مسائل جمعيتى و دموگرافيكى جهان اسلام
آمارنامه غربى و مراكز آمارى وابسته به استكبار، برخلاف دقت علمى و ادعائى كه دارند در بولتنها و نشريات آمارى خود مىكوشند كه تعداد مسلمانان را كمتر از ميزان واقعى آنها قلمداد كنند به عنوان مثال «دائرة المعارف بريتانيا» در سال 1968 ميلادى تعداد مسلمين جهان را 474300000 نفر گزارش نموده ولى 4 سال بعد يعنى در سال 1972 ميلادى تعداد آنان را كمتر از اين مقدار و برابر 471300000 نفر ذكر مىكند ولى در همين فاصله معيتيهوديان بر طبق آمار آنها از 5/13 ميليون نفر به 5/14 ميليون نفر بالغ مىگردد و بر تعداد مسيحيان نيز افزوده مىشود. اين در حالى است كه مجامع عليم و سازمانهاى جمعيت كشورهاى اسلامى بالاست. بنابراين برايدستيافتن به آمار واقعى مسلمانان جهان نمىتوان به منابع غربى استناد كرد، اين مسئله يعنى كمتر از واقعيت نشان دادن سكنه مسلمين درمورد اقليتهاى مسلمان ساير كشورهاى غير مسلمان مشهودتر است.
«موتمر الاسلاى پاكستان» آمار مسلمانان را در سال 1964 م 647011080 نفر مىداند. نشريه الاتتحاد ارگان رسمى فدراسيون انجمنهاى اسلامى دانشجويان در آمريكا و كانادا آمار مسلمين را در سال 1968 م 659245083 نفر دانسته است، آمار سال 1970 ميلادى بيانگر آن است كه در اين سال 000/000/733 مسلمان در جهان وجود داشته است، تقويم جهانى سال 1983 ميلادى آمار مسلمين را 000/000/900 ذكر كرده در حالى كه على كتانى در كتاب «اقليتهاى مسلمان در جهان امروز» آمار مسلمين را به نقل از منابع آمارى سال 1982 م 000/427/1029 ذكر مىكند از اين ميزان، 636720000 نفر در كشورهاى مستقل اسلامى و392707000 نفر به عنوان اقليت مسلمان درسرزمينهاى غير اسلامى سكونت داشتهاند.
طبق آمارى كه در ذيل نقشه جهان اسلام (منتشر شده از سوى وزارت ارشاد جمهورى اسلامى ايران) درج شده در آغاز سال 1403 هجرى قمرى مطابق با 1362 شمسى، كل مسلمين در كشورهايى كه بيش از 50% مسلمان داشتهاند 709992000 نفر و مسلمين كشورهاى ديگر 285207113 نفر بودهاند. طبق آمارهاى منتشره مربوط به سال 1986 م در 51 كشور مستقل اسلامى 850354300 نفر و در سرزمينهايى كه بين 1% تا 49% مسلمانداشتهاند، تعداد مسلمين به 1149638180 نفر بودهاند.
طبق جدولى كه در يكى از بولتنهاى وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ايران مندرج است، جمعيت مسلمين به 000/ 200/155/1 نفر در سال 1991 ميلادى رسيده است. در جدولمزبور جمعيت جهان اسلام به شكل زير توضيع شده است:
نواحى جعيت
شمال افريقا - مصر 100500000
غرب افريقا 125000000
مركز افريقا 18000000
شرق افريقا 93000000
جنوب افريقا 15300000
ملتهاى غرب 62600000
تركيه، ايران و افغانستان 114800000
شبه قاره هند 180500000
آسياى جنوب شرقى 275000000
خاور دور 81000000
اروپا 18300000
امريكا، اقيانوس آرام 5900000
جمع كل 1155200000 1- آسياى جنوبى با 3 كشور 204190000 نفر. 2- آسياى جنوب شرقى با 3 كشور 186720000 نفر. 3- خاورميانه و آسياى جنوب غربى با 15 كشور 139940000 نفر. 4- افريقاى غربى با 8 كشور 134420000 نفر. 5- افريقاى شمالى با 5 كشور 106700000 نفر. 6- ناحيه صحراى بزرگ آفريقا با 6 كشور 48600000 نفر. 7- افريقاى شرقى و ناحيه شاخ افريقا با 28840000 نفر. 8- ناحيه بالكان با دو كشور حدود 8000000 نفر. قاره آسيا در بين خشكىهاى بزرگ جهان 65% سكنه مسلمان را بخود اختصاص داده است. 25% مسلمين در كشورهاى عربى و 10% در افريقا زندگى مى كنند. اندونزى بنگلادش وپاكستان به تنهائى بيش از 40% سكنه جهان اسلام را تشكيل مىدهند. پر جمعيتترين كشور اسلامى اندونزى است كه در حال حاضر 187 ميليون نفر سكنه دارد. كم جمعيتترين كشور مسلمان، مالديو مىباشد كه تعداد سكنه آن به 180000 نفر مىرسد. ميانگين تراكم نسبى كشورهاى اسلامى حدود 103 نفر در كيلومتر مربع است كه بيشترين آن با 774 نفر در كيلومتر مربع مربوط به بنگلادش و كمترين آن به جمهورى عربى صحراىباخترى اختصاص داد. در مورد تعداد كشورهاى مستقل اسلامى نظرات و عقايد متفاوتى مطرح مىباشد، در كتابى تحت عنوان" Gazetter|World|Muslim " كه در سال 1964 ميلادى انتشار يافته 36 كشور اسلامى كه متجاوز از 50% مسلمان داشته به عنوان كشورهاى مستقل اسلامى معرفىشدهاند. «دكتر ابوالفضل عزتى» طى مقالهاى تحت عنوان: «شناخت اجمالى جهان اسلام» 40 كشور را معرفى مىكند كه متجاوز از 50% مسلمان دارد. دكتر محمد حسن گنجى، كشورهايى را مسلمان مىداند كه بيش از 75% مسلمان داشته باشد و با اين تعريف 34 كشور اسلامى ازمجموع كشورهاى جهان تحت عنوان سرزمينهاى اسلامى مورد مطالعه قرار مىگيرند. برخى، از كشورهايى را اسلامى مىدانند كه عضور: «سازمان كنفرانس اسلامى» هستند. على كتانى در كتاب «اقليتهاى مسلمان در جهان امروز» و دكتر غلامحسين خورشيدى در كتاب «بازار مشترك اسلامى» چنين نظرى دارند، در اين تقسيمبندى اوگاندا و گابن كه كمتر از 50% مسلمان دارند، عضو اين سازمان بوده اما اتيوپى كه بالاتر از 50% مسلمان دارد به عضويت آن در نيامده است در آمارى كه به سال 1986 ميلادى انتشار يافته، 52 كشور اسلامى معرفىشده كه بيش از 50% مسلمان داشتهاند. متوسط نرخ رشد سالانه جمعيت كشورهاى اسلامى، 3% مىباشد كه بالاترين آن مربوط به قطر با 9% است و كمترين آن به افغانستان با 9/1% اختصاص دارد. متوسط عمر در كشورهاى اسلامى 48 سال است كه كمترين آن با 38 سال مربوط به كشور چاد واقع در صحراى افريقامىباشد. ميزان اميد به زندگى در اين كشورها 7/57 سال و ميانگين سنى 4/23 سال است. متوسط زاد و ولد براى سرزمينهاى اسلامى 6/39 در هزار و ميزان مرگ و مير 6/16 در هزارگزارش شده، اما ميزان مرگ و مير كودكان 95 نفر در هزار مىباشد. به لحاظ گروههاى سنى در خصوص كشورهاى اسلامى آمارهاى زير، قابل ذكر است: 25/42% سكنه اين كشورها بين (0) تا (14) سال عمر دارند. درصد سالخوردگان و افراد 60ساله به بالا 25/5% است، 5/52% بقيه در گروه سنى (15) تا (59) سال قرار مىگيرند. ميانگين بعد خانوار در كشورهاى اسلامى 35/5 نفر مىباشد. به رغم تاكيد مكرر اسلام در خصوص تعليم و تعلم به دليل نقشههاى استعمارى و ركود فرهنگى، آمارها از ميزان بيسوادى بالا در كشورهاى اسلامى حكايت مىكند. بر اساس آمار سال 1980 ميلادى در كل اين كشورها صرفا 37% از نعمتسواد برخوردار بودهاند. در غالب اين كشورها، نظام آموزشى ساختارى استعمارى دارد و لذا تربيتيافتگان مراكز آموزشى آن مناسب با فرهنگ غربى تربيتشده و نسبت به فرهنگ خود حالت بيگانگى دارند. در اين سيستم، كمتر در جهات مهارتهاى فنى و تخصصى تلاش مىشود و غالب افراد تحصيل كرده در مراكز خدماتى جذب مىشوند. در ضمن در غالب اين كشورها تحصيلات عالى به نخبگانو مرفهين اختصاص دارد. ايران و چند كشور انگشتشمار ديگر در اين مورد استثنا هستند. نابسامانيهاى آموزش و پرورش در اين ممالك آن قدر زياد هست كه 30% از افراد لازم التعليم از رفتن به مدرسه محرومند و نرخ تكرار پايه تحصيلى براى كشورهاى اسلامى بين 15 تا 30%است. در كل كشورهاى اسلامى براى هر 900 نفر در يك تخت بيمارستانى وجود دارد. كشورهاى نفتخيز بخصوص در سرزمين خاورميانه به بركت اقتصاد متكى به نفت وضع بهترى دارند. چنانچه در كشور قطر به ازاى هر 96 نفر يك تخت بيمارستان وجود دارد ولى در افغانستانبراى هر 6500 نفر يك تخت بيمارستانى در نظر گرفته شده است. در كشورهاى اسلامى براى هر 14500 نفر يك پزشك وجود دارد، اين رقم براى كشورهاى مسلمان قاره آسيا 9000 و براى كشورهاى مسلمان افريقا 20000 نفر گزارش شده است. فاجعهدر مورد اتيوپى است كه به ازاى هر 73000 نفر يك پزشك دارند. سوء تغذيه و فقر مواد غذايى، گرسنگى كمى و كيفى بيماريهاى عفونى و انگلى. امراض قارچى، فشارهاى ناشى از كار زياد، تلفات ناشى از جنگها و درگيرىهاى ناحيهاى، داخلى و قبيلهاى از يك سو و عدم توسعه صنايع دارويى و پزشكى، كمبود دارو، و عقب افتادگى مسائل بهداشتى و ضعف مصون سازى همگانى از سوى ديگر، از عواملى است كه مرگ و مير افراد رادر اكثر اين كشورها فراهم نموده است. گرچه به استناد آيات قرآن و روايات اسلامى اصالت دادن به نژاد در اسلام مطرود است ولى شناخت جوامع و گروههاى اجتماعى منافاتى با اين مسئله ندارد چنانچه در حديثى آمدهاست. «اگر يكى از شماها برادر مسلمان خود را دوست بدارد بايد از نام وى، نام پدر، نام تيره و تبارش بپرسد و آگاهى يابد، زيرا كه حق واجب و وظيفه برادرى راستين ايجاب مىكند كه ازاوضاع و احوال او آگاه شود و گرنه آشنائى غير كامل، يك شناسائى احمقانه است». اصولا اسلام به عنوان يك ايمان و عقيده واحد در عين حالى كه وحدت خويش را حفظ نموده در ظرف مليتهاى گوناگون تنوع يافته است. اسلام حقيقتى است كه مليتها را به عنوان واقعيت مىپذيرد و حتى قرآن اين واقعيت را به خدا منسوب مىداند اما موجب تعارف مىداند نه عامل تفاخر و برترى طلبى ولى استعمار و استكبار، جهت ايجاد نفاق بين كشورهاى اسلامى و حتى براى تزلزل در داخل اين كشورها مليتها، قبائل و گروههاى نژادى را تحريك مىكند و روى هر كدام تكيه مىنمايد تا به منظور خود كه انهزام و شكستدولتهاى اسلامى است نائل گردد. از مجموع 46 كشور اسلامى، در 19 كشور، اكثريت با نژاد سامى و اعراب مىباشد و البته اقليتهاى ديگر نژادى در اين كشورها ديده مىشوند مثل كردها در عراق و سوريه و گروههاى بربر در كشورهاى افريقائى عرب زبان. در 11 كشور اسلامى كه تماما در قاره افريقا قرار دارند غلبه با گروه نژادى سياهان است كه در ميان آنها تيرهاى اعراب و سفيد پوستاناروپائى قابل مشاهدهاند. منشا نژادى 6 كشور اسلامى كه در آسيا واقعند «زرد» مىباشد كه شامل تيرههاى مغولىتاتار، ازبك، زرد مالايائى، زرد بنگالى، زرد اندونزيائى، هندى و چينى مىباشند. در كشور تركيه، اكثريت مننحصرا با نژاد تركهاى آناتولى است كه وابسته به نژاد سامى هستند و بزرگترين اقليت آن كردها مىباشند. منشا نژادى ايران پارسى و آريائى است.مردم پاكستان از نژاد سفيد و تيرههاى سند و پنجابى هستند. سكنه جيبوتى و سومالى از نژاد سوماليائى و عفار مىباشند. در كشور اتيوپى 3 نژاد گالا، امهر و عرب مشاهده مىگردد. مردم آلبانى از تيرههاى آلبانىتوسك مىباشند. دربرخى كشورهاى اسلامى تعداد قابل توجهى تيرههاى نژادى با لهجههاى گوناگون زندگى مىكنند كه در اندونزى تعداد آنها به 300 تيره ودر نيجريه به 250 تيره بالغ مىگردد. در20 كشور اسلامى، زبان رايج زبان عربى است و در كنار آن زبانهاى بومى چون كردى فارسى، بربر و مانند آن متداول مىباشد و به دليل سلطه استعمارى در تعدادى از آنها زبانهاى فرانسه انگليسى و پرتقالى رواج دارد. در 11 كشور اسلامى متاسفانه زبان رسمى، زبان بيگانه و بخصوص انگليسى، پرتقالى و فرانسوى رواج دارد اما در كنار آن، مردم در گفتگوهاى روزمره از زبان دوم كه زبان بومى است و با فرهنگ و سنتهايشان تطابق دارد، استفاده مىكنند. زبان مردم ايران فارسى و زبان رسمىتركيه، تركى است در كشورهاى اندونزى،بنگلادش، مالديو، مالزى، جيبوتى و سومالى، زبانهاى بومى رواج دارد. اقليتهاى مسلمان كه دين مبين اسلام را پذيرفته و با فرهنگ اسلامى در كشورهاى دگير سكونت دارند و با سنن متمايز و رفتار مشخص و فرهنگ خاص، خود را از افراد غير مسلمان تفكيك نمودهاند و مىتوانند با تشكيل برادرانه، پيروى از رهبران دينى، حفظ هويت اسلامى و پايدارى به اصول و ضوابط آئين اسلام و اجتناب از فرقهگرايى و پرهيز از برناههايى كه با شئونات اسلامى ناسازگار است، قدرتى معنوى را بوجود آورند كه تحريكات سياسى وفشارهاى اجتماعى و غلبه فرهنگ اكثريت نتواند هيچ لطمهاى بدانها وارد نمايد. البته برخلاف آنكه برخى كشورها، زندگى مسالمتآميز را با اقليتهاى مسلمان رعايت مىكنند در پارهاى از واحدهاى سياسى مسلمين تحتشرايط و زير فشارهاى غير قابل تحمل زيدگى مىكنند تبليغات مسيحى و فعاليتهاى تبشيرى همراه با وعده و وعيدهاى زياد و كمكهاى مالى مشكلى است كه اقليتها را تهديد مىكند و در مواقعى ممكن است بهاستحاله آنها در جوامع اكثريت منجر گردد. در بعضى نقاط جهان، سردمداران كشورها شديدترين تعارضها و خشونتها را بر عليه مسلمين روا داشته و به كشتار، شكنجه، اخراج و مصادره اموال آنها پرداختهاند. برخورد دولت فيليپين، تايلند، برمه (ميانمار) اتيوپى و ... با اقليتهاى مسلمان نمونه بارزى از اين رفتار خشن است بطور كلى مشكلات اقليتها را كه يك سوم سكنه جهان را تشكيلمىدهند مىتوان در موارد زير خلاصه نمود: 1- ارائه آمار غير واقع در مورد آنها از سوى كشورها، فرهنگ نامههايى چون فرهنگنامهسالانه بريتانيكا و نيويورك تايمز در مورد آنها آمار مغرضانهاى منتشر نمودهاند. 2- چون مسلمانان اغلب زبان عربى دارند در كشورهاى غير مسلمان از آموزش زبان مذكوركمتر بهره دارند و از منابع فرهنگ اسلامى جدا هستند. 3- تعليم و تربيت كودكان مسلمان در نظام آموزشى - تربيتى كشور غير مسلمان. 4- مسخ فرهنگى و ذوب شدن در فرهنگ كشور ميزبان بويژه در كشورهايى كه فرهنگ آنهابا فرهنگ اسلام در ستيز است. 5- وجود مفاسد اجتماعى و تحقير ارزشهاى اجتماعى مسلمين و عدم وجود قيد و بندهاى اخلاقى و تبليغات مبتنى بر رشد فرهنگ ضد اسلامى و نفى ارزشهاى معنوى كه جوانانمسلمان را از انديشهها و رفتارهاى اسلامى جدا مىكند. 6- مشكلات مالى و اقتصادى و تنگناهايى كه بر اثر حركات تبعيض گونه دولتها نسبت بهمسلمين اعمال مىگردد. 7- وجود نتاقض براى فرزندان مسلمان زيرا در خانه، تحت روش تربيتى والدين هستند ولى واقعيتهاى اجتماعى برخلاف ارزشهاى اسلامى است، هم شاگردان غير مسلمان نيز اينتناقض را تشديد مىنمايند. 8- جدايى با كشورهاى مسلمان و نظر افكندن بر آن كشورها از ديد بوقهاى تبليغاتى استكبار و كشورهاى غير مسلمان. به عنوان مثال برخى اقليتهاى مسلمان در مورد ايرانبدليل تبليغات منفى ابرقدرتها تصور نادرستى دارند. 9- عدم احترام به انديشهها و آراء مسلمين و بى توجهى به حقوق سياسى اجتماعى مسلمينو محروميت از امكانات رفاهى - خدماتى و فرهنگى. 10- عدم دخالت مسلمين در امور سياسى - نظامى كشور ميزبان در حالى كه اقليتى قابل توجه را تشكيل مىدهند. در اتيوپى، تانزانيا و موزامبيك با آنكه مسلمين در اكثريتند ولى برشئون مملكتى تاثيرى ناچيز دارند. 11- در برخى كشورهاى افريقائى منل كنگو، ساحل عاج، ليبريا، توگو، غنا، جنوب آفريقا، زئير و آنگولا خشكسالىها - جنگهاى قبيلهاى و نبردهاى مرزى آنچنان مسلمانان را در فقر مالى قرار داده كه آنها را آماده پذيرش كمكهاى مالى مىكند كه زير پوشش سياسى وتبليغات استكبارى به آنه داده مىشود. 12- عدم به رسميتشناختن آنها كه خود مشكلات اجتماعى سياسى عديدهاى را به بار مىآورد. درمورد آمار اقليتهاى مسلمان نمىتوان نظر قاطعى ارائه نمود زيرا بسيارى از كشورها به دليل مسائل فرقهاى كه در داخل خود دارند از ارائه دقيق آمار پيروان اديان اجتناب مىورزند و شايد هم اين بهانهاى است براى مقاصد سياسى آنها، درممالك غربى و امريكا و ديگر كشورهاى توسعه يافته از انجام سرشمارى دقيق در مورد مسلمين خود دارى مىكنند، در كشورهايى كه ابراز عقديده براى مسلمين خطر ايجاد مىكند برخى ازمسلمانان اعتقادات مذهبى خود رامخفى نگاه مىدارند. طبق آمار سال 1982 ميلادى 39270700 نفر مسلمان در49 كشور غير مسلمان سكونت داشتهاند كه 6/11% كل مسلمين را تشكيل مىدادهاند. در يك نمونه آمارى ديگر كه مربوط به سال 1981 ميلادى است تعداد مسلمين در 63 كشور كه بين 1% تا 49% مسلمان داشتهاند به 285207113 نفر بالغ مىگرديده است. در سال 1985 م آمار اقليتهاى مسلمان به 371 ميليون نفر رسيده كه نسبت به آمار سال 1982، كاهش زيادى را نشان مىدهد. شايد هم اين تفاوتهاى فاحش ناشى از اين باشد كه برخى از كشورها را كه مسلمانان آنها در حد 50% بوده جزو كشورهاى مسلمان به حساب آوردهاند تا آنجا كه در پارهاى منابع 57 كشور مسلمان معرفى شده است ولى گروه تحقيقاتى مجله تايم تعداد كشورهاى اسلامى را 37 كشور ذكرنموده است. قطبهاى جمعيتى كشورهاى اسلامى عبارتند از:
نژاد و زبان
اقليتهاى مسلمان