بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نماز خوبان, على - احمد پور ترکمانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     NAMAZ001 -
     NAMAZ002 -
     NAMAZ003 -
     NAMAZ004 -
     NAMAZ005 -
     NAMAZ006 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

28 - بهترين وسيله بعد از شناخت نماز است
معاويه بن وهب سئَلتُ ابا عبدالله عليه السّلام
((عَنْ اَفْضَلِ ما يَتَقَّربُ بِهِ العبادُ اِلى ربِّهِم وَ اَحَبُّ ذلِكَ اِلى اللهِ عَزّ وَ جَلّ ما هُوَفقال ما اَعْلَمُ شياً بَعْدَ المَعرِفَةِ اَفْضَلُ مِن هذِهِ الصلوة الحديث .))
معاويه بن وهب گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم : از برترين چيزيكه بندگانخدا بواسطه آن به پيشگاه الهى تقرّب مى جويند و از محبوبترين چيز نزد خدا چيست ؟فرمود: پس از معرفت و شناخت حضرت حق و ذات احدّيت ، چيزى را برتر از اين نماز نمىدانم .(31)
29 - غفلت دل در نماز
ابو حامد محمد غزالى :
غفلت دل در نماز از دو سبب بود: يكى از ظاهر بود و يكى از باطن .
اول - آنچه ظاهر بود آن باشد كه جايى كند كه چيزى مى بيند يا مى شنود كهدل بدان مشغول مى باشد و دل تبع چشم و گوش بود. علاج وى آن بود كه نماز جايىكند كه هيچ آواز نشنود و اگر جايى تاريك بود بهتر باشد تا چشم بر هم نهد، و بيشترعابدان عبادت را خانه ساخته باشند، تاريك ، كه در جاى فراخدل پراكنده تر باشد.
دوم - سبب دوم از باطن بود و آن انديشه و خاطر پراكنده بود و اين دشوارتر است .
چون پيش از نماز ذكر حق تعالى بر دلغالب نبود، در نماز حاضر نيايد و انديشه كه بهدل راه يافت بدانكه در نماز دل خالى نشود، هر كه نماز خواهد با حضوردل ، بايد كه بيرون نماز دل را علاج كرده باشد و خالى كرده باشد، و اين بدان بودكه مشغله هاى دنيا از خود دور كرده باشد به قدر حاجت از دنيا قناعت كند و مقصود وى نيزاز آن قدر فراغت عبادت بود. چون چنين نبود دل حاضر نبود. الاّ در بعضى از نماز، بايدكه در نوافل مى افزايد و دل حاضر مى كند تا بقدر چهار ركعتدل حاضر شود كه نوافل جبران فرايض ‍ است .(32)
30 - نماز عصاره همه عبادات
سخن حكيم فرزانه ، حسن زاده آملى :
نماز عبادت جمعى دارد، كليه عبادات تكوينيه موجودات را از نبات و جماد و حيوان ...جامععبادت قلبى و عقلى كه تشريعى نيز هست . نماز از جهت ديگر عبادت جامعه است . زيرا كهخاصيت زكوة و حج و جهاد و صوم و غيرها دارد.
امّا زكوة :
چون محك محبت است و گذشتن از ملك خويش در راه دوست و فناى خويش در هستى اوست . ايناثر در نماز ظاهر مى شود در وقتى كه در مالك يوم الدين تصديق قلبى كنى .
امّا صوم :
به جهت اينكه مفطرات روزه در نماز حرام است علاوه صمت از كلام فحلوقين لازم است .
امّا حجّ:
براى اينكه توجه ظاهرى به كعبه ظاهرى مى كنى از دور توجه مى كنى امّا در عوضتوجه به كعبه حقيقى مى نمايى كه عبارت ازدل است كه در عالم بدن انسان به منزله كعبه است .
امّا جهاد:
زيرا كه جهاد با نفس اماره است كه جهاد اكبر است .(33)
31 - حقيقت نماز
شيخ حسنعلى اصفهانى ؛ (1279 - 1361 ه‍ .ق ):
بارى اى عزيز! اسرار نماز آنگاه حاصل شود كه شش چيزحاصل شود:
اول : حضور دل ، يعنى دل را به هنگام نماز، به هيچ چيز جز پروردگارت ((جلت عظمته)) تعلق نباشد.
دوم : فهم كردن معانى قرائت و ذكر و تسبيح نماز، به طورى كهدل در فهم آن الفاظ، مطابق زبان باشد.
سوم : تعظيم ، يعنى در آن حالت ، عظمت معبود و مبداء مقصود در خاطر او بود.
چهارم : هيبت ، يعنى از غايت عظمت پروردگار، خوف بر دلش هجوم آرد كه مبادا در اينعبادت ، تقصيرى باشد.
پنجم : اميد، كه مقام كرم و وجود خداوند متعال ، بر او معلوم باشد. كه از نهايت مرحمت ، اورا محروم و بى نصيب نخواهد فرمود و گناهانش را خواهد بخشيد.
ششم : حيا، يعنى خود و عبادت خود را كوچكتر از آن بداند كه شايسته درگاه باشد وعبادت خود را در نهايت بندگى به انجام رساند.(34)
32 - وصيّت لقمان حكيم به فرزندش
لقمان حكيم به فرزندش وصيت كرد و فرمود: كه اى فرزند، چهار صد پيغمبر راملاقات كردم و چهار هزار كلمه حكمت از آنها ياد گرفتم و از آن چهار هزار كلمه ، چهار صدكلمه را اختيار كردم و از آن چهار صد كلمه ، چهل كلمه را، و از آنچهل كلمه ، هشت كلمه را اختيار كردم و آن هشت كلمه اين است :
دو چيز را فراموش كن :
1 - اگر به كسى نيكى كردى .
2 - اگر كسى به تو بدى كرد.
دو چيز را فراموش نكن :
1 - ياد خداى سبحان . 2 - ياد مرگ .
چهار چيز را در چهار موقع خود انجام ده :
1 - وقتى سر سفره نشستى مواظب دهانت باش .(مواظبحلال و حرام )
2 - وقتى به خانه كسى رفتى مواظب چشم خود باش .
3 - هنگاميكه در ميان مردم هستى مواظب زبانت باش .
4 - هرگاه مشغول نماز شدى ، قلبت را حفظ كن .(35)
33 - توصيه هاى نورانى
آية ا... سيّد حسن مدرس ؛ (1287 - 1356 ه‍ .ق ):
در پشت صفحه اول قرآنى كه از ايشان (شهيد مدرس ) به يادگار مانده ، و نزد نوه اشنگهدارى مى شود، به خط خود خطاب به دخترش چنين نوشته است :
اى فاطمه بيگم ! تو را به سه خصلت توصيه مى كنم :
1 - نماز و قرآن را بخوان .
2 - براى پدر و مادرت دعا كن .
3 - در زندگى قناعت داشته باش .

يك نصيحت ز سر صدّق جهانى ارزد
بشنو ار در سخنم بهره جسمانى نيست .(36)
34 - دوران طلبگى
يكى از علماء به آية ا... ميرزاجواد آقا تهرانى ( 1368 ه‍ .ش )نقل كرد كه در دوران تحصيل در حوزه علميه قم گاهى بعضى از دوستان حاج آقا روح الله(امام قدّس سرّه ) به ايشان اصرار مى ورزيدند كه يك روز تعطيلى براى گردش بهخارج از شهر بروند كه استراحتى بنمايند. ولى آقاقبول نمى نمودند و گاهى كه اصرار به حّد بالايى مى رسيد با دو شرطقبول مى نمودند كه بيايند:
اول اينكه ، هر كجا وقت نماز رسيد ولو در جاى نامناسب نماز رااول وقت بخوانند.
دوم اينكه ، از احدى سخنى كه بوى غيبت از آن استشمام شود شنيده نشود.(37)
35 - سفارش نماز اول وقت
آية ا... بهاءالدينى (1287 - 1376 ه‍ .ش ) كه خود در درياى بيكران كوثر علوم ومعارف اهل بيت - عليهم السلام - جان و نفس خويش را به زينت كمالات و اخلاق حسنه آراستهاند، در سفارش سلوكى به سالكان راه خدا هميشه تاكيد داشتند كه : ((بنده خدا باشيد،خالص شويد، به خدا تقرّب جوييد)).
به نماز اول وقت اهميت زيادى مى دادند و همواره افراد را به اداى آن تشويق مى كردند ومى فرمودند:
((اگر مى خواهيد بركاتى نصيبتان شود نمازاول وقت شما ترك نشود)).(38)
36 - امتحان
آية ا... سيّد محسن امين جبل عاملى ؛ (1284 - 1371 ه‍ ق ) در دمشق مكتبى داشت كه دانشجويانشيعه در آنجا تحصيل مى كردند و مدرسه تحت نظر ايشان اداره مى شد.
از آن بزرگوار نقل شده كه يكى از تربيت يافتگان مكتب براىتحصيل علم طب به آمريكا سفر كرده بود و پيوسته از اوضاع آنجا و تحصيلات خود بهما خبر مى داد. از جمله نوشته بود كه چندى قبل امتحان داشتيم ولى در روز امتحان موانعىپيش آمد كه ساعت به ساعت امتحان به تاءخير افتاد تا اينكه نزديك بود ما را براىامتحان ببرند. متوجه شدم وقت نماز از دست مى رود، در اين فكر شدم كه آيا امتحان بدهم ونماز نخوانم و يا نماز بخوانم و از امتحان بگذرم ؟ فورى مهيّاى نماز شدم . دانشجويانكه حالت مرا مشاهده كردند، گفتند: كجا مى روى ؟ الان نوبت امتحانت فرا مى رسد. گفتم :من يك تكليف مذهبى دينى دارم كه وقت آن مى گذرد. پس وضو ساختم و نمازم را خواندم.يكى از اساتيد متّوجه مراسم مذهبى من شده بود، بعد از نماز رفتم هيئت ممتحنه ، بخاطرآن تقّيد من به مذهب در وقت معين ديگرى از من امتحان گرفتند.
در ادامه مى فرمايد: من در مدرسه چنين شاگردانى تربيت كرده ام كه اگر به دريابيفتند دامنشان تر نمى شود.(39)
37 - بگذاريد نماز بخوانم
سالهاى پيش از پيروزى انقلاب ، روزى باتفاق يكى از پسر عموهايم در يكى ازخيابانهاى تهران ايستاده ، منتظر تاكسى بوديم . قريب نيم ساعت ايستاديم ، هر چهتاكسى مى آمد يا پر از مسافر بود يا نگه نمى داشت . خسته شديم ، ناگاه يك تاكسىآمد و توقف كرد و به ما گفت : بفرمائيد؛ سوار شويد. هر جا مى خواهيد بفرمائيد تا شمارا برسانم . ما سوار شديم و مقصدمان را گفتيم . در ميان راه من به پسر عمويم گفتم :شكر خداى را كه در تهران يك راننده مسلمانى پيدا شد كه بهحال ما رقّت كرد و ما را سوار نمود. راننده شنيد و گفت : آقايان تصادفاً من مسلمان نيستم وارمنى هستم . گفتم : پس چطور ملاحظه ما را نمودى . گفت : اگر چه مسلمان نيستم ، امّا بهكسانيكه عالم مسلمانها هستند و لباس اهل علم در بر دارند عقيده مندم و احترامشان را لازم مىدانم . بواسطه امرى كه ديدم ، پرسيدم : چه ديده اى ؟ گفت : سالى كه مرحوم آية ا...حاج ميزرا صادق آقا مجتهد تبريزى (1274 - 1315 ه‍ .ق ) را به عنوان تبعيد از تبريزبه كردستان ((سنندج )) حركت دادند، من رانندهاتومبيل ايشان بودم . در ميان راه نزديك به درخت و چشمه آبى شديم . آقا فرمودند: اينجانگهدار، تا نماز ظهر و عصر را بخوانم . سرهنگى كه ماءمور ايشان بود، به من گفت :اعتنا نكن و برو، من هم اعتنائى نكرده رفتم . تا نزديكى آب رسيدم ، ناگهان ماشين خاموششد، هر چه كردم روشن نگرديد. پياده شدم تا سبب خرابى آنرا بدانم . هيچ نفهميدم ،ماشين عيب و ايرادى نداشت . امّا روشن نمى شد. آقا فرمود: حالا كه ماشين متوقف استبگذاريد نماز بخوانم . سرهنگ ساكت شد و آقامشغول نماز گرديد. من هم سرگرم باز كردن آلات ماشين شدم . هنگامى كه آقا از نمازفارغ شد و در ماشين نشستند با يك استارت ماشين روشن گرديد و راه افتاديم ...(40)
38 - قبله منزل امام در نوفللوشاتو
امام وقتى وارد نوفل لوشاتو شدند، از اول سؤال كردند كه قبله كدام طرف است . خود آنهائى كه مسيحى بودند نمى دانستند. مسلمانها همكه آنجا ساكن نبودند تا بدانند و چون نمى شد نماز را به تاءخير بياندازند، جهت قبلهرا پيدا كردند و به جهت قبله ، نماز گذاردند. عصر امام مرا صدا زدند و فرمودند: كه اينقبله نما را بگيريد، چون قبله نما هم درست نشان نمى داد و انحراف داشت . بر اين اساسفرمودند: كه اين را ببريد در مسجد پاريس ‍ مشخص كنيد كه اين قبله نما قبله مسجد پاريسرا چگونه نشان مى دهد. همان جهت را حفظ كنيد و بيائيد اين جا، قبله اين جا را مشخص كنيد.
ما قبله نما را گرفتيم و با يكى از برادران كه آنجا بود - آقاى دكتر مجابى - آمديممسجد جامع پاريس و جهت قبله را كه قبله نما نشان مى داد، با قبله آنجا تطبيق كرديم وبرگشتيم و قبله منزل امام در نوفل لوشاتو را مشخص ‍ نموديم .(41)
39 - دو ركعت عشق
امام قدّس سرّه براى من تعريف كردند: توى راه من گفتم كه نماز نخوانده ام . يك جايىنگهداريد كه من وضو بگيرم . گفتند: ما اجازه نداريم . گفتم : شما كه مسلح هستيد و مناسلحه ندارم . به علاوه شما همه با هم هستيد و من يك نفرم . كارى كه نمى توانم بكنم .گفتند: ما اجازه نداريم .
فهميدم كه فايده اى ندارد و اينها نگه نمى دارند. گفتم : خوب ؛ اقلاً نگه داريد تا منتيمّم كنم . اين را گوش كردند و ماشين را نگه داشتند. امّا اجازه پياده شدن به من ندادند.من همين طور كه توى ماشين نشسته بودم از توى ماشين خم شدم و دست خود را به زمين زدمو تيمّم كردم .
نمازى كه خواندم پشت به قبله بود چرا كه از قم به تهران مى رفتيم و قبله در جنوببود. نماز با تيمّم و پشت به قبله و ماشين درحال حركت !
اين طور نماز صبح خود را خواندم . شايد همين دو ركعت نماز من مورد رضاى خدا واقعشود.(42)
عاشقان روى او را خانه و كاشانه نيست .
مرغ بال و پر شكسته فكر باغ و لانه نيست .
گر اسير روى اويى نيست شو پروانه شو
پاى بند ملك هستى در خور پروانه نيست
((امام خمينى ره ))
40 - علامه الهى ؛
آية ا... حسن زاده آملى در مورد استاد خود علامه ميرزا مهدى الهى قمشه اى ؛ (1318- 1393) مى نويسد:
... وقتى در جلسه درس ، كف پايش را بوسيدم و خودش در ابتدا توجه نداشت ، بنده دركنارش دو زانو نشسته بودم و ايشان چهار زانو، لذا توفيق بوسيدن كف پايش را يافتم .بعد از بوسيدنم ناراحت شد و با من مواجه شد و فرمود: آقا چرا اينطور مى كنى ؟ عرضكردم : آقا حق شما بر من بسيار عظيم است . نمى دانم چه كنم مگر به اينتقبيل دلم تشفّى يابد و آرام گيرد و خودم را لايق نمى بينم كه دست مبارك شما را ببوسم.
... در راه مكّه براى اقامه نماز توقف كردند. مرحوم الهى عليهاالسّلام به كنارى رفته وبه نماز ايستاد ماشين حركت كرد و وى از كاروان بجا ماند. بعد از نماز روى به جانب خدانمود و گفت : خدايا چه كنم ؟ در اين هنگام ماشينى جلو پايش ايستاد و راننده آن گفت : آقاىالهى ، ماشين شما رفت ؟ جواب داد: بلى . گفت : بيائيد سوار شويد. وقتى سوار شد بايك چشم بهم زدن به ماشين خويش رسيد. از ماشين پياده شد و به ماشين خود رفت . وقتىبرگشت ديد ماشين سوارى نيست . از مسافرين پرسيد اين ماشين سوارى كه مرا رساندكجا رفت ؟ مسافرين گفتند: آقاى الهى ماشين سوارى كدام است ؟ اينجا توى اين بيابانماشين سوارى پيداى نمى شود!.(43)
... و چون بدن مباركش را به خاك مى سپرديم پاهايش را اين بنده دربغل گرفته بودم و به ياد آن شب افتادم كه كف پايش را بوسيدم . خواستم در كنارتربتش تجديد عهد كنم ولى حضور مردم مانعم شد. چون بدن مرحوم الهى به خاك سپردهشد و هنوز لحد نچيده بودند جناب استاد علاّمه طباطبائى تشريف آوردند و در كنار قبرشنشستند و دستمال در دست گرفتند و بسيار گريستند.(44)
41 - احمد ظهر شده ؟
روزى كه شاه فرار كرد ما در پاريس در نوفل لوشاتو بوديم ، پليس فرانسه خياباناصلى نوفل لوشاتو را بست ، تمام خبرنگاران كشورهاى مختلف آنجا بودند.
خبرنگاران خارجى از آفريقا، آسيا، اروپا و آمريكا، و شايد 150 دوربين فقط صحبت امامرا مستقيم پخش مى كردند.
براى اينكه خبر بزرگترين حادثه سال را مخابره مى كنند، شاه رفته بود و مىخواستند ببينند كه امام چه تصميمى دارند، امام بر روى صندلى ايستاده بودند. در كنارخيابان ، تمام دوربينها بر روى امام زوم (متمركز) شده بود. امام چند دقيقه صحبت كردند ومسائل خودشان را گفتند. من كنار امام ايستاده بودم . يك مرتبه برگشتند و گفتند:((احمدظهر شده ؟)) گفتم : بله ، الان ظهر است . بى درنگ امام گفتند: ((والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته ))
شما ببينيد در چه لحظه اى امام صحبتهايشان را رها كردند. براى اينكه نمازشان رااول وقت بخوانند، يعنى جائيكه تلويزيونهاى سراسرى كه هر كدام ميليونها آدم بينندهدارد. N.N.C بود. C.B.B بود، تمام تلويزيونها چه در آمريكا و چه در اروپا بودند.خبر گزاريها همه بودند. آسوشتيدپرس ، يونايتدپرس ، رويتر و تمام خبرنگارانروزنامه ها، مجلات راديو، تلويزيون ، در چنين موقعيت حساسى ، امام حرفشان را قطعكردند و رفتند سراغ نماز.(45)
42 - گنج اهل دل
حاج شيخ حسنعلى اصفهانى عليهاالسّلام (1279 - 1361 ه‍ .ق ) چهار روزقبل از ارتحال به فرزندش فرمود: من صبح يكشنبه خواهم مرد...اكنون ترا به اين چيزهاسفارش مى كنم :
اول : آنكه نمازهاى يوميه خويش را در اول وقت آنها به جا آورى .
دوم : آنكه در انجام حوايج مردم ، هر قدر كه مى توانى بكوشى و هرگز نيانديش كهفلان كار بزرگ از من ساخته نيست ، زيرا اگر بنده خدا در راه خدا، گامى بر داردخداوند نيز او را يارى خواهد فرمود... در اين جا عرضه داشتم : پدر جان ، گاه هست كهسعى در رفع حاجت ديگران موجب رسوايى آدمى مى گردد. فرمود: چه بهتر كه آبروىانسان در راه خدا بر زمين ريخته شود.
سوم : آنكه سادات را بسيار گرامى و محترم شمارى و هر چه دارى در راه ايشان صرف وخرج كنى ...
چهارم : از تهجد و نماز شب غفلت مكن و تقوى و پرهيز پيشه خود ساز.
پنجم : به آن مقدار تحصيل كن كه از قيد تقليد وا رهى .
در اين وقت از خاطرم گذشت كه بنابراين لازم است كه از مردمان كناره گيرم و در گوشهانزوا نشينم كه مصاحبت و معاشرت ، آدمى را از رياضت و عبادت و نماز وتحصيل علوم ظاهر و باطن باز مى دارد. امّا ناگهان پدرم چشم خود بگشودند و فرمودند:تصّور بيهوده مكن ، تكليف و رياضت تو تنها خدمت به خلق خداست .(46)
43 - نماز عشاء برفراز دار
مدّرس پس از نُه سال اسارت در خواف ، بدنبال اجراى نقشه رضاخان ، روانه كاشمر(ازتوابع استان خراسان در 219 كيلومترى مشهد) شد. حوالى ، غروب بيست و هفتم ماه رمضانسال 1351 ه‍ .ق (دهم آذر 1316 ه‍ .ش ) سه ماءمور به نامهاى جهانسوزى ، مستوفيان ، وخلج (سر پاسبان كاشمر) به عنوان ديدار به نزد مدّرس كه در خانه نجّارى اقامت داشتروانه شدند.
مدّرس در اين هنگام روزه بود و به خيال آنكه ميهمان برايش رسيده است با ديدن آنها،مشغول تعارفات معمولى شد و از آنها دعوت نمود كه افطار را ميهمان او باشند. آنگاهماءمورين لبخند تلخى زدند و يكى گفت فعلاً افطار شده و شما بهتر است با ما چاىبخوريد. مدّرس از طرز رفتار و نجواهاى كه اين سه با هم داشتند متوجه منظور شوم آنهاشد. ولى بدون آنكه هراسى به دل راه دهد با روحى استوار و در نهايت آرامش ، بر سرسجاده اش قرار گرفت تا آنكه صداى روح نواز اذان مؤ ذن به گوشش ‍ رسيد.
هنگام افطار است و مدّرس مى خواهد با مختصر قوّتى كه دارد، روزه اش ‍ را افطار كند.جهانسوزى به تندى قورى را كه بر روى سماور بود برداشت و به استكانى چاىريخت و آن را به خلج داد. خلج سمّ مهلكى را كه بصورت گردى بود در استكان چاىخالى كرد و آن را در مقابل مدّرس گذاشته و گفت : بخور، مدّرس با خونسردىكامل استكان چاى را بر داشته و در چند جُرعه خورد و به نماز ايستاد، نماز مغرب بهپايان رسيد، ولى از اثرات سمّ خبرى نبود. آقا بر سر سجاده نشسته و به تسبيحاتاربعه حضرت زهراعليهاالسّلام مشغول است ، بعد از اتمام تسبيحات براى اقامه نمازعشاء ايستاد. سه دژخيم با وحشت به مدّرس نگريسته و در برابرش ‍ احساس ناتوانىكردند. زمان همچنان سپرى و رعب و وحشت قاتلان را مشوّش نمود. مستوفيان بيش از اينتاب نياورد و از طول ساعات بر خود لرزيد. تصميم گرفت كار را زودتر تمام كند. دراين حين هر سه عمامه سيّد را در حال نماز از سرش برداشته و برگردنش انداختند و از دوسوى آن را چنان كشيدند تا راه لب بر كلام سرخ مدّرس بسته شد. و بدين ترتيب مدّرس‍ بزرگ ، مجتهدى عالى مقام و مبارزى پارسا و پايدار را غريبانه در 69 سالگى بهشهادت رساندند. پس از آن جيبهاى سيّد را كاويده و تنها دارايى او را كه سىريال بود بيرون آوردند و بعد از اتمام ماءموريت به مركز مخابره نمودند كه :
((سيّد حسن مدّرس به دليل بيمارى فوت نموده است !)).(47)
بعد از وفات ، تربت ما در زمين مجوى
در سينه هاى مردم دانا مزار ماست
44 - نماز اول وقت
امام قدّس سرّه به نماز اول وقت خيلى علاقه داشتند. در آخرين روز تقريباً ساعت ده شب ،نماز مغرب و عشاء را با اشاره خواندند. همه اميدها قطع شده بود و دكترها تقريباً همه چيزرا تمام شده مى دانستند. امام در حالت بيهوشى بودند كه يكى از پزشكان بالاىسرشان رفت و براى اينكه شايد به وسيله نماز بشود آقا را به هوش آورد. گفت : آقا!وقت نماز است . همين را كه گفت ، آقا يك لحظه چشمان خود را تكان داد و در همان حالتبيهوشى نمازشان را با اشاره خواندند. از صبح آن روز هم مرتب از ما سؤال مى كردند كه : چقدر به ظهر مانده ؟ چون خودشان ساعت دمِ دستشان نبود و آن قدرت رانداشتند كه به ساعت نگاه كنند، يك ربع به يك ربع از ما مى پرسيدند. نه به خاطراينكه نمازشان قضا نشود، به خاطر اينكه نماز رااول وقت بخوانند.(48)
45 - پند استاد
علاّمه طباطبائى ؛ و آية ا... شيخ محمّد تقى بهجت از استاد خود مرحوم آية ا... قاضى ره(1258 - 1366 ه‍ .ق ) نقل نمودند كه فرمود: ((اگر كسى نماز واجبش رااول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد، مرالعل كند!...))(49)
در نماز احساسها گل مى دهند
گفتگوها بوى سنبل مى دهند
از گلوها بغض ها خالى شود
روى لب لبخند پيدا مى شود
دوست دارى با خدا صحبت كنى
نور را در خانه ات دعوت كنى هست
شيرين تر ز شهد هر عسل
نغمه حىّ على خير العمل
رو به سوى قبله با آغوش باز
خويش را گم كن در آغوش نماز
46 - بر آستان جانان
عمل جراحى انجام شد و خطر عمل تا آن موقع مهار شده بود. همه از نهايت توانايى خوداستفاده كرده بودند. شوق و خوشحالى از گذشتن اين مرحله در سيماى همه جارى بود...امام بلافاصله پس از بهوش آمدن با وجود ضعف شديد عارض شده ، وقت نماز را سؤال كرد و اشاره كرد كه يكى از آقايان عمامه اش را ببندد و محاسن ايشان را شانه بزند.همه مبهوت بوديم . خدايا اين چه بنده عاشقى است ؟ چقدر در حضور خداوند ادب را مراعاتمى كند... در بيمارستان ، ايّام بسترى در هر فرصت كه براى غذا دادن به ايشان مىرفتيم توصيه هاى اخلاقى را فراموش نمى كردند. چندين بار به من و همشيره ها مىفرمود: راه آخرت سخت است ، گناه نكنيد، ترك گناه آسانتر از عذاب خداست ، و مى فرمود:نماز را حتى اگر در پياده رو خيابان باشد اول وقت بخوانيد.(50)
47 - مواظبت بر نماز اول وقت
در اين اواخر حيات مبارك امام ره كه براى نماز جماعت خدمت ايشان مى رسيديم ، خيلى راضىبه اينكار نبودند، و مى فرمودند: چون من با سختى بلند مى شوم و مى نشينم شما ناراحتمى شويد، نماز خود را بخوانيد.
من ياد ندارم كه امام نماز اول وقت را به تعويق انداخته باشند. از مادرم شنيدم كه مى گفت: روزى اذان مغرب را گفتند. امام مُهر پيدا نكردند، لذا سريع كاغذى را برداشتند و شروعبه نماز كردند. تا اين حّد توجه به نماز اول وقت داشتند.(51)
48 - مسيح كردستان (52)
همسر فداكار سردار رشيد اسلام محمد بروجردى (1333 - 1362 ه‍ .ش ) در مورد مواظبتبر نماز اول وقت ايشان مى گويد:
محمّد در عرض ده سال زندگى مشتركمان طورى بود كه هميشه نمازش ‍ را دراول وقت اقامه مى كرد. در طول مسافرتهايى كه با محمّد داشتيم ، هرگاه در راه صداىاذان به گوشش مى رسيد، هر كجا بود ماشين را پارك مى كرد و همانجا نمازش را بجا مىآورد. اگر چه به مقصدى كه مورد نظرش ‍ بود دور يا نزديك بود. بارها به ايشانگفتم : حالا كه نزديك مقصد است نمازتان را شكسته نخوانيد بگذاريد وقتى بهمنزل رسيديم نمازتان را كامل بخوانيد. محمّد در جواب مى گفت : حالا كه موقع اذان استنماز مى خوانيم شايد به منزل نرسيديم . اگر رسيديم دوبارهكامل مى خوانم و در تمام اين مدّت هيچگاه ياد ندارم كه او بدون وضو باشد.(53)
49 - بعد از نماز
روزى حدود ظهر در محضر شهيد بزرگوار رجائى (1360 ه‍ .ش ) بودم . صداى اذانشنيده شد. در حالى كه ايشان از جايشان حركتى كرده و مى خواستند خود را براى اقامهنماز آماده كنند، در زده شد و خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است ، سرد مى شود،اگر اجازه مى فرماييد بياورم . شهيد رجائى فرمودند: خير، بعد از نماز.
وقتى كه خدمتگزار از اتاق خارج شد، ايشان با چهره اى متبسم و دلى آرام خطاب به منفرمودند: (عهد كرده ام هيچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم ، اگر زمانى ناهار راقبل از نماز خوردم ، يك روز را روزه بگيرم .(54)
50 - عروج
يك ماه از عمليات سخت و طاقت فرساى والفجر 8 مى گذشت . يك روز ساعتى از غروبگذشته ، جواد آقا آب از سر و رويش مى چكيد كه آمد پشت خاكريز. بى سيم چى او درحال نماز بود. گفت : ناصر جان ! اگر صداى بى سيم در آمد، جوابش را بده تا من نمازبگذارم .
- چشم آقا جواد!
نماز مغرب را به علت كوتاه بودن خاكريز نشسته خواند. من كنارش ‍ نشسته بودم وگوش به بى سيم داشتم . نماز عشاء را خواست شروع كند كه صداى بى سيم در آمد.
گفت : ناصر جوابش را بده .
و بعد خودش تكبيرة الاحرام را گفت . دو سه قدم بيشتر به طرف بى سيم برنداشتهبودم كه ناگهان خمپاره اى وسط ما فرود آمد.و موج انفجارش مرا به گوشه اى پرتكرد. برخواستم و رفتم سراغ بى سيم . فرمانده لشكر - سردار حاج غلامرضا جعفرى -بود و جواد را مى خواست .
- آقا جواد مشغول نماز است .
- برو بهش بگو با من تماس بگيرد.
رفتم سراغ جواد، ديدم نيست . گفتم : اينكه الان داشت نماز عشاء مى خواند! گوشى رابرداشتم و گفتم :
- آقاى جعفرى ! جواد آقا نيست ، نمى دانم كجا رفته .
- هرجا كه هست پيدايش كن !
دوباره شروع كردم به جستجو در آن حوالى . سمت چپ و راست خاكريز را ديدم . يكباره يكسياهى در آن تاريكى شب توجهم را جلب كرد. خم شدم روى سينه خاكريز، خداى من ، جوادآقا! غرق در خون بود و... بغض سنگين ناباورى گلويم را فشرد و سراسيمه به طرفبى سيم رفتم و گريه آلود گفتم :
- حاجى ! منتظر جواد نمانيد، رفته پيش بنيادى !
ايشان ناباورانه گفت !:
- پيش بنيادى يعنى چه ؟
هق هق گريه ام بلندتر شده .
- موقعيت بنيادى كه مفهوم است ؟!
- پس بمان من آمدم !
سردار جعفرى سراسيمه خودش را رساند. امّا پيكر جواد آقادل آذر (فرمانده عمليات لشكر 17 على بن ابيطالب ) را ياران داغدارش چونان گوهرىگرانبها بر سر و دست برده بودند. و او در نماز به معراج حقيقى سفر كردهبود.(55)
51 - سرباز نماز
در يكى از روستاهاى فيروز كوه جلسه بزرگداشت شهداء برپا بود و شهيد امير سپهبدصياد شيرازى به عنوان سخنران دعوت شده بود.
پس از مداحى و چند برنامه مرسوم ديگر از شهيد صياد خواستند سخنرانى بكند. ايشانپشت تريبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارك و تعالى ودرود و صلوات بر پيامبر و آلش عليهماالسّلام فرمود: روزى جلسه مهمى در مورد جنگخدمت حضرت امام بوديم . وقت نماز شد و امام وضو گرفت و به نماز ايستاد و ما هم بهتبع امام فهميديم وقت نماز است و نماز بر همه چيز ترجيح دارد. بعد شهيد صياد شيرازىبا اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستيد بعد از نمازبراى شما سخنرانى مى كنم صحبت را تمام كرد و صفهاى نمازتشكيل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا گرفت .(56)
52 - قبله پنهان
در اوايل اسارت ، ما را از ((العماره )) به بغدادانتقال دادند و يك راست به سازمان امنيت (استخبارات ) بردند. وقتى به آنجا رسيديم ،موقع خواندن نماز بود، امّا عراقيها اجازه اين كار را به ما نمى دادند. ناچار روى زميننشستيم و براى اينكه نگهبانان متوجه نشوند، نماز را به صورت نشسته خوانديم . آن همدر چهار زاويه مختلف . چرا كه حتى جراءت پرسيدن جهت قبله را از ماءمورين عراقىنداشتيم .(57)
53 - گوشه كلاس
قبل از انقلاب بود، توى دبيرستان اجازه نمى دادند نماز بخوانيم . جايى هم براى اينكار نبود. با چند نفر از بچه ها پنهانى گوشه كلاس روزنامه پهن مى كرديم و نمازمانرا همان جا مى خوانديم .
هميشه مُهر همراهمان بود. زنگهاى تفريح ، موقع اذان ظهر، گوشه كلاس ‍ ميعادگاهمان مىشد. يك روز كه مشغول نماز ظهر بودم ، يك دفعه پشت گردنم شروع كرد به تيركشيدن ، كمى پرت شدم به جلو، امّا توجهى نكردم و نماز را ادامه دادم تا تمام شد.
- چرا دارى نماز مى خوانى ؟ تو مدرسه اغتشاش به پا مى كنى ؟
مديرمان بود، بر افروخته و عصبانى .
چيزى نگفتم ، تنها نگاهش كردم . و به خاطر همين نماز، يك هفته از مدرسه بيرونمكردند.(58)
54 - مسابقه و نماز اول وقت
او از همان سنين كودكى به نماز اول وقت اهميت مى داد و فضيلت نمازاول وقت را با هيچ چيز ديگر عوض نمى كرد. در دوران جوانى كه به ورزش ‍ كشتى مىرفت روزى براى انجام مسابقات به اتفاق هم به سالن رفتيم . مسابقاتفينال بود، در ميان جمعيت به تماشا نشسته بودم كه چند نفر از رقيبان با هم مبارزهكردند. نوبت به عباس (59) رسيد. چند بار نام او را براى مبارزه خواندند، امّا اوحاضر نشد. تا اين كه دست رقيب او را به عنوان برنده مسابقه بالا بردند. نگران شدمبه خودم مى گفتم : يعنى عباس كجا رفته ؟ در جستجوى او بودم نگاهم به او افتاد كه ازدرب سالن وارد مى شد. جلو رفتم و گفتم : كجا بودى ؟ اسمت را خواندند، نبودى ؟
گفت : وقت نماز بود، نماز از هر كارى برايم مهمتر است . رفته بودم نماز جماعت .(60)
فصل سوّم : نمازهاى : جماعت - جمعه
55 - سجاده سرخ
روز جمعه 20 شهريور 1360، روز ديگرى در شهر تبريز بود. آية ا... مدنى نيز در آنروز حال و هواى ديگرى در ايراد خطبه ها داشت . مردم مسلمان مشتاق ملاقات حق ، از سراسرشهر به سوى مصلاى نماز جمعه سرازير شده بودند تا به نغمه هاى با سوز و گدازاين مرد بزرگ گوش جان بسپارند. آن روز هيچ كس نمى دانست سيّدى كه هم اكنون در جلوديده گانشان چون موجى ناآرام مى خروشد لحظاتى بعد به اقيانوس جاويد آخرت مىپيوندد و براى هميشه در دل درياى سعادت آرام مى گيرد. هر لحظه كه مى گذشت رُخساراين مسافر بهشتى افروخته تر مى شد، و نور شهادت بر پيشانى اش بيشتر مى درخشيدو سكوت حاكم بر زمان آرامشى قبل از طوفان را براى مردم ، و آرامشى ابدى را براى آنفريادگر رقم مى زد. مدنى همچنان مى گفت و مى ناليد، فريادش اوج مى گرفت ودوباره بر فرق دشمنان انقلاب فرود مى آمد. از تقوا مى گفت و به پارسايى مىخواند، از كربلا مى گفت و به عاشورا مى خواند... زمانى نگذشت كه خطبه ها تمام شد ومدنى قامت به نماز بست . خدايا! چه اتفاقى خواهد افتاد؟ براى هيچ كس ‍ معلوم نبود، امّا هرلحظه كه سپرى مى شد نه تنها تاريخ تبريز، بلكه تاريخ خونبار تشيّع خود رابراى ثبت حادثه اى بزرگ و ناگوار آماده مى كرد.
آية ا... مدنى نماز جمعه را به پايان برد و به عادت هميشگى در ميان نماز جمعه و عصربه عبادت مشغول شد. در اين هنگام از صف سوم نماز، منافقى ازنسل خوارج بلند شد و به سوى ايشان هجوم برد، پس از لحظه اى كوتاه آية ا... مدنىرا كه چون كبوترى آزاد در عالم ملكوت اوج گرفته بود درچنگال كركسى خون آشام قرار داد و سپس صداى انفجارى مهيب محراب عبادت را غرق در خونكرد... امام جمعه بر سجاده خونين غلتيد و محاسن سفيدش با خون سرخش خضاب شد و مرغروحش كه سالها در سر هواى پرواز داشت قفس تن را شكست و به ملكوت اعلاء پر گشودو بدين گونه دعايش بر كرسى اجابت نشست .! مى گويند آية ا... مدنى چندى پيش ازشهادت يعنى بهار سال (1360 ه‍ .ش ) با دوستانش آية ا.. دستغيب ، آية ا... صدوقى وشهيد هاشمى نژاد در مشهد مقدس وقتى ضريح امام رضاعليه السّلام را غبار روبى مىكردند هر كدام دو ركعت نماز حاجت خوانده و از خداوند شهادت در راه اسلام را طلب مى كنند وعاقبت نيز همگى به آن لطف تمام و حُسن ختام مى رسند. زبان رساى آذربايجان ، استادسيّد محمّد حسين شهريار كه خود در فراق شهيد مدنى و همراهان شهيدش ، گلاب ديده ازچشم جارى ساخت . در رثاى شهيدان چنين سرود:
خلوتى با ملك العرشم بود
جستم احوال شهيدان در خواب
خود صداى مدنى بود كه گفت
شهريارا و لهم حسن ماءب (61)
شهريار
56 - در دانشگاه الازهراء
وقتى امام موسى صدر در سال 1338 شمسى وارد كشور لبنان شد به شهر (صور) آمدو نخستين فعاليت خود را با اقامه نماز جماعت در مسجد جامع آن شهر آغاز كرد. او از اين راهدر مدّت كوتاهى به موفقيتهاى بزرگى دست يافت .
با تشكيل (مجلس اعلاى شيعيان لبنان )، حتى وقتى كه رياست آن را به عهده داشت همچنانبه امامت جمعه و جماعت اهتمام بيشترى از خود نشان داد. وى با خطبه هاى روشنفكرانه خوددر نماز جمعه هاى صور، صيدا و بعلبك مردم لبنان را به بيدارى و قيام و اقدام دعوتكرد و انديشه هاى ناب خود را از طريق اين سنگر نفوذناپذير به مردم ستمديده آن مرز وبوم انتقال داد. هنگامى كه به كشورهاى ديگر اسلامى ، از جمله كشورهاى آفريقايى نيزسفر مى كرد براى ارتباط نزديك و ديدار با مردم در مراسم نماز جمعه هاى آنان شركتمى جست و با ايراد سخنرانى با آنان به درددل مى نشست .
يك وقت به دعوت (جمال عبدالناصر) رئيس جمهور فقيد مصر، سفر 48 ساعته اى به آنكشور نمود. او در نماز جمعه پايتخت مصر حاضر شد، در اينحال امامت نماز جمعه مسجد الازهراء به عهده وى گذاشته شد. امام موسى صدر در آن روزبا ايراد خطبه هاى آتشين همه نماز گزاران را در حيرت و انديشه فرو برد. در آنحال با استقبال و اصرار مردم و به پيشنهاد جمال عبدالناصر اين سفر 48 ساعته به يكسفر ده روزه تبديل گرديد. در اين مدّت او از فرصت استفاده كرد و نقش بزرگى را دربيدارى مردم مصر نسبت به مسائل منطقه و جهان ايفا نمود. امام موسى صدر اين شخصيتبزرگ اسلامى ، جزو اولين شخصيت هايى است كه به نماز جمعه هاى بى روح و كمخاصيّت كشورها، جنبه عبادى ، سياسى داد و آن را به معناى واقعى اقامه كرد.(62)
كليد راز بزرگى است هر كلام نماز
چه با شكوه و عظيم است ازدحام نماز
نسيم بارش نور است در كوير وجود
سحر به مسجد آدين ها، سلام نماز
((مردانى ))
57 - اين نماز را ترك نكن
آن روزى كه بناى كشف حجاب شد، رضاخان دستور داده بود افرادى كه جزء روساءبودند مثل رئيس نظميه و غيره بايد اول كشف حجاب كنند. هر شب نوبت يكى بود، مثلاً امشبرئيس نظميه ، شب ديگر رئيس امنيّه ، شب ديگر شهردارى ، و هر شبى يكى بود شب بهشب . آن وقت زن آن رئيس مكّشفه مى شد و اطراف او را زن ها مى گرفتند. زمانى كه آيةا... العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى (1274 - 1355 ه‍ .ق ) مى خواست براى نمازمغرب و عشاء به حرم برود. در خيابان تظاهر مى كردند كه جاى سوزن انداختن نبود. حاجشيخ طبق معمول هر شب بايد از توى اين جمعيت براى نماز مغرب و عشاء عبور كند. و اينمراسم مخصوصاً همان وقتى اجرا مى شد كه زمان عبور ايشان بود. خودش فرمود: من كهديدم اين وضعيّت است ، فكر كردم رفتن به نماز مغرب عشاء را ترك كنم . من كه نمىتوانم نهى از منكر كنم و بايد از اينجا هم عبور كنم . و اينها هم سر راه من اين كار را مىكنند. اگر حرف نزنم تقرير مى شود، مى گويند: پس اينكارها راقبول كرده ! اگر حرف بزنم چطور با اين شخص حرف بزنم ! پس بهتر است كه بهنماز نروم . اين چه نمازى است كه من بروم . اين فكر را با هيچ كس در ميان نگذاشتم ،خودم عهد كردم كه نروم . طرف عصر كه در اطاق خوابيده بودم ديدم درب باز شد وسيّدى با محاسن بلند آمد و گفت : اين نماز را ترك نكن ! من به اين جهت دلم محكمشد.(63)
58 - شصت سال تلاش براى احياء نماز جماعت
آية ا... مرعشى نجفى (1315 - 1411 ه‍ .ق ) سخت مقيّد بود كه نمازهاى خويش را در وقتفضيلت و با جماعت برگزار كند. در برخى از يادداشتهاى سالهاىقبل چنين نوشته است : هنگامى كه در قم سكونت كردم صبحها در حرم حضرت معصومهعليهاالسّلام اقامه جماعت نمى شد و من تنها كسى بودم كه اين سنّت را در آنجا رواج دادم واز شصت سال پيش به اين طرف صبح زود و پيش از باز شدن درهاى حرم مطهّر و زودتراز ديگران مى رفتم منتظر مى ايستادم . اين انتظار گاهى يك ساعتقبل از طلوع فجر بود، تا خدّام درها را باز كنند. زمستان و تابستان نداشت . در زمستانها،هنگامى كه برف همه جا را مى پوشاند، بيلچه اى كوچك به دست مى گرفتم و راه خود رابه طرف صحن باز مى كردم تا خود را به حرم مطهّر برسانم . در آغاز خود به تنهايى(در حرم نماز) مى خواندم ، تا پس از مدّتى يك نفر به من اقتدا كرد و پس از آن كم كمافراد ديگرى اقتدا كردند و به اين ترتيب نماز جماعت را در حرم مطهّر آغاز كردم و تاامروز كه شصت سال از آن تاريخ مى گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نيزاضافه شد و از آن پس ‍ روزى سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه عليهاالسّلام وصحن شريف نماز جماعت مى خواندم .(64)
59 - سفارش به نماز جماعت
اين حكايت را 37 سال قبل آية ا... العظمى مرعشى ؛ براى يكى از خواص نزديك خويشنقل كرده و اكيداً سفارش نموده بود كه تا من زنده هستم براى كسىنقل نكن .
در زمان اقامت در سامراء چندى در سرداب مقدس شبها بيتوته مى كردم . شبهاى زمستان دراواخر يكى از شبها كه در سرداب مقدس بودم ناگهان صداى پايى شنيدم . با آنكه درِسرداب بسته بود فوق العاده وحشت نمودم كه شايد از مخالفين شيعه و از دشمناناهل بيت باشد. شمعى كه با خود داشتم ، خاموش شده بود، امّا صدا و لحن نيكويى بهگوشم رسيد كه فرمود:((سلام عليكم ))، و نام مرا به زبان آورد. من جواب دادم و عرضكردم شما كى هستيد؟ فرمود: يك نفر از پسر عموهاى شما. عرض كردم درِ سرداب بستهبود، شما از كجا وارد شديد؟ فرمود: اَللّهُ عَلىكُل شَىٍ قَدير. عرض كردم اهل كجا هستيد؟ فرمود:اهل حجاز هستم . فرمود: چرا در اين وقت به اينجا آمده اى ؟ عرض كردم حوائجى دارم و بهجهت آنها متوسل شده ام . فرمود: جز يك حاجت ، بقيه حوائج شما برآورده خواهد شد. پس ‍ آنسيّد سفارشهايى كردند. از جمله تاءكيد بر نماز جماعت ، مطالعه فقه ، حديث و تفسير،صله رحم ، رعايت حقوق اساتيد و معلمين و تاءكيد بر مطالعه و حفظ نهج البلاغه و ادعيهصحيفه سجاديه و ... پس من از او خواستم كه براى من به درگاه الهى دعا كند. پس دستهارا به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: الهى ، بحق النبى و آله اين سيّد را موفق بهخدمت شرع فرما، و حلاوت مناجات با خود را به او بچشان و قدرى تربت سيّدالشهداء راكه با هيچ چيز مخلوط نبود و به اندازه چند مثقال بود به من داد. پس از آن ناگهان ناپديدشد و متاءسفانه در وقت حضور او ندانستم كه او آقا ولى عصر ((عج )) است .(65)
60 - در حال نماز جماعت
روزى سيّد رضى صاحب نهج البلاغه (359 - 406 ه‍ ق ) در نماز جماعت به برادرش ،سيّد مرتضى (355 - 436 ه‍ ق ) اقتدا كرده پشت سر او به نماز ايستاد. چون به ركوعرفتند، سيّد رضى نماز را فرادى كرده و از نماز جماعت جدا شد، بعد از نماز از او سؤال كردند: چرا نماز جماعت را تا آخر ادامه ندادى ؟
فرمود: چون به ركوع رفتم ، ديدم امام جماعت در خون غوطه ور است و درحال نماز نيست و من نماز خود را از جماعت قطع كردم .
اين مسئله را براى سيّد مرتضى نقل كردند. گفت : برادرم راست گفته است . زيراقبل از نماز مسئله اى از حيض از من پرسيدند و من درحال نماز درباره آن مسئله فكر مى كردم .(66)
61 - آئين ره يافتگان
آية ا... بروجردى (1292 - 1380 ه‍ .ق ) در سفر به مشهد، مرحوم آية ا... حاج على اكبرنهاوندى (متوفى 1369 ه‍ .ق ) از ايشان خواست كه به جاى وى نماز جماعت اقامه كند.ايشان هم بعد از اصرار پذيرفتند و ماه رمضان را در مكان آية ا... نهاوندى نماز جماعتخواندند.
بعداً مرحوم نهاوندى نقل كردند: چشمم آب آورد بود براى مداوا وعمل جراحى به تهران رفتم ، ديدم هنوز فرصتى تاعمل جراحى هست . به عتبات مقدسه در نجف اشرف رفتم . آية ا... سيّد ابوالحسن اصفهانى(1284 - 1365 ه‍ .ق ) از من خواستند كه در مكان ايشان نماز بخوانم . بعد از نماز مغربدر قافله دوم ، صدائى را شنيدم كه فرمود:
((عَظَمَت وَلَدِى فَعَظَمَتُكَ.)) جايى دادى به فرزندم ، ما هم به تو جاى داديم .(67)
راهى بزن كه آهى بر ساز آن توان زد
شعرى بخوان كه بر او رطلى گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندى بر آسمان توان زد
((حافظ))

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation