(آيـه ) از آنـجـا كه اين بهانه جوييها و ايرادتراشيها به خاطر آن بود كه آنهااصولا وحى الهى را منكر بـودند و مى گفتند: اين آيات از طرف خدا نيست , اينهاجمله هايى است كه ((محمد)) به دروغ بر خـدا بـسـتـه , لذا در اين آيه به پاسخ اين سخن با صراحت هر چه بيشتر پرداخته , مى گويد: ((آنها مى گويند: او (پيامبر) آنها را به خدا افترا بسته )) (ام يقولون افتريه ).
((بـه آنـها بگو: اگر راست مى گوييد (كه اينها ساخته و پرداخته مغز بشر است )شما هم ده سوره همانند اين سوره هاى دروغين بياوريد و از هركس مى توانيد ـجزخداـ براى اين كار دعوت كنيد)) (قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين ).
(آيه ) ((اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نكردند (و حاضرنشدند لااقل ده سوره همانند ايـن سـوره هـا بـياورند) بدانيد (اين ضعف و ناتوانى نشانه آن است كه قرآن ) تنها با علم الهى نازل شده )) (فالم يستجيبوا لكم فاعلموا انماانزل بعلم اللّه ).
((و (نـيـز بـدانـيـد كـه ) هيچ معبودى جز خدا نيست )) و نزول اين آيات معجز نشان دليل بر اين حقيقت است (وان لا اله الا هو).
((آيا با اين حال در برابر فرمان الهى شما اى مخالفان تسليم مى شويد)) ؟ (فهل انتم مسلمون ).
آيـا بـا ايـن كه از شما دعوت به مبازره كرديم و عجر وناتوانيتان در برابر اين دعوت ثابت شد جاى ترديد مى ماند كه اين آيات از طرف خداست .
دو آيـه فـوق بـار ديـگر اعجاز قرآن را تاكيد مى كند و مى گويد: اين يك سخن عادى نيست , بلكه وحـى آسـمانى است كه از علم وقدرت بى پايان خداوند سرچشمه گرفته , و به همين جهت تحدى مى كند و تمام جهانيان را به مبارزه مى طلبد.
(آيه ) آيات گذشته با ذكر ((دلايل اعجاز قرآن )) حجت را بر مشركان ومنكران تمام كرد و از آنجا كـه پـس از وضـوح حـق باز گروهى , تنها به خاطر حفظ منافع مادى خويش , از تسليم خوددارى مى كنند در اين آيه و آيه بعد اشاره به سرنوشت اين گونه افراد دنياپرست كرده , مى گويد: ((كسى كـه تـنـهـا هدفش زندگى دنيا و زرق وبرق و زينت آن باشد در همين جهان نتيجه اعمالشان را بـطور كامل به آنها مى دهيم بى آن كه چيزى از آن كم و كاست شود)) (من كان يريد الحيوة الدنيا وزينتها نوف اليهم اعمالهم فيها وهم فيها لا يبخسون ).
اين آيه بيان يك سنت هميشگى الهى است كه اعمال مثبت و مؤثر نتائج , آن از ميان نمى رود, با اين تفاوت كه اگر هدف اصلى رسيدن به زندگى مادى اين جهان باشدثمره آن چيزى جز آن نخواهد بـود, و امـا اگـر هدف خدا و جلب رضاى او باشد هم در اين جهان تاثير خواهد بخشيد و هم نتائج پربارى براى جهان ديگر خواهدداشت .
نـمونه اين موضوع را امروز در اطراف خود به روشنى مى يابيم , جهان غرب باتلاش پيگير و منظم خـود اسـرار بسيارى از علوم و دانشها را شكافته , و بر نيروهاى مختلف طبيعت مسلط گشته و با سـعـى و كوشش مداوم و استقامت در مقابل مشكلات و اتحاد و همبستگى , مواهب فراوانى فراهم نموده است .
بـنـابـرايـن جـاى گـفـتـگـو نـيست كه آنها نتائج اعمال و تلاشهاى خود را خواهندگرفت وبه پـيـروزيـهاى درخشانى نائل خواهند شد, اما ازآنجا كه هدفشان تنها زندگى است , اثر طبيعى اين اعمال چيزى جز فراهم شدن امكانات مادى آنان نخواهد بود.
(آيـه ) لذا در اين آيه صريحا مى گويد: ((اين گونه افراد در سراى ديگربهره اى جز آتش ندارند)) ! (اولئ ك الذين ليس لهم فى الا خرة الا النار).
((و تمام آنچه را در اين جهان انجام داده اند در جهان ديگر محو و نابودمى شود)) و هيچ پاداشى در برابر آن دريافت نخواهند كرد (وحبط ما صنعوا فيها).
((و تـمـام اعـمـالـى را كـه براى غير خدا انجام داده اند باطل و نابود مى گردد))(وباطل ما كانوا يعملون ).
(آيـه ) در تـفسير اين آيه نظرات گوناگونى وجود دارد ولى آنچه از همه روشنتر به نظر مى رسد چنين است :.
در آغـاز آيه مى گويد: ((آيا كسى كه دليل روشنى از پروردگار خويش در اختياردارد, و به دنبال آن شاهد و گواهى از سوى خدا آمده و قبل از آن كتاب موسى (تورات ) به عنوان پيشوا و رحمت و بـيـانـگر عظمت او آمده است )) همانند كسى است كه داراى اين صفات و نشانه ها و دلائل روشن نيست (افمن كان على بينة من ربه ويتلوه شاهد منه ومن قبله كتاب موسى اماما ورحمة ).
ايـن شـخص همان پيامبر(ص ) است و ((بينه )) و دليل روشن او قرآن مجيد وشاهد و گواه صدق نبوتش مؤمنان راستينى همچون على (ع ) مى باشند كه پيش از اونشانه ها و صفاتش در تورات آمده است .
به اين ترتيب از سه راه روشن حقانيت دعوتش به ثبوت رسيده است .
نخست قرآن كه بينه و دليل روشنى است در دست او.
دوم كـتـب آسـمـانـى پـيـشـيـن كه نشانه هاى او را دقيقا بيان كرده , و پيروان اين كتب در عصر پيامبر(ص ) آنها را به خوبى مى شناختند.
سوم پيروان فداكار و مؤمنان مخلص كه بيانگر صدق دعوت او و گفتار اومى باشند.
آيـا بـا جـود ايـن دلائل زنـده مى توان او را با مدعيان ديگر قياس كرد و يا درصدق دعوتش ترديد نمود؟.
سـپـس بـه دنـبال اين سخن اشاره به افراد حق طلب و حقيقت جو كرده و از آنهادعوت ضمنى به ايمان مى كند و مى گويد: ((آنها به چنين پيامبرى (كه اين همه دليل روشن در اختيار دارد) ايمان مى آورند)) (اولئ ك يؤمنون به ).
و به دنبال آن سرنوشت منكران را به اين صورت بيان مى كند: ((و هر كس ازگروههاى مختلف به او كافر شود موعد و ميعادش آتش دوزخ است )) (ومن يكفر به من الا حزاب فالنار موعده ).
و در پـايـان آيه همان گونه كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است روى سخن را به پيامبر كرده , يـك درس عـمومى براى همه مردم بيان مى كند و مى گويد: ((اكنون (كه چنين است و اين همه شـاهـد و گـواه بـر صـدق دعوت تو وجود دارد) هرگز درآنچه بر تو نازل شده ترديد به خود راه مده )) (فلا تك فى مرية منه ).
((چرا كه اين سخن حقى است از سوى پروردگار تو)) (انه الحق من ربك ).
((ولى بسيارى از مردم (بر اثر جهل و تعصب و خودخواهى ) ايمان نمى آورند)) (ولكن اكثر الناس لا يؤمنون ).
بنابراين آيه اشاره به امتيازات اسلام و مسلمين راستين و اتكاى آنها بر دلائل محكم در انتخاب اين مكتب است , و در نقطه مقابل سرنوشت شوم منكران مستكبر را نيز بيان كرده است .
(آيه ).
زيانكارترين مردم :.
در تعقيب آيه قبل كه سخن از قرآن و رسالت پيامبر(ص ) به ميان آمده , درسلسله آيات (18 تا 22) سرنوشت منكران , و نشانه ها, و پايان و عاقبت كارشان راتشريح مى كند.
نـخـست مى فرمايد: ((چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد)) (ومن اظلم ممن افترى على اللّه كذبا).
يعنى نفى دعوت پيامبر راستين در واقع نفى سخنان خدا و آن را به دروغ نسبت دادن است , اصولا تكذيب پيامبر, تكذيب خداست .
سپس آينده شوم آنها را در قيامت چنين بيان مى كند كه : ((آنها در آن روز به پيشگاه پروردگار (با تـمـامـى اعـمـال و كـردارشـان ) عرضه مى شوند)) و در دادگاه عدل او حضور مى يابند (اولئ ك يعرضون على ربهم ).
((در ايـن هنگام شاهدان اعمال (گواهى مى دهند و) مى گويند: اينها همان كسانى هستند كه بر پروردگار بزرگ و مهربان و ولى نعمت خود دروغ بستند)) (ويقول الا شهاد هؤلا الذين كذبوا على ربهم ).
سپس با صداى رسا مى گويند: ((اى لعنت خدا بر ستمگران باد !)) (الا لعنة اللّه على الظالمين ).
(آيـه ) ايـن آيـه صـفـات اين ظالمان را در ضمن سه جمله بيان مى كند:نخست مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه (مردم را با انواع وسائل ) از راه خدا بازمى دارند)) (الذين يصدون عن سبيل اللّه ).
ايـن كـار از طـريـق الـقـا شـبـهه , و زمانى از طريق تهديد, و گاهى تطميع , و مانندآن , صورت مى گيرد كه هدف همه آنها يكى است و آن بازداشتن از راه خداست .
ديـگر اين كه : ((آنها مخصوصا سعى دارند راه مستقيم الهى را كج و معوج نشان دهند)) (ويبغونها عوجا) يعنى با انواع تحريفها, كم و زياد كردن , تفسير به راى و مخفى ساختن حقايق چنان مى كنند كه اين صراط مستقيم به صورت اصليش درنظرها جلوه گر نشود, تا مردم نتوانند از اين راه بروند .
و ديـگـر ايـن كـه : ((آنـهـا بـه قـيامت و روز رستاخيز ايمان ندارند)) (وهم بالا خرة هم كافرون ) وعدم ايمانشان به معاد سرچشمه سايرانحرافات وتبهكاريهاى آنان مى شود.
(آيـه ) ولـى در اين آيه مى گويد: با اين همه ((آنها هيچ گاه توانايى فرار درزمين را ندارند)) تا از قـلـمـرو قـدرت پـروردگـار خارج شوند (اولئ ك لم يكونوا معجزين فى الا رض ) ((همچنين آنها نـمـى تـوانند ولى و حامى و پشتيبانى غير از خدا براى خود بيابند)) (وما كان لهم من دون اللّه من اوليا).
سـرانـجـام بـه مـجـازات سنگين آنها اشاره كرده , مى گويد: ((مجازات آنهامضاعف مى گردد)) (يضاعف لهم العذاب ).
چـرا كه هم خود گمراه و گناهكار و تبهكار بودند, و هم ديگران را به اين راههامى كشاندند, وبه هـمـيـن دليل هم بار گناه خويش را بر دوش مى كشند و هم بار گناه ديگران را بى آنكه از گناه ديگران چيزى كاسته شود.
در پـايان آيه ريشه اصلى بدبختى آنها را اين گونه شرح مى دهد: ((آنها نه گوش شنوا داشتند و نه چشم بينا)) ! (ما كانوا يستطيعون السمع وما كانوا يبصرون ).
در حـقـيـقـت از كـار انداختن اين دو وسيله مؤثر براى درك حقايق سبب شد كه هم خودشان به گمراهى بيفتند و هم ديگران را به گمراهى بكشانند.
(آيـه ) ايـن آيـه مـحـصـول تـمـام تلاشها و كوششهاى نادرست آنها را در يك جمله بيان مى كند, مـى گويد: ((اينها همه كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را ازدست داده و ورشكست شدند)) (اولئ ك الذين خسروا انفسهم ).
و اين بزرگترين خسارتى است كه ممكن است دامنگير انسانى شود كه موجوديت انسانى خويش را ازدست داده .
سپس اضافه مى كند: آنها به معبودهايى دروغين دل بسته بودند ((اماسرانجام تمام اين معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند)) (وضل عنهم ما كانوا يفترون ).
(آيـه ) و در ايـن آيـه حكم نهايى سرنوشت آنها را به صورت قاطعى چنين بيان مى كند: ((لاجرم و به ناچار آنها در سراى آخرت زيانكارترين مردمند)) (لا جرم انهم فى الا خرة هم الا خسرون ).
چـرا كـه تـمـام سرمايه هاى انسانى وجود خويش را از دست دادند, و با اين حال , هم بار مسؤوليت خويش را بر دوش مى كشند و هم بار مسؤوليت ديگران را!.
(آيـه ) در تعقيب آيات گذشته كه حال گروهى از منكران وحى الهى راتشريح مى كرد, اين آيه و آيه بعد نقطه مقابل آنها يعنى حال مؤمنان راستين را بيان مى كند.
نـخست مى گويد: ((كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و دربرابر خداوند خاضع و تـسـليم و به وعده هاى او مطمئن بودند, اصحاب و ياران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند)) (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات واخبتواالى ربهم اولئ ك اصحاب الجنة هم فيها خالدون ).
(آيـه ) در ايـن آيـه خـداوند حال اين دو گروه را در ضمن يك مثال روشن وزنده بيان مى كند و مى گويد: ((حال اين دو گروه , حال نابينا و كر و بينا و شنوا است ))(مثل الفريقين كالا عمى والا صم والبصير والسميع ).
((آيا اين دو گروه همانند يكديگرند)) (هل يستويان مثلا ).
((آيا شما متذكر نمى شويد و نمى انديشيد)) (افلا تذكرون ).
آنـهـا كـه بـر اثـر لـجـاجـت و دشـمـنى با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب وخودخواهى و خـودپـرسـتى , چشم و گوش حقيقت بين را از دست داده اند هرگزنمى توانند, حقايق مربوط به عـالم غيب و اثرات ايمان و لذت عبادت پروردگار وشكوه تسليم در برابر فرمان او را درك كنند, ايـن گونه افراد به كوران و كرانى مى مانندكه در تاريكى مطلق و سكوت مرگبار زندگى دارند, در حـالـى كـه مـؤمـنان راستين باچشم باز و گوش شنوا هر حركتى را مى بييند و هر صدايى را مى شنوند وبا توجه به آن راه خود را به سوى سرنوشتى سعادت آفرين مى گشايند.
(آيه ).
سرگذشت تكان دهنده نوح و قومش :.
هـمـان گونه كه در آغاز سوره بيان كرديم در اين سوره , قسمتهاى قابل ملاحظه اى از تاريخ انبيا پيشين بيان شده است :.
نـخست از داستان ((نوح ))(ع ) پيامبر اولواالعزم شروع مى كند و ضمن 26 آيه نقاط اساسى تاريخ او را به صورت تكان دهنده اى شرح مى دهد.
در ايـن آيه نخستين مرحله اين دعوت بزرگ را بيان كرده و مى گويد: ((ما نوح را به سوى قومش فـرسـتاديم , (او به آنها اعلام كرد) كه من بيم دهنده آشكارى هستم ))(ولقد ارسلنا نوحا الى قومه انى لكم نذير مبين ).
(آيـه ) در ايـن آيـه پـس از ضربه نخستين , محتواى رسالت خود را در يك جمله خلاصه مى كند و مى گويد: رسالت من اين است ((كه غير از اللّه ديگرى راپرستش نكنيد)) (ان لا تعبدوا الا اللّه ).
و بلافاصله پشت سر آن همان مساله انذار و اعلام خطر را تكرار مى كند ومى گويد: ((من بر شما از عذاب روز دردناكى بيمناكم )) (انى اخاف عليكم عذاب يوم اليم ).
در حـقيقت توحيد و پرستش اللّه (خداى يگانه يكتا) ريشه و اساس و زيربناى تمام دعوت پيامبران است .
اگر براستى همه افراد جامعه جز ((اللّه )) را پرستش نكنند و در مقابل انواع بتهاى ساختگى اعم از بـتـهـاى بـرونـى و درونى , خودخواهيها, هوى و هوسها,شهوتها, پول و مقام و جاه و جلال و زن و فرزند سر تعظيم فرود نياورند, هيچ گونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد.
(آيـه ) اكـنون ببينيم نخستين عكس العمل طاغوتها و خودكامگان وصاحبان زر و زور آن عصر در برابر اين دعوت بزرگ و اعلام خطر آشكار چه بود؟.
آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند.
نـخـسـت ((اشـراف و ثـروتـمـنـدان كـافـر فوم او (نوح ) گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خود نـمى بينيم )) (فقال الملا الذين كفروا من قومه ما نريك الا بشرا مثلنا)در حالى كه رسالت الهى را بـايد فرشتگان بدوش كشند, به گمان اين كه مقام انسان ازفرشته پايين تر است و يا درد انسان را فرشته بهتر از انسان مى داند!.
دلـيـل ديـگـر آنـها اين بود كه گفتند: اى نوح ! ((ما در اطراف تو, و در ميان آنها كه از توپيروى كـرده انـد كـسى جز يك مشت اراذل و جوانان كم سن و سال ناآگاه و بى خبر كه هرگز مسائل را بررسى نكرده اند نمى بينيم )) (وما نريك اتبعك الا الذين هم اراذلنابادى الراى ).
بـالاخـره سومين ايراد آنها اين بود كه مى گفتند قطع نظر از اين كه تو انسان هستى نه فرشته , و عـلاوه بر اين كه ايمان آورندگان به تو نشان مى دهد كه دعوتت محتواى صحيحى ندارد ((اصولا مـا هيچ گونه برترى براى شما بر خودمان نمى بينيم تا به خاطر آن از شما پيروى كنيم )) (وما نرى لكم علينا من فضل ).
و به همين دليل ((ما گمان مى كنيم كه شما دروغگو هستيد)) (بل نظنكم كاذبين ).
(آيـه ) در ايـن آيه پاسخهاى منطقى نوح را در برابر اين ماجراجويان بيان مى كند ((نوح گفت : اى قـوم مـن ! اگـر مـن داراى دليل و معجزه آشكارى از سوى پروردگارم باشم , و مرا در انجام اين رسـالـت مـشـمـول رحـمت خود ساخته باشد, واين موضوع بر اثر عدم توجه بر شما مخفى مانده بـاشـد)) آيـا بـاز هم رسالت مرا انكارمى كنيد (قال يا قوم اريتم ان كنت على بينة من ربى وآتينى رحمة من عنده فعميت عليكم ).
و در پـايان آيه مى گويد: ((آيا من مى توانم شما را بر پذيرش اين بينه روشن مجبور سازم در حالى كـه (خـود شـمـا آمـادگى نداريد و) از پذيرش و حتى تفكر وانديشه پيرامون آن كراهت داريد)) (انلزمكموها وانتم لها كارهون ).
(آيه ).
من هيچ فرد با ايمانى را طرد نمى كنم !.
اين آيه نيز دنباله پاسخگويى به بهانه جوييهاى قوم نوح است .
نخست يكى از دلائل نبوت را كه نوح براى روشن ساختن قوم تاريكدل بيان كرده , بازگو مى كند: ((اى قوم من ! در برابر اين دعوت از شما مال و ثروت و اجر وپاداشى مطالبه نمى كنم )) (ويا قوم لا اسئلكم عليه مالا ).
((اجر و پاداش من تنها بر خداست )) (ان اجرى الا على اللّه ).
خدايى كه مرا مبعوث به نبوت ساخته و مامور به دعوت خلق كرده است .
و اين ميزان و الگويى است براى شناخت رهبران راستين , از فرصت طلبان دروغين ,كه هرگامى را برمى دارند بطورمستقيم يا غيرمستقيم هدف مادى از آن دارند.
سـپس در پاسخ آنها كه اصرار داشتند نوح ايمان آورندگان فقير و يا كم سن وسال را از خود براند بـا قـاطـعـيت مى گويد: ((من هرگز كسانى را كه ايمان آورده اند طردنمى كنم )) (وما انا بطارد الذين آمنوا).
((چـرا كـه آنـهـا با پروردگار خويش ملاقات خواهند كرد)) و در سراى ديگر خصم من در برابر او خواهند بود (انهم ملا قوا ربهم ).
در پـايـان آيـه بـه آنها اعلام مى كند كه : ((من شما را مردمى جاهل مى دانم ))(ولكنى اريكم قوما تجهلون ).
(آيه ) در اين آيه براى توضيح بيشتر به آنها مى گويد: ((اى قوم من ! اگراين گروه باايمان را طرد كـنـم چـه كـسـى در برابر خدا (در آن دادگاه بزرگ عدالت وحتى در اين جهان ) مرا يارى خواهد كرد)) ؟! (ويا قوم من ينصرنى من اللّه ان طردتهم ).
طرد افراد صالح و مؤمن كار ساده اى نيست , آنها فرداى قيامت دشمن من خواهند بود و هيچ كس نـمـى تـواند در آنجا از من دفاع كند, و نيز ممكن است مجازات الهى در اين جهان دامن مرا بگيرد ((آيا انديشه نمى كنيد)) تا بدانيد آنچه مى گويم عين حقيقت است (افلا تذكرون ).
(آيـه ) آخـرين سخنى كه نوح در پاسخ ايرادهاى واهى قوم به آنها مى گويداين است كه اگر شما خـيـال مـى كنيد و انتظار داريد من امتيازى جز از طريق وحى واعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است , با صراحت بايد بگويم كه : ((من نه به شمامى گويم خزائن الهى در اختيار من است )) و نه هر كارى بخواهم مى توانم انجام دهم (ولا اقول لكم عندى خزائن اللّه ).
((و نه مى گويم من فرشته ام )) (ولا اقول انى ملك ).
اين گونه ادعاهاى بزرگ و دروغين مخصوص مدعيان كاذب است , و هيچ گاه يك پيامبر راستين چنين ادعاهايى نخواهد كرد.
در پـايـان آيـه بـار ديـگر به موضوع ايمان آورندگان مستضعف پرداخته و تاكيد مى كندكه : ((من هرگز نمى توانم در باره اين افرادى كه در چشم شما حقيرند بگويم : خداوندخير و پاداش نيكى به آنها نخواهد داد)) (ولا اقول للذين تزدرى اعينكم لن يؤتيهم اللّه خيرا).
بـلكه به عكس خير اين جهان و آن جهان مال آنهاست , هر چند دستشان ازمال و ثروت تهى است , ايـن شـما هستيد كه بر اثر خيالات خام , خير را در مال و مقام يا سن و سال منحصر ساخته ايد و از حقيقت و معنى بكلى بيخبريد.
و به فرض كه گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند ((خدا از درون جان آنها و نياتشان آگاهتر است )) (اللّه اعلم بما فى انفسهم ).
من كه جز ايمان و صداقت از آنها چيزى نمى بينم , و به همين دليل وظيفه دارم آنان را بپذيرم , من مامور به ظاهرم و بنده شناس خداست !.
و اگـر غـيـر از ايـن كـارى كـنم ((مسلما در اين صورت از ستمكاران خواهم بود))(انى اذا لمن الظالمين ).
(آيه ).
حرف بس است , مجازات كو ؟.
بـه دنبال گفتگوى نوح و قومش در اين آيه از زبان قوم نوح چنين نقل مى كند((آنها گفتند: اى نـوح اين همه بحث و مجادله كردى بس است , تو بسيار با ما سخن گفتى )) ديگر جايى براى بحث باقى نمانده است (قالوا يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا).
((اگـر راسـت مـى گويى , همان وعده هاى دردناكى را كه به ما مى دهى در موردعذابهاى الهى تحقق بخش )) (فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين ).
انتخاب اين روش در برابر آن همه محبت و لطف پيامبران الهى و گفتارهايى كه همچون آب زلال و گوارا بر دل مى نشيند حكايت از نهايت لجاجت و تعصب وبى خبرى مى كند.
(آيه ) نوح در برابر اين بى اعتنايى , لجاجت و خيره سرى , با جمله كوتاهى چنين ((پاسخ گفت : تنها اگـر خـدا اراده كـند به اين تهديدها و وعده هاى عذاب تحقق مى بخشد)) (قال انما ياتيكم به اللّه ان شا).
ولـى بـه هـر حـال ايـن از دست من خارج است و در اختيار من نيست , من فرستاده اويم , و سر بر فرمانش دارم , بنابراين مجازات و عذاب را از من مخواهيد.
اما بدانيد هنگامى كه فرمان عذاب فرا رسد ((شما نمى توانيد از چنگال قدرت او بگريزيد, و به مامن و پناهگاهى فرار كنيد)) ! (وما انتم بمعجزين ).
(آيـه ) سـپس اضافه مى كند: ((اگر خداوند (به خاطر گناهان و آلودگيهاى جسمى و فكريتان ) بخواهد شما را گمراه سازد, هرگز نصيحت من براى شما سودى نخواهد بخشيد هر چند بخواهم شما را نصيحت كنم )) (ولا ينفعكم نصحى ان اردت ان انصح لكم ان كان اللّه يريد ان يغويكم ).
چـرا كـه ((او پروردگار شماست و به سوى او باز مى گرديد)) و تمام هستى شمادر قبضه قدرت اوست )) (هو ربكم واليه ترجعون ).
(آيـه ) در ايـن آيـه سخنى به عنوان يك جمله معترضه براى تاكيد بحثهايى كه در داستان نوح در آيـات گـذشـتـه و آيـنـده عـنـوان شـده است مى گويد: ((دشمنان مى گويند اين مطلب را او (محمد(ص )) از پيش خود ساخته و به خدا نسبت داده است )) (ام يقولون افتريه ).
در پـاسخ آنها ((بگو: اگر من اينها را از پيش خود ساخته و به دروغ به خدانسبت داده ام گناهش بر عهده من است )) (قل ان افتريته فعلى اجرامى ).
((ولى من از گناهان شما بيزارم )) (وانا برئ مما تجرمون ).
(آيه ).
تصفيه شروع مى شود!.
آنـچـه در آيـات قبل گذشت مرحله دعوت و تبليغ پى گير و مستمر نوح (ع ) بانهايت جديت , و با استفاده از تمام وسائل بود.
در ايـنـجا به مرحله دوم اين مبارزه اشاره شده مرحله پايان يافتن دوران تبليغ وآماده شدن براى تصفيه الهى !.
نـخـسـت مـى خـوانـيـم : ((به نوح وحى شد كه جز افرادى كه از قومت به تو ايمان آورده اند ديگر هيچ كس ايمان نخواهد آورد)) (واوحى الى نوح انه لن يؤمن من قومك الا من قد آمن ).
اشـاره بـه اين كه صفوف بكلى از هم جدا شده , و ديگر دعوت براى ايمان واصلاح سودى ندارد, و بايد آماده تصفيه و انقلاب نهايى شود.
و در پـايـان آيـه به نوح دلدارى داده , مى گويد: ((اكنون كه چنين است از كارهايى كه اينها انجام مى دهند به هيچ وجه اندوهناك و محزون مباش )) (فلا تبتئس بما كانوايفعلون ).
ضـمـنا از اين آيه استفاده مى شود كه خداوند قسمتهايى از علم اسرار غيب رادر هر مورد كه لازم باشد در اختيار پيامبرش مى گذارد.
(آيه ) به هر حال اين گروه عصيانگر و لجوج بايد مجازات شوند,مجازاتى كه جهان را از لوث وجود آنها پاك كند و مؤمنان را براى هميشه ازچنگالشان رها سازد.
نـخست مى فرمايد: به نوح فرمان داديم كه ((كشتى بساز, در حضور ما و طبق فرمان ما)) (واصنع الفلك باعيننا ووحينا).
در پايان آيه به نوح هشدار مى دهد كه از اين به بعد ((در باره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مكن چـرا كـه آنها (محكوم به عذابند و) مسلما غرق خواهندشد)) (ولا تخاطبنى فى الذين ظلموا انهم مغرقون ).
اين جمله به خوبى مى فهماند كه شفاعت شرائطى دارد كه اگر در كسى موجود نباشد پيامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او را ندارد.
(آيه ) اما چند جمله هم در باره قوم نوح بشنويم : آنها به جاى اين كه يك لحظه با مساله دعوت نوح بـطـور جـدى بـرخـورد كـنـنـد و حداقل احتمال دهند كه ممكن است اين همه اصرار نوح (ع ) و دعـوتـهـاى مـكـررش از وحـى الـهى سرچشمه گرفته و مساله طوفان و عذاب حتمى باشد, باز هـمـانطور كه عادت همه افرادمستكبر و مغرور است به استهزا و مسخره ادامه دادند; ((او مشغول سـاخـتـن كـشـتـى بود و هر زمان كه گروهى از قومش از كنار او مى گذشتند (و او و يارانش را سـرگـرم تـلاش براى آماده ساختن چوبها و ميخها و وسائل كشتى سازى مى ديدند) او رامسخره مى كردند)) (ويصنع الفلك وكلما مرعليه ملا من قومه سخروا منه ).
امـا نوح با استقامت فوق العاده اى كه زاييده ايمان است با جديت فراوان به كار خود ادامه مى داد, و بى اعتنا به گفته هاى بى اساس اين كوردلان از خود راضى بسرعت پيشروى مى كرد, و روز به روز اسكلت كشتى آماده تر و مهياتر مى شد, فقطگاهى سر بلند مى كرد و اين جمله كوتاه و پرمعنى را بـه آنـهـا ((مـى گـفـت : اگـر (امروز) مارا مسخره مى كنيد ما نيز شما را همين گونه (در آينده نزديكى ) مسخره خواهيم كرد))! (قال ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كما تسخرون ).
آن روز كـه شـمـا در مـيـان طـوفان سرگردان خواهيد شد و سراسيمه به هر سومى دويد و هيچ پناهگاهى نخواهيد داشت و از ميان امواج فرياد مى كشيد و التماس مى كنيد كه ما را نجات ده ! آرى آن روز مؤمنان بر افكار شما و غفلت و جهل وبى خبرتيان مى خندند.
(آيـه ) پـس به زودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خواركننده به سراغ او خواهد آمد و مجازات جـاودان دامـنـش را خـواهـد گرفت )) (فسوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه ويحل عليه عذاب مقيم ).
در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مدت چهل سال قبل از ظهورطوفان يك نوع بيمارى به زنان قوم نوح دست داد كه ديگر از آنان بچه اى متولد نشدو اين در واقع مقدمه اى براى مجازات و عذاب آنان بود.
كشتى نوح ـ.
بـدون شـك كـشتى نوح يك كشتى ساده اى نبود و ساخت آن با وسائل آن روزبه آسانى و سهولت پـايـان نـيافت , كشتى بزرگى بود كه علاوه بر مؤمنان راستين يك جفت از نسل هر حيوانى را در خـود جـاى مـى داد و آذوقـه فـراوانى كه براى مدتهازندگى انسانها و حيوانهايى كه در آن جاى داشـتـنـد حـمـل مـى كرد, چنين كشتى باچنان ظرفيت حتما در آن روز بى سابقه بوده است , به خـصـوص كه اين كشتى بايد ازدريايى به وسعت اين جهان با امواجى كوه پيكر سالم بگذرد و نابود نـشـود, لـذا دربـعـضـى از روايـات مفسرين مى خوانيم كه اين كشتى هزار و دويست دراغ طول وششصد دراغ عرض داشت ! (هر دراغ حدود نيم متر است ).
(آيه ).
طوفان شروع مى شود !.
در آيات گذشته ديديم كه چگونه نوح و مؤمنان راستين دست به ساختن كشتى نجات زدند و تن به تمام مشكلات و سخريه هاى اكثريت بى ايمان مغروردادند, و خود را براى طوفان آماده ساختند: در ايـنـجـا سـومـين فراز اين سرگذشت يعنى چگونگى نزول عذاب را بر اين قوم ستمگر به طرز گويايى تشريح مى كند.
نـخـست مى گويد: اين وضع همچنان ادامه داشت ((تا فرمان ما صادر شد (و طلايع عذاب آشكار گشت ) و آب از درون تنور جوشيدن گرفت )) ! (حتى اذا جا امرناوفار التنور).
شايد قوم غافل و بى خبر جوشيدن آب را از درون تنور خانه هايشان ديدندولى مانند هميشه از كنار ايـن گـونـه اخطارهاى پرمعنى الهى چشم و گوش بسته گذشتند, حتى براى يك لحظه نيز به خود اجازه تفكر ندادند كه شايد حادثه اى درشرف تكوين باشد, شايد اخطارهاى نوح واقعيت داشته باشد.
در اين هنگام به نوح ((فرمان داديم كه از هر نوعى از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده ) بر كشتى سوار كن )) تا در غرقاب , نسل آنها قطع نشود (قلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين ).
((و همچنين خاندانت را جز آنها كه قبلا وعده هلاك آنها داده شده و نيزمؤمنان را بر كشتى سوار كن )) (واهلك الا من سبق عليه القول ومن آمن ).
((اما جز افراد كمى به او ايمان نياورده بودند)) (وما آمن معه الا قليل ).
ايـن آيـه از يـك سو اشاره به همسر بى ايمان نوح و فرزندش ((كنعان )) مى كند كه بر اثر انحراف از مـسـير ايمان و همكارى با گناهكاران رابطه و پيوند خود را از نوح بريدند و حق سوار شدن بر آن كشتى نجات نداشتند.
و از سـوى ديـگـر اشـاره به اين مى كند كه محصول ساليان بسيار دراز تلاش پيگير نوح (ع ) در راه تبليغ آيين خويش چيزى جز گروهى اندك از مؤمنان نبود.
(آيـه ) نـوح بـسرعت بستگان و ياران با ايمان خود را جمع كرد و چون لحظه طوفان و فرارسيدن مـجازاتهاى كوبنده الهى نزديك مى شد ((به آنها دستور دادكه به نام خدا بر كشتى سوار شويد, به هـنـگام حركت و توقف كشتى نام خدا را برزبان جارى سازيد و به ياد او باشيد)) (وقال اركبوا فيها بسم اللّه مجريها ومرسيها).
چـرا مى گويم : در همه حال به ياد او باشيد و از ياد و نام او مدد بگيريد ؟((براى اين كه پروردگار من آمرزنده مهربان است )) (ان ربى لغفور رحيم ).
بـه مـقتضاى رحمتش اين وسيله نجات را در اختيار شما بندگان با ايمان قرارداده و به مقتضاى آمرزشش از لغزشهاى شما مى گذرد.
(آيه ) سرانجام لحظه نهايى فرا رسيد و فرمان مجازات اين قوم سركش صادر شد, ابرهاى تيره و تار همچون پاره هاى شب ظلمانى سراسر آسمان را فراگرفت , و آنچنان روى هم متراكم گرديد كه نـظـيـرش هيچ گاه ديده نشده بود, صداى غرش رعد و پرتو خيره كننده برق پى درپى در فضاى آسمان پخش مى شد و خبر ازحادثه بسيار عظيم و وحشتناكى مى داد.
باران شروع شد, قطره ها درشت و درشت تر شد از سوى ديگر سطح آب زيرزمينى آنقدر بالا آمد كه از هر گوشه اى چشمه خروشانى جوشيدن گرفت .
و به زودى سطح زمين به صورت اقيانوسى در آمد, وزش بادها امواج كوه پيكرى روى اين اقيانوس ترسيم مى كرد و اين امواج از سر و دوش هم بالامى رفتند و روى يكديگر مى غلتيدند.
((و كشتى نوح با سرنشينانش سينه امواج كوه پيكر را مى شكافت و همچنان پيش مى رفت )) (وهى تجرى بهم فى موج كالجبال ).
((نوح فرزندش را كه در كنارى جدا از پدر قرار گرفته بود مخاطب ساخت وفرياد زد فرزندم ! با ما سـوار شـو و بـا كـافران مباش )) كه فنا ونابودى دامنت را خواهدگرفت (ونادى نوح ابنه وكان فى معزل يـا بنى اركب معنا ولا تكن مع الكافرين ).
امـا مـتـاسـفـانـه تاثير همنشين بد بيش از آن بود كه گفتار اين پدر دلسوز تاثيرمطلوب خود را ببخشد.
(آيـه ) لـذا اين فرزند لجوج و كوتاه فكر به گمان اين كه با خشم خدامى توان به مبارزه برخاست , فرياد زد (پدر براى من جوش نزن ) به زودى به كوهى پناه مى برم كه (دست اين سيلاب به دامنش هـرگـز نخواهد رسيد و) مرا در دامان خود پناه خواهد داد)) (قال سـا وى الى جبل يعصمنى من الما).
نـوح بـاز مـايوس نشد, بار ديگر به اندرز و نصيحت پرداخت , شايد فرزند كوتاه فكر ازمركب غرور و خيره سرى فرود آيد و راه حق پيش گيرد, به او ((گفت : فرزندم امروزهيچ قدرتى در برابر فرمان خـدا پـناه نخواهد داد)) (قال لا عاصم اليوم من امراللّه )((تنها نجات از آن كسى است كه مشمول رحمت خدا باشد و بس )) (الا من رحم ).
((در اين هنگام موج (ى برخاست و فرزند نوح را همچون پركاهى از جا كند و)در ميان آن دو حائل شد; و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت )) (وحال بينهما الموج فكان من المغرقين ).
درسهاى تربيتى در طوفان نوح :.
هـمـان گـونه كه مى دانيم هدف اصلى قرآن از بيان سرگذشت پيشينيان بيان درسهاى عبرت و نـكات آموزنده و تربيتى است و در همين قسمت نكته هاى بسيارمهمى نهفته است كه به قسمتى از آن ذيلا اشاره مى شود:.
1ـ پاكسازى روى زمين :.
درسـت اسـت كـه خـداوند, ((رحيم )) و مهربان است ولى نبايد فراموش كرد كه او در عين حال , ((حـكـيم )) نيز مى باشد, به مقتضاى حكمتش هرگاه قوم و ملتى فاسدشوند و دعوت ناصحان و مربيان الهى در آنها اثر نكند, حق حيات براى آنها نيست ,سرانجام از طريق انقلابهاى اجتماعى و يا انقلابهاى طبيعى , سازمان آنها در هم كوبيده و نابود مى شود.
ايـن نـه مـنـحـصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معينى , يك سنت الهى است در همه اعصار و قرون و همه اقوام و ملتها و حتى در عصر و زمان ما ! وچه بسا جنگهاى جهانى اول و دوم اشكالى از اين پاكسازى باشد.
2ـ مجازات با طوفان چرا ؟.
درسـت اسـت كـه يـك قـوم ومـلـت فاسد بايد نابود شوند و وسيله نابودى آنها هرچه باشد تفاوت نمى كند, ولى دقت در آيات قرآن نشان مى دهد كه بالاخره تناسبى ميان نحوه مجازاتها و گناهان اقوام بوده و هست .
فـرعـون تكيه گاه قدرتش را رود ((عظيم نيل )) و آبهاى پربركت آن قرار داده بودو جالب اين كه نابودى او هم به وسيله همان شد!.
قوم نوح جمعيت كشاورز و دامدار بودند و چنين جمعيتى همه چيز خود رااز دانه هاى حياتبخش باران مى داند, اما سرانجام همين باران آنها را از بين برد.
و اگـر مـى بـيـنـيم انسانهاى طغيانگر عصر ما در جنگهاى جهانى اول و دوم به وسيله مدرنترين سـلاحهايشان در هم كوبيده شدند, نبايد مايه تعجب ما باشد چراكه همين صنايع پيشرفته بود كه تكيه گاه آنها در استعمار و استثمار خلقهاى مستضعف جهان محسوب مى شد!.
3ـ پناهگاههاى پوشالى :.
معمولا هر كس در مشكلات زندگى به چيزى پناه مى برد, گروهى به ثروتشان , گروهى به مقام و منصبشان , عده اى به قدرت جسمانيشان , و جمعى به نيروى فكريشان , ولى همان گونه كه آيات فـوق بـه مـا مى گويد, و تاريخ نشان داده ,هيچ يك از اينها در برابر فرمان پروردگار كمترين تاب مـقـاومـت ندارد, و همچون تارهاى عنكبوت كه در برابر وزش طوفان قرار گيرد بسرعت در هم مى ريزد.
فرزند نادان و خيره سر نوح پيامبر(ع ) نيز در همين اشتباه بود, گمان مى كردكوه مى تواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد, اما چه اشتباه بزرگى ! حركت يك موج كار او را ساخت و به ديار عدمش فرستاد.
4ـ كشتى نجات :.
در روايـاتـى كـه از پيامبر اكرم (ص ) در كتب شيعه و اهل تسنن آمده است خاندان او يعنى امامان اهـل بـيـت و حـامـلات مكتب اسلام به عنوان ((كشتى نجات ))معرفى شده اند يعنى , هنگامى كه تـوفـانهاى فكرى و عقيدتى و اجتماعى در جامعه اسلامى رخ مى دهد تنها راه نجات , پناه بردن به مكتب اهل بيت (ع ) است .
(آيه ).
پايان يك ماجرا!.
نـوح زمام كشتى را به دست خدا سپرده ; امواج , كشتى را به هر سو مى برد درروايات آمده است كه شـش مـاه تمام اين كشتى سرگردان بود و نقاط مختلفى و حتى طبق پاره اى از روايات سرزمين مكه و اطراف خانه كعبه را سير كرد.
سـرانـجـام فـرمان پايان مجازات و بازگشت زمين به حالت عادى صادر شد اين آيه چگونگى اين فـرمـان و جزئيات و نتيجه آن را در عبارات بسيار كوتاه و مختصر و درعين حال فوق العاده رسا و زيبا در ضمن شش جمله بيان مى كند و مى گويد: ((به زمين دستور داده شد, اى زمين آبت را در كام فرو بر)) ! (وقيل يا ارض ابلعى ماك ).
((و (به آسمان دستور داده شد) اى آسمان دست نگهدار)) (ويا سما اقلعى ).
((و آب فرو نشست )) (وغيض الما).
((و كار پايان يافت )) (وقضى الا مر).
((و كشتى بر دامنه كوه جودى پهلو گرفت )) (واستوت على الجودى ).
و آن كوه معروفى در نزديگى ((موصل )) مى باشد.
((و در اين هنگام گفته شد: دور باد قوم ستمگر)) ! (وقيل بعدا للقوم الظالمين ).
بـه گـفـتـه جـمـعى از دانشمندان عرب اين آيه ((فصيحترين و بليغترين )) آيات قرآن محسوب مى شود.
شـاهـد گوياى اين سخن همان است كه در روايات وتواريخ اسلامى مى خوانيم كه گروهى از كفار قـريـش , بـه مـبـارزه بـا قـرآن بـرخاستند و تصميم گرفتند آياتى همچون آيات قرآن ابداع كنند, عـلاقـمـنـدانـشان براى مدت چهل روز بهترين غذاها ومشروبات مورد علاقه آنان برايشان تدارك ديدند, مغز گندم خالص , گوشت گوسفند و شراب كهنه ! تا با خيال راحت به تركيب جمله هايى همانند قرآن بپردازند!.
امـا هـنـگـامى كه به آيه فوق رسيدند, چنان آنها را تكان داد كه بعضى به بعض ديگر نگاه كردند و گفتند: اين سخنى است كه هيچ كلامى شبيه آن نيست , و اصولاشباهت به كلام مخلوقين ندارد, اين را گفتند و از تصميم خود منصرف شدند ومايوسانه پراكنده گشتند.
(آيه ).
سرگذشت دردناك فرزند نوح :.
در آيـات گـذشته خوانديم كه فرزند نوح , نصيحت و اندرز پدر را نشنيد و تاآخرين نفس دست از لجاجت و خيره سرى بر نداشت .
((بـه آنـها بگو: اگر راست مى گوييد (كه اينها ساخته و پرداخته مغز بشر است )شما هم ده سوره همانند اين سوره هاى دروغين بياوريد و از هركس مى توانيد ـجزخداـ براى اين كار دعوت كنيد)) (قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين ).
(آيه ) ((اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نكردند (و حاضرنشدند لااقل ده سوره همانند ايـن سـوره هـا بـياورند) بدانيد (اين ضعف و ناتوانى نشانه آن است كه قرآن ) تنها با علم الهى نازل شده )) (فالم يستجيبوا لكم فاعلموا انماانزل بعلم اللّه ).
((و (نـيـز بـدانـيـد كـه ) هيچ معبودى جز خدا نيست )) و نزول اين آيات معجز نشان دليل بر اين حقيقت است (وان لا اله الا هو).
((آيا با اين حال در برابر فرمان الهى شما اى مخالفان تسليم مى شويد)) ؟ (فهل انتم مسلمون ).
آيـا بـا ايـن كه از شما دعوت به مبازره كرديم و عجر وناتوانيتان در برابر اين دعوت ثابت شد جاى ترديد مى ماند كه اين آيات از طرف خداست .
دو آيـه فـوق بـار ديـگر اعجاز قرآن را تاكيد مى كند و مى گويد: اين يك سخن عادى نيست , بلكه وحـى آسـمانى است كه از علم وقدرت بى پايان خداوند سرچشمه گرفته , و به همين جهت تحدى مى كند و تمام جهانيان را به مبارزه مى طلبد.
(آيه ) آيات گذشته با ذكر ((دلايل اعجاز قرآن )) حجت را بر مشركان ومنكران تمام كرد و از آنجا كـه پـس از وضـوح حـق باز گروهى , تنها به خاطر حفظ منافع مادى خويش , از تسليم خوددارى مى كنند در اين آيه و آيه بعد اشاره به سرنوشت اين گونه افراد دنياپرست كرده , مى گويد: ((كسى كـه تـنـهـا هدفش زندگى دنيا و زرق وبرق و زينت آن باشد در همين جهان نتيجه اعمالشان را بـطور كامل به آنها مى دهيم بى آن كه چيزى از آن كم و كاست شود)) (من كان يريد الحيوة الدنيا وزينتها نوف اليهم اعمالهم فيها وهم فيها لا يبخسون ).
اين آيه بيان يك سنت هميشگى الهى است كه اعمال مثبت و مؤثر نتائج , آن از ميان نمى رود, با اين تفاوت كه اگر هدف اصلى رسيدن به زندگى مادى اين جهان باشدثمره آن چيزى جز آن نخواهد بـود, و امـا اگـر هدف خدا و جلب رضاى او باشد هم در اين جهان تاثير خواهد بخشيد و هم نتائج پربارى براى جهان ديگر خواهدداشت .
نـمونه اين موضوع را امروز در اطراف خود به روشنى مى يابيم , جهان غرب باتلاش پيگير و منظم خـود اسـرار بسيارى از علوم و دانشها را شكافته , و بر نيروهاى مختلف طبيعت مسلط گشته و با سـعـى و كوشش مداوم و استقامت در مقابل مشكلات و اتحاد و همبستگى , مواهب فراوانى فراهم نموده است .
بـنـابـرايـن جـاى گـفـتـگـو نـيست كه آنها نتائج اعمال و تلاشهاى خود را خواهندگرفت وبه پـيـروزيـهاى درخشانى نائل خواهند شد, اما ازآنجا كه هدفشان تنها زندگى است , اثر طبيعى اين اعمال چيزى جز فراهم شدن امكانات مادى آنان نخواهد بود.
(آيـه ) لذا در اين آيه صريحا مى گويد: ((اين گونه افراد در سراى ديگربهره اى جز آتش ندارند)) ! (اولئ ك الذين ليس لهم فى الا خرة الا النار).
((و تمام آنچه را در اين جهان انجام داده اند در جهان ديگر محو و نابودمى شود)) و هيچ پاداشى در برابر آن دريافت نخواهند كرد (وحبط ما صنعوا فيها).
((و تـمـام اعـمـالـى را كـه براى غير خدا انجام داده اند باطل و نابود مى گردد))(وباطل ما كانوا يعملون ).
(آيـه ) در تـفسير اين آيه نظرات گوناگونى وجود دارد ولى آنچه از همه روشنتر به نظر مى رسد چنين است :.
در آغـاز آيه مى گويد: ((آيا كسى كه دليل روشنى از پروردگار خويش در اختياردارد, و به دنبال آن شاهد و گواهى از سوى خدا آمده و قبل از آن كتاب موسى (تورات ) به عنوان پيشوا و رحمت و بـيـانـگر عظمت او آمده است )) همانند كسى است كه داراى اين صفات و نشانه ها و دلائل روشن نيست (افمن كان على بينة من ربه ويتلوه شاهد منه ومن قبله كتاب موسى اماما ورحمة ).
ايـن شـخص همان پيامبر(ص ) است و ((بينه )) و دليل روشن او قرآن مجيد وشاهد و گواه صدق نبوتش مؤمنان راستينى همچون على (ع ) مى باشند كه پيش از اونشانه ها و صفاتش در تورات آمده است .
به اين ترتيب از سه راه روشن حقانيت دعوتش به ثبوت رسيده است .
نخست قرآن كه بينه و دليل روشنى است در دست او.
دوم كـتـب آسـمـانـى پـيـشـيـن كه نشانه هاى او را دقيقا بيان كرده , و پيروان اين كتب در عصر پيامبر(ص ) آنها را به خوبى مى شناختند.
سوم پيروان فداكار و مؤمنان مخلص كه بيانگر صدق دعوت او و گفتار اومى باشند.
آيـا بـا جـود ايـن دلائل زنـده مى توان او را با مدعيان ديگر قياس كرد و يا درصدق دعوتش ترديد نمود؟.
سـپـس بـه دنـبال اين سخن اشاره به افراد حق طلب و حقيقت جو كرده و از آنهادعوت ضمنى به ايمان مى كند و مى گويد: ((آنها به چنين پيامبرى (كه اين همه دليل روشن در اختيار دارد) ايمان مى آورند)) (اولئ ك يؤمنون به ).
و به دنبال آن سرنوشت منكران را به اين صورت بيان مى كند: ((و هر كس ازگروههاى مختلف به او كافر شود موعد و ميعادش آتش دوزخ است )) (ومن يكفر به من الا حزاب فالنار موعده ).
و در پـايـان آيه همان گونه كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است روى سخن را به پيامبر كرده , يـك درس عـمومى براى همه مردم بيان مى كند و مى گويد: ((اكنون (كه چنين است و اين همه شـاهـد و گـواه بـر صـدق دعوت تو وجود دارد) هرگز درآنچه بر تو نازل شده ترديد به خود راه مده )) (فلا تك فى مرية منه ).
((چرا كه اين سخن حقى است از سوى پروردگار تو)) (انه الحق من ربك ).
((ولى بسيارى از مردم (بر اثر جهل و تعصب و خودخواهى ) ايمان نمى آورند)) (ولكن اكثر الناس لا يؤمنون ).
بنابراين آيه اشاره به امتيازات اسلام و مسلمين راستين و اتكاى آنها بر دلائل محكم در انتخاب اين مكتب است , و در نقطه مقابل سرنوشت شوم منكران مستكبر را نيز بيان كرده است .
(آيه ).
زيانكارترين مردم :.
در تعقيب آيه قبل كه سخن از قرآن و رسالت پيامبر(ص ) به ميان آمده , درسلسله آيات (18 تا 22) سرنوشت منكران , و نشانه ها, و پايان و عاقبت كارشان راتشريح مى كند.نـخـست مى فرمايد: ((چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد)) (ومن اظلم ممن افترى على اللّه كذبا).
يعنى نفى دعوت پيامبر راستين در واقع نفى سخنان خدا و آن را به دروغ نسبت دادن است , اصولا تكذيب پيامبر, تكذيب خداست .
سپس آينده شوم آنها را در قيامت چنين بيان مى كند كه : ((آنها در آن روز به پيشگاه پروردگار (با تـمـامـى اعـمـال و كـردارشـان ) عرضه مى شوند)) و در دادگاه عدل او حضور مى يابند (اولئ ك يعرضون على ربهم ).
((در ايـن هنگام شاهدان اعمال (گواهى مى دهند و) مى گويند: اينها همان كسانى هستند كه بر پروردگار بزرگ و مهربان و ولى نعمت خود دروغ بستند)) (ويقول الا شهاد هؤلا الذين كذبوا على ربهم ).
سپس با صداى رسا مى گويند: ((اى لعنت خدا بر ستمگران باد !)) (الا لعنة اللّه على الظالمين ).
(آيـه ) ايـن آيـه صـفـات اين ظالمان را در ضمن سه جمله بيان مى كند:نخست مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه (مردم را با انواع وسائل ) از راه خدا بازمى دارند)) (الذين يصدون عن سبيل اللّه ).
ايـن كـار از طـريـق الـقـا شـبـهه , و زمانى از طريق تهديد, و گاهى تطميع , و مانندآن , صورت مى گيرد كه هدف همه آنها يكى است و آن بازداشتن از راه خداست .
ديـگر اين كه : ((آنها مخصوصا سعى دارند راه مستقيم الهى را كج و معوج نشان دهند)) (ويبغونها عوجا) يعنى با انواع تحريفها, كم و زياد كردن , تفسير به راى و مخفى ساختن حقايق چنان مى كنند كه اين صراط مستقيم به صورت اصليش درنظرها جلوه گر نشود, تا مردم نتوانند از اين راه بروند .
و ديـگـر ايـن كـه : ((آنـهـا بـه قـيامت و روز رستاخيز ايمان ندارند)) (وهم بالا خرة هم كافرون ) وعدم ايمانشان به معاد سرچشمه سايرانحرافات وتبهكاريهاى آنان مى شود.
(آيـه ) ولـى در اين آيه مى گويد: با اين همه ((آنها هيچ گاه توانايى فرار درزمين را ندارند)) تا از قـلـمـرو قـدرت پـروردگـار خارج شوند (اولئ ك لم يكونوا معجزين فى الا رض ) ((همچنين آنها نـمـى تـوانند ولى و حامى و پشتيبانى غير از خدا براى خود بيابند)) (وما كان لهم من دون اللّه من اوليا).
سـرانـجـام بـه مـجـازات سنگين آنها اشاره كرده , مى گويد: ((مجازات آنهامضاعف مى گردد)) (يضاعف لهم العذاب ).
چـرا كه هم خود گمراه و گناهكار و تبهكار بودند, و هم ديگران را به اين راههامى كشاندند, وبه هـمـيـن دليل هم بار گناه خويش را بر دوش مى كشند و هم بار گناه ديگران را بى آنكه از گناه ديگران چيزى كاسته شود.
در پـايان آيه ريشه اصلى بدبختى آنها را اين گونه شرح مى دهد: ((آنها نه گوش شنوا داشتند و نه چشم بينا)) ! (ما كانوا يستطيعون السمع وما كانوا يبصرون ).
در حـقـيـقـت از كـار انداختن اين دو وسيله مؤثر براى درك حقايق سبب شد كه هم خودشان به گمراهى بيفتند و هم ديگران را به گمراهى بكشانند.
(آيـه ) ايـن آيـه مـحـصـول تـمـام تلاشها و كوششهاى نادرست آنها را در يك جمله بيان مى كند, مـى گويد: ((اينها همه كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را ازدست داده و ورشكست شدند)) (اولئ ك الذين خسروا انفسهم ).
و اين بزرگترين خسارتى است كه ممكن است دامنگير انسانى شود كه موجوديت انسانى خويش را ازدست داده .
سپس اضافه مى كند: آنها به معبودهايى دروغين دل بسته بودند ((اماسرانجام تمام اين معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند)) (وضل عنهم ما كانوا يفترون ).
(آيـه ) و در ايـن آيـه حكم نهايى سرنوشت آنها را به صورت قاطعى چنين بيان مى كند: ((لاجرم و به ناچار آنها در سراى آخرت زيانكارترين مردمند)) (لا جرم انهم فى الا خرة هم الا خسرون ).
چـرا كـه تـمـام سرمايه هاى انسانى وجود خويش را از دست دادند, و با اين حال , هم بار مسؤوليت خويش را بر دوش مى كشند و هم بار مسؤوليت ديگران را!.
(آيـه ) در تعقيب آيات گذشته كه حال گروهى از منكران وحى الهى راتشريح مى كرد, اين آيه و آيه بعد نقطه مقابل آنها يعنى حال مؤمنان راستين را بيان مى كند.
نـخست مى گويد: ((كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و دربرابر خداوند خاضع و تـسـليم و به وعده هاى او مطمئن بودند, اصحاب و ياران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند)) (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات واخبتواالى ربهم اولئ ك اصحاب الجنة هم فيها خالدون ).
(آيـه ) در ايـن آيـه خـداوند حال اين دو گروه را در ضمن يك مثال روشن وزنده بيان مى كند و مى گويد: ((حال اين دو گروه , حال نابينا و كر و بينا و شنوا است ))(مثل الفريقين كالا عمى والا صم والبصير والسميع ).
((آيا اين دو گروه همانند يكديگرند)) (هل يستويان مثلا ).
((آيا شما متذكر نمى شويد و نمى انديشيد)) (افلا تذكرون ).
آنـهـا كـه بـر اثـر لـجـاجـت و دشـمـنى با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب وخودخواهى و خـودپـرسـتى , چشم و گوش حقيقت بين را از دست داده اند هرگزنمى توانند, حقايق مربوط به عـالم غيب و اثرات ايمان و لذت عبادت پروردگار وشكوه تسليم در برابر فرمان او را درك كنند, ايـن گونه افراد به كوران و كرانى مى مانندكه در تاريكى مطلق و سكوت مرگبار زندگى دارند, در حـالـى كـه مـؤمـنان راستين باچشم باز و گوش شنوا هر حركتى را مى بييند و هر صدايى را مى شنوند وبا توجه به آن راه خود را به سوى سرنوشتى سعادت آفرين مى گشايند.
(آيه ).
سرگذشت تكان دهنده نوح و قومش :.
هـمـان گونه كه در آغاز سوره بيان كرديم در اين سوره , قسمتهاى قابل ملاحظه اى از تاريخ انبيا پيشين بيان شده است :.نـخست از داستان ((نوح ))(ع ) پيامبر اولواالعزم شروع مى كند و ضمن 26 آيه نقاط اساسى تاريخ او را به صورت تكان دهنده اى شرح مى دهد.
در ايـن آيه نخستين مرحله اين دعوت بزرگ را بيان كرده و مى گويد: ((ما نوح را به سوى قومش فـرسـتاديم , (او به آنها اعلام كرد) كه من بيم دهنده آشكارى هستم ))(ولقد ارسلنا نوحا الى قومه انى لكم نذير مبين ).
(آيـه ) در ايـن آيـه پـس از ضربه نخستين , محتواى رسالت خود را در يك جمله خلاصه مى كند و مى گويد: رسالت من اين است ((كه غير از اللّه ديگرى راپرستش نكنيد)) (ان لا تعبدوا الا اللّه ).
و بلافاصله پشت سر آن همان مساله انذار و اعلام خطر را تكرار مى كند ومى گويد: ((من بر شما از عذاب روز دردناكى بيمناكم )) (انى اخاف عليكم عذاب يوم اليم ).
در حـقيقت توحيد و پرستش اللّه (خداى يگانه يكتا) ريشه و اساس و زيربناى تمام دعوت پيامبران است .
اگر براستى همه افراد جامعه جز ((اللّه )) را پرستش نكنند و در مقابل انواع بتهاى ساختگى اعم از بـتـهـاى بـرونـى و درونى , خودخواهيها, هوى و هوسها,شهوتها, پول و مقام و جاه و جلال و زن و فرزند سر تعظيم فرود نياورند, هيچ گونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد.
(آيـه ) اكـنون ببينيم نخستين عكس العمل طاغوتها و خودكامگان وصاحبان زر و زور آن عصر در برابر اين دعوت بزرگ و اعلام خطر آشكار چه بود؟.
آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند.
نـخـسـت ((اشـراف و ثـروتـمـنـدان كـافـر فوم او (نوح ) گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خود نـمى بينيم )) (فقال الملا الذين كفروا من قومه ما نريك الا بشرا مثلنا)در حالى كه رسالت الهى را بـايد فرشتگان بدوش كشند, به گمان اين كه مقام انسان ازفرشته پايين تر است و يا درد انسان را فرشته بهتر از انسان مى داند!.
دلـيـل ديـگـر آنـها اين بود كه گفتند: اى نوح ! ((ما در اطراف تو, و در ميان آنها كه از توپيروى كـرده انـد كـسى جز يك مشت اراذل و جوانان كم سن و سال ناآگاه و بى خبر كه هرگز مسائل را بررسى نكرده اند نمى بينيم )) (وما نريك اتبعك الا الذين هم اراذلنابادى الراى ).
بـالاخـره سومين ايراد آنها اين بود كه مى گفتند قطع نظر از اين كه تو انسان هستى نه فرشته , و عـلاوه بر اين كه ايمان آورندگان به تو نشان مى دهد كه دعوتت محتواى صحيحى ندارد ((اصولا مـا هيچ گونه برترى براى شما بر خودمان نمى بينيم تا به خاطر آن از شما پيروى كنيم )) (وما نرى لكم علينا من فضل ).
و به همين دليل ((ما گمان مى كنيم كه شما دروغگو هستيد)) (بل نظنكم كاذبين ).
(آيـه ) در ايـن آيه پاسخهاى منطقى نوح را در برابر اين ماجراجويان بيان مى كند ((نوح گفت : اى قـوم مـن ! اگـر مـن داراى دليل و معجزه آشكارى از سوى پروردگارم باشم , و مرا در انجام اين رسـالـت مـشـمـول رحـمت خود ساخته باشد, واين موضوع بر اثر عدم توجه بر شما مخفى مانده بـاشـد)) آيـا بـاز هم رسالت مرا انكارمى كنيد (قال يا قوم اريتم ان كنت على بينة من ربى وآتينى رحمة من عنده فعميت عليكم ).
و در پـايان آيه مى گويد: ((آيا من مى توانم شما را بر پذيرش اين بينه روشن مجبور سازم در حالى كـه (خـود شـمـا آمـادگى نداريد و) از پذيرش و حتى تفكر وانديشه پيرامون آن كراهت داريد)) (انلزمكموها وانتم لها كارهون ).
(آيه ).
من هيچ فرد با ايمانى را طرد نمى كنم !.
اين آيه نيز دنباله پاسخگويى به بهانه جوييهاى قوم نوح است .نخست يكى از دلائل نبوت را كه نوح براى روشن ساختن قوم تاريكدل بيان كرده , بازگو مى كند: ((اى قوم من ! در برابر اين دعوت از شما مال و ثروت و اجر وپاداشى مطالبه نمى كنم )) (ويا قوم لا اسئلكم عليه مالا ).
((اجر و پاداش من تنها بر خداست )) (ان اجرى الا على اللّه ).
خدايى كه مرا مبعوث به نبوت ساخته و مامور به دعوت خلق كرده است .
و اين ميزان و الگويى است براى شناخت رهبران راستين , از فرصت طلبان دروغين ,كه هرگامى را برمى دارند بطورمستقيم يا غيرمستقيم هدف مادى از آن دارند.
سـپس در پاسخ آنها كه اصرار داشتند نوح ايمان آورندگان فقير و يا كم سن وسال را از خود براند بـا قـاطـعـيت مى گويد: ((من هرگز كسانى را كه ايمان آورده اند طردنمى كنم )) (وما انا بطارد الذين آمنوا).
((چـرا كـه آنـهـا با پروردگار خويش ملاقات خواهند كرد)) و در سراى ديگر خصم من در برابر او خواهند بود (انهم ملا قوا ربهم ).
در پـايـان آيـه بـه آنها اعلام مى كند كه : ((من شما را مردمى جاهل مى دانم ))(ولكنى اريكم قوما تجهلون ).
(آيه ) در اين آيه براى توضيح بيشتر به آنها مى گويد: ((اى قوم من ! اگراين گروه باايمان را طرد كـنـم چـه كـسـى در برابر خدا (در آن دادگاه بزرگ عدالت وحتى در اين جهان ) مرا يارى خواهد كرد)) ؟! (ويا قوم من ينصرنى من اللّه ان طردتهم ).
طرد افراد صالح و مؤمن كار ساده اى نيست , آنها فرداى قيامت دشمن من خواهند بود و هيچ كس نـمـى تـواند در آنجا از من دفاع كند, و نيز ممكن است مجازات الهى در اين جهان دامن مرا بگيرد ((آيا انديشه نمى كنيد)) تا بدانيد آنچه مى گويم عين حقيقت است (افلا تذكرون ).
(آيـه ) آخـرين سخنى كه نوح در پاسخ ايرادهاى واهى قوم به آنها مى گويداين است كه اگر شما خـيـال مـى كنيد و انتظار داريد من امتيازى جز از طريق وحى واعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است , با صراحت بايد بگويم كه : ((من نه به شمامى گويم خزائن الهى در اختيار من است )) و نه هر كارى بخواهم مى توانم انجام دهم (ولا اقول لكم عندى خزائن اللّه ).
((و نه مى گويم من فرشته ام )) (ولا اقول انى ملك ).
اين گونه ادعاهاى بزرگ و دروغين مخصوص مدعيان كاذب است , و هيچ گاه يك پيامبر راستين چنين ادعاهايى نخواهد كرد.
در پـايـان آيـه بـار ديـگر به موضوع ايمان آورندگان مستضعف پرداخته و تاكيد مى كندكه : ((من هرگز نمى توانم در باره اين افرادى كه در چشم شما حقيرند بگويم : خداوندخير و پاداش نيكى به آنها نخواهد داد)) (ولا اقول للذين تزدرى اعينكم لن يؤتيهم اللّه خيرا).
بـلكه به عكس خير اين جهان و آن جهان مال آنهاست , هر چند دستشان ازمال و ثروت تهى است , ايـن شـما هستيد كه بر اثر خيالات خام , خير را در مال و مقام يا سن و سال منحصر ساخته ايد و از حقيقت و معنى بكلى بيخبريد.
و به فرض كه گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند ((خدا از درون جان آنها و نياتشان آگاهتر است )) (اللّه اعلم بما فى انفسهم ).
من كه جز ايمان و صداقت از آنها چيزى نمى بينم , و به همين دليل وظيفه دارم آنان را بپذيرم , من مامور به ظاهرم و بنده شناس خداست !.
و اگـر غـيـر از ايـن كـارى كـنم ((مسلما در اين صورت از ستمكاران خواهم بود))(انى اذا لمن الظالمين ).
(آيه ).
حرف بس است , مجازات كو ؟.
بـه دنبال گفتگوى نوح و قومش در اين آيه از زبان قوم نوح چنين نقل مى كند((آنها گفتند: اى نـوح اين همه بحث و مجادله كردى بس است , تو بسيار با ما سخن گفتى )) ديگر جايى براى بحث باقى نمانده است (قالوا يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا).((اگـر راسـت مـى گويى , همان وعده هاى دردناكى را كه به ما مى دهى در موردعذابهاى الهى تحقق بخش )) (فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين ).
انتخاب اين روش در برابر آن همه محبت و لطف پيامبران الهى و گفتارهايى كه همچون آب زلال و گوارا بر دل مى نشيند حكايت از نهايت لجاجت و تعصب وبى خبرى مى كند.
(آيه ) نوح در برابر اين بى اعتنايى , لجاجت و خيره سرى , با جمله كوتاهى چنين ((پاسخ گفت : تنها اگـر خـدا اراده كـند به اين تهديدها و وعده هاى عذاب تحقق مى بخشد)) (قال انما ياتيكم به اللّه ان شا).
ولـى بـه هـر حـال ايـن از دست من خارج است و در اختيار من نيست , من فرستاده اويم , و سر بر فرمانش دارم , بنابراين مجازات و عذاب را از من مخواهيد.
اما بدانيد هنگامى كه فرمان عذاب فرا رسد ((شما نمى توانيد از چنگال قدرت او بگريزيد, و به مامن و پناهگاهى فرار كنيد)) ! (وما انتم بمعجزين ).
(آيـه ) سـپس اضافه مى كند: ((اگر خداوند (به خاطر گناهان و آلودگيهاى جسمى و فكريتان ) بخواهد شما را گمراه سازد, هرگز نصيحت من براى شما سودى نخواهد بخشيد هر چند بخواهم شما را نصيحت كنم )) (ولا ينفعكم نصحى ان اردت ان انصح لكم ان كان اللّه يريد ان يغويكم ).
چـرا كـه ((او پروردگار شماست و به سوى او باز مى گرديد)) و تمام هستى شمادر قبضه قدرت اوست )) (هو ربكم واليه ترجعون ).
(آيـه ) در ايـن آيـه سخنى به عنوان يك جمله معترضه براى تاكيد بحثهايى كه در داستان نوح در آيـات گـذشـتـه و آيـنـده عـنـوان شـده است مى گويد: ((دشمنان مى گويند اين مطلب را او (محمد(ص )) از پيش خود ساخته و به خدا نسبت داده است )) (ام يقولون افتريه ).
در پـاسخ آنها ((بگو: اگر من اينها را از پيش خود ساخته و به دروغ به خدانسبت داده ام گناهش بر عهده من است )) (قل ان افتريته فعلى اجرامى ).
((ولى من از گناهان شما بيزارم )) (وانا برئ مما تجرمون ).
(آيه ).
تصفيه شروع مى شود!.
آنـچـه در آيـات قبل گذشت مرحله دعوت و تبليغ پى گير و مستمر نوح (ع ) بانهايت جديت , و با استفاده از تمام وسائل بود.در ايـنـجا به مرحله دوم اين مبارزه اشاره شده مرحله پايان يافتن دوران تبليغ وآماده شدن براى تصفيه الهى !.
نـخـسـت مـى خـوانـيـم : ((به نوح وحى شد كه جز افرادى كه از قومت به تو ايمان آورده اند ديگر هيچ كس ايمان نخواهد آورد)) (واوحى الى نوح انه لن يؤمن من قومك الا من قد آمن ).
اشـاره بـه اين كه صفوف بكلى از هم جدا شده , و ديگر دعوت براى ايمان واصلاح سودى ندارد, و بايد آماده تصفيه و انقلاب نهايى شود.
و در پـايـان آيـه به نوح دلدارى داده , مى گويد: ((اكنون كه چنين است از كارهايى كه اينها انجام مى دهند به هيچ وجه اندوهناك و محزون مباش )) (فلا تبتئس بما كانوايفعلون ).
ضـمـنا از اين آيه استفاده مى شود كه خداوند قسمتهايى از علم اسرار غيب رادر هر مورد كه لازم باشد در اختيار پيامبرش مى گذارد.
(آيه ) به هر حال اين گروه عصيانگر و لجوج بايد مجازات شوند,مجازاتى كه جهان را از لوث وجود آنها پاك كند و مؤمنان را براى هميشه ازچنگالشان رها سازد.
نـخست مى فرمايد: به نوح فرمان داديم كه ((كشتى بساز, در حضور ما و طبق فرمان ما)) (واصنع الفلك باعيننا ووحينا).
در پايان آيه به نوح هشدار مى دهد كه از اين به بعد ((در باره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مكن چـرا كـه آنها (محكوم به عذابند و) مسلما غرق خواهندشد)) (ولا تخاطبنى فى الذين ظلموا انهم مغرقون ).
اين جمله به خوبى مى فهماند كه شفاعت شرائطى دارد كه اگر در كسى موجود نباشد پيامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او را ندارد.
(آيه ) اما چند جمله هم در باره قوم نوح بشنويم : آنها به جاى اين كه يك لحظه با مساله دعوت نوح بـطـور جـدى بـرخـورد كـنـنـد و حداقل احتمال دهند كه ممكن است اين همه اصرار نوح (ع ) و دعـوتـهـاى مـكـررش از وحـى الـهى سرچشمه گرفته و مساله طوفان و عذاب حتمى باشد, باز هـمـانطور كه عادت همه افرادمستكبر و مغرور است به استهزا و مسخره ادامه دادند; ((او مشغول سـاخـتـن كـشـتـى بود و هر زمان كه گروهى از قومش از كنار او مى گذشتند (و او و يارانش را سـرگـرم تـلاش براى آماده ساختن چوبها و ميخها و وسائل كشتى سازى مى ديدند) او رامسخره مى كردند)) (ويصنع الفلك وكلما مرعليه ملا من قومه سخروا منه ).
امـا نوح با استقامت فوق العاده اى كه زاييده ايمان است با جديت فراوان به كار خود ادامه مى داد, و بى اعتنا به گفته هاى بى اساس اين كوردلان از خود راضى بسرعت پيشروى مى كرد, و روز به روز اسكلت كشتى آماده تر و مهياتر مى شد, فقطگاهى سر بلند مى كرد و اين جمله كوتاه و پرمعنى را بـه آنـهـا ((مـى گـفـت : اگـر (امروز) مارا مسخره مى كنيد ما نيز شما را همين گونه (در آينده نزديكى ) مسخره خواهيم كرد))! (قال ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كما تسخرون ).
آن روز كـه شـمـا در مـيـان طـوفان سرگردان خواهيد شد و سراسيمه به هر سومى دويد و هيچ پناهگاهى نخواهيد داشت و از ميان امواج فرياد مى كشيد و التماس مى كنيد كه ما را نجات ده ! آرى آن روز مؤمنان بر افكار شما و غفلت و جهل وبى خبرتيان مى خندند.
(آيـه ) پـس به زودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خواركننده به سراغ او خواهد آمد و مجازات جـاودان دامـنـش را خـواهـد گرفت )) (فسوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه ويحل عليه عذاب مقيم ).
در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مدت چهل سال قبل از ظهورطوفان يك نوع بيمارى به زنان قوم نوح دست داد كه ديگر از آنان بچه اى متولد نشدو اين در واقع مقدمه اى براى مجازات و عذاب آنان بود.
كشتى نوح ـ.
بـدون شـك كـشتى نوح يك كشتى ساده اى نبود و ساخت آن با وسائل آن روزبه آسانى و سهولت پـايـان نـيافت , كشتى بزرگى بود كه علاوه بر مؤمنان راستين يك جفت از نسل هر حيوانى را در خـود جـاى مـى داد و آذوقـه فـراوانى كه براى مدتهازندگى انسانها و حيوانهايى كه در آن جاى داشـتـنـد حـمـل مـى كرد, چنين كشتى باچنان ظرفيت حتما در آن روز بى سابقه بوده است , به خـصـوص كه اين كشتى بايد ازدريايى به وسعت اين جهان با امواجى كوه پيكر سالم بگذرد و نابود نـشـود, لـذا دربـعـضـى از روايـات مفسرين مى خوانيم كه اين كشتى هزار و دويست دراغ طول وششصد دراغ عرض داشت ! (هر دراغ حدود نيم متر است ).(آيه ).
طوفان شروع مى شود !.
در آيات گذشته ديديم كه چگونه نوح و مؤمنان راستين دست به ساختن كشتى نجات زدند و تن به تمام مشكلات و سخريه هاى اكثريت بى ايمان مغروردادند, و خود را براى طوفان آماده ساختند: در ايـنـجـا سـومـين فراز اين سرگذشت يعنى چگونگى نزول عذاب را بر اين قوم ستمگر به طرز گويايى تشريح مى كند.نـخـست مى گويد: اين وضع همچنان ادامه داشت ((تا فرمان ما صادر شد (و طلايع عذاب آشكار گشت ) و آب از درون تنور جوشيدن گرفت )) ! (حتى اذا جا امرناوفار التنور).
شايد قوم غافل و بى خبر جوشيدن آب را از درون تنور خانه هايشان ديدندولى مانند هميشه از كنار ايـن گـونـه اخطارهاى پرمعنى الهى چشم و گوش بسته گذشتند, حتى براى يك لحظه نيز به خود اجازه تفكر ندادند كه شايد حادثه اى درشرف تكوين باشد, شايد اخطارهاى نوح واقعيت داشته باشد.
در اين هنگام به نوح ((فرمان داديم كه از هر نوعى از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده ) بر كشتى سوار كن )) تا در غرقاب , نسل آنها قطع نشود (قلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين ).
((و همچنين خاندانت را جز آنها كه قبلا وعده هلاك آنها داده شده و نيزمؤمنان را بر كشتى سوار كن )) (واهلك الا من سبق عليه القول ومن آمن ).
((اما جز افراد كمى به او ايمان نياورده بودند)) (وما آمن معه الا قليل ).
ايـن آيـه از يـك سو اشاره به همسر بى ايمان نوح و فرزندش ((كنعان )) مى كند كه بر اثر انحراف از مـسـير ايمان و همكارى با گناهكاران رابطه و پيوند خود را از نوح بريدند و حق سوار شدن بر آن كشتى نجات نداشتند.
و از سـوى ديـگـر اشـاره به اين مى كند كه محصول ساليان بسيار دراز تلاش پيگير نوح (ع ) در راه تبليغ آيين خويش چيزى جز گروهى اندك از مؤمنان نبود.
(آيـه ) نـوح بـسرعت بستگان و ياران با ايمان خود را جمع كرد و چون لحظه طوفان و فرارسيدن مـجازاتهاى كوبنده الهى نزديك مى شد ((به آنها دستور دادكه به نام خدا بر كشتى سوار شويد, به هـنـگام حركت و توقف كشتى نام خدا را برزبان جارى سازيد و به ياد او باشيد)) (وقال اركبوا فيها بسم اللّه مجريها ومرسيها).
چـرا مى گويم : در همه حال به ياد او باشيد و از ياد و نام او مدد بگيريد ؟((براى اين كه پروردگار من آمرزنده مهربان است )) (ان ربى لغفور رحيم ).
بـه مـقتضاى رحمتش اين وسيله نجات را در اختيار شما بندگان با ايمان قرارداده و به مقتضاى آمرزشش از لغزشهاى شما مى گذرد.
(آيه ) سرانجام لحظه نهايى فرا رسيد و فرمان مجازات اين قوم سركش صادر شد, ابرهاى تيره و تار همچون پاره هاى شب ظلمانى سراسر آسمان را فراگرفت , و آنچنان روى هم متراكم گرديد كه نـظـيـرش هيچ گاه ديده نشده بود, صداى غرش رعد و پرتو خيره كننده برق پى درپى در فضاى آسمان پخش مى شد و خبر ازحادثه بسيار عظيم و وحشتناكى مى داد.
باران شروع شد, قطره ها درشت و درشت تر شد از سوى ديگر سطح آب زيرزمينى آنقدر بالا آمد كه از هر گوشه اى چشمه خروشانى جوشيدن گرفت .
و به زودى سطح زمين به صورت اقيانوسى در آمد, وزش بادها امواج كوه پيكرى روى اين اقيانوس ترسيم مى كرد و اين امواج از سر و دوش هم بالامى رفتند و روى يكديگر مى غلتيدند.
((و كشتى نوح با سرنشينانش سينه امواج كوه پيكر را مى شكافت و همچنان پيش مى رفت )) (وهى تجرى بهم فى موج كالجبال ).
((نوح فرزندش را كه در كنارى جدا از پدر قرار گرفته بود مخاطب ساخت وفرياد زد فرزندم ! با ما سـوار شـو و بـا كـافران مباش )) كه فنا ونابودى دامنت را خواهدگرفت (ونادى نوح ابنه وكان فى معزل يـا بنى اركب معنا ولا تكن مع الكافرين ).
امـا مـتـاسـفـانـه تاثير همنشين بد بيش از آن بود كه گفتار اين پدر دلسوز تاثيرمطلوب خود را ببخشد.
(آيـه ) لـذا اين فرزند لجوج و كوتاه فكر به گمان اين كه با خشم خدامى توان به مبارزه برخاست , فرياد زد (پدر براى من جوش نزن ) به زودى به كوهى پناه مى برم كه (دست اين سيلاب به دامنش هـرگـز نخواهد رسيد و) مرا در دامان خود پناه خواهد داد)) (قال سـا وى الى جبل يعصمنى من الما).
نـوح بـاز مـايوس نشد, بار ديگر به اندرز و نصيحت پرداخت , شايد فرزند كوتاه فكر ازمركب غرور و خيره سرى فرود آيد و راه حق پيش گيرد, به او ((گفت : فرزندم امروزهيچ قدرتى در برابر فرمان خـدا پـناه نخواهد داد)) (قال لا عاصم اليوم من امراللّه )((تنها نجات از آن كسى است كه مشمول رحمت خدا باشد و بس )) (الا من رحم ).
((در اين هنگام موج (ى برخاست و فرزند نوح را همچون پركاهى از جا كند و)در ميان آن دو حائل شد; و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت )) (وحال بينهما الموج فكان من المغرقين ).
درسهاى تربيتى در طوفان نوح :.
هـمـان گـونه كه مى دانيم هدف اصلى قرآن از بيان سرگذشت پيشينيان بيان درسهاى عبرت و نـكات آموزنده و تربيتى است و در همين قسمت نكته هاى بسيارمهمى نهفته است كه به قسمتى از آن ذيلا اشاره مى شود:.1ـ پاكسازى روى زمين :.
درسـت اسـت كـه خـداوند, ((رحيم )) و مهربان است ولى نبايد فراموش كرد كه او در عين حال , ((حـكـيم )) نيز مى باشد, به مقتضاى حكمتش هرگاه قوم و ملتى فاسدشوند و دعوت ناصحان و مربيان الهى در آنها اثر نكند, حق حيات براى آنها نيست ,سرانجام از طريق انقلابهاى اجتماعى و يا انقلابهاى طبيعى , سازمان آنها در هم كوبيده و نابود مى شود.ايـن نـه مـنـحـصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معينى , يك سنت الهى است در همه اعصار و قرون و همه اقوام و ملتها و حتى در عصر و زمان ما ! وچه بسا جنگهاى جهانى اول و دوم اشكالى از اين پاكسازى باشد.
2ـ مجازات با طوفان چرا ؟.
درسـت اسـت كـه يـك قـوم ومـلـت فاسد بايد نابود شوند و وسيله نابودى آنها هرچه باشد تفاوت نمى كند, ولى دقت در آيات قرآن نشان مى دهد كه بالاخره تناسبى ميان نحوه مجازاتها و گناهان اقوام بوده و هست .فـرعـون تكيه گاه قدرتش را رود ((عظيم نيل )) و آبهاى پربركت آن قرار داده بودو جالب اين كه نابودى او هم به وسيله همان شد!.
قوم نوح جمعيت كشاورز و دامدار بودند و چنين جمعيتى همه چيز خود رااز دانه هاى حياتبخش باران مى داند, اما سرانجام همين باران آنها را از بين برد.
و اگـر مـى بـيـنـيم انسانهاى طغيانگر عصر ما در جنگهاى جهانى اول و دوم به وسيله مدرنترين سـلاحهايشان در هم كوبيده شدند, نبايد مايه تعجب ما باشد چراكه همين صنايع پيشرفته بود كه تكيه گاه آنها در استعمار و استثمار خلقهاى مستضعف جهان محسوب مى شد!.
3ـ پناهگاههاى پوشالى :.
معمولا هر كس در مشكلات زندگى به چيزى پناه مى برد, گروهى به ثروتشان , گروهى به مقام و منصبشان , عده اى به قدرت جسمانيشان , و جمعى به نيروى فكريشان , ولى همان گونه كه آيات فـوق بـه مـا مى گويد, و تاريخ نشان داده ,هيچ يك از اينها در برابر فرمان پروردگار كمترين تاب مـقـاومـت ندارد, و همچون تارهاى عنكبوت كه در برابر وزش طوفان قرار گيرد بسرعت در هم مى ريزد.فرزند نادان و خيره سر نوح پيامبر(ع ) نيز در همين اشتباه بود, گمان مى كردكوه مى تواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد, اما چه اشتباه بزرگى ! حركت يك موج كار او را ساخت و به ديار عدمش فرستاد.
4ـ كشتى نجات :.
در روايـاتـى كـه از پيامبر اكرم (ص ) در كتب شيعه و اهل تسنن آمده است خاندان او يعنى امامان اهـل بـيـت و حـامـلات مكتب اسلام به عنوان ((كشتى نجات ))معرفى شده اند يعنى , هنگامى كه تـوفـانهاى فكرى و عقيدتى و اجتماعى در جامعه اسلامى رخ مى دهد تنها راه نجات , پناه بردن به مكتب اهل بيت (ع ) است .(آيه ).
پايان يك ماجرا!.
نـوح زمام كشتى را به دست خدا سپرده ; امواج , كشتى را به هر سو مى برد درروايات آمده است كه شـش مـاه تمام اين كشتى سرگردان بود و نقاط مختلفى و حتى طبق پاره اى از روايات سرزمين مكه و اطراف خانه كعبه را سير كرد.سـرانـجـام فـرمان پايان مجازات و بازگشت زمين به حالت عادى صادر شد اين آيه چگونگى اين فـرمـان و جزئيات و نتيجه آن را در عبارات بسيار كوتاه و مختصر و درعين حال فوق العاده رسا و زيبا در ضمن شش جمله بيان مى كند و مى گويد: ((به زمين دستور داده شد, اى زمين آبت را در كام فرو بر)) ! (وقيل يا ارض ابلعى ماك ).
((و (به آسمان دستور داده شد) اى آسمان دست نگهدار)) (ويا سما اقلعى ).
((و آب فرو نشست )) (وغيض الما).
((و كار پايان يافت )) (وقضى الا مر).
((و كشتى بر دامنه كوه جودى پهلو گرفت )) (واستوت على الجودى ).
و آن كوه معروفى در نزديگى ((موصل )) مى باشد.
((و در اين هنگام گفته شد: دور باد قوم ستمگر)) ! (وقيل بعدا للقوم الظالمين ).
بـه گـفـتـه جـمـعى از دانشمندان عرب اين آيه ((فصيحترين و بليغترين )) آيات قرآن محسوب مى شود.
شـاهـد گوياى اين سخن همان است كه در روايات وتواريخ اسلامى مى خوانيم كه گروهى از كفار قـريـش , بـه مـبـارزه بـا قـرآن بـرخاستند و تصميم گرفتند آياتى همچون آيات قرآن ابداع كنند, عـلاقـمـنـدانـشان براى مدت چهل روز بهترين غذاها ومشروبات مورد علاقه آنان برايشان تدارك ديدند, مغز گندم خالص , گوشت گوسفند و شراب كهنه ! تا با خيال راحت به تركيب جمله هايى همانند قرآن بپردازند!.
امـا هـنـگـامى كه به آيه فوق رسيدند, چنان آنها را تكان داد كه بعضى به بعض ديگر نگاه كردند و گفتند: اين سخنى است كه هيچ كلامى شبيه آن نيست , و اصولاشباهت به كلام مخلوقين ندارد, اين را گفتند و از تصميم خود منصرف شدند ومايوسانه پراكنده گشتند.
(آيه ).