بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 5, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد5
     10 - عرفان اسلامي جلد5
     11 - عرفان اسلامي جلد 5
     12 - عرفان اسلامي جد5
     13 - عرفان اسلامي جلد5
     14 - عرفان اسلامي جلد 5
     15 - عرفان اسلامي جلد5
     16 - عرفان اسلامي جلد5
     2 - عرفان اسلامي جلد 5
     3 - عرفان اسلامي جلد 5
     4 - عرفان اسلامي جلد 5
     5 - عرفان اسلامي جلد 5
     6 - عرفان اسلامي جلد5
     7 - عرفان اسلامي جلد 5
     8 - عرفان اسلامي جلد 5
     9 - عرفان اسلامي جلد 5
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 

دل را با تصفيه كردن از دسترس شيطان خارج كنيد

دل وقتى در تصرف دشمن خدا باشد ، چه دشمن درونى ، چه دشمن بيرونى ، رسيدن به حقيقت محال ، و دست يافتن به ملكات الهيه غير ممكن ، و آدمى از بهره گيرى از فيوضات ربانيه محروم ، و از چشيدن شيرينى حقايق ، بخصوص واقعيات عبادات و مخصوصاً نماز و على الخصوص سوره حمد ممنوع است .

اگر مى خواهيد به بزم دوست راه پيدا كنيد ، اگر مى خواهيد از مى عشق او بنوشيد ، اگر ميل داريد ، آن حضرت شما را به پيشگاه قدس راه دهد ، خانه او را كه دل شماست از دست دشمن او بگيريد ، تا هم چون باز شكارى ، به شكار وصل او به پرواز آئيد .

از او بخواهيد كه براى نجات دل شما از دسترس شيطان و دخالت طالوت و تصرف ابليس به شما توفيق داده ، و در اين مهم شما را يارى و مدد كند .

به قول فيض آن شوريده شيدا و مست باده صفا :

يا رب اين مهجور را در بزم وصلت بارده *** از مى روحانيانش ساغر سرشار ده
دل بجان آمد مرا زين عالم پر شور و شر *** راه بنما سوى قدسم عيش بى آزار ده
سخت مى ترسم كه عالم گردد از عشقم خراب *** يا رب اين سيلاب خون را ره به دريا بار ده
در فراغت مردم اى جان جهان رحمى بكن *** يا دلم خوش كن به وعدى يا به وصلم بار ده
دل همى خواهد كه قربانت شود در عيد وصل *** جان لاغر را بپرور شيوه اين كار ده
تيره شد جان و دلم از امتزاج آب و گل *** سينه را اسرار بخش و ديده را انوار ده
عقل جزئى از سرم كن دور و عقل كل فرست *** زنگ غم بزداى از دل شادى غمخوار ده
تا بكى مخمور باشند از مى روز الست *** عاكفان كوى خود را باده اسرار ده
هر گروهى را زفضلت نعمتى شايسته بخش *** زاهدان را وعد جنت عاشقان را بار ده
يا رب آن ساعت كه از دهشت زبان ماند زكار *** فيض را الهام حق كن طاقت گفتار ده

بدان كه دل آدمى را يك روى وى در عالم روحانيت است ، و يك روى در عالم جسمانيت ، تا هر مدد و فيض كه از روح مى ستاند در آن عالم قسمت كند ، چه از دل به هر عضوى عرقى پيوسته است . تا مدد فيض روح به جمله اعضا برسد ، و حس و حركت يابد ، و اگر فيض روح به يك عضو نرسد ، به سبب سده اى كه در آن عرق ، كه مجارى فيض است پديد آيد ، آن عضور از حركت فرو ماند و مفلوج شود ، و اگر اين سده در دل پديد آيد و فيض روح يك طرفة العين از دل منقطع شود قالب از كار فرو ماند و حيات منقطع گردد .

و دل موصوف مى شود به صفات روح ، يعنى حيات و علم و بصر و سمع و ديگر صفات .

و استعداد آن دارد كه اگر تصفيه يابد بر قانون طريقت ، محل استواى صفت روحانيت شود ، و چون پرورش و تصفيه و توجه به كمال رسد ، محل ظهور تجلى جمله صفات الوهيت گردد ، با آنكه جمله كائنات در مقام پرتو تجلى ، نورى از انوار و صفتى از صفات حق نتوانند بود .

اما آن كه دل چيست و تربيت و تصفيه او به چيست و كمال او در چيست ؟

بدان كه دل را صورتى هست و آن است كه مضغه خوانند ، و او گوشت پاره اى است صنوبرى در جانب پهلوى چپ زير سينه كه جمله حيوانات را هست ، و او را جانى است روحانى كه عقل نتيجه آن است ، و اآن مخصوص انسان است .

و دل را صلاحى و فسادى هست ، صلاح او در صفاى اوست ، و فساد او در كدورت او ، و صفاى دل در سلامتى حواس اوست و كدورت او در بيمارى و خلل حواس او .

زيرا كه دل را پنج خاصه است ، چنانكه قالب را ، چنانكه صلاح تن در سلامتى حواس او مى باشد ، تا همگى عالم شهادت را بدان پنج حس ادراك نمايد ، همچنين دل را پنج حس مى باشد ، اگر آنها به سلامت باشند جملگى عالم غيب را از ملكوتيان و روحانيات بدان ادراك مى نمايد .

چنانكه دل را چشمى است كه مشاهدات غيبى به او مى بيند ، و گوشى كه استماع كلام اهل غيب و كلام حق بدو مى كند ، و مشامى دارد كه روايح غيبى به او استشمام كند ، و گامى دارد كه ذوق محبت و حلاوت ايمان و طعم عرفان بدان يابد ، و همچنان كه حس لمس قالب را در همه اعضاست بالجمله اعضا را ملموسات منتفع مى گردد ، دل را عقل بدان نهج است ، تا به جملگى دل بواسطه عقل از كل معقولات نفع مى برد .

پس هر كه را اين حواس دل به سلامت نيست ، فساد دل او را در آن است ، و هر كه را در حواس دل خلل هست دوزخ و دركات وى از براى اوست كه :

( وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ )(1) .

و دل را اطوار مختلف است كه :

( وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَاراً )(2) .

طور اول : دل را صدر گويند : و آن معدن گوهر اسلام است .

( أَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُور مِن رَبِّهِ )(3) .

و هر وقت كه از نور اسلام محروم ماند معدن ظلم و كفر است كه :

( وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهَ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ )(4) .

و محل وساوس شيطان و تسويلات نفس ، صدر بيش نيست كه :

( يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ )(5) .

و صدر پيوست دل است و در اندرون دل اينها را راه نيست ، زيرا كه دل خزينه حق است و آسمان صفت است ، اينها را به آنجا راه نيست كما قال :

ـ1 ـ سوره اعراف (7) : 179 .

2 ـ سوره نوح (71) : 14 .

3 ـ سوره زمر (39) : 22 .

4 ـ سوره نحل (16) : 106 .

5 ـ سوره ناس (114) : 5 .

( وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَان رَّجِيم )(1) .

طور دوم : از دل را قلب خوانند و آن معدن ايمان است كه :

( كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الاِْيمَانَ )(2) .

و محل نور عقل است به مفاد :

( لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا )(3) .

طور سوم : شفاف است و آن معدن عشق و محبت و شفقت است بر خلق :

( قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً )(4) .

و محبت خلق از شفاف نگذرد .

طور چهارم: فؤاد است و آن معدن مشاهده و محل رؤيت است كه :

( مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى )(5) .

طور پنجم : را حبة القلب گويند كه معدن محبت حضرت عزت است و خاص آن محبت راست ، كه محبت مخلوق را در آن گنجايش نيست .

هواى ديگرى در ما نگنجد *** در اين سر بيش از اين سودا نگنجد

طور ششم : را سويدا گويند و آن معدن مكاشفات غيبى و علوم لدنى است ، ومنبع حكمت و گنجينه اسرار الهى و محل علم اسماء :

( وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْماءَ كُلَّهَا )(6) .

ـ1 ـ سوره حجر (15) : 17 .

2 ـ سوره مجادله (58) : 22 .

3 ـ سوره حج (22) : 46 .

4 ـ سوره يوسف (12) : 30 .

5 ـ سوره نجم (53) : 11 .

6 ـ سوره بقره (2) : 31 .

و در وى انواع علوم كشف شود كه ملائكه از آن محرومند .

اگر كرده غمت غارت هوش دل ما *** درد تو شده خانه فروش دل ما
سرى كه مقدسان از آن محرومند *** عشق تو فرو گرفت بگوش دل ما

طور هفتم : را مهجة القلب گويند ، در آن معدن انوار تجلى هاى صفات الوهيت است و سر :

( وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ )(1) .

اين است ، و اين جنس كرامت با هيچ نوعى از انواع موجودات نكردند .

پس تمامى صحت و سلامت و صفاى دل در آن است كه به كلى از آفت بيمارى :

( فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ )(2) .

خلوص يابد و همگى آن اطوار سر بر خط عبوديت نهند و هر طور به خاصيت آن معنى كه در آن مودع است مخصوص گردد ، بر وفق فرمان و طريق متابعت ، و چنانكه قالب را هفت عضو است ، و بر هفت عضو سجده فرموده اند كه :

اُمِرْتُ أنْ أسْجُدَ عَلى سَبْعَةِ أعْضاء .

دل را نيز سجده بر هفت طور واجب است ، و سجده اول آن است كه روى از همه مخلوقات بگرداند ، و از تمتعات دنيوى و اخروى اعراض كند ، و به همگى وجوه متوجه حضرت شود و از حق جز حق هيچ نطلبد(3) .

ـ1 ـ سوره اسراء (17) : 70 .

2 ـ سوره بقره (2) : 10 .

3 ـ مراحل السالكين : /61 .

ما زدوست غير از دوست مطلبى نمى خواهيم *** حور و جنت اى زاهد بر تو باد ارزانى

تمام درهاى ورودى شيطان را نسبت به خود ببنديد :

شيطان و عوامل ضد الهى و انسانى براى دست يافتن به انسان و از دست گرفتن سرمايه هاى معنوى او ، و نابود ساختن قوا و استعدادهاى الهى اش ، و زير صفر بردن اعتبار و ارزش خدائى اش ، راه هاى گوناگون دارند ، كه خود انسان علت باز بودن آن راههاست ، و نيز با توفيق حضرت محبوب و رعايت قواعد الهيه علت بسته شدن آن جاده ها ، و سد جلوگيرى از نفوذ دشمنان ديرينه و براندازنده حقايق و درستى هاست .

راستى نسبت به خود آسوده نباشيد ، و از شرور و رفتن و علل اغوا و وسوسه غافل نباشيد ، كه تا زنده ايد خطر بر شما نزديك است ، و بر شماست كه هميشه در حالت دفع خطر باشيد ، راه دفع تمام خطرات ابليسى و شيطانى و طاغوتى پناه بردن به خداست ، كه اگر عملاً پناه ببريد از خطر در امان خواهيد بود ، گفتن ( اعوذ بالله ) و اينگونه استعاذه را چندان قدرى و كمالى نيست ، استعاذه حقيقى آن است كه هر در ورود آن ديو و طريق اغوا و اضلال او بازشناسى و از هر راه كه قصد تو كند سر راه در وى دربندى .

ارباب مجاهده كه عنان اختيار از دست اين مكار برده اند ، فرموده اند كه او از ده باب درمى آيد .

اول : از باب حرض و آن را به قناعت مى توان بست و كريمه :

( وَمَا مِن دَابَّة فِي الاَْرْضِ إِلاَ عَلَى اللهَ رِزْقُهَا )(1) .

ـ1 ـ سوره هود (11) : 6 .

را نصب العين خود ساخت .

دوم : از باب طول امل درمى آيد ، و آن را به خوف از موت مى توان مسدود كرد و التجا به كريمه :

( كُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عِنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ )(1) .

هر نفسى شربت مرگ را خواه چشيد ، و محققاً همه شما روز قيامت كاملاً به مزد اعمال خود خواهيد رسيد ، پس هر كس خود را از آتش جهنم دور داشت و به بهشت ابدى برده شد ، چنين كسى پيروزى ابدى يافت و بدانيد كه زندگانى دنيا جز متاع فريبنده چيزى نيست .

سوم : از ممر طلب راحت و نعمت در مى آيد ، و آن را به زوال نعمت و ياد كردن صعوبت و سختى حساب مقابله مى توان كرد و تأديب او به وعيد :

( ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الاَْمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ )(2) .

اينان را به خورد و خواب طبيعى و لذات حيوانى واگذار تا آمال و اوهام دنيائى آنان را غافل كند پس زود است كه نتيجه كامرائى بيهوده و بى ثمر خويش را بيابند .

چهارم : از ممر عجب و خودبينى در مى آيد ، و آن راه را به خوف از عاقبت مسدود بايد ساخت و تقويت از آيات :

( يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ * فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ * خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالاَْرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ * وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالاَْرْضُ إِلاَّ ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذ )(3) .

در آن روز هيچكس جز به فرمان خدا سخن نگويد ، پس مردم بر دو فرقه شوند ، برخى شقى و بد روزگار ، و بعضى سعيد و خوشوقت .

اما اهل شقاوت همه را در آتش دوزخ در حالى كه آه و ناله حسرت مى كشند در افكنند ، آنها در آتش دوزخ تا آسمان و زمين باقى است مخلدند مگر آنكه مشيت خدا بخواهد نجاتشان دهد ، كه البته خدا هر آنچه را بخواهد انجام مى دهد .

و اما اهل سعادت در بهشت اند تا آسمان و زمين باقى است مگر آنچه مشيت حق باشد ، كه عطايش ابدى و نامقطوع است .

پنجم : دخل و تصرف وى از ممر استخفاف برادران مؤمن است آن را به رعايت حرمت و مبادرت ايشان قطع بايد نمود .

ششم : عبور او از راه حسد است ، آن را به رضا دادن به قسمت الهى و عدل در حكم او بايد مقابله نمود ، و استدلال به آيات شريفه سى و دوم تا سى و نهم سوره مباركه زخرف بايد نمود آنجا كه مى فرمايد :

آيا آنان كه راضى از اوضاع عادلانه جهان نيستند ، بايد رحمت و عنايت خداى را تقسيم كنند !

در صورتى كه ما خود معاش حيات و روزى آنان را در دنيا تقسيم كرده ايم و بعضى را بر بعض ديگر به انواع عنايات برترى داده تا با كمك گيرى از يك ديگر چرخ زندگى بگردد ، و رحمت الهى از آنچه جمع مى كنند بهتر است .

ـ1 ـ سوره آل عمران (3) : 185 .

2 ـ سوره حجر (15) : 3 .

3 ـ سوره هود (11) : 105 ـ 108 .

مردم يك نوع و يك رشته و امتند چند روزى در اين دنيا هستند و به اندازه معيشت در اختيار آنهاست ، اگر نه اين بود كه مردم يك امتند ، ما آنان كه به حق كافر مى شدند ، « از پستى دنيا و بى قدرى آن به مال فراوان » سقف خانه هايشان را از نقره خام قرار مى داديم و چندين طبقه كه با نردبان بر سقف بام روند .

و نيز بر منازلشان درهاى بسيار « كنايه از وسعت خانه » و تخت ها كه بر آن تكيه زنند و عماراتشان را به زر و زيور مى آراستيم ولى اينها همه متاع پست و فانى دنياست ، اگر داراى ارزش بود بر آنان آن مى كرديم كه گفتيم :

هر كس از ياد خدا رخ برتابد شيطان را برانگيزيم كه يار و همنشين او باشد .

« آرى تمام متاع دنيا در نزد خدا بى ارزش است ، اگر همه آنهم بر فرض نزد يك نفر باشد ، ارزش حسد ورزيدن ندارد ، و ارزش اينكه شيطان همنشين دل انسان گردد .

شياطين مردم را از راه خدا بازدارند و به گمراهى افكنند ، و آنان پندارند كه به راه درست مى روند .

تا زمانى كه از دنيا بسوى ما باز آيند ، آنگاه با حسرت گويد اى كاش ميان من و آن شيطان فاصله اى به دورى مشرق و مغرب بود ، كه او براى من همنشين و يار بسيار بدى بود .

آن روز حسرت و پشيمانى براى شما سودى ندارد ، زيرا در دنيا از حدود الهى تجاوز كرديد و امروز با شياطين در عذاب دوزخ شريك هستيد .

هفتم : از راه ريا و سمعه و طلب خودنمائى در مى آيد ، و آن طريق را به اعمال اخلاص در اعمال بايد گرفت و اعتماد بر كريمه :

( وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً«110» )(1) .

ـ1 ـ سوره كهف (18) : 110 .

هشتم : از راه بخل در مى آيد ، دل را به فناى :

ما في اَيْدِى النّاسِ يَنْفَدُ .

قرار بايد داد و به بقاى :

( مَا عِندَ اللهَ بَاق )(1) .

اقرار بايد كرد :

نهم : كبر و آن را بقوت بازوى تواضع مسدود بايد ساخت و به حكم :

( إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهَ أَتْقَاكُمْ )(2) .

بزرگى و كرامت را در تقوا بايد دانست .

دهم : آمد و شد او از راه طمع است ، پس دست طمع از خلق كوتاه بايد ساخت ، و روى همت بر خزانه كرم نامتناهى الهى بايد آورد ، و آيت عالى رايت :

( وَمَن يَتَّقِ اللهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ )(3) .

را بدرقه راه و اعتماد كار خود ساخت .

حاصل آنكه از براى اهل هوش و بصيرت چه در وقت قرائت قرآن و چه در غير وقت قرائت بستن راههاى مدخل آن غاوى مغوى به تذكار آيات قرآنى و مواعظ سبحانى با توفيق ربانى سهل است .

حقيقت و فوائد استعاذه :

ـ1 ـ سوره نحل (16) : 96 .

2 ـ سوره حجرات (49) : 13 .

3 ـ سوره طلاق (65) : 2 ـ 3 .

اين مسئله را مى دانيد ، كه شيطان از ابتداى به وجود آمدن انسان ، همراه با اعوان و انصارش ، براى گمراهى و جدائى انسان از حقايق ، بر سر راه انسان نشست ، و در زمينه دشمنى با انسان از هيچ برنامه اى فروگذار نكرده ، و قصد محبث به انسان و آشتى با او را تا روز قيامت ندارد .

انسان اگر در تمام جوانب حيات ، در پناه خدا نباشد ، و در پناه حضرت او نرود ، از خطر مصون نمانده و از شرّ ذى شر در امان نخواهد بود .

به همين خاطر ، حضرت حق و تمام انبياء و امامان و اولياء ، به انسان سفارش و وصيت اكيد دارند ، كه در تمام شئون حيات ، خويش را در پناه حضرت او قرار دهد ، كه اين دشمن و اعوان و انصارش را به پناهگاه الهى راهى نيست ، و پناهگاه خداوند و قرقگاه حضرت او عبارت است از ايمان ، تقوا ، حيا ، عفت ، معرفت ، عبادت ، رياضت ، مجاهده و . . .

چون با زبان گفتى اعوذ بالله عملاً هم اين معنا را به ظهور برسان ، كه بدون شك در پناه او خواهى رفت ، و از ضربه هاى مهلك تمام شياطين درونى و برونى در امان خواهى بود .

از ابن عباس مرويست اجلال قرآن اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ومفتاح آن بسم الله الرّحمن الرّحيم است .

عارفان فرموده اند : اين حقيقت يعنى استعاذه « البته حقيقت عملى آن » وسيله مقربين و نزديكان و ملجأ و ملاذ هاربين و فرار كنندگان و سرور و انبساط محبين و دوستان و امتثال اوامر رب العالمين و خداى جهانيان است ، و اين همه جز عملاً ميسر نيست ، و نظر بزرگان از فقهاء و اولياء و عرفا در مسئله استعاذه جز اين نيست .

شهيد ثانى در كتاب « اسرار الصلاة » و محدث خبير و عالم بزرگ و عارف واله مرحوم ملا محسن فيض كاشانى در رساله « ترجمة الصلاة » مى فرمايند :

استعاذه فى الحقيقه : پاكيزه كردن زبان و رفتن خانه دل است از غبار اغيار ، و صفا دادن آن از براى درآمدن يار .

به قول عارف نيشابورى :

دلى كز عشق تو جان برفشاند *** زكفر زلف ايمان برفشاند
دلى بايد كه گر صد جان دهندش *** صد و يك جان به جانان برفشاند
نيارد كار خود يك ذره پيدا *** ولى صد جان پنهان برفشاند
اگر يك ذره درد عشق يابد *** هزاران ساله درمان برفشاند
وگر جان هيچ دامن گيرش آيد *** بيك دم دامن از جان برفشاند
چه مى گويم كه از يك جان چه خيزد *** كه خواهد تا هزاران برفشاند
چو دوزخ سوز گردد سوز عشقش *** بهشت از پيش رضوان برفشاند
نه اين عالم نه آن عالم گذارد *** كه اين برپا شد و آن برفشاند
اگر صد گنج دارد در دل و جان *** زراه چشم گريان برفشاند
چو جز يك چيز مقصودى نباشد *** دو كون از پيش آسان برفشاند
چو آن يك را بيابد گم شود پاك *** نماند هيچ تا آن برفشاند
بغرد همچو رعد و بر سر جمع *** همه نقدش چو باران برفشاند
چو سايه خويش را عطار آنجا *** بر آن خورشيد رخشان برفشاند

و مثل كسى كه استعاذه مى كند ، ولى خاطرش متعلق است به غير حق ، و در دلش فكرهاى نفسانى و وساوس شيطانى است ، مثل كسى است كه بر در قلعه محكمى ايستاده و حيوانى هيولا و درنده متوجه اوست كه به او حمله كند و او به زبان گويد پناه مى برم از شر اين حيوان به اين قلعه محكم اما بر جاى خود ايستاده و بدرون قلعه نمى رود تا از شر آن دشمن در امان بماند ، اينگونه استعاذه كه جز لقلقه زبان نيست ، دردى دوا نكرده و از هيچ شرى انسان را در امان نمى برد .

تا زهر بد زبانت كوته نيست *** يك اعوذت اعوذ بالله نيست
بلكه آن نزد صاحب عرفان *** نيست الا اعوذ بالشيطان
گاه گوئى اعوذ و گه لا حول *** ليك فعلت بو مكذب قول
سوى خويشت دو اسبه مى خواند *** بر زبانت اعوذ مى راند
طرفه حالى كه دزد بيگانه *** گشته همراه صاحب خانه
مى كند همچو او فغان و نفير *** در بدر كو بكو كه دزد بگير

اولاً : امتثال فرمان حق است ، آن مقدار مبالغه كه در مطاوى كلمات نورانى قرآن به جهت تسبيح واقع شده ، در باب استعاذه به همان ترتيب دستور صادر گشته ، مثلاً كلمات تسبيح را به چهار نوع ذكر مى كند :

مصدر : چون سبحان ربك .

ماضى : چون سبح الله .

مضارع : چون يسبح الله .

امر : چون سبح اسم ربك .

همچنان كلمات منطوى بر استعاذه با وجوه اربعه مذكور است .

مصدر : چون معاذ الله .

ماضى : چون عذت بربى .

مضارع : چون اعوذ بالله .

امر : چون استعذ بالله .

ثانياً : استعاذه سبب معرفت به دو حقيقت است ، پى بردن به عجز نفس ، و آگاهى به عزت و قدرت كامله زبانى .

ثالثاً : استعاذه انتساب و تشابه است به دوستان ، جهت آنكه محبان حق جلا و علا از انبياء عظام چون نوح و يوسف و موسى و حضرت مصطفى ، و همچنين بندگان مقرب خداوند مانند زن عمران و حضرت مريم استعاذه نمودند ، و با

ظهور اين حقيقت در تمام شئون زندگى از خطر شياطين انسى و جنى در امان ماندند و در نتيجه حضرت نوح به سلامت و حضرت موسى به كرامت ، و حضرت يوسف به عصمت و زن عمران به اجابت و حضرت مريم به بشارت و حضرت ابراهيم به دوستى و خلت و حضرت مصطفى به شفاعت نايل گرديدند .

رابعاً : استعاذه دعائى است به اجابت مقرون چنانكه مادر مريم گفت :

( وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ )(1) .

و اين به قبول مقرون افتاد .

( فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُول حَسَن )(2) .

خامساً : استعاذه سبب ايمن شدن از آفت هاست ، چنانكه اگر مخلوقى ، مخلوقى را ملجأ و ملاذ سازد ، و اگر كسى به اهل قدرت و جاه پناه برد ، آنكس از روى حميت او را به حمايت گيرد ، خداوند كريم به طريق اولى ، اگر بنده اى از روى عجز و اخلاص به او پناه برد ، پناهش مى دهد و از شر شيطان مصونش مى فرمايد :

در اين مسئله بسيار مهم به يك نكته بايد توجه داشت و آن اينكه ، همانطور كه براى تشرف به حضور بزرگان تشريفات خاصى ، از قبيل لباس مخصوص ، و تحصيل اجازه و تعيين وقت و غيره لازم است ، براى حضور در پيشگاه رب الارباب و ملك الملوك نيز علاوه بر طهارت لباس و تن ، طهارت روح و نفس و دل مى بايد ، از اين جهت است كه هنگام قرائت قرآن ، بخصوص خواندن سوره حمد در نماز ، امر آمده كه :

ـ1 ـ سوره آل عمران (3) : 36 .

2 ـ سوره آل عمران (3) : 37 .

( فَاسْتَعِذْ بِاللهَ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ )(1) .

يعنى دل و جان و عمل خود ، با آراستن به حقايق الهى پاك كن ، كه از گرو شيطان بيرون آمده و از قيود او خلاص گردى ، و به مقام با عظمت آشنائى رسى ، كه چون آشنا شدى ، به دربار او راه يابى ، بدون اينكه سگ هاى اطراف درگاه به تو حمله آرند ، كه سگ هاى اطراف پيشگاه سلطان را با آشنايان كارى نيست ، و جرأت حمله بر دوستان و محبان از براى آنان نمى باشد . مگر در قرآن نخوانده اى كه حضرت رب العزه به اين سگ هار رانده شده فرمود :

( إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ )(2) .

اما ديگران را كه به انواع معاصى آلوده اند ، و با اعمال زشت و صفات ناپسنديده موصوفند ، جرئت پيش رفتن به پيشگاه او نباشد ، مگر اينكه از روى اخلاص به درگاه خداوند بى نياز ، براى خلاصى از قيود اخلاق رذيله و افعال ذميمه و تسويلات شيطانى و شهوات نفسانى استعاذه كنند .

صدر المتألهين، آن متفكر بزرگ و فيلسوف گرانقدر ، مى فرمايد :

شيطان با اينكه به محضر حضرت آدم ابوالبشر سوگند ياد كرد ، كه نسبت به او ناصح و خير انديش است ، چنانكه خداوند عزوجل در قرآن حكايت مى كند :

( وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ )(3) .

ولى آنقدر سعى و كوشش كرد تا او را از بهشت بيرون كرد ، پس در حق اولاد او كه به عكس قسم خورده ، كه آنها را گمراه و اغوا خواهد كرد چنانكه حق از

ـ1 ـ سوره نحل (16) : 98 .

2 ـ سوره حجر (15) : 42 .

3 ـ سوره اعراف (7) : 21 .

قول او مى فرمايد :

( فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ )(1) .

چه خواهد كرد ؟

فخر رازى در تفسير خود مى گويد :

اعوذ بالله سير و سلوك از خلق به خالق و از ممكن به واجب است ، كلمه اعوذ اشاره به عجز و فقر و احتياج تام است ، و كلمه بالله اقرار و اعتراف به دو امر است ، يكى اينكه خداوند قادر و توانا است به اعطاى كل خيرات و دفع جميع آفات و ديگر آنكه جز خداى متعال احدى به اين صفت متصف نيست ، پس قاضى حاجات و معطى خيرات نيست مگر خداوند و نماز خوان هنگام مشاهده اين حال ، از خود و تمام ما سوى الله فرار مى كند و در اين سر :

( فَفِرُّوْا إِلَى اللهَ )(2) .

را مشاهده مى نمايد ، و اين حالت كه با گفتن اعوذ حاصل مى شود ، غرق در نور حلال حق گشته رمز :

( قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ )(3) .

برايش مكشوف گردد ، و در اين موقع گويد بالله ، و نيز گويد ، يكى از نكات استعاذه اينكه نمازگزار با گفتن اعوذ بالله ، اذعان به عجز و ناتوانى خود ، و اعتراف به قدرت كامله خالق مى كند ، و همين امر ، دلالت دارد بر اينكه براى تقرب به خدا راهى جز اظهار عجز و انكسار نيست ، كه گفته اند : خودبين خدابين نشود .

ـ1 ـ سوره ص (38) : 82 .

2 ـ سوره زاريات (51) : 50 .

3 ـ سوره انعام (6) : 91 .

و نكته ديگر اينكه چون قلب انسان بواسطه تعلق به غير خدا و همچنين زبان او با ذكر غير خدا آلوده مى شود ، و به موجب :

( لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ )(1) .

بايد قبل از شروع نماز و قرائت حمد با گفتن اعوذ بالله و متحقق شدن به حقيقت آن قلب و زبان پاك كند تا خود را براى تجلى حقيقى كه عبارت از ذكر خداست .

( إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللهَ أَكْبَرُ )(2) .

آماده كند .

از امام صادق (عليه السلام) آمده :

أغْلِقُوا أبْوابَ الْمَعصِيَةِ بِالاْسْتِعاذَةِ وَافْتَحُوا أبْوابَ الطّاعَةِ بِالتَّسْمِيَةِ .

درهاى گناه و معصيت را با استعاذه ببنديد ، و ابواب ثواب و طاعت را با كليد بسم الله باز كنيد .

كاشفى در تفسيرش گويد :

مستعيذ يا عامى است ، و يا عارف ، استعاذه عوام آن است ، كه از وسوسه شيطان پناه به حضرت بارى برند ، و استعاذه عارفين آنكه از حال شيطان به حق پناه جويند ، يعنى صفت عجب كه موجب طعن و لعن ابليس شده و او را از اوج قرب و عزت به حضيض بعد و ذلت افكند اعاذه نمايند ، و التجا كنند به حضرت ذوالجلال از پندار كمال و تصور حسن حال كه نتيجه انانيت است و انانيت سبب اتصاف به صفات شيطان .

ـ1 ـ سوره واقعه (56) : 79 .

2 ـ سوره عنكبوت (29) : 45 .

حق تعالى گفت با موسى به راز *** آخر از ابليس رمزى جوى باز
چون بديد ابليس را موسى به راه *** گشت از ابليس موسى رمز خواه
گفت دايم ياد دار اين يك سخن *** من نگو تا تو نگردى همچو من

استعاذه صادقان ، احتراز است از مشاهده خلق و تطهير دل از هر چه مانع باشد از استغراق در شهود حق .

و شيطان و هم ديده محجوبان بى بصيرت را ، كه از مضيق صورت ، قدمى به فضاى صحراى معنى ننهاده اند ، به نقوش و الوان ظهورات مختلفه و تعينات متنوعه ، كه بواسطه تجليات متكثره بر لوح نمايش جلوه گرند ، مشغول ساخته تا از ملاحظه نور وحدت ، كه در نظر روشندلان ما حى نقش و لون و كثرت مرهوم است ، غافل مانده اند و تا چشم اين ديوان به تير استعاذه حقيقت كه قطع نظر از شهود ماسواست دوخته نگردد ، جمال وحدت صرف روى نخواهد نمود .

سالك هرگاه به مقام تجلى افعال برسد و اين نكته مشهود وى گردد ، كه هيچ فعل در صور مظاهر ظاهر نشود مگر از فاعل حقيقى :

( وَاللهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ )(1) .

استعاذه او در اين مرتبه از افعالى باشد، كه آثار تجليات جلالى است چون عقاب و انتقام به افعالى كه نتايج تجليات جمالى اند چون عفو و اكرام .

و هرگاه به رتبه تجليات صفاتى رسد ، بر او روشن گردد كه هيچ صفت كمال ثابت نيست مگر حق را و نسبت آنها به اهل عالم عاريتى است ، استعاذه وى از صفات قهريه باشد چون سخط و غضب به صفات لطيفه چون رضا و رحمت و از مقتضيات اسم المضل كه ابليس و اشياع او مظاهر آثار آنند پناه برد به اسم الهادى كه انبياء و اتباع ايشان مطارح انوار آنند .

ـ1 ـ سوره صافات (37) : 96 .

و باز هر وقت به درجه اى ترقى كند كه لمعات تجليات ذات پرتوى افكنده نشانه :

( كُلُّ شَيْء هَالِكٌ )(1) .

حق اليقين وى شود ، استعاذه هم از ذات به ذات خواهد بود :

« هم خود الست گويد و هم خود بلى كند » .

و حضرت خاتم انبيا صلوات الله وسلامه عليه در استعاذه به اين هر سه مرتبت اشاره فرمودند ، در وقت تجلى انوار توحيد افعال :

أعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عِقابِكَ .

و در زمان طلوع اشعه توحيد صفات :

أعُوذُ بِرِضاكَ مِنْ سَخَطِكَ .

و به هنگام ظهور عظمت ذات :

أعُوذُ بِكَ مِنْكَ .

و لمعه اين نكته سوم جز در زمان سعادت نشان آن حضرت درخشان نشد چه هر مستعيذى از اعاظم انبياء (عليهم السلام) استعاذه از آنجا كردند كه ايشان بودند ، و حضرت ختمى منقبت اعوذ از آنجا گفت كه نه او بود ، همه مى گفتند پناه به تو از غير تو و آن صاحب همت ديده غيرت از غير فرو بسته مى گفت : پناه به تو از تو .

اين بود كه خداوند تبارك و تعالى حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) را فضايل بى كران و خصايص بى پايان عطا فرمود ، از آن جمله حضرتش را رحمت عالميان ساخت .

ـ1 ـ سوره قصص (28) : 88 .

( وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ )(1) .

و طاعتش را به اطاعت خود قرين گردانيد :

( مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ )(2) .

و بيعت او را به بيعت خود :

( إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللهَ )(3) .

و عزت او را به عزت خود :

( وَللهَ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ )(4) .

و رضاء و خوشنودى او را به رضاى خود .

( وَاللهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ )(5) .

و اجابت او را به اجابت خود :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للهِِ وَلِلرَّسُولِ )(6) .

و محبت او را به محبت خود :

( قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ )(7) .

ـ1 ـ سوره انبياء (21) : 107 .

2 ـ سوره نساء (4) : 80 .

3 ـ سوره فتح (48) : 10 .

4 ـ سوره منافقون (63) : 8 .

5 ـ سوره توبه (9) : 62 .

6 ـ سوره انفال (8) : 24 .

7 ـ سوره آل عمران (3) : 31 .

و نيز آن حضرت را با خلق عظيم تعريف فرمود(1) .

و اين همه نتيجه استعاذه حقيقى عبد است و تحقق او به حقايق ملكوتى و آسمانى ، پس با زبان تنها استعاذه كفايت نمى كند ، كه عملاً به حضرت دوست پناه برد و خود را از حول و قوه غير به فضاى عنايت و حول و قوه او برسانيد ، و از حضرتش با عجز و انكسار اين معنى را بخواهيد .

به قول الهى آن شوريده مست ، و بلبل گلزار الست :

يا رب از لوح دلم غير غم خويش ببر *** بجز انديشه عشق از من دلريش ببر
هر خيال از دل و هر فكرتم از صفحه ذهن *** جز خيال رخت اى يار وفاكيش ببر
يك تجلى كن و از قلب محبان تا حشر *** به تماشاى رخت هر غم و تشويش ببر
با كم و بيش دل خاك پرستان خوش باد *** يا رب از خاطر ما فكر كم و بيش ببر
ناز چشمان تو غارتگر ملك دل ماست *** چشم نازى بگشا هستى درويش ببر
لشكر عشق بگو كشور عشاق بگير *** گوى سبقت زرقيبان بد انديش ببر
به الهى رخ زيبا بنما وزدل او *** ياد زشتى رقيبان جفا كيش ببر

ـ1 ـ منهاج النجاة .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation