بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 6, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد6
     10 - عرفان اسلامي جلد 6
     11 - عرفان اسلامي جلد 6
     12 - عرفان اسلامي جلد 6
     13 - عرفان اسلامي جلد 6
     14 - عرفان اسلامي جلد 6
     15 - عرفان اسلامي جلد 6
     2 - عرفان اسلامي جلد 6
     3 - عرفان اسلامي جلد 6
     4 - عرفان اسلامي جلد 6
     5 - عرفان اسلامي جلد 6
     6 - عرفان اسلامي جلد 6
     7 - عرفان اسلامي جلد 6
     8 - عرفان اسلامي جلد 6
     9 - عرفان اسلامي جلد 6
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد 6
 

 

 
 

روايات و مسئله زكات

روايات باب زكات به اندازه اى است كه محدثين بزرگ شيعه از مجموعه آن كتابى تحت عنوان كتاب زكات ترتيب داده اند ، نقل همه آن روايات در امكان اين نوشته نيست ، ولى تا جائى كه لازم باشد به پاره اى از روايات اشاره مى شود .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

فلسفه وجوب زكات آزمايش اغنيا و باز شدن در كمك و يارى به روى محتاجان است .

اگر تمام مردم اداى زكات كنند ، مسلمان فقير و نيازمندى پيدا نمى شود ، و هر محتاجى به آنچه خداوند واجب كرده بى نياز خواهد شد .

فقر و احتياج و گرسنگى و برهنگى مردم معلول گناه ثروتمندان است ، آن كس كه حقوق الهى را از دارائى اش منع كند ، بر خدا سزاوارست كه وى را از رحمتش محروم نمايد !

قسم به خدائى كه مخلوق را آفريد ، و سفره روزى را گستراند ، در خشكى و دريا مالى از بين نمى رود مگر به ترك زكات ، و صيدى در دريا و خشكى صيد نمى شود مگر به ترك تسبيح حق در آن روز .

محبوبترين مردم در پيشگاه خدا ، سخى ترين و دست بازترين آنان است ، و سخى ترين مردم ادا كننده زكات مال است .

آن كس كه از پرداخت حقوق مالى اش به مؤمنين بخل نورزد ، سخى ترين انسانهاست(1) .

قالَ رَسُولُ الله (صلى الله عليه وآله) : داوُوا مَرْضاكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَحَصِّنُوا أمْوالَكُمْ بِالزَّكاةِ(2) .

پيامبر اسلام فرمود : بيماران خود را با صدقه علاج كنيد ، و اموالا خود را با زكات از خطرات حفظ نمائيد .

قالَ عَلِىٌّ (عليه السلام) : سَوَّسُوا ايمانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَحَصِّنُوا أمْوالَكُمْ بِالدُّعاءِ وادْفَعُوا أمْواجَ الْبَلاء بِالدُّعاءِ .

على (عليه السلام) فرمود : ايمان خود را به صدقه جلوه دهيد ، و اموال خويش را با زكات حفظ كنيد ، و امواج پر خروش بلا را با دعا دفع نمائيد .

عَنْ أبي جَعْفَر (عليه السلام) : إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَتَعالى قَرَنَ الزَّكاةَ بِالصَّلاةِ فَقالَ : أقيمُوا الصَّلاةَ وَاتُوالزَّكاةَ فَمَن أَقامَ الصَّلاةَ وَلَْ يُؤْتَ الزَّكاةَ فكَأنَّهُ لَمْ يُقِمِ الصَّلاةَ(3) .

امام باقر (عليه السلام) فرمود : خداوند زكات را به نماز مقرون كرده در قرآن مى فرمايد :

1 ـ وسائل : 6/4 .

2 ـ قرب الاسناد : /55 .

3 ـ فروع كافى : 1/143 .

نماز بپا داريد و زكات بپردازيد ، كسى كه نماز بپا دارد ولى اداى زكات نكند نماز نخوانده .

عَنْ أبي بَصير قالَ : سَمِعْتُ أبا عَبْدِاللهِ (عليه السلام) يَقُولُ : مَنْ مَنَعَ الزَّكاةَ سَألَ الرَّجْعَةَ عِنْدَالْمَوْتِ وَهُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ : رَبِّ ارْجِعُوني لَعَلّي أعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ(1) .

ابى بصير مى گويد : شنيدم حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : كسى كه منع زكات كند ، وقت مرگ تمناى بازگشت به دنيا مى كند و اين است قول خداى عزوجل : پروردگارا مرا باز گردان تا عمل صالحى كه ترك كردم به جاى آرم ! !

عَنْ أبي الْحَسَنِ الرِّضا (عليه السلام) قالَ : إذ كَذَبَتِ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ وَإذا جارَ السُّلْطانُ هانْتِ الدُّلَةُ وَإذا حُبِسَتِ الزَّكاةُ ماتَتِ الْمَواشي(2) .

حضرت رضا (عليه السلام) فرمود : چون واليان امر دروغ گويند ، باران نبارد ، و وقتى حاكم كشور ستم كند ، دولت و حكومت او سست گردد ، و وقتى مردم منع زكاة كنند چهارپايان بميرند ! !

عَنْ أبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : مَنْ مَنَعَ قيراطاً مِنَ الزَّكاةِ فَلْيَمُتْ إنْ شاءَ يَهُودِيّاً أوْ نَصْرانِيّاً .

امام صادق (عليه السلام) فرموده : هر كس قيراطى از زكات خود را منع كند بايد بميرد يا يهودى يا نصرانى !

آرى مسئله زكات به قدرى پر اهميت است كه حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد : به هر موئى از موهايت و هر لحظه اى از لحظاتت زكاتى واجب است !

موى خود را در راه جهاد انفاق كرد

زمان رسول گرامى اسلام است ، مكتب الهى با تمام قامت رو در روى كفر قرار گرفته ، از هر طرف دشمنان غدار قصد نابودى آئين الهى را دارند ، مسلمانان با كمال قدرت و قوت و صبر و استقامت در برابر كفر مبارزه مى كنند ، استقامت آن روز مردم مؤمن باعث پابرجائى دين خدا شد ، اگر آن روز در برابر آن همه حوادث و پيش آمدهاى تلخ صبر نمى كردند ، امروز صداى اسلام و نداى حق شنيده نمى شد .

بين مسلمين و كفار درگيرى شديدى در شرف وقوع بود ، سردار رشيد اسلام ابو قدامه از جانب پيامبر مأمور بسيج نيرو و تداركات جهت آرايش جبهه مسلمين بود .

مى گويد : براى اعلام برنامه و جمع نيرو ، و فراهم آوردن تداركات در حركت بودم ، زنى مرا صدا زد ، اهميت ندادم ، دوباره صدا كرد گوش نكردم ، بار سوم كلماتى گفت كه مرا مجبور به ايستادن كرد .

نزديكم آمد ، بسته اى را به من داد ، گفت : اى ابو قدامه كمك به جبهه حق عليه باطل را واجب مى دانم ، دستم به كلى از مال دنيا تهى است ، در كمال مشقت و سختى بسر مى برم ، ياراى تحمل عدم كمك به جبهه را نداشتم ، بالاخره قسمتى از موى سرم را چيده و آن را همچون طناب به هم تنيده ام ، شايد در جبهه جهت بستن ركاب يا دهنه مركب رزمنده اى به كار رود ، آن را قبول كن و با خود همراه داشته باش تا به موقع لازم از آن استفاده كنى ! !

ابو قدامه مى گويد به جبهه رفتم ، آتش جنگ شعلهور شد ، در گرماگرم حملات طرفين طفلى در حدود ده يا يازده ساله به نبرد من آمد ، گفت : تيرهايم تمام شده سه چوبه تير به من قرض بده ، تا در قيامت در محضر پيامبر تحويلت دهم ، پرسيدم كيستى گفت : اهل مدينه ام ، گفتم چرا به جبهه آمدى ؟ گفت عشق خدا مرا به جبهه كشيد ، سه تير به او دادم با هر يك سربازى از دشمن را كشت ،

تيرى از جانب كفر بر پيشانيش نشست ، به سرعت بالاى سر او آمدم ، بسته اى را به من داد ، گفت مدينه به مادرم برسان ، همان زنى كه قسمتى از موى سرش را جهت كمك به جبهه به تو داد ، نشانى منزلش را گفت ، و در لحظات آخر اصرار كرد به محض رسيدن به مدينه سلام مرا به رسول اكرم برسان ، چون به مدينه برگشتم ، در خانه او را دق الباب كردم ، دختر كوچكى از خانه در آمد به او گفتم مادر را بگو اقدامه ام ، زنى موقر بيرون آمد ، به محض ديدن به من گفت : براى تبريك يا تسليت آمده اى ، گفتم كدام يك را به محضر شما تقديم كنم گفت اگر فرزندم زنده برگشته تسليت بگو و اگر شربت شيرين شهادت را از دست ساقى عالم نوشيده تبريك بگو ! !

با عرض تبريك خبر شهادت عزيزش را اعلام كردم ، مرا به داخل خانه دعوت كرد ، اطاقى را نشان داد ، كه از وسائل خالى بود ، زنجيرى كنار اطاق افتاده بود ، در حالى اشك مى ريخت گفت اين اطاق فرزند من است ، پدر او در جبهه شهيد شد ، پس از شهادت پدر هر شب به اين طاق آمده ، زنجير به گردن مى انداخت و پس از فصلى عبادت و گريه از خداى خودش طلب شهادت در عرصه پيكار مى كرد ، و اكنون به آرزويش رسيد !

اى خداى مهربان ، به اين گدايان دل شكسته ، و محتاجان پر بسته عنايتى كن كه اولاً حقيقت احكام و دستورات و فرامين تو را بفهمند ، و در ثانى با كمال شوق به اجراى دستورات سعادتبخشت اقدام كنند ، كه اگر عنايت و توفيق تو نباشد از ما كمترين كارى براى خير دنيا و آخرت ساخته نيست .

اى كرمت هم نفس بى كسان *** جز تو كسى نيست كس بى كسان
بى كسم و هم نفس من توئى *** رو به كه آرم كه كس من توئى
اى زجمال تو جهان غرق نور *** نور به طرق تو حجاب ظهور
كون و مكان مظهر نور تواند *** جمله جهان محض ظهور تواند
در دل هر ذره بود سير تو *** نيست در اين پرده كسى غير تو
جز تو كسى نيست به بالا و پست *** ما همه هيچيم توئى هر چه هست
بزم بقا را مى و ساقى توئى *** جز تو همه فانين و باقى توئى
اى دو جهان محو تماشاى تو *** جز تو كسى نيست شناساى تو
كيست كه قابل به ثناى تو نيست *** كيست كه مايل به لقاى تو نيست
ما همه مشغول ثناى توايم *** واله و مشتاق لقاى توايم
روزن جان بر دل ما باز كن *** ديده ما را صدف راز كن
فَزَكاةُ الْعَيْنِ النَّظَرُ بِالْعِبَرِ وَالْغَضُّ عَنِ الشَّهَواتِ وَما يُضاهيها .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : زكات چشم ، نظر كردن به عبرت است و چشم پوشى از شهوات و هر آنچه كه مورث شهوت است .

در مسئله نظر به عبرت ، با خواست حق در حديث سى و چهارم مصباح و مسئله غض بصر از شهوات و عوامل شهوت در حديث چهل و دوم مصباح شرح مفصلى خواهد آمد ، كتاب با عظمت مصباح براى هر يك از اين دو مسئله بسيار مهم تربيتى و اخلاقى و عرفانى فصل جداگانه و حديث مستقل دارد .

وَزَكاةُ الاُْذُنِ اسْتِماعُ الْعِلْمِ وَالْحِكْمَةِ وَالْقُرانِ وَفَوائِدِ الدّين مِنَ الْمَوْعِظَةِ وَالصَّيحَةِ وَما فيهِ نَجاتُكَ بِالاِْعراضِ عَمّا هُوَ ضِدُّهُ مِنَ الْكِذْبِ وَالْغيبَة وَأشْباهُها .

امام صادق (عليه السلام) در اين بخش بسيار مهم از روايت مى فرمايند زكات گوش توجه به پنج مسئله حياتى است :

1 ـ فرا گرفتن دانش .

2 ـ آموختن حكمت .

3 ـ شنيدن قرآن براى فهم و عمل .

4 ـ گوش دادن به مواعظ و نصايح دينى .

5 ـ اعراض حتمى از شنيدن دروغ و غيبت و باطل ، و لغو و تهمت و افترا و شايعه .

طلب هر دانشى كه براى ملت اسلام داراى منفعت است ، از نظر اسلام واجب كفائى است .

اسلام جهت سامان يافتن معاش ملت اسلام آنان را ترغيب و تشويق به فراگيرى علم بخصوص علم طب ، هيئت ، صنعت ، كشاورزى ، دامدارى ، و تجارت نموده است ، و زمان دانش را از گهواره تا گور دانسته ، و پيمودن مسافت هاى سخت را براى فراگرفتن علم گرچه در چين باشد عبادت دانسته !

استماع علم نافع و بهره گيرى از آن در راه خدمت به خلق خدا بنا به فرموده على (عليه السلام) از علائم اهل تقوى است .

وَقَفُوا أسْماعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النّافِعِ لَهُمْ .

روزى كه پيامبر عزيز اسلام ، از كوه حراء براى اعلام اسلام وارد شهر مكه شد ، احدى از مردم عربستان سواد خواندن و نوشتن نداشت ، كشورهاى ديگر عالم هم آنچنان كه بايد از علوم مختلفه آگاهى نداشتند ، چون نور مكتب الهى بر مغزها تابيد ، درهاى علوم به روى مردم عرب و سپس جهانيان باز شد ، و دگرگونى عجيبى در تمام امور زندگى براى مردم جهان پديدار گشت ، بدون شك سفره دانش امروز جهانيان را مى توان مرهون اسلام عزيز دانست . زيرا تشويق پيامبر و قرآن و ائمه طاهرين بود ، كه مردم را به فراگيرى علوم و فنون تحرك داد ، و اين چنين انسان را به لب درياى دانش رهنمون گشت .

اين مسئله كه علم و تمدن امروز مرهون اسلام است به تصديق بزرگ ترين دانشمندان اروپا رسيدهه ، و همانان هستند ، كه با كمال حريت و آزادى در

نوشته هاى خود آورده اند : اروپا از قرن هيجدم به بعد بر سر سفره گسترده دانش كه به همت مسلمين پهن شده بود نشست ، و بايد تمام دانشمندان اروپا خود را مديون حركت علمى مسلمين بدانند .

پايه هاى بسيارى از علوم معنوى و مادى را مسلمين از بركت بعثت پيامبر و نزول قرآن مجيد ريختند .

اگر پس از پيامبر انحرافى در دستگاه رهبرى راه نيافته بود ، و اگر مسلمين نسبت به پيشرفت هاى خود ادامه حركت مى دادند ، و اگر بر اثر نعمت فراوان و ثروت و مكنت زياد ، غرق در شهوات نمى شدند ، و اگر آزاد از فرمانروايان پست و دنياپرست و آلت دست استعمار بودند ، بدون شك وضع جهان امروز و خود مسلمين غير از اين بود كه هست .

متأسفانه مسلمانان پس از دو قرن فعاليت و حركت هاى علمى شگفت انگيز ، بر اثر فتوحات بسيار زياد كه همراه با ثروت فراوان ولى عدم معنويت و تربيت بود ، دچار شهوات شده و به اسارت هوا و هوس در آمدند ، و به تدريج حركت علمى و فكرى و تربيتى و معنوى خود را از دست داده و تمام نيروى خود را صرف جنگ هاى بى محتوا ، و فتوحات بى ثمر ، و كشمكش هاى داخلى و طايفه اى و مذهبى كردند ، و از طرف ديگر مسحور عيش و نوش ظاهر گشتند ، و در نتيجه به خواب سنگين غفلت و شهوت فرو رفتند ، و از آنچه كه بايد در راه خير دنيا و آخرت به دست آورند ، محروم شده و به دست آورده ها را هم به تاراج اجانبى چون مغولان ، تيموريان ، و استعمارگران اروپا و امريكا دادند .

اكنون كه در قرن بيستم به سر مى برند ، از آراسته بودن به بسيارى از علوم و صنايع و هنرها محرومند ، و اكثر آنان دچار فاسدترين دولت ها و رجال خودباخته و خودفروخته هستند ، و در تمام امور نيازمند خارجيان استعمارگران و گرگان آدم خوار اروپا و امريكا مى باشند .

شايد نور انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى كه از فرزندان على و زهرا (عليهما السلام) است ، و ايران را از بلاهاى گوناگون مادى و معنوى و از جنگ استعمارگران نجات داد به ديگر مسلمانان جهان بتابد و آنان را نيز از غفلت و اسارت و حكومت هاى فاسد نجات دهد ، و مجد و عظمت گذشته و تحرك و فعاليت صدر اول اسلام را به آنان بازگرداند ، و ما را اين اميد هست كه در آينده نزديك مسلمانان جهان از بركت انقلاب ما بيدار شوند و به تدريج زمينه حكومت واحد جهانى را به دست امام دوازدهم فراهم آورند كه قرآن مجيد به اين مسئله بسيار مهم نويد داده و عملى شدن آن را حتمى خوانده است .

) أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ((1) .

براى اينكه بدانيد مسلمانان چه حركت عظيمى در انواع علوم ايجاد كردند ، به كتابهاى الفهرست ، الذريعه ، اعيان الشيعه ، و تاريخ تمدن اسلام ، و نام كتابخانه هاى گذشته مسلمين و تعداد كتب آنها در جلد سوم تاريخ تمدن صفحات 637 تا 640 مراجعه كنيد .

در آن روزگار تمام مراكز مسلمان نشين داراى كتابخانه هاى بسيار مجهز بود كه بعضى از آنها بيش از چهار ميليون كتاب داشت مانند كتابخانه بيت الحكمة بغداد .

علاوه بر آن كتابخانه ها ، مساجد و بيمارستانها و ادارات و منازل شخصى داراى كتابخانه بود ، و درب آن به روى مراجعان به راحتى باز بود ، و غير از آن ، هر كس از دانش و علم بهره داشت در منزل خودش داراى كتابخانه اى مخصوص بود ، كه در هنر مربوط به خودش از آن كتب استفاده مى كرد .

ايران آن روز از تمام مناطق مسلمان نشين كتابخانه و دانشمند بيشتر داشت ،

1 ـ سوره انبياء (21) : 105 .

و فعاليت ايرانيان در علوم به قدرى چشمگير بود كه اكثر كتب علمى اسلامى در تمام فنون به دست ايرانيان تأليف شده .

جرجى زيدان مى گويد : خراسان بيش از تمام ممالك اسلامى داراى مدرسه و كتابخانه شد و از آن رو به ديار علم و ادب معروف گشت ، با اين وصف اطلاعات مهمى از كتابخانه هاى خراسان در دست نيست ، فقط ياقوت حموى مى گويد در سال 616 هجرى در مرو شاه جهان از شهرهاى نامى خراسان ده كتابخانه عمومى ديدم كه مانند آن در هيچ جاى دنيا يافت نمى شد !

كتابهاى بسيار عالى در آنجا بود و تنها در يكى از آن كتابخانه ها دوازده هزار جلد كتاب موجود بود ، ياقوت در پايان مقاله اش مى گويد من معلومات خود را آن كتابها استفاده كردم .

در ماورء النهر نيز كتابخانه هائى بوده است ، از آن جمله كتابخانه بخارا كه از قرار مشهور ابن سينا علم خود را از آنجا اقتباس نمود و مؤسس آن نوح بن منصور بود ، شيخ الرئيس مى گويد : كتابهائى در آن كتابخانه ديدم كه مردم نامش را هم نشنيده اند و مانند آن را من نديده بودم !

خواجه طوسى در مراغه كتابخانه اى داير كرد كه چهار صد هزار جلد كتاب در آن بوده است .

تا آنجا كه ما تحقيق كرده ايم كتابخانه هاى عمومى اسلامى اينها بوده و البته مسجدها و بيمارستانها و مدرسه ها كتابخانه هائى داشتند كه بعضى از آنان از حيث شماره كتاب مهم تر از كتابخانه هاى عمومى بوده است و از خود مديران و كتابدارهائى داشته است و فهرست ها و صورت هائى براى كتابهاى آن تهيه كرده بودند .

به علاوه بزرگان و دانشمندان نيز كتابخانه هاى مهم خصوصى داشته اند از آن جمله كتابخانه مشهور صاحب بن عباد كه چهار صد شتر آن را حمل مى كرد .

افرايم طبيب مصرى پس از مردن خود بيست هزار جلد كتاب از خود باقى گذاشت و موفق به مطران ده هزار جلد كتاب از خود بر جاى گذاشت ، بعلاوه سه كاتب براى او كتاب استنساخ مى كردند ، در كتابخانه امين الدوله بيست هزار جلد كتاب بوده است و همين طور در كتابخانه فتح بن خاقان و ابن قفطى و غيره كتابهاى بسيار بوده است .

در اينجا براى قدردانى از مسلمين صدر اول و زمان كمى بعد از آنان لازم است به نام بعضى از كتابخانه ها و تعداد كتب آنها آن هم در شرايط بسيار سخت آن اشاره شود .

بيت الحكمة بغداد

000،4000

سلطنتى قاهره

000،1000

طرابلس شام

000،3000
الحكمة قرطبه

000،400

مراغه

000،400

دارالحكمة قاهره

000،100

شاپور بغداد

000،10

گوستاولوبون فصل مهمى از كتابش را اختصاص به زحمات طاقت فرساى مسلمين به تشويق پيامبر و قرآن و اولياى اسلام نسبت به علم داده و مى گويد مسلمانان در علومى چون :

زبان ، فلسفه ، ادب ، تاريخ ، رجال ، رياضى ، هيئت ، جغرافيا ، فيزيك ، شيمى ، ساختن كاغذ ، انواع اسلحه ، علم طب ، صنعت ، نقاشى ، فنون متعلقه به فلزات و احجار كريمه ، عمليات متعلقه به چوب و عاج ، فن خاتمكارى ، شيشه آلات ، صنعت ساختن اشياء و ظروف ، قماش و پارچه ، و علوم منشعب از قرآن به پيشرفت هاى شگرفى نائل شدند ، در حدى كه در تمام علوم اروپائيان محتاج به آنان شدند ، و از سفره پر بركت آنان بهره ها برده و علت پيشرفت تمدن كنونى شدند ! !

در هر صورت به قول حضرت صادق (عليه السلام) يك مرحله از زكات گوش ، استماع علم است ، علمى كه باعث بيدارى ، اكتشاف ، كمك به خلق و تنظيم معيشت ، و به قول پيامبر اسلام آبادكننده دنياست .

2 ـ آموختن حكمت بخشى ديگر از زكات گوش است ، حكمت يعنى واقعيات بسيار بلند و محكمى كه براى تربيت و رشد و تكامل و رفعت مقام انسان در درجه اول به توسط وحى به انسان ارائه شده و در درجه دوم به توسط تصفيه و تزكيه جان و قلب به صورت الهام از درون انسان جوشش پيدا مى كند كه :

مَنْ أخْلَصَ للهِِ أرْبَعينَ صَباحاً جَرَتْ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ .

آن كس كه چهل روز براى خدا از هر جهت خالص گردد ، چشمه هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى گردد .

حكمت به قول قرآن مجيد خير كثير است ، و دارنده اين خبر سعادتمند دنيا و آخرت است .

آموختن حكمت از حكيمان كه به ترتيب انبيا و امامان و اولياء و عرفاى حقيقى و حكيمان كه سرحلقه آنان لقمان است ، براى تحصيل كمالات و يافتن دنيا و آخرتى آباد لازم بلكه واجب است ، و هر كس در اين زمينه از خرج كردن گوش خويش بخل ورزد ، نسبت به خود ظلم و خيانت كرده ، و گناه عظيم مرتكب شده ، و در سعادت دو سرا را به روى خويش بسته ، و خود و هر كس را كه در حوزه تصرف اوست از فيوضات عالى الهى محروم نموده است .

در اينجا لازم است به بخش هائى از حكمت هاى قرآنى و روائى و حكمت هائى كه با كمك قرآن و روايات ، و اتصال به انبيا و ائمه و تصفيه دل و جان براى اهل حكمت ظاهر گشته اشاره رود ، شايد با خواندن اين سطور و دقت در اين واقعيات به فيوضات ربانيه نائل شده ، از غيب درى و درهائى به روى دل ما گشوده شود .

حكمت هاى قرآنى

قرآن مجيد در سوره مباركه لقمان آيات 12 تا 19 مسئله عطاى حكمت به لقمان و توضيح حكمت را بدينگونه بيان مى دارد :

ما به لقمان مقام حكمت عطا كرديم ، و دستور داديم به شكر خدا برخيز ، كه هر كس شكر حق گويد به سود خود اوست ، و هر كس ناسپاسى كند به زيان اوست ، كه خدا بى نياز و ستوده صفات است .

قسمتى از حكمت هاى لقمان دستورات و پندهائى بود كه به فرزندش داد ، آن مرد حكيم به فرزندش فرمود :

فرزند عزيزم هرگز به خداوند شرك مياور كه شرك ستم بزرگى است ، از سفارشات حضرت حق به انسان است كه در حق پدر و مادر نيكى كن ، خصوصاً

مادر كه چون بار حمل فرزند برداشته تا مدت دو سال كه طفل را از شير باز گيرد ، هر روز بر رنج و ناتوانيش افزوده شده است به همين خاطر به مادر بسيار نيكى كن ، نخست شكر مرا كه خالق تو و پدر و مادر و جهان هستى هستم به جاى آر آنگه از پدر و مادر تشكر كن كه بازگشت همه به سوى من است .

و اگر پدر و مادر تو را به شرك به خدا كه حق نمى دانى وادار كنند ، در اين زمينه از آنان اطاعت مكن ، اما در زندگى دنيا با آنان با حسن خلق مصاحبت نما و از راه آن كس كه به درگاه ما رجوع و انابه اش بسيار است پيروى كن كه پس از مرگ رجوع شما به سوى من است و من شما را به تمام اعمالتان آگاه خواهم كرد .

اى فرزند عزيزم بدان كه خداوند اعمال بد و نيك خلق را اگر چه به مقدار خردلى باشد در ميان سنگى يا در طبقات آسمانها يا زمين پنهان باشد ، همه را در روز محاسبه مى آورد ، كه خدا بر همه چيز دانا و آگاه است .

فرزند عزيزم نماز را به پاى دار ، و امر به معروف و نهى از منكر كن و در اين زمينه از مردم نادان هر آزارى بينى صبر پيشه كن و استقامت نما ، كه اين حوصله و استقامت و صبر و پايدارى در راه تربيت مردم و هدايت آنان نشانه اى از عزم ثابت مردم بلند همت در امور لازم عالم است . هرگز با تكبر و ناز از مردم رخ متاب و در زمين با غرور و تبختر قدم برمدار ، كه خداوند مردم متكبر خودستا را دوست ندارد .

در كليه شئون حيات ميانه روى اختيار كن و سخن آرام بگو نه با فرياد بلند ، كه منكر و زشت ترين صداها صداى الاغ است « شايد مراد از صداى الاغ در اين حكمت هياهو و جنجال و ياوه گوئيهاى مردم نادان و مغالطه كار باشد » .

حكمت : در روايات

از انبياء خدا و ائمه طاهرين دريا دريا حكمت نقل شده ، كه از باب نمونه به گوشه اى بسيار اندك از آن درياهاى بى پايان اشاره مى رود :

قالَ عَلِىٌّ (عليه السلام) : أيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا اللهَ الَّذي إنْ قُلْتُمْ سَمِعَ وَإنْ أضْمَرْتُمْ عَلِمَ وَبادِروُا الْمَوْتَ الَّذي إنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أدْرَكَكُمْ وَإنْ أقَمْتُمْ أخَذَكُمْ وَإنْ نَسيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ(1) .

امام على (عليه السلام) فرمود : اى مردم تقوا پيشه كنيد خدائى را كه اگر بگوئيد مى شنود ، و اگر پنهان نمائيد مى داند ، و به عبادت و بندگى بر مرگ پيشى گيريد ، كه اگر بگريزيد شما را دريابد ، و اگر بايستيد شما را مى گيرد ، و اگر فراموشش كنيد او شما را ياد مى آورد .

وَقالَ (عليه السلام) : إتَّقُوا اللهَ تَقِيَّةً مَنْ شَمَّرَ تَجْريداً وَجَدَ تَشميراً وَأكْمَشَ في مُهَل وَبادَرَ عَنْ وَجل وَنظَرَ في كَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَعاقِبَةِ الْمَصْدَرِ وَمَغَبَّةِ الْمَرْجَعِ(2) .

و نيز فرمود از خدا بترسيد ترسيدن كسى كه دامن به كمر زده و خود را مجرد و تنها ساخته و كوشش و تلاش نموده و خويش را چست و چالاك كرده است ، و در مهلت عمرش به نيكوكارى شتاب كرده و از ترس از دست دادن فرصت پيش دستى به انجام برنامه هاى لازم نموده ، در رو آوردن به قرارگاهش انديشه كرده ، و در پايان آمد و رفتش فكر نموده است .

در حكمت 215 مى فرمايد :

بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ وَبِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُواصِلُونَ وَبِالاِْفْضالِ تَعْظُمُ الاْقْدارُ وَبِالتَّواضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَبِاحْتِمالِ الْمؤنِ يَجِبُ السُّودَدُ وَبِالسَّيرَةِ الْعادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنادى وَبِالْحِلْمِ عَنِ السَّفيهِ تَكْثُرُ الاْنْصارُ عَلَيهِ .

به خاموشى و سكوت از هر حرف لغو و بيهوده و باطلى هيبت و بزرگى پديد آيد كه خاموشى از لغو نشانه عقل و خردمندى است .

1 ـ نهج البلاغه صفحه حكمت 194 .

2 ـ حكمت 201 .

و با انصاف و برابرى ، پيوستگان و دوستان بسيار گردند ، و با نيكى كردن منزلت ها بزرگ شود ، و با فروتنى و تواضع نعمت حق بر انسان تمام شود ، و با تحمل رنج ها و سختى ها بزرگى لازم و واجب گردد ، و با رفتار خوب و پسنديده دشمن شكست مى خورد . و با حلم و بردبارى در برابر سفيه و نادان ، ياوران انسان بسيار مى شوند .

على (عليه السلام) بر پيامبر وارد شد عرضه داشت پدر و مادرم فدايت بر مجلسى كه مربوط به قريش بود گذر كردم چنين بودند ، سپس بر مجلسى كه مربوط به اوس و خزرج بود گذر كردم چنين بودند سپس بر مجلسى كه مربوط به اوس و خزرج بود گذر كردم چنين بودند ، همه آنان هم مؤمن هستند ، اى رسول خدا مرا به اوصاف مؤمن آگاهى ده .

پيامبر سر برداشت و فرمود بيست خصلت در مؤمن است ، اگر در او نباشد ايمانش كامل نيست .

1 ـ يا على از اخلاق مؤمنين آن است در نماز حضور پيدا كنند .

2 ـ در اداى زكات سرعت بخرج دهند .

3 ـ مساكين را اطعام نمايند .

4 ـ مهرورزى و عاطفه نسبت به يتيم داشته باشند .

5 ـ پاكيزگى در لباس را رعايت كنند .

6 ـ كمر براى كار خير و انجام دستورات حق محكم بندند .

7 ـ به هنگام سخن دروغ نگويند .

8 ـ خلف وعده ننمايند .

9 ـ خائن در امانت نباشند .

10 ـ در كلام راستى و درستى را مراعات كنند .

11 ـ راهبان و عابدان شب اند .

12 ـ شيران پيكار در روزند .

13 ـ روزه دار روزند .

14 ـ قائم به عبادت در شبند .

15 ـ آزاردهنده به همسايه نيستند .

16 ـ همسايه از آنان راحت است و در جنب آنان خوش است ، و خلاصه بى تفاوت نسبت به امور همسايه نيستند .

17 ـ راه رفتن آنان در زمين متواضعانه و آسان است .

18 ـ به خانه بيچارگان جهت رسيدگى قدم مى گذارند .

19 ـ به تشييع جنازه حاضر مى شوند .

20 ـ اهل تقوا هستند ، خدا ما و شما را در زمره پرهيزكاران قرار دهد .

عَنِ السَّجّادِ (عليه السلام) : لِلْعَبْدِ أرْبَعَة أعْيُن : عَيْنانِ يَبْصُرُ بِهِما أمْرَ دينِهِ وَدُنْياهُ وَعَيْنانِ يَبْصُرُ بِهِما أمْرَ آخِرَتِهِ فَإذا أرادَ اللهُ بِعَبْد خَيْراً فَتَحَ لَهُ العَيْنَينِ اللَّتَينِ فِى قَلْبِهِ فَأبْصَرَ الْغَيْبَ وَاَمْرَ آخِرَتِهِ(1) .

حضرت سجاد امام زين العابدين (عليه السلام) فرمود : براى عبد چهار چشم است ، دو چشم كه بوسيله آن دو دين و دنيايش را مى نگرند ، و دو چشم كه بوسيله آن دو آخرتش را نظر مى كند ، پس وقتى خداوند خيرى را براى بنده اش بخواهد ، دو چشم دلش را باز مى كند تا با آن دو غيب و امر آخرتش را ببيند .

مِنْ كَلِماتِ مَوْلينا السَّجّادُ (عليه السلام) قالَ : ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ مِنَ الْمُؤمِنينَ كانَ فِى كَنَفِ اللهِ وَأظَلَّهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الاْكْبَرِ : مَنس أعْطَى النّاسَ مِنْ

1 ـ مستدرك سفينة البحار : 7/522 .

نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلُهُمْ لِنَفْسِهِ ، وَرَجُلٌ يُقَدِّمْ يَداً وَرِجْلاً حَتّى يَعْلَمَ أنَّهُ في طاعَةِ اللهِ قَدَّمَها أمْ في مَعْصيَتِهِ وَرَجُلٌ لَمْ يَعِبْ أخاهُ بِعَيْب حَتّى يَتْرُكَ ذلِكَ الْعَيْبَ مِنْ نَفْسِهِ .

از فرمايشات مولاى ما حضرت سجاد (عليه السلام) است : سه چيز است در هر مؤمنى باشد در پناه خداست ، و در قيامت حضرت حق سايه بر سرش افكند ، و از فزع روز بزرگ امانش دهد :

كسى كه به مردم عطا كند آنچه را خود از مردم براى رفع حوائج و نيازمنديهايش مى خواهد ، و مردى كه دست و پا حركت ندهد مگر اينكه بداند در طاعت يا معصيت خداست ، و مردى كه برادرش را عيب نگويد تا آن عيب را از خودش دور كند .

خلاصه اين حكمت ها اين است ، كه انسان ظرف كرامت ، درستى ، فضيلت ، علم ، هدايت ، و حقايق و فيوضات الهيه است ، و بايد خود را با تصفيه از گناه و آلودگى تجلى گاه اين واقعيات كند و اين چند روزه محدود عمر را به فساد و  تباهى و آلودگى و عيش و نوش و غفلت و جهل از دست ندهد .

عارف بزرگوار ، و سالك مسالك عرفان ، خواجوى كرمانى مى فرمايد :

توئى نمونه نقش نگارخانه (كن) *** مكن صحيفه دل را سواد نقش و نگار
توئى يگانه شش منظر و سه روح دو كون *** مشو فسانه اين هفت گوى و نه مضمار
زهفت منظر زنگار خورد آينه گون *** مهل كه آينه دل بگيردت زنگار
مباش غره بدين پنج روز نقد حيات *** كه عمر بر سر پايست و چرخ بر سر كار
زبان سوسن آزاد از آن دراز آمد *** كه همچو بلبل بيدل نمى كند گفتار
چو در مششدر اين كعبتين شش سوئى *** بريز مهر و هم آزاد شو زپنج و چهار
مجاوران زواياى عالم ملكوت *** ندا دهند تو را بالعشى والابكار
كه تا برون نروى زين مضيق جسمانى *** چگونه بار دهندت به صدر صفه يار
گرت به مهره فريبد زمانه چون افعى *** بدين فسون مشو ايمن زمهره بازى مار
ترا چو سرو به آزادگى برآيد نام *** چو نرگس ار ننهى ديده بر زر و دينار
مكن به چشم حقارت نظر به مردم زانك *** زخوار كردن مردم شوند مردم خوار

براى يافتن حكمت هاى روائى به كتاب هاى شافى ، محجة البيضاء ، جلد دوم اصول كافى ، باب عشرت بحار ، جلد يازدهم وسائل الشيعه ، مكارم الاخلاق طبرسى ، حكمت الهى قمشه اى ، مكارم راغب اصفهانى مراجعه كنيد .

خداوندا ما را براى فهم حكمت و آراسته شدن به حكمت عملى توفيق رفيق راه كن ، كه اگر فيض و عنايتت در اين راه دستگير بندگان نباشد ، ذره اى از حكمت را نخواهند چشيد ، و در آن صورت بدبخت دنيا و آخرت خواهند شد .

كوى عشق است اين و در وى صد بلا *** راه عشق است اين و در وى صد خطر
آسمان اينجا ببوسد آستان *** جبرئيل اينجا بريزد بال و پر
جان دهند اينجا براى درد دل *** سر نهند اينجا براى درد سر
ديده بر دوز از خود و او را ببين *** خود مبين اندر ميان او را نگر
خود بسوز و هر چه مى خواهى بساز *** خود بباز و هر چه مى خواهى ببر
در كلاه فقر مى بايد سه ترك *** ترك نفس و ترك دنيا ترك سر
بوالعجب طوريست طور عاشقان *** جمله با هم دوست تر از يك دگر
جاى در زندان و دائم در سرود *** پاى در دامان و دائم در سفر
در فراق يك ديگر اشكند و آه *** در مذاق يك دگر شير و شكر
نامه و پيغام گو هرگز مباش *** مى دهند اينجا به دل از دل خبر

در حكمت هاى قدسى از قول پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) آمده است :

ما مِنْ يَوْم يَمُرُّ إلاّ وَالْبارى عَزَّوَجَلَّ يُنادى : عَبْدي ما أنْصَفْتَني أذْكُرُكَ و َتَنْسى ذِكْري وَأدْعُوكَ إلى عِبادَتي وَتَذْهَبُ إلى غَيْري وَارْزُقُكَ مِنْ خَزائِني وَآمُرُكَ لِتَتَصَدَّقَ لِوَجْهي فَلا تُطيعُني وَأفْتَحُ عَلَيكَ أبْوأبَ الرِّزْقِ وَأسْتَقْرِضُكَ مِنْ مالي فَتَجْبَهُني وَأذْهَبُ عَلَيْكَ الْبَلاءَ وَأنْتَ مُعْتَكِفٌ عَلى فِعْلِ الْخَطايا يَابْنَ آدَمَ ما يَكُونُ جُوابُكَ لي غَداً إذا أجَبْتَني(1) .

روزى نمى گذرد مگر اينكه خداوند عزوجل ندا مى كند ، بنده من با من از در انصاف نيامدى ، يادت كردم ولى تو مرا از ياد بردى ، به بندگيم دعوتت كردم به سوى غير من رفتى ، از خزائنم روزيت دادم و تو را امر كردم از آنچه در اختيار نهاده ام در راه من صدقه بده گوش نكردى ، درهاى روزى را به رويت باز كردم و از مال خودم از تو قرض خواستم « در جهت رفع حوائج مؤمنين » كراهت نشان دادى ، بلا را از تو دفع كردم ، تو مقيم خانه گناه شدى ، اى فرزند آدم روزى كه بخواهى در دادگاه عدالت جوابم را بدهى چه مى گوئى ؟ !

به حضرت داود خطاب فرمود :

پنج چيز را در پنج چيز قرار داده ام مردم در پنج چيز ديگر مى جويند اما نمى يابند ، بى نيازى را در قناعت قرار داده ام اينان در سيرى و راحت مى طلبند ولى نمى يابند .

عزت را در طاعتم قرار داده ام اينان در خدمت به شاه مى جويند اما نمى نيابند ، بى نيازى را در قناعت قرار داده ام اينان در كثرت مال مى خواهند ، نمى يابند ، رضا و خشنوديم را در غضب مردم قرار داده ام اينان در رضاى نفس مى طلبند نمى جويند ، راحت را در بهشت قرار داده ام اينان در دنيا مى جويند پيدا نمى كنند ، آرى آنچه هست پيش خدا است ، و نزد غير او چيزى نيست ، جسم و جان ، و فكر و قلب ، و روح و دل را صرف غير او نكنيد ، كه چيزى تحصيل نخواهند كرد ، وجود خود را خرج معرفت و كسب عشق حق كنيد تا سعادت دنيا و آخرت نصيب شما شود ، كه جز عشق و معرفت و رياضت و عمل ، آنهم بر حول محور حضرت او هيچ عمل و فكرى سود ندهد ، و هيچ موجودى به محصول شيرين نرسد .

به قول عارف معارف و واقف مواقف غزالى مشهدى :

خاك دل آن روز كه مى بيختند *** شبنمى از عشق بر او ريختند
دل كه بدان رشحه غم اندود شد *** بود كبابى كه نمك سود شد
ديده عاشق كه دهد خون ناب *** هست همان خون كه چكد زان كباب
بى اثر مهر چه آب و چه گل *** بى نمك عشق چه سنگ و چه دل
دل كه زعشق آتش سودا در اوست *** قطره خونى است كه در ياد اوست
سبحه شماران ثريا گسل *** مهره گل را نشمارند دل
به كه نه مشغول به اين دل شوى *** كش ببرد گربه چو غافل شوى
آهن و سنگى كه شرارى در اوست *** بهتر از آن كه نه يارى در اوست
نيست دل آن دل كه در او داغ نيست *** لاله بيداغ در اين باغ نيست
نازكى دل سبب قرب توست *** گر شكند كار تو گردد درست
دامن از انديشه باطل بكش *** دست زآسودگى دل بكش
كار چنان كن كه در اين تيره خاك *** دامن عصمت نكنى چاك چاك
قدر دل آنها كه قوى يافتند *** از قدم پاكروى يافتند
عشق بلند آمد و دلبر غيور *** در ادب آويز و رها كن غرور
چرخ در اين سلسله پا در گل است *** عقل در اين ميكده لا يعقل است
جان و جسد خسته اين مرهمند *** ملك و ملك سوخته اين غمند
اى به نظاره شده اى ديده باز *** سهل مبين در مژه هاى دراز
كان مژه در سينه چو كاوش كند *** خون دل از ديده تراوش كند
ناله زبيدرد نباشد پسند *** چند دل و دين چو نه اى دردمند

حكمت : در معرفى انسان كامل

پوشيده نماند كه انسان كامل را به اسامى مختلفه مى خوانند ، و از وجهى و مناسبتى مسمى به اسمى مى نمايند .

چون از عالم حقايق خبر مى رساند جبرئيلش گويند ، و چون از معارف و مكارم به طالبان رزق بخش است ميكائيلش نامند ، و چون مريدان را از معاد و بازگشت آگاه مى كند اسرافيلش خوانند ، و چون قطع تعلق نفس اماره از شهوات جسمانى نمايد عزرائيلش دانند .

آدمش گويند كه معلم طالبان راه هداست ، و نوحش گويند كه نجات دهنده از طوفان بلاست ، ابراهيمش خوانند چرا كه از نار هستى گذشته و نمرود خويش را كشته و خليل حضرت حق گشته .

او را موسى نيز گفته اند كه فرعون هستى را به نيل نيستى غرق نموده و در طور قربت الله در مناجات است .

و نيز خضر نام كرده اند كه آب حيوان عالم لدنى خورده و به حيات جاودانى پى برده و نيز الياس لقب نهاده اند كه غريق بحر ضلالت را به ساحل نجات دلالت مى نمايد .

داود زمان نيز مى گويند كه جالوت نفس را به قتل رسانيده و خليفة الله شده ، لقمان نيز گويند زيرا كه حكيم الهى است و او را بر حقيقت اشياء آگاهى است .

افلاطون نيز نامند زيرا كه طبيب نفوس و در تشخيص امراض باطنى مانند جالينوس است .

سليمانوار زبان مرغان داند ، عيسى كردار مرده را زنده گرداند ، امامش نيز گويند زيرا كه پيشواى مقتديان طريقت است و اهل طاعت و عبادت حقيقت مقلد آن و پيروان اويند .

جام جهان نمايش نيز خوانند چرا كه اسرار هستى در او پيدا و كمابيش عالم كون و فساد بر رأى صائبش هديه است .

و اكسير اعظمش گويند چرا كه اكسيروار وجودش كمياب و نحاس قلب اهل حواس از مساسش زرناب است .

گوگرد احمرش نيز خوانند كه وجدان وجودش مشكل و طالبان كيمياى معرفت را از عدم تحصيلش خون در دل است .

هاديش لقب كرده اند كه گم گشته گان فيافى بى خبرى و غفلت را به شهرستان دانائى و آگاهى هدايت مى كند .

مهديش نام نهاده اند كه دجال جهل و شهوت را گردن مى زند(1) ، اين است موقعيت و مقام انسان كه حكما و عرفا در مقام بيانش برآمده اند ، و چه پر ارزش گوشى كه اين مقامات را بشنود و صاحبش براى آراسته شدن به اين حقايق با تمام وجود بكوشد و در اين راه از سر و جان بگذرد .

1 ـ رياض العارفين 24 .

جامع علوم ظاهريه و باطنيه و حاوى فضايل عقليه و نقليه اميرحسين بن عالم بن الحسن الحسينى الهروى در بيان مقام با عظمت انسان فرموده :

اى قطره تو غافلى زدريا *** در جوى تو مى رود هويدا
آئينه هر دو عالمى تو *** بنديش كه با كه همدمى تو
اى صورت خوب و زشت با تو *** هم دوزخ و هم بهشت با تو
در برج تو ماه و آفتاب است *** ليكن پس پرده سحاب است
دارى تو زمين و آسمانى *** گر يافته اى بده نشانى
پيدا و نهان و بود و نابود *** در لوح تو هست جمله موجود
گرديده ديده را گشائى *** در خود همه را به خود نمائى
دانى چو به بينى از چپ و راست *** كاين هيجده هزار عالم اينجاست
اى بى خبر از جهان معنى *** با تو چه كنم بيان معنى
تا در نظرت اميد و بيم است *** راهت نه صراط مستقيم است
عمرى سر و پا برهنه رفتى *** ليكن قدمى به ره نرفتى
چندين تك و پوى تو دو گام است *** بردار قدم كه ره تمام است
اول زتو رفتن است و ديدن *** آخر همه بردن و رسيدن
فانى شو اگر بقات بايد *** بگذر ز خود ارخدات بايد
گر مردن تو زتو تمام است *** حشر تو هم اندرين مقام است
مردان كه ره خدا سپردند *** در عالم زندگى بمردند
اوصاف ذميمه چون بدل شد *** هر عقده كه بود در تو حل شد
در شيب و فراز اين مقامات *** صد گم شده بينى از كرامات
مردان همه اصل پاك دارند *** نسبت نه به آب و خاك دارند
چون آب روند بى علايق *** آميخته با همه خلايق
اين ره نه به خرقه و گليم است *** اول قدمش دل سليم است
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation