنيت برده دارى در جوامع غير اسلامى باآنچه در جوامع اسلامى بوده است ! چقدر فرق است ميان جوامع غربى و اروپايى و جوامعصدر اسلام و رفتار آنان بابردگان . چه اين كه در جوامع غربى انسانهاى آزاد به جرمپوست سياهشان به اسارت كشيده و به ممالك خود آورده و به عنوان برده مورد بدترينسوء استفاده ها قرار مى دادند و اكنون كه بظاهر آن گونه بردارى را كنار گذشته اندبه غارت منابع اقتصادى و ملى و فرهنگى ملتهاى جهان سوم پرداخته اند و در پوششحمايت از حقوق بشر، آزاديخواهان جهان را به تروريست بودن محكوم مى كنند و در برابرچشم جهانيان ، خود به هر سرزمين و ملتى كه بخواهند زور مى گويند، فرمان مى رانند،لشكركشى مى كنند و حكومتهاى مردمى را عزل و حكام وابسته به خويش را بر سر ملتهاىمسلمان مسلط مى دارند! چه قدر تفاوت است ميان تزورگرانى كه امروز در صحنه جهانى دم از دموكراسى وحقوق بشر مى زنند و هدفى جز حمايت از منافع سلطه گرانه خويش ندارند، با رهبرانمسؤ ول و صادقى چون امام سجاد - عليه السلام - كه اگر در رساله حقوقش سخن ازحمايت محرومان و بردگان به ميان آورده ، خود درطول زندگيش صدها اسير را آزاد ساخته و نه تنها به بردگان - كه انسانند و بندهخدايند - بلكه به حيوانات نيز كمترين ظلم و آزارى وارد نساخته است . 27- حق احسان كنندگان به انسان حق آن كس كه به تو نيكى و احسان كرده ، اين است كه از او تشكر كنى و مراتب امتنان وقدرشناسى خود را به او بنمايى ، لطفش را به زبان آرى ، او را درمحافل به نيكى يادكنى و در اعماق وجودت برايش خالصانه دعا كنى تا از اين طريق درنهان و عيان يادكنى و در اعماق وجودت برايش خالصانه دعا كنى تا از اين طريق در نهانو عيان قدرشناسى كرده باشى . اگر توانستى بايد لطفش را جبران كنى وگرنهمترصد فرصتى مناسب باشى (479) 28- حق مؤذنان و مناديان نماز مؤذن ،خداى به را ياد تو مى آورى و به عبادت حق فرا مى خواند و بهترين بارى دهندهتو در راستاى عبادتى است كه خداوند بر تو واجب ساخته است . سپاس از مؤذنان در حقيقت سپاس از احسانگران است . آنگاه كه تو در خانه آرميده اى چه بسا او را متهم كنى چرا كه در سحرگاه تو را ازبستر گرم به محراب فرا مى خواند و اين ناسازگار با طبع آسايش طلب آدمى است ونفس را خوش نمى آيد اما او در كار خويش از سوى خدا هرگز متهم نيست شيوه اشمورد رضاى خداست . منادى اذان نعمتى است از خدا بر تو، پس با نعمت خدا بر خوردى نيك داشته باش و شاكرباش . (480) 29- حق معنوى امام جماعت آن كسى كه در نماز جماعت به امامت مى ايستد، سفيرى ميان تو و خداست . نماينده ، بهدرگاه پروردگار است ، از جانب ، سخن مى گويد، برايت دعا مى كند و از جانب ،، واجباتو مستحبات نماز را به جا مى آورد، اگر نقصى در كار او باشد، مقصر اوست نه تو درحالى در كاستيهاى عمل او شريك نيستى . تو امام جماعت احسان خاصى نكرده اى اما او خود و نمازش را سپهر تو ساخته و اين لطف ،شايان قدردانى است . و لا قوة الا بالله (481) 30- حقوق همنشينان حق همنشين اين است كه با او نرمش و ملايمت اخلاقى داشته باشى ، در گفتگوى با او ازمرز انصاف نگذرى ، با بى مهرى نگاه از او برنگيرى و در خور فهم او با وى سخنبگويى . اگر تو بر او وارد شده اى ، حق حركت و اقدام به ترك مجلس با توست ولى اگر توابتدا خواستن از وى حركت كنى و مجلس را ترك گويى . ولا قوة بالله (482) چنان كه در اين رهنمود تاءمل شود، امام - عليه السلام - به ريزترين نكات اخلاقى ولطفترين مسايل روابط اجتماعى اشاره كرده است . نكاتى كه اگر مورد توجه قرار گيرد،جامعه اسلامى در اوج اخلاق و آداب صحيح اجتماعى قرار مى گيرد و بى نياز از رهاوردهاىناهنجار روانشناسان و دانشمندان علوم تربيتى غرب و شرق خواهد بود. 31- حق همسايگان حق همسايه اين است كه در غياب وى آبرو امكانات او را نگهبان باشى در حضورش، احترام وى را نگاه دارى . هماره ياريش دهى ، درصدد عيبجويى او و كنجكاو لغزشهايشنباشى . اگر اتفاقا عيبى از او مشاهده كردى ، آن عيب را در سينه ات نهان دارى ، آن گونهكه سرنيزه نتوانند دژ سينه ات را فتح كنند و به آن سر دست يابند! اگر همسايه ات با كسى راز مى گويد، سعى نكن تا ارزش مطلع شوى . در سختيها، تنهايش مگذار، در نعمت بر او رشك مبر، از خطايش درگذر! به بدگويانشمجال و زمينه بدگويى مده ، اگر دغلكار را بر او آشكار ساز! با همسايه ات خوشرفتار باش . و لا حول قوة الا بالله (483) 32- حق همراهان و همسفران حق همراه و همسفر اين است كه تو در نيكى و محبت از او برتر و فزونتر باشى و اگرفزوتر نيستى دست كم با او برابر باشى آن گونه كه تو را اكرام و احترام مى كندتو نيز او را حرمت نهى و اكرام كنى . اجازه نده در جوانمردى بر تو پيشى گيرد و اگر پيشى گرفت درصدد جبران باش . در مسير دوستى كوتاهى نكن . خير خواه و پاسدار عزت و آبرويش باش در راه اطاعت خدا ياريش كن و در ترك گناه معاونش باش براى او لطف و رحمت باش و نه مايه عذاب و رنج و لا قوه االا بالله . حق شريك حق شريك اين است كه در نبودن او كارهايش را سامان دهى و در حضورش با وى بهمساوات و برابرى رفتار كنى تنها بر اساس راى خويش و بدون مشورت با وى تصميمنگيرى مستبدانه عمل ننمايى از داراييش نگهدارى كنى و در هر موضوع كوچك و بزرگىبه او خيانت نورزى اين حديث به ما رسيده است كه : دست حمايت خداوند بر سر دو شريكاست تا آن زمان كه به هم خيانت نورزند. و لا قوه الا بالله . حق داراييها و امكانات مادى حق مال اين است كه آن را از حرام به كف نيازى در حرام به كار نگيرى از صرف آن در اموربايسته و ارزشى دريغ ننمايى و در مسايل غير ضرورى آن را به هدر ندهى . داراييها و امكاناتى كه از آن خداست و موهبت او به توست در مسير خدا و وسيله اى براىتقرب به او قرار ده آنها را براى كسانى به ارث نگذار كه چه بسا تو را ستايش همنكنند و براى تو جانشين شايسته اى نباشند. با ارث دادن اموال فراوان به وارثان ناشايست در حقيقت تو آنها را در حيف وميل امكاناتت يارى داده اى . بر فرض كه وارثان تو شايسته باشند و مالت را در راه خدا صرف كنند باز اينآنهايند كه منافع معنويش را مى برند و اين تو هستى كه بايد حسرت و پشيمانى و كيفرو مواخذه به دست آوردن آن اموال را داشته باشى وتحمل كنى . و لا قوه الا بالله . حقوق طلبكاران حق طلبكار اين است كه اگر مال و طلب او را در اختيار دارى و مى توانى طلبش را ادا كنىاو را سرگردان و معطل نگذارى زيرا رسول خدا ص فرمود: -مسامحه كارى بدهكارنسبت به پرداخت حق طلبكار ظلم است و اما اگر حق طلبكار را اكنون در اختيار ندارى سعى كن كه با زبان خوش رضايت او رابه دست آورى و مهلت گيرى و با لطف بارش گردانى نه اين كه هم مالش را به اوندهى و هم با او به درشتى و خشونت رفتار كنى زيرا اين كار فرومايگى است . و لاقوه الا بالله . حق معاشران حق معاشر اين است كه از در نيرنگ و تقلب و دروغ با او وارد نشوى اغفالش نكنى و چوندشمن بيرحم او را نكوبى اگر به تو اعتماد كرد توانت را در مسير رعايتحال او به كارگيرى زيرا فريب دادن شخصى كه به تو اعتماد كرده چونان ربا و رباخوارى است . و لا قوه الا بالله حق مدعيان و شاكيان حق مدعى اين است كه اگر ادعايش بحق است و دلايلش صحيح و منطقى است او را رد نكنىبلكه خويش را در كنار او و همصداى او عليه خويش به شمار آورى بى آن كه نيازى بهشاهد باشد تو خود هم گواه باشى و هم داور. اين حق خدا بر توست . و چنانچه ادعاى او باطل و نارواست نرمش و تهديد را درهم آميزى و او را به دينش سوگنددهى و با ياد خدا سرسختى او را درهم فرو ريزى سخنان بيهوده وجنجال را به ميدان نياورى ، زيرا اين گونه سخنان نه خشم طرفمقابل را مى كاهد و نه تو را به مقصود مى رساند بلكه ناظران تو را متهم واقعى مىپندارند سخن ناهنجار شراره بديها را مى افروزد و سخن نيك آتش شر را خاموش مى كند.- و لا قوه الا بالله
|
|
|
|
|
|
|
|