(آيـه ) در اين آيه و آيه بعد باز هم تكيه روى عبرتهايى است كه از بيان سرگذشتهاى اقوام پيشين گرفته مى شود, ولى روى سخن در اينجا به پيامبر(ص )است اگرچه هدف در واقع همه هستند.
نـخـسـت مى گويد: ((اينها آباديها و شهرها و اقوامى هستند كه اخبار وسرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم )) (تلك القرى نقص عليك من انبائها).
سـپـس مـى گويد: چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت , هلاك و نابود شوند,بلكه , ((بطور مسلم پيامبرانشان با دلايل روشن , به سراغ آنها آمدند)) و نهايت تلاش وكوشش را در هدايت آنها كردند (ولقد جاتهم رسلهم بالبينات ).
((اما آنها (در برابر تبليغات مستمر, و دعوت پى گير انبيا مقاومت به خرج دادن و روى حرف خود ايـسـتـادند, و) حاضر نبودند آنچه را قبلا تكذيب كردندبپذيرند و به آن ايمان بياورند)) (فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا من قبل ).
در جـمـله بعد علت اين لجاجت و سرسختى را چنين بيان مى كند: ((اين چنين خداوند بر دلهاى كـافـران نقش بى ايمانى و انحراف را ترسيم مى كند و بر قلوبشان مهر مى نهد)) (كذلك يطبع اللّه على قلوب الكافرين ).
يـعـنـى , كسانى كه در مسيرهاى غلط گام بر مى دارند, بر اثر تكرار و ادامه عمل ,انحراف و كفر و ناپاكى آنچنان بر دلهاى آنها نقش مى بندد, كه همچون نقش سكه ثابت مى ماند و اين از قبيل اثر و خاصيت عمل است كه به خداوند نسبت داده شده , زيرا مسبب تمام اسباب , اوست .
(آيـه ) در ايـن آيـه دو قـسمت ديگر از نقطه هاى ضعف اخلاقى اين جمعيتها كه سبب گمراهى و نابودى آنها گرديده , بيان شده است .
نخست مى گويد آنها افراد پيمان شكن بودند: ((و ما براى اكثريت آنها عهد وپيمان ثابتى نيافتيم )) (وما وجدنا لا كثرهم من عهد).
اين عهد و پيمان ممكن است اشاره به ((عهد و پيمان فطرى )) باشد كه خداوند به حكم آفرينش و فطرت از همه بندگان خود گرفته است .
و يـا عهد و پيمانهايى كه پيامبران الهى از مردم مى گرفتند, بسيارى از مردم آن را مى پذيرفتند و سپس مى شكستند.
و يا اشاره به همه پيمانها اعم از ((فطرى )) و ((تشريعى )) بوده باشد.
روح پـيـمان شكنى يكى از عوامل مخالفت با پيامبران و اصرار در پوييدن راه كفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آن است .
سـپس به عامل ديگر اشاره كرده , مى گويد: ((اكثر آنها را فاسد و خارج ازاطاعت فرمان يافتيم )) (وان وجدنا اكثرهم لفاسقين ).
يـعـنـى روح تـمـرد و قـانون شكنى و خروج از نظامات آفرينش و قوانين الهى يكى ديگر از عوامل ايستادگى و پافشارى آنها در كفر و بى ايمانى بود.
(آيه ).
خاطره درگيريهاى موسى و فرعون !.
در ايـن آيـه و آيـات فـراوان ديـگـرى كه بعد از آن مى آيد, داستان موسى بن عمران و سرگذشت درگيريهاى او با فرعون و فرعونيان و سرانجام كار آنها بيان شده است .
بطوركلى زندگى اين پيامبر بزرگ يعنى موسى بن عمران را در پنج دوره مى توان خلاصه كرد:.
1ـ دوران تولد و حوادثى كه بر او گذشت .
2ـ دوران فرار او از مصر و زندگى او در سرزمين ((مدين )).
3ـ دوران بعثت و درگيريهاى فراوانى كه با فرعون و دستگاه او داشت .
4ـ دوران نجات او و بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان .
5ـ دوران درگيريهاى موسى با بنى اسرائيل !.
در ايـن آيـه مى فرمايد: ((بعد از اقوام گذشته (يعنى قوم نوح , هود, صالح و مانند آنها)موسى را با آيات خود به سوى فرعون و فرعونيان مبعوث كرديم )) (ثم بعثنا من بعدهم موسى بياتنا الى فرعون وملا ئه ).
فرعون , اسم عام است كه به تمام سلاطين مصر در آن زمان گفته مى شد.
سپس مى فرمايد: ((آنها نسبت به آيات الهى ظلم و ستم كردند)) (فظلموا بها).
و در پـايـان اضـافـه مى كند: ((بنگر سرانجام كار مفسدان چگونه بود)) ؟ !(فانظركيف كان عاقبة المفسدين ).
جمله فوق يك اشاره اجمالى به نابودى فرعون و قوم سركش اوست كه شرح آن بعدا خواهد آمد.
(آيـه ) آيـه قـبل اشاره بسيار كوتاهى به مجموع برنامه رسالت موسى ودرگيريهاى او با فرعون و عـاقـبـت كـار آنـها بود, اما در آيات بعد همين موضوع بطورمشروحتر مورد بررسى قرار گرفته , نخست مى گويد: ((و موسى گفت : اى فرعون !من فرستاده پروردگار جهانيانم )) (وقال موسى يا فرعون انى رسول من رب العالمين ).
و اين نخستين برخورد موسى با فرعون و چهره اى از درگيرى ((حق )) و ((باطل ))است .
(آيـه ) در اين آيه مى خوانيم كه موسى به دنبال دعوى رسالت پروردگارمى گويد: اكنون كه من فـرستاده او هستم ((سزاوار است كه در باره خداوند جز حق نگويم )) زيرا فرستاده خداوندى كه از همه عيوب , پاك و منزه است , ممكن نيست دروغگو باشد (حقيق على ان لا اقول على اللّه الا الحق ) .
سـپـس بـراى تـثـبيت دعوى نبوت خويش اضافه مى كند: چنان نيست كه اين ادعا را بدون دليل گفته باشم ((من از پروردگار شما, دليل روشن و آشكارى با خودآورده ام )) (قد جئتكم ببينة من ربكم ).
اكنون كه چنين است ((بنى اسرائيل را با من بفرست )) (فارسل معى بنى اسرائيل ).
(آيـه ) فـرعون با شنيدن اين جمله كه ((من دليل روشنى با خود دارم )),بلافاصله ((گفت : اگر راست مى گويى و نشانه اى از طرف خداوند با خود دارى آن رابياور)) (قال ان كنت جئت بية فات بها ان كنت من الصادقين ).
(آيـه ) بـلافـاصله موسى دو معجزه بزرگ خود را كه يكى مظهر ((بيم )) وديگرى مظهر ((اميد)) بود, و مقام ((انذار)) و ((بشارت )) او را تكميل مى كرد, نشان داد:نخست , ((عصاى خود را انداخت و به صورت اژدهاى آشكارى درآمد)) (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين ).
(آيه ) اين آيه اشاره به دومين اعجاز موسى كه جنبه اميد و بشارت داردكرده , مى فرمايد: ((موسى دسـت خـود را از گريبان خارج كرد, ناگهان سفيد ودرخشنده در برابر بينندگان بود)) (ونزع يده فاذا هى بيضا للناظرين ).
(آيه ).
مبارزه شروع مى شود!.
از ايـن بعد سخن از نخستين واكنشهاى فرعون و دستگاه او در برابر دعوت موسى و معجزاتش به مـيـان آمده است , مى فرمايد: ((اطرافيان فرعون (با مشاهده اعمال خارق العاده موسى فورا وصله سـحـر بـه او بـستند و) گفتند: اين ساحر دانا وكهنه كار و آزموده اى است )) ! (قال الملا من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم ).
(آيـه ) سـپـس افـزودند: ((هدف اين مرد اين است كه شما را از سرزمين ووطنتان بيرون براند)) (يريد ان يخرجكم من ارضكم ).
يـعنى , او نظرى جز استعمار و استثمار و حكومت بر مردم و توسعه طلبى وغصب سرزمين ديگران ندارد و اين كارهاى خارق العاده و ادعاى نبوت همه براى وصول به اين هدف است .
و بعد گفتند: ((باتوجه به اين اوضاع و احوال عقيده شما در باره او چيست ؟))(فماذا تامرون ).
(آيـه ) بـه هر حال نظر همگى بر اين قرار گرفت كه به فرعون ((گفتند: (كار)او و برادرش را به تـاخـيـر انـداز, و جـمـع آورى كـنـنـدگان را به همه شهرها بفرست ))(قالوا ارجه واخاه وارسل فى المدائن حاشرين ).
(آيـه ) ((تـا هـمـه ساحران ورزيده و آزموده و دانا را به سوى تو فراخوانند وبه محضر تو بياورند)) (ياتوك بكل ساحر عليم ).
از آنجا كه عجله در كشتن موسى و هارون با توجه به دو معجزه عجيبش باعث گرايش عده زيادى به او مى شد و چهره ((نبوت )) او با چهره ((مظلوميت و شهادت ))آميخته شده , جاذبه بيشترى به خود مى گرفت , نخست به اين فكر افتادند كه عمل او را با اعمال خارق العاده ساحران خنثى كنند و آبـرويـش را بـريـزند سپس او را به قتل برسانند تا داستان موسى و هارون براى هميشه از نظرها فراموش گردد!.
(آيه ).
چگونه سرانجام حق پيروز شد؟.
از اين به بعد سخن از درگيرى موسى (ع ) با ساحران و سرانجام كار او در اين مبارزه به ميان آمده است .
آيـه مـى گويد: ((ساحران به دعوت فرعون به سراغ او شتافتند و نخستين چيزى كه با او در ميان گـذاشـتند اين بود كه آيا ما اجر و پاداش فراوانى در صورت غلبه بر دشمن خواهيم داشت )) (وجا السحرة فرعون قالوا ان لنا لا جرا ان كنانحن الغالبين ).
(آيـه ) فـرعـون نيز بلافاصله وعده مساعد به آنها داد و گفت : ((آرى ((نه تنهااجر و پاداش مادى خواهيد داشت ) بلكه از مقربان درگاه من نيز خواهيد شد)) ! (قال نعم وانكم لمن المقربين ).
و به اين ترتيب هم وعده ((مال )) به آنها داد و هم وعده ((مقام بزرگ )).
(آيـه ) سـرانـجـام مـوعد معينى براى مقابله موسى (ع ) با ساحران تعيين شدو از همه مردم براى مشاهده اين ماجرا دعوت به عمل آمد.
روز مـوعود فرارسيد و ساحران همه مقدمات كار خود را فراهم ساخته بودند, يك مشت ريسمان و عصا كه درون آنها گويا مواد شيميايى مخصوصى قرارداده شده بود تهيه كردند كه در برابر تابش آفتاب به صورت گازهاى سبكى درمى آمد و آن طنابها و عصاهاى توخالى را به حركت در مى آورد .
صـحنه عجيبى بود, موسى (ع ) تك و تنها ـفقط برادرش با او بودـ در برابرانبوه جمعيت ساحران و مردم ((گفتند: اى موسى ! يا (تو شروع به كار كن و وسائل سحرت را) بيفكن و يا ما آغاز مى كنيم و وسائل خود را مى افكنيم )) (قالوا يا موسى اما ان تلقى واما ان نكون نحن الملقين ).
(آيه ) موسى با خونسردى مخصوصى در پاسخ ((گفت : (شما قبلا شروع كنيد) شما وسائل خود را بيفكنيد)) ! (قال القوا).
((هنگامى كه ساحران طنابها و ريسمانها را به وسط ميدان افكندند, مردم راچشم بندى كرده و (با اعمال و گفتارهاى اغراق آميز خود) هول و وحشتى در دل مردم افكندند و سحر عظيمى در برابر آنها انجام دادند)) (فلما القوا سحروا اعين الناس واسترهبوهم وجاؤا بسحر عظيم ).
كـلـمه ((سحر)) به معنى خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستى است , گاهى نيز به معنى هر چيزى كه عامل و انگيزه آن نامرئى و مرموز باشد, آمده است .
(آيـه ) در اين هنگام كه همه مردم به جنب و جوش افتاده بودند و غريوشادى از هر سو بلند بود و فـرعون و اطرافيانش تبسم رضايت بخشى بر لب داشتندو برق شادى از چشمانشان مى درخشيد, وحـى الـهـى بـه سـراغ مـوسـى (ع ) آمـد و او رافرمان به انداختن عصا داد, ناگهان صحنه بكلى دگـرگـون شـد و رنـگ از چـهـره هـا پريدو تزلزل براركان فرعون و يارانش افتاد, چنانكه قرآن مى گويد: ((و ما وحى به موسى كرديم كه عصايت را بيفكن ناگهان (به صورت اژدهايى درآمد و) بـا دقـت و سرعت ,مارهاى دروغين و وسائل قلابى ساحران را جمع كرد)) (واوحينا الى موسى ان الق عصاك فاذاهى تلقف ما يافكون ).
(آيـه ) ((در ايـن هـنـگام حق آشكار شد و اعمال آنها كه بى اساس و نادرست بود, باطل گرديد)) (فوقع الحق وبطل ما كانوا يعملون ).
زيرا كار موسى يك واقعيت بود و اعمال آنها يك مشت تقلب و تزوير وچشم بندى و اغفال .
و اين نخستين ضربتى بود كه بر پايه قدرت فرعون جبار فرود آمد.
(آيه ) در اين آيه مى گويد: ((به اين ترتيب آثار شكست در آنها نمايان شد وهمگى خوار و كوچك و ناتوان شدند)) (فغلبوا هنالك وانقلبوا صاغرين ).
(آيـه ) ضـربـه مـهمتر آنگاه واقع شد كه صحنه مبارزه ساحران با موسى (ع ) بكلى تغيير شكل داد, نـاگـهان ((همه ساحران به زمين افتادند و براى عظمت خداوندسجده كردند)) (والقى السحرة ساجدين ).
(آيه ) ((و فرياد زدند ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم )) (قالوا آمنابرب العالمين ).
(آيه ) ((همان پروردگار موسى و هارون )) (رب موسى وهرون ).
و اين چيزى بود كه به هيچ وجه براى فرعون ودستگاه او قابل پيش بينى نبود.
(آيه ).
تهديدهاى بيهوده !.
هنگامى كه ضربه تازه اى با پيروزى موسى (ع ) بر ساحران و ايمان آوردن آنهابه موسى (ع ) بر اركان قدرت فرعون فرود آمد, فرعون بسيار متوحش و دستپاچه شد, لذا بلافاصله دست به دو ابتكار زد:.
نخست اتهامى كه شايد عوام پسند هم بود به ساحران بست , سپس باشديدترين تهديد آنها را مورد حمله قرار داد, ولى بر خلاف انتظار فرعون ساحران آنچنان مقاومتى در برابر اين دو صحنه از خود نشان دادند كه ضربه سومى برپايه هاى قدرت لرزان او فرود آمد.
چـنـانـكـه قرآن مى گويد: ((فرعون به ساحران گفت : آيا پيش از اين كه به شمااجازه دهم به او (موسى ) ايمان آورديد)) ؟! (قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم ).
و ايـن بـالاتـرين نوع استعمار است كه ملتى آنچنان برده و اسير گردند كه حتى حق فكر كردن و انديشيدن و ايمان قلبى به كسى يا مكتبى را نداشته باشند.
اين همان برنامه اى است كه در ((استعمار نو)) نيز دنبال مى شود.
سپس فرعون اضافه كرد ((اين توطئه و نقشه اى است كه شما در اين شهر (وديار) كشيده ايد تا به وسيله آن اهل آن را بيرون كنيد)) (ان هذا لمكر مكرتموه فى المدينة لتخرجوا منها اهلها).
اين تهمت به قدرى بى اساس و رسوا بود كه جز عوام الناس و افراد كاملابى اطلاع نمى توانستند آن را بپذيرند.
سـپـس فرعون بطور سربسته اما شديد و محكم آنها را تهديد كرد و گفت : ((امابه زودى خواهيد فهميد)) ! (فسوف تعلمون ).
(آيـه ) در اين آيه تهديد سربسته اى را كه در جمله قبل به آن اشاره شدبطور وضوح بيان مى كند, مى گويد: ((سوگند ياد مى كنم كه دستها و پاهاى شما رابطور مخالف (دست راست و پاى چپ و دسـت چـپ و پـاى راست را) قطع مى كنم سپس همگى شما را به دار خواهم آويخت )) (لا قطعن ايديكم وارجلكم من خلا ف ثم لا صلبنكم اجمعين ).
بـرنـامـه فـرعون در اينجا براى مبارزه با ساحرانى كه به موسى (ع ) ايمان آورده بودند, يك برنامه عمومى در مبارزات ناجوانمردانه جباران با طرفداران حق است كه از يكسو از حربه تهمت استفاده مـى كـنـنـد, تا موقعيت حق طلبان را در افكارعمومى تضعيف كنند و از سوى ديگر تكيه بر زور و قدرت و تهديد به قتل و نابودى مى نمايند تا اراده آنها را درهم بشكنند.
(آيـه ) ساحران در برابر هيچ يك از دو حربه فرعون از ميدان در نرفتند,يكدل و يكجان در پاسخ او ((گفتند: ما به سوى پروردگار خود باز مى گرديم )) (قالواانا الى ربنا منقلبون ).
يعنى , اگر آخرين تهديد تو عملى بشود, سرانجامش اين است كه ما شربت شهادت خواهيم نوشيد, و اين نه تنها به ما زيانى نمى رساند و از ما چيزى نمى كاهد, بلكه سعادت و افتخار بزرگى براى ما محسوب مى شود.
(آيـه ) سـپس براى اين كه پاسخى به تهمت فرعون داده باشند و حقيقت امر را بر انبوه مردمى كه تـمـاشـاچـى ايـن صـحنه بودند, روشن سازند و بى گناهى خويش را ثابت كنند, چنين گفتند: ((انـتـقام تو از ما تنها به خاطر اين است كه ما به آيات پروردگار خود, هنگامى كه به سراغ ما آمد, ايمان آورده ايم )) (وما تنقم منا الا ان آمنا بيات ربنا لما جاتنا).
سـپـس روى از فرعون برتافتند و متوجه درگاه پروردگار شدند و از او تقاضاى صبر واستقامت كـردند, زيرا مى دانستند بدون حمايت و يارى او, توانايى مقابله با اين تهديدهاى سنگين را ندارند, لذا گفتند: بار الها ! صبر و استقامت بر ما فرو ريز ! (وآخرين درجه شكيبايى را به ما مرحمت فرما !) و ما را مسلمان بميران !)) (ربنا افرغ علينا صبرا وتوفنا مسلمين ).
و سـرانـجـام چنانكه در روايات و تواريخ آمده است , آنقدر در اين راه ايستادگى به خرج دادند كه فـرعـون , تـهـديد خود را عملى ساخت , و بدنهاى مثله شده آنان را در كنار رود نيل بر شاخه هاى درختان بلند نخل آويزان نمود.
آرى ! اگـر ايـمـان بـا آگـاهـى كـامـل تـوام گردد از چنين عشقى سر بر مى آورد كه اين گونه ايستادگيها و فداكاريها در راه آن شگفت انگيز نيست .
(آيـه ) بـاز قـرآن صحنه ديگرى را از گفتگوى فرعون و اطرافيانش پيرامون وضع موسى (ع ) بيان مى كند.
در ايـن آيـه مـى گـويـد: ((جمعيت اشراف و اطرافيان فرعون به عنوان اعتراض به او گفتند: آيا موسى و قومش را به حال خود رها مى كنى كه در زمين فساد كنند, وتو و خدايانت را رها سازند)) ؟! (وقال الملا من قوم فرعون اتذر موسى وقومه ليفسدوا فى الا رض ويذرك والهتك ).
از اين تعبير استفاده مى شود كه فرعون بعد از شكست در برابر موسى (ع )مدتى او و بنى اسرائيل را آزاد گـذارد و آنـها نيز بيكار ننشستند و به تبليغ آيين موسى (ع ) پرداختند و نيز فرعون هم براى خود بتها و معبودها و خدايانى داشت .
فـرعـون با اخطار اطرافيان به شدت عمل در برابر بنى اسرائيل تشويق شد ودر پاسخ هواخواهانش چـنـيـن ((گـفـت : به زودى پسران آنها را به قتل مى رسانيم و نابودمى كنيم و زنانشان را (براى خـدمـت ) زنده مى گذاريم , و ما بر آنها تسلط كامل داريم ))(قال سنقتل ابناهم ونستحيى نساهم وانا فوقهم قاهرون ).
(آيـه ) ايـن آيـه در حـقـيـقـت , نقشه و برنامه اى است كه موسى (ع ) به بنى اسرائيل براى مقابله با تـهـديـدهـاى فـرعون , پيشنهاد مى كند, كه اگر سه برنامه راعملى كنند, قطعا بر دشمن پيروز خواهند شد ((موسى به قوم خود گفت : از خدايارى جوييد)) (قال موسى لقومه استعينوا باللّه ).
ديگرا ين كه : ((استقامت و پايدارى پيشه كنيد)) (واصبروا) و از تهديدها وحملات دشمن نهراسيد و از ميدان بيرون نرويد.
و بـراى تـاكـيـد مطلب و ذكر دليل , به آنها گوشزد مى كند كه : ((سراسر زمين از آن خداست (و مالك و فرمانرواى مطلق اوست ) و به هر كس از بندگانش بخواهد آن رامنتقل مى سازد)) (ان الا رض للّه يورثها من يشا من عباده ).
و آخرين شرط اين است كه تقوا را پيشه كنيد, زيرا ((عاقبت (نيك وپيروزمندان ) براى پرهيزكاران است !)) (والعاقبة للمتقين ).
ايـن سـه شرط تنها شرط پيروزى قوم بنى اسرائيل بر دشمن نبود, بلكه هر قوم و ملتى بخواهند بر دشمنانشان پيروز شوند, بدون داشتن اين برنامه سه ماده اى امكان ندارد.
(آيـه ) اين آيه شكوه و گله هاى بنى اسرائيل را از مشكلاتى كه بعد از قيام موسى (ع ) با آن دست به گـريـبان بودند, منعكس مى سازد و مى گويد: ((آنها به موسى گفتند: پيش از آن كه تو بيايى ما آزار مـى ديديم اكنون هم كه آمده اى باز آزارمى بينيم )) كى اين آزارها سر خواهد آمد و گشايشى در كار ما پيدا مى شود ؟ (قالوااوذينا من قبل ان تاتينا ومن بعد ما جئتنا).
گويا بنى اسرائيل مثل بسيارى از ما مردم انتظار داشتند كه با قيام موسى (ع )يك شبه همه كارها روبه راه شود.
ولى موسى (ع ) به آنها فهماند با اين كه سرانجام پيروز خواهند شد, اما راه درازى در پيش دارند, و اين پيروزى طبق سنت الهى در سايه استقامت و كوشش وتلاش به دست خواهد آمد, همانطور كه آيه مورد بحث مى گويد: ((موسى گفت اميداست پروردگار شما دشمنتان را نابود كند و شما را جانشينان آنها در زمين قرار دهد))(قال عسى ربكم ان يهلك عدوكم ويستخلفكم فى الا رض ).
و در پايان آيه مى فرمايد: خداوند اين نعمتها را به شما خواهد داد و آزادى ازدست رفته را به شما بر مى گرداند, ((تا ببيند چگونه عمل خواهيد كرد)) (فينظر كيف تعملون ).
(آيه ).
مجازاتهاى بيداركننده !.
همانطور كه در تفسير آيه 94 از همين سوره گذشت , يك قانون كلى الهى درمورد تمام پيامبران ايـن بـوده اسـت , كـه به هنگامى كه با مخالفتها روبرو مى شدند,خداوند براى تنبه و بيدارى اقوام سركش , آنها را گرفتار مشكلات و ناراحتيهامى ساخته تا در خود احساس نياز كنند.
در آيـه مـورد بـحـث , اشاره به همين مطلب در مورد پيروان فرعون مى كند ومى گويد: ((ما آل فرعون را به قحطى و خشكساليهاى متوالى و كمبود ميوه ها گرفتارساختيم , شايد متذكر گردند و بيدار شوند)) (ولقد اخذنا آل فرعون بالسنين ونقص من الثمرات لعلهم يذكرون ).
(آيه ) اما به جاى اين كه ((آل فرعون )) از اين درسهاى الهى پند بگيرند, و ازخواب خرگوشى بيدار شـونـد, از ايـن موقعيت سؤاستفاده كرده و جريان حوادث رابه ميل خود تفسير مى كردند, ((پس هـنـگـامـى كه نيكى به آنها مى رسيد (و اوضاع بروفق مراد آنها بود, و در آرامش و راحتى بودند) مـى گـفتند: اين وضع به خاطر لياقت ماست !)) در حقيقت شايسته چنين موقعيتى بوده ايم (فاذا جاتهم الحسنة قالوا لناهذه ).
((امـا هنگامى كه گرفتار بدى و بلا مى شدند (فورا به موسى و كسانى كه با اوبودند, مى بستند و) مى گفتند: اين از شر قدم موسى و كسان اوست )) (وان تصبهم سيئة يطيروا بموسى ومن معه ).
ولـى قـرآن در پـاسخ آنها مى گويد: ((بدانيد كه سرچشمه شوميها و ناراحتيهايى كه دامان آنها را مـى گـرفـت , نزد پروردگار است (خدا مى خواسته است كه آنها راگرفتار نتيجه شوم اعمالشان بكند) ولى اكثر آنها نمى دانند)) (الا انما طائرهم عنداللّه ولكن اكثرهم لا يعلمون ).
شـايـد هـميشه در ميان انسانها و اقوام مختلف , فال نيك و بد رواج داشته است , اين دو گرچه اثر طـبيعى ندارند, ولى بدون ترديد اثر روانى مى توانند داشته باشند, فال نيك غالبا مايه اميدوارى و حركت است ولى فال بد موجب ياس ونوميدى و سستى و ناتوانى ا ست .
شـايد به خاطر همين موضع است كه در روايات اسلامى از فال نيك نهى نشده , اما فال بد به شدت محكوم گرديده است .
(آيه ).
بلاهاى پى درپى و رنگارنگ !.
در اين آيه , به مرحله ديگرى از بلاهاى پى درپى ودرسهاى بيداركننده اى كه خدا به قوم فرعون داد, اشاره شده است .
نخست به عنوان مقدمه اى براى نزول اين بلاها مى گويد: آنها همچنان درانكار دعوت موسى (ع ), مقاومت به خرج دادند, ((و گفتند: هرگاه آيتى براى مابياورى كه بخواهى ما را با آن سحر كنى , ما به تو ايمان نخواهيم آورد)) (وقالوا مهماتاتنا به من آية لتسحرنا بها فما نحن لك بمؤمنين ).
(آيـه ) ولـى از آنجا كه خداوند بدون اتمام حجت كافى , هيچ جمعيتى راكيفر نمى دهد در اين آيه مـى فـرمـايـد كـه مـا چـنـديـن بلا بر آنها نازل كرديم شايد بيدارشوند, نخست ((توفان را بر آنها فرستاديم )) (فارسلنا عليهم الطوفان ).
سپس ((ملخ را)) بر زراعتها و درختان آنها, مسلط ساختيم (والجراد).
هـر بار كه بلايى فرا مى رسيد, دست به دامن موسى مى زدند, تا از خدابخواهد رفع بلا كند, بعد از طـوفان و ملخ خوارگى نيز همين تقاضا را كردند, وموسى (ع ) پذيرفت و بلا برطرف شد, ولى باز دست از لجاجت خويش برنداشتند,بار سوم ((قمل را)) را بر آنها مسلط ساختيم (والقمل ).
((قمل )) يك نوع آفت نباتى بود كه به غلات آنها افتاد, و همه را فاسد كرد.
هـنـگـامـى كه امواج اين بلا فرونشست و باز ايمان نياوردند, بار ديگر خداوند,((نسل قورباغه را)) آنـچـنـان افزايش داد كه به صورت يك بلا زندگى آنها را فرا گرفت (والضفادع ) ولى باز در برابر حق زانو نزدند و تسليم نشدند.
در اين هنگام خداوند ((خون را)) بر آنها مسلط ساخت (والدم ).
و در پايان مى فرمايد: ((اين آيات و معجزات آشكار و نشانه هاى حقانيت موسى كه از هم جدا بودند را به آنها نشان داديم , اما آنها در برابر آن تكبر ورزيدند واز قبول حق سر باز زدند و جمعيت مجرم و گنهكارى بودند)) (آيات مفصلا ت فاستكبروا وكانوا قوما مجرمين ).
(آيه ).
پيمان شكنيهاى مكرر !.
در اين آيه واكنش فرعونيان در برابر بلاهاى آموزنده و بيداركننده پروردگاربيان شده است .
نخست مى خوانيم : ((هنگامى كه بلا بر آنها مسلط مى شد, مى گفتند: اى موسى , براى ما از خدايت بـخـواه تا به عهدى كه با تو كرده است وفا كند, و دعايت را در حق ما مستجاب نمايد)) (ولما وقع عليهم الرجز قالوا يا موسى ادع لنا ربك بما عهد عندك ).
((اگـر تـو ايـن بـلا را از ما بر طرف سازى , سوگند ياد مى كنيم كه قطعا هم خودمان به تو ايمان خـواهـيم آورد و هم بنى اسرائيل را آزاد ساخته و با تومى فرستيم )) (لئن كشفت عنا الرجز لنؤمنن لك ولنرسلن معك بنى اسرائيل ).
(آيـه ) در ايـن آيه اشاره به پيمان شكنى آنها كرده , مى گويد: ((پس هنگامى كه بلا را پس از مدت تعيين شده اى , كه به آن مى رسيدند, از آنها برمى داشتيم ,پيمان خود را مى شكستند)) نه خودشان ايـمان مى آوردند و نه بنى اسرائيل را اززنجير اسارت رها مى ساختند (فلما كشفنا عنهم الرجز الى اجل هم بالغوه اذاهم ينكثون ).
جـمـله ((الى اجل )) اشاره به اين است كه موسى , مى گفت در فلان وقت , اين بلا برطرف خواهد شد, براى اين كه كاملا روشن شود اين دگرگونى تصادفى نبوده .
(آيـه ) ايـن آيـه , سـرانجام اين همه خيره سرى و سركشى و پيمان شكنى رادر دو جمله كوتاه بيان مى كند, نخست به صورت سربسته مى گويد: ((پس ما از آنهاانتقام گرفتيم )) (فانتقمنا منهم ).
سـپـس ايـن انـتـقـام را شرح مى دهد و مى گويد: ((آنها را در دريا غرق كرديم زيراآنها آيات ما را تكذيب كردند, و از آن غافل بودند)) (فاغرقناهم فى اليم بانهم كذبوابياتنا وكانوا عنها غافلين ).
مـنـظور از انتقام الهى آن است كه خداوند جمعيت فاسد و غيرقابل اصلاح راكه در نظام آفرينش حق حيات ندارند, نابود سازد.
(آيه ).
سرانجام دردناك قوم فرعون !.
پـس از نابودى قوم فرعون و درهم شكستن قدرت آنها, بنى اسرائيل وارث سرزمينهاى پهناور آنها شدند, آيه مورد بحث به همين معنى اشاره كرده , مى گويد:((مشرقها و مغربهاى پربركت زمين را در اخـتـيار جمعيت مستضعف و استعمار شده قرار داديم )) (واورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الا رض ومغاربها التى باركنا فيها).
يعنى , حكومت بنى اسرائيل بر سراسر سرزمين فراعنه گسترده شد.
سـپـس مـى گـويـد: ((وعـده نـيك پروردگار تو در زمينه پيروزى بنى اسرائيل ـبه خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند تحقق يافت )) (وتمت كلمة ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا).
و در پايان آيه اضافه مى كند كه : ((ما قصرهاى زيباى فرعون و فرعونيان وكاخهاى مجلل و بناهاى پـرزرق و بـرق و جالب آنها و همچنان باغات پرشكوهشان را نابود ساختيم )) (ودمرنا ما كان يصنع فرعون وقومه وما كانوا يعرشون ).
(آيه ).
پيشنهاد بت سازى به موسى !.
در اينجا به قسمت حساس ديگرى از سرگذشت بنى اسرائيل كه به دنبال پيروزى آنها بر فرعونيان واقـع شـد, اشـاره شده است , نخست مى گويد: ((مابنى اسرائيل را از دريا (رود عظيم نيل ) عبور داديم )) (وجاوزنا ببنى اسرائيل البحر).
((امـا در مـسـير خود به قومى برخورد كردند كه با خضوع و تواضع , اطراف بتهاى خود را گرفته بودند)) (فاتوا على قوم يعكفون على اصنام لهم ).
افـراد جـاهـل و بيخبر آنچنان تحت تاثير اين صحنه قرار گرفتند كه بلافاصله نزد موسى آمدند و ((گـفتند: اى موسى ! تو, هم براى ما معبودى قرار بده همانطوركه آنها معبودانى دارند)) ! (قالوا يا موسى اجعل لنا الها كما لهم آلهة ).
مـوسـى (ع ) از اين پيشنهاد جاهلانه و نابخردانه , بسيار ناراحت شد, به آنها روكرد و ((گفت : شما جمعيت جاهل و بى خبرى هستيد)) ! (قال انكم قوم تجهلون )چرا كه سرچشمه بت پرستى , جهل و نادانى بشر است .
(آيـه ) در ايـن آيـه مـى خوانيم كه موسى (ع ) براى تكميل سخن خود به بنى اسرائيل گفت : ((اين جـمـعـيـت بـت پـرست را كه مى بينيد, كارشان به هلاكت مى انجامد و عملشان باطل و بى اساس است )) (ان هؤلا متبر ما هم فيه وباطل ماكانوا يعملون ).
يعنى , هم عملشان بيهوده و رنجهايشان بى نتيجه است و هم سرانجام يك قوم بت پرست و مشرك , به هلاكت و نابودى مى كشد.
(آيه ) و باز براى تاكيد اضافه كرد: ((آيا غير از خدا معبودى براى شمابطلبم ! همان خدايى كه شما را بر جهانيان (مردم عصر خود) برترى داد)) (قال اغيراللّه ابغيكم الها وهو فضلكم على العالمين ).
(آيه ) در اين آيه خداوند يكى از نعمتهاى بزرگ خود را به بنى اسرائيل ,يادآور مى شود, تا با توجه به ايـن نـعـمت بزرگ حس شكرگزارى در آنها تحريك گردد, و بدانند شايسته پرستش و خضوع و عبادت , تنها ذات پاك اوست .
نـخـست مى گويد: ((به خاطر بياوريد هنگامى كه شما را از چنگال آل فرعون نجات داديم آنها كه مـرتبا شما را شكنجه مى دادند و مجازات مى كردند)) (واذانجيناكم من آل فرعون يسومونكم سؤ العذاب ).
سـپـس ايـن عـذاب و شـكـنـجـه مـسـتمر را چنين شرح مى دهد كه آنها ((پسران شمارا به قتل مى رسانيدند, و زنان و دخترانتان را (براى خدمتگزارى و بردگى ) زنده نگه مى داشتند)) (يقتلون ابناكم ويستحيون نساكم ).
((و در اين , آزمايش بزرگى از ناحيه خداوند براى شما بود)) (وفى ذلكم بلا من ربكم عظيم ).
(آيه ).
وعده گاه بزرگ !.
در ايـن آيـه اشـاره به يكى ديگر از صحنه هاى زندگى بنى اسرائيل و درگيرى موسى با آنها شده اسـت و آن جـريان رفتن موسى به ميعادگاه پروردگار و گرفتن تورات از طريق وحى و تكلم با خـدا مـى بـاشد, كه به دنبال آن داستان گوساله پرستى بنى اسرائيل و انحراف از مسير توحيد ذكر شده است .
نـخـسـت مى گويد: ((ما با موسى (ع ) سى شب وعده گذاشتيم , سپس با ده روزديگر آن را كامل سـاخـتـيم , و وعده خدا با او در چهل شب پايان يافت )) (وواعدناموسى ثلثين ليلة واتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليلة ).
اين چهل روز از آغاز ذيقعده شروع , و به دهم ذيحجه (عيدقربان ) ختم گرديده است .
سـپـس چـنين نقل مى كند كه : ((موسى به برادرش هارون گفت : در ميان قوم من جانشين من بـاش و در راه اصـلاح آنها بكوش و هيچ گاه از طريق مفسدان پيروى مكن )) (وقال موسى لا خيه هرون اخلفنى فى قومى واصلح ولا تتبع سبيل المفسدين ).
حديث ((منزلت )):.
بـسـيـارى از مـفـسـران اهل تسنن و شيعه در ذيل آيه مورد بحث اشاره به حديث معروف منزلت كرده اند, با اين تفاوت كه مفسران شيعه آن را به عنوان يكى از اسناد زنده خلافت بلافصل على (ع ) گـرفـتـه , ولـى بـعـضـى از مـفـسـران اهـل تسنن ضمن عدم قبول آن , تاخت و تاز بى رحمانه و تعصب آميزى به شيعه دارند.
مـتـن اين حديث چنين است : عده زيادى از صحابه پيامبر(ص ) در باره جريان جنگ تبوك چنين نقل كرده اند:.
((پيامبر(ص ) به سوى تبوك حركت كرد و على (ع ) را به جاى خود قرار داد,على (ع ) عرض كرد آيا مـرا در ميان كودكان و زنان مى گذارى (و اجازه نمى دهى با توبه ميدان جهاد بيايم ) پيامبر(ص ) فـرمـود: آيـا راضـى نـيستى كه نسبت به من همانندهارون نسبت به موسى (ع ) باشى جز اين كه پيامبرى بعد از من نخواهد بود)).
و پيامبر(ص ) اين سخن را تنها در جنگ تبوك نفرمود, بلكه در چندين موردديگر نيز اين جمله از او شنيده شده است , از جمله اين كه :.
1ـ پـيـامبر روزى به ((ام سليم )) فرمود: اى ام سليم ! ((على گوشتش از گوشت من , و خونش از خون من , و او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسى )).
2ـ ابـن عباس مى گويد: روزى عمربن خطاب گفت : من و ابوبكر و جمعى ازاصحاب پيامبر(ص ) نزد او بوديم و پيامبر(ص ) تكيه بر على (ع ) كرده بود, دست برشانه او زد سپس فرمود: ((اى على ! تو نخستين مردى هستى كه به خدا ايمان آوردى و نخستين كسى هستى كه اسلام را پذيرفتى , تو نسبت به من همانند هارون به موسى هستى )).
بـه هر حال اگر با بى نظرى حديث فوق را بررسى كنيم از اين حديث استفاده مى شودكه على (ع ) تـمام مناصبى را كه هارون نسبت به موسى (ع ) و در ميان بنى اسرائيل داشت ـبه جز نبوت ـ داشته است .
(آيه ).
تقاضاى مشاهده پروردگار !.
در اين آيه و آيات بعد صحنه عبرت انگيز ديگرى از صحنه هاى زندگى بنى اسرائيل نشان داده شده اسـت , و آن اين كه جمعى از بنى اسرائيل با اصرار وتاكيد از موسى (ع ) خواستند كه خدا را مشاهده كـنـند و اگر او را مشاهده نكنند, هرگزايمان نخواهند آورد, موسى (ع ) از ميان آنها هفتاد نفر را انـتـخـاب كـرد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار برد, در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى عرضه داشت , پاسخى شنيد كه همه چيز را براى بنى اسرائيل در اين زمينه روشن كرد.
نـخست مى گويد: ((هنگامى كه موسى (ع ) به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش بااو سخن گفت , عرض كرد: پروردگارا ! خود را به من نشان ده تا به تو بنگرم )) (ولماجا موسى لميقاتنا وكلمه ربه قال رب ارنى انظر اليك ).
ولـى به زودى اين پاسخ را از پيشگاه پروردگار شنيد كه ((گفت : هرگز مرانخواهى ديد)) (قال لن ترانى ).
((ولـى به كوه بنگر, اگر به جاى خود ايستاد مرا خواهى ديد)) ! (ولكن انظرالى الجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى ).
((هـنـگامى كه خداوند بر كوه جلوه كرد آن را محو و نابود و همسان با زمين نمود)) ! (فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا).
مـوسـى (ع ) از مـشاهده اين صحنه هول انگيز چنان وحشت زده شده كه ((مدهوش به روى زمين افتاد)) (وخر موسى صعقا).
((و هنگامى كه به هوش آمد, عرضه داشت : پروردگارا ! منزهى تو, من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى كنم و من نخستين مؤمنانم )) (فلما افاق قال سبحانك تبت اليك وانـا اول المؤمنين ).
آيا مشاهده خدا امكان پذير است ؟.
در آيـه فـوق مى خوانيم كه خداوند به موسى (ع ) مى گويد: ((به كوه بنگر اگر درجاى خود باقى ماند مرا خواهى ديد)) آيا مفهوم اين سخن اين است كه به راستى خداوند قابل مشاهده است ؟.
پـاسـخ اين است كه اين تعبير در حقيقت كنايه از محال بودن چنين موضوعى است , همانند جمله حتى يلج الجمل فى سم الخياط; كافران در بهشت نمى روندمگر آن كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد (اعـراف /40) و از آنـجـا كـه معلوم بوده كوه دربرابر جلوه خداوند محال است پايدار بماند, چنين تعبيرى ذكر شده است .
همان گونه كه قبل از آن نيز فرمود: ((لن ترانى )) يعنى , هرگز مرا نخواهى ديدنه در دنيا و نه در آخرت .
(آيه ).
الواح تورات !.
سـرانـجـام در آن مـيـعادگاه بزرگ , خداوند, شرايع و قوانين آيين خود را برموسى (ع ) نازل كرد نـخـست به او ((فرمود: اى موسى ! من تو را با رسالتهاى خويش ,و با سخن گفتنم (با تو) بر مردم برترى دادم و برگزيدم )) (قال يا موسى انى اصطفيتك على الناس برسالا تى وبكلا مى ).
اكنون كه چنين است ((آنچه را به تو دستور داده ام بگير و در برابر اين همه موهبت از شكرگزاران باش )) (فخذ ما آتيتك وكن من الشاكرين ).
هـدف آيه بيان دو امتياز بزرگ موسى (ع ) بر توده مردم است , يكى دريافت رسالات خدا, و ديگرى گفتگوى با پروردگار كه هر دو مقام رهبرى او را در ميان امت خويش تثبيت مى كرد.
(آيـه ) سـپـس اضافه مى كند كه : ((در الواحى كه بر موسى (ع ) نازل كرديم , ازهر موضوعى پند و انـدرز كـافـى و شرح و بيان مسائل مورد نياز در امور دين و دنيا وفرد و اجتماع براى او نوشتيم )) (وكتبنا له فى الا لواح من كل شى موعظة وتفصيلا لكل شى ).
سپس به او دستور داديم كه : ((با نهايت جديت و قوت اراده اين فرمانها رابرگير)) (فخذها بقوة ).
((و به قوم خود نيز فرمان ده كه به نيكوترين آنها عمل كنند)) (وامر قومك ياخذوا باحسنها).
و نـيـز بـه آنـهـا اخطار كن كه مخالفت با اين فرمانها و فرار از زير بار مسؤوليتها و وظائف ,نتيجه دردنـاكـى دارد, و پـايـانش دوزخ است و ((به زودى جايگاه فاسقان را به شمانشان خواهم داد)) (ساوريكم دار الفاسقين ).
از تعبير ((من كل شى موعظة )) چنين استفاده مى شود كه همه مواعظ واندرزها و مسائل لازم در الـواح مـوسـى (ع ) نـبـود, زيـرا در آن زمان به مقدار استعدادمردم , احكام الهى نازل گشت , ولى هـنـگـامى كه مردم جهان به آخرين مرحله ازتعليمات انبيا رسيدند, آخرين دستور كه شامل همه نيازمنديهاى مادى و معنوى مردم بود بر پيامبر اسلام (ص ) نازل گرديد.
نـخـسـت مى گويد: ((اينها آباديها و شهرها و اقوامى هستند كه اخبار وسرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم )) (تلك القرى نقص عليك من انبائها).
سـپـس مـى گويد: چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت , هلاك و نابود شوند,بلكه , ((بطور مسلم پيامبرانشان با دلايل روشن , به سراغ آنها آمدند)) و نهايت تلاش وكوشش را در هدايت آنها كردند (ولقد جاتهم رسلهم بالبينات ).
((اما آنها (در برابر تبليغات مستمر, و دعوت پى گير انبيا مقاومت به خرج دادن و روى حرف خود ايـسـتـادند, و) حاضر نبودند آنچه را قبلا تكذيب كردندبپذيرند و به آن ايمان بياورند)) (فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا من قبل ).
در جـمـله بعد علت اين لجاجت و سرسختى را چنين بيان مى كند: ((اين چنين خداوند بر دلهاى كـافـران نقش بى ايمانى و انحراف را ترسيم مى كند و بر قلوبشان مهر مى نهد)) (كذلك يطبع اللّه على قلوب الكافرين ).
يـعـنـى , كسانى كه در مسيرهاى غلط گام بر مى دارند, بر اثر تكرار و ادامه عمل ,انحراف و كفر و ناپاكى آنچنان بر دلهاى آنها نقش مى بندد, كه همچون نقش سكه ثابت مى ماند و اين از قبيل اثر و خاصيت عمل است كه به خداوند نسبت داده شده , زيرا مسبب تمام اسباب , اوست .
(آيـه ) در ايـن آيـه دو قـسمت ديگر از نقطه هاى ضعف اخلاقى اين جمعيتها كه سبب گمراهى و نابودى آنها گرديده , بيان شده است .
نخست مى گويد آنها افراد پيمان شكن بودند: ((و ما براى اكثريت آنها عهد وپيمان ثابتى نيافتيم )) (وما وجدنا لا كثرهم من عهد).
اين عهد و پيمان ممكن است اشاره به ((عهد و پيمان فطرى )) باشد كه خداوند به حكم آفرينش و فطرت از همه بندگان خود گرفته است .
و يـا عهد و پيمانهايى كه پيامبران الهى از مردم مى گرفتند, بسيارى از مردم آن را مى پذيرفتند و سپس مى شكستند.
و يا اشاره به همه پيمانها اعم از ((فطرى )) و ((تشريعى )) بوده باشد.
روح پـيـمان شكنى يكى از عوامل مخالفت با پيامبران و اصرار در پوييدن راه كفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آن است .
سـپس به عامل ديگر اشاره كرده , مى گويد: ((اكثر آنها را فاسد و خارج ازاطاعت فرمان يافتيم )) (وان وجدنا اكثرهم لفاسقين ).
يـعـنـى روح تـمـرد و قـانون شكنى و خروج از نظامات آفرينش و قوانين الهى يكى ديگر از عوامل ايستادگى و پافشارى آنها در كفر و بى ايمانى بود.
(آيه ).
خاطره درگيريهاى موسى و فرعون !.
در ايـن آيـه و آيـات فـراوان ديـگـرى كه بعد از آن مى آيد, داستان موسى بن عمران و سرگذشت درگيريهاى او با فرعون و فرعونيان و سرانجام كار آنها بيان شده است .بطوركلى زندگى اين پيامبر بزرگ يعنى موسى بن عمران را در پنج دوره مى توان خلاصه كرد:.
1ـ دوران تولد و حوادثى كه بر او گذشت .
2ـ دوران فرار او از مصر و زندگى او در سرزمين ((مدين )).
3ـ دوران بعثت و درگيريهاى فراوانى كه با فرعون و دستگاه او داشت .
4ـ دوران نجات او و بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان .
5ـ دوران درگيريهاى موسى با بنى اسرائيل !.
در ايـن آيـه مى فرمايد: ((بعد از اقوام گذشته (يعنى قوم نوح , هود, صالح و مانند آنها)موسى را با آيات خود به سوى فرعون و فرعونيان مبعوث كرديم )) (ثم بعثنا من بعدهم موسى بياتنا الى فرعون وملا ئه ).
فرعون , اسم عام است كه به تمام سلاطين مصر در آن زمان گفته مى شد.
سپس مى فرمايد: ((آنها نسبت به آيات الهى ظلم و ستم كردند)) (فظلموا بها).
و در پـايـان اضـافـه مى كند: ((بنگر سرانجام كار مفسدان چگونه بود)) ؟ !(فانظركيف كان عاقبة المفسدين ).
جمله فوق يك اشاره اجمالى به نابودى فرعون و قوم سركش اوست كه شرح آن بعدا خواهد آمد.
(آيـه ) آيـه قـبل اشاره بسيار كوتاهى به مجموع برنامه رسالت موسى ودرگيريهاى او با فرعون و عـاقـبـت كـار آنـها بود, اما در آيات بعد همين موضوع بطورمشروحتر مورد بررسى قرار گرفته , نخست مى گويد: ((و موسى گفت : اى فرعون !من فرستاده پروردگار جهانيانم )) (وقال موسى يا فرعون انى رسول من رب العالمين ).
و اين نخستين برخورد موسى با فرعون و چهره اى از درگيرى ((حق )) و ((باطل ))است .
(آيـه ) در اين آيه مى خوانيم كه موسى به دنبال دعوى رسالت پروردگارمى گويد: اكنون كه من فـرستاده او هستم ((سزاوار است كه در باره خداوند جز حق نگويم )) زيرا فرستاده خداوندى كه از همه عيوب , پاك و منزه است , ممكن نيست دروغگو باشد (حقيق على ان لا اقول على اللّه الا الحق ) .
سـپـس بـراى تـثـبيت دعوى نبوت خويش اضافه مى كند: چنان نيست كه اين ادعا را بدون دليل گفته باشم ((من از پروردگار شما, دليل روشن و آشكارى با خودآورده ام )) (قد جئتكم ببينة من ربكم ).
اكنون كه چنين است ((بنى اسرائيل را با من بفرست )) (فارسل معى بنى اسرائيل ).
(آيـه ) فـرعون با شنيدن اين جمله كه ((من دليل روشنى با خود دارم )),بلافاصله ((گفت : اگر راست مى گويى و نشانه اى از طرف خداوند با خود دارى آن رابياور)) (قال ان كنت جئت بية فات بها ان كنت من الصادقين ).
(آيـه ) بـلافـاصله موسى دو معجزه بزرگ خود را كه يكى مظهر ((بيم )) وديگرى مظهر ((اميد)) بود, و مقام ((انذار)) و ((بشارت )) او را تكميل مى كرد, نشان داد:نخست , ((عصاى خود را انداخت و به صورت اژدهاى آشكارى درآمد)) (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين ).
(آيه ) اين آيه اشاره به دومين اعجاز موسى كه جنبه اميد و بشارت داردكرده , مى فرمايد: ((موسى دسـت خـود را از گريبان خارج كرد, ناگهان سفيد ودرخشنده در برابر بينندگان بود)) (ونزع يده فاذا هى بيضا للناظرين ).
(آيه ).
مبارزه شروع مى شود!.
از ايـن بعد سخن از نخستين واكنشهاى فرعون و دستگاه او در برابر دعوت موسى و معجزاتش به مـيـان آمده است , مى فرمايد: ((اطرافيان فرعون (با مشاهده اعمال خارق العاده موسى فورا وصله سـحـر بـه او بـستند و) گفتند: اين ساحر دانا وكهنه كار و آزموده اى است )) ! (قال الملا من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم ).(آيـه ) سـپـس افـزودند: ((هدف اين مرد اين است كه شما را از سرزمين ووطنتان بيرون براند)) (يريد ان يخرجكم من ارضكم ).
يـعنى , او نظرى جز استعمار و استثمار و حكومت بر مردم و توسعه طلبى وغصب سرزمين ديگران ندارد و اين كارهاى خارق العاده و ادعاى نبوت همه براى وصول به اين هدف است .
و بعد گفتند: ((باتوجه به اين اوضاع و احوال عقيده شما در باره او چيست ؟))(فماذا تامرون ).
(آيـه ) بـه هر حال نظر همگى بر اين قرار گرفت كه به فرعون ((گفتند: (كار)او و برادرش را به تـاخـيـر انـداز, و جـمـع آورى كـنـنـدگان را به همه شهرها بفرست ))(قالوا ارجه واخاه وارسل فى المدائن حاشرين ).
(آيـه ) ((تـا هـمـه ساحران ورزيده و آزموده و دانا را به سوى تو فراخوانند وبه محضر تو بياورند)) (ياتوك بكل ساحر عليم ).
از آنجا كه عجله در كشتن موسى و هارون با توجه به دو معجزه عجيبش باعث گرايش عده زيادى به او مى شد و چهره ((نبوت )) او با چهره ((مظلوميت و شهادت ))آميخته شده , جاذبه بيشترى به خود مى گرفت , نخست به اين فكر افتادند كه عمل او را با اعمال خارق العاده ساحران خنثى كنند و آبـرويـش را بـريـزند سپس او را به قتل برسانند تا داستان موسى و هارون براى هميشه از نظرها فراموش گردد!.
(آيه ).
چگونه سرانجام حق پيروز شد؟.
از اين به بعد سخن از درگيرى موسى (ع ) با ساحران و سرانجام كار او در اين مبارزه به ميان آمده است .آيـه مـى گويد: ((ساحران به دعوت فرعون به سراغ او شتافتند و نخستين چيزى كه با او در ميان گـذاشـتند اين بود كه آيا ما اجر و پاداش فراوانى در صورت غلبه بر دشمن خواهيم داشت )) (وجا السحرة فرعون قالوا ان لنا لا جرا ان كنانحن الغالبين ).
(آيـه ) فـرعـون نيز بلافاصله وعده مساعد به آنها داد و گفت : ((آرى ((نه تنهااجر و پاداش مادى خواهيد داشت ) بلكه از مقربان درگاه من نيز خواهيد شد)) ! (قال نعم وانكم لمن المقربين ).
و به اين ترتيب هم وعده ((مال )) به آنها داد و هم وعده ((مقام بزرگ )).
(آيـه ) سـرانـجـام مـوعد معينى براى مقابله موسى (ع ) با ساحران تعيين شدو از همه مردم براى مشاهده اين ماجرا دعوت به عمل آمد.
روز مـوعود فرارسيد و ساحران همه مقدمات كار خود را فراهم ساخته بودند, يك مشت ريسمان و عصا كه درون آنها گويا مواد شيميايى مخصوصى قرارداده شده بود تهيه كردند كه در برابر تابش آفتاب به صورت گازهاى سبكى درمى آمد و آن طنابها و عصاهاى توخالى را به حركت در مى آورد .
صـحنه عجيبى بود, موسى (ع ) تك و تنها ـفقط برادرش با او بودـ در برابرانبوه جمعيت ساحران و مردم ((گفتند: اى موسى ! يا (تو شروع به كار كن و وسائل سحرت را) بيفكن و يا ما آغاز مى كنيم و وسائل خود را مى افكنيم )) (قالوا يا موسى اما ان تلقى واما ان نكون نحن الملقين ).
(آيه ) موسى با خونسردى مخصوصى در پاسخ ((گفت : (شما قبلا شروع كنيد) شما وسائل خود را بيفكنيد)) ! (قال القوا).
((هنگامى كه ساحران طنابها و ريسمانها را به وسط ميدان افكندند, مردم راچشم بندى كرده و (با اعمال و گفتارهاى اغراق آميز خود) هول و وحشتى در دل مردم افكندند و سحر عظيمى در برابر آنها انجام دادند)) (فلما القوا سحروا اعين الناس واسترهبوهم وجاؤا بسحر عظيم ).
كـلـمه ((سحر)) به معنى خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستى است , گاهى نيز به معنى هر چيزى كه عامل و انگيزه آن نامرئى و مرموز باشد, آمده است .
(آيـه ) در اين هنگام كه همه مردم به جنب و جوش افتاده بودند و غريوشادى از هر سو بلند بود و فـرعون و اطرافيانش تبسم رضايت بخشى بر لب داشتندو برق شادى از چشمانشان مى درخشيد, وحـى الـهـى بـه سـراغ مـوسـى (ع ) آمـد و او رافرمان به انداختن عصا داد, ناگهان صحنه بكلى دگـرگـون شـد و رنـگ از چـهـره هـا پريدو تزلزل براركان فرعون و يارانش افتاد, چنانكه قرآن مى گويد: ((و ما وحى به موسى كرديم كه عصايت را بيفكن ناگهان (به صورت اژدهايى درآمد و) بـا دقـت و سرعت ,مارهاى دروغين و وسائل قلابى ساحران را جمع كرد)) (واوحينا الى موسى ان الق عصاك فاذاهى تلقف ما يافكون ).
(آيـه ) ((در ايـن هـنـگام حق آشكار شد و اعمال آنها كه بى اساس و نادرست بود, باطل گرديد)) (فوقع الحق وبطل ما كانوا يعملون ).
زيرا كار موسى يك واقعيت بود و اعمال آنها يك مشت تقلب و تزوير وچشم بندى و اغفال .
و اين نخستين ضربتى بود كه بر پايه قدرت فرعون جبار فرود آمد.
(آيه ) در اين آيه مى گويد: ((به اين ترتيب آثار شكست در آنها نمايان شد وهمگى خوار و كوچك و ناتوان شدند)) (فغلبوا هنالك وانقلبوا صاغرين ).
(آيـه ) ضـربـه مـهمتر آنگاه واقع شد كه صحنه مبارزه ساحران با موسى (ع ) بكلى تغيير شكل داد, نـاگـهان ((همه ساحران به زمين افتادند و براى عظمت خداوندسجده كردند)) (والقى السحرة ساجدين ).
(آيه ) ((و فرياد زدند ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم )) (قالوا آمنابرب العالمين ).
(آيه ) ((همان پروردگار موسى و هارون )) (رب موسى وهرون ).
و اين چيزى بود كه به هيچ وجه براى فرعون ودستگاه او قابل پيش بينى نبود.
(آيه ).
تهديدهاى بيهوده !.
هنگامى كه ضربه تازه اى با پيروزى موسى (ع ) بر ساحران و ايمان آوردن آنهابه موسى (ع ) بر اركان قدرت فرعون فرود آمد, فرعون بسيار متوحش و دستپاچه شد, لذا بلافاصله دست به دو ابتكار زد:.نخست اتهامى كه شايد عوام پسند هم بود به ساحران بست , سپس باشديدترين تهديد آنها را مورد حمله قرار داد, ولى بر خلاف انتظار فرعون ساحران آنچنان مقاومتى در برابر اين دو صحنه از خود نشان دادند كه ضربه سومى برپايه هاى قدرت لرزان او فرود آمد.
چـنـانـكـه قرآن مى گويد: ((فرعون به ساحران گفت : آيا پيش از اين كه به شمااجازه دهم به او (موسى ) ايمان آورديد)) ؟! (قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم ).
و ايـن بـالاتـرين نوع استعمار است كه ملتى آنچنان برده و اسير گردند كه حتى حق فكر كردن و انديشيدن و ايمان قلبى به كسى يا مكتبى را نداشته باشند.
اين همان برنامه اى است كه در ((استعمار نو)) نيز دنبال مى شود.
سپس فرعون اضافه كرد ((اين توطئه و نقشه اى است كه شما در اين شهر (وديار) كشيده ايد تا به وسيله آن اهل آن را بيرون كنيد)) (ان هذا لمكر مكرتموه فى المدينة لتخرجوا منها اهلها).
اين تهمت به قدرى بى اساس و رسوا بود كه جز عوام الناس و افراد كاملابى اطلاع نمى توانستند آن را بپذيرند.
سـپـس فرعون بطور سربسته اما شديد و محكم آنها را تهديد كرد و گفت : ((امابه زودى خواهيد فهميد)) ! (فسوف تعلمون ).
(آيـه ) در اين آيه تهديد سربسته اى را كه در جمله قبل به آن اشاره شدبطور وضوح بيان مى كند, مى گويد: ((سوگند ياد مى كنم كه دستها و پاهاى شما رابطور مخالف (دست راست و پاى چپ و دسـت چـپ و پـاى راست را) قطع مى كنم سپس همگى شما را به دار خواهم آويخت )) (لا قطعن ايديكم وارجلكم من خلا ف ثم لا صلبنكم اجمعين ).
بـرنـامـه فـرعون در اينجا براى مبارزه با ساحرانى كه به موسى (ع ) ايمان آورده بودند, يك برنامه عمومى در مبارزات ناجوانمردانه جباران با طرفداران حق است كه از يكسو از حربه تهمت استفاده مـى كـنـنـد, تا موقعيت حق طلبان را در افكارعمومى تضعيف كنند و از سوى ديگر تكيه بر زور و قدرت و تهديد به قتل و نابودى مى نمايند تا اراده آنها را درهم بشكنند.
(آيـه ) ساحران در برابر هيچ يك از دو حربه فرعون از ميدان در نرفتند,يكدل و يكجان در پاسخ او ((گفتند: ما به سوى پروردگار خود باز مى گرديم )) (قالواانا الى ربنا منقلبون ).
يعنى , اگر آخرين تهديد تو عملى بشود, سرانجامش اين است كه ما شربت شهادت خواهيم نوشيد, و اين نه تنها به ما زيانى نمى رساند و از ما چيزى نمى كاهد, بلكه سعادت و افتخار بزرگى براى ما محسوب مى شود.
(آيـه ) سـپس براى اين كه پاسخى به تهمت فرعون داده باشند و حقيقت امر را بر انبوه مردمى كه تـمـاشـاچـى ايـن صـحنه بودند, روشن سازند و بى گناهى خويش را ثابت كنند, چنين گفتند: ((انـتـقام تو از ما تنها به خاطر اين است كه ما به آيات پروردگار خود, هنگامى كه به سراغ ما آمد, ايمان آورده ايم )) (وما تنقم منا الا ان آمنا بيات ربنا لما جاتنا).
سـپـس روى از فرعون برتافتند و متوجه درگاه پروردگار شدند و از او تقاضاى صبر واستقامت كـردند, زيرا مى دانستند بدون حمايت و يارى او, توانايى مقابله با اين تهديدهاى سنگين را ندارند, لذا گفتند: بار الها ! صبر و استقامت بر ما فرو ريز ! (وآخرين درجه شكيبايى را به ما مرحمت فرما !) و ما را مسلمان بميران !)) (ربنا افرغ علينا صبرا وتوفنا مسلمين ).
و سـرانـجـام چنانكه در روايات و تواريخ آمده است , آنقدر در اين راه ايستادگى به خرج دادند كه فـرعـون , تـهـديد خود را عملى ساخت , و بدنهاى مثله شده آنان را در كنار رود نيل بر شاخه هاى درختان بلند نخل آويزان نمود.
آرى ! اگـر ايـمـان بـا آگـاهـى كـامـل تـوام گردد از چنين عشقى سر بر مى آورد كه اين گونه ايستادگيها و فداكاريها در راه آن شگفت انگيز نيست .
(آيـه ) بـاز قـرآن صحنه ديگرى را از گفتگوى فرعون و اطرافيانش پيرامون وضع موسى (ع ) بيان مى كند.
در ايـن آيـه مـى گـويـد: ((جمعيت اشراف و اطرافيان فرعون به عنوان اعتراض به او گفتند: آيا موسى و قومش را به حال خود رها مى كنى كه در زمين فساد كنند, وتو و خدايانت را رها سازند)) ؟! (وقال الملا من قوم فرعون اتذر موسى وقومه ليفسدوا فى الا رض ويذرك والهتك ).
از اين تعبير استفاده مى شود كه فرعون بعد از شكست در برابر موسى (ع )مدتى او و بنى اسرائيل را آزاد گـذارد و آنـها نيز بيكار ننشستند و به تبليغ آيين موسى (ع ) پرداختند و نيز فرعون هم براى خود بتها و معبودها و خدايانى داشت .
فـرعـون با اخطار اطرافيان به شدت عمل در برابر بنى اسرائيل تشويق شد ودر پاسخ هواخواهانش چـنـيـن ((گـفـت : به زودى پسران آنها را به قتل مى رسانيم و نابودمى كنيم و زنانشان را (براى خـدمـت ) زنده مى گذاريم , و ما بر آنها تسلط كامل داريم ))(قال سنقتل ابناهم ونستحيى نساهم وانا فوقهم قاهرون ).
(آيـه ) ايـن آيـه در حـقـيـقـت , نقشه و برنامه اى است كه موسى (ع ) به بنى اسرائيل براى مقابله با تـهـديـدهـاى فـرعون , پيشنهاد مى كند, كه اگر سه برنامه راعملى كنند, قطعا بر دشمن پيروز خواهند شد ((موسى به قوم خود گفت : از خدايارى جوييد)) (قال موسى لقومه استعينوا باللّه ).
ديگرا ين كه : ((استقامت و پايدارى پيشه كنيد)) (واصبروا) و از تهديدها وحملات دشمن نهراسيد و از ميدان بيرون نرويد.
و بـراى تـاكـيـد مطلب و ذكر دليل , به آنها گوشزد مى كند كه : ((سراسر زمين از آن خداست (و مالك و فرمانرواى مطلق اوست ) و به هر كس از بندگانش بخواهد آن رامنتقل مى سازد)) (ان الا رض للّه يورثها من يشا من عباده ).
و آخرين شرط اين است كه تقوا را پيشه كنيد, زيرا ((عاقبت (نيك وپيروزمندان ) براى پرهيزكاران است !)) (والعاقبة للمتقين ).
ايـن سـه شرط تنها شرط پيروزى قوم بنى اسرائيل بر دشمن نبود, بلكه هر قوم و ملتى بخواهند بر دشمنانشان پيروز شوند, بدون داشتن اين برنامه سه ماده اى امكان ندارد.
(آيـه ) اين آيه شكوه و گله هاى بنى اسرائيل را از مشكلاتى كه بعد از قيام موسى (ع ) با آن دست به گـريـبان بودند, منعكس مى سازد و مى گويد: ((آنها به موسى گفتند: پيش از آن كه تو بيايى ما آزار مـى ديديم اكنون هم كه آمده اى باز آزارمى بينيم )) كى اين آزارها سر خواهد آمد و گشايشى در كار ما پيدا مى شود ؟ (قالوااوذينا من قبل ان تاتينا ومن بعد ما جئتنا).
گويا بنى اسرائيل مثل بسيارى از ما مردم انتظار داشتند كه با قيام موسى (ع )يك شبه همه كارها روبه راه شود.
ولى موسى (ع ) به آنها فهماند با اين كه سرانجام پيروز خواهند شد, اما راه درازى در پيش دارند, و اين پيروزى طبق سنت الهى در سايه استقامت و كوشش وتلاش به دست خواهد آمد, همانطور كه آيه مورد بحث مى گويد: ((موسى گفت اميداست پروردگار شما دشمنتان را نابود كند و شما را جانشينان آنها در زمين قرار دهد))(قال عسى ربكم ان يهلك عدوكم ويستخلفكم فى الا رض ).
و در پايان آيه مى فرمايد: خداوند اين نعمتها را به شما خواهد داد و آزادى ازدست رفته را به شما بر مى گرداند, ((تا ببيند چگونه عمل خواهيد كرد)) (فينظر كيف تعملون ).
(آيه ).
مجازاتهاى بيداركننده !.
همانطور كه در تفسير آيه 94 از همين سوره گذشت , يك قانون كلى الهى درمورد تمام پيامبران ايـن بـوده اسـت , كـه به هنگامى كه با مخالفتها روبرو مى شدند,خداوند براى تنبه و بيدارى اقوام سركش , آنها را گرفتار مشكلات و ناراحتيهامى ساخته تا در خود احساس نياز كنند.در آيـه مـورد بـحـث , اشاره به همين مطلب در مورد پيروان فرعون مى كند ومى گويد: ((ما آل فرعون را به قحطى و خشكساليهاى متوالى و كمبود ميوه ها گرفتارساختيم , شايد متذكر گردند و بيدار شوند)) (ولقد اخذنا آل فرعون بالسنين ونقص من الثمرات لعلهم يذكرون ).
(آيه ) اما به جاى اين كه ((آل فرعون )) از اين درسهاى الهى پند بگيرند, و ازخواب خرگوشى بيدار شـونـد, از ايـن موقعيت سؤاستفاده كرده و جريان حوادث رابه ميل خود تفسير مى كردند, ((پس هـنـگـامـى كه نيكى به آنها مى رسيد (و اوضاع بروفق مراد آنها بود, و در آرامش و راحتى بودند) مـى گـفتند: اين وضع به خاطر لياقت ماست !)) در حقيقت شايسته چنين موقعيتى بوده ايم (فاذا جاتهم الحسنة قالوا لناهذه ).
((امـا هنگامى كه گرفتار بدى و بلا مى شدند (فورا به موسى و كسانى كه با اوبودند, مى بستند و) مى گفتند: اين از شر قدم موسى و كسان اوست )) (وان تصبهم سيئة يطيروا بموسى ومن معه ).
ولـى قـرآن در پـاسخ آنها مى گويد: ((بدانيد كه سرچشمه شوميها و ناراحتيهايى كه دامان آنها را مـى گـرفـت , نزد پروردگار است (خدا مى خواسته است كه آنها راگرفتار نتيجه شوم اعمالشان بكند) ولى اكثر آنها نمى دانند)) (الا انما طائرهم عنداللّه ولكن اكثرهم لا يعلمون ).
شـايـد هـميشه در ميان انسانها و اقوام مختلف , فال نيك و بد رواج داشته است , اين دو گرچه اثر طـبيعى ندارند, ولى بدون ترديد اثر روانى مى توانند داشته باشند, فال نيك غالبا مايه اميدوارى و حركت است ولى فال بد موجب ياس ونوميدى و سستى و ناتوانى ا ست .
شـايد به خاطر همين موضع است كه در روايات اسلامى از فال نيك نهى نشده , اما فال بد به شدت محكوم گرديده است .
(آيه ).
بلاهاى پى درپى و رنگارنگ !.
در اين آيه , به مرحله ديگرى از بلاهاى پى درپى ودرسهاى بيداركننده اى كه خدا به قوم فرعون داد, اشاره شده است .نخست به عنوان مقدمه اى براى نزول اين بلاها مى گويد: آنها همچنان درانكار دعوت موسى (ع ), مقاومت به خرج دادند, ((و گفتند: هرگاه آيتى براى مابياورى كه بخواهى ما را با آن سحر كنى , ما به تو ايمان نخواهيم آورد)) (وقالوا مهماتاتنا به من آية لتسحرنا بها فما نحن لك بمؤمنين ).
(آيـه ) ولـى از آنجا كه خداوند بدون اتمام حجت كافى , هيچ جمعيتى راكيفر نمى دهد در اين آيه مـى فـرمـايـد كـه مـا چـنـديـن بلا بر آنها نازل كرديم شايد بيدارشوند, نخست ((توفان را بر آنها فرستاديم )) (فارسلنا عليهم الطوفان ).
سپس ((ملخ را)) بر زراعتها و درختان آنها, مسلط ساختيم (والجراد).
هـر بار كه بلايى فرا مى رسيد, دست به دامن موسى مى زدند, تا از خدابخواهد رفع بلا كند, بعد از طـوفان و ملخ خوارگى نيز همين تقاضا را كردند, وموسى (ع ) پذيرفت و بلا برطرف شد, ولى باز دست از لجاجت خويش برنداشتند,بار سوم ((قمل را)) را بر آنها مسلط ساختيم (والقمل ).
((قمل )) يك نوع آفت نباتى بود كه به غلات آنها افتاد, و همه را فاسد كرد.
هـنـگـامـى كه امواج اين بلا فرونشست و باز ايمان نياوردند, بار ديگر خداوند,((نسل قورباغه را)) آنـچـنـان افزايش داد كه به صورت يك بلا زندگى آنها را فرا گرفت (والضفادع ) ولى باز در برابر حق زانو نزدند و تسليم نشدند.
در اين هنگام خداوند ((خون را)) بر آنها مسلط ساخت (والدم ).
و در پايان مى فرمايد: ((اين آيات و معجزات آشكار و نشانه هاى حقانيت موسى كه از هم جدا بودند را به آنها نشان داديم , اما آنها در برابر آن تكبر ورزيدند واز قبول حق سر باز زدند و جمعيت مجرم و گنهكارى بودند)) (آيات مفصلا ت فاستكبروا وكانوا قوما مجرمين ).
(آيه ).
پيمان شكنيهاى مكرر !.
در اين آيه واكنش فرعونيان در برابر بلاهاى آموزنده و بيداركننده پروردگاربيان شده است .نخست مى خوانيم : ((هنگامى كه بلا بر آنها مسلط مى شد, مى گفتند: اى موسى , براى ما از خدايت بـخـواه تا به عهدى كه با تو كرده است وفا كند, و دعايت را در حق ما مستجاب نمايد)) (ولما وقع عليهم الرجز قالوا يا موسى ادع لنا ربك بما عهد عندك ).
((اگـر تـو ايـن بـلا را از ما بر طرف سازى , سوگند ياد مى كنيم كه قطعا هم خودمان به تو ايمان خـواهـيم آورد و هم بنى اسرائيل را آزاد ساخته و با تومى فرستيم )) (لئن كشفت عنا الرجز لنؤمنن لك ولنرسلن معك بنى اسرائيل ).
(آيـه ) در ايـن آيه اشاره به پيمان شكنى آنها كرده , مى گويد: ((پس هنگامى كه بلا را پس از مدت تعيين شده اى , كه به آن مى رسيدند, از آنها برمى داشتيم ,پيمان خود را مى شكستند)) نه خودشان ايـمان مى آوردند و نه بنى اسرائيل را اززنجير اسارت رها مى ساختند (فلما كشفنا عنهم الرجز الى اجل هم بالغوه اذاهم ينكثون ).
جـمـله ((الى اجل )) اشاره به اين است كه موسى , مى گفت در فلان وقت , اين بلا برطرف خواهد شد, براى اين كه كاملا روشن شود اين دگرگونى تصادفى نبوده .
(آيـه ) ايـن آيـه , سـرانجام اين همه خيره سرى و سركشى و پيمان شكنى رادر دو جمله كوتاه بيان مى كند, نخست به صورت سربسته مى گويد: ((پس ما از آنهاانتقام گرفتيم )) (فانتقمنا منهم ).
سـپـس ايـن انـتـقـام را شرح مى دهد و مى گويد: ((آنها را در دريا غرق كرديم زيراآنها آيات ما را تكذيب كردند, و از آن غافل بودند)) (فاغرقناهم فى اليم بانهم كذبوابياتنا وكانوا عنها غافلين ).
مـنـظور از انتقام الهى آن است كه خداوند جمعيت فاسد و غيرقابل اصلاح راكه در نظام آفرينش حق حيات ندارند, نابود سازد.
(آيه ).
سرانجام دردناك قوم فرعون !.
پـس از نابودى قوم فرعون و درهم شكستن قدرت آنها, بنى اسرائيل وارث سرزمينهاى پهناور آنها شدند, آيه مورد بحث به همين معنى اشاره كرده , مى گويد:((مشرقها و مغربهاى پربركت زمين را در اخـتـيار جمعيت مستضعف و استعمار شده قرار داديم )) (واورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الا رض ومغاربها التى باركنا فيها).يعنى , حكومت بنى اسرائيل بر سراسر سرزمين فراعنه گسترده شد.
سـپـس مـى گـويـد: ((وعـده نـيك پروردگار تو در زمينه پيروزى بنى اسرائيل ـبه خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند تحقق يافت )) (وتمت كلمة ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا).
و در پايان آيه اضافه مى كند كه : ((ما قصرهاى زيباى فرعون و فرعونيان وكاخهاى مجلل و بناهاى پـرزرق و بـرق و جالب آنها و همچنان باغات پرشكوهشان را نابود ساختيم )) (ودمرنا ما كان يصنع فرعون وقومه وما كانوا يعرشون ).
(آيه ).
پيشنهاد بت سازى به موسى !.
در اينجا به قسمت حساس ديگرى از سرگذشت بنى اسرائيل كه به دنبال پيروزى آنها بر فرعونيان واقـع شـد, اشـاره شده است , نخست مى گويد: ((مابنى اسرائيل را از دريا (رود عظيم نيل ) عبور داديم )) (وجاوزنا ببنى اسرائيل البحر).((امـا در مـسـير خود به قومى برخورد كردند كه با خضوع و تواضع , اطراف بتهاى خود را گرفته بودند)) (فاتوا على قوم يعكفون على اصنام لهم ).
افـراد جـاهـل و بيخبر آنچنان تحت تاثير اين صحنه قرار گرفتند كه بلافاصله نزد موسى آمدند و ((گـفتند: اى موسى ! تو, هم براى ما معبودى قرار بده همانطوركه آنها معبودانى دارند)) ! (قالوا يا موسى اجعل لنا الها كما لهم آلهة ).
مـوسـى (ع ) از اين پيشنهاد جاهلانه و نابخردانه , بسيار ناراحت شد, به آنها روكرد و ((گفت : شما جمعيت جاهل و بى خبرى هستيد)) ! (قال انكم قوم تجهلون )چرا كه سرچشمه بت پرستى , جهل و نادانى بشر است .
(آيـه ) در ايـن آيـه مـى خوانيم كه موسى (ع ) براى تكميل سخن خود به بنى اسرائيل گفت : ((اين جـمـعـيـت بـت پـرست را كه مى بينيد, كارشان به هلاكت مى انجامد و عملشان باطل و بى اساس است )) (ان هؤلا متبر ما هم فيه وباطل ماكانوا يعملون ).
يعنى , هم عملشان بيهوده و رنجهايشان بى نتيجه است و هم سرانجام يك قوم بت پرست و مشرك , به هلاكت و نابودى مى كشد.
(آيه ) و باز براى تاكيد اضافه كرد: ((آيا غير از خدا معبودى براى شمابطلبم ! همان خدايى كه شما را بر جهانيان (مردم عصر خود) برترى داد)) (قال اغيراللّه ابغيكم الها وهو فضلكم على العالمين ).
(آيه ) در اين آيه خداوند يكى از نعمتهاى بزرگ خود را به بنى اسرائيل ,يادآور مى شود, تا با توجه به ايـن نـعـمت بزرگ حس شكرگزارى در آنها تحريك گردد, و بدانند شايسته پرستش و خضوع و عبادت , تنها ذات پاك اوست .
نـخـست مى گويد: ((به خاطر بياوريد هنگامى كه شما را از چنگال آل فرعون نجات داديم آنها كه مـرتبا شما را شكنجه مى دادند و مجازات مى كردند)) (واذانجيناكم من آل فرعون يسومونكم سؤ العذاب ).
سـپـس ايـن عـذاب و شـكـنـجـه مـسـتمر را چنين شرح مى دهد كه آنها ((پسران شمارا به قتل مى رسانيدند, و زنان و دخترانتان را (براى خدمتگزارى و بردگى ) زنده نگه مى داشتند)) (يقتلون ابناكم ويستحيون نساكم ).
((و در اين , آزمايش بزرگى از ناحيه خداوند براى شما بود)) (وفى ذلكم بلا من ربكم عظيم ).
(آيه ).
وعده گاه بزرگ !.
در ايـن آيـه اشـاره به يكى ديگر از صحنه هاى زندگى بنى اسرائيل و درگيرى موسى با آنها شده اسـت و آن جـريان رفتن موسى به ميعادگاه پروردگار و گرفتن تورات از طريق وحى و تكلم با خـدا مـى بـاشد, كه به دنبال آن داستان گوساله پرستى بنى اسرائيل و انحراف از مسير توحيد ذكر شده است .نـخـسـت مى گويد: ((ما با موسى (ع ) سى شب وعده گذاشتيم , سپس با ده روزديگر آن را كامل سـاخـتـيم , و وعده خدا با او در چهل شب پايان يافت )) (وواعدناموسى ثلثين ليلة واتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليلة ).
اين چهل روز از آغاز ذيقعده شروع , و به دهم ذيحجه (عيدقربان ) ختم گرديده است .
سـپـس چـنين نقل مى كند كه : ((موسى به برادرش هارون گفت : در ميان قوم من جانشين من بـاش و در راه اصـلاح آنها بكوش و هيچ گاه از طريق مفسدان پيروى مكن )) (وقال موسى لا خيه هرون اخلفنى فى قومى واصلح ولا تتبع سبيل المفسدين ).
حديث ((منزلت )):.
بـسـيـارى از مـفـسـران اهل تسنن و شيعه در ذيل آيه مورد بحث اشاره به حديث معروف منزلت كرده اند, با اين تفاوت كه مفسران شيعه آن را به عنوان يكى از اسناد زنده خلافت بلافصل على (ع ) گـرفـتـه , ولـى بـعـضـى از مـفـسـران اهـل تسنن ضمن عدم قبول آن , تاخت و تاز بى رحمانه و تعصب آميزى به شيعه دارند.مـتـن اين حديث چنين است : عده زيادى از صحابه پيامبر(ص ) در باره جريان جنگ تبوك چنين نقل كرده اند:.
((پيامبر(ص ) به سوى تبوك حركت كرد و على (ع ) را به جاى خود قرار داد,على (ع ) عرض كرد آيا مـرا در ميان كودكان و زنان مى گذارى (و اجازه نمى دهى با توبه ميدان جهاد بيايم ) پيامبر(ص ) فـرمـود: آيـا راضـى نـيستى كه نسبت به من همانندهارون نسبت به موسى (ع ) باشى جز اين كه پيامبرى بعد از من نخواهد بود)).
و پيامبر(ص ) اين سخن را تنها در جنگ تبوك نفرمود, بلكه در چندين موردديگر نيز اين جمله از او شنيده شده است , از جمله اين كه :.
1ـ پـيـامبر روزى به ((ام سليم )) فرمود: اى ام سليم ! ((على گوشتش از گوشت من , و خونش از خون من , و او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسى )).
2ـ ابـن عباس مى گويد: روزى عمربن خطاب گفت : من و ابوبكر و جمعى ازاصحاب پيامبر(ص ) نزد او بوديم و پيامبر(ص ) تكيه بر على (ع ) كرده بود, دست برشانه او زد سپس فرمود: ((اى على ! تو نخستين مردى هستى كه به خدا ايمان آوردى و نخستين كسى هستى كه اسلام را پذيرفتى , تو نسبت به من همانند هارون به موسى هستى )).
بـه هر حال اگر با بى نظرى حديث فوق را بررسى كنيم از اين حديث استفاده مى شودكه على (ع ) تـمام مناصبى را كه هارون نسبت به موسى (ع ) و در ميان بنى اسرائيل داشت ـبه جز نبوت ـ داشته است .
(آيه ).
تقاضاى مشاهده پروردگار !.
در اين آيه و آيات بعد صحنه عبرت انگيز ديگرى از صحنه هاى زندگى بنى اسرائيل نشان داده شده اسـت , و آن اين كه جمعى از بنى اسرائيل با اصرار وتاكيد از موسى (ع ) خواستند كه خدا را مشاهده كـنـند و اگر او را مشاهده نكنند, هرگزايمان نخواهند آورد, موسى (ع ) از ميان آنها هفتاد نفر را انـتـخـاب كـرد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار برد, در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى عرضه داشت , پاسخى شنيد كه همه چيز را براى بنى اسرائيل در اين زمينه روشن كرد.نـخست مى گويد: ((هنگامى كه موسى (ع ) به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش بااو سخن گفت , عرض كرد: پروردگارا ! خود را به من نشان ده تا به تو بنگرم )) (ولماجا موسى لميقاتنا وكلمه ربه قال رب ارنى انظر اليك ).
ولـى به زودى اين پاسخ را از پيشگاه پروردگار شنيد كه ((گفت : هرگز مرانخواهى ديد)) (قال لن ترانى ).
((ولـى به كوه بنگر, اگر به جاى خود ايستاد مرا خواهى ديد)) ! (ولكن انظرالى الجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى ).
((هـنـگامى كه خداوند بر كوه جلوه كرد آن را محو و نابود و همسان با زمين نمود)) ! (فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا).
مـوسـى (ع ) از مـشاهده اين صحنه هول انگيز چنان وحشت زده شده كه ((مدهوش به روى زمين افتاد)) (وخر موسى صعقا).
((و هنگامى كه به هوش آمد, عرضه داشت : پروردگارا ! منزهى تو, من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى كنم و من نخستين مؤمنانم )) (فلما افاق قال سبحانك تبت اليك وانـا اول المؤمنين ).
آيا مشاهده خدا امكان پذير است ؟.
در آيـه فـوق مى خوانيم كه خداوند به موسى (ع ) مى گويد: ((به كوه بنگر اگر درجاى خود باقى ماند مرا خواهى ديد)) آيا مفهوم اين سخن اين است كه به راستى خداوند قابل مشاهده است ؟.پـاسـخ اين است كه اين تعبير در حقيقت كنايه از محال بودن چنين موضوعى است , همانند جمله حتى يلج الجمل فى سم الخياط; كافران در بهشت نمى روندمگر آن كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد (اعـراف /40) و از آنـجـا كـه معلوم بوده كوه دربرابر جلوه خداوند محال است پايدار بماند, چنين تعبيرى ذكر شده است .
همان گونه كه قبل از آن نيز فرمود: ((لن ترانى )) يعنى , هرگز مرا نخواهى ديدنه در دنيا و نه در آخرت .
(آيه ).
الواح تورات !.
سـرانـجـام در آن مـيـعادگاه بزرگ , خداوند, شرايع و قوانين آيين خود را برموسى (ع ) نازل كرد نـخـست به او ((فرمود: اى موسى ! من تو را با رسالتهاى خويش ,و با سخن گفتنم (با تو) بر مردم برترى دادم و برگزيدم )) (قال يا موسى انى اصطفيتك على الناس برسالا تى وبكلا مى ).اكنون كه چنين است ((آنچه را به تو دستور داده ام بگير و در برابر اين همه موهبت از شكرگزاران باش )) (فخذ ما آتيتك وكن من الشاكرين ).
هـدف آيه بيان دو امتياز بزرگ موسى (ع ) بر توده مردم است , يكى دريافت رسالات خدا, و ديگرى گفتگوى با پروردگار كه هر دو مقام رهبرى او را در ميان امت خويش تثبيت مى كرد.
(آيـه ) سـپـس اضافه مى كند كه : ((در الواحى كه بر موسى (ع ) نازل كرديم , ازهر موضوعى پند و انـدرز كـافـى و شرح و بيان مسائل مورد نياز در امور دين و دنيا وفرد و اجتماع براى او نوشتيم )) (وكتبنا له فى الا لواح من كل شى موعظة وتفصيلا لكل شى ).
سپس به او دستور داديم كه : ((با نهايت جديت و قوت اراده اين فرمانها رابرگير)) (فخذها بقوة ).
((و به قوم خود نيز فرمان ده كه به نيكوترين آنها عمل كنند)) (وامر قومك ياخذوا باحسنها).
و نـيـز بـه آنـهـا اخطار كن كه مخالفت با اين فرمانها و فرار از زير بار مسؤوليتها و وظائف ,نتيجه دردنـاكـى دارد, و پـايـانش دوزخ است و ((به زودى جايگاه فاسقان را به شمانشان خواهم داد)) (ساوريكم دار الفاسقين ).
از تعبير ((من كل شى موعظة )) چنين استفاده مى شود كه همه مواعظ واندرزها و مسائل لازم در الـواح مـوسـى (ع ) نـبـود, زيـرا در آن زمان به مقدار استعدادمردم , احكام الهى نازل گشت , ولى هـنـگـامى كه مردم جهان به آخرين مرحله ازتعليمات انبيا رسيدند, آخرين دستور كه شامل همه نيازمنديهاى مادى و معنوى مردم بود بر پيامبر اسلام (ص ) نازل گرديد.