|
|
|
|
|
|
راه هاى جلوگيرى از فساد اسلام براى جلوگيرى از فساد، راه هاى مختلفى را پيش بينى كرده است كه مهم ترين آنها عبارتند از: 1. انذار 2. نهى از منكر 3. مبارزه با انحرافات نحوه برخورد امام على (عليه السلام ) با معاويه به صورتى است كه از انذار و هشدارشروع شده و سپس به نهى از منكر مى رسد و وقتى اين روش ها نتيجه اى نداد راه مبارزهرا در پيش مى گيرند و مى فرمايند: و الله لو تظاهرت العرب على قتالى لما و ليت عنها، ولو اءمكنت الفرص من رقابهالسارعت اليها، و ساءجهد فى اءن اءطهر من هذا الشخص المعكوس و الجسم المركوس ؛ (274) سوگند به خدا اگر همه عرب در جنگ با من همراه شوند از ايشان روبرنمى گردانم واگر فرصت ها به دست آيد به سويشان مى شتابم و كوشش مى كنم با زمين را از اينشخص وارونه و كالبد سرنگون (معاويه ) پاك سازم . حضرت براى رستگارى فرد و جامعه راه مبارزه با انحرافات را چنين گوشزد مىفرمايند: من اءنكره بالسيف لتكون كلمه الله هى العلياء و كلمه الظالمين هى السفلى ، فذلكالذى اءصاب سبيل الهدى ، وقام على الطريق ؛ (275) كسى كه ستم را با شمشير انكار كند تا كلمه خدا (دين خدا) بلندتر و كلمه ستمكارانپست تر باشد، كسى است كه به رستگارى رسيده و به را راست قيام كرده است . در المنجد نكر و نكور به معنى جهل داشتن و نشناختن است . انكار، ضد عرفان و به معنىنشناختن حق است . همان گونه كه گذشت اگر انذار و هشدار به نتيجه نرسيد، نهى ازمنكر به عنوان يك روش تربيتى براى جلوگيرى فرد از سقوط و فروافتادن در مهالكاستفاده مى شود. اهميت اين روش به آن اندازه است كه در قرآن ، خداوند را ناهى از منكر وجلوگير از بدى ها معرفى كرده و مى فرمايد: وينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى ؛ (276) خداوند از اعمال ناپسند و زشتى ها و ستم نهى كرده و بازمى دارد. راه هاى شناخت مصاديق منكر در رابطه با تشخيص و تميز منكرات ، پاره اى از مقياس ها و معيارهاى كلى تعيين شده استكه دقت كردن در آن ها در تصميم گيرى انسان براى انكار منكر حايز اهميت است . حضرتعلى (عليه السلام ) درنامه خودبه حارث همدانى به پاره اى از اين معيارها اشاره مىفرمايند: و احذر كل عمل يرضاه صاحبه لنفسه و يكره لعامه المسلمين ؛ بپرهيز از هر كارى كه انجام دهنده ، آن را براى خود شايسته مى داند اما آن را براى ديگرمسلمانان نمى پسندد! و احذر كل عمل يعمل به فى السر ويستحيا منه فى العلانيه ؛ بپرهيز از هر كارى كه در نهان انجام پذيرد و در آشكارا شرمندگى بياورد! واحذر كلعمل اذا سئل عنه صاحبه اءنكره اءو اعتذر منه ؛ بپرهيز از هرعملى كه هرگاه از كننده آن بپرسندآن را انكاركند ياازآن عذربخواهد! واحذر صحابه من يفيل راءيه ، و ينكر عمله ؛ فان الصاحب معتبر بصاحبه ؛(277) دورى كن از دوستى باكسى كه انديشه ضعيفى دارد و كردارش ناپسند است ؛ زيرا شخصرا با دوستش موازنه مى كنند. مراحل نهى از منكر حضرت امير (عليه السلام ) مى فرمايند: اى مؤمنان ! هر كس ظلم و ستمى را ببيند كه به كار مى برند و منكرى كه (مردم را) به آندعوت مى كنند، اگر آن را در دانش انكار كند، پس رهايى يافته (از بازپرسى روزرستاخيز) و بيزارى جسته است (از گناه ) و هر كس آن را به زبان انكار كند، اجر و مزديافته و او افضل از دوستش است (كه فقط دردل انكار مى كرد) و هر كس انكار كند آن را با شمشير (زدوخورد) تا كلمه خدا (دين وتوحيد) در مقام والا بماند و كلمه ظالمان (شرك و ضلالت و معصيت ) پست شود، پس اوكسى است كه به راه رستگارى رسيده و به راه راست قيام نموده و دلش به نور باور ويقين روشن شده است . (278) بنابراين براى نهى از منكر، سه مرحله وجود دارد و نهى كنندگان از منكر در يكى از اينسه درجه قرار مى گيرند: انكار در دل ، انكار با زبان و انكار با شمشير.حداقل عكس العمل مورد انتظار براى مؤمنان ، بيزارى دردل است كه بايد به شكلى در چهره و رفتارشان ظهور و بروز كند تا مجرمان بفهمند كهكارشان مورد نفرت است . در حكومت اسلامى انكار با شمشير توسط مجارى قانونىصورت مى گيرد. بنابراين ، فرآيند امر به معروف و نهى از منكر به اين ترتيب است : 1. احساس تنفر در قلب و اعراض از فرد خاطى ؛ هر مسلمانى وظيفه داردحداقل در قلب خود نسبت به انحرافات اجتماعى و ترك واجبات احساس تنفر كند و از فردخاطى اعراض نمايد و به هر شكل ممكن نارضايتى خود را اعلام دارد. 2. مرحله زبانى همراه با پند و اندرز؛ 3. مرحله شدت عمل ؛ در مواقعى است كه توصيه ها كارساز نباشد. ... والاءمر بالمعروف مصلحه للعوام والنهى عن المنكر ردعاللسفهاء ؛ (279) ... و امر به معروف را براى اصلاح عوام و نهى از منكر را براى جلوگيرى كم خردان(واجب كرد). مصلحت عوام آن است كه كسى آن ها را به راه سعادت و نيكبختى سوق دهد و در برابرافراد كم عقل و بى ملاحظه كه دست به شرارت و معصيت مى برند، افرادى بايد باشندكه آن ها را از بدى باز دارند. آثار ترك فريضه امر به معروف و نهى از منكر هم چنين آن حضرت ترك امر به معروف و نهى از منكر را ازعوامل دورى از رحمت الهى مى دانند و مى فرمايند: فان الله سبحانه لم يلعن القرن الماضى بين اءيديكم الا لتركهم الاءمربالمعروف ، و النهى عن المنكر، فلعن الله السفهاء لر كوب المعاصى ، و الحكماءلترك التناهى ؛ خداوند سبحان ، گذشتگان رااز رحمت خود دور نكرده است ، مگر به جهت ترك نمودن امربه معروف و نهى از منكر. پس خداوند، نافهم ها را از جهت گناه كردن و خردمندان را بهجهت ترك نهى از منكر لعن فرمود (از رحمت خود دور كرد و به عذاب سخت گرفتار نمود).(280) روش بيان قصه و داستان يكى از وسايل رايج و عمومى تعليم و تربيت داستان است كه در بين همه اقوام ،ملل و اديان و در بين همه اقشار و اصناف مردم وجود دارد. همه انسان ها طبعا به داستانعلاقه مندند. داستان ، علاوه بر اين كه به عنوان يك سرگرمى و تفريح سالم مورداستفاده قرار مى گيرد، وسيله اى است كه به طور غير مستقيم در اعماق روح خواننده وشنونده تاءثير مى گذارد. آگاهى از تاريخ ملت ها به انسان مى فهماند كه چه اعمالىدرست و چه رفتارى ناپسند است . تاريخ امت ها نشان مى دهد كه كدام يك در اثر پيمودنراه حق و درستى به نيك بختى رسيدند و كدام يك در اثر گناه و نادرستى به هلاكتافتادند، بنابراين سرگذشت پيشينيان وسيله عبرت و آگاهى است . به هميندليل قرآن مجيد نيز از اين روش به نيكويى ياد مى كند و مى فرمايد: لقد كان فى قصصهم عبره لاءولى الاءلباب ماكان حديثا يفترى ولكن تصديق الذىبين يديه و تفصيل كل شى ء و هدى و رحمه لقوم يؤمنون . (281) سرگذشت آنان براى عبرت و پند گرفتن عاقلان است . آن سرگذشت ها مطالبى نيستكه به دروغ نقل شود، بلكه آنچه را كه پيش روى ما است تصديق مى كند و هر چيزى رابيان مى كند و تفصيل مى دهد و هدايت و رحمت براى افراد باايمان است . بر اساس اين آيه نقل سرگذشت و داستان زندگى گذشتگان : الف ) براى عبرت و پندگرفتن است . ب ) بيان واقعيت ها است و آميخته با افترا و دروغ نيست . ج ) وقايع به صورتى آمده است كه گويا هم اكنون اتفاق مى افتد. د) حقايق امور را بيان مى كند و تجزيه و تحليل مى يابد. ه ) وسيله هدايت و رحمت است . ويژگى اين روش نگاه به تاريخ ، وسيله هدايت سير در تاريخ و توجه به سرگذشت انسان ها وسيله هدايت و تربيت است ، حضرت على(عليه السلام ) در عبرت آموزى از امت هاى پيشين مى فرمايند: از آلام ، مصيبت ها و رويدادهاى تلخى كه براى امت هاى پيشين در اثر زشتكارى ها وبدكارى هايشان پيش آمده بر حذر باشيد و عبرت بگيريد. حوادث مربوط به آنان را درنيكى و بدى به ياد آوريد و برحذر باشيد كه مانند آنان نباشيد. پس چنانچه دربارهتفاوت وضع و حال آنان فكر كرديد، در آن راهى قدم بگذاريد كه موجبات سربلندىآنان را فراهم ساخت ، دشمنان آنان را نابود كرد و براى آنان تندرستى به ارمغان آورد،نعمت ها و خوشى را بر آنان ارزانى داشت و پيوند دوستى آنان را استوار نمود؛ يعنى ازجدايى بپرهيزيد. به يكديگر مهربانى كنيد و دوستان خود را نيز به مهر و محبت بهديگران سفارش كنيد. هم چنين از راه و روشى كه كيان آنان را در هم ريخت و قدرتشان را ازبين برد دورى كنيد؛ يعنى از كينه توزى ، دشمنى ، بدخواهى براى ديگران و يارىنكردن ديگران اجتناب كنيد. درباره حالات مؤمنان پيش از خود بينديشيد و بينيد در موقع آزمايش هاى الهى و رويدادهاىجان فرسا چگونه بودند؟ آيا چنين نبود كه آنان بيش از ديگران سختى كشيدند و رنجبردند و با تنگدستى زندگى كردند؟ فرعون ها(حكمرانان ستم پيشه ) آنان را بهبدترين شيوه عذاب كردند و تلخى را جرعه جرعه به ايشان نوشانيدند، زيرا در سلطهو استيلاى آن ها بودند و چاره اى براى نافرمانى و دفاع نمى يافتند. تا آن گاه كهخداوند شكيبايى و پايدارى آنان را در راه محبت خود مورد نظر و توجه قرار داد و آنان رااز گرفتارى هاى سخت رهايى بخشيد، در اين هنگام مؤمنان به فرمانروايى رسيدند وبه آرزوهاى خود دست يافتند. (282) روش عقلانى از جمله امتيازات انسان ، داشتن قدرت تفكر و انديشه است .عقل ، موجودى مجرد است ، اما مجرد تام نيست ، بلكه به بدن تعلق دارد و چون متعلق بهماده است ، حركت و تكامل دارد. چنان نيست كه عقل و نفس انسان از آغاز وجود تا آخر عمر يكنواخت باقى بماند، بلكه با استفاده از بدن به طور مداوم در حركت وتكامل است . انسان ها در مقدار عقل يك سان نيستند، بلكه هر انسانى در مرتبه اى ازعقل قرار دارد .سعادت دنيوى و اخروى هر انسانى به مقدارعقل او است . خوشبختانه عقل قابل تربيت ، تقويت وتكامل است . هر انسانى مى تواند به عقل خويش بيفزايد و آن راكامل تر گرداند؛ از اين رو، اسلام به انسان ها توصيه مى كند درتكميل عقل خويش بكوشند. هر چه انسان از عقلش بيشتر استفاده كند، عقلشكامل تر خواهد شد به همين جهت قرآن از كسانى كه ازعقل خويش استفاده نمى كنند به شدت انتقاد مى كند و مى فرمايد: اءفلا يعقلون . از ميان اشياى عالم عقل از همه ارزشمندتر است . از امام على (عليه السلام )نقل است : جبرييل بر حضرت آدم (عليه السلام ) فرود آمد و گفت : ماءمورم تو را ميان سهچيز مخير سازم تا يكى را برگزينى ، و دوتا واگذارى ، آن سه چيزعقل ، حيا و دين اند، آدم (عليه السلام ) گفت عقل را برگزيدم .جبرئيل به حيا و دين گفت : شما برگرديد. گفتند: اىجبرييل ما دستور داريم كه همراه عقل باشيم هر جا كه باشد، گفت : اختيار با شما است وبالا رفت . (283) حضرت على (عليه السلام ) در اهميت عقل مى فرمايند: بينايى (آگاهى دل ) با ديده ها و چشم ها نيست . چشم ها به صاحبشان دروغ مى گويند،ولى عقل به كسى كه از او پند بخواهد خيانت نمى كند. (284) ويژگى هاى روش عقلانى راه هاى پرورش قدرت تفكر و تعقل در بعضى از احاديث به اهميت تجربه در پرورش تفكر وتعقل اشاره شده است . حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: العقل غريزه تزيد بالعلم و التجارب ؛ (285) عقل ، استعدادى است كه به وسيله علم و تجربه زياد مى شود. و در حديث ديگر فرموده اند: العقل عقلان : عقل الطبع ، و عقل التجربه ، و كلاهما يؤدى الى المنفعه ؛(286) عقل دوگونه است : يكى عقل طبيعى كه به صورت استعداد است و ديگرى عقلى كه در اثرتجربه حاصل مى شود و هر دو به بهره ورى مى انجامد. انسان عاقل ، هر كارى را كه مناسب است انجام مى دهد. حضرت على (عليه السلام ) در جوابكسى كه از آن حضرت خواست تا عقل را توصيف كنند، فرمودند: هوالذى يضع الشى ء مواضعه ؛ (287) عاقل كسى است كه هر چيزى را در جاى خود مى گذارد و متناسب با وضعيت هاعمل مى كند. يكى از راه هايى كه مى توان به وسيله آن به تقويتعقل پرداخت اين است كه انسان به خود عادت دهد كهقبل از شروع هر عملى ، كاملا در اطراف و جوانب آن بينديشد و در سود و منفعت آنتاءمل كند. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: من نظر فى العواقب آمن من النوائب ؛ (288) هر كس در عواقب امور خوب تاءمل كند، از مصيبت ها و دشوارى هاى آن ها در امان خواهد بود. اميرمؤمنان (عليه السلام ) مى فرمايند: التثبت راءس العقل ، و الحده راءس الحمق ؛ (289) عاقبت نگرى ، راءس عقل و تندروى راءس حماقت است . يكى ديگر از راه هاى تقويت نيروى عقل ، مشورت كردن با عقلا و استعداد از افكار و آراىآن ها است . كسانى كه در كارها با ديگران مشورت و نظرخواهى مى كنند؛ چنان است كهگويا عقول ديگران را به استخدام خود در آورده اند. در صورتى كه مشورت كننده بهقصد يافتن حق ، به سخنان آن ها خوب گوش دهد، مى تواند بهترين آن ها را انتخاب كند،آن گاه تصميم بگيرد و وارد عمل شود. انسان هر قدر همعاقل باشد باز هم از مشورت بى نياز نيست ؛ هر چند تصميم گيرى نهايى با خود او است. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: من شاور ذوى الاءلباب دل على الرشاد ؛ (290) هم ايشان مى فرمايند: من لم يستشر يندم ؛ (291) هر كس مشورت نكند پشيمان خواهد شد. مصاحبت با نيكان و عدم مصاحبت با نادانان انسان هايى كه در يك اجتماع زندگى مى كنند، نسبت به هم حالت تاءثير و تاءثردارند. اگر انسان با دانشمندان و عقلا مصاحبت داشته باشد، غالبا علمى ، منطقى وعاقلانه رفتار مى كند؛ اما اگر با افراد جاهل و كمعقل رفت و آمد كند، رفته رفته به سوى نقصان و سقوط مى رود، به طورى كه بعضاچراغ عقل او خاموش مى شود. به همين علت ، در احاديث توصيه شده كه با دانشمندان وعاقلان معاشرت كنيد و از معاشرت با افراد جاهل و كمعقل تا حد ممكن اجتناب كنيد. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: من ترك الاستماع من ذوى العقول مات عقله ؛ (292) هر كس استماع از صاحبان عقل را ترك كند، عقلش مى ميرد. ايشان توصيه مى فرمايند: صلاح الاءخلاق معاشره العقلاء ؛ (293) صلاح اخلاق در معاشرت با عقلا است . از سوى ديگر هشدار مى دهند: فساد الاءخلاق معاشره السفهاء ؛ فساد اخلاق در معاشرت با سفيهان است . من صحب جاهلا نقص من عقله ؛ (294) هر كس كه با جاهل هم نشين باشد از عقلش كاسته مى شود. روش عادت وقتى انسان عملى را به طور مستمر تكرار كرد، به تدريج با آن خو مى گيرد و حالتىدر نفس به وجود مى آيد كه اصطلاحا عادت ناميده مى شود. انسان باعمل مزبور انس و الفتى خاص مى يابد و تمايل به ادامه آن پيدا مى كند. ممكن است انجامعملى در ابتدا براى انسان دشوار و حتى ناگوار باشد، ولى بعد از تكرار وحصول عادت ، همان عمل آسان و گوارا مى شود؛ به گونه اى كه گويا از طبيعت صادرمى شود و يك فعل طبيعى است . حضرت على (عليه السلام ) در اين باره مى فرمايند: العاره طبع ثان ؛ (295) عادت ، طييعت ثانوى است . علماى اخلاق ، تعليم و تربيت ، عادت دادن را يكى از روش هاى مهم تربيت مى دانند. اگردر زمان لازم انسان به كارهاى خوب عادت نكرد، بعدها هم چندان به آنعمل پايبندى نشان نمى دهد. از اين رو، حضرت على (عليه السلام ) در تاءكيد به عادتدادن به عمل نيك مى فرمايند: عود نفسك فعل المكارم ، و تحمل اءعباء المغارم ، تشرف نفسك و تعمر آخرتك ، و يكثرحامدوك ؛ (296) نفس خودت را به انجام كارهاى نيك و تحمل بار غرامت هاى مردم عادت بده تا نفس توشريف و آخرتت آباد شود و ستايش كنندگانت بسيار گردند. در بيانى ديگر مىفرمايند: خويشتن را به نيكوكارى عادت بده ؛ زيرا آنچه را از تو پديد آيد، زيبا مى سازد وپاداشت را نزد خدا بسيار و كامل مى گرداند. (297) باز هم مى فرمايند: عود لسانك لين الكلام و بذل السلام يكثر محبوك ، ويقل مبغضوك ؛ (298) زبانت را به نرمى سخن و سلام كردن عادت بده تا دوستانت بسيار و دشمنانت كم شوند. و در بيانى ديگر مى فرمايند: كفى بفعل الخير حسن عاده ؛ (299) براى نيكوكارى ، عارت به آن كافى است . ويژگى روش عادت ترك عادات از طرفى بايد توجه كرد كه ترك عادت بسيار دشوار و احيانامحال است . حضرت على (عليه السلام ) نيز به اين مهم اشاره مى فرمايند: اءصعب السياسات نقل العادات ؛ (300) دشوارترين كارها تغيير عادت است . امام على (عليه السلام ) غلبه بر عادت رانوعى فضيلت شمرده و مى فرمايند: الفضيله غلبهه العاده ؛ (301) غلبه بر عادت (بد) يك فضيلت است . غالبوا اءنفسكم على ترك العادات ، و جاهدوا اءهواء كم تملكوها ؛ (302) در ترك عادت ها بر نفس خودتان غلبه و با خواسته هاى نفس مبارزه كنيد تا نفس خويشرا در اختيار بگيريد. روش پيشگيرى رفتار و كردار انسان ، متاءثر از شرايط اجتماعى ،عوامل طبيعى ، دوستان و نزديكان است . در تربيت فرزندان بايد اين شرايط را مهار كردو فرزندان را به سوى اهداف تربيتى رهنمون شد. بايد همواره ياور فرزندان بود وآنان را از خطرات و آسيب هاى فردى و اجتماعى حفظ كرد. از بدترين خطراتى كه انسانرا تهديد مى كند، مصاحبت و هم نشينى با دوستان ناباب است . امام على (عليه السلام )به اين مهم تاءكيد داشته و مى فرمايند: صديقك من نهاك و عدوك من اءغراك ؛ (303) دوست تو كسى است كه تو را نهى كند و دشمن تو كسى است كه تو را بفريبد. بنابراين ، افرادى كه انسان را به سوى گناه و نافرمانى خدا دعوت كنند، در واقعدشمن انسانند. هم چنين ايشان انسان را از هم نشينى با افراد دروغگو برحذر مى دارند و مىفرمايند: اياك و مصادقه الكذاب فانه كسراب يقرب عليك البعيد و يبعد عنك القريب ؛(304) از دوست شدن با فرد دروغگو پرهيز كن ؛ زيرا او همانند سراب است . دور را به تونزديك و نزديك را به تو دور نشان مى دهد. هم ايشان انسان را از هم نشينى با بدان برحذر داشته و فرموده اند: اياك و مصاحبه الفساق ؛ فان الشر بالشر يلحق ؛ (305) از مصاحبت با فساق بپرهيز؛ چون شر با شر پيوند مى خورد. روش خاطرات خوشايند يكى از شيوه هاى جالب توجه در تربيت فرزندان ، همراه ساختن امور دينى و معنوى باخاطرات خوشايند است ؛ بدين صورت كه رفتار و آداب دينى و مذهبى را در يك فضاىمطبوع و همراه با ايجاد خوشايندى و مطلوبيت به فرزندان القا كرد؛ مثلا هنگامى كهفرزند را همراه خود به مجالس مذهبى يا نماز جمعه مى بريم ، حتى الامكان براى آنانهديه يا خوراكى تهيه كرده و يا آنان را بيشتر در مجالس ائمه كه همراه با شادى وپذيرايى است ببريم تا خاطره شيرينى از اين مجالس براى هميشه در ذائقه آنان باقىبماند و رغبت و تمايل بيشترى براى حضور در چنين مجالسى از خود نشان دهند. حضرتعلى (عليه السلام ) در حديثى به اين شيوه جذاب و مؤثر اشاره فرموده اند: طرفوا اءهاليكم فى كل جمعه من الفاكهه كى يفرحوا بالجمعه ؛ (306) در هر جمعه ، مقدارى ميوه براى خانواده تان تهيه كنيد تا آنان از فرا رسيدن جمعه هاشادمان باشند (و جمعه ها را دوست داشته باشند). روش سياحت مكان هاى مختلف با ويژگى هاى متفاوتشان بر روحيه انسان آثار متفاوتى به جا مىگذارند، قرآن مجيد انسان را به سير و سياحت در روى زمين دعوت مى كند و اين روش رابراى تحقق اهداف عمده زير مفيد و مؤثر مى داند: 1. براى شناخت خدا؛ آن جا كه مى فرمايد: ما به زودى نشانه هايمان را در سراسر جهان و در درون انسان ها به آنان نشان خواهيم دادتا ثابت شود كه خداوند حق است . (307) 2. باور كردن معاد؛ قرآن مى فرمايد: اگر انسان سياحتش همراه با تاءمل و تفكر باشد؛ از اين طريق مى تواند به وجود عالمىديگر به نام قيامت رهنمون گردد. (308) 3. آشنايى با سرنوشت منحرفان ؛ اگر انسان به قصرها و مكان هايى كه روزى طاغيانو ستم كاران در آن به سر مى بردند، برود، پايان كار مجرمان را مشاهده مى كند. خداوندبه پيامبرش مى فرمايد: به مردم بگو كه در روى زمين به سياحت بپردازيد تا از پايان كار مجرمان آگاه شويد.(309) حضرت على (عليه السلام ) نيز در نامه تربيتى خود به امام حسن (عليه السلام ) اهميتسياحت در روى زمين را به فرزندش بازگو نموده مى فرمايند: و سر فى ديارهم و آثارهم فانظر فيما فعلوا و عما انتقلوا و اءين حلوا و نزلوا ؛ (310) در سرزمين و آثار باقى مانده از آن ها سفر كن و به دقتتاءمل نما كه آن ها چه كارهايى انجام داده اند و از كجامنتقل شده اند و در كجا فرود آمده (قبر) و در كجامنزل گزيده اند. بخش سوم : وظايف و مسئوليت هاى متوليان تربيت مقاوم سازى نسل ، وظيفه اى همگانى در عصرى بس خطير زندگى مى كنيم كه مى توان آن را عصر بحران ها و تهاجم ها ناميد.عوامل آشوب آفرين و مفسده جو رو به گسترش و فزونى هستند. از آن جا كه دشمن براىمبارزه با انقلاب اسلامى از ترفند جنگ افروزى طرفى نبسته است ، جبهه جديدى باچهره فرهنگى گشوده كه بسيار خطرناك تر و آسيب زننده تر از جبهه نظامى است ؛ زيرانسل آسيب پذير و تهاجم پذير - كه متاءسفانه رقم آنان نيز اندك نيست - به علت ضعففرهنگى و محدوديت هاى فكرى ، مقاومت و پايدارى لازم را در برابر تهاجمات ندارند. براين خطر بايد افرادى را افزود كه به دلايلى در خط مكتب نبوده و در سايه تربيت غلط،آب غرب در كامشان گواراتر است و به صورت مستقيم يا غيرمستقيم مبلغ انديشه هاىغربند و با الگوگيرى از شيوه زندگى و راه و رسم آنان به نشر و گسترش ايده ها وآرمان هاى غرب مى پردازند. در چنين شرايطى ،مسئوليت متوليان امرتربيت سنگين تراست . در شرايط موجود سه وظيفه اوليه فرا روى ما است : 1. شناخت درد؛ ضرورى است كه متوليان تربيت ، پيش از هر چيز درد را بشناسند و بدانند در جامعه و درسطح نسل جوان و خانواده ها چه مى گذرد. نگاهى به رفتار و كردار، اخلاق فردى واجتماعى داشته و آن را با خطوط و تعاليم اسلامى ارزيابى كنند، آنگاه به خود ونسل خويش هشيار باشند و دريابند كه جامعه چه سمت و سويى دارد ونسل ما در معرض چه خطراتى قرار دارد. 2. ارزيابى و تخمين ؛ ارزيابى حقايق و واقعيت ها و هم چنين تاءمل در آن ها و پاسخ به اين سؤ الات ضرورىاست كه آيا شيوه هاى رفتار و گفتار، پوشش ها و كوشش ها، عملكردها و مواضع در جامعهما همان است كه اسلام خواستار آن است ؟ آيا نظم و انضباط، پايبندىنسل جوان به باورها و اعتقادات همان است كه اسلام مى خواهد؟ شيوه حيات ما غربى است يااسلامى ؟ چگونه بايد مظاهر فرهنگ خودى و فرهنگ بيگانه را شناخت ؟ به چه ميزانى ازآرمان ها و رنگ و صيغه الهى به دور افتاده ايم و براى بازگشت به سير واقعى به چهامكاناتى نيازمنديم ؟ 3. برنامه ريزى در جهت اصلاح ؛ اگر در جمع بندى به اين نقطه برسيم كه در راهكارها و برنامه ريزى ها اشكالاتىوجود دارد، اصلاح برنامه ها و تلاش در جهت زدودن آثار نامطلوب تهاجم فرهنگى دشمن وحداقل مقاوم سازى در برابر آن ضرورى است . براى ريشه كنى ، قيامى همگانى و جدىلازم است ؛ اما خط مقاوم سازى ، مهم ترين برنامه امروزى ما است امروز بيش از هر عصر ودوره اى ، نياز به نسلى بااراده و مقاوم داريم كه در برابر تهاجمات نلرزد و در برابرصدمه آفرينى هاى خصم جاى خالى نكند. ما خواستار نسلى مبارز، ميدان دار و تلاشگر درعرصه علم و عمل هستيم . مقصود از مقاوم سازى چيست ؟ واژه مقاومت عبارت است از ايستادگى كردن ، برابرى كردن ، پايدارى كردن ، و به معناىپاى داشتن ، ثبات ورزيدن وپافشارى كردن هم آمده است . بنابراين مقاومت بر مبناىايستادگى در برابر يك خواسته يا يك توقع تحميلى است . مقاوم كسى است كه دربرابر آن خواسته فرياد اعتراض و نارضايتى سرمى دهد و پايدار و تسليم ناپذيراست . هنگامى كه در تربيت ، بحث از مقاوم سازى به ميان مى آيد، هدف ، تربيت نسلى استكه در برابر تحميلات ناصواب و تهاجم ها و نيز در برابراعمال زور و قدرت و القاى آرمان هاى خلاف ، ايستادگى كند و تسليم نشود. هدف اين استكه نسلى را بپرورانيم تا در برابر شرايط دشوار و ناهماهنگ ، در برابر بيعت خواهىو حتى در برابر صدمه آفرينى و حمله نظامى خصم ، استوار بماند و با ريشه هاى عميقاعتقادى ، در برابر تندباد حوادث از جا نجنبد. (311) در جريان زندگى انسان فشارها، تحميلات و ناملايماتى وجود دارند كه واكنش و موضعهمه افراد در برابر آن ها يكسان نيست . گروهى در برابر آن تسليم اند و با هر باد وطوفانى ، چون خس و خاشاكى سبك و بى وزن به حركت و جنبش در آمده و به جهتى كهطوفان در حركت است ؛ راه مى افتند. اينان در پيشگاه داورى اسلامى محكومند و به فرمودهعلى (عليه السلام ) اءتباع كل ناعق (312)مى باشند. گروه ديگر،اندك مقاومتى دارند؛ ولى مقاومتشان ريشه دار نيست . ترس ها، ضعف ها و احساس حقارت هانمى گذارد آن چنان كه بايد، به سوى مقصد پيش بروند.اما دسته سوم ، در برابردشوارى ها و تحميل ها، مقاومت ورزيده و به دفاع برمى خيزند، رنج و زحمت ناشى از آنرا به جان مى خرند و در برابر گرسنگى ، تشنگى ، زندان و تبعيد مى ايستند و باكىاز غير خدا ندارند. هدف نهايى تربيت اسلامى نيز اين دسته اند. حضرت على (عليهالسلام ) در وصفشان مى فرمايند: المؤمن اءصلب من الصلد ؛ (313) مؤمن از سنگ سخت تر است . حضرت درباره مقاومت و پايدارى در برابر دشمن ، راهبردى جاودانى به فرزندش محمدحنيفه ياد مى دهند كه دواى دردهاى ما است : تزول الجبال و لاتزل عض على ناجدك اءعر الله جمجمتك تدفى الاءرض قدمك ارمببصرك اءقصى القوم و عض بصرك واعلم اءن النصر من عندالله سبحانه ؛(314) ممكن است كوه ها از هم فروپاشند، ولى تو سست و بى پاى مباش ، دندان هايت را بر همبفشار جمجمه و سرت را به خدا بسپار. گامت را در زمين چون ميخ استوار بدار. با چشمخود دور دست ترين نقطه دشمن را بنگر. ديدگانت را بر هم بنه و بدان كه پيروزى ازسوى خداى سبحان است . البته مقاومت نيز بايد همانند ايمان در تمام اعضا و جوارح ريشه دوانده وكل وجود به صورت واحد و يك پارچه درآيد: - در بدن و اعضا بايد مقاومتى پديد آيد تا به سوى عصيان و گناهميل نكند. در زبان بايد مقاومتى باشد تا به هرزه گويى آلوده نشود، مقاومت در چشم ،غريزه و... هر كدام مى تواند سازنده باشد. - افكار و اذهان بايد مقاوم شود تا در مقابل وسوسه ها، خيالات واهى و تصوراتناصواب بايستد. - فهم و بصيرت ها بايد مقاوم شود تا زرق و برق دنيوى ما را نفريبد. مادام كه براىآدمى سيرى باطنى و بى رغبتى درونى پديد نيايد مقاومت بى فايده است . - در مسئله خط دارى ، ايمان به ارزش هاى آرمانى ،اصل است . بايد به امور و جريانات انحرافى حساس بودعوامل مخل رشد را شناخت و در مقابل آن پايدار بود. مقاومان و مقاومت آفرينان بايد جريانشناس و موج شناس باشند و از خطوطى كه در عرصه هاى ملى و بين المللى وجود دارد،آگاه باشند و بدانند در چه عصر و دوره اى زندگى مى كنند و چه خطوطى در جريانبراندازى جامعه اسلامى و نسل ما است . - چه بسيارند عوامل تبليغى كه مردم رادر راه مبارزه باعوامل انحرافى ، عافيت طلب ، آرام ، خاموش و مصلحت انديش بار مى آورند و از درون تهىمى سازند، انسان مقاوم ، بايد موضع داشته باشد. دين دارى متعهدانه ، بينش دارى مؤمنانه ، خط دارى مسئولانه و جريان شناسى موشكافانه ، آدمى را به موضع دارى مىكشاند. در نهايت مى گوييم : در برابر تهاجم دشمن ، دو راه پيش روى ما است : 1. ريشه كنى عوامل فساد و تهاجم ؛ 2. مقاوم سازى نسل در برابر هجوم دشمن به گونه اى كه درمقابل تبليغات از خود بيگانه نشود، در مقابل زرق و برق ها خود را نبازد و بادشمن هم آوانشود. در راه مقاوم سازى خود، خانواده و اجتماع نياز به ابزارى است كه توجه به آن هاكار گشا خواهد بود: الف ) درك هويت خود؛ غرض از هويت ، هويت ذاتى ، فطرى ، تشريعى ، فرهنگى و در يك كلام هويت اسلامى مااست . ما انسان هايى هستيم كه فطرت ما رنگ خدايى دارد و در سايه رهنمودهاى پيامبراسلام (صلى الله عليه وآله ) و ائمه معصومين (عليهم السلام ) پرورش يافته ايم . سيرو سلوك ما در زندگى من الله و الى الله است و فرجام ما نيز عندالله است . ب ) ايمان و باور؛ در راه مقاوم سازى ، باورى راستين لازم است ؛ باورى كه در عمق جان ما ريشه دوانيده ونوآفرين باشد. ايمانى كه خصوصيات آن را حضرت على (عليه السلام ) در خطبه همامفرموده اند. (315) ج ) عزت نفس ؛ بايد خود را گرانقدر و باارزش بدانيم و وجود خود را ارزان معامله نكنيم . ما مسلمانيم وموجودى گرامى و خداوند نيز بر اين كرامت انسانى صحه نهاده است . حضرت على (عليهالسلام ) مى فرمايند: اءلا و اءن ليس لاءبدانكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها بغبرها ؛ (316) بهاى وجود شما، بهشت است مبادا آن را به غير بهشت بفروشيد. د) اعتماد به نفس ؛ بايد به خود و نسلمان اعتماد و به خداوند تكيه كنيم و با اين تكيه گاه و پناهگاه متين ومحكم در برابر ناملايمات ايستادگى كنيم كه قرآن مى فرمايد: الله ولى الذين آمنوا ؛ (317) خدا ولى كسانى است كه به او ايمان آورده اند. ومن يتو كل على الله فهو حسبه ؛ (318) هر كس به خدا توكل كند، خدا او را كافى است . ه ) صبر و استقامت ؛ ما در راه پيشبرد مقاصد خود نيازمند صبريم . صبر در زبان قرآن و روايت نوعى مقاومت وپايدارى است نه تسليم ، ناروايى و سازشكارى . خداوند در آيه سى ام فصلت مىفرمايد: ان الذين قالوا ربنا الله ثم اءستقاموا تتنزل عليهم الملائكه اءلا تخافوا و لاتحزنوا ؛ آنان هدف خود را الله قرار دهند و در راه آن ثبات و استقامت بورزند، خداوند فرشتگانرحمت و عنايت خود را به كمك آنان مى فرستد كه در راه تلاش و حركت به سوى هدفنهراسند و محكم و استوار به پيش روند. و) وظيفه شناسى و مسئوليت پذيرى ؛ كه به علت اهميت و حساسيت اين مسئله پس از بررسىعوامل مؤثر در تربيت ، آن را مورد ارزيابى و موشكافى دقيق تر قرار خواهيم داد.(319) عوامل مؤثر در تربيت از منظر امام على (عليه السلام ) به طور كلى عوامل مؤثر در تربيت را مى توان به دو دسته تقسيم كرد:عوامل وراثتى و عوامل محيطى ؛ عوامل وراثتى قبل از تولد تاءثير گذار است ، هر چند نمودو تجلى تاءثيرات آن ها پس از تولد فرزند و رشد او آشكار مى شود، اما تاءثيرعوامل محيطى عمدتا پس از تولد است . هر دو دستهعوامل مورد توجه امام على (عليه السلام ) قرار گرفته است : 1. عوامل وراثتى هر چند در ميزان تاءثير عامل وراثت در تربيت اختلاف است ، اما در مجموع تاءثير آن غيرقابل انكار است . عامل وراثت از طريق ژن ها بر فرزندان تاءثير مى گذارد و بسيارى ازويژگى هاى ظاهرى و روانى والدين به كودكانمنتقل مى شود. امام على (عليه السلام ) باوقوف و آگاهى به اين مهم ، در انتخاب همسربسيار دقيق بوده اند؛ زيرا همسر به عنوان يك ركن خانواده ، در تربيت فرزندان مؤثرخواهد بود. حضرت على (عليه السلام ) در نامه خود به مالك اشتر نيز ملاك انتخابفرماندهان سپاه را برخوردارى از اصالت خانوادگى و ريشه داربودن برشمرده اند. آنجا كه مى فرمايند: ثم اءلصق بذوى الاءحساب و اءهل البيوتات الصالحه ؛ (320) ... و از آنان كه گوهرى پاك دارند و از خانواده هاى صالح و شايسته اند. هم چنين دربيان ويژگى هاى كارگزاران مى فرمايند: وتوخ منهم اءهل التجربه والحياء من اءهل البيونات الصالحه ؛ (321) براى كارها، كسانى را برگزين كه از تجربه و نجابت بهره مندند واز خانواده هاىريشه دار، شايسته و پيشتاز، پيش از پيروزى اسلام ، برخاسته اند؛ كه چنين كسانى دراخلاق ، برتر و در آبرومندى ، سالم ترند، به آزمندى هاى مادى ، كمتر نظر دارند و بهپايان كارها بيشتر مى انديشند. (322) 2. عوامل محيطى علاوه بر عوامل وراثتى ، عوامل محيطى نيز در تربيت مؤثرند. منظور ازعوامل محيطى ، همه عواملى است كه پس از تولد كودك او را تحت تاءثير قرار مى دهند و درشكل گيرى شخصيت او مؤثرند. اين عوامل شامل خانواده ، دوستان ، همسايگان ، انجمن ها،تشكل ها و مانند آن ها هستند. آن حضرت به اينمسائل توجه دارند و بيش از همه روى عامل خانواده و دوستان تاءكيد كرده اند. نگاهى گذرا به مسئوليت خانواده و اجتماع سدر جامعه پذيرى (socialization) در اثر تمهيداتى انسان از هنگام تولد با جامعه ،فرهنگ و ارزش ها و هنجارهاى آن انطباق مى يابد. نظام هاى تاءثير گذار را در گذشتهبه دو دسته خانواده و جامعه تقسيم مى كردند و بر اساس آنمراحل اجتماعى شدن رانيز به دو بخش نخستين و دومين تقسيم بندى مى كردند؛ اما امروز اينتشخيص حاصل شده است كه در درون جامعه نيز انسان ها به يك نسبت ، تحت تاءثيرنيستند و هر دسته از آن ها مى تواند تحت تاءثيرعوامل متفاوت قرار گيرد و لذا در مراحل مختلفى اجتماعى شدن را طى مى كند؛ مسيرىمثل مدرسه ، دانشگاه ، محيط كار، محيط آموزش ، در خارج وداخل و هم چنين راديو، تلويزيون ، مطبوعات و... كه هر يك به گونه اى مى تواند برروى انسان ها و تطبيق آن ها با جامعه تاءثيرگذار باشد. عوامل مؤثر بر رشد و شكل گيرى شخصيت در درجهاول به آن بستگى دارد كه اوليا و مربيان چه اهدافى رادنبال مى كنند. از آن جا كه بناى اين نوشتار بر اختصار است ، از بينمراحل مختلف اجتماعى شدن ، دو سيستم خانواده و جامعه را به طور گذرا و با نگاهىكاربردى مورد بررسى قرار مى دهيم . يكى از معيارهاى پرورش صحيح در جامعه سلامتكامل جسمى ، روانى ، فكرى عاطفى و... خانواده هاى آن است . تاءثيراتمتقابل فرد و جامعه بر يكديگر تحقيقا انكارناپذير است . بنابراين ، يك جامعه سالمبه طور مسلم در برگيرنده خانواده هاى سليم است . خانواده هاى سالم با پرورشفرزندانى سالم ، درهاى سلامت و سازندگى را به روى جامعه مى گشايند. مسئوليت خانواده در تربيت خانواده از ديرزمان ، ركن طبيعى و اساسى جوامع انسانى به شمار مى رفته كه هم باضروريات زندگى وهم با سرشت و طبيعت انسانى سازگار بوده است . در اهميت و ارزشخانواده همين بس گفته اند: خانواده نخستين آموزشگاه و پرورشگاه انسان وانتقال دهنده فرهنگ تمدن در محل كسب ارزش ها وفضايل اخلاقى و زمينه ساز تكامل و تحول است . در يك جمله ، سعادت و شقاوت جامعه درگرو تامين سلامت يا عدم سلامت خانواده است . آغاز تربيت اجتماعى از جامعه كوچك خانوادهآغاز شده و فرزندان نخستين برخوردهاى اجتماعى را درون مى آزمايند. رفتار با پدر، مادر، برادران و خواهران ، ابتدايى ترين ارتباط اجتماعى است . اگرفرزندان بتواند توافق و سازگارى مناسب داشته باشند و آن را در خانه و با نزديكانخويش به درستى تجربه كنند، در اجتماع بزرگ تر نيز نقش اجتماعى خود را بهدرستى ايفا خواهند كرد. اين نكته مورد توجه حضرت على (عليه السلام ) قرار گرفته و به امام حسن (عليهالسلام ) و امام حسين (عليه السلام ) مى فرمايند: يا بنى ! عاشروا الناس عشرة ان غبتم حنوا اليكم و ان فقدتم بكوا عليكم ؛ (323) فرزندم !بامردم به گونه اى معاشرت و ارتباط داشته باشيد كه اگر از نظرشان دورشديد، دل در هواى شما داشته باشند و اگر مرديد بر شما بگريند. امام على (عليه السلام ) در سيره تربيتى خويش ، براى برقرارى ارتباط درست و سالمبا ديگران و نيز برخورد با آن ها معيار و ملاك كليدى را به فرزندان خود ارائه فرمودهاند: يا بنى ! اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك . فرزندم !خود را در ميان خويشتن و ديگرى ميزان قرار ده . سپس در ادامه فرموده اند: پس آنچه را براى خود دوست مى دارى ، براى غير خود نيز دوست داشته باش و آنچه رابراى خود خوش ندارى براى ديگران نيز خوش مدار، ستم نكن چنان كه دوست ندارى بهتو ستم شود و نيكى كن چنان كه دوست دارى به تو نيكى كنند. (324) ايجاد چنين بينش درستى ، بر عهده والدين نهاده شده ؛ زيرا خانواده ، مهم ترين و مؤثرترين عامل تربيت فرزند است . اهميت خانواده آن جا دو چندان مى شود كه از سويى درعامل وراثت نقش دارد و از سوى ديگر، در تعيين و زمينه سازى ديگرعوامل محيطى . خانواده مى تواند زمينه پيداكردن دوستان شايسته ، مدرسه مناسب ، محلهمناسب و همسايه هاى مناسب را فراهم آورد. از اين رو، شرط توفيق آنان در اين مسئوليت مهم، شايستگى شخصيتى هر يك و نيز توافق ، هماهنگى و صميميت بين آنان است تا درپرتو آن ، محيطى امن ، آرام ، پاكيزه و سالم براى فرزندان فراهم كنند. نقش پدر و مادر در خانواده در سيره تربيتى امام على (عليه السلام ) وظيفه سنگين پدر مورد توجه قرار گرفتهاست . گرچه مسئوليت عمده پدر سياست گذارى و اداره امور بيرونى است ؛ اما در عينحال همكارى او در امور خانه و ايجاد جو صميمانه نيز در نظر امام بوده است . حضرت على(عليه السلام ) با اين كه مسئوليت هاى بزرگ اجتماعى داشته و در مقطعى هم وظيفهحكومتى بر شانه ايشان سنگينى مى كرد، اما از امورمنزل و همكارى با همسر غافل نبوده اند. ايشان مى فرمايند: رسول خدا وارد منزل ما شد، در حالى كه فاطمه در كنار ديگ نشسته و مندرحال پاك كردن عدس بودم . رسول خدا فرمودند: اى اباالحسن ! كسى كه در خدمتعيال خود باشد و خدمت به عيال را ننگ نداند، خداوند نام او را در ديوان شهدا ثبت مى كند.(325) هم چنين هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام )نقل مى كند: كان اءمير المؤمنين (عليه السلام ) يحتلب و يستقى و يكنس و كانت فاطمهعليهاالسلام تطحن و تعجن و تخيزه ؛ (326) على (عليه السلام ) هيزم جمع آورى مى كرد، آب فراهم مى كرد، خانه را جاروب مى كرد وحضرت زهراعليهاالسلام آردتهيه وخمير مى كرد ونان مى پخت . هم چنين سفارش مى فرمايند كه رعايت حال همسر بشود و با خوش رفتارى ، كانونخانواده را گرم و زندگى مشترك را سرشار از صفا و صميميت كند. امام على (عليه السلام) به فرزندش محمد حنيفه فرموده اند: فرزندم ! اگر بتوانى زن را از انجام كار هايى كه فراتر از توان او است بازدارى ،چنين كن ؛ چه اين كه چنين كارى زيبايى و جمال او را حفظ وخيال او را آسوده تر مى كند و به حال او نيكوتر است ؛ زيرا زن ، ريحانه وگل است نه قهرمان ، پس در هر حال باهمسر مدارا كن و هم نشينى و مصاحبت با او را نيكوگردان تا اين كه زندگى و عيش تو باصفا و بدون دغدغه شود. (327) ديگر اين كه سعى كند در كسب حلال كوشا باشد و درآمدحلال به خانه برد و فرزندان خود را از لقمهحلال بهره مند گرداند. براين اساس مى فرمايند: عليك بلزوم الحلال و حسن البر بالعيال ؛ (328) بر تو باد تهيه روزى حلال و نيكو احسان كردن بر خانواده . بنابراين ، در ديدگاه على (عليه السلام ) بيش از تاءمين معيشت ،حلال بودن آن مهم است و اگر غذايى حلال نباشد، توسعه غذايى بر خانواده ارزش چندانى ندارد. هم چنين از منظر امام على (عليه السلام ) توجه به روحيه اعضاى خانواده به تناسبويژگى هاى فردى و روانى آنان از اهميت ويژه اى برخوردار است . البته توجه بهعلايق و خواسته هاى اعضاى خانواده ، توجه لجام گسيخته و بدون ضابطه نيست ، بلكهمراد، توجه به خواسته هاى واقعى ، به حق و مشروع آنان است . علاء پسر زياد حارثى از برادرش به امام على (عليه السلام ) شكايت كرد كه او جامهپشمين به تن كرده و از دنيا روى برگردانده و اين باعث گرديده كه خانواده وفرزندانش محزون و مغموم شوند. امام فرمودند: او را نزد من بياوريد. چون به نزدشآوردند، فرمودند: اى دشمنك خويش !شيطان سرگشته ات كرده و تو را از راه به در بردهاست . آيا تو بر زن و فرزندانت رحم نمى كنى و چنين مى پندارى كه خدا آنچه را پاكتر است بر تو روا فرموده ، اما ناخشنود است كه از آن استفاده كنى ؟ او گفت : اى اميرمؤمنان !تو نيز لباس خشن به تن دارى و غذاى نامطبوع استفاده مى كنى . حضرت فرمودند:واى بر تو !من مانند تو نيستم . خداوند بر پيشوايان دادگر واجب كرده تا خود را با مردمناتوان برابر كنند تا فقر و تنگدستى بر انسان فقير غلبه نكند و او را به هيجانواندارد. (329) مادر خانواده كه ركن ديگر خانواده است ، همانند پدر نقش عمده اى در تربيت فرزندان دارد.مادر علاوه بر اين كه از عوامل وراثتى به حساب مى آيد، نقش تعيين كننده اى در تاءثيرمحيطى نيز دارد. مادر، در تاءمين فضاى عاطفى و ايجاد محيط امن و آرام براى فرزندان مؤثر است . نقش مادر براى فرزندان تا رسيدن به سن آموزش و رفتن به مدرسه ، درمقايسه با نقش پدر بسيار حساس تر است . در سيره تربيتى امام على (عليه السلام ) درشكل گيرى روانى و اخلاقى به اهميت شير مادر تاءكيد شده است . حضرت مى فرمايند: از زنان كودن و نادان براى فرزندانتان طلب شير نكنيد؛ زيرا شير بر سرنوشت غلبهمى كند. (330) بنابراين ، برخوردارى از پرورش صحيح در خانواده كه نخستين پايگاه تربيتى بهشمار مى رود به فرد كمك مى كند و به او اين فرصت را مى دهد كه در اجتماع موفق وقابل احترام باشد. خانواده ماءمن آسايش و آرامش و آبراه كوچكى است كه فرد را بهاقيانوس جامعه پيوند مى دهد. خانواده ها بر اساس نحوه هماهنگى در تربيت فرزندان بهدو الگوى اصلى تقسيم مى شوند:
|
|
|
|
|
|
|
|