|
|
|
|
|
|
الف ) خانواده هاى يك قطبى (هماهنگ ): پدر و مادرانى كه در تربيت فرزندان به گونه اى يكپارچه و متحدعمل مى كنند و انتظاراتى تقريبا يك سان و مشخص از فرزندانشان دارند، فرزندان در يكمركز مديريت واحد قرار مى گيرند. و به روشنى مى دانند كه ديگران از آن ها چهانتظاراتى دارند. ب ) خانواده هاى دو قطبى (ناهماهنگ ): در مقابل نمونه بالنده و سرزنده خانواده هماهنگ ، با نمونه هاى ديگرى از خانواده ها بامديريت متفاوت روبه رو مى شويم ، اگر خانواده ها به صورت دو قطبى باشند و پدرومادر در سياست هاى تربيت خودشان هماهنگى و وحدت نظر نداشته باشند، چنين خانوادههايى دو قطبى ناميده مى شوند. يك قطب پدر و قطب ديگر مادر. تاءثير خانواده هاى دوقطبى در پيدايش روحيه اى به نام تعارض بسيار مؤثر است . تعارض يك اصطلاح روان شناسى و يك وضعيت بد روانى است . زمانى كه دو مسئله در عرضهم قرار گيرند كه از جهت شدت كيفيت و تقويت هر دو جاذبه و دافعه شان يك سان باشدو فرد ناچار باشد يكى را انتخاب كند، در اينحال وضعيت دشوارى ايجاد مى شود؛ زيرا امكان چشم پوشى از يك طرف بسيار دشوار مىشود. راه هاى ايجاد محيط آرام در خانواده با تدابيرى مى توان محيط خانواده را صميمى كرد تا فرزندان درددل هايشان را با والدين مطرح كنند و حرف هايشان را بزنند. اگر چيزى مى خواهند، ازآنان بخواهند. گاهى مى شنويم كه پدرى با پسر جوانش دوست است يا با او بهمسافرت مى رود، راه مى رود و درد دل مى كند؛ اما گاهى رابطه ها تشريفاتى است .احوالى پرسيده مى شود و به سلام و عليكى قانع هستند؛ يعنى آن قدر فاصله زياد استكه حرفى براى گفتن ندارند. صميميت وجود ندارد. براى ايجاد محيطى آرام و صميمىاصول زير مى تواند كارگشا باشد: 1. وجود صميمت بين پدر و مادر؛ اگر مى خواهيم فرزندان با ما صميمى بوده ، همكارى و اطاعت داشته باشند بايد خودمانبا هم صميمى باشيم . عمل صميمانه اعضاى خانواده مى تواند راه و جهت صحيح را بهفرزندان منتقل كند. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: مردم را با غير زبانتان - عملا - به خوبى ها دعوت نماييد. (331) 2. هوشيارى و دقت و حسابگرى ؛ اگر فرزند احساس كند اوليايش انسان هاى هوشيار ومشكل گشايى هستند، در آن ها ايجاد صميميت و اعتماد مى شود. اگر خانواده ساده لوح ،ضعيف و غير هوشيار باشد، فرزندان احساس صميميت نمى كنند، موضع گيرى مى كنند وكار خودشان را انجام خواهند داد. 3. رفتار اخلاقى و شخصيت تربيتى ؛ بايد فرزندان خاطره خوبى از رفتار اخلاقى و شخصيت تربيتى والدين داشته باشندو احساس كنند كه والدينشان راستگو، عادل و رستگارند. 4. برخورد منطقى با خطاهاى فرزندان ؛ نبايد با ديدن كوچك ترين تخلف فرزند، عكسالعمل شديد نشان داد. برخورد منطقى با خطاها و لغزش فرزندان ازاصول مهم ايجاد صميميت است . 5. بها دادن به نقاط قوت فرزندان ؛ امتياز دادن و تشويق كردن فرزندان در برابر كارهاى مثبت ، نقش ارزنده اى در ايجادصميميت دارد. 6. ايجاد محيطى صميمانه براى بحث و گفتگو؛ انسان بايد وقت كافى در اختيار فرزندان بگذارد، براى آن ها قصه و داستان بگويد،موضوعى را طرح و پيرامون آن به بحث و گفتگو بپردازد. موقع صحبت كردن فرزند،كاملا گوش دهد، به او نگاه كند و لبخند بزند و به بحث و بررسى موضوع بپردازد. 7. نظرخواهى از فرزندان در امور خانواده ؛ اين روش براى پرورش شخصيت فرزندان بسيار سازنده است ؛ زيرا ايشان نيز داراىفكر و عقيده اند و دوست دارند در خانواده با آن ها مشورت شود كه اگر به اين مهم توجهشود به تدريج آن ها نيز در هنگام مشكلات شخصى ، براى مشورت به سراغ خانواده مىآيند و به سوى غريبه ها و بيگانگان نخواهند رفت . 8. ايجاد محيط همكارى و تقسيم مسئوليت ؛ كارها را بايد خيلى منطقى و عادلانه تقسيم كرد. اگر تقسيم كار نباشد و بى حسابعمل شود گاهى غير عادلانه كارى به يكى از فرزندانتحميل مى شود و نتايج بدى را به بار مى آورد. 9. رعايت عدالت در بين فرزندان ؛ اگر مى خواهيم فرزندانى وفادار و صميمى داشته باشيم . بايد با آن ها رفتار عادلانهداشته باشيم . 10. ايجاد جهان بينى مشترك بين افراد خانواده ؛ ما كتاب هايى خوانده ايم ، مطالبى شنيده ايم ، جلساتى رفته ايم كه فرزندان ما با آنها آشنا نيستند. آنان كتاب هاى ديگرى مى خوانند، جلسات ديگرى مى روند و تلقى وبرداشت هاى ما با هم متفاوت مى شود. در نتيجه ، رفته رفته فاصله ما با آنان بيشترمى شود. بايد به همديگر نزديك شويم با به تدريج به جهان بينى مشتركى دستپيدا كنيم . (332) راه هاى رسيدن اركان خانواده به اهداف متعالى 1. توجه به اهداف ارزشمند؛ در هيچ حال والدين نبايد در تربيت فرزندان برومند از توجه به اهداف ارزشمند ومتعالى غفلت بورزند؛ زيرا پدر و مادر پايه گذاران شخصيت فرزندان و معمارانخوشبختى آنان هستند. آن ها بايد از موقعيت به دست آمده ، نهايت استفاده را ببرند و هموارهشرايط مطلوب را از دست ندهند. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: براى قلب انسان حالت اقبال و ادبارى است . (333) يعنى انسان ها در مواردى با نشاط و انبساط وسرحال هستند چنانچه در بعضى از زمان ها، گرفته وكسل هستند. بايد در زمان آمادگى اقدام نمود. 2. شناخت و ايفاى حقوق متقابل؛ شناخت حقوق متقابل يكديگر و ايفاى اين حقوق نسبت به همديگر و خوددارى از مصاحبت وهمنشينى با خانواده هاى ناباب ؛ حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: نيازى به سؤ ال كردن از شخصيت افراد نيست . شخصيت افراد همان است كه در دوستانآنان وجود دارد. (334) 3. ترجيح منفعت زندگى برمنافع شخصى ؛ براى بقا و تداوم و تعالى خانواده و دست يابى به كانونى ارزشمند، مصلحت زندگىرا بر منفعت شخصى ترجيح دهند و در راه رسيدن به اهداف متعالى از خود انعطاف پذيرىنشان دهند؛ حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: با لجاجت دوستى حاصل نمى شود. (335) 4. رعايت اقتصاد و اعتدال ؛ از دل سختى ها و كوره مذاب زندگى ، آسانى پديد مى آيد. انسان در زندگى با مشكلاتگوناگونى مواجه مى شود. همسران متعادل كسانى هستند كه در همهمسائل زندگى ، احساس مشاركت و سهيم بودن مى كنند. اقتصاد واعتدال زندگى را مراعات و از اسراف و تبذير خوددارى مى كنند. حضرت على (عليهالسلام ) مى فرمايند: فردى كه اصول اقتصادى را رعايت كند، هرگز به فقر و ندارى گرفتار نخواهد شد.(336) هم چنين مى فرمايند: خداوند رحمت كند كسى كه اندازه خويش را بشناخت و از حد خويش درنگذشت . (337) 5. تعادل در عواطف ؛ خانواده متعادل ؛ خانواده اى است كه در بيان عواطف از افراط و تفريط بپرهيزد. 6. هم گرايى و همدلى ؛ زوجين بايد سعى كنند به مرز تفاهم و صميميت برسند. از لجاجت و رقابت ناسالم باهمسرتان جدا پرهيز كنيد. جاى آن را به يك دلى و يك رنگى وصميميت بدهيد. 7. مثبت گرايى ؛ شناخت نقاط مثبت شخصيت همسر و تقويت و تشويق كردن آن ، هم چنين شناخت نقاط ضعف ونارسايى او و در صورت امكان برطرف ساختن ياتحمل كردن آن مؤثر است . حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: اگر برادر دينى تو عمل غير صحيحى را انجام داد، براى آنعمل عذرى بتراش و اگر نتوانستى عذر و بهانه اى بياورى بكوش تا از سوى خود،انجام آن عمل را به نوعى توجيه كنى . (338) 8. پرهيز از مردسالارى يا زن سالارى ؛ در مديريت درست خانواده ، همواره از حق پيروى كنند و از دامن زدن زه مسئله مرد سالارى يازن سالارى جدا پرهيز كنند. 9. اولويت فرزندان ؛ در خانواده متعادل و مورد نظر اسلام ، فرزندان جايگاه ارزشمندى دارند و در تصميمگيرى ها و برنامه ريزى ها شركت مى كنند. كمى سن ،دليل برناصواب بودن راءى و نظر نيست . حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: در گوينده سخن منگر، به آنچه مى گويد، نگاه كن . (339) 10. عمل يك پارچه و صميمى ؛ در تربيت فرزندان ، بايد با رفتارى عادلانه ، يك پارچه ، صميمى و هماهنگعمل كرد و در توزيع توجه ، محبت و نگاه با نهايت عدالت و انصاف با يكديگر وفرزندان رفتار كرده و از مقايسه رنج آور بين فرزندان پرهيز كرد. 11. واقع بينى ؛ بايد در نگرش به مسائل ، به جاى بدبينى و يا خوش بينى ساده لوحانه ، ديدى واقعبينانه داشت . 12. اعتلاى سطح عشق و محبت ؛ محبت جوششى زلال است كه از قلوب متصاعد شده ودل ها را زير نفوذ قرار مى دهد. محبت نيروى محركه زندگى است كه وجود آن در زندگىلازم و ضرورى است . 13. انتظارات متناسب از يكديگر؛ توقعات و انتظارات بايد متناسب با امكانات و توانمندى يكديگر باشد. به يقين همخوانى خواسته ها و انتظارات منطقى ، روح تفاهم ، همدلى و شادابى زندگى را افزايشمى دهد. از همديگر انتظار بى جا نداشته باشيد، چنانچه حضرت على (عليه السلام )فرموده اند: كارى كه از عهده زنان خارج است به ايشان تحميل مكن . (340) 14. تغافل و مدارا؛ براى دست يابى به يك زندگى سالم و متعادل ، عفو وتغافل از بعضى گفته ها و رفتارها و ناديده انگاشتن بعضى از اشتباهات و بهره گيرىاز سعه صدر و بزرگ منشى ، از رموز اساسى تحكيم بنيان خانواده است . حضرت على(عليه السلام ) فرموده اند: انسان عاقل كسى است كه نيمى از وجودش راتحمل ونيمى ديگر را تغافل تشكيل داده باشد. (341) 15. عيب پوشى ؛ از موشكافى عيوب و عيب جويى و به رخ كشيدن آن ها پرهيز شود. بايد عيب پوشى ،سرلوحه مناسبات قرار گيرد تا امنيت روحى و آرامش روانى ، در كانون خانواده برقرارباشد. 16. پرهيز از امر كردن ؛ در ارتباط و گفتگوها از لحن آمرانه و تحكمى خوددارى شود و نظرها درباره بهبودزندگى و برخورد مناسب با فرزندان يا ديگران به صورت پيشنهاد ارائه شود. هركلمه از گفتار انسان ، در بردارنده بار عاطفى و روانى است كه مى تواند تاءثير منفىيا مثبت ايجاد كند. سعى شود از كلمات تواءم با احترام و محبت استفاده شود. حضرت على(عليه السلام ) در اين باره مى فرمايند: خوى نيكو از همه آداب بهتر است . (342) 17. مهار خشونت ؛ هنگام عصبانيت اين گفتار مشهور على (عليه السلام ) مد نظر قرار گيرد: به هنگام خشم نه تنبيه ، نه دستور، نه تصميم . 18. زندگى بر خوش بينى بنا شود؛ با اين نگرش ، سلامت و نشاط زندگى به اطرافيان اهدا مى شود. 19. خداباورى و اخلاص ؛ در تمام مراحل زندگى و در ارتباط خانوادگى ، خداوند در نظر باشد و در گفتار وبرخورد با همسر و ساير اعضاى خانواده ، نيت خالص شود. ايمان و پرهيزگارى ،عامل مهمى در رعايت حقوق متقابل است . حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: بندگان خدا!پرهيزگارى ، قلعه اى بس استوار و مستحكم است و بدانيد هر كه از درونخود واعظ و زاجرى نداشته باشد، عوامل بيرونى فايده اى نخواهد داشت . (343) 20. همسان انگارى ؛ نبايد خود را برتر و بالاتر از همسر دانست . او شريك زندگى است . درجات تحصيلى ،موقعيت اجتماعى ، وضعيت سنى و امكانات مالى بايد بر ميزان فروتنى و خضوع بيفزايد.به خصوص زمانى كه در پيشرفت هاى تحصيلى و موفقيت هاى مادى ، همسر هم نقشاساسى داشته است . 21. مشاركت و مشورت در زتدگىخانوادگى اصل است . نبايد همه كارها را به تنهايى انجام داد، بلكه بايد از همسر و فرزندان نيز كمك گرفت. بايد به جنبه هاى مشترك فكرى و روحى همسر توجه كرد و سعى نمود خصايص مثبت وسازنده هر دو به تدريج بيشتر شود. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: هر كس مشورت نكند، پشيمان خواهد شد. (344) هم چنين مى فرمايند: خودپسندى از بدترين امور است . (345) 22. بايد به اصل تفاوت هاى فردى معتقد بود. انسان ها از نظر هوش ، استعداد، علايق و خصايص جسمانى و اخلاقى تفاوت هايى دارند.بايد مكمل و متمم يكديگر بود و در تكامل و رشد يكديگر كمك كرد. بايد همسر را فردىباارزش و برخوردار از كرامت انسانى دانست . 23. پاسدارى از حريم ؛ بايد حريم يكديگر را مراعات و از جرو بحث خوددارى كرده و مطالب بى جا را با سكوتو يا ارائه پيشنهاد مناسب ، به گفتگوهاى سازنده ثمر بخش تبديل كرد. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: هركس زبان او خوش باشد برادران او بسيار مى شوند. (346) توصيه هاى كاربردى به خانواده ها جهت كاهش مشكلات رفتارى فرزندان والدين بايد: 1. نوجوانان و جوانان را از محبت سيراب كنند تا آنان به هر آشنا و بيگانه اى روىنياورند، به سوى افراد فاسد و اماكن فساد كشيده نشوند؛ چرا كه بسيارى ازانحرافات به خاطر كمبود محبت ها است . 2. خانواده را براى فرزندان ، محلى امن و پناهگاهى مستحكم سازند. به خصوص درحضور آنان به يكديگر احترام بگذارند و از اشتباهات و خطاهاى يكديگر چشم بپوشند.به مشاجره نپردازند و عيوب يكديگر را بازگو نكنند. 3. به فرزندان خود احترام بگذارند و به آنان كمك كنند تا نواقص خود را رفع كنند.نصايح و تذكرات خود را با استدلال و منطق و در خلوت با آنان در ميان نهند. هرگز درحضور ديگران به خصوص هم سالان به پند و اندرزدادن نپردازند، در ضمن سخنى بهآنان نگويند كه خود بدان عمل نمى كنند. 4. با فرزندان خود صحبت كرده و به سخنان آنان نيز گوش فرادهند. به آنان توجهكنند و زمينه اى راايجاد كنند تا نوجوانان و جوانان حرف ها و رازهاى خود را برايشانبازگو كنند. والدين را غمخوار و يار خيرخواه خود بدانند نه كسانى كه با خشونت وتحميل تصميمات خود، با آنان رفتار مى كنند. 5. نوجوانان و جوانان خود را به خاطر ضعف هايى كه دارند، تحقير نكنند و آنان را با همسن و سالان خود مقايسه نكرده و صفات نيكوى ايشان را به رخشان نكشند. 6. بيش از حد توان و ظرفيت از فرزندانشان انتظار و توقع نداشته باشند و با دركدنياى آنان به هر مقدار كه تلاش مى كنند، از ايشان قدردانى كنند. 7. به نوجوانان و جوانان بياموزند كه از مشكلات نبايد گريخت ، بلكه راه هاى مبارزهبا مشكلات و راه حل آن ها را به فرزندان خود آموزش بدهند. 8. فرزندان خود را در مضيقه شديد مالى قرار ندهند و آن ها را بدون كمك رها نكنند. دراين دوره زندگى از آنان حمايت كنند و امكانات و آموزش لازم را براى كسب درآمد در اختيارآنان قرار دهند و در حد امكان ضمن تحصيل ايشان ، حرفه اى نيز به آن ها بياموزند. 9. امكانات ازدواج را هر چه زودتر براى فرزندان فراهم كنند با به فساد چشم ،دل و عمل مبتلا نگردند. 10. روح مذهب و معنويت را در فرزندان تقويت كنند و ارزش هاى انسانى ، مذهبى و اخلاقىرا با ايمان و اعتقاد به مبانى الهى به طور صحيح در آنان ايجاد كنند. 11. به فرزندان خود مسئوليت هاى مختلف زندگى را واگذار كنند تا آن هااهل تفكر و كار و سازندگى شوند. 12. بدانند كه جوان در صدد است راه مستقلى براى خود انتخاب كند. در نتيجه ، عاقلانهنيست كه الگوهاى بزرگسالى خود را بر اوتحميل كنند، بلكه بايد متناسب با تفاوت هاى فردى ، او را در رشد كردن آزاد بگذارند. انتخابالگوها، به جاى آن كه از خارج و بازور انجام پذيرد، بهتر است درونى آزادانه باشد. 13. به فرزندان خود كمك كنند تا درباره دوست ، درست بينديشند و باادب و نزاكت ،حالت عصبى و طغيان احساسات آن ها را فرو نشانند. اشتباهات ، بى تفاوتى ، سنگدلىو بى توجهى آنان را به دوستانشان گوشزد كرده و شوق بهتر شدن ، با لياقت بودن، پاكى و عفت در دوستى را در آن ها به وجود آورند. بديهى است چنين نظارتى مى تواندفرزندان را ازهم نشينى با دوستان ناباب برحذر دارد؛ زيرا در غير اين صورت :
صد هزاران دام و دانه ست اى خدا
|
دم به دم ما بسته دام نويم
|
هر يكى گر باز و سيمرغى شويم
|
چشم باز و گوش باز و دام پيش
|
سوى دامى مى پرد با پر خويش (347)
| پرورش روحيه اجتماعى در فرزندان در تاءثير اجتماع برتربيت انسان جاى هيچ گونه شك و شبهه اى نيست . انسان پس ازاين كه ساليانى چند در كنار خانواده به سر مى برد، به محيط اجتماعى گام مى نهد.آداب و رسوم ، معاشرت و... را از اجتماع مى آموزد. انسان زمانى كه به اجتماع مى پيوندددرصدد برآوردن نيازهاى خود است . بعضى از نيازها منحصرا در جامعه برآورده مى شوند،نمونه آن نيازهايى است كه هرناى (horney) آن ها را برشمرده است : الف ) نياز به مورد پسند ديگران واقع شدن ؛ ب ) نياز به پشتيبان ؛ ج ) نياز به بهرهبردارى از ديگران ؛ د) نياز به تحسين و تمجيد. البته وى نيازهاى ديگرى را هم برمى شمارد كه عبارتند از: 1. نياز به قدرت ؛ 2. نيازبه حيثيت و آبرو؛ 3. نياز به احساس امنيت ؛ 4. نياز بهكمال و انتقاد ناپذيرى . (348) اجتماعى بودن ، خصيصه اى ذاتى است كه در همه انسان ها وجود دارد. همه آدميان ، حتىكسانى كه روان گسيخته بوده و به ظاهر از اجتماع گريزان هستند، مايلند كه در اجتماعباشند. البته اگر انسانى كه به اجتماع مى پيوندد به منظور برآورده كردن نيازهاىخورد، خوراك ، پوشاك ، نوشاك و نظاير آن باشد، اين گونه اجتماعى بودن ، حالتىيك سويه است و اين تفكر، ناشى از يك حس خودخواهى و خودبينى است . اين افراد، جامعهاى ساخته و پرداخته براى خود مى خواهند و هيچ نقش سازنده اى را هم به عهده نمىگيرند. به راستى شخصى كه براى استقلال كشور فكرى نكرده و گامى برنداشته ،چگونه مى تواند خود را صاحب خوى اجتماعى بداند؟ منظور از سازندگى اجتماعى آن استكه انسان طورى ساخته شود كه چه سودى (مادى يا مقامى ) در بين باشد يا نباشد،همواره براى خدمت به اجتماع به اعتقاد ما دين عالى ترين و بهترين روش ها را داراست كهمى تواند اجتماع بشر را منظم ساخته و بيش از هر روش ديگر، مردم را به رعايت قوانيناجتماعى وادار نمايد. امتياز جامعه دينى در پرورش روح اجتماعى ، به واسطه خصوصيتهاى زير است : الف ) فطرت خداجويى ؛ اگر فطرت انسان در اثر تكرار معاصى ، با تيرگى هاپوشيده نشده باشد، با خلوص و صفا به اجتماع مى پيوندد، فطرت پاك ، به انسانالهام مى كند كه در مقابل افراد اجتماع ، وظايف و تكاليفى داراست كه نمى تواند بىتفاوت از كنار آن ها بگذرد. ب ) اعتقاد توحيدى ؛ شخص دين دار، خداوند را ناظر و عالم بهاحوال خويش و حسابگر و مراقب و منتقم مى بيند، لذا از انجام كارهاى ضداجتماعى پرهيزمى كند و در صدد ايفاى نقش هاى سازنده اجتماعى برمى آيد؛ زيرا خداوند به تعاون ،احسان ، وفاى به عهد، امر به معروف و نهى از منكر و... فرمان مى دهد، از سوى ديگرخداوند به خوددارى از دروغ ، تعدى ، تجاوز، ظلم ، عداوت ، عدم پيروى از هوا، غيبت ،افترا، تمسخر و... دستور مى فرمايد. در نتيجه ، شخص خداشناس و خداپرست نه تنهادر حال انضباط معتقدات خويشتن است و از عمل ضداجتماعى بيم دارد، بلكه ظريف تر از آن ،از انجام آن نيز احساس شرم مى كند. ج ) اعتقاد به نبوت ؛ شخص دين دار به انبياى الهى عشق مى ورزد و آن ها را اسوه مى داندو مايل است تا دستورات آن ها را انجام داده و به نوعى شبيه سازى كند. از آن جا كه انبيادر خدمت بشر بوده و از روحيه ايثار و تعاون بسيار بالايى برخوردار بوده اند، لذاشخص با اعتقاد نيز، سعى مى كند كه چون آن ها رفتار نموده و ارتباط حسنه و دوستانهاى با افراد اجتماع پيدا كند. در نتيجه ، محبت به انبيا، اوليا واهل بيت عليهم السلام تبديل به عامل وحدت بخش مى شود. د) وجود ضابطه حل اختلاف ؛ انسان در مقابل مقررات آزاد نيست و نمى تواند از خودقانونى مباين با قوانين الهى پديد آورد. ظوابط قانونى كه مطاقبت با احكام الهىدارند. متناسب با خلقت و فطرت انسان و عادلانه است و پذيرش آن ها براى انسان سليم ومؤمن دلپذير است . در اين صورت وقتى اختلافى پيدا مى كنند و به حكم خداوند آگاه مىشوند، زودتر حل اختلاف كرده و به تفاهم مى رسند. ه ) نرم خويى در اعمال روش ؛ هر توصيفى كه از خلق و خو و رفتار پيامبر اكرم (صلىالله عليه وآله ) و ائمه اطهار عليهم السلام مى شود، خود سفارشى است كه همه مؤمنانرفتار خود را مشابه آنان نموده و در روابط اجتماعى چون آن ها رفتار كنند. رفتارىتواءم با ملاطفت و راءفت با زيردستان ، چشم پوشى از لغزش ها، مشورت با مردم ،مسئوليت پذيرى ، توكل در انجام كارها، احسان ، تعاون و... . در خاتمه بايد گفت كه هر كدام از واجبات ، علاوه بر آن كه داراى آثار نفسانى و فردىزيادى است آثارى در تربيت روحيه اجتماعى دارند؛ مثلا درباره نماز توصيه شده كه بهجماعت و حتى الامكان در مساجد به جا آورده شود؛ زيرا نماز انسان رااز فحشا و منكر باز مىدارد و در نتيجه ، در تحكيم مبانى اجتماعى نيز اثرگذار است . روزه ، صفت صبر و بردبارى را پرورش مى دهد و انسان صبور روابط بهترى با ديگران برقرار مى كند. علاوهبر اين كه پرداخت فطريه در پايان ماه رمضان عملى انسانى و اجتماعى است . خمس وزكات هر كدام روشى براى تعديل ثروت و توزيع امكانات مالى ميان اقشار كم درآمد وموجب بركت اموال است . رعايت آن ها براى هم بستگى اجتماعى بسيار مفيد است . حج اجتماععظيمى از مسلمانان جهان و بهترين فرصت براى هماهنگى ميانقبايل ، ملت ها و دولت هاى اسلامى است . حج علاوه بر بعد عبادى داراى ارزش هاى اجتماعى، سياسى ، اقتصادى و فرهنگى است . جهاد و دفاع ، مسئله نظامى است و دفاع ، ضامنحفاظت از حدود و حرم الهى و نگهدارنده مرزهاى كشورهاى اسلامى و ماءيوس كردن طمعكاران از دست اندازى به سرزمين مسلمانان است . پرورش روحيه دفاع و رزم جويى از باارزش ترين عبادات نيز محسوب مى شود. امر به معروف و نهى از منكر، مؤثرترين روشى است كه مى توان براى آموزش اطلاعاتدينى ،اجتماعى و پرورش روحيه اجتماعى به حساب آورد. تاءثير عوامل محيطى بر انسان (349) 1. دوستان و هم سالان دوستان و هم سالان ، از مهمترين عوامل تاءثير گذار بر تربيت فرزندان به حساب مىآيند. فرزندان به خصوص در دوران نوجوانى و جوانى ، گرايش زيادى به دوستاندارند فرصت زيادى را به هم نشينى با آنان اختصاص مى دهند و همين هم نشينى و رفاقتزمينه تاءثير پذيرى آنان را فراهم مى سازد. امام على (عليه السلام ) توجه ويژه اىبه نقش تربيتى دوستان دارند و فرزندان خود را به رفاقت با دوستان صالحتوصيه مى كنند و خطاب به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايند: قبل از پرسش از راه و مسير (در مسافرت ) از (اخلاق و خصوصيات ) رفيق و همراهت پرسشنما. (350) هم چنين در توصيه به محمد حنيفه مى فرمايند: فرزندم !از بهترين بهره هاى انسان ، دوست و هم نشينى صالح است . با نيكوكاران همنشين شو تا از آنان باشى و از بدكاران و اهل شر و كسانى كه به واسطه كارهاىباطل و سخنان مهيج و ساختگى ، تو را از ياد خدا و مرگ بازمى دارند، دورى كن تا ازآنان نباشى . (351) حضرت پس از معرفى نمونه هايى از دوستان ناصالح در موعظه اى به فرزندش امامحسن (عليه السلام ) مى فرمايند: فرزندم !از دوستى نادان بپرهيز؛ زيرا او آنچه را سخت بدان نيازمندى از تو دريغ داردو از دوستى تبهكار بپرهيز كه به اندك بهايى تو را بفروشد و از دوستى دروغگوبپرهيز كه او به سرابى ماند كه دور را به تو نزديك و نزديك را به تو دور مىنماياند. (352) البته والدين نقش مؤثرى در دوست يابى فرزندان دارند و مى توانند به طور غيرمستقيم به فرزندانشان كمك كنند. امام على (عليه السلام ) با ديدگاهى ظريف به اينمسئله توجه داده و مى فرمايند كه والدين با افراد صالح و شايسته كه فرزندانصالحى دارند رابطه دوستى و هم نشينى پيدا كنند تادر پرتو ارتباط والدين فرزنداننيز با هم دوست و هم نشين گردند. ايشان فرموده اند موده الآباء قرابه بين الاءبناء ؛ (353) دوستى پدران ، سبب نزديكى فرزندان به هم مى گردد. 2. انجمن ها و گروه ها انجمن ها و گروه ها و تشكل ها نيز از عوامل محيطى مؤثر برتربيت فرزندان هستند.فرزندان آن گاه كه به گروه و تشكلى احساس تعلق پيدا كنند، در مجالس ومحافل آنان شركت كرده و تحت تاءثير ويژگى ها و رفتارهاى آن ها قرار مى گيرند.اگر آن گروه استنادى يا مرجع ، داراى ويژگى هاى مثبت و سازنده باشد، بر فرزندانتاءثير مثبت مى گذارد و الا باعث انحراف نوجوانان و جوانان خواهد شد. امام على (عليهالسلام ) در وصيت به فرزندش امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى فرمايند: قارن اءهل الخير تكن منهم ، و باين اءهل الشر تبن عنهم ؛ (354) باگروه خوبان و نيكوكاران هم نشين شو تا از آنان باشى و از گروه بدان و شروردور باش تا از آنان نباشى . حضرت على (عليه السلام ) در حديث ديگر به عنوان يك پدر دلسوز و مراقب فرزندشرا حضور در مجالس و محافل نامطمئن و جاهايى كه انسان در مظان اتهام قرار مى گيرد،بر حذر داشته و در وصيت به امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايند: اياك و مواطن التهمه و المجلس المظنون به السوء؛ لاءن قرين السوء يغير جليسه ؛ (355) از حضور در محل هاى تهمت زا و مجلسى كه گمان بدى در آن مى رود، بپرهيز؛ چون هم نشينبد، هم نشين خود را دگرگون مى سازد. 3. علما و دانشمندان از ديگر عوامل تاءثير گذار بر تربيت انسان ، هم نشينى با علما و دانشمندان است . آنانبه خاطر برخوردارى از فضايل علمى و عملى ، تاءثير شگرفى در ديگران بهخصوص شاگردان خود دارند. اگر عالمى وارسته و دنياگريز باشد، ارتباط با وى درتهذيب نفس و الگوپذيرى اخلاقى بسيار مؤثر است . اميرمؤمنان (عليه السلام ) دروصيت به فرزندش فرموده اند: من خالط العلماء وقر، ومن خالط الاءنذال حقر ؛ (356) كسى كه با علما و دانشمندان رفت و آمد داشته باشد، از آنان كسب بزرگى كند و كسىكه با افراد پست ارتباط داشته باشد پست و تحقير گردد. 4. همسايگان همسايگان نيز يكى از عوامل تاءثير گذار محيطى اند. آن ها بهدليل ارتباط زيادى كه به طور طبيعى وجود دارد در يكديگر تاءثير مى گذارند. در اينميان ، تاءثير فرزندان بر يكديگر و ارتباط آن ها با هم ، به خصوص اگر همسال و هم جنس باشند چشم گيرتر است . در سيره تربيتى امام على (عليه السلام ) اينعامل مهم ، مورد توجه قرار گرفته و توصيه شده كه انسانقبل از انتخاب محل زندگى از همسايگان و وضعيت اخلاقى آنان تحقيق كند. حضرت على(عليه السلام ) به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) فرمودند: سل عن الرفيق قبل الطريق ، وعن الجار قبل الدار ؛ (357) فرزندم !قبل از مسافرت از وضعيت رفيق و هم سفرت سؤال كن و قبل از انتخاب خانه درباره همسايه (وضعيت اخلاقى آنان ) پرسش نما! توصيه هاى كاربردى به متوليان امور اجتماعى جهت كاهش مشكلات رفتارى 1. كمك به برنامه ريزى صحيح براى اوقات فراغت و تقسيم بندى اوقات فراغت جهتدرس ، تفريح و سرگرمى ، ورزش و هنر، مطالعه كتاب هاى مفيد، مباحثه با اشخاص مطلعو صالح ، شركت در اجتماعات مذهبى ، ترتيب دادن گردش هاى علمى ، نوشتن خاطراتروزانه ، رفتن به پارك ها و تماشاى تلويزيون ، به طورى كه باعث خستگى زيادجسمى و فكرى نشده و از اعتدال خارج نشود. در همه اين موارد فرد، انتخاب گر باشد وهيچ گونه اجبارى در ميان نباشد. 2. دست اندركاران و برنامه ريزان بايد هدف هاى مناسب سياسى ، اجتماعى براىنوجوانان و جوانان مطرح و تعيين كنند تا آنان به راكد ماندن ، سكون ، پوسيدن و ازبين رفتن نينديشند، بلكه به حركت ، جريان داشتن ، فراتر رفتن از مرزهاى خويشتن وزندگى روز مره فكر كنند. هدف هايى را براى آنان مشخص كنند كه نوجوانان و جواناناحساس كنند سرنوشت جامعه به دست آن ها است و آنان در سازندگى جامعه و حتى جهاننقش دارند. به صورتى كه اين رسالت و مسئوليت را بپذيرند و اين مهم ، امكان پذيرنيست ، مگر اين كه آن ها را به سلاح علم ، كمال ، ايمان ، اخلاق ، اخلاص و ايثار مجهزكرده و روحيه آزادگى و حق طلبى را در آن ها تقويت كنند. مسئولان بايد از هدر رفتن اينهمه هيجان و انرژى نسل جوان جلوگيرى كرده و آن را دركانال هاى صحيح سازندگى ، شكل و جهت دهند . با توجه به اين كه نوجوانان و جوانانيك دنيا شور و هيجان بوده و سكون و سكوت را دوست ندارند، اگر برنامه ريزى نباشد،به وضع موجود راضى نشده و مشكلات عديده اى را به وجود مى آورند كهكنترل آن ها بسيار مشكل خواهد بود. 3. الگوهايى كه در جامعه ، به نسل جوان و نوجوان ارائه مى شود، بسيار اهميت دارد وبه خصوص صداو سيما، نقش بسيار مهمى در چگونگى ارائه دادن اين الگوها دارد تا ازيك هم سويى و هماهنگى برخوردار باشد و گرنه جوانان خود الگوهاى ارائه شده ازغير را انتخاب مى كنند. 4. برچيدن مظاهر و مراكز فساد و از دسترس خارج كردن مواد مخدر، مجلات و فيلم هاىمبتذل و هر آنچه نوجوان را به طريق غير صحيح سرگرم كرده و او را به انحراف مىكشد، اهميت دارد. پركردن اين خلاء با ايجاد تفريحگاه هاى مناسب ، كتابخانه ها، باشگاههاى ورزشى ، نمايشگاه هاى علمى و هنرى ، برقرارى مسافرت هاى علمى ، تحقيقى ،تفريحى و ايجاد انجمن هاى فرهنگى ، اجتماعى ، ورزشى و هياءت هاى مذهبى و... ضرورىاست . مسئولان بايد نگران جوانانى باشند كه خودشان را از فعاليت هاى جامعه كناركشيده و بى تفاوت شده اند؛ زيرا بى تفاوتى منشاء انحراف است . 5. ايجاد مراكز مشاوره در همه نقاط كشور و استفاده از افرادمسئول ، متعهد، تحصيل كرده ، خوش فكر و صالح ، براى پاسخ گويى به چون وچراهاى آنان و بحث و گفتگو درباره سؤ الات ومسائل سياسى ، اجتماعى ، مذهبى ، اقتصادى ، فردى و خانوادگى ، يكى از مهم تريناقداماتى است كه مسئولان براى جلوگيرى از انحرافات ، كاهش مشكلات و شكوفايىاستعدادهاى بالقوه اين نسل بايد انجام دهند. به جوانان و نوجوانان بايد كمك كرد با بهتر خود، محيط، عقايد و امكانات خودرابشناسند. بايد چگونگى سازگارى مطلوب با محيط و اطرافيان را به آنان آموخت .جوانان و نوجوانان نيز بايد حقايق دينى را مورد مطالعه قرار داده و درباره آن ها باشخص مطلع و مورد اعتمادى به بحث و گفتگو بپردازند. حضرت على (عليه السلام ) مىفرمايند: هركس با عقلا مشورت كند، به راه راست هدايت مى شود. (358) 6. ايجاد اشتغال ، بسيار مهم است ؛ زيرا هر قدر بيكارى بيشتر باشد، ترس و اضطرابآن ها افزايش پيدا مى كند. بايد سعى كرد آنان را به وظيفه و فعاليتى معين هدايت كرد.در غير اين صورت ، او خود را در عرصه اقتصادى عنصرى نالايق و ناتوان خواهد يافت ودچار ياءس و نااميدى خواهد شد. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: من قصر فى العمل ابتلى بالهم ؛ (359) آن كه از كار و تلاش كوتاهى ورزد، به اندوه و غم دچار مى آيد. 7. در راه ايجاد بينش درست عقيدتى بايد اعتقاد به مبانى دينى ، جهان بينى توحيدى ،خودشناسى ، نبوت ، معاد، امامت ، رهبرى و عدالت را بر اساس تفكر و برهان عقلى وبينش مذهبى در آن ها به وجود آورد و نيز كتب مناسبى را كه جوابگوى سؤ الات منطقى واستدلالى و اشكالات نوجوانان و جوانان باشد، به آنان معرفى كرد؛ زيرا آن ها در اينزمينه ها تشنه اطلاعاتند. طرز ارائه مسائل مذهبى به نوجوانان و جوانان بسيار بااهميتاست . اين موضوعات بايد طورى طرح شود كه آن ها احساس كنند كه امور مذهبى ، درزندگى روزمره ، قابل اجرا هستند. تنها موعظه كردن از طريق والدين ، مربيان و علماىدين ، در خانه ، مدرسه و مسجد كافى نيست ، بلكه بايدمسائل دينى را با تجربه و علمى تواءم كرد تا به آسانى از فكر نوجوان خارج نشود.تفكر مذهبى ، تقوا، فضيلت ، شجاعت ، پرهيزگارى ، ايمان ، اخلاق ، دفاع از محرومانو... را بايد از طريق الگوهاى درست به آنان آموخت . بايد علم و دين را با هم بهنوجوانان آموزش داد و تذكر اين امر براى آن ها لازم است كه اين دو از يكديگر جدا نبوده وعلاوه بر آن كه باهم هماهنگند، مطالب دينى ، عقلى و علمى هم هستند. بايد طورى آن ها راپرورش داد كه به تكيه گاه متين الهى ، متمسك شده و در مشكلات زندگى خود را نبازند ودچار شكست و تزلزل نشوند. پذيرش اين غايت ، به آن ها چنان قدرت و قوت روحى مىدهد كه در برابر مشكلات بايستند و مقاومت كنند. كسانى كه درباره دين ، با نوجوانانصحبت مى كنند، بايد الگوى واقعى دين باشند و به آنچه كه مى گويندعمل كنند. ايمان و اعتقاد قوى به مذهب داشته و از نظر اخلاقى ، الگوى اخلاص باشند.بااخلاص ، مهربان ، انسان دوست ، صاحب سعه صدر و وسعت نظر بوده و با حوصله ،صبور و باتدبير باشند در عين حال ظاهرى آراسته و تميز نيز داشته باشند. بردن نوجوانان و جوانان به مجالس مذهبى كه مطالب مطرح شده در آن مجالس ، در خورسن و سال ، فهم و دانش آن ها باشد و هم چنين ديدار افراد سليم النفس ، پاكدل ، مؤمن ، متقى و عالم باعث مى شود كه روح دينى و فطرت مذهبى آن ها پرورش يابد.در مواقع دعا، دليل علمى و روانى و هم چنين آثار اين درخواست ها و توسلات براى آنانبيان شود؛ كه دعا عامل سكون و بى تحركى و ايستادن نيست ، بلكهعامل حركت و جهش و اميد بخش و سازنده است . روح و روان انسان را صفا و جلا مى دهد و اورا به نيكى و سلامت رهنمون مى سازد. برقرارى درست ارتباط سازنده آن ها با خود، خدا،ديگران ، جهان هستى و كشف حقايق ناشى از آن برقرارى اين ارتباط يكى از وظايف سنگينمتوليان امر تربيت است .
|
|
|
|
|
|
|
|